یادداشت:
مطلب حاضر سومین نوشته ای است که از مهران زنگنه در سایت تدارک منتشر می شود. این برای خوانندگانی که با شیوۀ کار ما آشنائی دارند شاید چندان مأنوس نباشد. به طور معمول ما غیر از مقالات تهیه شده توسط تحریریه سایت و رفقای نزدیک به ما، عمدتا نوشتجات معینی را از فعالین جنبش کارگری – و نه "فعالین" جنبش کارگری – منتشر می کنیم. انتشار مقالات مهران زنگنه در حالی صورت می گیرد که ما در مواردی حتی از درج مقالاتی که رفقای دیگری برای ما ارسال کرده اند و از نظر سیاسی و ایدئولوژیک بسیار بیشتر به نگرش و رویکرد ما نزدیک نیز بودند، خودداری کرده ایم. علت آن به سادگی این است که نوشتجات زنگنه حاصل کار خود او هستند و دقیقا نتایج بررسی های خود او را نشان می دهند. این تفاوت نوشتجات زنگنه با مطالب کسان دیگری است که در مواردی برای ما ارسال می شوند و دقیقا مواضع اعلام شده در مباحثات منتشر شده و شناخته شدۀ خود ما را به عنوان مواضع بدیع خود معرفی می کنند و گاه حتی ضمن تکرار تقریبا کلمه به کلمه مباحث ما داعیه پیشاهنگی در طرح مباحث مربوطه را نیز دارند. آن نوشتجات ممکن است از نظر مواضع سیاسی و ایدئولوژیک به ما نزدیکتر باشند، از نظر اخلاق سیاسی اما اینگونه نیست.
مقالۀ حاضر نیز مانند مقالات دیگر نویسنده حاوی نکات ارزنده ای در تحلیل وقایع کردستان عراق در مدت اخیر است. نه تنها وجود این نکات علت انتشار این مقالات است، بلکه همچنین جهتگیری متفاوت مهران زنگنه با دو رویکرد عمدۀ موجود پرو غربی و محور مقاومتی در چپ - دستکم در سه نوشتۀ مندرج در سایت - نیز مزید بر علت است. مشاهدۀ این تلاش در نوشتجات زنگنه چندان دشوار نیست. این البته به معنای آن نیست که دستگاه تحلیلی وی مورد تأئید ماست. برعکس برخی از وجوه تحلیلی موجود در این نوشتجات نه تنها مورد تأئید ما نیستند، بلکه بدانها انتقادات جدی نیز داریم. روشن است که اگر ما پلاتفرم بازی برای طرح هر گونه مباحثی بودیم، از اظهار نظر مستقیم هنگام درج مطالب خودداری می کردیم. اما سایت تدارک ارگان رسمی یک جریان سیاسی معین است و از همین رو نیز هم از نویسنده و هم از خوانندگان انتظار داریم نسبت به کار ما در طرح انتقادات خویش هنگام درج چنین مطالبی تفاهم داشته باشند. با این توضیح لازم میدانم برخی نکاتی را که در نوشتۀ حاضر از نظر ما نادرستند و باید مورد انتقاد قرار بگیرند، طرح کنیم. با امید به این که این مباحث مورد توجه هم نویسنده و هم خوانندگان سایت قرار بگیرند.
صرفنظر از جزئیات تحلیلی از قبیل نقش هر کدام از عواملی که زنگنه در توضیح هزیمت نیروی پیشمرگه به میان می کشد و مستقل از نکاتی از قبیل بوناپارتی خواندن دولت ترامپ و یا نکات تحلیلی دیگری از این دست در مقالۀ حاضر که می توان در مورد آنها نظر متفاوتی داشت، زنگنه در برخی موارد اشتباهاتی را مرتکب می شود که با کل ساختار مطلب و جهتگیری نویسنده در تناقض قرار می گیرند. گوئی خود نویسنده هنوز به آن جهتگیری به طور کامل اطمینان نداشته باشد.
نخستین مورد از این اشتباهات مربوط به کاهش نقش آمریکا در خاورمیانه پس از ورود مستقیم روسیه به عرصۀ جدالهای خاورمیانه مربوط می شود. زنگنه در توضیح این موضوع می نویسد: "در سطح بینالمللی، روسیه که در زمان جنگ دوم عراق مشغول بازسازی نیروهای خود بود و حکم یک ناظر را داشت، اکنون مجددا فعال شده است و میتواند و میخواهد ادعاهای امپریالیستی خود را دنبال کند، به قسمی که برخی از آغاز جنگ سرد دوم سخن میگویند، در حالیکه جبههی غرب (اروپا و آمریکا) دچار شکاف است". این یک حکم نادرست است و از نظر سیاسی نیز دقیقا با مشی چپی همخوانی دارد که در سالهای اخیر و بویژه در وقایع اوکراین به زیر پرچم آمریکا خزید و از کودتای لیبرال-فاشیستی اوکراین به عنوان انقلاب یاد نمود. در آنجا نیز "ادعاهای امپریالیستی" روسیه علم عثمان این چپ بود. از آنارشیستها گرفته تا تروتسکیستهائی از قبیل ژیلبر اشکار و آلن وودز و آلکسی کالینیکوس و تا چپهای آکادمیک نیولفت ریویو و مانتلی ریویو. زنگنه در هر سه نوشته ای که از او در سایت ما منتشر شده اند لبۀ تیز انتقاد خود را بر تجاوزگری بلوک امپریالیستی غرب قرار داده است. اما او در تحلیل عملکرد روسیه دقیقا به همان ابزاری متوسل می شود که توسط ایدئولوگهای مدافع همان بلوک در بوق و کرنا دمیده می شود: ادعاهای امپریالیستی روسیه.
ورود به بحث مفصل در این زمینه در اینجا مقدور نیست و ما نیز به کرات هم ارزیابی خود را از عملکرد روسیه و هم به روشنی تفاوت مشی خویش را با حواریون روسیه اعلام کرده ایم. اینجا فقط به طور خلاصه لازم است عنوان کنیم که اولا خود روسیه در تمام سالهای پسا جنگ سردی در معرض هجوم بی وقفۀ بلوک متجاوز ناتو بوده است تا جائی که موشکهای ناتو هم اکنون به طور بلاواسطه پشت مرزهای روسیه مستقر شده اند. ثانیا واکنش فعال روسیه به تعرضات و تجاوزات بلوک جنگ طلبان غرب از سال 2014 و در وقایع اوکراین و سپس و بویژه در سوریه، نه تنها اساسا با ادعاهای امپریالیستی انجام نگرفت، بلکه پیش و بیش از همه اقدام دفاعی حیاتی و ضروری برای حفظ موجودیت خود روسیه بود. یک پیروزی احتمالی قاطع غرب در اوکراین و در سوریه، نه تنها روسیه را در وضعیتی به مراتب وخیم قرار می داد، بلکه تهدیدی وحشت انگیز برای کل جهان به شمار می آمد. و ثالثا و در ادامه بحث پیشین، ورود روسیه به عرصۀ جدال در اوکراین و در خاورمیانه میدان عملی ارتجاعی ترین نیروهای آشکارا سرکوبگر – در اوکراین فاشیستها و در خاورمیانه جهادیون سلفی-وهابی – را از آنان سلب نموده و ضربات بسیار سنگینی بر ائتلاف نیرومند بین این نیروها با اربابان غربی-عربی شان وارد نموده است. این به انکشاف مبارزه طبقاتی یاری می رساند و بدون چنین دخالتی مبارزه طبقاتی در این مناطق برای دهه ها دچار انقباض شدید می شد. ای کاش روسیه این "ادعاهای امپریالیستی"اش را در جریان وقایع لیبی نیز به میان می کشید و لیبی اکنون با چنین فاجعه ای روبرو نمی بود.
مسأله این نیست که آیا زنگنه حقیقتا مثل آن چپهای مزدبگیری که در مقام استادی دانشگاههای غربی یا از مستمری بنیادها و اتاق فکرهای بورژوازی غرب ارتزاق می کنند، به لشگرکشی صلیبی ضد روسی نظر مثبت دارد. ممکن است وی حتی نظری کاملا خلاف آنان را داشته باشد – و جهتگیری های مقالات وی نیز بیشتر مؤید این رویکردند. اما به کارگیری واژگان در جهان سیاست معنای خاص خود را دارد. طرح موضوع ورود روسیه به میدان عمل خاورمیانه بر مبنای "ادعاهای امپریالیستی" این کشور، خواه ناخواه به تقویت هیستری روس ستیزی می انجامد که در سالهای اخیر هر چه بیشتر به سلاحی در دست نئوکان-لیبرالها بدل شده است.
دوم این که نویسنده در پایان مطلب جمع بندی گونه ای از تحولات ارائه می دهد که –صرفنظر از مفاهیم مبهمی مثل صلح، آزادی، عدالت و مبارزه با فساد – با کل روند استدلال وی خوانائی ندارد. خود وی به روشنی طی هر دو مقاله اش در این زمینه نشان داده است که جریانات حاکم بر کردستان یعنی پارتی و یکیه تی، توانسته اند نیروهای دیگر را نیز به دنبال خود بکشانند. با این حال او پیشبرد این مبارزه را به " فرودستان و سازمانهایشان" حواله می دهد بی آن که نامی از این سازمانهای فرودستان ببرد. آیا حقیقتا چنین سازمانهائی از فرودستان در کردستان عراق بوده و یا هستند که بتوانند قدرت نوکیسه های حاکم بر کردستان را به چالش بکشند؟ مسأله این نیست که چنین سازمانهائی فساد حاکم را چگونه می توانند به چالش بکشند. مسألۀ امروز کردستان عراق – و ایضا کل خاورمیانه – این است که چنین سازمانهائی وجود ندارند. مسأله این است که آنها را چگونه باید ساخت.
و سرانجام سوم این که جا داشت نویسنده به ارزیابی نادرست خویش در پایان مقالۀ قبلی نیز می پرداخت. وی در آنجا پس از بررسی احتمالات مختلف با قطعیت اعلام کرده بود که " قطعا میتوان گفت در هر صورت کردها در روند جاری به دستاوردهای مهمی در راستای کسب حقوق ملی خود نائل خواهند شد". البته هزیمت رسوای نیروی پیشمرگه در شمار احتمالات زنگنه نبود و یقینا او را نیز غافلگیر کرد. همچنان که تقریبا همه دیگران و از جمله ما نیز از سیر غیر منتظره وقایع و هزیمت نیروی قهرمان پیشمرگه غافلگیر شدیم. با این حال آن توضیح هنوز لازم است که کدام دستاوردهای مهم در راستای کسب حقوق ملی بود که با احتمالات دیگر کردها بدان نائل می شدند؟ حقیقتا اگر جنگی تمام عیار در می گرفت، این واقع می شد؟
سردبیر
********************************
چرا در کرکوک مقاومت صورت نگرفت؟
چیزی در دانمارک (کردستان) فاسد است (هاملت)
مهران زنگنه
استراتژیای که بر اساس امید و نه بر پایهی تحلیل مشخص وضعیت و تناسب عینی قوا باشد، محکوم به شکست است. کرکوک و مناطق مورد مناقشه را نیروهای دولت مرکزی عراق اشغال کردند. به این اعتبار میتوان گفت: رهبران کرد شکست خوردند. چرا شکست؟ علل عمدهی آن را میتوان چنین صورتبندی کرد: ۱) برآورد غلط از استراتژی آمریکا، امید به دخالت این کشور و در نتیجه عدم محاسبهی امکان هماهنگی آمریکا با نیروهای ایران، ترکیه و دولت مرکزی در اشغال مناطق مورد مناقشه کردستان ۲) بواسطهی عدم محاسبهی واکنش دولت مرکزی یعنی اعزام نیروی نظامی (عدم آمادگی برای درگیری همهجانبه در کردستان (یا بهتر گفته شود عدم خواست یک درگیری همه جانبه) در عین زیر سئوال بردن حاکمیت ملی دولت مرکزی عراق از طریق رفراندم نابهنگام، به خصوص در مناطق مورد مناقشه.) ۳) فساد دولت حاکم بر کردستان، فساد سیاسی-اخلاقی دو حزب حاکم و خواست تضمین امتیازاتشان.
آمریکا
اگر چه مهمترین هدف سیاست آمریکا در منطقه در نهایت «تغییر رژیم» در ایران است، و همانطور که در مقالهی «رفراندم در کردستان عراق و امکان بالکانی کردن ایران و خاورمیانه» خاطر نشان شد بخشی از دولتمردان آمریکایی، عمدتا محافظهکاران جدید، استراتژی بازترسیم نقشهی خاورمیانه را دنبال میکنند، اما تناسب قوای فعلی چه در سطح آمریکا، چه در سطح بینالمللی، چه در سطح منطقهای و چه در سطح عراق امکان تحقق بلاواسطه و فوری این استراتژیها را نمیدهند، اگر ایران مستقیما وارد جنگ در کردستان نشود و یا در سوریه اتفاقی مثلا درگیریای بین اسرائیل و ایران رخ ندهد.