ما بی ارزشیم! – نقدی بر وردی، در حاشیه اعتصاب خدمات عمومی و حمل و نقل در آلمان

نوشتۀ: راجر بهرنز
Write a comment
این که اعتصاب می شود و آدمها حاضرند همبسته برای شرایط  زندگی بهتری مبارزه کنند، نقطه عزیمت خوبی برای سیاستی است که در تحلیل نهائی نه بهبود سیستم اقتصادی حاضر، بلکه رفع آن را هدف خود قرار دهد. برای چنین چیزی نیاز به اتوپی مشخصی است که مفهوم خود را از روابط مسلط نمی تواند اتخاذ کند.

 

برگرفته از سایت جنبش کارگری

 

 

توضیح سایت جنبش کارگری: مقاله حاضر در جریان اعتصابات سال 2008 در بخش خدمات عمومی و حمل و نقل آلمان و به عنوان نقدی بر دیدگاههای حاکم بر اتحادیه این بخش، وردی Verdi، نگارش یافته است. موضوع مورد بحث مقاله اما از نظر ما همچنان اهمیت دارد و مطرح است. مبارزات سال جاری اتحادیه وردی با عقد قراردادی دو ساله پایان یافت که بر مبنای آن دستمزد کارکنان مشمول قرارداد در سه نوبت و جمعا به میزان 6.3 درصد افزایش می یابد.

درج نوشته حاضر به معنای تأئید کلیه نظرات نویسنده نیست. راجر بهرنز از جمله منتقدین مارکسیست معتقد به مکتب نقد ارزش است که در آلمان روبرت کورتز شاخص ترین نماینده آن است. در این نگرش نقد ارزش تا نقد کار ادامه می یابد و نزد برخی از نمایندگان این نگرش به نفی مبارزات روزمره کارگران نیز می رسد. بهرنز برخوردی متفاوت با موضوع در پیش می گیرد و به طرح انتقاداتی قابل تأمل می پردازد.

********************

 

کار "ارزش بیشتری" دارد. اتحادیه هایی مثل وردی به این شکل به توضیح مبارزات جاری می پردازند. به این ترتیب آنها مقولات اقتصادی را به قالب مقولات اخلاقی وارونه سازی می کنند و این خطر را ایجاد می کنند که جنبشهای احتمالی رهائیبخش را در نطفه خفه کنند.

"کار معطوف به جامعه soziale Arbeit ارزش بیشتری دارد!"، "کار مراقبت از بیماران ارزش بیشتری دارد!"، "ما ارزش بیشتری داریم!". شعارهایی که اعتصابات اخیر اتحادیه های کارگری، بویژه وردی، را همراهی می کنند، پارادوکس به نظر می آیند. این الفبای نقد اقتصاد سیاسی است که بنیان مناسبات کار مزدی در جامعه سرمایه داری بر این استوار است که کار ارزشی بیشتر دارد: کار تنها منبعی است که می توان از آن ارزش اضافه به دست آورد. به بیان دیگر: ارزش اضافه شکل ویژه سرمایه دارانه تولید اضافه است و از معادل ساده ارزش نیروی کاری که برای بازتولید آن لازم است، فراتر می رود.

حتی اگر در بخش تبلیغات اتحادیه های کارگری آگاهانه برای این شعارها تصمیم گرفته باشند – چرا که با چشمک زدن به واژگان مارکسیستی نزدیکی به آن را تداعی می کنند و  صرفا به همین دلیل نیز طنین مبارزه جویانه دارند – در واقع اما منظور دیگری را دنبال می کنند که کاملا در جهت خلاف نقد اقتصاد سیاسی قرار دارد. اگر اینجا عنوان می شود که کار "ارزش بیشتری دارد"، در پس آن این تصور قرار گرفته است که بعد باصطلاح اخلاقی یا عرفی ای از ارزش نیز وجود دارد که ورای منطق اقتصادی قرار گرفته است. پس اگر اینجا از "ارزش" سخن به میان می آید، ظاهرا بر علیه انگیزه سودآوری خالص است و بعد فرهنگی کار را می خواهد طرح کند.

به این اضافه می شود که کارهای [مورد نظر وردی] که در جامعه مدرن در بخش خدمات به حساب می آیند، در درجه اول نه از مشروعیت اقتصادی، بلکه از مقبولیت اجتماعی برخوردارند. از قضا در عرصه های پرستاری، مراقبت از کودکان و سالخوردگان و سایر خدمات بهداشتی، "ارزش" با تصور انسان از "کرامت"، یعنی با ارزشهایی تداعی می شود که در مقابل منطق اقتصادی باید از آنها حفاظت نمود. تصویر یک بروشور از وردی آدمکی را نشان می دهد (شبیه آدمکهای سر در توالتها) که با دو دست محافظ وی مورد حمایت قرار گرفته اند (تصویری که از زمان آلبرت دورر جزء ثابت سمبل شناسی پیش پا افتاده مذهبی است). دور این تصویر شعارهای "انسان – نه هزینه تولید" و "کرامت معیار است" قرار گرفته اند.

اما این ایده که جامعه معاصر بر ارزشهایی پایه ای استوار است که منحصرا ریشه در انسانیت دارند، یعنی بر "ارزش فی نفسه انسان"، ایدئولوژی به معنای دقیق کلمه است: ضرورتا آگاهی کاذب. این آگاهی کاذبی است که بر اساس آن ارزش باصطلاح واقعی کار در توان معنوی – عرفی آن خود را بیان می کند: بر این اساس با عقل سلیم استدلال می شود که دقیقا آن مناسبات کاری ای که با انسان سر و کار دارند، باید از ارزشگذاری بیشتری برخوردار باشند تا کار کردن در آنها به صرفه باشد. وردی کمپین خود تحت عنوان "کار معطوف به جامعه بیشتر می ارزد" را در سایت اینترنتی خود اینگونه مستدل می کند: "چه چیز برای جامعه بیشتر ارزش دارد: تعمیر یک اتومبیل یا مراقبت از یک بیمار؟ قیمت یک ساعت کار در یک تعمیرگاه دو برابر یک ساعت کار یک پرستار در حال خدمت آمبولانس [در حال مراقبت از بیمار در منزل خود او] است. این که خدمات اجتماعی به طور ارزان قابل ارائه هستند به عنوان امری «طبیعی» در نظر گرفته می شود".

وردی در مقابل "ارزش کار" تعریف شده به طور اثباتی معیار "طبیعی" متفاوتی، یعنی ارزش خود شاغلین در بخش اجتماعی، را قرار می دهد و به این ترتیب  [با قائل شدن ارزش بیشتر برای شاغلین در خدمات اجتماعی] به شکل زننده ای رقابت اقتصادی را در سطح "کیفیت انسانی" ادامه می دهد. اما کار معطوف به جامعه نیز در شرایط داده شده اقتصاد مبتنی بر بازدهی به گونه ای مستقل و به عنوان "ارزشی بیشتر" قابل تبیین نیست، بلکه ناچارا باید با سایر فعالیتهای کار مزدی مثل کار یک تعمیرکار اتومبیل مقایسه شود. [منطق وردی] به یک منطق مخرب بدل می شود: هر چه نابرابری اقتصادی از درون چهارچوب سرمایه داری شدیدتر مورد حمله واقع شود [بدون زیر سؤال بردن کل این مناسبات]، به همان نسبت سرمایه داری در نفس خودش بیشتر مورد پذیرش واقع می گردد و به همان نسبت خود روابط تولیدی به عنوان [روابطی] "طبیعی" نمودار می گردند.

و مشکل دقیقا در همین جاست، زیرا که مناسبات کار اصولا زیر سؤال نمی روند. دائما این القا می شود که در مجموع، سیستمی از ارزش زائی در حال عمل است که کار انسانی در آن تنها در شکل کار مزدی ارزشیابی می شود. یک مربی آموزش بهداشت و عضو اتحادیه وردی که در سایت این اتحادیه در بخش مباحث "کار معطوف به جامعه ارزشی بیشتر دارد، زیرا..." به اظهار نظر می پردازد، دقیقا کنه موضوع را بیان می کند: "بالاخره باید گفته شود که «بله، شما ارزش پولی را دارید که دریافت می کنید». نه این که دائم به عنوان محل هزینه به ما نگاه کنند. کار معطوف به جامعه خود ارزشی انسانی است".

مفهوم ارزش – فارغ از این که در ایدئولوژی عمومی یا فردی چگونه تبیین می شود – از معنای اقتصادی اش به هیچ وجه قابل تفکیک نیست و اصل مبادله جزء ماهوی آن است. نگاهی به ریشه زبان شناسانه آن در لغتنامه می تواند کمک کند. صفت "ارزش Wert" به زیر مجموعه واژه هندو-اروپائی "شدن Werden" تعلق دارد و معنای آن این است: "مقابل چیزی قرار گرفته" که در معنی "دارای ارزشی متقابل بودن [با چیز دیگری]" را می رساند. لغت "کرامت Würde" هم از همین چهارچوب مشتق می شود. اما تصوری که از "ارزش" و "کرامت" به مثابه کیفیتهایی انسانی در جامعه مدرن جا افتاده اند، جنبه مقایسه ای تحقیر کننده در بعد این معنا را پنهان می کند و ارزش و کرامت را به عنوان اندازه هایی مستقل قرار می دهد.

به این ترتیب ارزش و کرامت معنای عرفی-اخلاقی شان را پیدا می کنند که این حتی به اخلاقیات نیز گسترش می یابد، که خود به عنوان یک جزء وارد ایدئولوژی بورژوازی شده است. فلسفه جدید بین اخلاق ارزشی  Wertethik و اخلاق تکلیفی  Phlichtethik تمایز قائل می شود. قطعا این تصادفی نیست که مفاهیم اخلاق ارزش در قرن بیستم و در سایه ارزش زدائی و ارزش گذاری امپریالیستی- کلنیالیستی و تماما سرمایه دارانه انسان شکل گرفته اند. در همان زمانی که به نام کارآئی اقتصادی رسما به آن آغاز کردند که همه چیز انسانی را به کالاهای سودده تبدیل کنند و هر چیز بی ارزشی را از بین ببرند، فلسفه نیز شروع به صحبت کردن از ایده آلها و ارزشهای بدون زمانی نمود که باید تعیین کننده رفتار انسانها می بودند. ماکس شلر نیز به همین طریق بر علیه امانوئل کانت به استدلال پرداخت که با فلسفه اخلاقِ اصلِ مطلقِ خویش، نمونه اخلاق تکلیفی را فرموله می کرد. قانونی عرفی که البته جوانبی ارزشی را نیز در بر میگرفت. آنجائی که می گوید: "چنان عمل کن که به انسانیت، -چه در قالب خودت و چه در قالب شخص دیگری-، همواره به عنوان یک هدف نیاز داشته باشی و نه به عنوان یک ابزار".

به همان اندازه که اعتصابیون اتحادیه مارکسیست نیستند، به همان اندازه نیز کانتی نیستند. اصول راهنمای عمل فرد جامعه بورژوائی به هر رو درهم و متناقضند. با این همه شعارهایی از قبیل "کار ارزش بیشتری دارد" بیان تصوراتی از ارزش نیز هستند که – حتی اگر به طور ناپیگیر و نا منسجم – بخشا از اخلاق ارزش و بخشا نیز از اخلاق تکلیف ناشی می شوند. برای عمل اجتماعی، اما تعیین کننده این است که آگاهی بورژوائی از ارزش اخلاقیِ انسان تا چه حد با روابط مشخص طبقاتی ارتباط می یابد.

جنبش کارگری قدیم سرمشقی را گذاشت که امروز نیز از جانب سوسیال دمکراسی و اتحادیه ها تکرار می شود: کرامت انسان با ارزش کار یکی است و هدف انسان را به عنوان انسان اقتصادی تعریف می کند. تا آنجا که با شعار کار "بیشتر می ارزد" تنها آن چیزی تکرار می شود که خصلت نمای سرمایه داری پیشرفته در ساختار آن است، شعارهای مبارزه جویانه اتحادیه ها حول ارزش کار از نبردهایی نمایشی فراتر نمی روند. چرا که نه ارزش و نه ارزش اضافه کار، از نظر اجتماعی مورد سؤال قرار نمی گیرند. تنها مذاکره باید کرد که ارزش یا ارزش اضافه به چه کسی باید تعلق بگیرد.

این که در مباحثات از عدالت در پرداخت مزد هم صحبت می شود، خصلت القائی مبارزات جاری را نشان می دهد. در عین حال در این واقعیت یک ناتوانی سیاسی – نه فقط اتحادیه ها، بلکه همچنین خود اعتصاب کنندگان – نیز آشکار می شود. آنها منافع خود را تنها در همراهی با سیستم می توانند تأمین کنند و نه دیگر بر علیه سیستم. این که سیستم موجود دیگر هیچ نقطه مثبتی برای ارجاع به دست نمی دهد، به انطباق از روی ناتوانی منجر می شود نه این که با فانتزی اجتماعی پاسخ خود را دریافت کند. به این معنا درگیری حاضر نیز شبیه جدال بر سر درآمد پایه  Grundeinkommen و آخرین اعتراضات دانشجوئی ادامه می یابد: با الزامات ساختاری سیستم همواره کنار آمده اند و تلاش می کنند تا با سازش تحرک ایجاد کنند. بر پلاکاردهای دانشجویان نوشته شده است "آموزش کالا نیست"، در حالی که کارکرد دانشگاه چیزی جز تولید آموزش به عنوان کالا نیست. در جریان تعیین درآمد پایه نیز با صورتحسابهای دقیق سعی می کنند میزان درآمد پایه را مشخص کنند و حال این که خواست بالاترین حقوق به عنوان درآمد پایه نیز به همان اندازه رئالیستی است. و سرانجام این که استدلال می کنند که کار معطوف به جامعه ارزش بیشتری دارد، به جای آن که بر علیه منطق ارزش زائی استدلال کنند و از کار به عنوان چیزی فاقد ارزش دفاع کنند.

خلاصه: این که اعتصاب می شود و آدمها حاضرند همبسته برای شرایط  زندگی بهتری مبارزه کنند، نقطه عزیمت خوبی برای سیاستی است که در تحلیل نهائی نه بهبود سیستم اقتصادی حاضر، بلکه رفع آن را هدف خود قرار دهد. برای چنین چیزی نیاز به اتوپی مشخصی است که مفهوم خود را از روابط مسلط نمی تواند اتخاذ کند. اما وقتی از جانب اتحادیه ها - که خود بر اساس تجربه تاریخی شکست جنبش کارگری باید بهتر بدانند – نقطه عزیمت به عنوان هدف انتخاب می شود و به عنوان شعارهای مبارزاتی تنها مقولات اقتصادی به مقولات اخلاقی تغییر داده می شوند، جنبشهای رهائیبخش احتمالی نیز در نطفه خفه می شوند. برای کسانی که در چرخ دنده اقتصاد سرمایه داری گیر افتاده اند، چنین کمپینی که دست بر قضا ایدئولوژی "ارزش" را در مرکز خود قرار می دهد، به خود فریبی ای در باره فلاکت موجودیت بی ارزش خود آنان بدل می شود.

 

Wir sind wertlos!

http://www.rogerbehrens.net/texte/artikel/wir-sind-wertlos/

 

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر