۱
«خون خود را بر زمین ریختم»؛ نقل است که این عبارت دویست سال پیش هنگام اجرای حکم تیرباران ژنرال پیار، ارتشبد قوای استقلال-طلب ونزوئلا، بر زبان سیمون بولیوار جاری شد. «ال لیبرادور» خود شخصاً حکم را امضا کرده بود. ژنرال مانوئل کارلوس پیار پس از کسب پیروزیهایی تعیینکننده در نبرد با نیروهای سلطنت، در ۱۶ اکتبر ۱۸۱۷ به اتهام نافرمانی و توطئه علیه حکومت اعدام شد. اما جرم او درواقع این بود که علاوه بر استقلال خواهان حقوق اجتماعی-سیاسی برای «مستیزو»ها بود؛ مطالبهای که بولیوار و دیگر رهبران جنبش، که همگی سفیدپوست و از میان نسل دوم اشراف زمیندار اسپانیایی بودند، با آن به مخالفت برخاستند.
مستیزو در کاربست رسمی آن در نظام طبقهبندی نژادی مستعمرات اسپانیا به مردمانی اطلاق میشد که حداقل یکی از والدینشان غیر-اروپایی و سرخپوست بود. در معنای عامتر این اصطلاح همهی مردمان بومی و رنگینپوستی را شامل میشد که بخش عمدهی جمعیت مستعمرات و نیروی کارکن آن جوامع را تشکیل میدادند و در عین حال تقریباً از هر گونه حقوقی محروم بودند.
ژنرال پیار که خود یک مستیزو و درواقع تنها غیر-سفیدپوست در میان رهبران جنبش استقلال بهشمار میآمد، امیدوار بود تا کسب استقلال سیاسی زمینهای برای احقاق حقوق بومیان و طبقات زحمتکش جامعه فراهم آورد. این امید در سایهی «بناپارتیسم» بولیواری خیلی زود رنگ باخت.
۲
میگویند حقیقت را باید از زبان دشمن شنید. این امر البته در شرایط «نرمال» نیازمند حداقلی از آشنایی با «فنون سخنوری» و مجاهدت در کنار زدن پردههای ایدئولوژیک است و به سادگی حاصل نمیشود. به همین سبب صراحت لهجهای را که «حیوانات اهلی از قبیل مرغها و خوکها و ژورنالیستهای رسمی و طوطیان و امثال اینها» در دوران پرتلاطم کنونی و بهویژه در رابطه با مسألهی ونزوئلا از خود به نمایش میگذارند، حقیقتاً باید ستود. در تاریخ معاصر شاید کمتر دورهای را بتوان یافت که در آن رجالههای بورژوازی و ژورنالیسم مزدور آن تا این اندازه بیپرده از نیات و آرزوهای خود گفته باشند. این البته در درجهی اول نشانگر خشم آنهاست.
اما این دشمنان را چگونه باید تشخیص داد؟ مایکل ایگناتیف، رهبر پیشین حزب لیبرال کانادا، یکی از کسانی است که نمیتوان در دشمنی وی شک کرد. او چند سال پیش چنین نوشته است: «برای برقرار ماندن دموکراسیها لازم است سیاستمداران تفاوت دشمن با مخالف را تشخیص دهند. مخالف کسی است که میخواهید بر او پیروز شوید؛ دشمن کسی است که باید او را نابود کنید». بسیار خوب، ما هم همین کار را خواهیم کرد؛ صدالبته نه «برای برقرار ماندن دموکراسیها» آنطور که آقای ایگناتیف میخواهد، بلکه کاملاً بهعکس، برای غلبه بر آنها.
۳
اجازه دهید از بیبیسی، یکی از رسانههای اتوکشیده و «حرفهای» دموکراسی، آغاز کنیم. در این رابطه دو نوشته از این ارگانِ حزب فراگیر بورژوازی را بررسی خواهیم کرد. نخست نوشتهای تحلیلی تحت عنوان «در ونزوئلا دقیقاً چه خبر است؟» منتشر شده در ۲۴ ژانویه، که بهعنوان متن مرجع این رسانه در شکلدهی به تصویر مطلوب آن از رویدادهای ونزوئلا عمل میکند و در همهی گزارشهای «خبری» به آن ارجاع داده میشود؛ و سپس گزارشی «خبری» با عنوان «بحران ونزوئلا؛ گوآیدو از جامعه جهانی خواست همه گزینهها را در نظر بگیرد» منتشر شده در ۲۴ فوریه، که تصویر مزبور را کامل میکند.
اما ببینیم «در ونزوئلا دقیقاً چه خبر است؟». نوشته با بیانی حماسی-اسطورهای از یک «برزخ» و «دو دنیای متفاوت» آغاز میکند تا سپس با فروکاستن کل صورت مسأله به جدال دو «شهروند» -و نهایتاً «طرفداران»شان- تصویری فرمال و صرفاً حقوقی از وضعیت به دست دهد. این بیان حقوقی در ادامه با بررسی قانون اساسی و «استدلالهای» این دو شهروند -و به این ترتیب اعطای جایگاهی «برابر» به آنها- به کمال میرسد. در همین بیان حقوقی وضعیت هم -نه فقط در این متن، بلکه چنان که خواهیم دید در گزارش «خبری» نیز- هر جا نقطهنظر دولت مشروع مطرح میشود، نویسنده کاملاً هوشیار است تا عباراتی چون «مادورو میگوید» و «طرفدارانش میگویند» را از قلم نیاندازد؛ و در مقابل هر جا که به حرفهای «مخالفان» پرداخته میشود، این حرفها را در قالب جملاتی خبری و «فاکت»هایی متقن بیان کند. این البته شیوهی همیشگی کل مدیای «حرفهای» است. رسانهی فارسی-زبان روباه پیر البته حواسش هست و برای جلوگیری از رو شدن دستش متن را به «آمار» و نمودار در باب «تورم در ونزوئلا» و «مسیرهای مهاجران ونزوئلایی» هم مزین میکند. آماری که فقط سمپتوم وضع موجود است و دلایل آن را به هیچ عنوان توضیح نمیدهد. بیبیسی البته نیازی به چنین توضیحی نمیبیند. مهم پرداختن تصویر مطلوب است.
بیبیسی مینویسد: «این نخستین بار نیست که حکومت چپگرای ونزوئلا با خطر سقوط روبهرو شده. اما این نخستین بار است که مخالفان موفق شدهاند در ابعادی قابل توجه حمایتهای بینالمللی جلب کنند و مشروعیت حزب حاکم را به چالش بکشند». این البته یک تناقضگویی آشکار است؛ واضح است که اگر پیش از این مخالفان نتوانستهاند «مشروعیت حزب حاکم را به چالش بکشند»، به همان ترتیب «حکومت چپگرای ونزوئلا» هم نمیتوانسته با «خطر سقوط» روبرو بوده باشد. نکتهی اساسی اما این نیست. آنچه در این عبارات حائز اهمیت بیشتری است، این است که گویا «حمایتهای بینالمللی» در جایگاهی است که بتواند «مشروعیت» یک حکومت را به چالش بکشد. این ادعا صراحتاً به معنای آن است که مشروعیت یک حکومت در گرو «حمایتهای بینالمللی» است. به این موضوع پایینتر خواهیم پراخت.
بیبیسی پس از اظهار شعف از «اتفاق خارقالعاده»ی خودگماری گوایدو بهعنوان «رئیس جمهور دوره انتقالی»، از کشورهایی «که همچنان از نیکلاس مادورو به عنوان رئیسجمهور قانونی این کشور حمایت میکنند»، میخواهد به صف کشورهایی بپیوندند «که یکی پس از دیگری، خوان گوآیدو را به عنوان رئیسجمهور به رسمیت شناختند». به این ترتیب این ارگان حزب فراگیر بورژوازی معنای واقعی «حمایتهای بینالمللی» و جایگاه خود را در نسبت آن روشنٰتر میکند. اینجا اما نکتهی دیگری هم وجود دارد. به رسمیت شناخته شدن «خوان گوآیدوی ۳۵ ساله» به عنوان «رئیسجمهور دورهی انتقالی» توسط دولتهای غربی، در قالب «حمایتهای بینالمللی» از جانب کشورها تصویر میگردد، تا به این ترتیب ضمن آنکه اقدامات آن دولتها به مثابه حمایت شهروندانشان از «مخالفان» القا شده و رابطهی دولتهای غربی و «خوان گوآیدوی ۳۵ ساله» پنهان نگاه داشته میشود - در مخاطبی که دولتاش تصادفاً «همچنان از نیکلاس مادورو حمایت میکند»، سمپاتی به آن «مخالفان» برانگیخته شود.
رسانهی دموکرات «جهان آزاد» بالاخره در یکی از میانتیترهای نوشته و جملهی بلافاصله بعد از آن به فشردهترین شکل به ما میگوید که در ونزوئلا «دقیقاً» چه خبر است: «مشکل ونزوئلا چیست؟ - ونزوئلا ۲۰ سالی است که توسط چپگرایان اداره میشود». همین باید کافی باشد تا تصویری که تا اینجا ترسیم شده، در فاهمهی مخاطبان کامل شود. مشکل «چپگرایان» هستند و لاغیر. چپگرایانی که تحت ادارهی آنها «ونزوئلا با یک بحران عمیق اقتصادی، ابرتورم بسیار بزرگ و از دست رفتن واحد پول روبهرو است». توضیح اضافهای لازم است؟
نوشته در نهایت با اشاره به اینکه «این کشور سالهاست که در بحران عمیق سیاسی اقتصادی فرورفته» و «شکافهای قابل توجهی میان نخبگان، طبقهی متوسط و شهروندان کم درآمد در این کشور وجود دارد»، عوامل تأثیرگذار در سرنوشت قدرت سیاسی در ونزوئلا را برمیشمارد و مینویسد: «این میان، نقش ارتش و پلیس این کشور که میتواند سرنوشت قدرت سیاسی را تعیین کند نیز اهمیت ویژهای دارد. تا این لحظه، ارتش پشت مادورو را خالی نکرده است … در روزهای پیش رو تصمیمات افراد بسیاری میتواند مسیر این بحران را تغییر بدهد؛ از فرماندهان ارتش و سیاستمداران عالیرتبه گرفته تا چهرههای قدرتمند بینالمللی و نهادهای مرتبط». و البته اینطور که مشخص است، ظاهراً «این میان» مردم ونزوئلا هیچ نقشی در این تعیین سرنوشت ایفا نمیکنند. به هر حال در کشوری که از دموکراسی «بیبهره» است، باید هم چنین باشد! اما این در ضمن فراخوانی به ارتش ونزوئلا هم هست.
نوشتهی دوم صریحتر است؛ بالاخره این یک «گزارش خبری» است و «فاکتها» باید در آن دست بالا را داشته باشند. «فاکتها»یی که بیبیسی پیش میکشد، در مجموع شامل اظهارات و ادعاهای مقامات واشنگتن و متحدانش، اطلاعات یک-سویه و به شدت دستکاری-شده، و گزارههایی ایدئولوژیک است که بارها در سراسر نوشته تکرار میشوند. گزارههایی چون «کمکهای انساندوستانه»، «چندین تن اقلام ضروری و دارو»، «جنایت علیه بشریت»، «دیکتاتوری» و از این قبیل به کار گرفته میشوند تا در ترکیب با لحن جنایی نوشته در توصیف «خشونتها» تصویری از «شکست اخلاقی» دولت «چپگرای» مادورو ساخته شود و «بازگشت دموکراسی» با «حمایت» ایالات متحده اجتنابناپذیر به نظر آید. نگاهی به این عبارات بیاندازید:
«روز شنبه نیروهای امنیتی ونزوئلا، هواداران آقای گوآیدو را که در تلاش بودند تا کمکهای بشردوستانه وارد این کشور کنند متوقف کردند … ایوان دوکه، رئیس جمهور کلمبیا ضمن دیدار از نواحی مرزی کلمبیا گفت که خشونت علیه داوطلبانی که میخواهند غذا و دارو برای مردم ونزوئلا ببرند نشاندهنده شکست اخلاقی حکومتی است که او آن را "دیکتاتوری" خواند … مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، نیز ابراز اطمینان کرد که مادورو مدت زمان کوتاهی بر سر قدرت باقی خواهد ماند … [و] … آمریکا که از خوان گوآیدو در برابر نیکلاس مادورو حمایت میکند نیز اعلام کرده در برابر کسانی که مانع از "بازگشت دموکراسی" به ونزوئلا شوند، به اقداماتی دست خواهد زد.»
اینجا دیگر صورتک حقوقی و «استدلال قانون اساسی» هم کنار گذاشته میشود تا هم «حمایتهای بینالمللی» در هیئت آقایان پومپئو و دوکه و عروسک دست-نشاندهشان بیان مشخصتری پیدا کند و هم معلوم شود که محتوای اصلیِ جدال «بازگشت دموکراسی» است. اما «بازگشت دموکراسی» به چه معناست؟ به عبارت دیگر، کدام شرایط باید برقرار باشد تا «بازگشتِ» «دموکراسی» متحقق شود؟ قبلاً دیدیدم «مشکل» این است که «ونزوئلا ۲۰ سالی است که توسط چپگرایان اداره میشود»؛ حالا متوجه میشویم که این «چپگرایان» «مانع از "بازگشت دموکراسی" به ونزوئلا [می]شوند». به این ترتیب روشن میشود که «بازگشت دموکراسی» به معنی بازگشت ونزوئلا به شرایط قبل از این تاریخ بیست ساله است؛ یعنی شرایطی که در آن از یک طرف نفت و صنایع بزرگ دیگر هنوز دولتی نشده و همچنان در مالکیت الیگارشهای امریکوفیل و بنابراین تحت سلطهی کمپانیهای آمریکایی بود، و از طرف دیگر تودهی کارگران و زحمتکشان ونزوئلایی با استثمار شدید، فقر و بیحقوقی اجتماعی در کشاکش بودند. محتوای واقعی «دموکراسی» در برابر چشمها نمایان میگردد: درواقع به این ترتیب دموکراسی چیزی نیست مگر روبنای سیاسی-ایدئولوژیک ساختار روابط تولید سرمایهدارانهای که با منافع بورژوازی آمریکا گره خورده است. اینجا پرتوی دیگر بر نسبت مشروعیت دولتها و «حمایتهای بینالمللی» افکنده میشود: اگر به قواعد دموکراسی -یعنی شرایط تأمین منافع آمریکا- پایبند باشید، مشروعیت دارید؛ و چنانچه به مانعی در برابر آن بدل شوید، خیر.
نمائی از دوران حاکمیت دمکراسی در ونزوئلا: 27 فوریه 1989، قیام فقرا و گرسنگان معروف به «کاراکازو» که در مدت 3 روز با حداقل 2 تا 3 هزار کشته و مفقودالاثر سرکوب شد
این رشته تا انتهای متن «خبری» بیبیسی پی گرفته میشود تا در عدم مشروعیت یا لااقل «بحران جدی مشروعیت» نیکلاس مادورو جای هیچ تردیدی باقی نماند. همانگونه که در پاراگرافهای پیشین اشاره شد، در این متن نیز نقطهنظرات دولت مشروع با عباراتی چون «مادورو میگوید» و «طرفدارانش میگویند» مطرح میشود؛ و در مقابل حرفهای «مخالفان» در قالب جملاتی خبری و «فاکت»هایی متقن بیان میگردد. اینجا اما «آقای مادورو میگوید» معنی متفاوتی پیدا میکند؛ بیبیسی مینویسد: «نیکلاس مادورو روابط دیپلماتیک با کلمبیا را قطع کرده اما رئیسجمهور کلمبیا ممانعت از ورود کمکهای انساندوستانه را جنایت علیه بشریت خوانده است. نیکلاس مادورو، رئیس جمهوری ونزوئلا که با بحران جدی مشروعیت روبروست دستور بسته شدن موقت مرز کلمبیا را داده است. او روز پنجشنبه هم مرز کشورش با برزیل را بست تا مانع از ورود کاروان کمکهای انساندوستانه آمریکا شود. آمریکا به درخواست حوآن گوآیدو، رهبر مخالفان که خود را رئیسجمهور موقت کشورش هم خوانده، چندین تن اقلام ضروری و دارو به پشت مرزهای ونزوئلا در کلمبیا و برزیل ارسال کرده اما آقای مادورو میگوید این یک "نمایش مضحک" از سوی آمریکا برای براندازی دولت ونزوئلا و مقدمهچینی برای "اشغال" این کشور است». به هر حال «آقای مادورو» میگوید.
صرف نظر از اینکه نویسنده اینجا نیز از خویشتنداری در ابراز شعف از اینکه «رهبر مخالفان خود را رئیسجمهور موقت کشورش هم خوانده» ناتوان است، این حملهای همهجانبه به مشروعیت دولت ونزوئلا و به خود آن دولت است. این تهاجم در ادامه با عبارات باز هم صریحتری بیان میشود:
«در حالی که ارتش و نهادهای دولتی همچنان از نیکلاس مادورو پشتیبانی میکنند او قدرت رسمی را در دست دارد اما با بحران جدی مشروعیت روبرو است و در طرف مقابل، حوآن گوآیدو که رئیس مجلس ملی این کشور است از سوی بخش بسیار بزرگی از مردم ونزوئلا رهبر خوانده میشود و چندین کشور آمریکای لاتین چون برزیل، کلمبیا، پاراگوئه، شیلی و پرو در کنار آمریکا، کانادا و اتحادیه اروپا آقای گوآیدو را رئیسجمهوری موقت خواندهاند».
پس در یک طرف «ارتش و نهادهای دولتی»، «قدرت رسمی» و «بحران جدی مشروعیت» قرار گرفتهاند، و در طرف مقابل «رئیس مجلس ملی»، «بخش بسیار بزرگی از مردم ونزوئلا» و «چندین کشور». این تصویر مطلوب بیبیسی است که در پایان با آرایهای دیگر تکمیل میگردد تا حجت تمام شود. این رسانه که پیشتر به مخاطبان خود گفته بود «حالا چه میشود» و از غیب بشارت آورده بود که «ارتش و پلیس این کشور … میتواند سرنوشت قدرت سیاسی را تعیین کند»، اکنون با پیش کشیدن گزارشهایی ضد-و-نقیض و به شدت مخدوش پیرامون «سربازان فراری» معنای واقعی آن بشارت را روشنٰ میکند - به هر حال میدانیم که آقای ترامپ هم گفته است «میرویم و آنها را بیرون میاندازیم»؛ روشنٰتر از این؟
اما در نهایت باز هم مگر نه اینکه حقیقت را باید از زبان دشمن شنید؟ «خوآن گوآیدو …آن سوی مرز [در] کلمبیا ... به سربازان فراری کشورش گفت: "به طرف سمت درست تاریخ خوش آمدید. مطمئن باشید که مورد عفو قرار خواهید گرفت"». حقیقتاً هم «به طرف درست تاریخ خوش آمدید»!
۴
تا اینجا متوجه شدیم که دموکراسی روبنای سیاسی-ایدئولوژیک ساختار روابط تولید سرمایهدارانهای است که از قبل تأمین منافع بورژوازی محلی در هر کشور، در سطح جهانی منافع بورژوازی آمریکا را تضمین میکند. ایدئولوگهای بورژوازی ایران نیز در کنار بقیه به خوبی به این موضوع آگاهاند و تاریخاً گرایش نیرومندی درون این بورژوازی چنین افقی را نمایندگی کرده است. از شاه رضا تا شازده رضا؛ از حزب دموکرات سید حسن تقی زاده تا حزب دموکرات مصطفی هجری؛ از جبههی ملی تا جبههی مشارکت؛ از کارگزاران سازندگی تا اصلاحطلبان و جامعهی مدنی؛ و از گفتگوی تمدنها تا برجام.
در زمرهی خیل وسیع بلندگوهای ایدئولوژیک بورژوازی دموکرات ایران از جمله تعداد بسیاری نشریه و سایت «اقتصادی» نیز هستند که تخصص شان «تحلیل بازار» و «اخبار اقتصادی» است. «اقتصاد آنلاین» همانطور که از نامش پیداست، یکی از اینها است. مدیران این سایت به خوبی میدانند که در رابطه با ونزوئلا هم «موضوع اقتصاد است»، و به همین دلیل لابهلای خبرهای دلار و بورس و اتاق بازرگانی به «اخبار» ونزوئلا نیز پرداختهاند و باز هم به همین دلیل در این رابطه توییت یک «کارشناس اقتصادی» را تحت عنوان «ونزوئلا چرا به اینجا رسید؟» منتشر کردهاند.
«کارشناس اقتصادی» با مراجعه به آمار و ارقام بحث خود را پیش میبرد و چنان که مقتضای شغلش -یعنی کارشناس اقتصادی بودن- است، میانهای با رازداری ندارد. در همان ابتدای مطلب ایشان میخوانیم: «ونزوئلا امروز به این وضعیت نیفتاده. این کشور در ۱۹۷۰ ثروتمندترین کشور منطقه، بیستمین اقتصاد جهان و بهترین دموکراسی منطقه خود بود، اما با کاهش قیمت نفت اقدامات درستی را پیش نگرفت که به افزایش نابرابری و نارضایتی از عقبگرد کشور و پوپولیسم انجامید. این جریان ریشه ظهور چاوز در ۱۹۹۸شد». کارشناس اقتصادی البته با خونسردی و در کمال حماقت دروغ میگوید. «اقدامات نادرستی» که به افزایش نابرابری در «ثروتمندترین کشور منطقه» انجامید، همانهایی بودند که در وهلهی نخست آن را «بهترین دموکراسی منطقه» ساخته بودند. اما وی صرفاً به همین دروغ قناعت نمیکند. صرف نظر از آمار و ارقامی که به همان اندازه شأنیت دارند که یک «کارشناس اقتصادی»- او در ادامه مینویسد: «او [چاوز] اشتباهات بزرگ و جذابی کرد. زمینها را بین کشاورزان تقسیم کرد که تولید غذا را کاهش داد. فولاد، آلومینیوم، هواپیما و هتلداری و... را دولتی کرد و این صنایع را از بین برد». اینجا دیگر صحبت صرفاً بر سر چاویسم نیست؛ همانطور که ستوننویس محترم «عصر ایران»، از رسانههای «معتبر» بورژوازی، هم اشاره کرده، مسأله «قوانین جهانشمول اقتصاد» و حراست از تقدس مالکیت خصوصی است. و آنچه اینجا تحت عنوان «اشتباهات بزرگ و جذاب» هدف حمله واقع میشود، درواقع سوسیالیسم است؛ آن هم نه صرفاً در ونزوئلا، بلکه همچنین در هر جای دیگری و بهویژه در ایران.
این را عبارات بعدی به خوبی نشان میدهند: «پوپولیسم بر امواج نارضایتی نشسته و سوسیالیسم کور آن را همراهی میکند. نتیجه همین میشود که در ونزوئلا شاهدیم. جامعه ضعیفتر و مردم بیش از پیش وابسته به دولت میشوند». این تعرضی ایدئولوژیک و هشداری به «امواج نارضایتی» در ایران است که مبادا «بخواهد قوانین جهانشمول اقتصاد را نادیده بگیرد»، چرا که در آن صورت همانطور که آن ستوننویس «محترم» هم با تفرعن مشابهی گفته است، «آخر و عاقبتاش میشود "ونزوئلا، کشوری مایهی عبرت و مردمی بهغایت گرسنه"». دقت کنید که اینها مجیزگویان «دولت تدبیر»اند، یعنی دقیقاً همان دولتی که «قوانین جهانشمول اقتصاد» را همچون آئینی مقدس پاس میدارد و تمام کوشش خود را برای رعایت و اجرای این «قوانین» به کار گرفته است و در نهایت «نتیجه همین شده است که ... شاهدیم». همهی اینها البته از طرفی رذالت و از طرف دیگر ترس بورژوازی دموکرات و جیرهخواراناش را به نمایش میگذارد. بوی کباب به مشام مرغها هم خورده.
۵
«یک ملت، دو دولت»؛ این تیتر اول روزنامهی «سازندگی» ارگان حزب کارگزاران در روز ششم بهمنماه است. این روزنامه با اختصاص تمام صفحهی اول خود به موضوع ونزوئلا و تقسیم آن به دو بخش سیاه و سفید، بر زمینهی سیاه عکس مادورو را چاپ کرده و در طرف سفید تصویر گوایدو را؛ هر دو با مشتهایی گره کرده. «سازندگی» به این ترتیب ضمن آنکه با اطلاق عنوان دولت به اقدام کودتاگرانهی کارگزاران آمریکا در ونزوئلا مشروعیت بخشیده و به حمایت از آن برمیخیزد، جایی برای خطای دید هم باقی نمیگذارد. اگر هنوز تصویر به اندازهی کافی واضح نیست، سوتیتر باید گویای همه چیز باشد: «ونزوئلا در میانهی انقلاب ایستاده است. از یک سو مردم علیه سیاستهای نیکلاس مادورو رئیس جمهور کشور قیام کردهاند، و از دیگر سو خوان گوایدو خود را رئیس جمهور جدید انقلاب میخواند». همهی عباراتی که دیگران گاه با گوشه و کنایه و در لفافه طرح میکنند، نزد «تکنوکراتها» بیان صریح و معنای زمینی خود را بازمییابند. بالاخره کارگزاران یک حزب سیاسی است.
۶
نوادگان «مستیزو»های ونزوئلایی در دسامبر سال ۱۹۹۸ «سرهنگ دوم» هوگو چاوز، سوسیالیست قرن بیست و یکمی، را به عنوان رئیسجمهور خود انتخاب کردند تا آن رویاهایی که در قرن نوزدهم با قیام بولیواری تحقق نیافته بودند، با انقلاب بولیواری او رنگ واقعیت به خود گیرند. سرهنگ چاوز بلافاصله تغییر قانون اساسی را در دستور کار قرار داد و قانون اساسی جمهوری بولیواری ونزوئلا در رفراندوم دسامبر ۱۹۹۹ با رأی ۷۰ درصدی مردم ونزوئلا جایگزین قانون قبلی شد. قانون جدید چرخشهای تعیینکنندهای را شامل میشد؛ از یک طرف آموزش و بهداشت رایگان، مسکن ارزان و دسترسی به مواد غذایی و محیط زیست سالم برای همهی ونزوئلاییها و به نفع تودهی زحمتکشان تضمین میگردید، و از طرف دیگر با اصلاحات ارضی، ایجاد تعاونیها و به رسمیت شناختن حق کارگران برای برپایی انجمنهای مشارکتی بر پوزهی مالکیت خصوصی افسار زده میشد. همین مضامین و همین اندازه تحدید قدرت سرمایه در کنار اقدامات بعدی چاوز در دولتی کردن بخش عمدهی صنعت نفت کافی بود تا بورژوازی ونزوئلا با حمایت و پشتیبانی ایالات متحده در ۱۱ آوریل ۲۰۰۲ دست به کودتا بزند. «رئیس جمهور موقت» میلیاردر البته بیشتر از دو روز دوام نیاورد تا سرهنگ چاوز در نتیجهی تظاهرات و حمایت وسیع تودهای در روز ۱۴ آوریل قدرتمندتر از قبل به جایگاه خود بازگردد. این نقطه عطفی برای چاویسم و برای سوسیالیسم در ونزوئلا بود. واقعیت با زمختی تمام نشان داده بود که حتی صرف حفظ دستآوردهای موجود نیز در گرو فراتر رفتن از آن است. از همین زمان به بعد است که چاویسم کمکم از «سوسیالیسم قرن بیست و یکم» فاصله میگیرد. رأی منفی هاینز دیتریش به رفراندوم دوم قانون اساسی ونزوئلا در دسامبر سال ۲۰۰۷ به شکل نمادینی این گسست را نشان میدهد. قانون اساسی جدید از جمله شامل مواردی چون کاهش ساعات کار روزانه از ۸ ساعت به ۶ ساعت، گسترش چتر تأمین اجتماعی جهت شمول کارگران شاغل در اقتصاد غیررسمی، ممنوعیت تأمین مالی خارجی برای احزاب سیاسی، دولتی کردن بانک مرکزی و اجازه دادن به دولت برای سلب مالکیت از زمینداران بزرگ میشد. با آنکه چاوز پس از کودتای نافرجام ۲۰۰۲ به سمت دولتی کردن هر چه بیشتر صنایع بزرگ و حد زدن گستردهتر بر مالکیت خصوصی حرکت کرده بود، رفراندوم دوم شکست خورد، چرا که از یک طرف حتی در سال ۲۰۰۹ هنوز ۷۰ درصد تولید ناخالص داخلی توسط بخش خصوصی صورت میگرفت و از طرف دیگر دموکراسی بهعنوان یکی از پایههای سوسیالیسم «عقلایی-اخلاقی» قرن بیست و یکم همچنان در ونزوئلا حکمفرما بود.
ارسطو در بخش پنجم کتاب «سیاست» نقل کرده است که «در رودس مردمفریبان برای همهی کسانی که به خدمات اجتماعی اشتغال داشتند، مقرری معین کردند؛ ولی مانع از آن شدند که اعیان دیون خود را بابت کشتیهای جنگی وصول کنند، زیرا به آنان تهمت دزدی و نابهکاری بسته بودند. متهمان ناگزیر از بیم مجازات دست یاری به هم دادند و دستگاه حکومت دموکراسی را برانداختند». حکایت فشردهی این روزهای ونزوئلاست؛ با این تفاوت که حکومت «مردمفریبان» قرن بیست و یکمی اکنون دموکراسی را آشکارا در مقابل خود میبیند. برای پرولتاریای ونزوئلا و در نسبت آن برای کل پرولتاریای جهان دریچهای به سوسیالیسم گشوده شده است. اوضاع و احوال فریاد برآوردهاند که «رودس همین جاست»؛ طبقهی کارگر ونزوئلا و «راننده اتوبوس»اش راهی جز پیشروی ندارند؛ چرا که طبیعت از خلاء نفرت دارد و اگر آنها موفق به انجام این کار نشوند، دموکراسی این بار با شقاوتی به مراتب بیشتر از قبل بازمیگردد. دولت مادورو میتواند و باید در عرصهی داخلی با مبارزهی قاطعانه با کارشکنیهای بورژوازی و با اجتماعی کردن هر چه بیشتر روابط تولید در پروسهی تدوین قانون اساسی جدید، و در حوزهی بینالمللی با کنار گذاشتن کامل نظام مالی دلار-پایه -امری که «تصادفاً» تعارضات کنونی جهان آن را ممکن کرده است-، بر دست نامرئی دموکراسی حد بزند. و او به هر دوی اینها مشغول است. در نهایت آیا با ونزوئلا سوسیالیسم جانی دوباره گرفته است؟ این را کارگران ونزوئلا و همطبقهایهایشان در سایر کشورها با مبارزهی خود در ماهها و سالیان پیش رو نشان خواهند داد.
بیژن دادخواه
فوریه و مارس ۲۰۱۹