نوآم چامسکی: نقد رادیکالی از سرزمین آزادی نامحدود، و بر آن- مقدمه: از خمرهای سرخ تا روژآوا

نوشتۀ: دیدگاه مخالف
3 Comments

همه آنچه که چامسکی در مورد جامعه سرمایه داری، دمکراسی، امپریالیسم و رسانه ها می گوید نهایتا ماتریالهائی اند برای ارائه تصویری در جهت یک قضاوت منفی: دمکراسی بورژوایی، اقتصاد بازار سرمایه داری، سیاست خارجی، و مطبوعات آزاد آن چیزی که وانمود می کنند نیستند. آنها تجسم آزادی نیستند.

پیشگفتار:

مطلبی که در دست دارید مقدمه رساله ای است که در شماره 4 نشریه "خلاف جریان *GegenStandpunkt" در سال 2012 در نقد نوآم چامسکی انتشار یافت. ترجمه مطلب از مدتی قبل در دستور کار ما قرار داشت اما این کار در پرتو وقایع دیگر به تأخیر می افتاد. وقایع هفته های اخیر در سوریه و اعلام خروج سربازان آمریکائی از این کشور توسط دونالد ترامپ و موضعگیری چامسکی بر علیه این سیاست باعث شد تا کار ترجمه و انتشار مطلب را با جدیت بیشتری ادامه دهیم. امیدواریم که بتوانیم چهار فصل رساله را ظرف روزها و حداکثر هفته های آینده منتشر کنیم.

کار چامسکی و دیدگاههای وی به اندازه کافی در خود نوشته مورد بحث قرار خواهند گرفت. آنچه لازم است در اینجا مورد تأکید قرار گیرد آخرین موضعگیری وی در رابطه با سوریه و اعلام مخالفت وی با خروج نیروهای آمریکائی از این کشور است. نقطه عزیمت چامسکی در این اعلام مخالفت البته یک به یک همان موضع هیلاری کلینتون و جیمز متیس و خیل انبوه کارشناسان کلان رسانه های جنگ طلب غرب نیست. به عنوان یک منتقد رادیکال، نقطه عزیمت چامسکی باید امر والائی باشد. امر والائی که وی را ظاهرا ناچار از چنین موضعگیری ای می کند. به همان گونه که در جریان انتخابات ریاست جمهوری وی را ناچار به موضعگیری به نفع هیلاری کلینتون می کرد. اما لنین خودمان بیش از یک قرن قبل به این واقعیت ساده هم اشاره کرده بود که "راه جهنم هم با نیات حسنه فرش است". نیت حسنه چامسکی هم فقط یک نام دارد: روژآوا.

چامسکی برای نخستین بار این موضعگیری را در اکتبر سال پیش در جریان مصاحبه ای با نشریه اینترسپت اعلام کرده بود. اینترسپت سایتی است که توسط پی یر امیدیار، ایرانی الاصل بنیانگذار ای-بی، ایجاد شده است. محورهائی که چامسکی در آن مصاحبه عنوان کرده بود تقریبا تماما همان محورهائی بودند که در پروپاگاند ضد روسی جنگ طلبان واشنگتن و لندن و پاریس مورد استفاده قرار می گرفتند. در رابطه با ادلیب و حملۀ احتمالی سوریه و روسیه به این منطقه: "یک فاجعه انسانی در ادلیب در انتظار است. منطقه ای که جهادی ها به آنجا فرستاده و یا فرار کرده اند. اگر حمله ای از جانب سوریه واقع شود این یک فاجعه انسانی خواهد بود. شواهدی در دست است که روسها و ترکها ممکن است منطقه امنی را برای فرار غیر نظامیان در نظر گرفته باشند اما کل این تحول وحشتناک به نظر میرسد. اگر راهی برای جلوگیری از این حمله وجود داشته باشد، باید از طریق دیپلماتیک باشد". این دقیقا در برهه زمانی ای صورت می گرفت که ارتش سوریه برای حمله به ادلیب آماده می شد و پروپاگاند کلان رسانه های غرب هم دقیقا بر پیشگیری از همین امر متمرکز بود. حفظ منطقه ادلیب تحت کنترل جهادیون بخشی از استراتژی تعدیل یافته بلوکی بود که به قصد سرنگونی رژیم هفت سال تمام از قسی ترین جنایات در سوریه دفاع نموده و وحشی ترین دستجات اسلامی را با پول و اسلحه تجهیز نموده بودند و اکنون ناامید از سرنگونی رژیم، تقسیم سوریه به سه بخش مختلف خلافت سنی نشین و منطقه کرد نشین و منطقه مختلط علوی-مسیحی را دنبال می کردند. ادلیب باید اهرم فشاری در دست غرب باقی و به هر قیمتی از دسترس دولت مرکزی دور می ماند. این که در خود ادلیب چه فجایعی در مناطق تحت کنترل باندهای رقیب جهادی در جریان بود و هست، در این پروپاگاند و در تحلیل چامسکی نقشی ایفا نمی کرد.

اما محور اصلی بحث چامسکی نه ادلیب، بلکه روژآوا بود و هست. وی در آن مصاحبه اظهار داشت: "سؤال کلیدی دیگر در مورد وضعیت مناطق کردی – روژآوا – است. به نظر من بجاست که ایالات متحده حضور خویش را ادامه دهد که مانع حمله به مناطق کردنشین خواهد بود. آنها یک بخش از سوریه را در اختیار دارند که در یک جامعه روبراه با عناصر ارزشمند زیادی موفق شده اند. من فکر میکنم باید از این جلوگیری کرد که آنها مورد حمله دشمنان خونی شان، ترکها، و یا رژیم قاتل اسد قرار بگیرند". وی سپس به انتقاد از سیاست آمریکا در قبال کردها پرداخته و اصل انتقاد خویش را با این عبارات عنوان کرده بود که "ایالات متحده نیز مانند سایر قدرتهای بزرگ اهداف انساندوستانه را دنبال نمی کند". در رابطه با کردها وی به حمایت آمریکا از کردها در دهه هفتاد و سپس فروختن آنها به صدام حسین اشاره کرده و با بحث تسلیح دولت ترکیه در دهه نود توسط بیل کلینتون اشاره نمود که در همان زمان به سرکوب پ ک ک اشتغال داشت. و سرانجام نتیجه گرفته بود که "اینها تغییری در این واقعیت نمی دهند که امروز ایالات متحده می تواند با حضور کوچکی حملات بر علیه کردها در سوریه را مهار کند. حملاتی که می توانند بخشی از سوریه را که به شکل ارزشمندی دارد کار می کند نابود کنند".

اظهارات چامسکی در آن مصاحبه بعد از اعلام خروج آمریکا از سوریه توسط کردستان 24 بازتاب یافت. متعاقب آن، آرون میت، از رئال نیوز، همان پرسش را مجددا با چامسکی در میان گذاشت و پاسخ وی را در تویتر منتشر نمود. در این پرسش و پاسخ، چامسکی دوز ضد سوری اظهارات پیشین خویش را افزایش داده و گفت: "چه معامله ای با روسها (که در حال مغازله با ترکیه هستند)؟ و توافقی با اسد، قاتل اصلی توده ها در سوریه، که در هر صورت قادر به مهار ترکیه نخواهد بود؟

در واقع در درازمدت می تواند توافقی با شرکت پایه ای روسیه و اسد با نوعی از گارانتی (که ارزشش را داشته باشد) برای حفظ لااقل بخشی از حمایت از کردها صورت بگیرد. اما این در دراز مدت است. ما در الآن هستیم و برای الآن تمام مهار ترکیه در نیروی کوچکی است که آمریکا در مناطق کردی مستقر کرده است به عنوان عملیات بازدارنده ای در راه توافق درازمدتی که به آن اشاره شد".

چامسکی زبان شناس است و قاعدتا باید بهتر از هر کسی نه تنها ریشه های تاریخی واژه ها بلکه بویژه کاربرد آنها را بداند. او باید دقیقا بداند که "اسد قاتل اصلی توده ها Massmurderer" بر متن یک تحلیل سیاسی از وقایع سوریه و بعد از 7 سال فجیع ترین جنایات وحشی ترین باندهای مزدور و ارتجاعی اسلامی، بیش از آن که حاصل ضرب و تفریق تعداد کشته شدگان و نحوه به قتل رسیدن آنان باشد، بیان پلاتفرم سیاسی-ایدئولوژیک معینی است که در تمام ای 7 سال آتش این جنگ خانمان برانداز را هم بر افروختند و هم بر آن دمیدند. اما این تنها نکته قابل توجه اظهارات چامسکی نیست و شاید مهم ترین آن هم نباشد.

وی که در مصاحبه با اینترسپت در ابتدای ارزیابی اش از دخالتگری آمریکا اصولا منکر انگیزه های هومانیستی در این دخالتگری شده بود، اکنون و در رابطه با روژآوا به این کشف جدید نائل می شود که "نیروی کوچک آمریکا" در منطقه - که البته هیچ کس تعداد واقعی شان را هم نمی داند و دهها پایگاه نظامی در منطقه ایجاد کرده اند – "به عنوان عملیات بازدارنده" در راه توافق درازمدت مورد نیاز کردها در منطقه حضور دارند. یعنی دقیقا به عنوان نیروئی هومانیست که مانع وقوع فاجعه در منطقه است. یعنی نیرویی که به اذعان صریح خود چامسکی در همان مصاحبه با اینترسپت جهادی ها را مسلح کرد و از آنان پشتیبانی نمود، اکنون در بخشی از سوریه با نیت والای حفظ ساختارهای با ارزش آنارشیستهای بوکچینی روژآوا حضور دارد. این که چگونه چنین دگردیسی اعجاب انگیزی به وقوع پیوسته است، رازی است که هنوز باید در انتظار بیان آن از سوی چامسکی ماند. اما این پرسش بی پاسخ می ماند که چگونه تمام تجدید سازمان داعش و از سر گیری مجدد عملیات نظامی از سوی آن دقیقا در مناطق تحت کنترل آمریکا صورت می گیرد. یعنی همان مناطقی که آمریکا خالصانه برای دفاع از روژآوا اشغال کرده و نه تنها در آنها منطقه پرواز ممنوع اعلام کرده است تا روسها و سوریه ای ها نتوانند دست به حملات هوائی بزنند، بلکه همچنین حمله به این مناطق را حمله به خود نیز تلقی نموده است.

پرداختن به جزئیات بحث چامسکی در دفاع از روژآوا در حوصلۀ نوشتۀ حاضر نیست. ما پیشتر درباره پروژۀ ارتجاعی روژآوا به اندازه کافی گفته و نوشته ایم. از بیان دو نکته اما نمی توان خودداری نمود. نخست این که ساختارهای با ارزشی که چامسکی بر لزوم حفظ آنان پافشاری می کند منحصر به گشت پلیس روژآوا و اجباری کردن زبان کردی و حذف زبان عربی از مدارس مناطق عرب نشین نیست. در شمار این ساختارها از جمله پایگاههای نظامی متعدد آمریکا در "مناطق کرد نشین" نیز قرار دارند که به یمن و میمنت حزب دمکراتیک کردستان سوریه (پید) در اختیار آمریکا قرار گرفته اند و از قضا کنترل مناطق نفت خیز عرب نشین را نیز تأمین می کند. همچنین دیدارهای مرتب سران روژآوا با مقامات دولت دمکراتیک عربستان سعودی و صد البته "تنها دولت دمکراتیک خاورمیانه" یعنی اسرائیل نیز در شمار همین ساختارها قرار دارند.

هر چه هست چامسکی جایگاه خود را روشن کرده است. وی البته بعد از مدتی گوئی به این واقف شده باشد که آمریکا تنها نیروی تضمین کننده آن ساختارهای طلائی در روژآوا نیست و در آخرین مصاحبه اختصاصی اش با کردستان 24 در روز پنج شنبه سوم ژانویه به این نیز اذعان می کند که ممکن است روسیه نیز بتواند از کردها حفاطت کند. ترجیح وی اما کماکان آمریکا است.

چرخش چامسکی از منتقد رادیکال جنگهای تجاوزکارانه آمریکا به یک مدافع امپریالیسم هومانیستی البته منحصر به خود وی نیست. این چرخشی است که در تمام نیم قرن گذشته در سطح چپ در جریان بود و پیشگامان آن را امثال خاویر سولانای سوسیالیست اسپانیائی تشکیل می دادند که از سرود انترناسیونال در سال 1980 به مقام شامخ ریاست ناتو پوست انداخت. چرخشی که در تمام مجموعه وسیع چپ ضد جنگ ویتنام و دگردیسی آنان به مداخله جوترین جنگ طلبان در جریان بود و در حزب سبز آلمان و در دمکراتهای آمریکا بارزترین نمودهای خویش را یافت که در جنگ طلبی حتی گوی سبقت را از نیروهای کلاسیک محافظه کار در درون احزاب دمکرات مسیحی نیز ربودند. هلموت کهل دمکرات مسیحی در مقابل یوشکا فیشر و دانیل کوهن بندیت سبز سابقا چپ رادیکال در حکم کبوتری از در برابر بازهائی درنده قرار می گیرد. چرخش سالهای اخیر چپ ایران نیز بر متن همین تحول قابل قرار دارد و جزئی از همین روند جهانی است.

آنچه چامسکی را از سایرین متمایز می کند، استمراری است که وی به عنوان یک فیلسوف و سیاست ورز رادیکال آنارشیست به نمایش می گذارد. همه و یا اکثریت قریب به اتفاق آنهای دیگر به سادگی از یک صف به صف دیگر رفتند به این دلیل خیلی پیش پا افتاده که نان و آب داشت. البته در آنها نیز می توان به بررسی و تحقیق مبانی دیدگاهی تحول آتی شان پرداخت. اما این تحول دیدگاهی در امثال کوهن بندیت و اسلاوی ژیژک و حتی روشنفکران مدعی مارکسیسمی از قبیل ژیلبر اشکر بیش از هر چیز پرده ساتری است بر انگیزه های اصلی آنان. مورد چامسکی اما چنین نیست.

چامسکی در زندگی سیاسی اش نشان داده است که بیش از آن که محرکه های سیاسی اش را متأثر از چشم انداز جاه و مقام بر بگیرد، از دیدگاهها و جهان بینی خویش اخذ می کند. خیل عظیم چپهای سابق و نوکران کنونی نظم حاکم را می توان به سادگی با عنوان خودفروش تلقی کرد. چامسکی را نمی توان. چامسکی در دوره هائی از فعالیت سیاسی اش حتی در میان چپ رادیکال نیز مواضع متفاوتی را اتخاذ می نمود که برای خود وی به منزله دردسر بیشتر و موقعیت دشوارتری نسبت به دیگران بود. بارزترین نمونه این موضعگیریها را در دهه هفتاد و در برخورد به وقایع کامبوج خمرهای سرخ می توان در کارنامه چامسکی سراغ گرفت که به شدیدترین انتقادات بر علیه وی- حتی از سوی چپ- نیز منجر شد. چامسکی بر خلاف موضع غالب در میان جنبش ضد جنگ ویتنام، به دفاع از پروژۀ خمرهای سرخ برخاست و آن را نمونه ای موفق از پروژۀ مقاومت انقلابی در برابر امپریالیسم آمریکا ارزیابی نمود. چامسکی تبلیغات بر علیه خمرهای سرخ را پروژه ای پروپاگاندیستی از سوی غرب خواند که از قضا با همراهی بلوک شرق نیز واقع گردید. امری که هنوز هم از سوی امثال اسلاوی ژیژک برای حمله به چامسکی مورد استفاده قرار می گیرد و ما نیز بدان پرداخته ایم.

اکنون و بعد از حدود نیم قرن، همان چامسکی به موضع دفاع از پروژه ای امپریالیستی در می غلطد. این دقیقا موردی است که ارزش بررسی دقیق را دارد. در این مورد است که می توان به بهترین وجهی مبانی دیدگاهی تحول چپ از نیروئی ضد امپریالیست به نیروئی پروامپریالیست را دریافت. مقاله حاضر تلاش با ارزشی است در نشان دادن این مبانی.

در ترجمه مقاله هر دو متن انگلیسی و آلمانی مورد استفاده قرار گرفته اند.

بهمن شفیق

15 دی 97

5 ژانویه 2019

نوآم چامسکی: نقد رادیکالی از سرزمین آزادی نامحدود، و بر آن- مقدمه: از خمرهای سرخ تا روژآوا

نوآم چامسکی بدون شک پدیده نادری است. از یک طرف، او یک روشنفکر صاحب نام و نشان و بخشی از الیت مورد احترام دانشگاهی است با تخصص در زبانشناسی؛ از طرف دیگر، او یک چهره منتقد چپ رادیکال مشهور در جهان است – مخصوصا [منتقد] آمریکا اما نه فقط ان. از یک طرف، او یک مبلغ آنارشیست و سوسیالیسم است که با انتقاداتش حد و حدود رایج پیشنهادات اصلاح امور در دولت و اقتصاد را در هم می شکند؛ از طرف دیگر، او روشنفکری است که اصرار دارد از قضا با دیدگاه های آنارشیستی و "سوسیالیستی لیبرتارین" اش دقیقا آن چیزی را نمایندگی می کند که بنا به تمایل طبیعی امر هر انسانی است: یعنی آرزوی آزادی. از همین رو چامسکی با جهان بینی آنارشیستی اش به هیچ وجه خود را حاشیه ای نمی داند، بلکه خود را به طور با ثباتی بر سنت معنوی راه گشائی تلقی می کند که به اندازه خود هومانیسم اروپائی است و به اندازه [کیک] پای سیب آمریکائی. چرا که چه هومبولدت باشد یا شلینگ، آدام اسمیت و کارل مارکس و چه توماس جفرسون و ژان ژاک روسو یا میخائیل باکونین، بنا بر نظر چامسکی صرف نظر از این که آنها چقدر از نظر سیاسی و علمی بر علیه یکدیگر مبارزه کرده باشند، به عنوان مبارزان آتشین مشتاق آزادی، آنها در یک نکته تعیین کننده توافق داشتند: " انسان در ذات خویش موجودی آزاد ، جستجوگر و خود تکامل گر است که رسالت واقعی اش در  توسعه کامل هماهنگ ظرفیتهای انسانی در تمامیت تنوع آن است." ( آینده دولت، 1970)

بنابراین، برای چامسکی، ارادۀ آزاد بسیار بیشتر از واقعیت پیش پا افتادۀ آگاهی عملی انسان است که بر مبنای آن انسان بر اساس نیازهایش منافعی را برای خویش تبیین می کند، به تفکر در باره شرایط و ابزارها می پردازد و اهداف معینی را در نظر میگیرد و دنبال می کند. آزادی برای او امری تماما مستقل است که اراده ای قصد آن را می کند و یا شاید حتی آن را سفارش می دهد، [چیزی که] "دائما در تکاپوی گسترش خویش و در بر گرفتن حوزه های بزرگتری به اشکال گوناگون است". ( " یادداشت های آنارشیسم " 1970) نزد چامسکی آزادی امر همیشگی زندگی، ارتقاء گنجینه ای درونی از خواص و توانایی های مادی و اخلاقی است:

"برای یک آنارشیست، آزادی یک مفهوم فلسفی انتزاعی نیست، بلکه امکان زندۀ مشخص هر موجود انسانی برای انکشاف کامل و به کارگیری اجتماعی تمام توانایی ها، ظرفیت ها و استعداد هایی است که طبیعت به او عطا کرده است." (نقل از رودلف روکر در "یادداشت هایی بر آنارشیسم"، مسئولیت روشنفکران)

چامسکی که اظهارات روکر آنارشیست را در توافق با او نقل می کند حتما خودش میداند که چرا خود را ناچار از تکذیب آن می بیند که با قرار دادن آزادی به عنوان نقطۀ عزیمت تعیین کننده تمام خواست و نیاز انسان، وی و همکاران آنارشیستش در آسمان انتزاع فلسفی سیر و سیاحت نمی کنند. آخر چه چیزی می تواند انتزاعی تر از این مشاهده عامیانه باشد که انسانها افکارشان را خود تبیین نموده و اهدافشان را خود تعیین می کنند و همانها را به عنوان جوهر افکار و اهدافشان تلقی می کنند در حالی که مضمون آنچه که فکر می کنند و میخواهند، افکار و اهداف مشخصشان- یعنی کل ماتریالیسم مردم عادی - به چیزی صرفا تصادفی تنزل داده می شود. چه چیزی می تواند بیش از این یک مغلق گوئی فلسفی باشد که واقعیت سادۀ تعیین اهداف توسط انسانها محصول [کارکرد] نوعی مرجع فرمانده تلقی گردد که به افراد فرمان می دهد که به اعماق روح خود دست یافته تا آن چه را که مادر طبیعت در آنجا نهان کرده است کشف کنند و این کار را نیز در هماهنگی کامل با انسانهای دیگر انجام دهند، همانگونه که دیگران نیز چنین می کنند.]1[ گوئی ماتریالیسم انسانها معطوف به دستیابی به اهداف خاص و ارضای نیازهای خاص نیست، بلکه به جای آن معطوف به کشف آنچه که آنها هنوز لازم ندارند و هنوز به دنبال دستیابی به آن نیستند. گوئی ماتریالیسم نه به معنای ارضای این یا آن نیاز [مشخص]، بلکه در رفع نیازی متفاوت است، در توسعه این یا آن مهارت هم نیست، بلکه در کشف مهارت متفاوتی است. از همین رو مفهوم آزادی برای چامسکی هیچ هدف معینی را در بر نمی گیرد که مردم حقیقتا دنبال میکنند، بلکه او فکر می کند که از این رو "زنده" و "مشخص" است که همه چیزهایی را که مردم انجام می دهند و میخواهند، بدون توجه به آنچه که آنها واقعا انجام می دهند، با فتیش فلسفی خویش از آزادی مرتبط می کند. مستقل از آن چه که مردم واقعا انجام می دهند و باید انجام دهند، امر چامسکی این است که آیا و به چه میزان این اقدامات، انگیزه حقیقی همه اعمال انسانی را نشان می دهد، انگیزه ای که پایه همه چیزهائی است که مردم انجام می دهند، آگاهانه یا ناآگاهانه: آزادی. به این معنی، برای چامسکی آزادی همه جا حضور دارد.

البته، این فیلسوف آنارشیست با این شیوه تفکر تنها نیست. این برای قهرمانان روزمره رقابت اقتصادی کاملا معمول است که زمانی که روز کاری به پایان می رسد به باز بینی تلاشهای روزمره خود برای گذران زندگی به مثابه تلاشهای کم و بیش موفقیت آمیزی برای خود شکوفایی بپردازند؛ با اصرار به اینکه زمانی که سر کار می روند و یا وقت آزادشان را می گذرانند،– لااقل در "تحلیل نهائی" و "در واقع"- آزادی خودشان را زندگی می کنند. به این ترتیب، این افراد همه محدودیت های اقتصاد سرمایه داری را با اطلاق ضرورت یافتن شغل و جلب رضایت کارفرما و کسب درآمد مورد نیاز و از میدان بدر کردن رقیبان به مثابه فرصت ها و چالش های پیش روی یک فرد آزاد برای رسیدن به سعادت، به شیوه ای بسیار مثبت بازتعریف می کنند. تنها تفاوت بین این توهم روزمره و جشن آزادی چامسکی در این است که او آن را با قالب بندی آزادی به مثابه "انکشاف تام ] در[ تمام نیروها، ظرفیت ها، واستعداد ها" (یادداشت هایی بر آنارشیسم) به یک افراط فلسفی تبدیل می کند تا بتواند سپس با آن محدودیت های جامعه سرمایه داری را به علت ایستادن بر سر راه تحقق خواست مردم برای آزادی محکوم کند. با این درک ستایش اغراق آمیزاز آزادی است که او سرانجام نقد اساسی خودش از دمکراسی غربی را ارائه می دهد. هر چه باشد اینها کشور هایی هستند که ادعا می کنند نظم سیاسی-اقتصادی آنها و قدرت اجرایی که به آن عمل می کنند، چیزی جز خدمت به آزادی بشری نیست. و به محض این که پای انتقاد از امور جاری این کشورها به میان می آید، چامسکی نسخه بسیار معتدل تری از مفهوم پر آب و تابش از آزادی را رو می کند و این کشور ها را در مقابل این پرسش دشوار قرار می دهد که: آیا مردم در تصمیم گیری هایی که در زندگی آنها موثر اند دخالت دارند؟ برای چامسکی، مردم باید لااقل در نوشتن شرایط اجتماعی خود همکاری کنند، مستقل از این که این شرایط چه باشند. فقط با عمل کردن به این نوع از خود گردانی است که مردم واقعا می توانند میل درونی خویش برای آزادی را همراه با دیگران به تحقق درآورند.

پاسخی که چامسکی به سوال خود در باره دمکراسی های سرمایه داری غربی می دهد و در سخنرانی های عمومی، مصاحبه ها، و انتشارات متعددی آن را منتشر می کند، کاملا منفی است. مناسباتی که او پیش روی خود می بیند – مخصوصا در آمریکا – وسیعا با تصویر از خود این کشورها به مثابه مهد خودگردانی آزادانه تفاوت دارد. برعکس، این کشورها تنها مانعی برای تلاش بشر برای آزادی هستند. در "اقتصادهای بازار آزاد" شان استبداد حاکم است؛ نهادهای دموکراتیک آنها پوسته هایی توخالی برای دیکتاتوری ثروتمندان است؛ نظم جهانی آزاد آنها از نظر اقتصادی درنده خو است و از نظر سیاسی سرکوبگری امپریالیستی دمکراسی و تلاشهای آزادیخواهانه است. به علت محکوم کردن آمریکا و هم پالکی های سرمایه دارانه اش در غرب، چامسکی فقط مورد تحقیر آمریکائیان دست راستی قرار نمی گیرد، بلکه همچنین از اعتباری جهانی هم برخوردار و حتی مورد تحسین هم قرار می گیرد. این تحسین از چامسکی به خوبی در بررسی کتاب "امیدها و چشم اندازها" توسط جان پیلجر نشان داده می شود: "این یک کار کلاسیک چامسکی است: آتش بزرگی بر خرمن پر از اسطوره ها و دروغ ها، سفسطه ها و فریبکاری ها. نوآم چامسکی شعله الهام بخشی استوار برای میلیون ها نفردرسراسر دنیا است. ظن من این است که به این دلیل ساده که او حقیقت گوئی در ابعاد حماسی است."

"حقیقتی" که این جا مورد نظر است آن است که این کشور ها به طور سیستماتیکی در برآوردن آن چیزی ناکام مانده اند که چامسکی به عنوان وعده دمکراسی می نامد: دادن این امکان به مردم که آزادانه در مورد زندگی خود تصمیم بگیرند. این شکوائیه ای است که در سرتاسر کارش بیان می شود. همه آنچه که چامسکی در مورد جامعه سرمایه داری، دمکراسی، امپریالیسم و رسانه ها می گوید نهایتا ماتریالهائی اند برای ارائه تصویری در جهت یک قضاوت منفی: دمکراسی بورژوایی، اقتصاد بازار سرمایه داری، سیاست خارجی، و مطبوعات آزاد آن چیزی که وانمود می کنند نیستند. آنها تجسم آزادی نیستند. هیچ اقدامی از قدرتمندان نه می تواند از چشمان منتقد اش دور بماند – و نه این که قادر است باورش به وعده آزادی و دمکراسی را تکان دهد. کار چامسکی حقیقتا نمونه ای "در یک مقیاس حماسی" است، زیرا نشان می دهد که این نوع انتقاد چقدر بی ارزش است و چقدر دقیقا همان چیزی را تثبیت می کند که قصد محکوم کردنش را دارد.

ترجمه نوید پایور

* GegenStandpunkt در زبان آلمانی از ترکیب دو واژه Gegen به معنای "ضد" یا "مخالف" و Standpunkt به معنای "موضع" تشکیل شده است. ما فکر میکنیم در زبان فارسی مفهوم "خلاف جریان" به اندازه کافی همان معنا را می رساند و در عین حال قابل فهم تر نیز هست.

زیرنویسها:

[1] دید چامسکی از این که آیا چیزی به نام فطرت انسانی وجود دارد یا نه بیشتر دیدی پیچیده است. هنگام مواجهه با تبیین معروف هابز مبنی بر این که "انسان گرگِ انسان است" و به همین دلیل بشریت نیازی طبیعی هم به رقابت دارد و هم به دولتی که نظم را برقرار کند، چامسکی بر این اصرار می ورزد که علم هنوز حکم قابل اتکائی درباره طبیعت انسان به دست نمی دهد. اما هنگامی که خود او با اعتراض درباره برداشت خودش از طبیعت انسان مواجه می گردد، بر این پا می فشارد که وی به چنین دستگاهی نیاز دارد و از همین رو "با درجه ای از اطمینان" اعتبار آن را فرض می گیرد. کسانی که آشنائی بیشتری دارند، شاید ربط این را با کار زبان شناسانه وی تشخیص دهند:

"چشم انداز یک نظم اجتماعی آینده به نوبه خود بر درکی از طبیعت انسانی استوار است. اگر انسانها حقیقتا انعطافی نامحدود دارند و موجوداتی هستند کاملا پلاستیکی [یا شکل پذیر] بدون هیچگونه ساختاری درونی از افکار و بدون نیازهای درونی به یک کاراکتر فرهنگی یا اجتماعی، آنگاه آنها بهترین سوژه ها برای «شکل دادن به رفتار»شان توسط اقتدار دولتی، مدیریت بنگاهها، تکنوکراتها و کمیته های مرکزی خواهند بود. آنهائی که به اندازه ای به طبیعت انسانی اعتماد دارند امیدوارند که چنین نباشد و تلاش خواهند کرد که آن مشخصه های درونی انسانی را تبیین کنند که چهارچوب لازم برای انکشاف معنوی، ارتقاء اخلاقی، پویش فرهنگی و مشارکت در جامعه ای آزاد را در اختیار می گذارند"(زبان و آزادی، 1970).

[فیلسوف] آنارشیست قادر به تصور هیچ راهی برای انتقاد از سلطۀ سیاسی نیست مگر این که آن را متهم به نقض نظم اتوریته ای حتی بالاتر از دولت نماید که ارادۀ آزاد انسان را به عنوان یک حق مادرزادی به آنها اعطا نموده است. به همین دلیل است که او ناتوان از نقد دستگاه ایدئولوژیکی است که نوعی از طبیعت انسانی را ساخت و پرداخت می کند که با سرمایه داری و قدرت دولتی انطباق دارد. در عوض وی با درک پیشاپیشی و ایدئولوژیک خود از طبیعت انسانی به ضد حمله دست می زند.  

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    بهمن شفیق · 5 years ago
    رفیق بیژن، با سلام متقابل.
    عبارت "از خمرهای سرخ تا روژآوا" در تیتر مقاله اصلی نبود و ما آن را با توجه به تحولات اخیر در سوریه و موضع چامسکی در قبال آن به عنوان مقاله اضافه کرده ایم. مسأله اصلی در این سوتیتر مقایسه دو موضع سیاسی کاملا متفاوت در دو برهه تاریخی متفاوت از سوی چامسکی است. در مقطع نخست، یعنی در سالهای دهه هفتاد قرن بیستم، چامسکی در مقام منتقدی قرار داشت که نه تنها با بمباران پروپاگاندیستی غرب بر علیه خمرهای سرخ (البته تا پیش از اشغال کامبوج توسط ویتنام) همراه نشد، بلکه به مقابله با آن برخاست و آن مورد را نمونه ای از دوروئی و ریاکاری پروپاگاند امپریالیستی دانست. انتقاد وی البته آن زمان هم مارکسیستی نبود. اما مهم این است که آن زمان بر علیه تهاجم امپریالیستی بود. اکنون و در رابطه با روژآوا همان چامسکی به مدافع سیاست اشغال امپریالیستی بدل شده است. منطق استدلال وی امروز نیز همان است که در دهه هفتاد بود اما نتیجه گیری آن در جهتی کاملا در خلاف آن. این چرخشی است کامل. چرخشی که تقریبا در تمام چپ به وقوع پیوست.
    یادآوری این نکته را لازم میدانم که چپ ایران از قضا از موضعی راست تر منتقد چامسکی بود و هست. این را مباحثه ژیژک و چامسکی و انعکاس آن در چپ ایران به وضوح نشان داد و ما هم در مقاله "لق لقه های آنتی کمونیستی چپ پست مدرن: چگونه ژیژک چامسکی را لو می دهد؟ ([url]"http://tadarok.org/index.php/issues/item/1238-2014-02-07-10-06-55"[/url])" درباره آن صحبت کرده ایم.
    با تشکر
  • This commment is unpublished.
    بیژن · 5 years ago
    با سلام و تشکر از رفقا بخاطر انتشار این مقاله جالب و آموزنده
    خوشحال خواهم شد اگر در باره عنوان مطلب بخصوص قسمت آخر آن " از خمرهای سرخ تا روژآوا "
    توضیح بیشتری بدهید. ممنونم.
  • This commment is unpublished.
    کوژین · 5 years ago
    با تشکر بابت نوشته و ترجمه ارزشمندتان

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر