محکوم میکنیم! - از توبره عربستان و از آخور اپوزیسیون

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

برای اپوزیسیون وامانده جمهوری اسلامی که از فرط عشق به لیبرالیسم اکنون تحقق آن را از رئیس جمهور ضد لیبرالیسم آمریکا نیز به جان پذیرا شده است، وقایع چند روز گذشته فرصتی بود تا عمق ریاکاری اش و کارکرد بغایت خطرناک آن روشن گردد. این اپوزیسیون اکنون برگ انجیری بیش برای پوشاندن عورت عریان احزاب کردایتی نیست

محکوم میکنیم! محکوم میکنیم! محکوم میکنیم!. این عنوانی بود که در روزهای اخیر متعاقب اعدام سه زندانی کرد و موشک باران مقر حزب دمکرات توسط سپاه پاسدران جمهوری اسلامی سر تیتر همه سایتها، بلاگها، اکانتهای فیس بوکی و تویتری و پرتالهای خبری اپوزیسیون ایران را تشکیل می داد. آنچه شکل گرفت به مراتب بیش از یک کمپین سیاسی گذرا بود. لااقل برای لحظه ای موقت این یک "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" بود که در صحنه سیاسی ایران ظاهر می شد. از کمونیست کارگری تا فدائی خلق، از راه کارگر تا کومه له و خبات، از مجاهد و حزب دمکرات تا سکولارها و ملی مذهبی ها، همه و همه در این صف حضور یافتند تا عزم مشترک خویش را در غلبه بر "ولایت فقیه" به نمایش بگذارند.

حقیقتا نیز این عزم مشترک را می شد واقعه ای مربوط به سیاست داخلی ایران دانست و به سادگی آن را نقطه ای در روند دستیابی به وحدت در اپوزیسیون ایران ارزیابی نمود. اما این وحدت اپوزیسیون عناصر دیگری را نیز در بر میگرفت که ماجرا را متفاوت می کنند. در این صف متحد فقط احزاب و گروههای اپوزیسیون ایران حضور نداشتند. اپوزیسیون دیگری نیز در این صف بود. اپوزیسیونی که نیروئی از داخل ایران نیست بلکه نیروئی است متشکل از دول متخاصم منطقه ای و غربی بر علیه جمهوری اسلامی. این جبهه واحد ضد دیکتاتوری بزرگترین رژیمهای دیکتاتوری منطقه و متجاوزترین دول تاریخ معاصر را نیز در بر می گرفت و می گیرد. در این جبهه بی بی سی و صدای آمریکا و العربیه و صدای اسرائیل هم حضور دارند. و این موضوع را از بنیان متفاوت می کند و این پرسش را به میان می کشد که آیا حقیقتا صف بندی مزبور انعکاس تکوین مبارزات سیاسی نیروهای اپوزیسیون در جهت دست یابی به یک نظام سیاسی بدون جمهوری اسلامی است یا این که انعکاس صف بندی بین المللی ای است که در پی افزایش تنش بین آمریکا، اسرائیل و شیخ نشینهای خلیج از یک سو و جمهوری اسلامی از سوی دیگر در حال تکوین است و تشکیل ناتوی عربی به همان اندازه بخشی از آن است که افزایش عملیات نظامی درون مرزی سازمانهای کردی بخشی دیگری از آن.

نگاهی دقیق تر به ترکیب ناهمگون این "جبهه واحد ضد دیکتاتوری" و واقعه ای که منجر به شکلگیری آن شد روشن می کند که در اینجا این جنبشی "دمکراتیک" نیست که خود را در جامعه طرح می کند، بلکه چهارچوبهای شکلگیری اش و نیروهای دربرگیرنده اش حتی بیانگر چشم اندازهای یک رژیم چنچ کلاسیک نیز نیستند. این جنبشی دمکراتیک نیست که برای تغییر نظم مسلط دست به اسلحه برده باشد. اینجا این چهارچوبهای جنگی داخلی است که خود را در زرورق مبارزه ای سیاسی بر علیه مجازات اعدام و برای آزادیهای دمکراتیک بسته بندی و به جامعه ارائه می کند.

تردیدی در این نیست که مسبب و بانی اصلی گرایش به اعمال قهر در مبارزه سیاسی نظام حاکم است. این نظم حاکم است که چهل سال تمام حقوق پایه ای تودۀ مردم را به خشن تری اشکالی پایمال کرده است؛ این نظام است که به طور بی وقفه ای فقر و فلاکت را به کارگران و زحمتکشان تحمیل نموده و سطح زندگی آنان را برای تأمین مناسبترین شرایط انباشت سرمایه مداوما کاهش داده و در مقابل با سوت هر صاحب کارخانه ای سرکوبگرانش را گسیل کرده و در بیدادگاه هایش کارگران را به زندان و شلاق محکوم نموده است؛ این نظم حاکم است که بساط سور و سات برای وارد کنندگان و صادر کنندگان کلان فراهم نموده و در مقابل کولبران را به گلوله بسته و قاطعانه به جنگ بساط محقر دستفروشان می رود؛ این نظم حاکم است که حتی در دشوار ترین شرایط اقتصادی که خود آن را شرایط جنگی اعلام می کند نیز دلار ارزان در اختیار طبقۀ نورچشمی سرمایه دار قرار داده و از دست زدن به کوچکترین اقدام متناسب با همان "شرایط جنگی" در جهت تأمین مایحتاج اساسی و بهبود وضعیت بهداشت و مسکن و آموزش تودۀ عظیم مردم نیز خودداری می کند؛ این نظم حاکم است که تودۀ وسیعی از طبقۀ کارگر را به فلاکت کلیه فروشی و فحشاء رانده و زندگی آنان را تباه نموده است تا تالار شیشه ای بورس تهران از یک رکورد به یک رکورد دیگر دست بیابد و سرانجام این نظم حاکم است که با بستن مجاری ابراز اعتراض اجتماعی راه را برای روشهای خشونت بار مبارزه سیاسی باز کرده است.

محصول عملکرد چهل سالۀ جمهوری اسلامی بر متن فقدان یک جنبش کمونیستی نیرومند به تکوین اپوزیسیونی منجر شده است که در اشتراک با تمام مبانی طبقاتی نظم حاکم سرنوشت خود را به جدال قطبهای منطقه ای ارتجاع گره زده است. اپوزیسیونی که از هیاهوی جنگ طلبانه واشنگتن و ریاض به وجد آمده و با شدت و حدت تمام جنگ خونین داخلی آینده را تدارک می بیند. تشدید جدال در کردستان نتیجۀ این صف بندی است و نه نتیجۀ تحول ویژه ای در کردستان. بر مردم کردستان نیز همان می گذرد که بر مردم مازندران و خراسان و سیستان.

جدال بین احزاب کرد و دولت مرکزی در جمهوری اسلامی چیز تازه ای نیست. این جدال از آغاز تشکیل جمهوری اسلامی با آن همراه بوده است و در دوره های مختلفی با فراز و نشیبهای متفاوت در جریان بوده است. از این نقطه نظر چیز تازه ای شکل نگرفته است. با این حال به لحاظ موقعیت جنبش کرد در رابطه با کل جامعه ایران و موازنه منطقه ای و جهانی تغییری کیفی در این جنبش صورت گرفته است که حقیقتا آن را از "جنبش خلق کرد" در دوران آغازین جمهوری اسلامی به جنبش کردایتی آمروز بدل نموده است. دو مؤلفۀ اصلی آنچه به نام "جنبش خلق کرد" معروف بود به مرور و همراه با تثبیت نظام جمهوری اسلامی از میان رفته اند و با ناسیونالیسمی کور و خالی از هر گونه محتوای متمایز با سیاستهای طبقاتی حاکم تبدیل شده اند. این دو مؤلفه عبارت بودند از یک سو مضمون طبقاتی عدالت طلبانه جنبش در کردستان که هم با مطالبات دهقانی و مربوط به زمین خود را آشکار به نمایش می گذاشت و هم در اشکال سازمانیابی شورائی در بنکه ها و از سوی دیگر تبیین خویش به عنوان بخشی از جنبش سراسری – چه سوسیالیستی: کومه له و چه دمکراتیک: حزب دمکرات -  در ایران. چهل سال بعد و پس از روندی که در منطقه با ورود آمریکا به عراق آغاز شد، از هر دو آن مؤلفه ها چیزی باقی نماند. مضمون طبقاتی "جنبش خلق کرد" یکسره ناپدید شده است و ثقل سیاسی احزاب و سازمانهای کردی نیز از احزابی در چهارچوب اپوزیسیون سیاسی ایران به احزاب و دستجاتی در آرایش منطقه ای و در جوار اپوزیسیون ایران تغییر کرده است. تأکید بر این لازم است: احزاب و سازمانهای کردی در جوار اپوزیسیون ایران قرار دارند و نه بر متن آن.

این تغییر موقعیت در سالهای اخیر و همراه با تثبیت شبه دولت اقلیم کردستان عراق و شبه دولت دست نشانده روژآوا در سوریه به اتکاء ائتلاف "ضد تروریستی" ناتوئی به شکل چشمگیرتری خود را به نمایش گذاشت و با رویکرد ضد ایرانی دولت ترامپ در آمریکا آشکارا احزاب و دستجات کردی را به جزئی از آرایش ضد ایرانی ارتجاع عرب-اسرائیلی منطقه ای تبدیل نمود*. نتیجۀ این جابجائی آن بود و هست که استراتژی و تاکتیک احزاب مزبور نه با فراز و فرودهای جنبهشای اجتماعی در داخل ایران، بلکه با شانسها و فرصتهایی تبیین می شود که تقابل دو قطب "محور مقاومت" و اتحاد غربی-عربی-اسرائیلی در اختیار آن قرار می دهد. دقیقا به همین دلیل نیز این که آیا عملیات مسلحانه در داخل ایران در دستور کار قرار بگیرد یا نه دیگر نزد این احزاب از نقطه نظر تأثیر آن بر انکشاف مبارزات اجتماعی – از هر نوعش، فرقی نمی کند – نیست بلکه تابعی است از چشم انداز موفقیت در جلب نیرو و امکانات بیشتر از ریاض و تل آویو و واشنگتن.

تصمیم به از سرگیری عملیات مسلحانه در داخل ایران در احزاب کو مه له و دمکرات دقیقا در شرایط نامساعدی اتخاذ می شد که توازن قوا در داخل ایران اجازه اتخاذ چنین مشی ای را نمی داد. بر خلاف نخستین دهه پس از انقلاب که پیشمرگه کو مه له و دمکرات بدون هیچ نگرانی عمده ای قادربه توقفهای شبانه و یا حتی دراز مدت تر در دهات و در خانه اهالی بودند، در چهارمین دهه حیات جمهوری اسلامی چنین امکانی به سادگی در دسترس نبود و نیست. به همین ترتیب است در مورد خیزشهای عظیم تر مطالباتی که فضای مساعدی را در دهه شصت برای جوله های سیاسی دستجات پیشمرگه فراهم می کردند، در دهه نود اما نشانی از آنان نیست. آنچه در دهه نود اما مساعد تر است فضای خصمانه منطقه ای و بین المللی بر علیه جمهوری اسلامی است. و آغاز عملیات مسلحانه از سوی احزاب کردی نیز دقیقا با محاسبه و به اتکاء همین "حمایت بین المللی" است که در دستور کار قرار می گرفت. امری که در دهه شصت از آن خبری نبود. جای حمایت فعال توده ای را اکنون حمایت فعال مراکز قدرت منطقه ای و جهانی گرفته است. بر همین اساس نیز ترکیب مبارزه سیاسی و عملیات نظامی در دوران کنونی ترکیبی متفاوت است.

این تغییر در توازن قوا در دو دوره متفاوت به دو روش کاملا متفاوت از برخورد به موضوع دستگیری و زندانی شدن فعالین احزاب کرد نیز منجر می گردید. پیشمرگی که در دهه شصت به دام مأموران رژیم می افتاد نیازی به نفی هویت خویش نمی دید. او پیشمرگی بود که در جریان جنگ "اسیر" شده و به همین عنوان نیز تلقی می گردید. سرنوشت چنین پیشمرگی را حمایت "جامعۀ جهانی" و کمپینهای خارج کشوری احزاب اپوزیسیون رقم نمی زد، قدرت حزب و سازمان وی در وارد آوردن ضربۀ متقابل به نیروهای انتظامی بود که سرنوشت او را نیز تعیین می کرد. کم نبودند پیشمرگانی که در حین عملیات نظامی دستگیر می شدند و در "بغی" آنان هیچ تردیدی وجود نداشت اما همان پیشمرگان در جریان مذاکره بین سازمانهای متبوعشان و دستگاههای سرکوب رژیم در مقابل پاسداران دستگیر شده تعویض می شدند و به این ترتیب از مرگ رهائی می یافتند. در دهه نود اما گویا همه کسانی که در کردستان دستگیر می شوند فعالین سیاسی و مدنی اند که هیچ ربطی به احزاب کردی مشغول جنگ مسلحانه ندارند.

مبارزه سیاسی احزاب کردستانی در دهه شصت به طور بلاواسطه ای به استراتژی حزبی گره خورده و از آن قابل تفکیک نبود. در دهه نود اما این احزاب از یک سو به عنوان احزاب مسلح دست به عملیات نظامی می زنند از سوی دیگر اما در عرصۀ سیاست به عنوان احزابی مدافع حقوق بشر نمایان می گردند. تنها به این ترتیب است که آنها قادر خواهند بود حداکثر امکانات "جامعۀ جهانی" را به نفع خود بسیج کنند. در جهانی که القاعده و النصره هم برای جلب حمایت دول محترم دمکراتیک اسم عوض می کنند و با برچسبی متفاوت در صحنه سیاست بین المللی طاهر می شوند، احزاب کردی نیز به همین ترتیب در لحظه رویاروئی سیاسی با جمهوری اسلامی در قالب دفاع از حقوق بشر و مدافع آزادی بیان و مخالفین اعدام و غیره نمودار می شوند.

این بازی دوگانه در عین حال لولای اتصال این احزاب به اپوزیسیون ایرانی نیز هست. به عبارت دیگر، عملیات نظامی و بهره برداری سیاسی از آن توسط دستجات و احزاب ناسیونالیست کرد هدایت می شد و می شود، هزینه تلفات آن اما بر دوش کل اپوزیسیون سرشکن می شد و می شود. و اپوزیسیون ایرانی، به ویژه بخش چپ آن، هم به اندازه ای سقوط کرده است که به راحتی بازیچه این سناریو باشد. وقایع اخیر به خوبی کارکرد مؤثر این بازی دوگانه به نفع احزاب و دستجات کردی را به نمایش گذاشتند و خود واقعه ای که جرقه تحولات چند روز اخیر را زد، به اندازه کافی برای چنین بهره برداری ای مناسب بود.

جمهوری اسلامی در اقدامی که شاهکاری از بلاهت تاکتیکی بود برای نشان دادن قدرت خود در یک روز هم سه فعال زندانی کرد را اعدام نمود و هم با حمله موشکی به پایگاه حزب دمکرات قدرت خویش را به معارضین منطقه ای خویش نمایش داد. کل عملیات به تلافی کشته شدن گروهی از پاسداران در ناحیه مرزی مریوان صورت می گرفت و اقدامی ابتدا به ساکن نبود. حقیقتا نیز اگر جمهوری اسلامی به همان حمله موشکی اکتفا می کرد، چه بسا این عملیات از نظر سیاسی به نفع آن نیز تمام می شد. اما اعدام همزمان سه زندانی بهترین فرصت طلائی را در اختیار احزاب کردی قرار داد که قادر به بسیج کل امکانات اپوزیسیون شوند.

بر خلاف حمله به پایگاه حزب دمکرات که اقدامی بدون سابقه قبلی بود، کارزار برای آزادی سه زندانی کرد از مدتها پیش در دستور کار اپوزیسیون قرار داشت. و روشن است که در این کارزار نیز مرز بین دروغ و حقیقت از همان آغاز مخدوش شده بود. برای اپوزیسیون سه زندانی کرد، سه فعال سیاسی بیگناه بودند و برای رژیم سه معارض مسلح و متهم به قتل و عملیات مسلحانه. نظام جمهوری اسلامی البته نظام دروغ و شارلاتانیسم و پرونده سازی و شیادی است. این نظامی است که موجودیتش فاقد هر گونه مشروعیت اخلاقی است تا چه رسد به بگیر و ببندش. اما همین نظام در مبارزه بر علیه اپوزیسیون تا به امروز به خوبی توانسته است از دروغپردازی و دوروئی و شارلاتانیسم اپوزیسیون بیشترین بهره برداری را به عمل آورد. اپوزیسیونی که حقیقتا در شیادی و دروغ پردازی همان نظام را الگوی خود قرار داده است، در واقعه دستگیری و سرانجام اعدام رامین حسین پناهی و زانیار و لقمان مرادی، اپوزیسیون جمهوری اسلامی از همان آغاز با طیب خاطر نقش مهره بازیچه ای در دست احزاب کرد و حامیان آنان را بر عهده گرفت. در حالی که لااقل در مورد رامین حسین پناهی عکسهای متعددی از وی با اسلحه در دست در اردوگاههای کومه له منتشر شده بود، برای اپوزیسیون او نیز فعال سیاسی ای در شمار فعالین مدنی به حساب می آمد. به همین ترتیب در مورد زانیار و لقمان مرادی نیز هیچگاه نه تلاش خود آنان و نه مبارزه اپوزیسیون معطوف به آن نبود که ماجراجوئی خظرناک احزاب مزدور کردی را بر میز محاکمه بنشانند. برعکس، تمام مناقشه به مجادله ای حقوقی محدود ماند مبنی بر این که زانیار و لقمان در روز قتل در کدام نقطه به سر می بردند و مشغول چه کاری بودند. به عبارت دیگر به همان اندازه که در نظام اصل بر اختلاط راست و دروغ و پرونده سازی دروغین برای زندانیان است، به همان اندازه – و اگر نه بیشتر – احزاب کردی مشغول به مبارزه مسلحانه با استراتژی تبلیغاتی شان مبنی بر جا زدن اعضاء خود به عنوان "فعالین سیاسی" یا "مدنی" هم مسئول جان آنان به شمار می آیند و هم مسئول جان آن دسته از فعالین اجتماعی که حقیقتا ربطی به این احزاب ندارند اما در نتیجۀ اغتشاشی که توسط این احزاب ایجاد شده است به سادگی می توانند قربانی پرونده سازی های دروغین دستگاه قضائی و سازمانهای امنیتی جمهوری اسلامی شوند. عملکرد این احزاب بهترین فرصت را در اختیار نظام قرار داده است که هر فعال سیاسی را به عنوان عضو کو مه له و حزب دمکرات معرفی کند. جنبش انقلابی ایران چهار دهه پیش یک بار این درد تلخ و خونین را تجربه کرد. تجربه ای که به بهای جان هزاران کمونیست تمام شد. آن بار مجاهد بود که نبرد مرگ و زندگی را بر جنبش – آن زمان هنوز- انقلابی چپ تحمیل کرد و مقدمات فلاکت بعدی طبقه کارگر را تدارک دید و این بار جبهه ای به مراتب وسیع تر و با نیاتی به مراتب پلید تر که در مرکز آن احزاب کردایتی قرار گرفته اند و نتیجۀ "موفقیت آمیز" آن چیزی کمتر از تخریب ساختارهای اجتماعی نخواهد بود.

برای اپوزیسیون وامانده جمهوری اسلامی که از فرط عشق به لیبرالیسم اکنون تحقق آن را از رئیس جمهور ضد لیبرالیسم آمریکا نیز به جان پذیرا شده است، وقایع چند روز گذشته فرصتی بود تا عمق ریاکاری اش و کارکرد بغایت خطرناک آن روشن گردد. این اپوزیسیون اکنون برگ انجیری بیش برای پوشاندن عورت عریان احزاب کردایتی نیست. در شرایطی که هر گونه انکشاف اجتماعی پیشرو و معطوف به سعادت و یا حتی تکامل آرام جامعه در گرو بیرون کشاندن سوخت و سازهای سیاسی جامعه از چنگال مبارزه خصمانه دول متخاصم منطقه ای است، در شرایطی که می توان و باید با تمرکز بر امر طبقاتی نظام را به چالش کشید، این اپوزیسیون با طیب خاطر هر چه تمام تر به این رضایت داد که سر سپرده هایی از قبیل مصطفی هجری و عبداله مهتدی به عنوان چهره های قدرتمند کردستان ظاهر شوند. اپوزیسیونی که بخشهای عظیمی از آن ژست مبارزه متمدنانه و عاری از خشونت به خود میگیرند و بخشهای دیگری از آن سالوسانه به محکومیت دخالت خارجی می پردازند و باز هم بخشهای دیگری از آن عوامفریبانه حتی از "انقلاب کارگری" سخن می گویند، با وارونه جلوه دادن حقیقت یکسره در خدمت کردایتی قرار گرفته و به ابزاری برای کسب مشروعیت آن بدل شدند. اسلحه و پول از توبرۀ عربستان و اعتبار از آخور اپوزیسیون.

جمهوری اسلامی اعدام زندانیان را با حمله به پایگاه حزب دمکرات همراه نمود و در مقابل اپوزیسیون فریبکار حقیر نیز اعلام داشت: "تهاجم به ستاد احزاب کرد مخالف در نوع خود بی سابقه است، این تهاجم در کنار بگیر و ببند فعالان کارگری، امنیتی کردن فضای دانشگاه ها، بازداشت چهره های فعال معلمان و فعالان حقوق زنان، ادامه بلاتکلیفی زندانیان فعال زیست محیطی، دستگیری فعالان حقوق بشر و وکلای آزادیخواه، اعمال فشار بر کانون نویسندگان ایران، گسترش بازداشت های پنهانی مخالفان در پی خیزش دی و تیرماه نشانه ی تحول تازه در مبارزه ی مردم علیه حکومت است". به این ترتیب مخرب ترین دستجات و باندهای موجود در پهنۀ سیاست در ایران در کنار کارگران و معلمان و فعالین سایر جنبشهای اجتماعی قرار می گرفتند. فارغ از این که چه ارزیابی از فعال محیط زیستی یا هر عرصۀ دیگری داشته باشیم، این دروغی بزرگ و خیانتی است به خود آن فعالین. "احزاب کرد مخالف" احزابی دست اندر کار مبارزه سیاسی نیستند. آنها جنگی مسلحانه را آغاز کرده اند و دیدارهایشان هم دیدارهای یک ستاد جنگی است. طرف مقابل نیز فرصت را مغتنم شمرد و به یک ستاد جنگی آنان حمله کرد و تعدادی از آنان را به قتل رساند. کل این ماجرا هیچ ربطی به هیچ جنبش اجتماعی ندارد. جدالی است خونین بین دو قطب ارتجاعی و در این جدال خونین، اپوزیسیون ایران تماما در یک سوی این جدال و در خدمت به یک قطب ارتجاعی آن قرار گرفت.

اعتصاب روز چهارشنبه شهرهای کردستان اعتصابی "موفق" بود. پس از این اعتصاب وزنه سیاسی خودفروختگانی از قبیل عبداله مهتدی و مصطفی هجری بدون تردید سنگین تر شده است. پس از این اعتصاب مرکز فرمایشی "همکاری مشترک احزاب کردستان ایران" حقیقتا در مقام مرکزی معتبر در معادلات و مناسبات منطقه ای و در ارتباط با نمایندگان "جامعۀ جهانی" ظاهر می شود. این اعتصاب وزنۀ راه کارگر را سنگین تر نمی کند، حزب دروغین کمونیست ایران و سازمان کردستانی آن را یک گام هم به ادعای دروغینشان که "انقلاب کارگری قریب الوقوع است" نزدیکتر نمی کند، جمیع جماعت خانوادۀ حکمتیان را سر سوزنی به جامعۀ سکولار آینده با سکس آزاد نزدیک نمی کند، میلی متری هم نادمین سابقا سوسیالیست و اکنون دمکرات را در جهت تحقق چشم انداز بهشتی پر از صندوقهای رأی به پیش نمی برد. بر عکس، این اعتصاب اکنون به عنوان اهرمی نیرومند در دست احزاب کردایتی و حامیان آنان در جهت میلیتاریزه کردن هر چه بیشتر فضای منطقه و تشدید عملیات نظامی به کار گرفته می شود. مباحثه بر سر تأمین دفاع موشکی برای پایگاههای اپوزیسیون کرد از هم اکنون آغاز شده است**. کسی که این اعتصاب را به عنوان گامی در پیشرفت جنبشهای اجتماعی معرفی می کند، اگر خود فروخته نباشد، ابلهی بیش نیست. کسی که از آن نیز فراتر رفته و "انقلاب کارگری و توده ای" قریب الوقوع را وعده می دهد تبهکار فریبکاری بیش نیست که کرنش رذیلانه خویش در برابر گانگستریسم کردایتی را پنهان می کند.

اعتصاب چهارشنبه تنها حلقه ای از تشدید جدال بین ارتجاعی ترین نیروهای درگیر در منطقه بود که اکنون می رود تا هر چه بیشتر تودۀ مردم کردستان ایران را نیز به کام خود بکشاند. مردم کردستان ایران برندگان این اعتصاب نخواهند بود. آنها نخستین بازندگان این اعتصاب خواهند بود. تصور این که کردستان ایران پس از اعتصاب چهارشنبه صحنه ای از انکشاف مبارزه طبقاتی خواهد بود در بهترین حالت تصوری خیالی و غیر واقعی است. برعکس، کردستان ایران اکنون بیش از هر زمان دیگری در معرض تهدید تبدیل شدن به جولانگاه جدالی بین ارتجاعیون است. آنچه از این پس در کردستان ایران می تواند واقع شود نه گسترش مبارزه طبقاتی، بلکه گسترش هرج و مرج مخربی است که در سالهای گذشته گوشه و کنار خاورمیانه شاهد آن بوده است و زندگی و سعادت میلیونها انسان را در سوریه ولیبی و افغانستان نابود کرده است.

آنچه در دستور کار است، نه دامن زدن به این جدال، بلکه مبارزه ای قاطع برای پیشگیری از آن است. این عرصۀ نبرد طبقات زحمتکش نیست، میدان جدال گانگسترهاست. تودۀ طبقات زحمتکش کردستان می توانند و باید در برابر این روند مقاومت کنند. آنها می توانند و باید لحظه و شکل نبرد شان را خود انتخاب کنند. آنها میتوانند و باید با امر طبقاتی خویش به میدان بیایند، خواستار 30 ساعت کار هفتگی شوند، بهداشت رایگان و ممنوعیت پزشکی خصوصی را مطالبه کنند، برای فرزندانشان آموزش رایگان بخواهند و خواستار ممنوعیت آموزش خصوصی برای فرزندان از ما بهتران شوند. کارگران کردستان می توانند و باید در مقابل عدم پرداخت حقوق خواستار واگذاری کارخانه و واحدهای تولیدی و خدماتی به خود کارگران شوند. نباید به میدان مبارزه ای وارد شد که سرنوشت آن را نشستهای مشترک سران احزاب کردایتی و سرویسهای جاسوسی غربی و عربی تعیین می کنند. این برای خود مردم کردستان و برای کل منطقه خاورمیانه امری است حیاتی. و درک این وضعیت خطیر وظیفۀ فوری هر کمونیست شریفی است.

بهمن شفیق

24 شهریور 97

15 سپتامبر 2018

 

* ضمیمه – بیانیه سازمان خەبات کردستان ایران: این سازمان یکی از سازمانهای پنجگانه "مرکز همکاری مشترک احزاب کردستان ایران" است. چهار سازمان دیگر این مرکز عبارتند از حزب دمکرات کردستان ایران، حزب دمکرات کردستان، کومله انقلابی زحمتکشان کردستان ایران و کومله زحمتکشان کردستان.

موضع سازمان خەبات دربارە استراتژی جدید آمریكا در مورد رژیم ایران

  روز شنبه 21مهر 96، استراتژی آمریكا در برابر رژیم ایران كە از جانب آ‌قای دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریكا  اعلام شد، سیاستها و برنامەهای مداخلە جویانە رژیم ايران در جهان و كشورهای منطقە و ترویج تروریست و همكاری با گروههای تروریستی را برشمرد، و ضرورت رودرو شدن با حكومت آ‌خوندی در ایران را یكی از كارهای اصلی حكومتش دانست و از كشورهای دوست و همپیمان آمریكا خواست تا در رویاروی با حكمان ایران همكاری بعمل آ‌ورند

آ‌قای ترامپ، سپاه پاسداران را یک سازمان تروریستی خواند و به‌ وزارت خزانه‌داری فرمان داد این نهاد سركوبگر و مسئولین و مأموران آ‌نرا مورد تحریمهای بیشتری قرار دهد، كه وزارت خزانەداری آ‌مریكا بلافاصله سپاه پاسداران رژیم را مورد تحریم بیشتر قرار داد و آ‌ن را در لیست تروریستی گنجاند

اعلام استراتژی آمریكا علیە رژیم آ‌خوندی و نامگذاری سپاه پاسداران در ليست تروريستى  وحشت و سراسیمگی  مسئولین رژیم را بە دنبال داشت. آ‌خوند حسن روحانی  بلافاصله پس از سخنرانی رئیس‌جمهور آمریکا، در وحشت از سیاست جدید آ‌مریکا، ضمن حملە شدید بە رئیس جمهور آ‌مریكا خود را پیرو خط و فرمان خامنەای دانست و از سپاه پاسداران این عامل و مسئول  کشتار مردم بیگناه در ایران، كوردستان، سوریه و عراق تعریف و تمجید كرد.

برای سازمان خەبات كردستان ایران جای تعجب نیست كە آخوند روحانی بە اصطلاح ریفورمیست از  خامنەای ديكتاتور و سپاه پاسداران، این نیروی جرثومە و سركوبگر و تروریست را ستایش میكند. اما كسانی كە بە رفرم و اصلاحات در حاكمیت آ‌خوندی دل خوش كردە بودند دیگر بهانەای برای تداوم  مماشات با این رژیم ضد انسانی و دشمن اصلی مردم ايران و مردم كورد در تمامی بخشهای كوردستان و بخصوص كوردستان ایران نخواهند داشت.

سازمان خەبات با استقبال از استراتژی آ‌مریكا علیە رژیم آخوندی و سپاه پاسداران، آنرا را بە خلق كورد، پیشمرگان مبارز و مقاومت سرتاسری در ایران تبریك میگوید. شكی نیست استراتژی جدید آ‌مریكا علیە حكومت ایران میتواند بر مبارزە سیاسی در ایران و كوردستان و همچنین بر روند همكاری میان احزاب سیاسی كوردستان تأثیرگذار باشد. ما از احزاب سیاسی تقاضا داریم در راستای سرنگونی رژیم ایران و استقرار آ‌زادی در ایران و تحقق حقوق مردم كوردستان روند همكاری و همبستگی را افزایش و توسعه دهند تا از فرصتهای و تحولات جدید سیاسی استفادە لازم را بە عمل آ‌وریم.

http://www.sazmanixebat.com/farsi/item_detail.php?id=7288#.W5lSFsBjNhE

**  روزنامه جروزالم پست اسرائیل به بررسی تبعات حمله موشکی ایران پرداخته و پاسخ به این پرسش را به آینده و به واکنش آمریکا مرتبط دانسته است که آیا ایران دست بازی در ادامۀ حملات موشکی خواهد داشت یا نه. مقامات شبه دولت اقلیم کردستان نیز حمله موشکی ایران را طی دیداری با فرماندهان "ائتلاف ضد تروریستی" ناتو-عربی به بحث گذاشته اند.

http://www.kurdistan24.net/fa/news/6cc82c39-ebd0-4953-9003-e89a99ff7c2e

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر