هومو-امپریالیسم: راهکوب کردن جهان برای سرمایه

نوشتۀ: جاناتان مک کورمَک
Write a comment

ازدواج با همجنس اهمیت نمادین دارد؛ پیروزی اش در سپهر عمومی تصدیق کننده ی هر نوع رابطه ی جنسی دیگری ست که از بند های خانوادگی و فرزندپروری رها شده است. کنترل کردن قواعد نمادین زبان اجتماع ابزاری موثر برای رسیدن به تسلط است. زوج های همجنس گرا نوک نیزه ی کنونی هستند که برای تولید کردن ایده آل های جدید هنجاری به حرکت درآورده شده اند.

یادداشت سردبیر:

" گذار هوموسکسوالیته در جهان غرب از تحقیر و تنبیه به تحسین و تبریک روندی دشوار و پر از دشنام طی کرده است. این روند تکاملی که انسان را از چنبره تکالیف شرعی رها کرد و در منظره تعالیم مدنی بها داد، سالها طول کشید. رعایت حقوق شهروندی هوموسکسوال در تاریخ روشنگری با کمال تعجب نه بر بال اندیشه که بر اجلال و رفعتِ قانون به ثمر رسید. و این بستر قانون بود که مصدر و کانون مجادلات فکر هوموسکسوال شد. مباحث روشنگرانه در باب حقوق و آزادیخواهی هوموسکسوال اتفاقاً پس از تدوین و اجرای قوانین ناپلئونی در فرانسه آغاز شد."

این بخشی از مقاله ای است که در سال 2013 در نشریه شهروند کانادا تحت عنوان "آزاداندیشی هوموسکسوال در پویه تاریخ معاصر" درج شد. تنها نمونه ای از حجم سنگینی از ادبیات چپ در ایران در سالهای اخیر در راستای گسست از آنچه "چپ سنتی" نامیده می شد و از نظر این چپ پست مدرن در پاسخ به مسأله مورد بحث در موضعی ارتجاعی قرار داشت: "ظلم هوموفوبیک نقطه مشترک مابین چپ سنتی، ارتجاع دینی، استثمار جنسی و بورژوازی تازه به دوران رسیده بود. چپ های سنتی در ظاهر چپ بودند اما در باطن و در جریان عمل محافظه‌ کارانی ضدانقلابی بیش نبودند".

6 سال بعد، نویسنده مقاله فوق می تواند از پیشرفتهای قابل توجه "آزاد اندیشی هوموسکسوال" در "کامیونیتی" فارسی زبان پراکنده در غرب خوشحال باشد. دویچه وله مفتخر بود از "نخستین شرکت گروهی ایرانیان در رژه همجنسگرایان برلین" در روز کریستوفر دی خبر دهد. از چپهای "سنتی" هم خبری نیست. کسر عظیمی از آنها دیگر "سنتی" نیستند. آنها امروز یا مدافعان فعال و مبلغان و مروجان "آزاد اندیشی هوموسکسوال" اند و یا دست کم فاضلانه تأئید می کنند که صد البته حق ازدواج برای همجنس بازان نیز در شمار حقوق پایه ای انسانها قرار دارد. آنها نیز به اهمیت این حق پایه ای بشر پی برده اند. همچنان که دیگران نیز: "حضور شماری از بانک‌ها (از جمله دویچه بانک)، شرکت‌های کلان (مانند زیمنس، مرسدس، بایر) و وزارت امور خارجه آلمان در راهپیمایی کریستوفر استریت دی بیانگر اهمیت این رژه حقوق بشری است".

زیمنس و مرسدس و دویچه بانک و کمونیست کارگری و چپ دمکرات و چپ رادیکال. در منجنیق: " و کوئیرهای برلین: همه آنگونه که سپهر نامیدشان به غایت زیبا بودند. چه شعف‌انگیز و نیروبخش بود دیدن این تعداد از انسان‌هایی که از جایگاه گزیده‌ی خود آگاه بودند و خوب می‌دانستند که باید در برابر همه‌ی فشارهای همسان‌ساز و عرف‌محور هویت واقعی خود را برهنه و عریان کنند و آگاه بودند که این استمرار نه به الزام برساختن هویتی شخصی که به واسطه‌ی تداوم امری به غایت سیاسی موضوعیت می‌یابد".

و چه زیباست وقوف بر این که در سال جاری لااقل یک کشور پر افتخار دیگر، گرجستان، نیز به جرگه کشورهای حامی منشور "ازدواج هم جنسها"ی سازمان ملل پیوست. اکنون چپ سوپر رادیکال و رادیکال و دمکرات می توانند با اطمینانی به مراتب بیشتر به آینده درخشانی خیره شوند که در عربستان و ایران و مصر نیز ارتجاع حاکم به عقب رانده و اعلام علنی همجنس باز بودن دیگر نه مانعی بر سر راه ترقی اجتماعی، بلکه خود به نردبانی برای آن بدل گردد. این است معنای واقعی تعمیق دمکراسی.

و چپهای سنتی؟ آیا کسی از میان آنها هنوز باقی مانده است؟ آری. باقی مانده است و درج مقاله حاضر نیز خود نشانه ای است هم از باقی ماندن آنها و هم از صحت آن حکم نویسنده شهروند که این "چپهای سنتی" بیش از آن که با آن "آزاد اندیشی هومو سکسوال" خویشاوند باشند در مقام منتقد پیگیر و رادیکال آن ظاهر می شوند. و در این نبرد، بیش از آن که در میان صفوف مدافعان آن آزاد اندیشی به دنبال مصافهائی برای حدادی سلاح نقد باشند، در میان منتقدان محافظه کار آن آزاد اندیشی به جستجو می پردازند.

حقیقتا نیز مقاله حاضر نه از یک تریبون "ترقیخواه" چپ، بلکه از یک تریبون محافظه کار بر گرفته شده است. چرا؟ چگونه است که مقاله ای از یک تریبون محافظه کار ترجمه می شود اما نه از آن همه تریبونهای "آزاد اندیشی"؟ کلید فهم موضوع در آن خبری است که بالاتر از دویچه وله در رابطه با شرکت دویچه بانک و زیمنس و مرسدس و بایر در روز "به غایت زیبا"ی کریستوفر دی برلین درج شد. آنچه برای آن نویسنده چپ رادیکال هیچ اهمیتی نداشت، برای جاناتان مک کورمَک محافظه کار نویسنده مقاله حاضر از اهمیتی تعیین کننده برخوردار بود. آن چپ رادیکال به مضمون طبقاتی آن روز "به غایت زیبا" کاری نداشت. نزد او و نزد همه مدافعان دیگر آن "آزاد اندیشی"، عروج جنبش "دگرباشان" – درباره واژه "دگرباشان" پائین تر بیشتر توضیح خواهیم داد – ربطی به سرمایه داری مسلط نداشت. مهم تحقق مطلق آن آزادیهای فردی هویتی است. برای این محافظه کار اما "به نام آزادی فردی، پیوندهای اجتماعی در اسیدِ منطق بازار حل می شوند". نزد مدافع چپ رادیکال حضور کلان سرمایه ها در تقویت آن جنبش ارزش اشاره هم نداشت، نزد این محافظه کار اما این پرسشی کلیدی است: " ممکن است کسی از جمهوری خواهان میلیاردر، مثل پاول سینگِر که از تأمین کنندگان مالی اصلی حزب جمهوری خواهان است، بپرسد که دقیقا چرا کمک های مالی میلیون دلاری به گروههای اکتیویست های همجنس باز می کنند؟"

حقیقتا دنیایی وارونه است. محافظه کاری که در پس وقایع اجتماعی در جستجوی منافع طبقات متخاصم بر می آید و چپی که با انتزاع از طبقات و مبارزه طبقاتی در همین جدالها تحقق آرمانهائی بدون تاریخ و ارزشهائی مطلق را به جستجو می نشیند.

علت انتخاب مقاله حاضر نیز همین توجه نویسنده به عروج آن جنبش هویتی از منظر تأمین منافع طبقه حاکم است. این توجه نه تنها کار مک کورمَک را از چپ مدافع آن آزاد اندیشی متمایز می کند، بلکه همچنین در درون مباحث محافظه کاران نیز رویکردی متمایز را نشان می دهد.

عروج جنبشهای هویتی نمی توانست به ایجاد واکنشی از سوی دیگر منجر نشود و چنین نیز شد. پس از سالهای اولیه پیشروی بی وقفه این جنبش در دهه نخست قرن بیست و یکم، با تغییر توازن قوای بین المللی به زیان لیبرالیسم بلوک مسلط غرب و قالبهای ایدئولوژیک آن از جهانی به هم پیوسته با ارزشهای جهانشمول لیبرالی، اکنون موج متقابلی از بازگشت به ارزشهای سنتی در سطح جهانی شکل گرفته است که بویژه روسیه را باید از ستونهای اصلی این موج مقاومت دانست. اما این موج به هیچ وجه به روسیه محدود نبوده و در اروپا و حتی خود آمریکا نیز در حال رشد است. همین نیز در عین حال از نقطه ضعفهای اصلی مقاله مک کورمَک را تشکیل می دهد.

نزد مک کورمَک، جنبش هویتی ابزاری است برای در هم کوبیدن ساختارهای سنتی جامعه و آماده کردن آن برای بهره برداری سرمایه داری جهانی. وی این کارکرد را تا آنجا تعمیم می دهد که درهم شکستن ساختار سنتی خانواده و جایگزینی آن با افراد منفرد و ایزوله را تا حد تنها گرایش سرمایه ارتقاء می دهد. روشن است که با چنین درکی و در مقابل آن، دفاع از ارزشهای خانواده و ساختارهای سنتی اجتماعی خود خصلتی غیر سرمایه دارانه خواهد یافت. در واقعیت اما، سرمایه داری به همان اندازه که بنیانهای خانواده را در هم کوبیده و به قول مارکس "بورژوازی حجاب احساسی خانواده را از هم درید و آن را به مناسباتی صرفا پولی تقلیل داد"، به همان اندازه نیز در عمل بنیادهای خانواده را به مثابه واحد پایه ای جامعه از طریق قوانین مربوط به وراثت و مالیات حفظ نموده و در رابطه با طبقه کارگر بخش مهمی از هزینه بازتولید نیروی کار را از طریق کار پرداخت نشده خانگی بر عهده آن گذاشت. همین دوگانگی است که به شکل دو گرایش متفاوت و حتی متخاصم در برخورد به ارزشهای سنتی خانواده در درون خود بورژوازی نمودار می گردد و آن را به دو اردوی "ترقیخواهان" و "محافظه کاران" تقسیم می کند. مک کورمَک در حقیقت با بی توجهی به این دوگانگی، تعلق خود را به اردوی محافظه کاران به نمایش می گذارد. در حقیقت آنچه مک کورمَک در رابطه با از بین رفتن خانواده و انسانهای منفرد در شهرهای بزرگ عنوان می کند، معطوف به آن بخشهائی از طبقه متوسط است که در جریان رشد قدرت تولیدی جوامع از امکان بهره برداری از ثروتهای تولید شده جامعه برخوردارند بی آن که خود در روند تولید ارزش نقشی ایفا کنند. مک کورمَک آن را به اشتباه به کل جامعه تعمیم می دهد.

با این حال همین تأکید بر انطباق جنبش هویتی با منافع سرمایه داری مسلط، در عین حال نوشته مک کورمَک را از نوشتجات سایر محافظه کاران متمایز می کند که بر خلاف او با رویکردی اخلاقی و در اکثر موارد مذهبی به مخالفت با این جنبشهای هویتی می پردازند. رویکردی که در حد نهائی خویش به ارتجاع سیاسی می انجامد.

ترجمه مقاله حاضر را باید به عنوان مقدمه ای بر ورود به این بحث قلمداد نمود. برای ما روشن بود که این مباحثه ای است حساس. در یک سوی مجادلات اجتماعی در این حوزه نیروهائی قرار دارند که با قرار دادن جنبشهای هویتی در مرکز مجادلات سیاسی و تبدیل آن به شاخص "ترقیخواهی" سدی در مقابل شکلگیری اتحاد طبقاتی توده های زحمتکش جامعه بر علیه مناسبات مسلط طبقاتی را تشکیل می دهند و در سوی دیگر آن نیروهائی که به اتکاء ارزشهای سنتی به توجیه انواع ستمگریهای جنسی و هویتی می پردازند.

برای کمونیسم، این مجادله از همان آغاز، یعنی از زمان تدوین مانیفست کمونیست، مجادله ای ساده نبوده است. انتقاد کمونیستی در هیچ یک از این دو قطب قرار نمی گیرد. نه مدافع ساختارهای سنتی خانواده و ستمگریهائی است که با ارجاع به این ساختارهای سنتی اعمال می شوند و نه مدافع در هم کوبیدن این ساختارهای سنتی از سوی بورژوازی و دگمهای ایدئولوژیک تحقق آزادی فردی که به عنوان اهرمهای این تحول به کار گرفته می شوند. مارکس و انگلس در همان مانیفست از یک سو به نابودی این ساختارهای سنتی را به عنوان واقعیتی از تحول جامعه سرمایه داری اشاره کرده و از سوی دیگر جایگزینهای آن از سوی بورژوازی را نیز به شدت مورد حمله قرار دادند.

اساس برخورد کمونیستی و آنچه این انتقاد را در این عرصه نیز از سایر رویکردها متمایز می کند نه تعلق پیشاپیشی به ارزشهای موجود، بلکه توضیح روندهای عینی تحولات و یافتن پاسخهای عملی بر متن این روندهای عینی است. امری که در مانیفست و در پلمیک با مدافعان بورژوازی اینچنین بیان شده است:

" خانواده کنونى بورژوازى بر چه اساسى استوار است؟ بر اساس سرمايه و درآمد خصوصى. خانواده بصورت تمام و کمال تنها براى بورژوازى وجود دارد و بى‌خانمانى اجبارى پرولتارها و فحشاء عمومى مکمل آن است.

خانواده بورژوازى طبيعتا با از ميان رفتن اين مکمل خود از بين ميرود و زوال هر دو با زوال سرمايه توأم است.

ما را سرزنش ميکنيد که ميخواهيم به استثمار والدين از اطفال خود خاتمه دهيم؟ ما به اين جنايت اعتراف ميکنيم.

ولى شما ميگوييد که وقتى ما بجاى تربيت خانگى تربيت اجتماعى را برقرار ميسازيم، گراميترين مناسباتى را که براى انسان وجود دارد از ميان ميبريم.

اما مگر تعيين کننده پرورش خود شما جامعه نيست؟ مگر تعيين کننده اين پرورش آن مناسبات اجتماعى که در درون آن به کار پرورش مشغوليد و نيز دخالت مستقيم و يا غير مستقيم جامعه از طريق مدرسه و غيره نيست؟ کمونيستها تأثير جامعه در پرورش را از خود اختراع نميکنند؛ آنها تنها خصلت آن را تغيير ميدهند و کار پرورش را از زير تأثير نفوذ طبقه حاکمه بيرون ميکشند."

با عزیمت از این رویکرد، پرسش اصلی در شکلگیری جنبش هویتی کنونی شناخت روندهای پایه ای تولید سرمایه داری در دهه های اخیر و تبیین نقش فرد و آزادیهای فردی در آن بر مبنای آن روندهاست و نه با عزیمت از جنبشهای ایدئولوژیک و یا سازمان یافته از سوی بنگاههای بزرگ سرمایه داری. این رویکرد دوم رویکرد رایجی است که نه تنها در میان مخالفان جنبش هویتی، بلکه در میان مدافعان آن نیز مسلط است. مقاله مک کورمَک نیز از این قاعده مستثنی نیست. او نیز پیدایش این جنبشها را امری ناشی از عملکرد نیروهای اجتماعی معینی قلمداد می کند بی آن که توضیح دهد که کدام تحولات عینی به پیدایش خود آن نیروها منجر شده اند. و روشن است که پرداختن به آن در حوصله این یادداشت نیست و فرصت دیگری می طلبد.

حساسیت موضوع مورد مباحثه دشواریهائی را نیز در امر ترجمه در مقابل ما قرار می داد. مباحث مربوط به این حوزه در سالهای اخیر به شدت متأثر از تعرض ایدئولوژیک و سیاسی گسترده "ترقیخواهان" مدافع جنبش هویتی بوده است. تعرضی که بخشی از آن در ابداع واژگان مسخ شده ای بود که در خدمت تلطیف مباحثه و تحکیم پیش فرضهای ایدئولوژیک نادرست آن قرار داشتند. نه فقط در حوزه فارسی زبان. به طور مثال این پیش فرض ایدئولوژیک که گرایش به رابطه جنسی با همجنس یک گرایش فطری عمومی است، باید به ابداع واژگانی نیز منجر می شد که هم با تلقیات تبعیض آمیز و حتی تحقیر آمیز پیشین متمایز می بود و هم بار مثبتی به کل مباحث طرفدار جنبش هویتی القا می کرد. دقیقا بر چنین متنی بود که واژۀ "همجنس باز" مدتهاست از ادبیات سیاسی چپ حذف شده است. در کار ترجمه تلاش ما بر این بود که واژگان را تا حد مقدور آنگونه ترجمه کنیم که بار واقعی کلمات مخدوش نشده و تصویری غیر واقعی ایجاد نشود. بر این اساس در مقابل واژۀ sodomy واژه "لواط" را به کار گرفتیم، برای gay واژه همجنس باز، برای LGBT واژۀ "همه-جنس گرا" را به کار گرفتیم. در همه مواردی که homosexuality یا واژگان مشتق از آن به کار رفته بودند، ما واژه "همجنس گرائی" را به کار گرفتیم.

هم من و هم مترجم از هر پیشنهادی در به کار گرفتن واژگانی مناسبتر استقبال میکنیم.

بهمن شفیق

18 مرداد 98

9 اوت 2019

هومو-امپریالیسم: راهکوب[1] کردن جهان برای سرمایه

نوشته ی جاناتان مک کورمَک

بهار 2019

مترجم گیسو رستمی

 

سیاستمدارانی هستند که با چشمانی اشک آلود به ما می گویند که هنوز هم مردمانی بدوی وجود دارند که بی نصیب از رحمت ارزش های جنسیِ غربی و روشنگرانه ی ما، همچنان کورمال در تاریکی به پیش می روند. به همین دلیل پرزیدنت ترامپ خود را ملزم به متمدن کردن این سرزمین های عقب مانده کرده و علیه جرم انگاری همجنس بازی اعلام جنگ می کند. او این موضوع را مدت کوتاهی پس از خبر اعدامِ مردی سی و یک ساله توسط دولت ایران [2] که متهم به دزدیدن و تجاوز به دو پسربچه ی پانزده ساله بود اعلام کرد. از آنجا که در ایران هرنوعی از همجنس گرایی غیر قانونی ست، بسیاری از آژانس های خبری به نظرشان عادلانه آمد که این مرد متجاوز را به عنوان یکی از اعضای اقلیتِ تحت تعقیب ال جی بی تی (دگرباشان) در ایران در نظر بگیرند. در این مورد، احتمالا دولت ترامپ قصد دارد تا از حقوق همجنس گرایان همچون بهانه ای سست و به عنوان اهرم فشار علیه ایران استفاده کند. به هر حال، تفاوت بین کُنشی خشونت آمیز و آنچه رهایی بخش است به اندازه ی یک برچسب رنگین کمانی فاصله دارد. اگرچه، [مساله ی] حقوق جهانی دگرباشان با طرح و نقشه ی بزرگتری همخوانی دارد. به حرکت درآوردن یک کمپین [در مقیاس] جهانی به نمایندگی از یک بخش فرعی و نسبتا جزئی از عامه ی مردم جهان شاید نامعقول به نظر برسد، اما اینجا منطقی استعماری درکار است. آزادی جنسی در واقع مقدمه ای اساسی بر آزاد سازیِ وسیع تری ست – یعنی آزادسازی سرمایه.

به ما اینطور گفته می شود که جنسیت یک ساخته ی اجتماعی ست. قطعا حدی از حقیقت نیز در این موضوع نهفته است. از این گقته نتیجه می شود که آرایش اجتماعی باعث [بوجود آمدن] گستره ای از هویت های جنسی می شود. عزیزِ چپ ها، میشل فوکو، آغازِ ساخته شدن هویت همجنس گرایانه ی مدرن را در میانه تلاش های مربوط به درمانی سازی کردن جنسیت در قرن نوزدهم دانسته است. در همان دوران بوده که طبق نتیجه ی فوکو لواط دیگر تنها یک کُنش تلقی نمی شد، بلکه بخشی از جوهره ی درونی هر شخصیتی به حساب می آمد.

بدون شک، افرادی در خاورمیانه یا هرجای دیگری هستند که، دست به لواط میزنند، اما – و این عجیب است – این بدان معنا نیست که آنها الزاما حول چنین کنشهائی هویت سازی نمی کنند، و قطعا نه به آن طریقی که غربی ها از آن هویت می سازند. غرب در حال صادر کردن تصورات معین فرهنگی خود از جنسیت است که متکبرانه آنها را جهان شمول نیز فرض می کند. این یک همجنس گرایی سبک اروپایی-آمریکایی ست که هیچ ربطی به هویت های جنسی خارجی ندارد. و همان طور که ادوارد سعید به ما یادآوری کرده، "امپریالیسم، صدور هویت است".

انسان اروپایی، در رویای تب آلودِ روسویی اش، انسانی جهانی را تصور میکند که از تاریخ منتزع شده، یعنی سوژه ی خالص است. و بله! این انسان در قالب قرن بیستمیِ انسانی سفید[پوست] گنجانده می شود: شهرنشین طبقه متوسطی جهان-شهری cosmopolitan - موجودی طبیعی، بدوی، بدون تمدن، در حال چریدن و خرخرکردن در حیات وحش- که به رادیوی ملی[آمریکا]  گوش می کند و واشنگتن پست می خواند.

جوزف ماساد، یکی از اساتید کلمبیایی در حوزه ی سیاست مدرن عرب و تاریخ اندیشه، سالهای زیادی است که این مساله را در آثار خود تصریح میکند. به گفته ی ماساد فشار برای کسب حقوق همجنس گرایان در خاورمیانه نتیجه ی کمپین"میسیونری"ای است که با جزم گرایی ای که از تعصبات انجیلی کلیسای کاتولیک نیز فراتر می رود، توسط آنچه او "انترناسیونال همجنس بازان" میخواندش، هماهنگ شده بود. او در کتابش "اعرابِ آرزومند"  می نویسد که "دقیقا همین گفتمان انترناسیونال همجنس بازان است که زنان و مردان همجنس گرا را در آن مکان هایی که اصلا وجود ندارند تولید می کند." در ادامه به این نکته اشاره می کند که "بیشتر این تبلیغ علنی هویتهای اجتماعی-جنسی است که موجب سرکوب می شود و نه خود کنش های جنسی" و بعد "انترناسیونال همجنس باز" با مجبور کردن اعرابی که سکس با همجنس دارند به ابرازی علنی روابط هم جنس گرایانه شان، "در حال تخریب شاکله ی اجتماعی و جنسیِ میل، به نفع بازتولید جهانی طبق تصویر خودش است."

اگرچه که تحلیل ماساد، متوجهِ جهان عرب است، اما به کشورهای دیگر نیز قابل اطلاق هست. در روسیه، برای مثال، بار های مخصوص همجنس بازان، آزادانه و بی دردسر کار می کنند، اما رژه ی همجنس بازان ممنوع است. آنچه در روسیه ناخوشایند است نه خود همجنس گرایی، بلکه نفوذ آن به ساحت عمومی است که روسیه با آن مخالف است.

کسب و کارِ شعبه زدن در جهان برای همجنس بازان رسما با رئیس جمهور اوباما آغاز شد که حقوق همه-جنس گرایان LGBT  را تبدیل به یک سنگ بنای سیاست خارجه اش کرد. بیش از 41 میلیون دلار [3] به سوی این مجتمع صنعتی زرق و برقی روانه شد، در کنار 700 میلیون دلار دیگر که برای گروه های به حاشیه رانده شده کنار گذاشته شده بود تا از مسائل و جماعتهای هم جنس بازان در کل جهان حمایت شود. مقدار زیادی از این بودجه به بحران در جنوب صحرای آفریقا اختصاص داده شده بود که به وضوح نیازمند فوریِ رژه های همجنس بازان بود. برای دیگر رنج و سختی های جزئی – قطحی و گرسنگی، نرخ بالای مرگ و میر کودکان، ایدز، فقر سرسام آور، و دیگر موارد – اوباما به صورت استراتژیک از تهدید به عدم ادامه ی کمک های توسعه ای استفاده کرد تا سلاحی باشد برای زورگویی و مجبور کردن دولت های آفریقایی به جرم زدایی از همجنس گرایی. پس از اینکه رئیس جمهور اوگاندا قانون سفت و سختی علیه همجنس بازان امضا کرد، دولت اوباما فورا اعلام کرد که کمک های مالی یا قطع خواهد شد یا به سمت دیگر هدایت خواهد شد.

همزمان، بانک جهانی اعلام کرد که به علت تاثیرات بسیار بدی که آن قانون روی برنامه ها ی سلامتی که وام بنا بود از آنها حمایت کند خواهد داشت، اعطای وام 90 میلیون دلاری به اوگاندا [4] را به تأخیر خواهد انداخت. چه موضع معما گونه ای برای یک بانک! توجیه بانک برای این تاخیر این بود که "زمانی که جوامع قوانینی را اعمال می کنند که مانع از مشارکت مردم تولید کننده [مردمی با قابلیت تولید] در میان نیروی کار می شود، اقتصاد هم زجر خواهد کشید." قانون اوگاندا هیچ کس را از کار منع نمی کردد، مشروط به آن که لواط در کار دخیل نباشد.  

این بخشی از الگوی برانداختن حق حاکمیت ملی است بخاطر آن چیزی است که پاپ فرانسیس "مستعمره سازیِ ایدئولوژیک" می خواند. تعجبی نیست که بیشتر جهان سوم تحمیل ارزشهای جنسی خارجی به خود را  نمونه ی دیگری از برتری [طلبی] سفیدها می دانند. در ژورنال جامعه ی هولوکاست آفریقا، یک گروه از اندیشمندان آفریقایی بحث کرده اند [5] که حقوق همه-جنس گرایان "دروازه ای ست برای کنترل سیاسی غرب بر ملت های دارای حق حاکمیت (اوگاندا و غیره) و مهم تر از همه، تهدیدی ست برای مردم سالاری ما و راهی که ما به عنوان عاملین آزاد انتخاب می کنیم تا واقعیت آفریقایی خود را معین کنیم. "

دست به دست با فشارهای سیاسی، شرکت ها نیز به طرز غریبی ابزار هایی هستند برای ستودنِ لطف و مزیتِ لواط. ممکن است گفته شود که آنها بیشتر دنبال پول درآوردن از این مد روز هستند، اما مطالعات نشان داده که شواهد اندکی وجود دارد که انگیزه های مسئولیت اجتماعی شرکتها ختم به نتایجی مثبت برایشان شود[6].

حقیقت این است که تجارت های بزرگ به طرز گستاخانه ای حقوق همجنس بازان را پیگیری و از آنان دفاع کرده اند. صدها کمپانی جهانی، در حرکتی معکوس و غریب نسبت به خنثی بودن اجتماعی معمول شان، در اُبِرگفل قدم به جلو برداشتند تا به عنوان مشاورین دادگاه توصیه نامه امضا کرده و ازدواج با همجنس را تایید کنند. [اُبِرگفل در شمار حقوق اساسی شهروندی قرار دارد که در سال 2015 توسط دادگاه عالی آمریکا تصویب و ازدواج همجنس ها را حق پایه ای شهروندان دانست. م]

طبق داده های حامیان مالی مسائل همه-جنس گرایان [7]، هدایای مالی از سمت شرکت ها بخش قابل توجهی از کل پشتوانه ی مالی همه-جنس گرایان را تشکیل می دهد. در سال 2016، این بخش از حمایت مالی بالغ بر 20.4 میلیون دلار بود. کل کمک های سالهای 2015 و 2016 از سمت 500 بنیاد [غیر دولتی] و آژانس دولتی در مجموع به 524 میلیون دلار [8] رسید، یعنی تقریبا یک چهارم بیشتر از مبلغ جمع شده در دوره ی دوساله ی قبلی اش.

چه سخاوتمندند این مدیران اجرایی شرکت ها!

و ممکن است کسی از جمهوری خواهان میلیاردر، مثل پاول سینگِر که از تأمین کنندگان مالی اصلی حزب جمهوری خواهان است، بپرسد که دقیقا چرا کمک های مالی میلیون دلاری [9] به گروههای اکتیویست های همجنس باز می کنند؟ سینگر از قضا ادعا می کند که بی بی سی ماجرای "صندوق لاشخوری را اختراع کرده است". به توصیف گاردین [10]، صندوق های لاشخوری در شرایطی شکل می گیرند که کشور "در وضعیت آشوب است و زمانی که به ثبات برسد، صندوق های لاشخوری از آنان میلیون ها دلار برای بازپرداخت بهره و هزینه های مرتبط با بدهی اصلی طلب خواهند کرد."

اینجا به حقیقت نزدیک تر میشویم. پیشرفت های تحت هدایت نخبگان در زمینه تغییر گرایشات جنسی باعث تقویت اشخاص خارج از نُرمی می شود که خود را نه با [مفاهیمی چون] خانواده، ملت، تعلقات مذهبی، یا سنت، بلکه از طریق خود-خلق کردن طبق اراده ی آزاده شده ی فردی تبیین می کنند. با داشتن چنین پایگاهی، شرکت ها می توانند عامه ی مردم را از طریق دیکته کردن و دستکاری کردن هویت های چندگانه کنترل کنند که بر هیچ استوارند مگر امیالی که جدا از هر گونه شبکه ی گسترده تر فرهنگی ای اتمیزه شده اند.

هدف البته تولید بیشتر همجنس بازان نیست. ازدواج با همجنس اهمیت نمادین دارد؛ پیروزی اش در سپهر عمومی تصدیق کننده ی هر نوع رابطه ی جنسی دیگری ست که از بند های خانوادگی و فرزندپروری رها شده است. کنترل کردن قواعد نمادین زبان اجتماع ابزاری موثر برای رسیدن به تسلط است. زوج های همجنس گرا، نوک نیزه ی کنونی هستند که برای تولید کردن ایده آل های جدید هنجاری به حرکت درآورده شده اند.

زیگموند باومَن در مورد عملکردهای اجتماعیِ آزاد سازیِ اِروس [سمبل اروتیک در یونان باستان و نماد میل به شهوت جنسی- م] نوشته است که:

"اکثریت مردم، چه زن و چه مرد، امروز از طریق اغوا مهار می شوند تا از طریق نظارتِ پلیسی؛ از طریق تبلیغات تا از طریق آموزش و تعلیم؛ از طریق ایجادِ نیاز تا از طریق تنظیمات دستوری.

اروتیسیزمِ [تن کامگی] بی تعهد بنابر این به طور فوق العاده ای برای برقرار کردن آن نوعی از هویت مناسب است که، مثل دیگر تولیدات فرهنگی پست-مدرن و طبق نقل قول به یادماندنی جرج استاینِر، برای رسیدن به "حد نهایی تاثیر و منسوخ شدنِ فوری" محاسبه می شود."

این یک هویتِ بریده و دوخته شده برای بازار آزاد است. هومو-سرمایه داری جهانی، این سوژگی های انقلابی را تثبیت و سپس به خارج صادر می کند.

تاریخ نگار جان دِمیلو در مقاله ی معروف اش به نام "سرمایه داری و هویت همجنس باز" نشان می دهد که چطور ظهور کار مزدی و تولید کالایی باعث در هم شکستن خانوارهای خودکفا شد، روابط خویشاوندی را تضعیف کرد، و فردِ مدرن را تولید کرد – که هیچ پیوند محکمی با مکان، تاریخ و یا اجتماع ندارد و جنسیت اش از عملکرد اجتماعی اش جدا شده است. حالا که افراد از خانواده شان به عنوان منبع درآمد آزاد شده اند، می توانند در شهرهای بزرگ در بی نام و نشانی زندگی کنند، یعنی جایی که هنجارهای جدید اجتماعی که وابسته به سازمان خانوادگی نیستند به هویت های همجنس گرای متمایز کننده اجازه ی شکوفایی خواهند داد. میل جنسی حالا از وظایفِ درونی شده ی اجتماعیِ ملازم با فرزندپروری منتزع شده، و میل همجنس گرایانه می توانست به عنوان عاملی تعیین کننده برای هویت افراد عمل کند.

همجنس گرایی متناسب با عروج سرمایه داری است. کشورهایی که سوسیالیست هستند در همه رده بندی های مربوط به آزادی سیاسی، آزادی مدنی، آزادی شخصی، و حقوق همه-جنس گرایان پایین ترین رتبه را دارند.

به نام آزادی فردی، پیوندهای اجتماعی در اسیدِ منطق بازار حل می شوند (انتخاب گسترده تر مصرف کنندگان، جایگزین و قابل مبادله بودن چیزها، رقابت بی رحمانه)، منطقی که بر روابط انسانی نیز اعمال می شوند. فولکر وُلترسدورف که در انستیتوی تئوری کوئیر در برلین می نویسد، نتیجه میگیرد که: "پیش شرط تاریخی برای اینکه دولت برخی از شیوه های زندگی غیر دوجنسیتی را به رسمیت بشناسد، هم بستگی زدایی از جامعه است." [11]

این البته نیازمند حمایت وسیعی از جانب دولت است و به همین دلیل دولت کوچک با "همجنس گرایی رسمی" غیر منطبق است. در غرب میبینیم که چطور واسطه های تکنوکراتیک دولتی، که مدام در حال گسترش اند، جایگزین موسسات میانجیِ از مد افتاده مثل کلیسا یا خانوده می شوند که بر گفتمان هنجارها نظارت و اعمال محدودیت می کردند. دخالت وسیع نهادینه برای تأمین ابزارهای لازم برای تولید گفتمان هویت های همجنس بازانۀ اروپایی-آمریکایی، ابزاری ضروری است.

ساختار ثابت خانواده مبتنی بر هویت های جنسیِ سنتی – و همین طور بر اساس انتقال نسل به نسل میراثِ درونی شده ی اجتماع بزرگتر– باید فروشکسته شود و به شکل تصویر انسان هومو-نئولیبرال، که الگوی اصلی ایده آل اش همان [انسان] همجنس گراست – بدون فرزند، خودمختار و مستقل – دوباره ساخته شود.

گوندولا لودویگ، که اتصال بین علوم سیاسی و تئوری کوئیر را بررسی می کند، وصف می کند که چگونه تقاضاهای سیال پست مدرن در یک اقتصاد نئولیبرال روی شکل گیری جنسیت تاثیر می گذارد [12]:

"تصور کردن یک "سبک زندگی همجنس گرایانه"، که در آن سوژه ها منعطف، دینامیک و خودمختاراند، مردان و زنان همجنس باز را تبدیل به الگوهای مناسبِ نئولیبرال می کند...

متنوع سازی و چندوجهی کردن آنچه که به عنوان شکلِ "عادی" و "قابل قبولِ" جنسیت، میل، زندگی مشترک یا خانواده به شمار می آید دلالت براین موضوع دارد که افراد و مردم به گونه ای مدیریت می شوند که قادر شوند حکمرانی نئولیبرال را در اعمال و رفتار هرروزه شان ادغام کنند.

منعطف سازی دستگاه جنسیت به تولیدِ واقعیتی اجتماعی که پیش فرض اش حکمرانی نئولیبرال است کمک می کند."

هدف، جایگزین کردن سوژگی های ساخته شده ی سنتی است تا بتوان روابط اجتماعی آماده برای استثمار نئولیبرالی را بازسازی کرد.

در حال حاضر، در بیشتر ملت های جهان سوم، ازدواج همجنس بازان  گزاره ای غیرقابل فهم، حتی برای زوج های همجنس، است. برای آنها، اتوریته ای که روابط اجتماعی را تعیین میکند از سنت و مذهب آمده است. این ایده که باید معنای ازدواج را تغییر داد، مجموعه ای از ایدئولوژی های غربی و اعمال اجتماعی را مد نظر دارد که هیچ منطق نمادینی در این کشورها ندارند. موُلِفی کِتِ آسانته، استاد دانشگاه تمپِل، در نوشته اش در دایره المعارف مذهب آفریقایی، گواهی داده که:

"کلیتِ فسلفه ی آفریفایی این است که زندگی و بازتولید زندگی، هسته ی جامعه ی انسانی ست. مردان و زنان فرزندانی دارند که آداب و رسوم والدین و نیاکانشان را بجا می آورند. در روند ساختن اجتماع، فرهنگ آفریقایی [13] هیچ جا، دسته بندی و مفهومی ندارد که همجنس گرایی در آن به عنوان یک شیوه ی زندگی جا بگیرد؛ چونکه این موضوع تناسبی با این دیدگاه ندارد که انسانها برای این که یتوانند تا ابد در خاطر بمانند باید [خود را] بازتولید کنند."

او ادامه می دهد که " هیچ چیزی مهم تر از چرخه ی زندگی از جنین تا نیاکان نیست؛ هرآنچه که این چرخه را مختل کند، مثل همجنس گرایی به عنوان یک شیوه ی زندگی، دقیقا هسته ی جامعه و فلسفه ی آفریقایی را تهدید می کند."

غرب آرزو دارد که چنین اتوریته ای را تحت اختیار خود در آورد و به دم و دستگاه سیاسی ای تحویلش دهد که مانند علف هرز در درون کشورهای ما روییده است.

در پرتو انقطاعِ بالقوه از شیوه ی زندگی نیاکان، جملات شگفت آور [14]، مانند آنچه که کینگسفورد سومانا باگبین سخنگوی معاون پارلمان غنا اخیرا گفته است، قابل فهم می شوند. در پاسخ به فراخوان ترزا می برای تجدید نظر در قانون ضد-همجنس بازان [15]، باگبین چنین پاسخ تحقیرآمیزی به او داده است:"همجنس گرایی بدتر از بمب اتم است، هیچ راهی برای پذیرفتن آن در کشور من نیست."

این استراتژیِ سرعت بخشیدن به و تقویت کردن آلودگی اجتماعی-فرهنگی برای حکمرانی نئولیبرال همان چیزی است که جان میلبَنک آن را "استبداد زیست-سیاسی (بیوپلیتیک)" می خواند. به گفته ی او:

"مبادله و بازتولید غیرهمجنس گرایانه همواره "قاعده" روابط اجتماعی به طور کلی بوده است. رهاکردن این قاعده، بنابراین، دلالت بر جامعه ای خواهد داشت که دیگر بر اساس پیوندهای خانوادگی گسترده ساخته نشده، بلکه توسط کنترل دولتی و مبادله و بازتولید پولی شکل گرفته است.  

این مسموم سازی غربی [16] مجموعه ی باورها، معانی و اولویت های اجتماعی خود را، که تقریبا منحصربفرد نیز هستند، به درون کنش های جنسی می گستراند. به محض اینکه اینها تبدیل به قرار داد [اجتماعی] شوند، آنقدر به پیوندهای اجتماعی حمله می کنند تا ضعیف، در هم شکسته و پژمرده شان کنند. پس از آن نهادهای دولتیِ خارجی به سرعت به آن هجوم می برند، و نیروهای بی رحم بازار را در فرهنگ میزبان تزریق می کنند.

اعمال کردن منطق ازدواج همجنس بازان بر جوامع سنتی، در نهایت، بوجودآوردن فضائی جدید و مطیع قانونمندی نئولیبرال است. روابط، ساختارهای اقتصادی، درک از خود، حتی خود کلمات، باید به صورت ریشه ای از نو سنجیده شوند. این اربابان استعمار جدید برای از نو ساختن لوگوس [اندیشه، منطق و قانون نهفته در هستی] نیاز به شلاق ایدئولوژی دارند. در واقع، تحت خطرترین حقوق انسانی، در نهایت، احتمالا همان حق طبیعی به [داشتن] فرهنگی غیر-غربی است.

 

 

منبع:

http://heagonist.org/essays/2019/04/15/essays-mccormack-queering-the-world-for-capital.html

 

[1]کوئیر در انگلیسی به معنای ناروال یا نامانوس است، و در معنای رایجِ کنونی، به شخصی با سلایق جنسی متفاوت اشاره دارد. در عین حال این واژه معنای "پیاده سازی" را نیز می دهد. ما واژه "راهکوب" کردن را برگزیدیم که شاید معنای مناسبتری باشد.

[2] https://spectator.us/hanged-child-rapist-lgbt-iran/

[3] https://www.nytimes.com/2015/12/21/world/africa/us-support-of-gay-rights-in-africa-may-have-done-more-harm-than-good.html

[4] https://www.gaystarnews.com/article/world-bank-suspends-90-million-loan-uganda-over-anti-gay-law-currency-dips280214/#gs.fnzqcv

[5] https://www.africanholocaust.net/homosexual.html

[6] https://link.springer.com/article/10.1007/s10551-011-0867-0

[7] https://lgbtfunders.org/research-item/2016-tracking-report/

[8] https://www.nbcnews.com/feature/nbc-out/global-lgbtq-funding-worry-bulk-goes-north-america-n869246

[9] https://www.nytimes.com/2011/05/14/nyregion/donors-to-gop-are-backing-gay-marriage-push.html?pagewanted=all&_r=0&mtrref=undefined

[10] https://www.theguardian.com/global-development/2011/nov/15/vulture-funds-jersey-decision

[11] https://scholar.google.com/scholar?q=Woltersdorff%252C%2520V.%2520%25282004%2529.%2520Zwischen%2520Unterwerfung%2520und%2520Befreiung.%2520Konstruktionen%2520schwuler%2520Identit%25C3%25A4t%2520im%2520Coming%2520Out.%2520In%253A%2520U.%2520Helduser%252C%2520D.%2520Marx%252C%2520T.%2520Paulitz%252C%2520%2526%2520K.%2520P%25C3%25BChl%2520%2528Eds.%2529%252C%2520Under%2520construction.%2520Konstruktivistische%2520Perspektiven%2520in%2520feministischer%2520Theorie%2520und%2520Forschungspraxis.%2520Frankfurt%2520am%2520Main%253A%2520Campus.

[12] https://link.springer.com/article/10.1007/s13178-016-0257-6

[13] https://africanholocaust.net/african_culture/

[14] https://www.youtube.com/channel/UCuiK2XdDcyAd7TS9ioMqx6A/

[15] https://www.bbc.com/news/world-43822234?ocid=socialflow_twitter

[16] Westoxification

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر