اشتباه رفیق در این است که ایجاد جامعه سالم را از طریق افراد سالم امکانپذیر میداند. ماجرا اما بر عکس آن است. در جریان مبارزه با ستم طبقاتی است که افراد نیز تهذیب می یابند. افراد سالم نتیجه این مبارزه اند. بیهوده نبود که مارکس انقلاب را برای برقرار جامعه نوین ضروری می دانست. با آن انقلاب است که پلشتی های نظم مسلط طبقاتی از پیکر جامعه زدوده میشود و با همین انسانهای موجود با هر میزان ناخالصیهای شان است که باید امر آن انقلاب را تدارک دید و سازمان داد.
ملاحظات انتقادی رفیق حمید سلطانزاده به مباحثه جالب توجهی منجر شده است که قطعاً هم در تدقیق مباحث تدارک مؤثر واقع خواهد شد و هم (البته ناخواسته) تا همین جا تمایز تدارک کمونیستی با سایر جریانات منسوب به جنبش کارگری را در این زمینه نیز به نمایش گذاشته است. از همین تمایز شروع کنیم.
مباحثه مزبور بر سر رویکرد ما در برخورد به وقایعی است که در آن دو گروه نسبتاً متفاوت از حقوق بگیران ظاهر میشوند و بخشی از این حقوق بگیران شامل مهندسین و یا تحصیلکرده هایی میشود که هم از امتیازات بیشتری نسبت به کارگران ساده برخوردارند و هم اصولاً شاید خود را کارگر هم به حساب نیاورند. حال تدارک کمونیستی از حرکت اعتراضی آنان حمایت کرده و به تقویت آن فراخوانده است.
مسأله برخورد به چنین لایههایی از جامعه در چپ ایران در دهه های اخیر یکی از ابزارهای ایدئولوژیک پیوستن این چپ به بورژوازی بود. چپی که خود را پرچمدار طبقه کارگر به حساب میآورد هنگامی که هنرمندان و نویسندگان و خوانندگان ونک و تجریش و نیاوران علیه جوات موات های احمدی نژادی به خیابان آمدند لازم دید به حمایت از آنان بپردازد اما برای کار نیاز به تئوری داشت و این تئوری را هم به سرعت ساخت و تمام حقوق بگیران را یکسره در کاتگوری کار مزدی قرار داد و وارد طبقه کارگر کرد. یادداشت مارکس در نظریههای ارزش اضافه هم به دادشان رسید که در آن مارکس گفته بود خواننده کاباره هم هنگامی که در ازای مزد آواز میخواند کارگر است. به این ترتیب یکباره تمام شمال شهر تهران پر از کارگر شد. کارگرهای پورشه سوار و مازارتی سوار و بنز سواری که علیه ولایت فقیه اعتراض میکردند و چپ هم با خیال راحت از آنان اسطوره میساخت.
در واقعه اعتراض کارکنان شهرداری تدارک کمونیستی به دفاع از این اعتراض پرداخت در حالی که معترضین در کلیشه های رایج از کارگر نمی گنجیدند. مسأله این بود که تدارک برای دفاع از اعتراض این کارکنان نیازی به تئوری سازی نداشت. واقعهای را بر متن وسیع جنبش های مطالباتی ارزیابی نمود و به دفاع از آن برخاست. به همین سادگی. این همان سازمانی است که زمانی جنجالهای دکتر مهندس ها و نویسندگان و هنرمندان و امثالهم را تحرکاتی ارتجاعی ارزیابی کرده بود و امروز به دفاع از جنبشی مطالباتی بر میخیزد که شاکله اصلی آن را تحصیلکردگانی تشکیل میدهند که به طور متعارف غیر کارگر تلقی می شوند. البته فرق هست بین این تحصیلکردگان با دکتر مهندس های پورشه سوار بالای شهر. اما تفاوت مهمتر نه در جیب پول این دو گروه، بلکه در موقعیت جنبشی است که این دو گروه بدان تعلق داشتند. همانقدر که آن دکتر مهندس ها پیاده نظام جنبشهای ارتجاعی برای بسط و گسترش و تحکیم ارتجاع سرمایه داری بودند، جنبش اعتراضی کارکنان شهرداری بر متن اعتراض عمومی در حال نضجی قرار میگرفت که در کل جامعه در حال تکوین است و اساس نظم سرمایه داری را مورد حمله قرار خواهد داد. برای دفاع از اعتراض کارکنان شهرداری نیازی به تئوری سازی درباره این که چه کسانی کارگرند و چه کسانی خرده بورژوا نبود.
اما مسأله این است که نه فقط تدارک نیازی به این تئوری سازی ها نداشت، رفقای درگیر در مباحثه بعد از موضعگیری نیز وارد چنین مباحثاتی نشدند. اشاراتی که به موقعیت خرده بورژوایی بخشی از این کارکنان شد در حد حاشیه های بر متن اصلی بحث ماندند که بر شکاف بین این کارکنان تبدیل وضعیت شده و سایر کارکنان شهرداری ها متمرکز بود. این قابل ارجگذاری است. چه رفیق حمید که باب مباحثه را در این باره گشود و چه رفقای دیگر، سعیده و محسن، بر همین بستر رویکرد یافتن بهترین پاسخ عملی برای انکشاف مبارزه طبقاتی وارد مباحثه شدند و بر همین بستر نیز ماندند. دقیقاً به همین دلیل نیز، به گمان من مباحثه جاری تا همینجا باید تأثیر خوبی بر افزایش حساسیت و دقت ما در موضعگیری ها و برخورد به جریانات اجتماعی بر جا گذاشته باشد. چه در میان رفقای ما و چه به طور کلی.
اما از اینها که بگذریم، به هر رو در تحلیل نهائی دو رویکرد متفاوت به میان کشیده شدهاند. رفیق حمید در تمایز با موضع اتخاذ شده از سوی تدارک معتقد است که نباید از این اعتراض حمایت میشد. او البته اظهار میدارد که « بحث من این نیست که باید از این جنبشها حمایت کرد یا نکرد» اما تمام ملاحظاتی که به میان میکشد راهی جز این نتیجهگیری را پیش رو نمیگذارند که از این اعتراض نباید حمایت می شد. در فشرده ترین بیان از نقطه نظر رفیق ما با اتخاذ موضع در دفاع از اعتراض عملاً به دفاع از بخش دارای امتیاز کارکنان شهرداری در مقابل بخش فاقد این امتیازات رانتی دست زده ایم. فراز پایانی پاسخ رفیق نگرانیهای وی را به روشنی بیان میکند:
«لااقل در این مورد بخصوص، آیا قاسم [یعنی کارکنان تبدیل وضعیت نشده و فاقد امتیاز رانتی] حق ندارد استدلال کند که تدارک کمونیستی از بالا به قضیه نگاه کرده است و صرف اینکه وظیفه کمونیستها دفاع از منافع کلی طبقه کارگر است، به خود مشروعیت دفاع از مهدی [یعنی بخش دارای امتیاز رانتی تاکنونی] را داده است؟ سوال من و تردید من هم دقیقا همین است که آیا در شرایطی که ما بیشتر از هر زمان، البته نه به هر قیمتی، نیاز به جلب اعتماد افراد سالم جامعه را داریم، تحلیل ما از این شرایط مشخص، که غیر مستقیم ما را به قضاوت بین مهدی و قاسم کشانده است، درست بوده است؟»
نخست و قبل از ورود به ملاحظات و نگرانیهای رفیق حمید لازم است تأکید کنیم که بررسی های معین – هر چند محدودی – مقدمه موضعگیری ما پیرامون واقعه بود. طی این بررسی ها برای ما روشن شده بود که کارکنان معترض در شمار مدیران شهرداری ها یا ضابطین امنیتی سازمان شهرداری ها نیستند و عمدتاً در بخشهای خدمات فنی و اداری اشتغال دارند. آنها گرچه در شمار کم درآمد ترین لایههای کارکنان شهرداری نبودند و نیستند، در شمار مدیران و کارمندان عالیرتبه پر درآمد نیز قرار ندارند.
مشکل در این بود که این کارکنان در مقطع زمانی معینی از امتیاز معینی برخوردار شدند که منجر به بهبود موقعیت شغلی آنان شد. امتیازی که آنان را در موقعیتی بهتر از سایرین قرار داد و البته شاید در موارد زیادی به طور طبیعی هم در اختیار آنان قرار نگرفت بلکه چه بسا با رشوه و پارتی بازی شامل آنها نیز شد. دقیقاً این نخستین ملاحظاتی بودند که توسط رفیق حمید طرح شده بودند و رفیق بر اساس آن در کل واقعه نمودی از فساد رایج در نظم را دیده و معتقد بود که واقعه ربطی به جنبش کارگری ندارد. این رویکرد اولیه در آخرین عبارات رفیق نیز خود را نشان میدهد که بر نیاز تدارک کمونیستی «به جلب اعتماد افراد سالم جامعه» تأکید می کند.
مشکل رفیق در تعیین نحوه برخورد نیز از همین جا شروع میشود. او به درستی تأکید میکند که این ارتقاء مشاغل نتیجه وضعیتی بود که در سازمان شهرداری ها به وجود آمده و طی آن مدیران این سازمان در مناطق مختلف آنهائی را از تبدیل وضعیت برخوردار کردند که یا به آنان رشوه پرداخت کردند و یا به هر رو مد نظر آنان بودند. دقیقاً اینها نیز در شمار مواردی بودند که فرد شاکی شکایت خود به دیوان عالی اداری را بر آن مبتنی کرده بود. بالاتر دیدیم که این ارتقاء موقعیت شغلی حتی ارتقائی دندان گیر نیز نبوده است. مشمولین این ارتقاء حتی از موهبت استخدام رسمی در سازمان شهرداری ها نیز برخوردار نشدند بلکه از قرارداد سه ماهه به یکساله تبدیل وضعیت شدند. همین و نه بیشتر. روشن است که اگر این تبدیل وضعیت در ابعادی متفاوت صورت میگرفت - مثلاً اگر تبدیل شدگان در موقعیت پر قدرتی در سازمان شهرداری ها قرار میگرفتند – با استفاده از موقعیت به دست آمده خود می توانستند به تغییراتی پایدارتر در وضعیت زندگی خویش دست یافته و در نتیجه به احتمال زیاد نیازی به دست زدن به این اعتراض جمعی هم نداشتند.
با این حال و حتی با فرض بر این که امتیاز به دست آمده حقیقتاً زندگی آنان را به مراتب از زندگی همکارانشان متمایز کرده و به سطح بسیار بالاتری هم ارتقاء داده باشد، باز هم برخورد به موضوع در شرایط امروز از نقطه عزیمت ۴ سال پیش نادرست است. به عبارتی، واقعه این نبود و نیست که سازمان شهرداری ها قرار است برای عدهای به طور مثلاً ناروا تبدیل وضعیت ایجاد کرده و این را از دیگران دریغ کرده باشد. مسأله ای که پیش روی ما است این است که عدهای که در گذشته امتیازی به دست آورده بودند اکنون دارند این امتیاز را از دست میدهند و در اعتراض به آن دست به یک حرکت زده اند. دقت کنید، این یک تفاوت جدی است. عدهای دارند امتیازی را از دست میدهند نه این که چیزی را به دست می آورند. در مورد اول، یعنی اگر قرار بود با رشوه و پارتی بازی ارتقاء شغلی پیدا کنند، موضوع تبدیل میشد به موضوع فساد در سیستم استخدامی و اداری و قس علیهذا و قطعاً برخورد متفاوتی برای آن لازم بود. گو این که در آن مورد نیز صرف اکتفا به کلید واژه «فساد» نمیتواند جایگزین تحلیل مشخص از واقعه باشد. اما در این مورد حاضر، عدهای در حال از دست دادن امتیازی معین و در نتیجه در انتظار وخامتی معین در سطح زندگی خود هستند. در اینجا دیگر این که آنها چگونه این امتیاز را به دست آوردند در تعیین روش برخورد کاملاً نقشی فرعی ایفا میکند. آنچه در اینجا تعیین کننده است موقعیت این حرکت اعتراضی بر متن تحولات عمومی جامعه و تأثیر آن هم بر فضای سیاسی در جامعه و هم بر زندگی خود این کارکنان و البته همکارانشان است. رفیق حمید هم نمیتواند اینها را نادیده بگیرد و از همین رو است که علیرغم تمام استدلالاتی که در رد ضرورت دفاع از این حرکت به میان میکشد باز هم عنوان میکند که «بحث من این نیست که باید از این جنبشها حمایت کرد یا نکرد». او نیز متوجه است که حرکت این کارکنان با بامبولک بازیهای انواع «معترضین» بالای شهری فرق میکند اما قادر نیست خود را به حمایت از آن متقاعد کند. چرا؟ علت آن چیست؟ پایینتر به این بر میگردیم.
اما قبل از آن لازم است به یک اشتباه دیگر رفیق هم بپردازیم. رفیق در تمام سیر استدلالش و در دوگانه ای که با شخصیتهای مجازی مهدی و قاسم به مثابه دو طرف برخوردار و محروم از رانت ارتقاء شغلی به میان میکشد فرض خود را بر این میگذارد که قاسم ها که اکثریت محروم از رانت کارکنان را تشکیل میدهند حمایت تدارک از مهدی ها را برخورد از بالا و حمایت از مهدی ها در مقابل قاسم ها تلقی خواهند کرد. پرسش این است که رفیق از کجا به چنین ارزیابی ای رسیده است؟ رفیق از کجا میداند که قاسم ها، کارکنان محروم از تبدیل وضعیت شهرداری ها، از اعتراض همکارانشان ناراضی اند؟ حتی فراتر از این و مستقل از این که قاسم ها چطور به اعتراض نگاه می کنند، ارزیابی خود رفیق از تأثیر عینی پیروزی یا شکست اعتراض در روند تکوین جنبشهای مطالباتی توده کارگران و زحمتکشان چیست؟ آیا پیروزی این کارکنان شهرداری ها باعث افزایش اعتماد به نفس سایر کارکنان شهرداری ها و حتی کل کارگران در کشور نخواهد شد؟ آیا شکست آنان حسن ناتوانی را در میان همگان تقویت نخواهد کرد؟ اینها سؤالاتی اند که باید بدانها پاسخ داد و نه گمانه زنی از این که قاسم ها به تدارک چه خواهند گفت. حتی اگر در میان کارکنان محروم از رانت شهرداری ها کسانی باشند که همان نگاه مد نظر رفیق را داشته باشند، آن وقت تدارک کمونیستی باید بتواند با آنان ارتباط برقرار کرده و آنان را با نادرستی این دیدگاه متقاعد نموده و به لزوم حمایت از همکارانشان ترغیب نماید. این روش کمونیستی برخورد به چنین اعتراضاتی است.
پرسش پایانی رفیق نیز اشتباه است که آیا «تحلیل ما از این شرایط مشخص، که غیر مستقیم ما را به قضاوت بین مهدی و قاسم کشانده است، درست بوده است؟» اتفاقاً چنین قضاوتی بین مهدی و قاسم در موضعگیری تدارک وجود نداشت و آن موضع دقیقاً با در نظر نگرفتن این قضاوت صورت گرفته بود. قضاوت بین این دو گروه از کارکنان از ابتدا در بحث خود رفیق به میان کشیده شده و تا به آخر نیز در بحث حاضر بود و هست. قضاوتی که در برخی موارد تا حد جزئیاتی از قبیل این که من مهدی فامیلی را دارم که میتواند پولی در اختیار من بگذارد و قاسم ندارد و یا مثلاً فامیل همسر بودن ۵ امتیاز و غیره. رفیق متوجه نیست که با تأکید نادرست بر این جزئیات و مهمتر از همه با ماندن در همان سطح برخورد، اصل موضوع از دید پنهان میماند و فرعیاتی از قبیل فساد و رشوه خواری به عنوان علت مصائب و نه به مثابه نتایج مناسبات برجسته می شوند. این ریشه آن تأکید پایانی رفیق مبنی بر نیاز ما « به جلب اعتماد افراد سالم جامعه» است. رفیق متوجه نیست که افراد سالم خود را در دوگانه بین قاسم ها و مهدی ها انتخاب کرده است که هر دو گروه در یک چشم انداز کلان اجتماعی نیروهای تحول انقلابی آتی جامعه اند. مهدی هایی که به طور ضمنی ناسالم تلقی میشوند افرادی در طبقه حاکم نیستند. حقوق بگیرانی اند حتی فاقد یک قرار داد رسمی استخدام. رفیق حتی متوجه این نیست که با این رویکرد نه فقط این ۱۳ هزار کارکنان شهرداری ها را از زمره افراد سالم جامعه کنار گذاشته است، بلکه بخش وسیعی از کارگران صنایع بزرگ چه در ایران و چه در کل جهان را نیز در شمار افراد ناسالم – اگر نگوئیم فاسد – طبقه بندی کرده است. به این دلیل خیلی ساده که بخش عظیمی از کارگران شاغل در مشاغلی با کمی اطمینان شغلی و با کمی درآمد بیشتر، کارشان را از طریق سرکارگر و مدیر و حسابدار دوست و آشنا و به این اعتبار با «رانت» به دست آوردهاند. کمند تعداد کارخانه ها و واحدهای تولیدی و خدماتی که فقط بچه محلی های مثلاً لر یا اصفهانی یا اردبیلی را به کار می گیرند؟ همه اینها ناسالم اند؟ تازه این وضع به درجات متفاوت در همه کشورها همین است. اگر قرار باشد اینها ملاک تشخیص سالم از فاسد باشند، قید همه این کارگران را هم باید زد. نتیجه منطقی استدلال رفیق و تأکید وی بر دوگانه فاسد و سالم همین است و نه چیز دیگری.
اشتباه رفیق در این است که ایجاد جامعه سالم را از طریق افراد سالم امکانپذیر میداند. ماجرا اما بر عکس آن است. در جریان مبارزه با ستم طبقاتی است که افراد نیز تهذیب می یابند. افراد سالم نتیجه این مبارزه اند. بیهوده نبود که مارکس انقلاب را برای برقرار جامعه نوین ضروری می دانست. با آن انقلاب است که پلشتی های نظم مسلط طبقاتی از پیکر جامعه زدوده میشود و با همین انسانهای موجود با هر میزان ناخالصیهای شان است که باید امر آن انقلاب را تدارک دید و سازمان داد.
بهمن شفیق
۲۴ دی ۱۴۰۳
۱۳ ژانویه ۲۰۲۵
ضمیمه: یادداشتهای انتقادی رفقا سعیده،محسن و حمید
سعیده
درباره ملاحظات رفیق حمید پرسشی برام ایجاد شد، آیا مهدیها ویژگی مشترکی دارن که میتونن اون ۵۰ میلیون رو دست و پا کنن؟ مثلا آیا میتونیم اونها رو جز خرده بورژوازی دسته بندی کنیم؟ فرض کنید خانواده ای دارن یا در قسمتی از فضای اجتماعی قرار گرفته باشن که بتونن با اتکا به روابطشون به شکل سیستماتیکی پول جور کنن یا … .
علاوه بر این پرسش، نکته ای هم به نظرم مهمه اونم اینه که سازمان تدارک کمونیستی باید کل این وضعیت رو که مهدی ساز و قاسم سازه بزنه. یعنی اصلا این رده بندیهای مسخره کارکرد جدایی ساز داره دیگه. این مهدی هم تا دیروز خودش یه قاسم بوده. ولی خب وقتی یه قاسم به مهدی تبدیل میشه باید طرف قاسمها رو گرفت. اما نه بدون نشانه گرفتن کلیت وضعیت. چون همونطور که رفیق هم اشاره کرده ممکن بود به جای قاسم ۱ که مهدی شده قاسم ۲ مهدی میشد. البته در صورتی که اون قاسمهایی که مهدی میشن سیستماتیک امکان مهدی شدن پیدا نکرده باشن.
نکته دیگه هم اینه که برای قالببندی چارچوب هژمنویک پرولتاریا اساسا میشه روی کارگرهای خدماتی حساب کرد یا به اونها باید به طریق دیگهای نگاه کرد که هم شامل حمایت و درگیر شدن در مبارزه شون بشه هم وزنی بیش از اونچه واقعا ظرفیتش رو طبق روندی که اجتماعا ساخته شدن بهشون نده.
محسن
به نظرمن چگونگی و بعضاً حتی ضرورت دخالتگری کمونيستی دراعتراضات و دفاع از مطالبات دمکراتيک و غيرکارگری را میتوان از رابطۀ اين نوع جنبشها با مبارزات طبقاتی کارگران استنتاج نمود. يعنی تا زمانی و تا جايی که خواستهای دمکراتيک واعتراضات مطالباتی، مخل پيشبرد اهداف؛ و در برابر منافع عمومی طبقۀ کارگر نباشند؛ و نيزموجبِ تقويتِ پايگاه اجتماعی طبقاتِ غيرکارگری نگردند، درجوامعی که انبوهی ازحقوق دمکراتيکِ معوقۀ عملی نشده وجود دارد، مجاز و يا حتی گاه ضروری میباشد.
ملاحظاتِ دقيق ر.حميد سلطانزاده به طورعام در مورد جنبشهای مطالباتی قابل تأمل است، منتها درمورد خاصّ فوق و با توجه به دادههای موجود، فکر میکنم دفاع از مطالبۀ تثبيت موقعيتِ استخدامی کارکنان شهرداری نه باعث تعميقِ بيشتر فسادِ اداری نهادينه شدۀ موجود و نه سنگينترشدن وزن خرده بورژوازی بر گردنِ طبقۀ کارگرمیباشد؛ و نه مبارزات کارگری را به حاشيه می راند.
لنين که خود تبحری خاص در تعيين تاکتيکها و سياستها و مواضعِ مناسب داشت، نيز هميشه با تکيه براصلِ تحليل مشخص ازشرايط مشخص، لزوم دخالتگری در اعتراضات و جنبشها را مشروط بر رعايت ظرايف و توجه به مرزبندیهای طبقاتی و اولويتدهی به منافع عمومی طبقاتی کارگران میکرد؛ و لذا به نظرمن دفاع از مورد مشخص مطالبۀ حق استخدام پايدار کارکنان شهرداری، ضمنِ رعايتِ شروطِ مزبور، به مبارزه برای از بين بردن وضعيت متزلزل کنونی و پا درهوای استخدامی کارکنان ياری میساند، وخطرفروافتادنِ چندهزار خانوار به ورطۀ بیخانمانیِ ناشی از اين وضعيت متزلزل و دغدغه و نگرانیِ بيش از پيشِ آنان بابت هزينههای سرسامِ آور جاری را برجسته مینمايد.
حمید
با سلام و ممنون از رفقا سعیده و محسن بابت اظهار نظرهایشان. اجازه دهید تنها یکی از نُه قاسم را در نظر بگیریم تا هم قضیه ساده تر شود و هم اختلافات و اشتراک نظراتِ من با شما رفقا مشخص تر شود. یک مهدی و یک قاسم تصور کنید که با هم همکار و رفیق هستند و در یک شرایط کاری بسر می برند. اصلا هم مهم نیست که این دو نفر همکاران خدماتی بیمارستان باشند، دو معلم حق التدریسی هستند، دو حسابدار هستند و یا دو کارگر صنعتی. قضیه ارتقا پیش می آید و به هر دلیلی دولت اختیار آن را به کارفرما یا رئیس و یا مدیر آن بخش داده است و بنا به شرایط و وضعیت مالی مهدی و قاسم مبلغی تعیین میشود. ممکن است مهدی این مبلغ را پس انداز داشته باشد، ممکن است شوهر خواهرش به او نسیه داده باشد، ممکن است یک سوپری سر کوچه شان که حسابش گردش خوبی داشته است اما بنا بر اعتقادات مذهبی که دارد شخصا از گرفتن وام امتناع می کند و امتیازش را به مهدی داده باشد و هر احتمال دیگری ممکن است. مهدی توانایی پرداخت یا اعتبار آن را دارد و یا حتی در آن لحظه معین خوش شانس تر از قاسم بوده باشد. مشخص است که به این اعتبار نمی شود بین مهدی و قاسم یک مرزبندی به نام کارگر و خرده بورژوا ایجاد نمود.
و حتی بحث من این نیست که باید از این جنبشها حمایت کرد یا نکرد. البته که ضروری است در تمام جنبشهای مطالباتی معلمان، پرستاران، بازنشستگان و در همین مورد اخیر، کارکنان شهرداری دخالت کرد. اما این نوعِ دخالت است که اینجا برجسته می شود و پرسش من نیز از اینجا شروع می شود. من با رفیق سعیده موافقم که سازمان تدارک کمونیستی باید کلیت وضعیتی که قاسم و مهدی را در مقابل هم قرار داده است را بزند. البته در این نتیجه گیری که در شرایط پیش آمده و به صرف اینکه مهدی نسبت به قاسم از 50 میلیون اعتبار بیشتری برخوردار بوده است، پس آنها به دو طبقه مجزا تعلق دارند و لذا باید از قاسم در برابر مهدی دفاع کرد مخالفم. اگر اینگونه باشد که خود در همان دامی خواهیم افتاد که سیستم بوروکراتیک دولت بورژوازی مهدی و قاسم را در آن گرفتار کرده است و آنها را از هم جدا. لذا بحث من به هیچ وجه دفاع از قاسم در برابر مهدی نیست. آنچه من در این مورد ویژه در آن تردید دارم نوع واکنش و جهتگیری تدارک کمونیستی به موضوع است. در دفاع از این یا آن؟ قاسم یا مهدی؟
با کلیت حرفهای شما رفیق محسن موافقم. اما آنچه من نمی توانم با آن کنار بیایم دقیقا همین اظهار نظر شماست. شما به درستی دفاع از چنین کارزاری را که بنا بر داده های موجود در نقطه مقابل منافع طبقه کارگر نیست را در جوامعی که انبوهی از حقوق دمکرتیکِ معوقه ی عملی نشده وجود دارد مجاز و ضروری می دانید. خود تدارک کمونیستی هم بنا بر داده های موجود، نمونه های بسیار مهمی را اشاره می کند که حتما در سازماندهی کمونیستی لحاظ کرد. برای آنکه بحث را روشنتر کرده باشم. اینطور فرض کنیم. مهدی و قاسم هر دو از مخاطبین تدارک کمونیستی هستند. و تا آنجا که وقت اجازه میدهد آن را دنبال می کنند. نه از سر ماجراجوئی. و نه از این رو که بحثهایش را مایه نطق های روشنفکرانه قرار دهند. تنها به این دلیل که مانند هزاران و حتی میلیونها آدم درمانده دیگر از وضعیت کنونی بریده اند و به دنبال نظمی نو هستند و احساس میکنند این سازمان می تواند همانی باشد که انتظارش را دارند. تحقق عدالت واقعی. اما دفاع کمونیستها از مهدی، حتما دید قاسم را نسبت به کل سازمان تغییر خواهد داد. اگر ما کمونیستها به نقد کلیت موضوع می پرداختیم که به قول رفیق سعیده باعث جدائی مهدی و قاسم شده است، بحث خیلی متفاوت بود و من نه تنها با این نوع برخورد مشکلی ندارم بلکه آن را وظیفه می دانم. اینجا اما بحث نفع یا ضرر به طبقه کارگر مطرح نیست. دفاع از مهدی یا قاسم کفه های هیچ کدام از دو طبقه را بالا و پائین نخواهد کرد. می ماند یک رای که به نفع قاسم داده ایم. لااقل در این مورد بخصوص، آیا قاسم حق ندارد استدلال کند که تدارک کمونیستی از بالا به قضیه نگاه کرده است و صرف اینکه وظیفه کمونیستها دفاع از منافع کلی طبقه کارگر است، به خود مشروعیت دفاع از مهدی را داده است؟ سوال من و تردید من هم دقیقا همین است که آیا در شرایطی که ما بیشتر از هر زمان، البته نه به هر قیمتی، نیاز به جلب اعتماد افراد سالم جامعه را داریم، تحلیل ما از این شرایط مشخص، که غیر مستقیم ما را به قضاوت بین مهدی و قاسم کشانده است، درست بوده است؟
با ارادت فراوان