توضیح: یادداشت زیر گزارشی است از گفتگوهای انجام شده میان کارگران یک کارگاه پس از توقف جنگ ۱۲ روزه. در گزارش زوایایی از دید کارگران هم نسبت به دو طرف جنگ و نیروهای درگیر در آن و هم نسبت به برخی معضلات اجتماعی منعکس می شود. به هر میزان که گزارشات بیشتری از این نوع در دسترس باشند به همان میزان بیشتر میتوان به دغدغه ها، نگرانی ها، امیدواری ها و به طور کلی به همه مشغله هایی پی برد که اذهان توده کارگران را به خود مشغول کرده اند. روشن است که این به نوبه خود در تدقیق اتخاذ سیاست کمونیستی نقش ایفا خواهد کرد. با ارسال گزارشات از محل کار و زندگی خود در این امر مشارکت کنید و اجازه ندهید که ارتجاع امپریالیستی با ارائه ملغمه ای از راست و گزارش سازی جعلی یکه تاز میدان روایت سازی از وقایع باشند.
تحریریه سایت
۱۵ تیر ۱۴۰۴
۱ - بعد از مرخصی چند روزه که به سر کار برگشتم احساس میکردم که الان است که با موجی از برخورد ها از سوی کارگرانی مواجه شوم که هنوز هم نمی شود در مورد اسرائیل و فلسطین با آنها صحبت کرد لااقل از زوایه هایی اخلاقی با آنها وارد جدل شد. اما خوشبختانه فضا چنین فضایی نبود. نه به آن معنا که همه شان به این قانع شده باشند که ضد اسرائیلی شده باشند.اما از آن حرفها و رفتارهای قبل خبری نبود و اگر هم بود قطعا مانند گذشته نبود. آنهایی که قبلا حرفهای گنده می زدند و در جواب مرگ بر نتانیاهوی سجاد، از حرص او و غرضشان نسبت به جمهوری اسلامی بگویند «مرگ بر خامنهای». فضا بدین شکل بود.
چند مکالمهای که این چند روزه داشتم بدین شکل بود:
۲ - فردین پسری است قدبلند و سیاه با بازوهایی کشیده و چهرهای تلخ. هر کس با نگاه اول احساس میکند که چنین چهره و اخلاقی خود به خود در او شکل گرفته اما او محصول چندین سال کار با دستگاه تراش و براده است که از او چنین آدمی ساخته.
خلاصه صحبت هایی که با فردین داشتم را می نویسم.
فردین اولین نفراتی بود که کارخانه را در روز یکشنبه با حمله اسرائیل ترک کرده بود البته؛ قبل از کارفرمای عزیزی که بدون اطلاع دادن به کارگران؛ کارخانه را ترک کرده بود.
فردین از فضای آن روزها می گفت. چه وضعی بود. ندیدی که بچه ها با چه ترسی رفتن از اینجا. تو دلم میگفتم میشه بچه ها رو دوباره ببینم و یه بار دیگه اینجا دور هم جمع بشیم. فردین از خانوادهش میگفت و ترس از دست دادن کسانی را داشت و نمیدانست پیش کدامشان برود و حتی خودش که از شدت انفجار ها دست و پایش را گم کرده بود. او کسی بود که گفت که با چشمهای خودش دو تا اف ۲۲ را دیده که پدافند ایران آن را زده است.
ذوق او در دیدن فیلم های اینستاگرام برایم جالب بود. نه تنها او اکثر بچههای سالن اگر ذوق هم نداشتند، انتظار چنین صحنهها و لمس چنین وقایعی که آنها را به سکوت وا داشته بود را نداشتند. فردین فیلم موشک های حمله ایران به اسرائیل و آهنگ بوم بوم تل آویو را نشان من میداد و چند تا فحش هم نثار نتانیاهو و اسرائیل میکرد. در مورد رهبران کشور ها اظهار نظر داشت که: «رهبر، یکیه مثل عمو کیم. رهبر کره شمالی مگه کسی دل و جرات داره چپ نگاش کنه. رهبر ماهم رفته تو سوراخ موش قایم شده». آخر صحبت های فردین این بود که «اگر این بی ناموس ها بخوان حمله زمینی کنند به خانمم گفتم من میرم. من کاری به آخوند ماخوند ندارم کاریم به نتانیاهوی بی ناموس و شبکهی ایران اینترنشنالش ندارم ولی ما وطن فروش نیستیم. ما اهل خیانت نیستم که یکی مثل علی کریمی که بیاد به نتانیاهو لبیک بگوید. اون بی ناموسم تو اینستاگرامم آنفالو کردم». در جواب فردین گفتم که: حق داری. آره این، ما و امثال ماهاست که همین کارخونه و جامعه رو ساختیم درسته. فردین سرش را به نشانهی تایید تکان داد و در ادامه گفتم که هیچ کدومشون نه تو شرایط جنگی نه عادی هیچ کاری برا ماها نمیکنن از کارفرماش بگیر تا آخوند و دولت و اسرائیل و باند ایرانیش.
۳ - سجاد عشق آقا و سردار سلیمانی دارد. پروفایل تلگرامش را که نگاه می کنی. عکسهایی از آنها را می بینی. حسین ارادت خاصی به ولایت فقیه و نظام دارد و هر گاه بچه ها رو اعصابش راه میروند میآید سمت من که لااقل حرف دلش را به من بگوید. اما این بخشی از واقعیت حسین است.حسین کارگر است و چهل سال عشق به آقا و سردار سلیمانی چیزی برای کارگرانی که مثل او فکر میکنند نداشته. به قول معروف آقا و سلیمانی چه گلی به سر ما کارگران زده اند تو این چهل سال.
سجاد میگفت «بیشتر از این بچه ها حرصم میگیره. از آنهایی که کور کورانه نگاه می کنند. بابا این آمریکا آدم نمیشه. چرا ما نباید هستهای داشته باشیم.چرا اونا داشته باشن». گفتم سجاد جان کمی به بچهها هم باید حق بدی این دولت دولت معامله است. دولتیه که میفروشه برای منفعت. جامعهش باشه. زحمتکشهایش باشه. آرمان و خاک و وطنش باشه. همه سران مقاومت خودش رو دو دستی تقدیم کرد از هنیه و سنوار و تا... حالا یه غزه مونده که اونم همین روزاست که برن پای مذاکره. اینا هر موقع حرف اروپا بیاد وسط قند تو دلشون آب میشه. کشته مردهی غربن. سجاد ادامه داد: «اون روز که آمریکا ایران رو زد من با داداشم تو خونه داشتیم خودمون رو جر میدادیم که خدا کنه که جواب بده و بزنه.»
سجاد از استرسش در شهرستان میگفت. «حواسم پیش خونه بود که نکنه بزننش چه از طرف دزدا چه از طرف اسرائیل. خونهای که بعد چند سال با قسط و وام جور کردیم. حالا تو خونه چیز خاصی نیستا. همش با خودم میگفتم نکنه دزد بیاد وسایلا رو بزنه ببره بعدش چه خاکی تو سرم بریزم. واسه همین بچه هامو گذاشتم شهرستان ،خودم برگشتم. ببین من کاری به جمهوری اسلامی ندارم، کاریم به آخوندا ندارم. ولی اینا دلشون به کی خوشه به رضا پهلوی که پول تو جیبیش رو از این و اون میگیره یا به مریم رجوی. مسخره نیست واقعا؟
اینا فکر میکنن که اسرائیل عاشق چشم و ابروی ماهاست که بیاد ما رو نجات بده.»
۴ - در میانه استراحت چند نفری جمع میشدن و به صحبت هایشان گوش میدادم. حتی ایران را با سوریه مقایسه می کردند که در عرض یک هفته تمام شده.
یکی می گفت «بابا اینا فکر میکردن اگه از بیرون بزنن مردمم از داخل میان میریزن خیابون. نه مردم نه تنها با آخوندا نبودن که هیچی حتی زدن تو دهن اونها و با هم دیگه متحد شدن. مردم اینا رو میفهمن آقا. اسکل که نیستیم». اون یکی تو جوابش میگفت. «مگه سوریه رو ندیدی. او یارو احمد شرع رو آوردن فکر میکردن با علم کردن چلغوز پهلوی مثل سوریه میشه. وای اگه ما این موشک ها رو نداشتیم».
در این میان حتی صحبت هایی بود که «آقا اینام کار خودشون بوده مگه ندیدی تو سمنان زلزله اومده. زلزله چه کشکیه. اونا داشتن بمب اتم اون زیر تست میکردن. یا خود افغانیا. اینا اومدن مملکت رو پر کردن و الانم ببین چیکار دارن میکنن». بغل دستیش ادامه داد «بابا همینا اینا رو آوردن و اینم از حال و روزشون. اسرائیلم زرنگ بود از اینا استفاده کرد. خب معلومه افغانیه با خودش حساب میکنه دیگه تو یه روز اندازهی شش ماه بهش حقوق بدن، خودشم میکشه». حسین که به دیوار تکیه داده بود و هر از گاهی نگاهش به در ورودی بود که کارفرما نیاید. پیشانیاش را پاک کرد و گفت« ببین این روسیه و چین هم نیومدن پشت ما. واقعا اونا باید میومدن و میزدن». صبحت های حسین رو قطع کردم و نگاه بچه ها رو به من شد: حسین جان چه انتظاری داری. وقتی که یه روز میرن عمان یه روز میرن اروپا. اون یکی میره آمریکا. حتی از این بدتر اینا بین خودشون یه آدمایی دارن که از اسرائیلیا بدترن. خب معلومه که حق دارن نرن پشتش. حق دارن محافظهکارانه برخورد کنن.
بین صحبتهای کارگران این صحبت ها زمزمه میشد که« افغانیا تو این حمله نقش داشتند و خیلیا رو با ماشین حمل پهباد گرفتن». در جواب آنها اشاره میکردم: بابا اینا هم یکی هستن مثل ماها. بیچارهها اومدن یه نون حلال ببرن سر سفرشون. بهشون تهمت زدن.
اکثر مواردی که از کارگران میشنیدم این بود که افغانیا در این جنگ در تولید و حمل تجهیزات پهپادی شرکت داشتهاند و حتی مقاومت هم میکردند که باید بروند. این بود که با ایست و بازرسی هایی در سطح شهر مواجه شدیم که ماشین به ماشین را بازرسی میکردند و این سطح از تفتیش کمی مرا کنجکاو میکرد این اتفاقی نبود. بازرسی ها برای پهپاد و خصوصا افغانیها. همهی افغانیها. مجوزدار و بدون مجوز باید میرفتند.
حرفهای یکی از کارگران یادم آمد که میگفت:« دولتی که حتی افغانیا رو درجه بندی الف ب ج د... کرده حق داره این بلا سرش بیاد. افغانی الف کسیه که ملکی مغازهای بنگاهی چیزی داره و میتونه هر کاری دلش بخواد انجام بده تو مملکت. افغانی ب کسیه که مجوز کار داره و خلاصه یه حرفه رو یاد گرفته و کارفرما هم به کارش نیاز داره. افغانی ج هم کسیه که هیچی نداره و خیلیاشون تو رده ج هستن. همین اکثریت بدبخت بودن دیگه بهشون پول دادن که بیا پهپاد مونتاژ کن و بیا آموزش ببین، اینم صد میلیون این کار رو انجام بده. والا خودشم میکشه»
ببین واحد جان داری به یه قسمت ماجرا نگاه میکنی. اصلا گیرم چنین چیزی درست. کیا باعث شدن، خود دولت و یکی مثل کارفرمای خودمون. مگه غیر از اینه. اینا کارشون اینه که کارگرها رو بندازن به جون هم که کار خودشون رو انجام بدن. همین قضیه طبقه بندی رو نگاه کن ،چند ماهه دارن ما رو میپیچونن؟. چرا کسی صداش در نمیاد؟. چون که با قرارداد موقت دست ماها رو بستن. و این کارگرها رو میترسونه که صدایی ازشون در بیاد. مشکل اینه متحد و پشت هم نیستیم. تو قضیه افغانیا هم به همین شکله.
یک نکته دیگر هم این است که دولت جمهوری اسلامی حقش بود که این اتفاق سرش بیافتد. در جایی که تولید قطعات نظامی و پهپادی را هر شرکت خصوصی و هر تراشکاری و فنی کاری بتواند بزند، انتظاری بیش از این نباید داشت. چرا؟ چونکه برایشان هزینه کمتری دارد.
موساد هم نفرات خود را دارد. حتی در بالاترین سطح نظام. یک شرکت خصوصی را اجیر می کند و شرکت مجوزش را از دولت میگیرد و پهباد تولید میکند و چه کسانی بهتر از افغانی هایی که چندین سال آواره مملکتی که با برخوردهایی زشت و زننده مواجه بودهاند که شاید دق دلی این چند سالهشان را از این رفتار و برخورد های تند به نوعی خالی کنند و از سویی دیگر کارفرمایان تولید پهباد و موساد شاید به این هم فکر کردهاند که چنین چیزی از نظر امنیتی بهتر است و از آن مهمتر اگر چه جاسوسان ایرانی به نظرم تعدادشان بیشتر از تعداد افغانیها بوده و هست.


ادامه مطلب ..و