Displaying items by tag: بهروز مزدیر

بارها شاهد این اتفاق‌ها بودم. همون لحظه یاد اون کارگر مسن کارواش افتادم. صاحبکارش فقط بهش جای خواب داده بود، بدون حقوق. حقوقش پول انعام‌هایی بود که راننده ها بهش می‌دادن. اونم مثل این بچه‌ها از شهر دیگه‌ای اومده بودنمیدونستم چی بگم. به صورتهای خسته شون نگاه میکردم و انگار خودم رو می‌دیدم.

راه افتادم سمت مترو. حواسم به آدما بود. جماعت طبقه متوسطی که مدینه فاضله شون شبیه پولدارا شدن هستش. هرکی ندونه فکر میکنن خیلی خفنن. با امثال من مواجه میشند یا توهین میکنن یا فحش میدن. فقط کافی هستش یه سر به مغازه‌های تاناکورا زد، این جماعت نون به نرخ روز خور رو زیاد میبیند. عین زامبی تو لباسی دست دوم ول میخورند. مثلا برند میپوشند که شاید شبیه طبقه بورژوا بشند. میرند زیر بار قسط اونم مستاجری، تا ماشین ژاپنی، کره‌ای، چینی، خارجی، کوفتی بخرند.

خب چیکار کنم، هیچی نیست. نه حزبی، نه رهبری. آنقدر کار میکنم که جنازم میرسه خونه. اینطوری حداقل دلم خوشه. روم نمیشد بهت بگم، بعد از بازنشستگی شدم نگهبان یه مجتمع، یکی از شاگردهای خودم هم اونجا خونه داره. بی شرف چند روز پیش بهم انعام داد. خاک تو سرم. هنوز احساس حقارت میکنم. اون لحظه دلم میخواست زمین دهن باز کنه و بمیرم.

همون لحظه یه دختر بچه کوچولو اومد کنارشون. بچه کار. خدایا چقدر خوشگل بود. موهای بور. چشمای درشت. بدن نحیف و تکیده، خونه پر ۶ یا ۷ سالش بود. عمو، خاله یه آدامس ازم میخری؟ اصلا جوابش رو ندادن. اون لحظه، دور دورای خودم مثلِ پتک خورد تو سرم. از این لش و لوشا سنم کمتر بود که کنار درس خوندن بعضی وقتا کارم میکردم. دوست نداشتم، هم سخت بود، هم همیشه خدا گچی بودم. بعضی وقتا پدرم میخواست پول شاگرد نده منو یا یکی از داداشام رو میبرد سرکار. لعنتی هنوز سنگینی استانبولی پر از کچ سفت نشده رو دستام سنگینی میکنه. تو مغزم داشتم با خودم حرف میزدم.

تهران زندگی کنی، وسیله رفت و آمدتم مترو یا بی آر تی باشه، هر لحظه تک تک این صحنه هارو میبینی. بچه های ‏کوچکی که شدن وسیله سود بقیه. کوچولوهایی که بجای مدرسه رفتن و زندگی کردن، از همون اول زیر چرخ دنده ‏های بورژوازی له شدن. تازه معصوم بودن دوران خوششونه. بزرگتر بشن، یا مجبورند جلوی چهارراه ها و مترو ‏گُل و خرت و پرت بفروشن یا تبدیل میشن ... 

در سالروز ۲۲ بهمن ۴۰۱ در سالگرد قیام ۵۷ ‏بورژوازی ایران شمشیر مولد سازی را از نیام بیرون کشید تا آخرین باقیمانده های ثروت عمومی جامعه را به کام ‏بخش خصوصی بریزد. راه اندازی سایت مولدسازی دقیقا در راستای اظهارات رهبر جمهوری اسلامی است که از ‏عملکرد اوایل انقلاب در ملی کردن بازرگانی و صنایع و معادن بزرگ اظهار پشیمانی کرده بود. به تلافی آن روزها ‏در سالگرد 22 بهمن در سایت مولد سازی اموال تولید شده با دستان کارگران برای فروش به بورژوازی ارائه ‏گردید.

در اواسط بلوای ژن ژیان ئازادی دولت به ظاهر انقلابی بزرگترین خصوصی سازی تاریخ سرمایه داری ایران را رقم زد، واگذاری کارآمدترین بخش صنعت ایران (پتروشیمی خلیج فارس) به بخش خصوصی پیامی جز شلیک به شریان حیات طبقه کارگر در دل خود ندارد. این بخش از بورژوازی نه‌تنها همان راه دولت های ماقبل خود را رفته بلکه به شکل کاملا بی پروایی اقدام به اجرای خصوصی سازی با برچسب فریب «مولدسازی» کرده و تسلط تام و تمام بورژوازی بر طبقه کارگر را در دستور کار خود قرار داده است.

- "آره ولی دلم به حال خودمون سوخت. به همین آدمای تو قطار نگاه کن. شدیم مرده متحرک، قاچاقی زنده‌ایم. همه هم دنبال اینن که سود کنند. کسی به کسی رحم نمیکنه. نگاه کن دیگه، حتی سیاسی‌ها. موقع رای‌ و کوفت و زهرمار میان سراغ ما. ولی بعدش از قبلی بدترند. هیچکی نیست کمک کنه. الان این بچه‌ها رو نگاه کن، فکر میکنن سرشون روسری نباشه، لباسهای عجیب و غریب بپوشند کارِ خفنی میکنند. این چیزا مگه مشکل خونۀ منو حل میکنه؟! مگه مشکل دکتر رفتن رو حل میکنه؟! یه ویزیت ساده کلی پول میخواد دارو هم بدتر. خدا نکنه مریضی بدی داشته باشی. یا باید زندگیت رو بفروشی یا مستقیم بری تو قبر"

حال با خود مرور کنید همین طبقه سرمایه‌دار با دستگاه تبلیغاتی و پروپاگاندا گسترده و البته به یمن جامعه مدنی که در راستای منافع طبقه سرمایه‌دار ژست انسان‌دوستانه به خود می‌گیرد، مقصر اصلی فقر شدید کارگران بیکار شده را خود آنان دانسته و میزان بالای دزدی را به گردن خود کارگران و به حاشیه رانده شده‌گان می‌اندازد. اگر فقیر هستی مشکل از خود توست، اگر سالیان سال است که در خانه های استیجاری و در محیط های ناامن و با کمترین امکانات گذران زندگی می‌کنید مشکل از خود شماست.