دست لاشخورها کوتاه – بیانیه درباره خیزش اعتراض به افزایش قیمت بنزین

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

 زمان آن فرا رسیده است که از خیزشهای موردی و کور فراتر رفته و جنبشهائی فراگیر بر مبنای امر طبقاتی را شکل دهیم. امروز دستیابی به چنین جنبشی امری است شدنی. امروز زنان و مردان فهیمی پیدا شده اند که به این مهم واقفند و در این مسیر تلاش می کنند. این تلاشها باید هماهنگ تر شوند. و بیش از همه، از لمپنیسم زائدۀ لیبرال-فاشیسم باید فاصله گرفت.

تصمیم غافلگیر کننده شورای عالی سران سه قوه برای افزایش قیمت بنزین و خیزش قابل انتظار ناشی از این افزایش قیمت، وضعیت سیاسی جدید اما نه دور از انتظاری را در ایران به وجود آورده است. وضعیتی که در نگاه اول تداعی کننده وقایع دی ماه سال 96 به نظر میرسد. لحظه بروز این وقایع و توازن قوای درگیر در این تحولات چه در سطح کشوری و چه در سطح بین المللی اما، تفاوتهای بارزی را به نمایش می گذارند. تفاوتهائی که تأکیدی مجدد بر به پایان رسیدن دوره ای معین در جدالهای اجتماعی و سیاسی در ایران و منطقه و جهان، و آغاز دورانی نوین اند، که در آن امرِ طبقاتی هر چه بیشتر در مرکز منازعات و جدالهای طبقاتی قرار می گیرد.

تصمیم به افزایش قیمت بنزین، علیرغم شکل غافلگیر کننده اعلام آن، تصمیمی بود بر متن تمام اقدامات چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی. یک بار دیگر موانعی جدی بر سر راه انباشت سرمایه در ایران ظاهر شده بودند، و یک بار دیگر تعرض به سطح معیشت توده کارگران و زحمتکشان به عنوان مفری برای خروج از این شرایطِ دشوار در دستورِ کار قرار گرفت. این سهل ترین راهِ اتخاذ تصمیم برای طبقه حاکمه ای است که در درون خویش دستخوش شدیدترین اختلافات و شکافهاست. در حالی که هر اقدام اصلاحیِ اقتصادی در بالای نظام به منزله حمله و دست درازی متقابلِ فراکسیونهای متخاصم طبقه حاکمه به یکدیگر تلقی می شود، تعرض به منافع توده های کثیر زحمت و کار، توده های کثیری که خارج از معادلات توازن قوای این فراکسیونهای متخاصم قرار دارند، نقطه سازش و ریسمان وحدتی است که کل این فراکسیونهای متخاصم را به یکدیگر متصل نموده، آنها را متحد می سازد، و راه را برای برداشتن گام بعدی باز می کند. این بار قرعه به نام افزایش قیمت بنزین افتاد و روشن است که اتخاذ چنین تصمیمی برای متولیان سرمایه به مراتب راحت تر از اتخاذ تصمیم برای "شفافیت مالی مسئولان در مناصب قدرت"، راحت تر از قانونگذاری برای اخذ مالیات از خانه های خالی سوداگران مسکن، راحت تر از وضع مالیاتهای سنگین بر خرید و فروش های تلفنی و دو روزه مسکن، راحت تر از افزایش مالیات بر بورس بازی، راحت تر از وضع مالیات تصاعدی بر دارائی ها و ثروتهای نجومی و حتی راحت تر از لغوِ معافیتهایِ مالیاتی برای سلبریتی ها است. دست بردن به همه آن موارد دیگر به معنای تشدید جنگ قدرت در درون طبقه حاکمه ای است که فی الواقع درگیرِ یک جدالِ تعیین کننده بر سر مشیِ کلیِ حکومتی و تعیین موقعیت در بازار جهانی نیز هست.

این منطق اصلی افزایش قیمت بنزین است. همه جزئیات دیگر که در این رابطه به میان کشیده می شوند، در واقع حواشی کم اهمیت تری بر این منطق اصلی اند. نه ممانعت از قاچاق سوخت به کشورهای همسایه، نه استدلالات وقیحانه ی ضرورت حفط محیط زیست، و نه منافع ویژه این یا آن گروه از سرمایه داران در تداوم قیمت ارزان سوخت، هیچکدام منطقِ اقدامِ دولتِ گسترده متشکل از سران تمام قوه های حاکمیتی را توضیح نمی دهند. مسأله یک بار دیگر تأمین شرایط باز تولید گسترده سرمایه با کاهش ارزش نیروی کار است، که این بار خود را در افزایش قیمت بنزین به نمایش گذاشته است. افزایشی که هم به طور مستقیم، به کاهش سطح معیشت میلیونها راننده مسافر کش تاکسی و اسنپ و تپسی، و میلیونها کارمند جزء و کارگر مقیم حاشیه شهرها منجر می شود که سوخت ارزان اتومبیل یکی از آخرین روزنه های باقی مانده برای آنان در تلاش برای حفظ سطح زندگی خویش به شمار می رفت و هم از طریق تأثیر بر افزایش بهای مایحتاج مورد نیاز خانوارها فشار مضاعفی را بر گرده توده های زحمتکش اعمال می کند. اکنون این آخرین روزنه نیز بسته می شود، و در ازای آن یارانه ای افزایش می یابد که در بهترین حالت و برای یک خانوار 5 نفره تنها برای تأمین 70 لیتر بنزین کفایت می کند. یعنی برای یک هفته. و تازه، این بهترین حالت است. 

هیچ چیز بدیهی تر از این نبود و نیست که توده زحمتکشان جامعه به مقاومت در برابر این تعرض برخیزد. اما هم زمان، و هم شکل واقعه، این بار نشانه های غیر قابل انکاری از ورود به دورانی نوین در مبارزه طبقاتی در ایران را به نمایش می گذارند. دورانی که منحصر به ایران نبوده و در گستره ای وسیع در سطح جهانی قابل رؤیت است. از شیلی و آرژانتین و برزیل تا لبنان و عراق و اکنون نیز ایران. به ویژه در شیلی و لبنان که آغاز خیزش وسیع توده ای متعاقب و همراه با افزایش بهای خدمات عمومی در عرصه های حمل و نقل و ارتباطات اینترنتی صورت گرفت، حتی شکل وقوع جنبش نیز همانی است که در ایرانِ امروز مشاهده می شود. جهان در برابر لجام گسیختگی سرمایه به مقاومت برخاسته است. میاندوره سیاهِ "پایان تاریخ"ِ پسا جنگ سردی خود به پایان رسیده است، و توده تا دیروز مقهور کارگر و زحمتکش، تعرض ِمتقابلِ خویش به اقلیتِ پارازیتیِ فاتحانِ دیروز و سلاطینِ بازار را آغاز کرده است. این ویژگی دوران جدید است. دورانی که از دل دوران کهن زاده می شود. این نیز، زایشی بی درد نخواهد بود. مانند هر زایش دیگری. و بویژه این که لحظه حاضر، به عنوان لحظه گذار به این دوران نوین، هم حامل شراره های امید بخش جهان آینده است، و هم جرثومه ها و رسوبات مسموم نظمِ جهانیِ حاکم را در خود حمل می کند. جرثومه ها و رسوباتی که در دوران پسا جنگ سردی به عنوان طلایه دارانِ انقلاباتِ رنگیِ طبقه متوسطِ گلوبالیستِ هدایت شده توسط اتاقهای فکری و سرویسهای امنیتی سرمایه داریِ امپریالیستیِ مسلطِ غرب ظاهر و بر خیابانها مسلط شده، و اکنون در پایان این میاندوره سیاه هر چه بیشتر ماهیت ضد بشری، مخرب و پارازیتی خود را آشکار می کنند. جرثومه هائی که بویژه در خاورمیانه به عنوان یکی از کانونهای اصلی تقابل بین دول و قدرتهای جهانی متخاصم به مثابه بختکی شوم بر سرنوشت این جوامع سایه انداخته، زندگی و حیات میلیونها نفر را به نابودی کشانده و همچون کابوسی شوم سایه های خود را بر مبارزه طبقاتی در تمام این جوامع گسترده اند.

اما آنچه شرایط امروز در ایران و جهان را متمایز می کند، تحولی است که از بحرانِ جهانیِ سرمایه داری در سالهای 2008-2009 آغاز شد، و امروز، ده سال بعد، اثرات آن بر انکشاف مبارزه طبقاتی در سطح جهانی نمودار می گردد. تحولی که جوهر آن را در ورشکستگیِ ایدئولوژیکِ افسانه ی بازارِ آزاد باید جست. برای دوره ای نسبتا طولانی، وعده دلفریبِ بزرگِ "دمکراسی" و "جهان آزاد" - به عنوان مهمترین ابزار ایدئولوژیک سازماندهی ارتجاعی ترین جنبشهای ضد کمونیستی و مانع انکشاف مبارزه طبقاتی-، در خدمت تجدید آرایش جهان به نفع اقلیت محدود استثمارگران قرار می گرفت. بورژوازی فاتح جنگ سرد به یمن آن پیروزی بر "سوسیالیسم"، امکان آن را یافت تا در قالبی "انقلابی" ظاهر شده، و همه مفاهیم انقلاب و اصلاحات اجتماعی را به زیان توده های زحمتکش کار، مصادره و مسخ کند. منشأ قدرت این بورژوازی اما، نه در دستاوردهای خود آن، بلکه در شکست بلوک رقیبِ آن قرار داشت. هر چه از زمان آن پیروزی بر بلوک رقیب می گذاشت، این دستاوردهای خود بورژوازی فاتح جهانی بود که در معرض قضاوت قرار می گرفت. و به همین نسبت با آشکار شدن هر چه بیشتر نتایج فاجعه بار این بورژوازیِ فاتح در تمام کشورها، با تمرکز بی سابقه فقر و ثروت در بهشت موعود این بورژوازی، با فلاکت و بیکاری انبوه و بیخانمانی و تخریب ساختارهای تأمینات اجتماعی چه در قلمروهای فتوحات تازه و چه حتی در خود کشورهای مهد و الهام بخش دمکراسی و بازار آزاد، توان آن نیروی ارتجاعی نیز بیشتر و بیشتر تحلیل رفته و قهر آشکار به جای سلطۀ هژمونیک به عنوان ابزار اصلی استمرار حاکمیت آن جایگزین گردید. امری که به بهترین وجهی خود را در گذار از انقلاباتِ رنگی و مخملیِ "صلح آمیز" نوع چکسلواکی به کودتایِ لیبرال -فاشیستیِ نوع اوکرائین به نمایش گذاشت. و در خاورمیانه خونین، این گذار، با داعش و القاعده و جبهه النصره غایت خویش را یافت. ابوبکر البغدادی جای واتسلاو هاولِ شاعر را گرفته بود و هیچ چیز بهتر از این نمی توانست ورشکستگی آن لیبرالیسم فاتح را نشان دهد.

بر متن این ورشکستگیِ ایدئولوژیکِ افسانه ی بازار آزاد و دمکراسی بود که باید اهرمهای ایدئولوژیک متفاوتی به کار گرفته می شد. اغوای آزادی فردی و رهائی جنسی دیگر برای سازمان دادن به جنبشهائی فراگیر و به کار گرفتن آن در خدمت استقرار نظمی ارتجاعی کفایت نمی کرد و نمی کند. اکنون از یک سو امر تأمین معیشت توده محرومین و زحمتکشان بود که باید به عنوان اهرم ایدئولوژیک سازماندهی به خدمت گرفته می شد و از سوی دیگر توسل به هویتهای قومی و ملیتی. انکشاف تضادهای عینی سرمایه داری اکنون به انکشاف تضادهای درون لیبرالیسم بحران زده نیز منجر گردیده بود. اگر توسل به هویتهای قومی و مذهبی و ملیتی آشکارا فقط در خدمت دامن زدن به چنین گسلهائی در جوامع هدف قرار می گرفت، این توسل به تأمین معیشت توده های محروم بود که می بایست اعتبار لازم برای سازماندهی جنبشهائی فراگیر را در خدمت بورژوازی امپریالیستی غرب و متحدان طبقه متوسطی آن در کشورهای هدف تعرض قرار دهد. اما این شمشیری بود دولبه. نظامی که خود مسبب ایجاد عمیق ترین شکافهای طبقاتی و ایجاد پدیده های نحس و شومی از قبیل یک درصدی ها بود، نظامی که خود منجر به بی سابقه ترین تمرکز ثروت در تاریخ حیات بشر گردیده بود، نمی توانست و نمی تواند منادی تأمین معیشت لازم برای یک زندگی نسبتا مرفه توده زحمتکشان جامعه باشد. در تمام تاریخ سرمایه داری، مبارزه برای تأمین یک معیشت شایسته انسانی، مبارزه برای امر طبقاتی، عرصه و میدان عمل جنبشهای عدالت طلبانه ای بود که سوسیالیسم و کمونیسم بارزترین، رادیکالترین، و شاخص ترین آن را تشکیل می داد. اکنون بورژوازی خود به دست خود بازی در زمینی را آغاز می کرد که زمین خانگی کمونیستها بوده و هست. آنچه که به عنوان تغییر تاکتیک این بورژوازی نمودار می گردید، در حقیقت بازتابی از تغییری عینی در حیات جوامع سرمایه داری و برجسته شدن تضاد پایه ای آن، تضاد بین کار و سرمایه، بود. این زمین کمونیستها و همه آنانی بود که با هر تعبیری از عدالت اجتماعی، امر طبقاتی توده محرومین را دنبال می کردند و می کنند.

در ایران، خیزش دی ماه 96 نخستین عرصه بروز این تناقض بود. جنبشی که در امتداد اعتراضات طبقاتی کارگران و بازنشستگان برای اعتراض به فلاکت اقتصادی شکل گرفت و در کوتاهترین مدت شعله های آن به سرتاسر کشور گسترش یافت و همزمان چه در شکل و چه در شعار همه ی نشانه هایِ جنبشهایِ لیبرال-فاشیستیِ ارتجاعیِ پسا جنگ سردی را با خود حمل می کرد و دقیقا به همین دلیل نیز در کوتاه ترین مدت سرکوب شد. اکنون، دوسال پس از دی 96، یک بار دیگر جنبشی در اعتراض به فلاکت اقتصادی پا به میدان گذاشته است و یک بار دیگر همان عناصر ارتجاعیِ حاضر در خیزش دی ماه 96، هجوم انگل وار خویش برای مصادره این جنبش حق طلبانه را، آغاز کرده اند. اما این بار، این ها، تنها نشانه های جهتگیری های سیاسی این جنبشها نیستند. این بار نشانه های امید بخش نیرومندی نیز بر پهنه خیابانها ظاهر می شوند. در فاصله بین دی 96 تا امروز، امر طبقاتی در سپهر سیاست ایران با قدرت بیشتری ظاهر شده است و به پیدایش جریانات گوناگون عدالت طلبی انجامیده است که تا درون پایه های حکومتی نیز گسترش یافته اند. در مقابل، جریان ارتجاعی لیبرال-فاشیستی پسا جنگ سردی ضربات سنگینی را چه در عرصه جهانی و چه در عرصه منطقه ای متحمل شده است. در خود خاورمیانه، در عراق و لبنان، تمام تشبثات این جریان ارتجاعی برای مصادره جنبشهای حق طلبانه توده های عراق و لبنان، نه تنها تاکنون به موفقیت نیانجامیده اند، بلکه در مقابل، نشانه های روشن و آشکاری از رشد توان جنبشهای اعتراضی عراق و لبنان در صیانت از امر طبقاتی خویش و ممانعت از مصادره آنان توسط بورژوازی امپریالیستی غرب و متحدان آنان ظاهر شده اند. هم در عراق و هم در لبنان، جنبشهای اعتراضی، اکنون موفق به تثبیت خویش به عنوان جنبشهای حق طلبانه پایدارتری در سپهر سیاست شده اند. این هنوز برای حفظ صیانت این جنبشها کافی نیست. اما گامهائی غیر قابل انکار از مسیری هستند که در ایران نیز باید پیمود.

جنبش اعتراضی جاری در ایران نیز اکنون در مقابل این پرسش تعیین کننده قرار گرفته است. یا این جنبش موفق خواهد شد به زبان خود سخن بگوید و در شعارها و اشکال بروز خویش از امر طبقاتی خویش صیانت کند و یا بار دیگر گروگان لمپنیسم خشونت باری خواهد شد که گردان پیشاهنگ لیبرال-فاشیسمِ امپریالیستی را شکل می دهد و از این جنبش نیز، به عنوان اهرمی در خدمت جدال بین بورژوازی حاکم در ایران و بورژوازی متخاصم امپریالیستی و متحدان منطقه ای آن استفاده خواهد کرد. تفاوت این بار در این است که نشانه های استقلال این جنبش اعتراضی نیز در حال ظهورند.

کارگران، زحمتکشان،

تعرض سرمایه داری حاکم به معیشت توده های زحمتکش را باید عقب راند. مضمون جنبش کنونی همین است و همین نیز باید باشد. آنان که جنبش حاضر را بهانه ای برای سقوط نظام قلمداد می کنند، خود پیاده نظام بورژوازی متخاصم امپریالیستی و منطقه ای اند. آنانی که به دنبال استفاده از فرصت به دست آمده برای کشاندن جنبشهای خیابانی به درگیری و جدال مرگ و زندگی با نظام حاکم و قوای سرکوب آن هستند، پارازیتهای این جنبشند. آنان جنبش را تقویت نمی کنند، آن را گروگان می کیرند، به بیراهه می کشانند و سرانجام مقدمات گسترش بیشتر خشونت در جامعه را فراهم می کنند. چنین کسانی راه را برای پرووکاتورهای دستگاه سرکوب نیز باز می کنند که با ترویج خشونت، مقدمات ارعابِ توده ی معترضین و به زیر سؤال بردن مشروعیت جنبش را فراهم می کنند. خشونتی که یا به سرکوب جنبش خواهد انجامید و یا در صورت موفقیت حتی به نتایجی به مراتب فاجعه بارتر منجر خواهند شد. یک جنبش توده ای نیرومند نیازی به حضور چنین بزن بهادرهائی در صفوف خود ندارد. آنان را باید از این صفوف طرد نمود.

موفق ترین جنبشهای تاریخ سرمایه داری، آن جنبشهائی بوده اند که با بیشترین استمرار و بیشترین مشارکت توده ای و روشنترین اهداف به پیش رانده شده اند. کلید موفقیت جنبش اعتراضی امروز شما نیز در همین است. آتش زدن سطلهای زباله و اتومبیلهای پلیس و ساختمانها و کندن علائم راهنمائی و رانندگی نشانه های پیشرفت یک جنبش مطالباتی نیستند. آنها نشانه های جنبشی برای سرنگونی و جنگ داخلی اند. جنبش امروزِ شما اما، نه می تواند و نه باید اهداف یک جنبش سرنگونی طلب را در دستور کار خود قرار دهد، و به همین ترتیب مجاز نیست شعارها و اشکال مبارزاتی چنان جنبشی را برگزیند. امروز کلید موفقیت این جنبش از یک سو بر تمرکز بر خواست مشخصی است که با افزایش قیمت بنزین به شما تحمیل شده است و از سوی دیگر در پیشبرد آنچنان اشکالی از مبارزه است که حضور در میدان اعتراض را به ماجراجویان محدود نکند. انبوه بیشماری از توده زحمتکشان در اهداف این جنبش شریکند و جنبش نیز باید بتواند آنچنان اشکالی از مبارزه را برگزیند که بیشترین احساس اطمینان برای وسیعترین مشارکت توده ای را در اختیار همگان قرار دهد. هر زن خانه داری که به افزایش قیمت بنزین معترض است، هر نان آور خانواده ای که صدقه 50 و 100 هزارتومانی را تحقیر خویش به حساب می آورد، هر کارمندی که پس از پایان کار سخت روزانه اش باید به مسافر کشی با اسنپ و تپسی بپردازد، باید بتواند بدون احساس خطر در این جنبش مشارکت نموده و عزم متحد خویش با دیگر هم سرنوشتانش را به نمایش بگذارد. خیابان باید به محل دیدار هم محله ای ها، همکاران، دوستان و رفقا تبدیل شود. خیابان را باید به عرصه بحث و تبادل نظر در مورد همه دشواری ها و نابسامانی های اجتماعی و چاره جوئی برای این مشکلات و دشواریها بدل نمود. خیابان باید نبض تپنده و متحد کننده یک جنبش باشد. قدرت جنبش شما در حضور انبوه شماست. طبقه حاکم بیش از هر چیز از این در هراس خواهد بود و در مقابلِ چنین قدرتی عقب نشینی خواهد کرد. آن کس که امروز خیابان را به عرصه درگیری بدل می کند، در حال خدمت به ارتجاع است. با هر ماسک و نقابی و با هر برچسبی هم که باشد. خواسته یا ناخواسته.

امروز زمان آن فرا رسیده است که جنبش خود را از زیر چتر مرگبار رسانه های دول متخاصم نظام جمهوری اسلامی و سرویسهای امنیتی و اتاق فکرهای آن خلاص کنید. شما می توانید شبکه های ارتباطی خود را هم در محل و هم در جهان مجازی شکل دهید. اجازه ندهید پیام آوران مرگ، حامیان القاعده و جبهه النصره و داعش، مزدبگیران استودیو نشین ایران اینترنشنال و من و تو و صدای آمریکا و رادیو فردا و امثالهم، در مقام بلندگو، سازمانده وهماهنگ کننده جنبش برحق شما ظاهر شوند. این شبکه های مافیائی را با گزارشات تصویری و خبری خود تغذیه نکنید. جنبش حق طلبانه توده های زحمتکش در ایران با قرار گرفتن زیر این چتر شوم تنها مشروعیت خویش را از بین می برد.

کارگران، زحمتکشان،

امروز که شما به میدان آمده اید، در همسایگی شما، در عراق و لبنان، نیز مردمی با همین اهداف و مطالباتی نظیر همین مطالبات در حال مبارزه اند. مردمی در فلسطین نیز برای همان چیزی مبارزه می کنند که شما برای آن مبارزه می کنید. آنها نیز یک زندگی با کرامت و شایسته برای خود و فرزندانشان می خواهند. آیا شاهدی بیش از این میخواهید که نشان دهنده هم سرنوشتی شما با زحمتکشان منطقه باشد؟ اجازه ندهید که اوباش مزدور سرمایه در میان شما بذر کینه و خصومت با توده های زحمتکش لبنان و عراق و سوریه و فلسطین را بکارند. آنها که امروز شعارهای ضد فلسطین و ضد مردم عراق و سوریه و یمن را بین شما اشاعه می دهند و فلاکت شما را ناشی از اختصاص بودجه برای کمک به آن کشورها قلمداد می کنند، فریبکاران رذلی بیش نیستند. آنها برای شما دشمنانی کاذب می تراشند تا دشمنان واقعی تان را از دیده شما پنهان کنند. تا از دیده شما پنهان کنند که فقط ظرف همین ده سال گذشته بیش از صد میلیارد دلار سرمایه از ایران به کشورهای غربی سرازیر شده است. آنها میخواهند این واقعیت را از دید شما پنهان کنند که تمام خوش خدمتی های نظام حاکم بر ایران اتفاقا در اختیار کسانی قرار گرفته است که بیش از فلسطین و لبنان دلبسته لندن و پاریس و تورونتو هستند. اجازه ندهید این صداهای شوم از میان شما بلند شود. سرنوشت و سعادت همه ما در منطقه به هم گره خورده است. از تجمعاتتان پیامهای دوستی و همبستگی با توده زحمتکشان فلسطین و عراق و یمن و افغانستان و سوریه ارسال کنید و نه پیامهای کینه توزی.

زمان آن فرا رسیده است که از خیزشهای موردی و کور فراتر رفته و جنبشهائی فراگیر بر مبنای امر طبقاتی را شکل دهیم. امروز دستیابی به چنین جنبشی امری است شدنی. امروز زنان و مردان فهیمی پیدا شده اند که به این مهم واقفند و در این مسیر تلاش می کنند. این تلاشها باید هماهنگ تر شوند. و بیش از همه، از لمپنیسمِ زائدۀ لیبرال-فاشیسم باید فاصله گرفت. آنها دوستانتان نیستند، دشمنان شما و جنبش شما هستند. حتی اگر خود ندانند.

و سرانجام سخنی با همه کمونیستها و مدعیان کمونیسم و سوسیالیسم

رفقا، جنبش اعتراضی حاضر بر متن شرایط تاریخی ویژه ای قرار گرفته است که به همین سادگی تکرار شدنی نیست. برای اولین بار پس از فروپاشی دیوار برلین، چشم انداز مبارزه برای یک انقلاب اجتماعی و برقراری نظمی سوسیالیستی به چشم  اندازی واقعی بدل می گردد. انکشاف تضادهای درون سرمایه داری امر طبقاتی را به مرکز سیاست می راند و به این ترتیب گام به گام شرایط عینی شکل دهی و تکوین جنبشی برای تدارک و دست زدن به انقلاب اجتماعی را فراهم می کند. این یک امکان واقعی است که در افق سیاست ظاهر می شود. نه فقط در ایران، اما همچنین در ایران.

اما انقلاب اجتماعی انقلابی است برای سرنگونی نظم اجتماعی حاکم و برقراری نظمی نوین. انقلابی که تنها با مشارکت هسته نیرومندی از طبقه کارگر و متحدان آن، و جذب سمپاتی اکثریت توده های کار و زحمت در جامعه به آرمان سوسیالیسم از یکسو، و با خنثی کردن و از کار انداختن صفوف دشمن طبقاتی و دستگاه سرکوب ایدئولوژیک و قهری آن از سوی دیگر، قادر به برقراری آن نظم جایگزین خواهد بود. وجود وسیع ترین و گسترده ترین شبکه های سازمانی در سطوح مختلف در درون طبقه کارگر و سایر اقشار و لایه های کار و زحمت در جامعه، به همان اندازه پیش شرط وقوع چنین انقلابی است که وحدت کل این مجموعه در اتخاذ استراتژی و تاکتیک انقلابی. وحدتی که امکانِ گذاری با کمترین میزان از مصائب را فراهم کند.

به همان میزان نیز تاریخ سرمایه داری و کمونیسم نشان می دهد که هر گونه اقدام زودرسی برای دست زدن به انقلابی اجتماعی بیشترین قساوتها و انتقام خونین بورژوازی را به دنبال داشته است. از هزاران قربانی کمون پاریس، تا هزاران کارگر و روشنفکر کمونیستی که در آلمان و مجارستان برخاک افتادند، شواهدی تلخ بر این مدعا هستند. اما نه حتی این، بلکه آنجا که کارگران حتی در مبارزه برای حقوق و مطالباتی ناچیزتر دست به مبارزاتی زدند که متناسب با توان سازماندهی آنان نبود، باز هم سرنوشت بهتری در انتظار آنان نبود. بویژه آنگاه که چنین مبارزاتی به توهم فراتر رفتن فوری از نظم حاکم نیز آلوده شدند، تفرقه و شکاف ناشی از شکست، نخستین لطمه ای بود که بر جنبش وارد شد.

مبارزه طبقاتی در ایران امروز در بهترین حالت در آغاز این راه قرار دارد. آنچه به نام جنبش سرنگونی در لباس دروغین کمونیسم ظاهر می شود و از یک سو با اوباش لمپنیسم لیبرال-فاشیستی در صف واحدی قرار گرفته و شعار "نه غزه، نه لبنان" را عربده می کشد و از سوی دیگر وعده برقراری فوری "نان، آزادی، حکومت شورائی" میدهد، در حقیقت شارلاتانیسمی سیاسی است که لباس کمونیسم و سوسیالیسم بر تن کرده است. آن کس که حقیقت را نمی داند، ابله است اما آنکس که حقیقت را می داند و آن را انکار می کند، تبهکار است. و اینان کسانی اند که حقیقت را می دانند و انکار می کنند. اینان، هم سرنوشت کمون پاریس را می شناسند و هم فرجام تلخ انقلاب آلمان را. مضاف بر این، اینان همچنین می دانند که چگونه نسل آرمانخواهی از چپ سوسیالیست در همین ایران، قربانی جدال پیش رسی شد که فرقه تبهکار مجاهد خلق و جمهوری اسلامی بر آن تحمیل کرد. و از همه اینها گذشته، اینها خود به خوبی می دانند که قدرت سازمانی و بسیج امروز آنان در قیاس با قدرت بسیج چپ انقلابی آغاز دهه شصت بازیچه ای بیشتر نیست. اینها به خوبی می دانند که در کوچکترین آکسیونهای چپ انقلابی آغاز دهه شصت هزاران نفر شرکت می کردند و امروز اینان حتی قادر به برگزاری یک آکسیون اعتراضی و جمع آوری چند صد نفر هم نیستند. اگر امروز اینان از "نان، کار، آزادی، اداره شورائی" سخن می گویند و برای تبدیل هر جنبش اعتراضی و حق طلبانه ای به اهرم سرنگونی فوری رژیم گام بر می دارند، این نشان می دهد که تبهکاران منحطی بیش نیستند.

رفقا،

شاخص پیشروی کمونیسم در جریان مبارزه طبقاتی در دستیابی فوری به اهداف دراز مدت نیست، در دستاوردهائی است که هر بار این جنبش را یک گام به هدف نهائی نزدیکتر می کند. در این است که از دل هر جنبش اجتماعی حق طلبانه و به کمک هدایت موفقیت آمیز آن جنبش، اعتبار کمونیسم به عنوان جنبشی شایسته و توانا برای رهبری نظم نوین اجتماعی افزایش یافته، اعتماد توده کارگران و زحمتکشان به آن گسترش و صفوف آن مستحکم تر شده باشد. و یک پیش شرط حیاتی برای دستیابی به چنین اهدافی تشخیص توازن قوای درگیر در هر جدال اجتماعی و هدایت جنبشهای حق طلبانه با صحیح ترین شعارها و اتخاذ بهترین روشهای مبارزاتی است. امروز و در مقابل جنبش اعتراضی جاری نیز این وظیفه ای است که در مقابل ما قرار دارد. این فرصت را از دست ندهیم. جنبش کنونی اعتراضی نیز در لحظه معینی به پایان خواهد رسید. پرسش پیش روی کمونیسم این خواهد بود که در پایان این جنبش به کدام دستاوردها نائل آمده است.

زمان انقلابات اجتماعی فرا می رسد. از همین امروز برداشتن گامهای سنجیده و نقشه مند برای این امر را آغاز کنیم.

 

تدارک کمونیستی – جنبش برای سازمانیابی حزب پرولتاریا

26 آبان 1398

17 نوامبر 2019

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

  • Add to Phrasebook
     
    • No word lists for Persian -> German...
       
    • Create a new word list...
  • Copy
  • Add to Phrasebook
     
    • No word lists for Persian -> German...
       
    • Create a new word list...
  • Copy
  • Add to Phrasebook
     
    • No word lists for Persian -> German...
       
    • Create a new word list...
  • Copy
Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر