گل همینجاست، همین جا برقص: بیانیه به مناسبت تظاهرات راسیستی روز جهانی کارگر در تهران

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

خیل عظیم لیبرالها و چپهائی که تا دیروز از "سوسیالیسم دمکراتیک" سخن می گفتند، اکنون و در پرتو این واقعه هر چه بیشتر طبقۀ کارگر را بر صندلی اتهام خواهند نشاند. اکنون می توان و باید انتظار آن را داشت که مباحث شبه روشنفکرانه این حضرات مبنی بر تبیین فاشیسم به عنوان پدیده ای ویژۀ پابرهنه ها میدان بیشتری برای خودنمائی خواهد یافت. این برای ما یعنی دشواری باز هم بیشتر، یعنی وظایفی باز هم سنگین تر. آتش توپخانه کمونیستها برای مقابله با این آتشبار همه جانبه اکنون بسیار ضعیف است. 

 

 

تظاهرات راسیستی روز جهانی کارگر نقطۀ عطفی در سیر قهقرائی جنبش کارگری ایران در سالیان اخیر را به نمایش گذاشت. واقعه ای که دامنه تأثیرات آن بر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران به طور کلی و بر جنبش طبقه کارگر به طور ویژه به مراتب از محدوده وقایع روزمره فراتر خواهد رفت و شیارهائی عمیق تر در افکار و هنجارهای اجتماعی به جا خواهد گذاشت.

آنچه در تظاهرات اول ماه مه در تهران گذشت، از جهات مختلفی رعشه انگیز است. نه تنها روز جهانی کارگران، روزی که تجلی وحدت طبقاتی کارگران همه کشورها است، به عنوان جولانگاهی برای طرح ارتجاعی ترین شعارهای راسیستی مورد سوء استفاده قرار گرفت، بلکه همچنین روز جشن کارگران به فرصتی برای ارتجاع سیاسی تبدیل گردید که برای اولین بار منویات راسیستی خود بر علیه شهروندان افغانستانی مقیم ایران را نه فقط از تریبونهای نماز جمعۀ حجج اسلام و ستون نویسهای "کارشناسی" ورق پاره های پروپاگاندیستی "اقتصادی" و سیاسی اش اعلام کند، بلکه با مجوز رسمی و بر پهنه خیابانهای تهران. آن هم به نام کارگران. شنیع ترین حقه ای که تنها از رذل ترین و منحط ترین پادوهای بورژوازی بر می آید. کسانی که ترقی سیاسی شان را با چماق و چاقو و دهانهای کف کرده پر از دشنام طی کرده اند و تاریخ سیاسی شان نشان می دهد که برای رسیدن به اهداف حقیر خود ابائی از دست زدن به هیچ جنایت و خباثتی ندارند. یعنی شایسته ترین افراد برای حمل عناوین "وزیر" و "نماینده مجلس" و "مقام دولتی" و "مقامات کارگری" در دولت اسلامی سرمایه.

وقایع شرم آور اول ماه مه تهران بیان تمایلات واقعی طبقه کارگر ایران نبود. آن "تظاهرات کارگران" حتی تظاهراتی در برگیرنده بخش قابل توجهی از کارگران تهران نیز نبود. پیکرۀ اصلی چند هزار نفری که این رسوائی را در قلب ایران به بار آوردند از کاربدستان رانت خوار سازمان جیره خواران رفسنجانی و شرکا در کارخانه ها و مؤسسات تولیدی تهران تشکیل می شد که به نام "خانۀ کارگر" و "شوراهای اسلامی کار" وظیفۀ ننگین حفظ نظم برای طبقۀ حاکم در مراکز تولیدی و خدماتی را بر عهده دارند. تظاهرات اول ماه مه تهران نه بیان اراده کارگران برای نمایش وحدت طبقاتی خویش، بلکه تجسم و تبلور نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک بورژوازی ایران در انتقال رقابت و کینه توزی و خصومت به درون طبقه کارگر ایران بود. طبقه ای که کارگر افغان به همان اندازه عضو جدائی ناپذیر آن به حساب می آید که کارگر فارس و بلوچ و کرد و آذری. با این تظاهرات اکنون نه تنها زخمی عمیق بر پیکر طبقۀ کارگر ایران وارد شده، بلکه همچنین حیثیت و شرافت جنبش صد سالۀ کارگری ایران نیز لکه دار شده است. جنبشی که در تمام دوران حیات خویش با همۀ فراز و نشیب هایش همواره به عنوان مرجعی اخلاقی و روزنه امیدی برای جامعه ای انسانی و سرشار از عشق و دوستی به شمار می آمده است. اکنون ایادی سرمایه توانسته اند در دل این طبقه و به نام جنبش آن بیرقی را بلند کنند که بر فراز آن نه شعار برابری و عدالت و دوستی انسانها، بلکه نفرت و کینه به هم طبقه ای ها حک شده است. دامنۀ این نفرت و کینه از درون طبقه نیز فراتر خواهد رفت و همراه با "کارگر افغان"، شهروند افغان مقیم ایران را نیز خارج از محل کارمورد هدف قرار خواهد داد. شستن این لکه از دامن طبقۀ کارگر ایران اکنون وطیفه ای است که سنگینی آن بر همۀ وظایف دیگر کوشندگان صدیق جنبش کارگری افزوده شده است. هیچ فعال صدیق جنبش کارگری نمی تواند و مجاز نیست بار سنگین این وظیفه را نادیده بگیرد.

تردیدی در این نیست که عاملان این عمل ننگین را باید با قدرت هر چه بیشتر تقبیح نمود. خانه کارگری ها و اربابانشان با نمایش راسیسم عریان در روز جهانی کارگر دست به جنایتی زدند که ابعاد آن اگر بیش از چماق کشی ها و چاقوکشیهای این اراذل بر علیه کمونیستها و فعالین صدیق جنبش کارگری در تمام دوران حیاتشان نباشد، کمتر از آن نیز نیست. اما ماندن در این سطح هنوز پاسخ کافی به ظهور این نژادپرستی ارتجاعی نیست. ماهیت خانۀ کارگر روشن است. پرسش اصلی این است که چگونه این پادوهای حقیر سرمایه به خود اجازه دادند که چنین چهرۀ کریهی از خود به نمایش بگذارند؟ تا پیش از این کارچاق کنهای دولتی درون جنبش کارگری کمونیسم ستیزی خویش و خوش خدمتی به صاحبان سرمایه را در زرورق عدل اسلامی می پوشاندند. اگر کمونیستها بر انترناسیونالیسم پرولتاریائی پای می فشردند، این اراذل در مقابل از استضعاف جهانی در مقابل استکبار جهانی سخن می گفتند. اگر کمونیستها از الغاء مالکیت خصوصی و امحاء کار مزدی حرف میزدند، اینان از "قسط اسلامی" و عدالت حرف میزدند. اکنون همۀ این نقابها کنار زده شده اند. اکنون دیگر آنها نه تنها نیازی به استفاده از چنین ماسکهای فریبنده ای نمی بینند، بلکه به صراحت و آشکارا کینه خویش نسبت به ضعیفترین بخش طبقه کارگر را به نمایش می گذارند. سردمداران این نمایش ارتجاعی امروز دیگر هراسی از آن ندارند که با موجی از کینه و نفرت روبرو شوند. نفس همین تغییر در فضای جامعه به اندازه کافی هشدار دهنده است.

وقایع اول ماه مه تهران در پایه ای ترین سطح بازتاب چرخشی عمومی در سیاست و ایدئولوژی بورژوازی در عرصۀ جهانی به سوی روآوری هر چه بیشتر به ارتجاع آشکار سیاسی است. تظاهرات راسیستی تهران به همان اندازه بخشی از تصویر جهان امروز است که مارش مشعل بدستهای نئونازی در کی یف و حملۀ گردانهای مسلح آنان به "سوسکهای" دنباس؛ که عملیات پاکسازی فاشیستهای مجارستان و بلغارستان و رومانی در محلات سینتی ها و روما ها؛ که یورش ایدئولوژیک و سیاسی و فیزیکی کادرهای جبهه ملی به کارگران الجزایری و تونسی در فرانسه؛ که راهپیمائی ها چند هزار نفره جنبش ارتجاعی خارجی ستیز پگیدا در شهرهای آلمان با ماسک اسلام ستیزی؛ و سرانجام این تظاهرات به همان اندازه بازتاب قدرتگیری این گرایش به ارتجاع سیاسی است که قتل رو به تزاید سیاهان توسط پلیس در آمریکا. تظاهرات راسیستی تهران بر متن چنین چرخشی امکانپذیر شده است. چرخشی که به نوبۀ خود پاسخ بورژوازی درون کشورهای مختلف به افزایش شدت و حدت رقابت با طبقات حاکمۀ کشورهای رقیب و متخاصم در شرایط محدود شدن هر چه بیشتر چشم اندازهای یک رونق اقتصادی پایدار است. خانۀ کارگر به عنوان ارگان کارگری فاسد ترین بخشهای سرمایه داری ایران مسئول اصلی و مستقیم انتقال این چرخش ایدئولوژیک به درون طبقه کارگر و راندن این طبقه به این سو است. اما وضعیت اسف بار کنونی تنها محصول کار این عمال بورژوازی نیست. صف کسانی که در به وجود آمدن شرایط کنونی مسئولند، بسیار گسترده تر است.

ظهور ارتجاع راسیستی در خیابانهای تهران رعدی در آسمانی بی ابر نبود. روشن بود که تجزیۀ ایدئولوژیک جمهوری اسلامی و شکلگیری بورژوازی هاری که هدف غائی اش ورود به عرصۀ "بازیگران بزرگ" در صحنۀ جهانی است، همراه با طبقۀ متوسط فاسدی که از دل تحولات سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی شکل گرفته است و به اصلی ترین نیروی اجتماعی پیش برنده این روند ارتجاعی بدل شده است، به نتایجی سیاه تر منجر خواهد شد. مسأله فقط شکل بروز آن بود که تظاهرات اول ماه مه آن را نشان داد. اکنون دیگر مشخصه های اصلی این ارتجاع سیاسی نوین روشن شده اند که رسالت پوست اندازی جمهوری اسلامی و گذار آن از جمهوری مستضعفان خمینی به جمهوری "سکولار" اسلامی ادغام شده در "جامعۀ جهانی" را بر عهده خویش میداند. این ارتجاعی است که به همان اندازه که شیفته هدونیسم و "حقوق بشر" و "دمکراسی" در غرب است، به همان اندازه و بیشتر مجذوب "بازار آزاد" آن است؛ به همان اندازه که رو به اربابان جهانی اش نوکر صفت است، به همان اندازه و بیشتر رو به خلقهای ضعیفتر پیرامونش موهن و جبار است. این ارتجاعی است سیاسی از نوع خونتای الیگارشیک – فاشیستی اوکراین که هم به هایل هیتلر وفادار است و هم از کاخ سفید تغذیه می شود. راسیسم ضد افغانی این ارتجاع سیاسی نوین، حلقۀ گمشده ای را در اختیار آن قرار می دهد که با شکست در خیابان در جریان جنبش سبز آن را از دست داده بود. ضد افغانی گری قرار است قدرت بسیجی را به این ارتجاع سیاسی نوین بازگرداند که با شکست جنبش اعتراضی پسا انتخاباتی 6 سال پیش از دست داده بود. "کارگر خارجی، اخراج باید گردد"، ادامه و تکامل منطقی شعارهائی است که 6 سال قبل این طبقۀ متوسط فاسد از خود بیرون داده بود: "دولت سیب زمینی نمی خوایم"، "هر چه جواد مواده، با احمدی نژاده" و "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران". همه و همۀ آن تکبر و نخوت طبقاتی صاحبان ثروت و سرمایه که در آن شعارها فوران کرده بود، اکنون در شکل متکاملتری در شعار "کارگر خارجی، اخراج باید گردد" جمع شده اند.

و در پیدایش این وضعیت همۀ آنهائی نیز مسئولند که امروز خود را از ظهور علنی این راسیسم تنفر انگیز شگفت زده نشان می دهند و به واکنش در مقابل آن می پردازند، اما دیروز با قرار گرفتن در همان بستر پیشین این ارتجاع سیاسی نوین، در تحکیم مبانی همین تحول مشارکت داشتند. همۀ کسانی که تا دیروز در شوق سرنگونی ولایت فقیه به هلهله و پایکوبی موفقیتهای میدانی پیاده نظام جنبش سبز می پرداختند، رهبران این جنبش ارتجاعی را "دوستان" خطاب میکردند و در ستایش این "انقلاب انسانی" معاصر قلم فرسائی می کردند، در تحکیم پایه های راسیسمی که امروز چنین شنیع سر بلند کرده است مسئولند؛ همۀ کسانی که به بهانۀ استفاده از "تربیونی برای بیان نظرات" خویش به خوش و بش با ارگانهای سیاسی همین خانۀ کارگر و به شرکت در غرفه های مطبوعاتی خبرگزاری رسمی آنان، ایلنا، افتخار می کردند و عکس یادگاری با آنان می گرفتند، در پیدایش این وضعیت مقصرند؛ همۀ آنانی که به نام فعال کارگری در مانور قدرت بین جناحهای حاکم با سران همین باند ارتجاعی به مغازله مشغول بودند و در کنفرانسها و میزگردهای شان شرکت می کردند، در پیدایش این وضعیت سهیمند؛ همۀ آن کسانی که در راستای همین روند ارتجاعی تحولات مضمون واقعی جنبش کارگری را تهی نموده و آن را به جنبشی برای آزادی زندانیان سیاسی تبدیل نموده و در مسیر نامه نگاری به سران سرمایه بین المللی سوق دادند، همۀ آنانی که پا بر شانه های کارگران اعتصابی نهادند تا مدارج ترقی خویش در تلویزیونهای لس آنجلسی اپوزیسیون را طی کنند، در تضعیف پایه های همبستگی طبقاتی و تقویت این روند ارتجاعی سهیم بودند.

وضعیت امروز محصول کار همۀ دست اندرکاران صحنۀ سیاست در ایران است. هیچ و هیچ کس نمی تواند دستهای خود را در آب بیگناهی بشوید. و این شامل ما کمونیستها نیز هست. ما نیز در پیدایش این وضعیت مسئولیم. گو این که این مسئولیتی از نوع دیگر است و نتایجی متفاوت به دنبال خواهد داشت. ما مسئول این وضعیتیم برای این که نیرومند نیستیم. این بزرگترین گناه ما کمونیستها است و از این منظر هیچ زنگ خطری بزرگتر از تظاهرات اول ماه می نمی توانست این مسئولیت سنگین را با خشونت تمام به ما یادآوری کند.

رفقا، کمونیستها، کارگران شریفی که قلبتان مالامال از کینه به نظم معاصر و عشق به رهائی انسان است،

شرایط مبارزه ما درجهان معاصر به اندازه کافی دشوار است. واقعۀ شوم اول ماه مه تهران این واقعیت تلخ را به بیرحمانه ترین شکلی به نمایش گذاشت. برای ما، این واقعه شرایط نامساعدتری را رقم می زند. نه تنها در درون خود طبقه اکنون خطر گسترش شکاف بین کارگران افغانستانی و سایر اعضاء طبقۀ بزرگ کارگر در ایران یک خطر واقعی است که پیشگیری از وقوع آن به یک وظیفۀ تخطی ناپذیر برای ما بدل شده است، بلکه همچنین و به طور ویژه در عرصۀ جدال نظری و سیاسی نیز واقعۀ اول ماه مه بدون نتایج نخواهد ماند. خیل عظیم لیبرالها و چپهائی که تا دیروز از "سوسیالیسم دمکراتیک" سخن می گفتند، اکنون و در پرتو این واقعه هر چه بیشتر طبقۀ کارگر را بر صندلی اتهام خواهند نشاند. اکنون می توان و باید انتظار آن را داشت که مباحث شبه روشنفکرانه این حضرات مبنی بر تبیین فاشیسم به عنوان پدیده ای ویژۀ پابرهنه ها میدان بیشتری برای خودنمائی خواهد یافت. این برای ما یعنی دشواری باز هم بیشتر، یعنی وظایفی باز هم سنگین تر. آتش توپخانه کمونیستها برای مقابله با این آتشبار همه جانبه اکنون بسیار ضعیف است. از درک و توضیح روندهای پایه ای تحولات جهان معاصر تا مقابله با تعرض ایدئولوژیک و سیاسی همه جانبه فراکسیونهای رنگارنگ بورژوازی و متفکران ریز و درشت آن، کارهائی سنگین در مقابل ماست. وقایع اول ماه مه تهران نشان داد که نبض تحولات نه در فضای مجازی، بلکه در کارخانه ها و محلات می طپد. همۀ آن رفقائی که به تک نگاریهای درون شبکه های اجتماعی و انبوه "دوستان" مجازی دل خوش کرده اند، اکنون باید این واقعیت را به رسمیت بشناسند که فضای جهان مجازی نه فضائی برای مبارزه، بلکه فضائی برای گریز از وظایف اصلی و دل خوش کردن به موفقیتهای کاذب است. مادام که انتقاد کمونیستی اعتبار از دست رفته خویش را باز نیافته، مادام که کمونیسم نه با کارگر سازمان یافته بلکه با چپ شیفتۀ دمکراسی و یا محافل مطالعه، مباحثه و مجادله فلسفی تداعی می شود، مادام که این رادیکالترین جنبش انتقادی دوران سرمایه داری معنای تاریخی خویش را به عنوان انتقاد سازمان یافتۀ کارگران کمونیست بازسازی نکرده است، مادام که این جنبش انتقادی به عنوان بخش سازمان یافته پرولتاریای کمونیست صلابت خویش را باز نیافته است و کمونیسم به آرمانهائی انتزاعی محدود مانده است، مادام که آثار و نوشته های کمونیستها باز هم مانند دوران شکوفائی کمونیسم به عنوان بیان رسای جنبشی واقعی و سازمان یافته لرزه بر اندام اساتید دانشگاهی بورژوازی نینداخته است، مادام که نقد کمونیستی جوهر طبقاتی بورژوائی روزمرگی حاکم را به طور جدی به چالش نکشیده است، همۀ موفقیتهای ظاهری در همۀ عرصه های رسانه ای و فضای مجازی فریبی بیش نخواهند بود و این در باز هم بر همین پاشنه خواهد چرخید. برای بدتر شدن اوضاع، نیازی به هیچ تغییری نیست. کافی است که به وضع موجود بسنده کنیم. این تحول به سمت آینده ای روشن است که نیازمند فعالیتی هدفمند است.

انتقاد کمونیستی انتقادی صرفا انتقادی ادبی نیست، ستون فقرات انتقاد کمونیستی بر پرولتاریای سازمان یافته بنا می شود. مادام که این مهم در بوتۀ محاق افتاده است، نه سخنی از آینده ای روشن می تواند در میان باشد و نه امکان پیشروی واقعی موجود خواهد بود. اگر چنین صف سازمان یافته ای از کارگران وجود داشت، اول ماه مه تهران تبدیل به روزی سرخ می شد و نه سیاه. این درس بزرگی است که وقایع تهران یک بار دیگر آن را به ما نشان می دهند. رکن کار کمونیستی فقط و فقط بر یک چیز استوار است: سازماندهی، سازماندهی و باز هم سازماندهی.

 

تدارک کمونیستی – جنبش سازمانیابی پرولتاریا

18 اردیبهشت 1394

8 مه 2015

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر