شمشیر داموکلسی بر فراز مردم ایران و خاورمیانه: بیانیه درباره توافق هسته ای

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

جمهوری اسلامی به عنوان آلترناتیو اسلامی بورژوازی ایران در جدال با الگوی رقیب لیبرالیسم غربی به اقتدار موشکها و توانمندی هسته ای و سپاه پاسداران خویش متکی شد. این جمهوری که خود برای سرکوب تهدید رادیکالیسم طبقاتی کارگران و زحمتکشان به میدان آمده بود، نه تنها هیچگاه ظرفیت اتکا به تودۀ کارگران و زحمتکشان را نداشت، بلکه اوج مردمسالاری اسلامی اش در وسیعترین دمکراسی و باج دهی به اتاقهای بازرگانی و در مقابل، سرکوب هر گونه تلاشی برای خود سازماندهی کارگران متبلور می شد. این جمهوری، جمهوری معامله و بده بستان بود و بیش از سه دهه رابطه اش با طبقۀ اقتصادی حاکم بر همین منطق استوار بود. به این امید که این طبقه نه تنها به نظم موجودش وفادار خواهد ماند، بلکه حتی آرمانهای جاه طلبانه اش را از آن خود خواهد کرد. همان منطق بده بستان و معامله اما امروز بورژوازی ایران را به نقطه ای رسانده است که وفاداری اش به جمهوری اسلامی را به زانو زدن در مقابل سلاطین سرمایه غرب گره زده است.

 

پس از 12 سال مناقشه ای سنگین، سرانجام توافقنامه ای به نام توافق هسته ای اعلام شد. با این توافقنامه به طور قطعی روشن شد که استراتژی مسلط بر جمهوری اسلامی نامی ندارد جز کاپیتولاسیون قسطی. پایان "موفقیت آمیز" و البته موقتی مذاکرات ظاهرا قرار است برای هر کسی که در داخل مرزهای ایران زیست و کار و انباشت می کند نویدی از آینده ای روشن تر را همراه داشته باشد. بیش از همه و پیش از همه اما این توافقنامه برای علمای اعلام به معنای رهائی از بختک تهدید حکومت سکولار و وعدۀ تثبیت کیان اسلام و عزت و جاه و مقام روحانیت در آغوش "جامعۀ جهانی" و تجار و سهامداران محترم است. انرژی هسته ای در قبال به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی به عنوان طرف قرارداد. از منظر جمهوری اسلامی این پیام اصلی توافقنامه است و همین نیز هست که مخالفین امضای توافقنامه را در عربستان و اسرائیل و کنگرۀ آمریکا خشمگین می کند. برای آنها نه انرژی هسته ای، بلکه خود جمهوری اسلامی مسألۀ حل نشده بود.

اما توافق هسته ای فقط بازتاب نیاز جمهوری اسلامی برای حفظ اسلامیت در خویش نبود. این بازتاب آرزوهای بسیاری در طبقۀ صاحبان سرمایه و پیاده نظام آن – طبقۀ متوسط شهری – نیز بود. با توافقنامه هسته ای بورژوای ایرانی خود را یک گام نزدیکتر در دستیابی به کعبۀ آمالش، بازار جهانی و جوینت ونچر با شرکای غربی می بیند و طبقۀ متوسط شهری سرانجام از خفت پاسپورت ایرانی بی ارزش خلاصی خواهد یافت و در ترمینالهای فرودگاههای ملبورن و فرانکفورت و پاریس و لندن از عزت و احترامی که شایسته یک "ملت بزرگ با فرهنگ" است برخوردار خواهد شد و با سهولت هر چه بیشتری به پورشه و آیفون و بوتاکس دسترسی خواهد داشت. و همین نیروی مسلط بر جامعه، افکار کارگران را نیز چنان رقم زد که کارگر و کارمند حقوق بگیر زیر خط فقر هم در توافق هسته ای فرجه ای برای خلاصی از فشار کمر شکن و خانمان برانداز تحریم و گرانی و تورم و بیکاری و تعدیل در زندگی فلاکت بار خویش بیابد. الگوئی که خود فقر و فلاکت و گرسنگی را نصیب تودۀ کارگران کشورهای متعددی کرده است به عنوان راه نجات تلقی می شود و پیوستن به اردوئی در سرمایه داری جهانی که در یونان و بلغارستان و رومانی و مجارستان و اسپانیا و پرتغال و تایلند و دهها کشور دیگر زندگی میلیونها خانوار کارگری را به تباهی کشانده است، قرار گرفتن در کنار بلوکی از کشورهای سرمایه داری که در قلب مراکز قدرت خویش، در آمریکا و آلمان و فرانسه و انگلیس هر روز شاهد شکاف طبقاتی عمیقتری است، به عنوان دریچه ای به روی فردائی بهتر نمودار می شود. چنین است که نبض تمام مردم ایران با مذاکرات هسته ای ضربان داشت. هر گیر و گرفتی در مذاکرات خطر توقف این نبض را افزایش میداد  و هر پیشرفتی جریان این نبض را روانتر می کرد. به ویژه و قبل از همه در بازار بورس. با هر دور مذاکرات تب و تابی از انتظار بود که جامعه را فرا می گرفت و و باز هم فرا خواهد گرفت. آنگونه که از متون منتشره بر می آید، لااقل تا 25 سال دیگر.

اما پایان موقت مذاکرات هسته ای پایان تنش و اضطرابی فراگیر نخواهد بود که بیش از سه دهه است جامعه ایران را در چنبره خود گرفتار نموده است و بیش از دوازده سال است که با مذاکرات هسته ای گره خورده است. به ویژه دوازده سالی که هر سالش نسبت به سال قبل شاهد افزایش این تنش و اضطراب بوده است.

حقیقت این است که جامعۀ ایران در دوازده سال گذشته گروگان چیزی به نام "انرژی هسته ای" بوده و هست. "انرژی هسته ای" همۀ آن عناصری را در بر دارد که به مرکز جدال بین بورژوازی ایران و بلوکهای متخاصم حاکم بر منطقۀ خاورمیانه از یک سو و بورژوازی مسلط غرب بدل شود. جنگی که امروز بر سر انرژی هسته ای ایران در جریان است، چیزی است به مراتب فراتر از امکان یا عدم امکان دستیابی ایران به بمب اتمی. این جنگی است بیش از همه و پیش از همه  بر سر تعیین موقعیت بورژوازی ایران در منطقۀ خاورمیانه و در جهان معاصر. در این جنگ همه وجوه رقابت درون بلوک سرمایه داری نمایان می شود. از بکارگیری علم برای افزایش قدرت خویش تا وجوه نظامی و ایدئولوژیک.

توانمندی تسلط بر "انرژی هسته ای" به طور بلاواسطه ای بر پیش شرطهائی از تکامل در تکنولوژی و فن آوری از یک سو و پیشرفت در زمینه دانش فیزیک از سوی دیگر متکی است که هر کدام به تنهائی به معنای افزایش توانمندی بورژوازی در بکارگیری دستاوردهای صنعت هسته ای در صنایع تولیدی اند. تاریخ سرمایه داری تماما نشان میدهد که چگونه پیشرفتهای نظامی از سوی دول بورژوازی و به هزینه جامعه در خدمت مستقیم انباشت سرمایه و افزایش قدرت طبقۀ سرمایه دار قرار می گیرند. صنایع هوائی آمریکا، اروپا و روسیه بهترین شواهد این رابطۀ دوجانبه را به نمایش می گذارند. سالها تحقیق و بکارگیری پهپاد در عرصۀ نظامی اکنون بزرگترین شرکتهای آمریکائی را به صرافت بکارگیری این پهپادها برای خدمات پستی و اینترنتی انداخته است. هزینه ای عظیم که توسط مالیات دهندگان آمریکائی و تسلط بر بازارهای مالی بین المللی و لشگرکشی های جهانی تأمین شده است و اکنون به رایگان در اختیار آمازون و فیس بوک و گوگل و شرکا قرار دارد. یک کارکرد "انرژی هسته ای" برای بورژوازی ایران نیز دقیقا در همین رابطۀ مستقیم نهفته است. به این دلیل نیز هست که توانمندی استفاده از انرژی هسته ای در میان طبقۀ حاکم در ایران اجماعی عمومی است. "انرژی هسته ای" یعنی برخورداری از امکان بیشتری برای انباشت سرمایه با بهره گیری رایگان از نتایج و دستاوردهای کسب شده به هزینه جامعه، یعنی پول بیشتر.

اما این تنها و حتی مهم ترین وجه جدال بر سر "انرژی هسته ای" نیست. "انرژی هسته ای" و چشم انداز "ایران هسته ای" میراث شومی است که از بورژوازی کراواتی شووینیست عظمت طلب "پارسی" به جا مانده است و پس از آن به پرچمی در دست نمایندگان همان بورژوازی ملبس به عمامه و عبا بدل شده بود. کلنگ انرژی هسته ای در ایران توسط حکومتی زده شد که در رؤیای تبدیل ایران به "تمدن بزرگ" بزرگ بود. و راه رسیدن به همین "تمدن بزرگ" از تبدیل ایران به بزرگترین خریدار اسلحه در منطقۀ خاورمیانه و ارتقاء ارتش ایران به مقام چهارمین ارتش نیرومند دنیا و بر عهده گرفتن نقش ژاندارم منطقه در حفاظت از منافع حیاتی امپریالیسم مسلط غرب می گذشت. "انرژی هسته ای" بر متن چنین چهارچوبی و به عنوان چشم انداز تبدیل به قدرت اتمی فائقه در منطقه وارد ایران شد. چشم اندازی که بورژوازی تازه به قدرت رسیده و نوپای اسلامی با گذشت اندکی زمان به اهمیت آن پی برد و آن را به پرچم جاه طلبی هایش بدل نمود. "انرژی هسته ای" که در آغاز کار رژیم تازه به قدرت رسیده به عنوان "ننگ طاغوتی" مهجور شده بود، با گذشت زمان به مرکز توجه استراتژیک بورژوازی نوپای اسلامی بدل گردید. اگر ژاندارم منطقه می توانست از "ایران اتمی" به عنوان اهرم اعمال سلط بر منطقه استفاده کند، چرا بورژوازی اسلامی نوپای ایران که در جدال با بورژوازی مسلط ترانس آتلانتیک نیز وارد شده بود نتواند از همان انرژی هسته ای برای تبدیل شدن به "هژمون منطقه" بهره بگیرد؟

بر همین اساس نیز بود که دستیابی به انرژی هسته ای چهارچوب ایدئولوژیک جدیدی شد که هم می توانست پاسخگوی نیازهای زمینی و مادی بورژوازی برای انباشت سرمایه باشد و هم داعیۀ ایفای نقش هژمونیک بورژوازی ایران را در روایتی امروزی قالب بندی می کرد. دستیابی به توانمندی هسته ای جای "صدور انقلاب اسلامی" را گرفت تا به همان چیزی نائل آید که با صدور انقلاب اسلامی قرار بود به دست آید. در ترکیبی غریب از جاه طلبی اسلامی و ناسیونالیسم ایرانی و پول پرستی بورژوازی، "انرژی هسته ای" با چاشنی هائی از پیشرفت در "نانو تکنولوژی" به عنوان رکنی از پیشرفت علمی در ایدئولوژی حاکم نقشی تعیین کننده یافت تا "مردمسالاری اسلامی" چهره ای امروزی به خود بگیرد و به عنوان نظامی به جهان معرفی شود که قدرتش را مدیون پیشرفتهای علمی اش است. تبدیل "انرژی هسته ای" به افتخار ملی یک جزء تفکیک ناپذیر این داعیه بود.

"انرژی هسته ای" اکنون به سنگر مقاومت و به جبهه اصلی رویاروئی جمهوری اسلامی ایران با رقبای منطقه ای و با غرب بدل گردید. این عرصه ای بود که به جمهوری اسلامی امکان آن را می داد که هم بورژوازی توسعه طلب مغلوب بازمانده از نظام سلطنتی را به همراهی با خود بکشاند و در سطح جهانی لابی نیرومندی از دل این بورژوازی برای خود شکل دهد، هم داعیه اقتدار منطقه ای خود را تحت پوشش شعار اقتدار علمی و دانش هسته ای دنبال کند و هم نبرد و رویاروئی ایدئولوژیک با غرب را از میدانهای ضعیف ایدئولوژیک "حقوق بشر" و "حمایت از تروریسم" به میدانی منتقل کند که بیشترین امکان حمایت طبقاتی بورژوازی برایش متصور بود. "انرژی هسته ای" به اکسیر حیات بخشی مبدل شد که سعادت و خوشبختی آحاد مردم ایران و شکوفائی همه جانبه جامعه ایران بدان گره خورده بود. نان گران می شد، مهم نبود. بر رقم بیکاران افزوده می شد، مهم نبود. فقر و فساد و فحشاء و اعتیاد در جامعه بیداد می کرد، مهم نبود. مهم این بود که در نماز جمعۀ بعدی "خبر خوش هسته ای" جدیدی در راه بود و تمام "ملت قهرمان ایران" و "امت شهید پرور" باید از این به وجد می آمد که در نطنز و فردو سانتریفوژهای بیشتری به کار گرفته شده اند و درصد غنی سازی اورانیوم از 3 درصد به 5 و به 6 و به 8 و به 20 درصد میرسید. هرچه درصد غنی سازی بالاتر، به همان نسبت افتخار ملی بیشتر و به همان نسبت درصد تورم بی اهمیت تر. مردمسالاری اسلامی ایرانی حقیقتا در این زمینه چیزی از دولت برادر پاکستان کم نداشت، مگر آن بمب اتمی.

بر متن این استراتژی معطوف به تبدیل شدن به قدرت هژمون منطقه و در مخالفت با آن، صف غریبی از شیوخ مرتجع عرب و دول غربی در همراهی با اپوزیسیون خودفروشی شکل گرفت که برای پیوستن به اردوی غرب از هیچ خوش خدمتی به آن رویگردان نبود. "ایران هسته ای" بهترین دستاویز در دست این صف برای هیولاسازی از جمهوری اسلامی به عنوان نیروئی در تلاش برای کسب بمب اتمی قرار می داد. هر چه جمهوری اسلامی قدرت خویش را بیشتر به پیشرفت در صنعت هسته ای گره میزد، به همان اندازه تلاش برای پیشگیری از توانائی هسته ای ایران به ابزاری برای به زانو درآوردن خود جمهوری اسلامی نیز بدل می شد. در پروپاگاند این صف دستیابی به انرژی هسته ای با تلاش برای دست یافتن به بمب اتمی یکی گرفته و پیشگیری از این روند به هر قیمت در دستور کار این صف قرار گرفت. هر کس به نوع خود. اپوزیسیون خودفروش مرتجع مجاهد با افشاء اسرار راست و دروغ از صنایع هسته ای ایران، اپوزیسیون رژیم چنج چپ و لیبرال با لابی گری و نزدیکی با مراکز قدرت لابی های نئوکان و صهیونیست و ترانست آتلانتیست های مداخله جوی جنگ طلب، اروپا و آمریکا با تحریمهای گسترده، سازمانهای جاسوسی غربی با خرابکاری در صنایع هسته ای ایران و ریسک آگاهانه وقوع فجایع اتمی در نیروگاهها و سرانجام دولت "دمکراتیک" اسرائیل با ترور فیزیکدانان ایرانی مرتبط با صنایع هسته ای. معدود کسانی در صف این اپوزیسیون از حداقلی از شرافت برخوردار بودند که برای مقابله با جنایتکاران حاکم جمهوری اسلامی به دامن جنایتکارانی مخوف تر متوسل نشوند. کسانی که خود تنها به کار گیرندگان سلاح اتمی در تاریخ بشر بودند، به هشدار دهندگان خطر تجهیز ایران به سلاح اتمی بدل شدند؛ دولی که زرادخانه های اتمی آنان با موشکهای بالیستیک و کلاهکهای هسته ای قادر به نابودی همزمان چند سیاره از منظومه شمسی اند، با خطر واقعی یا واهی دستیابی ایران به بمب اتمی به یاد نجات بشریت افتادند؛ دولت راسیست تعبیه شده اسرائیل که با بیش از 200 کلاهک اتمی تنها قدرت اتمی منطقۀ خاورمیانه است، در صف اول مبارزه بر علیه اتمی شدن ایران قرار گرفت و اپوزیسیون ننگین ایران هم برای این صف قوادان و جنایتکارن ملاط تهیه کرد و هم به ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به طرحهای تجاوزکارانه این دول بدل گردید. اشتیاق این اپوزیسیون ننگین برای "آزادی ایران" تا آنجا است که در محافل این اپوزیسیون سخن از بمباران اتمی ایران نه تنها امری مذموم به شمار نمی رود، بلکه اگر به عنوان راه حلی مقبول حتی مورد پذیرش نیز قرار نگیرد، با سکوت مواجه می شود.

در مقابل این هجوم همه جانبه، جمهوری اسلامی، این "سنگر مقاومت منطقه"، هیچ و مطلقا هیچ چیزی برای عرضه ندارد. نه از مشروعیت اخلاقی نزد مردم منطقه و جهان برخوردار است و نه از توان لازم برای خنثی کردن این هجوم. اگر تا پیش از عروج جنبش ارتجاعی سبز، این جمهوری می توانست در مقابله با پروپاگاند غرب بر اجماع در میان صفوف حکومت و افکار عمومی جامعۀ ایران در جدال بر سر انرژی هسته ای تکیه کند، با جنبش سبز این نیز از بین رفت. طبقۀ متوسط ایران به سادگی عطای انرژی هسته ای را به لقای "پاسپورت با ارزش ایرانی در فرودگاههای غرب" بخشید تا هر چه سریعتر بتواند در آغوش جامعۀ جهانی قرار گیرد و ارگاسم ناتمامش را به فرجام برساند. جمهوری اسلامی انرژی هسته ای را برای مقاومت در برابر هجوم غرب و به عنوان خاکریز اصلی میدان رویاروئی با غرب برگزید تا از گزند میدانهای آسیب پذیر حقوق بشر و آزادیهای مدنی در امان بماند. اما همین میدانی که قرار بود گرانیگاه عزت و جاه طلبی جمهوری اسلامی باشد، هر چه بیشتر به یوغی بر پای آن بدل شد. هر چه بر میزان ناملایمات ناشی از نبرد در این میدان افزوده شد، هر چه نان و مایحتاج روزمره زندگی گرانتر شد، هر چه شکاف طبقاتی گسترش یافت و هر چه حقوق کارگران بیشتر پرداخت نشد، به همان نسبت نیز اجماعی که سالیان دراز بر روی آن کار شده بود دود می شد و به هوا میرفت. با آخرین هجوم غرب به ایران و تبعید کل بورژوازی ایران از بازارهای جهانی، اکنون دیگر طبقۀ متوسط ایرانی نه تنها رؤیای تجهیز ایران به انرژی هسته ای را رسما کنار می گذاشت، بلکه خود فعالانه به صف مخالفت با آن می پیوست.

جمهوری اسلامی به عنوان آلترناتیو اسلامی بورژوازی ایران در جدال با الگوی رقیب لیبرالیسم غربی به اقتدار موشکها و توانمندی هسته ای و سپاه پاسداران خویش متکی شد. این جمهوری که خود برای سرکوب تهدید رادیکالیسم طبقاتی کارگران و زحمتکشان به میدان آمده بود،  نه تنها هیچگاه ظرفیت اتکا به تودۀ کارگران و زحمتکشان را نداشت، بلکه اوج مردمسالاری اسلامی اش در وسیعترین دمکراسی و باج دهی به اتاقهای بازرگانی و در مقابل، سرکوب هر گونه تلاشی برای خود سازماندهی کارگران متبلور می شد. این جمهوری، جمهوری معامله و بده بستان بود و بیش از سه دهه رابطه اش با طبقۀ اقتصادی حاکم بر همین منطق استوار بود. به این امید که این طبقه نه تنها به نظم موجودش وفادار خواهد ماند، بلکه حتی آرمانهای جاه طلبانه اش را از آن خود خواهد کرد. همان منطق بده بستان و معامله اما امروز بورژوازی ایران را به نقطه ای رسانده است که وفاداری اش به جمهوری اسلامی را به زانو زدن در مقابل سلاطین سرمایه غرب گره زده است. این استوانۀ "مقاومت" اکنون در برابر خفت تسلیم قرار گرفته است. تمام هیاهوی عزت و افتخار جمهوری اسلامی در برابر "استکبار جهانی"، تمام جاه طلبی الگوی "مردمسالاری اسلامی" به عنوان بدیلی برتر از لیبرالیسم و مارکسیسم، اکنون دود می شود و به هوا می رود. جمهوری اسلامی، این نظام برگزیده الهی، از عهده آن چیزی بر نیامد و نمی توانست برآید که کوبای کوچک بدان قادر بود. کوبائی که بیش از 5 دهه در فاصلۀ 80 مایلی "شیطان بزرگ" مقاومتی جانانه را در مقابل تعرضات این شیطان سازمان داد و سرانجام نیز این کوبا نبود که به شکست سیاست خویش اعتراف نمود، این "شیطان بزرگ" بود که بیهودگی تلاش مذبوحانه اش برای به انزوا کشاندن کوبای مقاوم را اعلام کرد. اعتبار مقاومت کوبا نه از موشک و توانمندی هسته ای، بلکه از دستیابی به بهترین نظام بهداشت عمومی دنیا، از محو کامل بیسوادی، از وجود کمترین شکاف طبقاتی در جامعه و از صدور پزشک به سرتاسر جهان کسب می شود. دقیقا به همین دلیل نیز هست که تمام انتقادات رنگارنگ حتی "بهترین و صلحجوترین" لیبرالها نیز در مقابل واقعیات کوبا رنگ می بازند و در مقابل نه تنها دمکراسی غربی در رویاروئی با فلاکت مردمسالاری جمهوری اسلامی از وجهه بیشتری برخوردار است، بلکه حتی شیوخ مرتجع عرب و جنگ طلبان متجاوز صهیونیست نیز امکان آن را می یابند که با "تهدید ایران" برای خود مشروعیت دست و پا کنند. و جدال بر سر انرژی هسته ای دقیقا به کانون مرکزی این نبرد بدل شده است. جدالی که کل جامعۀ ایران را به طور روزافزون به مخاطره می اندازد. شمشیر داموکلسی که بر فراز سر مردم ایران به پرواز درآمده است و هیچ مداکره ای نیز قادر به محو این شمشیر نیست.

باوجود این حل معضل انرژی هسته ای در خود انرژی هسته ای نیست. این جدالی است بر سر آرایش سیاسی کل منطقۀ خاورمیانه که جدال بر سر انرژی هسته ای را به اهرمی برای جابجائی نیرو در این آرایش بدل کرده است. اگر دستیابی ایران به اورانیوم غنی شده در آغاز کار این توازن قوا را به نفع جمهوری اسلامی رقم میزد، امروز کفه برگشته است. عرصۀ اقتدار جمهوری اسلامی به پاشنه آشیل آن تبدیل شده است. حتی شرایط متفاوت جهانی، عروج چین و شکلگیری بلوک رقیب سرمایه داری غرب در بریکس و ناکامیهای متعدد غرب در خاورمیانه و در اوکراین نیز در بهترین حالت تنها فرجه ای برای تنفس جمهوری اسلامی فراهم می کند. جمهوری اسلامی امروز از غرب رانده و از شرق مانده است. نه میتواند تسلیم شود و نه میتواند مقاومت کند. همچنانکه بلوک متخاصم روبروی آن نیز نه می تواند ایران هسته ای را بپذیرد و نه قادر است دست به جنگی بزند که عواقب آن غیر قابل پیش بینی اند. و این پندار که گویا امتیازات جمهوری اسلامی به غرب خطر جنگ در منطقه را کاهش داده و صلح بیشتری برای مردم ایران و منطقه به ارمغان خواهد آورد، توهمی پوچ و زیانبار بیش نیست. این را جنگ یمن به خوبی به نمایش گذاشت که جرقه آن بر متن عقب نشینی های جمهوری اسلامی و در اوج مذاکرات هسته ای زده شد. همۀ کسانی که در توافقنامه لوزان پیام صلح و صفا را می خوانند، چشمشان را به این واقعیت می بندند که "راستی آزمائی" ایران تنها برگی برنده در دست غرب است که با خیال راحت تر تا شش ماه آینده درباره سرنوشت جنگ و صلح با جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد. و چنین است که این نمایش باشکوه کماکان ادامه خواهد یافت، بدون آن که هیچ چشم اندازی برای حل آن در میان باشد.

برای کمونیسم معاصر این چالشی است حیاتی. جدال بر سر انرژی هسته ایران بیش از همه جامعه ایران را فلج کرده است. هر چه این جدال ادامه می یابد، به همان اندازه جامعۀ ایران و کل منطقه بیشتر مورد تحقیر قرار می گیرند و قدرت مقاومت آنان کاهش می یابد. مذاکرات بی پایانی که پشت درهای بسته در جریان است، بیش از همه کراهت دیپلماسی در جامعۀ سرمایه داری را به نمایش می گذارد. دیپلماسی ای که بر اساس منطق درونی این نظام، نمی تواند علنی باشد. سرنوشت میلیونها انسان در ایران، منطقه و حتی جهان پشت درهای بسته تعیین تکلیف می شود، بی آن که خود این مردم کوچکترین اطلاعی از آن داشته باشند. این سند ورشکستگی اخلاقی دمکراسی است. از هر نوعش، چه دمکراسی لیبرال غربی و چه مردمسالاری اسلامی.

بختک خفه کننده جدال هسته ای در عین حال مانعی است بر سر راه سازماندهی کارگران و انکشاف مبارزه طبقاتی و میدانی است برای شکلگیری انواع گرایشات ارتجاعی که هر کدام به سهم خود در به انحراف کشاندن تودۀ زحمتکشان نقش ایفا می کنند. مجادلاتی که در سطوحی مختلف در جریانند. از مطلوبیت یا عدم مطلوبیت انرژی هسته ای تا حق برخورداری از آن. در تمام این مجادلات، تعلق به یکی از دو اردوگاه متخاصم است که پشت ظاهر استدلال پنهان می شود. چه آنانی که بر مطلوبیت انرژی هسته ای تأکید می کنند و چه آنانی که انرژی هسته ای را مخرب به حال جامعه معرفی می کنند و خواهان قطع فوری بکارگیری این انرژی و روی آوری به منابع طبیعی و سالم تأمین انرژی می شوند، تنها جهتگیری سیاسی خود و تعلق خود به یکی از دو طرف این جدال را پنهان می کنند. جدال بر سر انرژی هسته ای در ایران امروز جدالی علمی، آکادمیک، نیست. مبارزه ای است سیاسی و کسی که در این مبارزه سیاسی با استدلال علمی خواهان تعیین سیاست می شود در حال پنهان کردن موضع سیاسی خویش است.

از نقطه نظر پرولتاریای کمونیست، هرگونه مجادله درباره اهمیت علمی انرژی هسته ای، تنها می تواند در شرایطی متفاوت از شرایط امروز انجام بگیرد. محصول چنین بررسی ها و پژوهشهائی هر چیزی می تواند باشد. از بکارگیری انرژی هسته ای تا کنار گذاشتن کامل آن. این امر فردای پرولتاریا است که با تشکیل دولت انقلابی اش و در مقام سازمانده جامعه ناچار از پاسخگوئی به تمام عرصه های حیات اجتماعی نیز هست. در این روند به همان میزان که هر "علم" و تکنولوژی چرندی به موزۀ حماقتهای بشری سپرده می شود، شاید "انرژی هسته ای" و "دانش غنی سازی اورانیوم برای تولید بمب اتمی" نیز در ردۀ "علم" و تکنولوژی "تزریق سیلیکون به زیر لب و باسن" قرار گرفته و در پروندۀ بلاهتهای بشر دوران بورژوازی بایگانی شود. امروز مجادله بر سر انرژی هسته ای جدالی است سیاسی و پاسخ به آن نیز پاسخی است سیاسی.

بر متن جدال هسته ای، بورژوازی هار بلوک ترانس آتلانتیک ، این متحد ارتجاعی ترین رژیمهای ضد بشری دنیا، این پرورنده وحشی ترین انواع فاشیسم و دستجات تروریستی، این پدرخوانده گردان آزوف و داعش و النصره و القاعده و بوکوحرم و جوخه های مرگ کلمبیا و دستجات ترور تایلند و ونزوئلا، امکان آن را یافته است تا جمهوری اسلامی را به تروریسم پروری و به خطر انداختن صلح منطقه و امنیت سوگلی عزیزدردانه تمدن غربی در خاورمیانه، اسرائیل، متهم نموده و جنگ همه جانبه اقتصادی ای را به مردم ایران تحمیل کند. مبارزه با این تحریم و برای لغو فوری و بدون قید و شرط کلیه تحریمهای اقتصادی، یک جزء اساسی پاسخی است که امروز باید به جدال هسته ای داد. نه تنها باید با ماشین پروپاگاند غرب و لشگر مزدوران رسانه ای اش به مقابله برخاست، بلکه هر نوکر مواجب بگیری در اپوزیسیون ایران را نیز باید طرد نمود که با دستاویز قرار دادن جنایات ولایت فقیهی جمهوری اسلامی به خوش خدمتی و چاپلوسی در بارگاه قدرتمندانی می پردازد که به مراتب قهارتر از جمهوری اسلامی اند و دامنۀ جنایاتشان به مراتب گسترده تر و قربانیانش به مراتب وسیعتر و انبوه تر. در مقابل این قداره بندان بین المللی، جمهوری اسلامی چاقوکشی بیش نیست.

مذاکرات بی پایان هسته ای پشت درهای بسته تحقیر آشکار مردمی است که زندگی آنان چه در ایران، چه در منطقه و چه حتی در غرب به طور مستقیمی تحت تأثیر روند این مذاکرات و نتایج آن قرار می گیرند. به ویژه مردم زحمتکش ایران، کارگران و کارمندانی که نان سفره اشان صرف هزینه های ناشی از انرژی هسته ای و عواقب جدال بین بورژوازی ایران و رقبای آن شده است، کمترین اطلاعی از جزئیات مذاکراتی ندارند که سرنوشت و حیات و مماتشان بدان گرده خورده است. به این وضع باید خاتمه داد. این حق مردم ایران است که بدانند پشت درهای مذاکرات چه میگذرد. رژیمی که سالها این مردم را با شعار "انرژی هسته ای، حق مسلم ماست" مورد بمباران پروپاگاندیستی و ایدئولوژیک قرار داده است، حق ندارد جریان مذاکرات را از همین مردم مخفی نگه دارد. شیوخ مرتجع عرب و رؤسای رژیم راسیستی اسرائیل می دانند که پشت درها چه می گذرد، مردم ایران نمی دانند. همچنان که مردم آمریکا و غرب نیز نمی دانند. این وضعیتی غیر قابل پذیرش است. این سند رسوائی جامعه ای است که به شبکۀ جهانی ارتباطاتش افتخار می کند و رقم زنندگان به سرنوشت میلیاردها انسان به کوچکترین اسرار شهروندانشان واقفند و همزمان مهم ترین اسراری را پنهان می کنند که زندگی و مرگ همان شهروندان را رقم میزنند. این تأکیدی است مجدد بر اهمیت مبارزه برای لغو دیپلماسی مخفی، و علنی و شفاف شدن تمام عرصه های سیاست.

و سرانجام این که گره اصلی معضل انرژی هسته ای ایران اتهاماتی است که از سوی دول غربی و متحدان منطقه ای آن به جمهوری اسلامی برای تلاش در دستیابی به بمب اتمی وارد میشود. گانگسترهای غربی از لزوم اعتماد سازی توسط جمهوری اسلامی سخن می گویند. آنها بر شفافیت در انرژی هسته ای ایران پافشاری می کنند. آنها درست میگویند. جمهوری اسلامی ایران موظف است که برنامه های هسته ای اش را با شفافیت تمام در معرض دید جهانیان قرار دهد. در معرض دید جهانیان و نه جاسوسهای همین دول غربی که در پوشش سازمانهای وابسته به سازمان ملل و سازمان جهانی انرژی هسته ای و در پوشش کارشناس وارد تأسیسات هسته ای ایران می شوند. معضل جمهوری اسلامی این است که مردم جهان نیز بر کیفیت برنامه های هسته ای این رژیم آگاه نیستند و صلح آمیز بودن آن را باور نمی کنند. نه فقط به دلیل پروپاگاند مخالفین جمهوری اسلامی، بلکه دقیقا به دلیل عملکرد خود جمهوری اسلامی در پنهانکاری نسبت به اهداف خویش. نه فتاوی رهبران جمهوری اسلامی مبنی بر حرام بودن بمب اتمی پاسخی قانع کننده به این معضل  است و نه پروپاگاند دولتی ایران برای خاورمیانه عاری از سلاحهای هسته ای. مردم جهان به اطلاعات دقیق نیاز دارند. اطلاعاتی که تمام تردیدها در زمینه صلح آمیز بودن انرژی هسته ای ایران را برطرف نموده و پروپاگاند جنگی ماشین رسانه ای غرب را خنثی کنند. جمهوری اسلامی موظف است و باید این اطلاعات را در اختیار جهانیان قرار دهد. مراجع صالحی که بتوانند این روند را سازمان دهند به اندازه کافی موجودند. از نمایندگان دولتهائی نظیر کوبا تا شخصیتهای خوشنام آزاد اندیشی که در صف مبارزه برای دنیائی بهتر و انسانی تر قرار دارند. این دول جنگ طلب غرب نیستند که باید متقاعد شوند. آنها هیچگاه متقاعد به چیزی نخواهند شد که با منافعشان خوانائی نداشته باشد. تأکید بر شفافیت نزد این دول و جاسوسان آنان فقط بهانه ای است برای تدارک جنگ خونین آینده. این افکار عمومی جهانیان، انبوه بیشمار انسانهای شریف، کمونیستها، عدالت خواهان و آرزومندان جهانی صلح آمیزند که باید از صلح آمیز بودن برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی متقاعد شوند. جمهوری اسلامی به مثابه یک دولت موظف است برای حفاظت از جامعه و مردم ایران در مقابل خطر جنگ خانمانسوزی که این مردم را تهدید می کند و برای رفع همۀ مشکلاتی که تاکنون آوار سر این مردم شده است، به قضاوت افکار عمومی جهان و نظارت برگزیدگانی از محافل و جریانات پیشرو بین المللی تن دهد. اگر این جمهوری خود چنین به چنین وظیفه ای تن نمی دهد، باید آن را وادار کرد. استیناف از این امر تخطی از تن دادن به ابتدائی ترین وظیفه خود در حفظ جان و زندگی آحاد شهروندان جامعه  و مشارکت در زمینه تدارک فلاکتهائی بس بزرگتر است. کارنامه سیاه جمهوری اسلامی با خودداری از تن دادن به چنین روند نطارتی در عین پذیرش نظارت همه جانبه ارگانهای "استکبار جهانی"، باز هم سیاه تر خواهد شد.

جمهوری اسلامی اکنون بر متن توافقات هسته ای با سرکشی همه جانبه و نامحدود کارشناسان سازمانهای بین المللی به تأسیسات صنعتی و نظامی ایران موافقت کرده است. صرفنظر از این که این تأسیسات مفیدند یا مضر، مستقل از این که در این تأسیسات چه تولید می شود و یا کدام آزمایشات و مطالعات صورت میگیرند، اینها تأسیسات زیرساختی متعلق به جامعه ایران و به مردم ایران اند. رژیم جمهوری اسلامی برای حفظ و بقای خود زیرساختهای جامعه ایران را تحت نظارت و کنترل سازمانهای بین المللی قرار می دهد. این فقط مقدمه ای است بر نظارتهای بعدی که در اولین فرصت از جمله شامل نظارت مستقیم صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بر سیاستهای بودجه دولتی و تضمین اصول ریاضت اقتصادی نیز خواهد شد. همۀ آنهائی که امروز وعدۀ بهبود اوضاع زندگی کارگران را به تعامل با قدرتهای جهانی حواله می دهند در آینده ای نه چندان دور افزایش سن بازنشستگی به 67 سال را برای کارگران به ارمغان خواهند آورد که آن هم به زعم آنان ناشی از رعایت استانداردهای جهانی خواهد بود.  و از آنجا تا گام بعدی، یعنی برگزاری انتخابات تحت نظارت سازمانهای بین المللی و قرار دادن همه جوانب حیات اجتماعی و سیاسی در کنترل این سازمانها راهی نیست. این یعنی باز کردن راه برای نمایندگان و کارگزاران بلوک سرمایه مسلط بین المللی به سرکردگی آمریکا. کیست که نداند که کارشناسان سازمان ملل و مجموعه های پیرامونی آن دستورالعملها و راهکارهایشان را از سیا و پنتاگون و وزارت خارجه آمریکا دریافت می کنند.  دولت انقلابی آینده پرولتاریای ایران نمی تواند و نباید این قراردادها را به رسمیت بشناسد. لغو فوری این قراردادهای اسارت بار باید جزء اولین اقدامات این دولت انقلابی پرولتاریای ایران باشد. اما تا آن زمان نیز چه تضمینی هست که نظارت این "سازمانهای بین المللی" راه همان سرنوشتی را برای جامعه ایران باز نکند که برای عراق باز کرد. بدون میمنت همین نظارتهای بین المللی چه بسا عراق امروز چنین ویرانه خونینی نبود. این امری است که نباید بدان تن داد. جمهوری اسلامی خود را تحت نطارت بین المللی قرار می دهد. این کفالت اما برای طبقۀ کارگر و برای مردم شرافتمند نمی تواند قابل پذیرش باشد. پرسش ما باید این باشد که چه کسی بر کار ناظران نظارت خواهد کرد؟ چه کسی تضمین میدهد که کارگزاران سازمانهای جاسوسی دول مسلط امپریالیستی وارد تأسیساتی نشوند که فردای انقلاب کارگری به دولت پرولتاریائی تعلق خواهند داشت؟ چه کسی تضمین میدهد که "کارشناسان" با ارائۀ گزارشات دروغ و غیر واقعی راه را برای تشنجات و تلاطمات و سرانجام فجایع بعدی هموار نکنند؟ مردم ایران، طبقۀ کارگر، کمونیستها و همۀ انسانهای آزاداندیش و آزادی که خود را به ماشین سرکوب سرمایه داری نفروخته اند، باید خواستار نظارت مردمی بر کار ناظران بین المللی باشند. بدون دخالت احزاب، سازمانها، مجامع و شخصیتهای غیر وابسته به بلوک بندیهای سرمایه و مستقل از "سازمانهای بین المللی" وابسته به سازمان ملل و انی جی او های حقوق بگیر آن، میدان نبرد انرژی هسته ای تنها به میدانی برای تدارک تلاطمات و فجایع بعدی تبدیل خواهد شد.

کارگران کمونیست، رفقا،

منطقۀ خاورمیانه دستخوش تحولات عمیقی است. تحولاتی که به هیچ وجه نوید آینده ای روشن به همراه ندارند. جمهوری اسلامی ایران به عنوان آلترناتیو اسلامی بورژوازی ایران خود نه جزئی از حل مسائل خاورمیانه، بلکه جزئی از مسائل خاورمیانه است. سیاست تعرضی آن به زیان مردم منطقه و ایران است و سیاست عقب نشینی آن نیز به همین ترتیب. خاورمیانه امروز هیچ منبع الهام، هیچ الگوی امیدبخشی ندارد که آینده ای روشن و صلح آمیز در خاورمیانه ای سوسیالیستی را نوید دهد. امید بستن به مانورهای دیپلماتیک بورژوازی فاسد ایرانی تنها به منزلۀ گام نهادن در راه قهقرائی است که آلترناتیوهای آن یا جنگهائی خونین ترند و یا تحمل فقر و فلاکت بیشتر در "تعامل" با بازار جهانی و سلاطین سرمایه. راه دوستی و برادری و سعادت مردم منطقه از کانال سازماندهی و سازمانیابی شما می گذرد. امروز بیش از هر زمان نیازمند ایجاد انبوه سازمانها و مجامع کمونیستی است. مجامعی که نه فقط به مبارزه برای بهبود زندگی امروز خویش بیندیشند، بلکه همچنین بر متن جدالهای سیاسی تعیین کننده به ترسیم خطوط جامعۀ سوسیالیستی فردا نیز بپردازند. در هر واقعۀ بزرگ سیاسی، در هر تحول اجتماعی تعیین کننده، کمونیسم معاصر باید بتواند راه دخالتگری متمایز خویش و بیان سیاسی روشن خود را پیدا کند. عرصۀ جدال هسته ای یکی از این گره گاهها است. نباید اجازه داد که قلم بدستان و کارگزاران بورژوازی با فراکسیونهای رنگارنگ خویش این میدان را قبضه کنند. این میدانی است که سرنوشت همه ما در آن رقم میخورد. سکوت نکنید. هر کدام از این جدالها در عین حال فرصتی است برای ترسیم خطوط جامعۀ آینده ای که برایش مبارزه می کنیم. فرصتهائی که می توان و باید از آنها استفاده کرد و تناقضات درونی نظام سرمایه داری را بر تودۀ زحمتکشان نمایاند و ضرورت و مطلوبیت انقلاب اجتماعی را به امر همه گیری در میان اکثریت تودۀ کارگران و زحمتکشان بدل نمود.  دفتر آینده را ما نیز میتوانیم و باید بنویسیم.

تدارک کمونیستی – جنبش سازمانیابی پرولتاریا

15 فروردین 1394

4 آوریل 2015

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر