دوران گذار آغاز شده است، دست به کار شویم – بیانیه دوم درباره انتخاب ۱۴

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

هیچ‌گاه طبقه سرمایه دار در ایران معاصر از نظر اقتصادی ایچنین فربه و از نظر سیاسی-ایدئولوژیک اینچنین ناتوان نبوده است. این طبقه ای است فرسوده از جدالها و کشمکشهای بی پایان درونی و ناتوان از پاسخگوئی به گرهی ترین جدال ژئوپلیتیک جهان معاصر. این توازنِ ضعفِ بورژوازی، به حضور نیروهایی میدان می‌دهد که یا نظم سیاسی حاکم را در راستای واگرایی های قومی و نژادی، ناسیونالیستی یا شووینیستی، به مصاف می‌طلبند و یا نظم اجتماعی مسلط را در امتداد مرزهای طبقاتی. امید بستن به یک سیر تکاملی آرام اکنون معنایی جز واگذار کردن سرنوشت خود به دیگران ندارد.

رفقای کارگر، کمونیستها،

چهاردهمین دوره مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری در ایران وضعیت نوینی را به نمایش گذاشت که در تمام دوران پس از جنگ ایران-عراق سابقه نداشته است. برای اولین بار در انتخابات نشانه‌های آشکاری از ضعف کل طبقه حاکم و همچنین نشانه‌های بارزی از قدرت نهفته طبقه کارگر نمایان گشته‌اند. در تمام دوران پس از سرکوبهای دهه شصت، طبقه حاکمه در ایران به طور مداوم در انواع مختلف به بازسازی خود پرداخته و در هر تند پیچی از تحولات موقعیت خود را به نحوی مستحکم تر کرده و طبقه کارگر و توده های محروم جامعه را به موقعیتی ضعیفتر رانده بود. قدرت و توانایی این طبقه فقط در قساوت دستگاه سرکوب آن نبود، فقط در آن نبود که به راحتی کارگران اعتصابی را در میدانهای مرکزی شهرها به شلاق می بست، فقط در بگیر و ببند و بکش نبود، در این نیز بود که در هر دوره ای طبقه حاکمه قادر به ارائه بدیلهایی برای اداره جامعه و جایگزین کردن بدیلهای از کار افتاده بود. اصلاحات خاتمی جایگزین سازندگی رفسنجانی شد و مهرورزی احمدی نژاد جایگزین اصلاحات تا بعد جای خود را به تدبیر و امید روحانی بدهد. محصول و نتیجه هر کدام از اینها، یک بورژوازی قدرتمندتر در کنار طبقه کارگری ضعیف‌تر بود. از دوران سازندگی با تعدیلهای اقتصادی اش تا دوران ریاست جمهوری خاتمی که خارج کردن کارگاههای کوچک از شمول بیمه های اجتماعی عملی شد و سپس تا دوران احمدی نژاد و قالب زدن رابطه کار و سرمایه در چهارچوب استاد-شاگردی و دوران روحانی با مجازات اقتصادی نه فقط کارگران،‌بلکه تمام توده های محروم و طبقات کم در آمد و میانه جامعه و سرانجام تا دولت سید محرومان با کاهش رسمی درآمد واقعی کارگران و راندن توده عظیمی از طبقه به زیر خط فقر. حاصل این تحول طولانی طبقه ای است که بیش از ۹۰ درصد آن فاقد حتی قرار دادهای دائمی کار است و کثیر اعضای آن برای امرار معاش ناچار به دست زدن اشتغال به در دو شغل و بیشترند. در مقابل، هیچ‌گاه در تاریخ معاصر ایران تمرکز ثروت در بخش بسیار کوچکی از صاحبان امتیاز در جامعه تا این حد بزرگ نبود.

در تمام این دوران جدالهای سنگین و گاه خونینی در درون خود طبقه حاکمه نیز در جریان بود. چه در درون حاکمیت و چه آن بخشهایی از طبقه حاکم اقتصادی که در خارج از قدرت و در موقعیت اپوزیسیون آن قرار داشتند. در مقاطعی معین، این جدالها حتی بقای کل نظام سیاسی جمهوری اسلامی را با مخاطره جدی روبرو می کرد. چه در جریان شورشهای دانشجویی تیر ماه ۷۸ و چه در طغیان سبز خرداد ماه ۸۸ نظام تا حد گسیختگی کامل به لبه پرتگاه رانده شد تا در آن نقطه قادر به بازسازی مناسبات خویش شود. همچنین بود شورشهای توده های محرومان و کارگران که در دوران سازندگی در اکبر آباد و مشهد و قزوین و در دوران اصلاحات در خاتون آباد کرمان که به وحشیانه ترین شکل سرکوب شدند. مسأله اما این بود که هر کدام از نیروهای متخاصم درون طبقه حاکم در عین حال در خود توان این را می‌دید که با کنار زدن رقبا خود اداره جامعه را به دست گرفته و سرنوشت آن را رقم زند.

همراه با تحولات جهانی و بویژه بر بستر تضعیف بدیلهای مسلط موجود بورژوایی و تشدید تضادهای بین بلوکهای قدرت در سطح جهانی در دوران پس از بحران اقتصادی و تعمیق شکاف در میان دول منطقه، دامنه عمل و محدوده قدرت طبقه حاکمه در ایران نیز کاهش می یافت. این دیگر آن طبقه با اعتماد به نفس بالای دوران سازندگی و اصلاحات نبود. هم توان ایدئولوژیک کلیه دسته بندی ها و فراکسیون های آن کاهش می یافت و هم بکارگیری ماشین سرکوب آن با واکنشهای عمیق‌تری در جامعه مواجه می‌شد. خطوط اساسی شکاف درون طبقه حاکمه در ایران همان خطوطی بودند که در سطح جهانی نیز در جدال با یکدیگر به سر می‌بردند و بویژه در کشورهای غربی به مثابه محل بروز و تجلی این تضادها به نقطه‌ای می‌رسیدند که اجماع پیشین تمام دوران پسا جنگ سردی دیگر امکانپذیر نبود. در ایران نیز همان جدال در جریان بود با این تفاوت که در ایران به مثابه کشوری ویژه در میانه کشمکشهای جهانی تمام آن تضادها به شکلی حادتر نمودار می شدند.

این توازن قوایی بود که در دوران دولت روحانی به فلج قوه مجریه و حرکت به سوی اضمحلال انجامیده بود. بویژه با شورشهای محرومان جامعه در دی ماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸، شکاف عمیقی بین کل دستگاه دولت و طبقات پایین جامعه سر باز کرده بود. پاسخ نظام تشکیل دولتی بود با وجهه حمایت از محرومان. دولتی که وظیفه سازماندهی گذار به نظمی باثبات بدون وارد شدن به تلاطمات سنگین درون طبقاتی طبقه حاکمه بود. عروج جنبش ارتجاعی «زن زندگی آزادی» از یک سو نقطه پایانی بود بر این توهم و در عین حال از سوی دیگر برای لحظه‌ای گذرا آغاز این توهم که اکنون طبقه حاکمه بالاخره پس از بیش از چهار دهه موفق به شکل دادن بدیل نظام سیاسی در خارج از چهارچوبهای آن شده است. اما این توهم نیز مانند آتشی در خرمن کاه با همان سرعتی که شعله‌ور شده بود محو شد و از میان رفت. به جای آن بدیل، حال نظام سیاسیِ حاکم بود که در پاسخ به «زن زندگی آزادی» سکان اداره دولت را به نیرویی سپرد که بتواند ظرفیت بازگرداندن طبقه متوسط به زمین بازی نظام و آشتی آن با نظام سیاسی را داشته باشد. با کنار رفتن بدیل بیرون از نظام، اکنون باید بی دردسر ترین آرایش حکومتی برای ورود به دوران متلاطم جهانی و تثبیت و گسترش و تعمیق مناسبات سرمایه داری در داخل تعبیه می‌شد. توسعه اقتصادی بر مبنای آموزه های مالکیت خصوصی و بازار آزاد با واگذاری امور به فن سالاران و دیوانسالاران شایسته، به اقتصاددانان و دولتمردان همسو با آنان همراه با کنار گذاشتن گرهی ترین و حادترین مسائل جهان معاصر راه حلی بود که طبقه حاکمه برگزید. عزم به بازسازی نظم با بازگرداندن طبقه متوسط به سپهر سیاست عمومی و بیرون راندن دولت از حیطه فعالیت اقتصادی و حتی مسئولیتهای اجتماعی، مسیری بود که آینده ای درخشان را به بورژوازی ایران نوید می داد. بهای دستیابی به این ثبات پرهیز از ورود به پرسشهایی بود که نظام سیاسی حاکم با دقت تمام پاسخگویی به آن‌ها را به آینده موکول کرده بود و در مرکز این پرسشها دو پرسش جایگاه ایران در نظام بین‌المللی و موقعیت ایران در بازارهای جهانی قرار داشت.

معضل از آنجا آغاز می‌شد که عدم پاسخگویی به این پرسشهای گرهی به معنای ابهام در آینده انباشت سرمایه است. ابهامی که در تمام سه دهه گذشته طبقه کارگر ایران بهای آن را پرداخته است. به هر درجه امکان ورود ایران به بازارهای جهانی و تبادلات مالی محدود می‌شد، به همان میزان نیز بار جبران خسارت وارده به طبقه سرمایه دار بر دوش طبقه کارگر قرار می گرفت. طبقه کارگری که اکنون و در سال ۱۴۰۳ دیگر نه توان و نه آمادگی تحمل چنین باری را داشت. مضاف بر این که شرایط جهانی نیز دیگر اجازه مبهم گذاشتن آن گرهگاهها را نمی داد. به این ترتیب آنچه از مبارزات انتخاباتی حذف شده بود از پنجره وارد شد و اجماعی که به نظر می‌رسید حول امر توسعه اقتصادی در میان طبقه حاکم شکل گرفته است، در پرتو وارد شدن تضادها دود شد و به هوا رفت.

در جریان مبارزات انتخاباتی روشن شد که نیروهای درگیر در جدال، فراکسیونهای با نشاط یک بورژوازی متکی به نفس و خوشبین به آینده نیستند که در میدان عمل می کنند. نیروهایی فرسوده اند که هر یک برای غلبه بر دیگری نیازمند به یاری گرفتن طبقات دیگر و حتی خرده گرایشات واگرایانه قومی اند. مبارزه انتخاباتی به سرعت قطبی شد و از اجماع اولیه چیزی باقی نماند. ماشین دولتی را تنها با ورود نیروهای اجتماعی دیگر می‌شد روغنکاری کرد و در رأس این نیروها طبقه کارگر قرار داشت. اینگونه شد که تمام نامزدهای ریاست جمهوری در وعده و وعید بهبود زندگی و سطح دستمزد کارگران به ربودن گوی سبقت از دیگران پرداختند. و با هر درجه رنگ و بوی جدال طبقاتی که وارد مبارزه انتخاباتی می شد، نیروی معینی که در جدال حضور داشت بیشتر و بیشتر به مثابه نیرویی ترسناک برای بورژوازی ظاهر می شد. اگر در آغاز مبارزه انتخاباتی جدال بین «جبهه انقلاب» و اصلاحات تعریف می شد، در پایان آن دیگر رسما به جدالی بین پایه‌های نظام و الیگارشی مسلط بر آن تبدیل شده بود.

رفقا،

این وضعیتی است که تاکنون وجود نداشت. تمام دسته بندیهای درون طبقه بورژوازی فاقد هر گونه چشم انداز نوید بخشی برای آینده و در موقعیتی تضعیف شده به سر می برند.

مردمسالاری اسلامی جناح مسلط بر نظام سیاسی جمهوری اسلامی بی‌کفایتی خود را در حتی تولید یک سیاستمدار و دولتمرد توانا را به اثبات رسانده است و در مقابل تمام جریانات سکولار و دستگاه تبلیغاتی آن بی‌دفاع است. اتکاء این جریان در داخل تنها بر قدرت سازمانی و بازوی نظامی آن است و مشروعیت کنونی آن تنها مشروط به فقدان مشروعیت تمام و کمال رژیم نسل کش صهیونیست است. بدون آن رژیم، مشروعیت این مردمسالاری اسلامی نیز پا بر هواست.

ائتلاف ترانس آتلانتیک فن سالاران و دیوانسالاران و بانکداران در قالب اصلاح طلب و اعتدالی و کارگزار به صفی تعلق دارد که در سطح جهانی در حال زوال است. تمام نسخه های آن برای سازماندهی نظام اجتماعی، از اقتصاد سبز تا جندریسم، با شکست روبرو شده و به تشدید شتاب سیر افول قدرت صنعتی کشورهای غربی منجر شده اند. آنچه در دهه هشتاد قرن بیستم با تاچر و ریگان برای تجدید سازمان جامعه حول اساسی‌ترین پایه لیبرالیسم، بازار آزاد، شکل گرفته بود، اکنون به ایدئولوژی کنترل همه جانبه تمام زمینه‌های حیات اجتماعی توسط دولت و نهادهای فراکشوری بدل شده است. برای کشوری مثل ایران پیوستن به این اردو یعنی مرگ، یعنی صنعت زدایی کامل و سرانجام یعنی تبدیل شدن به بازیچه دست ناتو و گرفتار شدن به سرنوشتی مشابه اوکراین.

و سرانجام جریان لیبرال فاشیستی لمپنیسم سلطنت طلب که با وحشیگری و وقاحت و ایجاد رعب و وحشت و ترور روانی از طریق دستگاه رسانه ای امپریالیستی و عربده کش های میدانی اش در صدد تبدیل خود به بدیلی برای نظام سیاسی حاکم بود، امروز هر چه بیشتر با قرار گرفتن در آغوش رژیم نسل کش صهیونیست به موجودی مطرود بدل می شود.

آرایش سیاسی امروز محصول چنین توازن قوایی است. هیچ‌گاه طبقه سرمایه دار در ایران معاصر از نظر اقتصادی ایچنین فربه و از نظر سیاسی-ایدئولوژیک اینچنین ناتوان نبوده است. این طبقه ای است فرسوده از جدالها و کشمکشهای بی پایان درونی و ناتوان از پاسخگوئی به گرهی ترین جدال ژئوپلیتیک جهان معاصر. این توازنِ ضعفِ بورژوازی، به حضور نیروهایی میدان می‌دهد که یا نظم سیاسی حاکم را در راستای واگرایی های قومی و نژادی، ناسیونالیستی یا شووینیستی، به مصاف می‌طلبند و یا نظم اجتماعی مسلط را در امتداد مرزهای طبقاتی. امید بستن به یک سیر تکاملی آرام اکنون معنایی جز واگذار کردن سرنوشت خود به دیگران ندارد. همچنان که دل بستن به وعده‌های این یا آن جناح طبقه حاکم و امید به بهبود اوضاع از طریق مشارکت در جدال درونی طبقه حاکمه و همراهی با یک جناح برای عقب راندن جناح دیگر، بیراهه ای بیش نیست. چنین رویکردی، هم توان طبقه کارگر را به فرسودگی می‌کشاند و هم مهم‌تر از آن، افق پیشروی را تنها به حدی محدود می‌کند که این یا آن جناح طبقه حاکمه خود تحت فشار واقعیات آن را پذیرفته است. زمان زمان پیشروی است، زمان متشکل شدن طبقه کارگر است. زمان آن است که تمام تضییقاتی را که در چهار دهه گذشته بر طبقه کارگر تحمیل شده و به تباهی حیات بخش عظیمی از طبقه کارگر و محرومان جامعه منجر شده است در مقابل طبقه حاکم قرار داد. زمان آن است که رفع مبانی حقوقی فلاکت جامعه را بعنوان نخستین پیش شرط هر گونه گفتگویی با نمایندگان جناح بندی های مختلف طبقه حاکم قرار داد. حال که تمام نامزدهای مقام ریاست جمهوری خود به لزوم افزایش دستمزد متناسب با تورم اذعان کرده و کسانی از میان آنان حتی به حذف شرکتهای پیمانکاری اشاره کردند، می‌توان و باید نه تنها جبران کاهش واقعی دستمزدها – بویژه در ۵ سال گذشته – را خواستار شد بلکه همچنین مبارزه برای محو فوری شرکتهای پیمانکاری را نیز در دستور کار گذاشت. حال که نمایندگان سیاسی طبقه حاکمه و شخص رئیس جمهور منتخب، خود به عبارت پردازی درباره از میان بردن فقر پرداختند، لازم است که بدون هیچ تردیدی خواستار ممنوعیت قراردادهای سفید امضا و مجازات کارفرمایانی شد که از این اهرم کثیف برای کشیدن شیره جان کارگران استفاده می کنند.

اما نه فقط باید در عرصه مبارزات روزمره و بهبود شرایط زیست توده محرومان به طور جدی وارد عمل شد، بلکه همچنین ضروری و حیاتی است که فراتر از آن بنیانهای نظم ضد بشری سرمایه داری را نیز آماج انتقاد رادیکال طبقاتی قرار داد. امروز زمان زمان طرح چشم اندازهای سوسیالیستی طبقه برای اداره جامعه است، زمان نشان دادن این حقیقت تاریخی به تمام محرومان جامعه است که طبقه کارگر می‌تواند و تنها نیروی شایسته هدایت جامعه از دل تلاطمات امروز به سوی آینده‌ای سعادتمند است.

رفقا،

سیر تحولات با شتابی بیش از آنچه در خوش‌بینانه ترین حالات تصور می‌کردیم در حال تغییر جهان پیش روی ماست. همه آنچه تا زمانی نه چندان پیش‌تر در مقابل چشمان ما به عنوان نظمی طبیعی و ابدی به نظر می‌رسید اکنون به سرعت در حال فروپاشی و زوال است. فرجام این جدال عظیم تاریخی که در پهنه کل گیتی در جریان است به هیچ وجه از پیش رقم نخورده است. جدالی که خاورمیانه و ایران هم یک کانون اصلی آن است. این فرجام می‌تواند ارتجاعی باشد سهمگین تر از نظم کنونی، و به همان اندازه می‌تواند راهی باشد به سوی جامعه‌ای سعادتمند و انسانهایی آزاد. طبقه حاکم اقتصادی از دل خود انواع جریانات سیاسی و ایدئولوژیک و مکاتب فلسفی ارتجاعی و اصلاحگر را بیرون می‌دهد تا به نحوی کنترل اوضاع را همچنان در دست خود نگه دارد. از چپ خواهان تغییر در رویه سیاسی و اصلاح نظام توزیعی ثروت تا راست فاشیستی متکی به سرکوب و البته طیف رنگارنگی از جریانات خواهان اصلاحات یا محافظه کار در میان آن دو قطب.

پرسش اساسی لحظه تاریخی کنونی که سرنوشت جهان به آن گره خورده است اما این است که آیا طبقه کارگر قادر خواهد بود یک بار دیگر قدرت پیشین خود را بازسازی کرده و با صف متحد وارد میدان این نبرد دورانساز شود یا نه. آیا قادر خواهد بود سازمانها و نهادهای گوناگون طبقاتی خود را بر پایه رزمجویی شکل دهد یا نه. و باز هم پرسش دیگر در دل این آرایش نیز آن است که آیا یک سازمان کمونیستی در قلب این صف گسترده و به مثابه تکیه گاه و منبع حفظ و انتقال قدرت تاریخی تمام سنت مبارزاتی جنبش کارگری شکل خواهد گرفت یا نه. آینده به پاسخی بستگی دارد که به این پرسشها خواهیم داد. با ما، با سازمان کمونیستی خودتان، با سازمان تدارک کمونیستی همراه شوید تا با هم این تلاش دورانساز را سازمان دهیم. بدون یک صف نیرومند کمونیستی، بدون یک سازمان منضبط و دارای پایه های ایدئولوژیک مستحکم، بدون خط سرخی که قادر به پیوند همه و هر گونه فعالیت مبارزاتی طبقه کارگر و محرومان جامعه در هیأت مبارزه‌ای واحد باشد، دستیابی به موفقیتهای پایدارتر امکان پذیر نیست تا چه رسد به بر انداختن نظم ضد بشری سرمایه داری و بنای یک جامعه انسانی. رفقا، این صف را دست در دست هم بسازیم. زمان چندانی در اختیار ما نیست. این پنجره تاریخی را که باز شده است از دست ندهیم.

سازمان تدارک کمونیستی

21 تیر ۱۴۰۳

https://tadarok.org/

https://t.me/ttadarok

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

متن پی دی اف

entekhabat 14 2

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر