آنچه امروز در خیابانهای شهرهای ایران میگذرد نه شورش است و نه انقلاب. بیان خشم مقدس توده انبوهی از جوانان مستأصل و ناامید از آینده است که قتل مهسا امینی به مثابه جرقه ای در انبار باروت به انفجار آن منجر شده است. با این همه این انفجار خشم، این عصیان، فقط یک پدیده گذرا نیست. این لحظه متمایزی است در اعتراض اجتماعی با نتایجی مهم در آرایش آتی قوا در مبارزه طبقاتی در ایران.
عصیان شهریور 1401 از وجوهی برخوردار است که آن را از تلاطمات سالهای گذشته متمایز می کند. بر خلاف شورشهای دی ماه سال 96 و آبان ماه 98 که تخریب اوضاع معیشتی توده های زحمتکش مردم علت بلاواسطه آنان را تشکیل می داد، علت بلاواسطه عصیان 401 واقعهای معین در سپهر اجتماعی بود که در ارتباط مستقیم با وضعیت معیشتی توده های مردم قرار نداشت. با این حال عصیان 401 علیرغم تعلق صوری انگیزه بلاواسطه آن به حوزه جامعه مدنی، با تمام اعتراضات برخاسته از دل جامعه مدنی نیز متمایز بود.
ویژگی خصلت نمای تمام اعتراضات «مدنی» در ایران در آن بود که نیروی اصلی و پیش برنده آن را طبقه متوسط شهری تشکیل می داد. به ویژه در شهرهای بزرگ. و ویژگی خصلت نمای تمام اعتراضات بزرگ معیشتی سالهای اخیر در آن بود که این نیروی اصلی در حاشیه شهرها و در میان توده های زحمتکش پایگاه اصلی خود را می یافت. با گذار از اعتراض مدنی دهه هشتاد و اوج ارتجاعی آن یعنی جنبش سبز به اعتراض معیشتی نیمه دوم دهه نود، ثقل جنبشهای اجتماعی نیز جابجا شده و به میان توده های زحمتکش انتقال یافت در حالی که پوسته های ایدئولوژیک جنبشها کم یا بیش ثابت مانده بود.
عصیان شهریور 401 از این ویژگی متمایز برخوردار است که علت بلاواسطه آن در سپهر زندگی اجتماعی قرار دارد اما دامنه آن این بار در میان لایههای رو به پایین طبقه متوسط و طبقات فرودست جامعه در حال گسترش است. طبقات فرودستی که نه نقض حقوق شهروندی و سلب آزادیهای مدنی، بلکه تخریب وضعیت معیشتی دغدغه اصلی زندگی آنان را تشکیل می دهد. بدون این بیعدالتی گسترده طبقاتی، بدون محرومیتها و فقر و فاقه در حال گسترش عمومی، تصور شکلگیری این عصیان غیر ممکن است. مرگ مهسا آن آخرین دانه ارزنی بود که کمر شتر را شکست. لحظه مرگ مهسا به لحظه تلاقی آن دو سویه اجتماعی تبدیل شده است و این آن چیزی است که عصیان کنونی را از شورشهای 96 و 98 و از طغیان 88 متمایز می کند. این لحظه نوینی در حیات جامعه است.
با این همه عصیان کنونی از همان چیزی رنج میبرد که شورشهای معیشتی 96 و 98 رنج می بردند. بر این عصیان نیز خرافه سنگین اولترالیبرالیسم ارتجاعی چنبره زده است که در ضدیت با بیعدالتی های فراگیر جمهوری اسلامی پرچم بیعدالتی های فراگیر متقابلی را بر می افروزد. در دفاع از شکاف طبقاتی اگر بدتر از جمهوری اسلامی نباشد بهتر از آن نیست و در برابر شکاف مذهبی رسمی نظام شکاف ملی و منطقه ای را قرار میدهد که باز هم اگر بیش از آن شکاف مذهبی مخاطره آمیز نباشد کمتر از آن نیست. ترکیب اجتماعی عصیان کنونی نیز دقیقاً به مانند شورشهای 96 و 98 به هیچ وجه در جریانات ایدئولوژیک و سیاسی مسلط بر آن بازتاب نمی یابد. عصیانی که در پایه به توده های مردم تعلق دارد و در بالا به ارتجاع لیبرال-امپریالیستی. و سرانجام شکل بروز عصیان کنونی نیز همان شکلی است که در شورش های پیشین بود: توفنده اما بدون نقشه؛ رادیکال در شکل اما فاقد ظرفیت تداوم. و دقیقاً به همین دلایل نیز عصیان کنونی با احتمال قریب به یقین باز هم به همان نتایجی منجر خواهد شد که شورشهای پیشین منجر شدند. سرکوب خواهد شد و فرو خواهد نشست تا بغض دیگری بر بغضهای تلنبار شده درون جامعه افزوده گردد.
مسأله گرهی عصیان امروز همانی است که در سالهای 96 و 98 نیز بود. مادام که یک جنبش اعتراضی اجتماعی قادر به انتقال تصویری امیدبخش از آینده نباشد؛ مادام که چنین جنبشی از درایت و بلوغ سیاسی لازم برای نه فقط عقب راندن نظام حاکم، بلکه همچنین پس زدن اپوزیسیون ارتجاعی برخوردار نباشد؛ مادام که قادر به نشان دادن آن توان سیاسی لازم برای اداره امور چه در جریان مبارزه و چه در فردای یک پیروزی احتمالی نباشد؛ نه از توان همه گیر شدن در میان توده های زحمتکش برخوردار خواهد گردید و نه به طور اولی از امکان پیروزی. شکست عصیان باز هم به معنای اشاعه بیشتر استیصال خواهد بود و در جامعهای مستأصل بدون چشم انداز خروج، این انحطاط است که باز هم گسترش خواهد یافت تا در زمانی دیگر دور دیگری از بروز نارضائی واقع شود.
با این همه عصیان امروز از این نقطه نظر نیز متفاوت است که در لحظه تاریخی متفاوتی واقع می شود. امروز جهان سرمایه داری با بزرگترین شکاف تمام دوران استقرار خویش مواجه است و هیچ نیروئی در هیچکدام از قطبهای جهانی متخاصم قادر به ارائه چشم انداز حفظ و بقای نظام سرمایه داری برای دوره ای طولانی نیستند. نیروهای چالشگر قطب رو به عروج، از چین و روسیه تا هندوستان و برزیل و سایر کشورهای مشابه، ممکن است بتوانند برای حوزه های ملی خود موفقیتهائی کسب کنند اما هیچکدام قادر نخواهند بود حیات دیرپائی برای سرمایه داری متلاطم، لرزان و درگیر در سخت ترین چالشهای طول عمر خود را در سطح جهانی تضمین کنند. و آن نیروهائی که تاکنون ضامن حفظ این نظام بودند، اکنون با شکست در برابر چالشهای نوین پیش روی، برای همیشه توانائی حفظ آن نظم بینالمللی را نیز از دست می دهند. برای لیبرالیسم متأخر که در انواع ایدئولوژیهای محیط زیست گرایانه و مبتنی بر جنسیت تصنعی از یک سو در هیأتی اولترالیبرال ظاهر میشود و از سوی دیگر هر چه بیشتر هم خود مشخصات فاشیستی به خود میگیرد و هم علناً به تقویت گرایشات و جریانات فاشیستی دست می زند، وضعیت کنونی چیزی غیر از اعلام ورشکستگی به همراه نداشته است. در سطح جهانی این جریانی است رو به عقب نشینی که تلاشهایش برای شکل دادن به نظم مطلوب خویش، از آمریکای لاتین تا بلاروس و خاورمیانه و شرق آسیا، یکی پس از دیگری ناکام میمانند و اکنون بیشتر و بیشتر در سنگر و دژ اصلی خود یعنی اروپا و آمریکای شمالی پناه می گیرد.
این لحظه تاریخی ای است که تشدید تضادها در ایران نیز در آن واقع می شود. لحظهای که خود در روند تشدید تضادها در ایران مؤثر بوده و به آن شتاب بخشیده است. دو سوی این جدال بزرگ جهانی در سپهر سیاست ایران در دو قطب متخاصمی بازتاب می یابند که یک سر آن را هسته اصلی نظام با نیروهای نظامی و بدنه حزب اللهی اش و سر دیگر آن را ائتلاف گسترده ای از درون نظام تا اپوزیسیون سرنگونی طلب و تجزیه طلب و برانداز آن تشکیل می دهند. دو قطبی که هر دو ناتوان از ارائه پاسخ به گرهی ترین و پایهای ترین معضلات جامعه ایران امروز هستند.
به عبارتی دیگر، همه ملزومات مادی تحولی رو به پیش با سرعتی شگفت انگیز در حال فراهم شدنند. آنچه امروز باید انجام داد تلاش برای شکل دادن به این توده بی شکلی است که امروز در اثر برانگیختگی به تحرک در میآید اما نه قادر به تشخیص راه پیروزی است و نه حتی قادر به تشخیص درست دوست و دشمن. در چنین لحظاتی است که کمونیسم به مثابه جنبش انتقاد همه جانبه از نظم مسلط باید بتواند حقانیت خویش را در عرصه عمل به منصه ظهور برساند. این حقانیت نه تاریخی است و نه از پیش داده شده. امری است مربوط به عمل اجتماعی و عمل اجتماعی در مقطع کنونی یعنی مبارزه برای تبدیل عصیانهای کنونی به جنبشهائی آگاهانه، نقشه مند و دارای تاکتیکهای مناسب برای پیشروی و عقب راندن دشمنان طبقاتی. و همه اینها تنها در یک صورت قابل تحققند:
سازماندهی، سازماندهی و باز هم سازماندهی
رفقا، فرصتها را از دست ندهیم.
سازمان تدارک کمونیستی
31 شهریور 1401
22 سپتامبر 2022