بعد از این که کمیته نروژی نوبل تصمیم خود را اعلام کرد، کارشناسان سیاسی آغاز به جستجوی نام برنده جدید این جایزه، خانم ماریا کورینا ماچادو، کردند.
من به یاد محله شیک آلتامیرا در کاراکاس پایتخت ونزوئلا افتادم که ویلاهای خانواده های اشرافی کریاویوها (اعقاب استعمارگران مهاجر اولیه) در آنجا قرار دارند. هنگامی که در خیابانهای آنجا قدیم میزدیم (زمانی بود که چاوز حکومت می کرد)، دوستان ونزوئلایی ما رستورانهای گران قیمت را به ما نشان میدادند. کاملو گارسیا که یک تیره پوست دورگه بود گفت: «تا چند سال پیش من اجازه ورود به این اماکن را نداشتم. حتی اگر یک کیسه پر بولیوار (پول ونزوئلا) هم همراه داشتم.»
در دوران پیشا چاوز طبقات ممتاز ساکن این بخش از کاراکاس لباسهای متمایزی می پوشیدند. این محلات برای سیاهان، سرخپوستها و دورگه های بومی و اسپانیائی که اکثریت مردم فقیر و تیره پوست این کشور ثروتمند نفتی را تشکیل میدهند ممنوع الورود بودند.
هوگو چاوز، پسر یک معلم شهرستانی، خودش هم اصل و نسبش به اختلاطی از بردگان آفریقایی و بومیان و مهاجرین اسپانیایی می رسید. هنگامی که او به قدرت رسید صاحبان نژادپرست این رستورانها را مورد تعقیب قرار نداد. به جای آن کمیسیونی برای حمایت از مصرف کنندگان تشکیل داد که برابری شهروندان را به شکل اجباری مقرر می کرد.
چاوز الیت ونزوئلایی متشکل از گروه کوچکی از اشراف موروثی، زمینداران بزرگ و تجار نفتی را به مصاف طلبید. آنها برای قرنها در جهت منافع کمپانی های انرژی انگلستان و آمریکا بر این کشور آمریکای لاتین حکمرانی کردند و سودهای سرشاری را به یغما بردند که در بانکهای خارجی ذخیره می شدند.
آن زمان ونزوئلا پمپ بنزین آمریکا بود. وزرا و بانکداران آن بیشتر اوقات زندگی خود را بین مادرید، لندن و میامی به سر می بردند؛ در بهترین دانشگاههای غرب تحصیل میکردند و انگلیسی را بهتر از اسپانیولی تکلم می کردند. سیاست محلی را آنها در محلات ثروتمند نشین کاراکاس تعیین میکردند؛ جدا از هموطنان فقیر خودکه بهعلت فقدان آموزش عمومی و بهداشت همگانی به سختی خواندن و نوشتن می دانستند و هیچگاه به دکتر نمی رفتند.
در دامنه های کوههای آند کارائیب و نه چندان دور از رستورانهای آلتامیرا، انبوه بی پایان زاغه های کاراکاس قرار داشتند. آلونکهای موقتی که شبیه لانه های پرستو ها بودند محل زندگی مردم عادی ونزوئلا بود. در سال ۱۹۸۹ آنها در اعتراض به اصلاحات نئولیبرال دیکته شده از طرف واشنگتن به خیابان ریختند. رژیم دمکراتیک دستور متفرق کردن تظاهرات با زور را صادر کرد. بر اساس آمارهای رسمی صدها نفر کشته و هزاران نفر دستگیر، زخمی و یا ناپدید شدند. جامعه بین امللی هم توجهی به این کشتار نکرد، اما این وقایع خونین که به کاراکازو معروف شده اند، هوگو چاوز و متحدان وی را به قدرت رسانده و به تغییر واقعی در کشور منجر شدند.
ماریا کورینا ماچادو آنهائی را نمایندگی می کرد که مخالف این تغییرات بودند. او یک عضو نمونه الیت استعمارگران محلی، یک اشرافی با تربیت خوب، یک سیاستمدار نسبتاً معروف و دختر یک تاجر ثروتمند بود که در ماساچوست آمریکا تحصیل کرده و دوره کارآموزی ارشد خود را در [دانشگاه ممتاز] ییل [آمریکا] به پایان رسانده بود. یک ربع قرن پیشتر، پس از پیروزی چاویستا ها، ماچادو تبدیل به صدای اقلیت ثروتمندی شد که مایل نبود سهم خود از قدرت و امتیازات اجتماعی خود را با دیگران تقسیم کند. حتی همان زمان هم او از حمایت بی دریغ آمریکا و اروپا برخوردار بود.
در غرب، جایی که در حال جشن گرفتن برای پیروزی در جنگ سرد بود، از این نارضایتی وجود داشت که دولت جدید ونزوئلا از «نظم مبتنی بر قاعده rules-based order»انتقاد می کرد و از رانتهای نفتی برای ساختن مدارس، بیمارستانها و مسکن استفاده می کرد به جای آن که جیبهای آدم حسابی های معینی را پر کند.
در سال ۲۰۰۲ هنگامی که الیگارش های نفتی دست به یک کودتای نظامی علیه چاوز زده و او را دستگیر کردند، ماریا کورینا فوراً به کاخ ریاست جمهوری رفت تا به پدرو کارمونا که قدرت را تصرف کرده بود اعلام وفاداری کند. طنز ماجرا در این بود که آن زمان او برای یک سازمان مردم نهاد غیر دولتی کار می کرد که وظیفه اش را بر تضمین برگزاری انتخابات آزاد و شفاف قرار داده بود.
اما این طبقات ممتاز یک بار دیگر بازنده شدند. حدود یک میلیون نفر در کاراکاس به خیابانها ریختند. همه آنها از محلات فقرا و «رنگین پوستان» می آمدند. ارتش ونزوئلا از دستورات کارمونا سرپیچی کرد. آنها چاوز را آزاد کردند و او پیروزمندانه به پایتخت بازگشت. اما توطئه گران کودتاچی، از جمله خود ماریا کورینا ماچادو، بهخاطر اقداماتشام مجازات نشدند.
جالب این که ماچادو که جایزه نوبل و جایزه به همان اندازه مزخرف ساخاروف را بهخاطر «مقاومت در برابر دیکتاتوری» دریافت کرده است حتی یک روز نیز در زندان به سر نبرده است. آن هم علیرغم سالها مبارزه علیه چاوز و نیکلاس مادورو، دخالت در توطئه علیه دولت ونزوئلا، درخواست تحریم های سخت تر و فراخوان هایش برای «دخالت بشردوستانه» به امید یک تهاجم آمریکائی که باید راه او برای قدرت را هموار میکرد.
چاویستا ها با این خانم تسویه حساب نکردند، اساساً به این دلیل که محبوبیت ناچیزی فقط در میان حلقه ای از شهروندان ثروتمند دور از توده مردم ونزوئلا داشت. با این موقعیت، او تنها می توانست روی حمایت دیگران حساب کند.
این حکایت شناخته شده ای است در آمریکای لاتین. حالا در ونزوئلا تصویری از برنده جدید جایزه نوبل در حال ملاقات با جورج بوش در کاخ سفید پس ویران کردن عراق و افغانستان توسط نیروهای آمریکائی منتشر شده است. این دلیل آن است که چرا ماریا ماچادو جایزه نوبل را به عنوان بخشی از حمله آتی به ونزوئلا دریافت کرده است که در مقابل چشم همگان در حال تدارک است.
پرزیدنت نیکلاس مادورو در اظهار نظری نسبت به جایزه ماریا کورینا او را به عنوان «سایونا جادوگر اهریمنی» توصیف کرد. این شخصیت داستانهای فولکلور در جتگل ها به عنوان زنی بی دفاع در مقابل رهگذران ظاهر میشود و آنها را مفتون میکند تا سپس به یک هیولا تبدیل شود و آنها را ببلعد.
دنیا حیرت زده است: بر چه اساسی چند سیاستمدار نروژی به طور دلبخواهی یک حامی خشونت را به عنوان صلح آفرین کل جهان انتخاب کرده اند تا زمینه را برای یک جنگ تازه مهیا کنند؟ اما پوشش رسانه ای این وقایع نشان داد که اکثریت ژورنالیست های پسا شوروی به ونزوئلا از دریچه ای پروپاگاندیستی نگاه کرده و بیشرمانه ماچودو را با ماندلا مقایسه میکنند. بسیاری از قلم به دستان راحت ترین راه را انتخاب میکنند. تصاویر تشریفاتی ماریا کورینا را از نشریات خارجی کپی میکنند، با این که این تصاویر کمترین ارتباطی با واقعیات دارند. آنها همچنین با میل از ونزوئلا هیولاسازی میکنند و خواستار آن می شوند که موشکهای دمکراتیک به سوی آنجا پرتاب شوند.
و البته این رزمندگان دمکراسی در روؤیای بازگشت آن دوران قدیم به سر می برند که عوام اجازه ورود به رستوران های خوب را نداشتند.
آندری مانچوک
۱۵ اکتبر ۲۰۲۵
ترجمه تحریریه تدارک کمونیستی


ادامه مطلب ..و