ریشه‌های نازی ناتو

نوشتۀ: گابریل راکهیل
Write a comment

سازمان ناتو در واقع همان NAFO یا «سازمان فاشیستی آتلانتیک شمالی» است – و این شوخی نیست. این واقعیتی به شدت جدی است که نیاز به تحلیل دارد…آلن دالس، مدیر آینده‌ی سیا، شکایت می‌کرد که کشورش با دشمن اشتباهی می‌جنگد زیرا نازی‌ها مسیحیان آریایی طرفدار سرمایه‌داری بودند، در حالی که مخالف واقعی، کمونیسم بی‌خدا بود.

heusinger

هانس اشپایدل سمت راست و آدولف هویزینگر و دیگر افسران نازی و آدولف هیتلر در اتاق فرماندهی جنگ هویزینگر در انتهای تصویر سمت چپ

گابریل راکهیل

برگرفته از جنوب جهانی

مورخان بورژوا معمولاً پیدایش ناتو را اینگونه توصیف می‌کنند که یک سازمان دفاعی در آتلانتیک شمالی برای مهار به اصطلاح تهدید شوروی لازم بود. آنچه این مورخان ذکر نمی‌کنند این است که ایده‌ی یک اتحاد نظامی ضد کمونیستی بین اروپای غربی و آمریکا، حمایت قوی یک چهره‌ی مهم سیاسی آلمان را داشت و گاهی گفته می‌شود که ناتو آفریده‌ی او بود. این مرد هاینریش هیملر بود که به خاطر نقشش به عنوان رهبر اس‌اس و یکی از معماران اصلی هولوکاست نازی معروف است.

قلب جنگ جهانی دوم در شرق بود، جایی که هیتلر با حمایت مالی سرمایه‌داران اصلی غربی، قول داده بود آنچه را چهارده کشور سرمایه‌داری نتوانسته بودند پس از ۱۹۱۷ ریشه‌کن کنند، نابود کند: سوسیالیسم واقعاً موجود.

زمانی که برای هیملر روشن شد این جنگ شکست خورده است – پس از نبرد استالینگراد در ۱۹۴۳ – او شروع به ارائه‌ی پیشنهادهای محرمانه به غرب کرد تا اتحادی تشکیل دهند که به آنها اجازه دهد به صورت جمعی کاری را انجام دهند که نازی‌ها (و فاشیست‌های ژاپنی) به تنهایی قادر به انجامش نبودند.

این ایده توجه بخش‌هایی از نخبگان غربی را جلب کرد و چهره‌های قدرتمند کشورهای امپریالیستی اصلی با نظر هیملر موافق بودند. آلن دالس، مدیر آینده‌ی سیا، شکایت می‌کرد که کشورش با دشمن اشتباهی می‌جنگد زیرا نازی‌ها مسیحیان آریایی طرفدار سرمایه‌داری بودند، در حالی که مخالف واقعی، کمونیسم بی‌خدا بود.

دالس که در آن زمان در سازمان پیشین سیا، یعنی دفتر خدمات استراتژیک کار می‌کرد، یکی از طرف‌های مذاکره با هیملر برای اتحاد برنامه‌ریزی شده ضد کمونیستی آتلانتیک شمالی بود. ژنرال کارل ولف، دستیار سابق هیملر، در ازای عفو پس از جنگ، به دالس پیشنهاد داد تا با متحدان نازی خود، یک شبکه اطلاعاتی علیه استالین ایجاد کند.

این دقیقاً همان چیزی بود که اتفاق افتاد و دالس بسیاری از نازی‌ها و فاشیست‌های دیگر را در صفوف یک سازمان بین‌المللی ضد کمونیستی ادغام کرد. این شامل راینهارد گلن، رئیس سرویس اطلاعاتی نازی متمرکز بر شوروی می‌شد که توسط سیا برای هدایت اطلاعات آلمان غربی پس از جنگ منصوب شد و در آنجا به استخدام بسیاری از همکاران نازی خود پرداخت.

valerio

از چپ والریو بورگزه، ژنرال فرمانده ارتش فاشیستی ژاپن و آدم سیا و فاشیست نوبوسوکه کیشی در سمت چپ

همچنین، به عنوان بخشی از عملیات سپیده‌دم در ایتالیا، شامل والریو بورگزه، مردی که به عنوان شاهزاده سیاه شناخته می‌شد و یکی از رهبران اصلی فاشیسم پس از جنگ بود، که توسط OSS از افتادن به دست شوروی‌ها نجات یافت و سپس برای سیا کار کرد.

نوبوسوکه کیشی، مقام ژاپنی که اعلامیه جنگ علیه ایالات متحده را امضا کرد و به دلیل حکومت بی‌رحمانه‌اش بر یک مستعمره ژاپنی در شمال شرق چین به «شیطان شووا» معروف بود، نیز توسط این سازمان بدنام توانبخشی شد که صعود او به نخست وزیری ژاپن را تأمین مالی کرد. با این حال، این نمونه‌ها تنها نوک کوه یخ هستند، زیرا تعداد بی‌شماری از فاشیست‌ها پس از جنگ جهانی دوم توانبخشی شدند که حداقل ۱۰,۰۰۰ نفر از آنها مستقیماً به ایالات متحده برده شدند.

وقتی ناتو رسماً در سال ۱۹۴۹ تأسیس شد، پرتغال یکی از اعضای مؤسس آن بود. در آن زمان پرتغال یک دیکتاتوری فاشیستی بود، که این نیز نشان می‌دهد ناتو از همان ابتدای تأسیس، یک اتحاد نظامی از قدرت‌های امپریالیستی (چه دموکراسی‌های بورژوازی و چه دولت‌های فاشیستی) علیه کمونیسم بود، که دقیقاً همان چیزی است که هیملر در ذهن داشت.

یونان در سال ۱۹۵۳ به ناتو پیوست، پس از آنکه کمونیست‌ها، که نقش برجسته‌ای در آزادسازی کشور از نازی‌ها داشتند، در یک جنگ بی‌رحمانه علیه اشغالگران جدید ضد کمونیست – بریتانیا و ایالات متحده – شکست خوردند.

پس از اینکه ابتدا پادشاه طرفدار فاشیسم را بازگرداندند و سپس یک دولت دست‌نشانده راست‌گرا را مستقر کردند، قدرت‌های امپریالیستی غربی به یونان خوشامد گفتند تا به ناتو بپیوندد، زیرا اکنون به یک دولت وابسته ضد کمونیست قابل اعتماد تبدیل شده بود. این الگوها در طول تاریخ طولانی ناتو قابل مشاهده است، و اوکراین تنها یکی از آخرین نمونه‌های یک دولت وابسته نئوفاشیست است.

آلمان غربی در سال ۱۹۵۵ به ناتو پیوست، همان سالی که تجدید تسلیحات جمهوری فدرال آلمان از طریق توافقنامه‌های پاریس مجاز شد. دولت آلمان غربی داوطلبان را انتخاب کرد و ۶۱ ژنرال و دریادار ورماخت نازی را در ارتش جدید خود پذیرفت، و تعداد بیشتری را در رتبه‌های پایین‌تر.

در میان افسران عالی‌رتبه نازی که در ارتش آلمان غربی ادغام شدند، هانس اشپایدل و آدولف هویزینگر بودند که به عنوان دو ژنرال ستاد اول سوگند یاد کردند. اشپایدل «رئیس دپارتمان نیروهای ترکیبی وزارت دفاع» شد و به عنوان یکی از مشاوران اصلی نظامی صدراعظم کنراد آدناور خدمت کرد (پستی که بعداً توسط هویزینگر اشغال شد).

هویزینگر، که هیتلر از او به عنوان «همکار وفادار و صادق من» یاد کرده بود، به بالاترین مقام نظامی در حال خدمت آلمان غربی تبدیل شد، معادل رئیس ستاد مشترک ایالات متحده. او همچنین به عنوان رئیس ارزیابی سازمان گلن در سیا خدمت کرد و وظیفه‌اش را چنان خوب انجام داد که طبق اسناد داخلی، سازمان او را «جدیاً» برای پست گلن در نظر گرفت.

هویزینگر همچنین به عنوان مأمور سیا فعالیت می‌کرد و «به مشاوره و اعتماد به نمایندگان سیا ادامه داد». آنها گزارش دادند که «دیدگاه‌های سیاسی هویزینگر آشکارا در راستای منافع ایالات متحده است». این دو رهبر نازی ارتقا یافتند و به اولین ژنرال‌های چهار ستاره آلمان غربی تبدیل شدند.

هر دو افسر عالی‌رتبه نازی نقش‌های کلیدی در ناتو ایفا کردند. در سال ۱۹۵۴، اشپایدل به عنوان «مذاکره‌کننده اصلی در مورد ورود آلمان به ناتو» منصوب شد. او ادغام نیروهای مسلح آلمان غربی در ناتو را نظارت کرد و به فرماندهی نیروهای زمینی متحد در اروپای مرکزی منصوب شد. این بدان معنا بود که اشپایدل «فرمانده عملیاتی ارشد تمام لشکرهای آلمانی، آمریکایی، فرانسوی و بریتانیایی در منطقه مرکزی ناتو» بود.

هویزینگر، یک افسر عالی‌رتبه نازی که مستقیماً در جنگ نسل‌کشی علیه شوروی دخیل بود، در صورت بروز جنگ با کشورهای پیمان ورشو، می‌توانست فرمانده ارشد زمینی ناتو باشد. او به «افسر ارشد نظامی و مشاور ارشد نظامی دبیرکل» ناتو تبدیل شد و به عنوان رئیس کمیته نظامی ناتو، «بالاترین رتبه در شاخه غیرنظامی سازمان» خدمت کرد.

اشپایدل و هویزینگر، مانند بسیاری دیگر که در ناتو ادغام شدند، نازی‌های رده‌پایین نبودند. اشپایدل در ژانویه ۱۹۴۴ به درجه ژنرال ستاد ارتقا یافت و به خاطر خدمتش در جنگ نابودی ضد شوروی، صلیب شوالیه صلیب آهنین را دریافت کرد.

طبق برگه اطلاعاتی سناتور آمریکایی وین مورس در سال ۱۹۶۱، هویزینگر در سال ۱۹۴۱ «رئیس عملیات ستاد هیتلر» شده بود و «مسئول برنامه‌ریزی نظامی تمام تهاجمات نازی از آن پس» بود. او جوخه‌های ویژه نابودی (آینزاتس‌گروپن) را هدایت می‌کرد که وظیفه‌شان «نابودی تمام یهودیان و سایر گروه‌ها» بود.

هویزینگر دیدگاه خود را درباره این مسائل با صراحت قابل توجهی توضیح داد: «همیشه نظر شخصی من این بود که رفتار با جمعیت غیرنظامی و روش‌های جنگ ضد پارتیزانی (نابودسازی) به رهبران سیاسی و نظامی فرصتی می‌داد تا برنامه‌های خود را اجرا کنند، یعنی نابودی نظام‌مند اسلاوها و یهودیت

اشپایدل و هویزینگر تنها آلمانی‌هایی نبودند که مسیر نازی‌ها را به سوی ناتو دنبال کردند، اما موقعیت‌های رهبری آنها نشان می‌دهد که ناتو تا چه حد در مورد پیوندهایش با فاشیسم بی‌پرده بوده است. هر دوی آنها همچنین در ایجاد ارتش‌های «پشت پرده» دخیل بودند – شبه‌نظامیان فاشیست مخفی که هدف اولیه ادعایی آنها خدمت به عنوان نیروهای نظامی در پشت خطوط دشمن برای انجام عملیات خرابکاری و جاسوسی در صورت تهاجم شوروی بود.

در آلمان، سرهنگ نازی آلبرت شنز شبکه‌ای از حدود ۲,۰۰۰ افسر و ۱۰,۰۰۰ سرباز نازی ایجاد کرد و مدعی شد که در صورت جنگ قادر به بسیج ۴۰,۰۰۰ جنگجو است. آنها از حمایت مالی دنیای تجارت برخوردار بودند و به طور منظم اطلاعات را با سازمان گلن به اشتراک می‌گذاشتند. خود گلن «پدر معنوی نیروهای پشت خط در آلمان» بود. سازمان شنز همچنین با دو شبکه نازی دیگر که هر دو به طور مخفیانه توسط ایالات متحده تأمین مالی می‌شدند، ارتباط داشت: خدمات فنی (Technischer Dienst) و اتحادیه جوانان آلمان.

ارتش‌های پشت خطی که این رهبران نازی در آلمان غربی ایجاد کردند، بخشی از یک شبکه اروپای غربی از شبه‌نظامیان فاشیست مخفی بودند که توسط سیا، MI6 و ناتو ایجاد شده بودند.

این سازمان‌ها نازی‌ها، فاشیست‌ها و دیگر ضد کمونیست‌های راست افراطی را استخدام می‌کردند، به آنها اسلحه و مهمات می‌دادند و آنها را کاملاً برای جنگ تجهیز می‌کردند. آنها را فعال می‌کردند تا حملات تروریستی با پرچم دروغین علیه جمعیت غیرنظامی انجام دهند، که کمونیست‌ها را مقصر آن می‌دانستند تا سرکوب را توجیه کنند و حمایت از به اصطلاح دولت‌های قانون و نظم را به دست آورند.

این استراتژی ضد کمونیستی تنش به شدت مرگبار بود: صدها نفر را کشت و هزاران نفر را مجروح کرد. ناتو پشت این حملات تروریستی با پرچم دروغین بود و نازی‌های ناتو، حداقل، در ایجاد سازمان‌هایی که این حملات را انجام می‌دادند، دخیل بودند.

شوخی معروف که ناتو در واقع NAFO (سازمان فاشیستی آتلانتیک شمالی) است، شوخی نیست. این یک واقعیت به شدت جدی است که نیاز به تغییر دارد. مبارزه علیه NAFO بخش ضروری مبارزه علیه فاشیسم و امپریالیسم است.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

سایر مطالب این دسته: « کرگدن

سیستم ارسال دیدگاه توسط CComment

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

صدا و تصویر