نامه هایِ گرانبارِ تو

نوشتۀ: محسن اخوٌت
Write a comment

من با نظرِ تو مبنی بر فریبکاری و سوءِ استفادهً لیبرالیسمِ "همیشه فریبکارِغرب " موافقم، و تأکید می کنم که طرحِ مطالبهً آزادی هایِ دمکراتیک (تازه اگر صادقانه هم باشد) نباید در برابرِ انبوهِ مطالباتِ مهم ترِ طبقاتیِ زحمتکشان قرار بگیرد و مبارزاتِ شان را به انحراف بکشد. آزادی ها و مطالباتِ دمکراتیک باید تابعی از مبارزهً طبقاتیِ کارگران باشد.

می دانم که بازهم عقب افتادم . نمی گویم باختم و تو بردی . برد و باخت که در کار نیست . امٌا اذعان می کنم سرعت و انگیزهً تو را ندارم و شرمنده ام که جوابِ همهً نامه هات را نداده ام. نهمین نامه ات را چند روز پیش گرفتم و هنوز درجوابِ نامهً چهارم ات مانده ام یا درمانده ام . حالاهم که با عجله دارم می نویسم بابتِ تعبیرِ اشتباهی است که در نامهً آخریت و نمی دانم شاید قبلیِ آن احساس کردم . نوشته ای".. بالاخره اقامتِ طولانی مدت در خارج از کشور خواه ناخواه حتيٌ کسانی مثلِ تو راهم تحتِ تأثیرِ فرهنگِ نئولیبرالیستی قرار می دهد طوری که به سختی می توانی جوانبِ منفیِ برجسته کردنِ آزادی هایِ دمکراتیک درجوامعی مثلِ ایران را در نظر بگیری.." عجبا ! فکر می کردم سوء تفاهم ها همان اولِ ماجرا با بحث هایی که داشتیم برطرف شده و از آن هاعبور کرده ایم و به تفاهم رسیده ایم . ولی وقتی دیدم ادامه داده ای"موضوعِ حجاب و آزایِ پوشش و این آزادی هایِ دمکراتیکِ فریبکارانهً نئولیبرالی مسئلهً اصلیِ جوامعِ فلاکت زدهً جهانِ جنوبی نیست..." تنم را به واقع لرزاندی و دانستم که اصلِ سوءِ تعبیرها سر جایِ خود باقی مانده. البته تقریبأ مطمئنم که این ارزیابیِ نامنصفانهً تو نسبت به من، بعد از نزدیک به چهل سال آشنایی، نظر واقعی و احساسِ قلبی ت نیست و بیشتر نتیجهً عکس العملیِ تو در برابرِ هجمهً همه جانبهً لیبرالیِ غرب ، یعنی همان مادرِ اصلیِ لیبرالیسمِ بدونِ پیشوندِ نئو یا پسوندِ نو است که انگار دامنِ هرغرب نشینِ از جمله مراهم می گیرد. شایدهم منظورِ تو شخصِ من نبوده باشد. انتظارم هم غیرازاین نیست . الله اعلم. حالا ناچاری روده درازی مرا بازهم تحمل کنی تا بلکه ته ماندهً سوءِ تفاهم ها برطرف شود :

اولأ : خودت بهتر می دانی که آزادی ها یا حقوقِ دمکراتیک، نه دستورالعمل هایِ "فریبکارانهً" به قول تو نئو لیبرالی؛ و نه حتيٌ اختراع و دستاورهایِ آن، بلکه نتیجهً پیروزمندِ یک کشاکشِ طبقاتی و اجتماعی میانِ نظامِ کهنهً فئودالی و نظامِ نوظهورِ سرمایه داری بوده. بورژوازی نیاز به گشایشِ هر چه بیشتر برایِ رشدِ خود از طریقِ پاره کردنِ پوستهً سخت و کهنه و محدودِ نظامِ قبلی داشته و به موازاتِ آن آزادی هایِ دمکراتیکِ عمومی که بخشأ و تا حدودی آزادیِ نسبی طبقاتِ فرودست راهم، علیرغمِ خواستِ بورژوازی، فراهم کرد را به ارمغان آورد. یعنی که بورژوازی به آن ها تن داد و یا شاید بشود گفت که خواسته هایِ ایدئولوژیک و فرهنگیِ روشنگری، روشنفکری و انقلابیِ آن دوره به بورژوازی تحمیل شد. بنابراین فکر نمی کنم بتوان حقوقِ دمکراتیک را از آن جا که همزمان با بورژوازی و لیبرالیسم متولٌد شد همجنسِ بورژوازی و متعلٌق بدان و ناشایست برایِ تودهً مردم دانست. طبقهً کارگر به آن نیاز دارد وهنگامِ به قدرت رسیدن، وسیعأ آنرا گسترش و تعمیق خواهد داد. آزادی هایِ دمکراتیک در انقلابِ فرانسه به منشورِ انقلاب و قانونِ اساسی تبدیل شد، در کمونِ پاریس بخشی از خواسته هایِ عمقی وعمومی شد؛ و در انقلابِ اکتبر و ادامهً آن به عمیق ترین و گسترده ترین وجهی در کلٌیهً قوانینِ مدٌون، گنجانده و در حیاتِ اجتماعی جاری شد؛ به خدمتِ توده هایِ تا آن زمان محروم از آن ها درآمد و سیلیِ گیج کننده و محکمی به صورتِ لیبرالیسمِ فریبکارِ جهانی زد . من با نظرِ تو مبنی بر فریبکاری و سوءِ استفادهً لیبرالیسمِ "همیشه فریبکارِغرب " موافقم ، و تأکید می کنم که طرحِ مطالبهً آزادی هایِ دمکراتیک (تازه اگر صادقانه هم باشد) نباید در برابرِ انبوهِ مطالباتِ مهم ترِ طبقاتیِ زحمتکشان قرار بگیرد و مبارزاتِ شان را به انحراف بکشد. آزادی ها و مطالباتِ دمکراتیک باید تابعی از مبارزهً طبقاتیِ کارگران باشد.

وقتی تشخیصِ زمان و جایگاه و نحوهً طرحِ حقوقِ دمکراتیکِ واقعی توده ها و این که نباید مخلٌ مبارزهً طبقاتیِ کارگران باشد اهميٌتِ اساسی دارد، پس دیگر تکلیفِ تظاهرات برایِ آزادیِ پوشش و بی حجابی و شعارِ "زن زندگی آزادی" روشن است. این شعارها و حرکات نه تنها هرگز خواسته هایِ اساسی و اولويٌتِ طبقاتیِ تودهً عظیمِ مردم نبوده، بلکه با در نظر گرفتنِ شرایطِ کنونیِ داخلی و جهانی،همان کلیدِ رمزِ لیبرالیسم و امپریالیسمِ رو به زوال است برای هدف ها و مقاصدِ ارتجاعی که در کشورهایِ غیرهمسو با سیاست هایِ بلوکِ غرب به اجرا در می آید و هر بارهم با رنگ و شعارِ خاصٌی . یعنی از یک طرف منحرف کردنِ جهتِ مطالباتِ پایه ای و اساسیِ توده ها و از طرفِ دیگر ایجادِ اختلال در روندِ اجماعِ به قولِ خودت "جنوبِ جهانی در مبارزه برایِ تغییرِ نظمِ فلاکتبارِ کنونیِ جهانی". همانطور که خودت هم اشاره کرده ای عجیب نیست که نیروهایِ شرکت کننده در تظاهراتِ خشن و اغتشاشیِ این چندماهه، جوانانِ طبقهً بالایِ جامعه و متوسطیِ عاصی از نبودِ مظاهرِ مدرنیتهً غربی و شیفتگانِ مد و پز و لش بازی بوده اند. یعنی حرکاتی مشابه و در ادامهً همان تسمهً دنباله دار انقلاباتِ رنگی در انداختنِ دیوارِ برلین وازهم پاشاندنِ شوروی و بلوک اش؛ یا همان تکانه هایِ موسوم به "انقلاب" بهارِعربی و یا شعارهایِ حقوقِ بشری که عراق و لیبی را داغان کرد، سوریه را ویران. یوگسلاوی و آمریکای لاتین را به اغتشاش کشید، اوکراین را به روزِ سیاه نشاند و خلاصه درهر گوشهً جهان، ناامنی و فلاکت به بار آورد. این تأکیداتِ تکراری را من فقط برای از بین بردنِ کامل هر سوءِ تفاهمِ احتمالیِ هنوز پاک نشده می آورم.

دیدنِ این واقعيٌات منتها نباید باعثِ ندیدنِ واقعيٌت هایِ دیگر و نواقص، کمبودها، فساد و دیوانسالاری و از همه مهم ترافزایشِ شدید و روزافزونِ اختلافِ طبقاتی و خانه خرابیِ بیشترِ توده ها بشود. توده هایِ عظیمِ مردم، به خصوص در ایرانِ پس از یک انقلاب، تا کی می توانند شاهدِ انحرافِ همه جانبهً انقلابشان و از دست رفتنِ همه جانبهً خواسته هایِ به حقَشان باشند؟ بیش از چهار دهه تحمل و طاقت؛ وعاقبت هم هیچ چشم اندازِ مثبت یا دستِ کم نشانی از آغازِ حرکت و راه به سویِ آینده ای بهتر وعادلانه تر وایمن تر. اصلأ تناقضِ وضعيٌتِ موجودِ این چند دهه به خوبی این را نشان می دهد که درست کسانی طلبکارِ انقلاب شده اند و طالبِ براندازی اند که بیشترین سهم را از ثروتِ اجتماعی برده اند . نه تنها هیچ محدودیتی برایِ فرمانرواییِ سرمایه و سرمایه داران نبوده بلکه بیشتر هم آزاد بوده اند . درعوض این توده های زحمتکش بوده اند که دچارِ محدوديٌت شده و درهمهً زمینه ها به عقب رانده شده اند. همین بچه پولدارها و طبقه متوسطی هایِ پروار شده درهمین دوره هستند که بازهم بیشتر می خواهند و به سازِ غرب می رقصند و می خواهند جامعه را هم برقصانند. "آزادی خواهی"ِ اینان هیچ ربطی به حقوقِ توده ها ندارد. آزادی از نظرِ اینان همان ولنگاری و شادخواری و دیسکوهایِ مختلطِ بیشتر و آزادیِ پوشش یا به قولِ تو "آزادیِ غیرِپوشش" است. این ها فقط آغوشِ غربِ "متمدن" را انتظار می کشند. امٌا مگر همین آزادی ها را خودِ همین نظام بهشان نداده است ؟ یعنی اینطوری که من از گزارش هایِ میدانی شما و این ور و آن ور فهمیده ام ، در خیابان هایِ بالایِ شهرهای بزرگ، خصوصأ تهران ، این نوع آزادیِ ها که دلِ طبقه متوسطی ها و بالاتری ها برایش غنج می زند فراوان است و حکومت هم عامدأ به کسی در بالای شهر گیر نمی دهد.

راستش امٌا چرا این جوانان اینطور سریع جذبِ زرق و برقِ غرب می شوند؟ آیا همه اش مربوط به تبلیغاتِ غرب است؟ چرا خیلِ جوانان علاوه بر مواجه با بیکاری و بی آیندگی، دچارِ سردرگمیِ هویتی هم شده اند؟ چرا احساسِ حقارت و کمبود می کنند؟ آیا اگر نظامِ قضاییِ عادلانه وغیرِتبعیض، سیستمِ مترٌقیِ آموزش و پرورش و افقِ روشنِ شغلی امن و مناسب می داشتیم، جوانانِ ما به این سُرعت جذبِ شعارها و رفتارِ فرهنگِ لیبرالی و مثلأ فمینیستیِ توخالی و دیگر چرندیاتِ هپروتی این جماعت می شدند؟ جوانی که از یک فرهنگ و آموزشِ مترٌقی که فرهنگِ لیبرالیستی را به چالش بکشد محروم باشد عجیب نیست در دامِ اوليٌن تبلیغاتِ مغزشویی بیفتد؛ و چه چیز دمِ دست تر از ایدئولوژیِ امپریالیستی با آن "زرٌادخانهً عظیم اش"به قولِ خودت؟ بازهم تا این جا جایِ شکرش باقیست که تودهً اصلی جامعه و درگیرِ واقعيٌتِ سخت ملموس و زندگیِ مشقٌت بارش حاضر نشده به این قافلهً مشنگِ لوسِ آشوبگر بپیوندد. آخر برایِ آن زنِ زحمتکشی که پا به پایِ مَردش به کارِ طاقت فرسا رو می آورد تاهزینهً سنگینِ زندگی را که اتفاقأ از طرفِ همین قشر و طبقهً مرفهِ مسلط و ناراضیِ زیاده خواه هم بر او تحمیل می شود، یا آن خواهری که نه خودش و نه برادرانش چشم اندازِ روشن و آیندهً مطمئنِ شغلی و معیشتی در برابرشان نیست و یا آن مادری که نمی داند چگونه با چندرغاز دستمزدِ ماهانهً شوهرش سفرهً خانه را بچیند و..و..، چه اهميٌتی دارد که با روسری به خیابان برود یا بدونِ آن .

ثالثأ :" زرٌادخانهً ایدئولوژیک و فرهنگ سازِ" غرب نه تنها الان بلکه ازهمان ابتدا "چهرهً فریبکار" داشته است. لیبرالیسم آن چنان موذی و دورو و فریبنده و فریبکار بوده و با ظرافت عمل کرده که حتيٌ بعضی روشنفکرانِ مترٌقی و انقلابیِ کشورهایِ سرمایه داریِ آن دوره را، هر چند کوتاه مدٌت، به این باورِ اشتباه انداخته بود که وجودِ استعمارگرانِ اروپایی در مناطقِ غیرِاروپایی باعثِ فرهنگ سازیِ مثبت و رشدِ مدنيٌت و تعدیلِ "وحشیگری" در آن مناطق خواهد شد! آری این است چهرهً فریبنده و فریبکارِ لیبرالیسمِ خوش خط و خال و شمشیرِ نرمِ بورژوازی. راستش من از این که " جوانانِ وطنیِ بی اخلاقِ ما و ناآگاه و بیگانه به مسائلِ جهانی فقط به تقلیدِ کورکورانه و دلبخواهی و موردی از مادرشان درغرب دست می زنند و تنها کاریکاتورِ بی قواره و رنگ و روفتهً آن می باشند" چیزی نمی فهمم .

باهات در موردِ سرگردانیِ اخلاقی و تقلیدِ کوروکورانه موافقم، امٌا همین کاریکاتورهایِ بی قواره، تصویرِ کاملِ مادرِغربی شان هستند. یعنی کپی برابرِ اصل است. این جا درغرب هم کمتراز آن جا بی اخلاقی و دغل و دورویی و هُرهری مذهبی و بیگانگی با مسائلِ جهان نمی بینی. دورویی و تهمت، نهادینه یا دستِ کم پذیرفته شده است. احزابِ چپ و سبز و سوسیال دمکراتِ لیبرال شده با شعارهایِ رنگیِ فمینیستی و سبز و نارنجیِ توخالی، جامعه را رنگ آمیزی می کنند. مثلأ فمینیسم شان در حدٌ افزایشِ تعدادِ نمایندهً زن درهیئت مدیرهً فلان کلان شرکت در کشورشان و اعتراض به روسری در کشورهایِ دیگر است. نجاتِ محیطِ زیست را در اضافه کردن خرده مالیات به بنزین و یا کم کردنِ اکسیدِکربنِ معدهً گاوها می دانند. همجنس خواهان باید حقِ ازدواجِ رسمی و داشتنِ بچٌه را داشته باشند(که مدتی است دارند). اشکِ تمساح برای مهاجرین می ریزند و از تعدادِ هرچه بیشترشان به عنوانِ نیرویِ کارِ فراوان و ارزان خشنود می شوند. در کوچه و خیابان و دشت و جنگل دنبالِ گربه ها و حیواناتِ بی خانه و بی شناسنامه می گردند تا برایشان محلِ سکونت جفت و جور کنند و بهترین امکاناتِ دامپزشکی و دارویی را برایشان ترتیب بدهند. این همه در حالی است که تورٌم و گرانیِ کرایه خانه و مایحتاج و کم شدنِ نرخِ دستمزد اهميٌتی برایشان ندارد. اصلأ نمی دانند و یا اعتنایی نمی کنند که یمن یا عراق و سوریه و لیبی و و نزوئلا و نیکاراگوئه و کوبا و این نوع کشورها کجا هستند و چند صدهزار فقط کودک از دردِ بی غذایی و دارو به خاطرِ تحریم ها جان داده اند . شعارهایِ محیطِ زیستی و حقوقِ بشری می دهند و درعینِ حال از جنگ هایِ غرب و بمباران ها و تحریم هایِ سنگین بر مردمِ کشورهایِ دیگر و فرستادنِ سلاحِ بیشتر مثلأ به اوکراین و اسرائیل و عربستان حمایت می کنند. خب حالا حساب کن شلیکِ فقط هر خمپاره و هر متر زمینِ در جنگ چه قدر برای محیطِ زیست ضرر دارد؟ می دانم که این حرف ها تکراری هستند امٌا بازهم فکر می کنم از تکرارِ این ها و افشاء لیبرالیسم نباید خسته شد و کوتاه آمد. وقتی مردم زیرِ شدیدترین بمبارانِ تبلیغاتیِ فریب ودروغِ غرب قرار دارند، و دولت هاشان بیگانه با علم و تاریخِ اجتماع است و اصلأ به فکرِ "فرهنگ سازی" مترٌقی و آموزشِ علمیِ علومِ اجتماع و تاریخ نیست، این وظیفهً مهم به دوشِ ما کارگرها و طرفدارانِ سیاستِ کارگری می افتد. درغیرِ اینصورت چه کسی باید در برابرِ چرنديٌاتِ ایران اینترنشنال و بی بی سی و دیگر بلندگوهایِ لیبرالیستِ امپریالیستی بایستد که "مثلِ پشگل از دهانِ اکثرِ مردمِ طوطی صفت بیرون می ریزد"؟ راستی اضافه کنم که دروغ و تحریف و تهمت و دوروییِ لیبرالیسم دراین جا تنها مختصٌ سیاستمدارها و سرمایه دارها و خبرگزاری ها و چه و چه نیست بلکه در اخلاق و رفتارِ آدم ها در روابطِ شخصی شان هم وجود دارد. من خودم شخصأ در برخورد با همکارها یا دیگر روابطِ شخصی ام بارها تجربه کرده ام.

رابعأ : کمی در بارهً "حالا که دیگر بلوا خوابیده و امپریالیسم و نئولیبرالیسم از کسبِ قدرتِ سیاسی در ایران دلسرد شده اند وقتِ تمرکز بر بسیج و سازماندهیِ کارگران رسیده است" حرف بزنیم . اوٌل، آره کاملأ درسته که باید تمرکز برسازماندهیِ مبارزهً کارگری بیشتر بشود. این خودش مصونيٌتِ زحمتکشان و طبقهً کارگر در برابرِ جفتک پراکنی های طبقهً متوسطی و سوءِ استفادهً آن از لشکرِ تودهً کار را به وجود می آورد و یک تضمینِ اساسی است برایِ"پس زدنِ پارازیت هایِ سر راهِ مبارزه" و ممانعت از "انحرافِ مبارزهً طبقاتی". طبقهً کارگر باید هرچه زودتر به استقلالِ طبقاتی ـ سیاسی خود دست پیدا کند تا بهتر بتواند سیاست ها و شامورتی بازی هایِ بورژوازی را افشاء کند؛ و آن بخش هایِ طبقهً متوسطیِ تحتِ فشار و بی آیندهً نزدیک به طبقهً کارگر را یا جلب کند و یا دستِ کم مانعِ دنباله روی اش از کلٌ بورژوازی بشود. خودت بهتر می دانی که طبقهً کارگر بدونِ استقلالِ خودش قادر نخواهد بود رهبریِ توده ها را در دست بگیرد؛ و همیشه خطرش هست که دنبالچهً بورژوازی بشود. دوٌم این که "امپریالیسم و نئولیبرالیسم"هرگز "از کسبِ قدرتِ سیاسی" ناامید نشده و نمی شود، فقط شیوه هایش تغییر می کند؛ و اگرچه کسبِ قدرتِ سیاسیِ وابسته یا مطیع، هدفِ اصلی و اولويٌتِ آن است امٌا تقریبأ به همین اندازه هم ایجادِ ناامنی و اغتشاش و به هم ریزیِ زیرساخت هایِ سیاسی و اجتماعیِ جوامعِ ناهمسو با خود را مدٌ نظر دارد. نمونه هایش را دستِ کم در همین دورانِ "پسا جنگِ سرد" می توان دید. درهمین ایرانِ خودمان مگر این نمونه ها که اتفاقأ از سویِ اکثرِ روزی نامه های صبح و شب هم حمایت می شود کم بوده؟ اصلأ همین واقعهً اخیرِ مسموميٌتِ دانش آموزانِ مدارسِ دخترانه را در نظر بگیر که در مدیایِ جهانی به انتقام گیریِ حکومت از دخترانِ معترض به حجاب، تعبیر و تبلیغ می شود تا بلبشویِ دیگری راه بیندازند .

درست که این چلغوزهایِ متعٌفنِ خارجه و داخله نشینِ دستچین شدهً غرب زیرِ قارچِ "اپوزیسیونِ برانداز" که خود را مدافعِ حقوقِ دمکراتیکِ مردم جا می‌زنند (قهقههً خندهً مردم) خودشان خوب می دانند که دیگر به مهره هایِ سوخته تبدیل شده اند و ازهمان اوٌل رویِ آن دسته ای نشسته بودند که هدایتش دستِ خودشان نبود و با اندک لق خوردنِ شان یا تمام شدنِ تاریخِ مصرف شان تا گلویشان بالا خواهد رفت وسرنوشتی چون بن لادن ودیگرعاملانِ تروریستی و در بهترین حالت چون گوایدو خواهند داشت، امٌا بازهم بویِ کبابِ الاغ مسخ شان کرده بود. از این کودن ها که بگذریم ، کودن تر آن هایی اند که دنبال این ها راه می افتند . یعنی این پایانِ کار نیست. تا دلت بخواهد امپریالیسم و لیبرالیسم به ازایِ هرمهرهً سوخته، مهره هایِ رنگارنگِ پیاده نظامِ دیگری در آستین دارد. زلنسکی هایِ دلقک، هنرمندها و نویسنده هایِ مثلأ خوش نام (چکسلواکی ومجارستان)، نوالنی هایِ"فسادستیز"، رقٌاصه هایی چون گوایدوها و حتيٌ نماینده هایِ کارگری (لخ والسایِ زردِ لهستانی) .

پس بازهم باید وظیفهً سنگینِ افشایِ همه جانبه و همه وقتِ ترفندهایِ امپریالیستی رویِ شانه هایِ خودمان می افتد . از "چپ"هم باید به طورِ کليٌ دل کند و بهتره به "چرخشِ رقت انگیزِ کنونیِ چپ" بهایِ بیش از حدٌ نداد. در سرعتِ ناگهانیِ این چرخش، بله باهات موافقم. هرچند که چپِ سه جهانی ازهمان دورانِ جنگِ سرد به قهقرا رفته بود. عمده چپِ جهانی هم که بعد از فروافتادنِ بلوکِ شوروی به سُرعت سوسیال دمکرات و لیبرال شد. چپ وطنی هم که به قولِ خودت دیگر ول معطٌل است. جایِ افسوس دارد امٌا جای تعجٌب نه. بُن و مایهً خرده بورژوایی اش و مرعوب شدنش در برابرِ فرهنگ و ایدئولوژیِ لیبرالِ غرب، سرش را در گل فرو بُرد. باید می بودی و حقارت و رقتِ آن را در حمایتش از "تظاهراتِ برلینِ اپوزیسیون" و شرکتش را درآن می دیدی. چند تاعکسِ تظاهرات شاید چندان گویا نبوده باشد. عروسک گردانِ معرکه تمامِ پیاده نظامِ جهانی اش را بسیج کرده بود. هر گروه با پرچم و بادبادکِ خودش عرضِ اندام می کرد. فکر کن انگار بادکنک هایِ رنگین کمانی. از پرچمِ اسرائیل و عربستان و اوکراین و اروپایِ مشترک گرفته تا پرچمِ اپوزیسیونِ ونزوئلا و سوریه وعراق و اقلیمِ کردستان و جاهای دیگر و چه و چه . البته چندین پرچم ایرانیِ "راست" و"چپ" هم . این خیلِ درهم برهمِ گول و کوتوله چه می گفتند و چه می خواستند؟ گیریم "حمایتِ زنِ ایرانی برای آزادیِ پوشش". امٌا چندهزار و چندهزار زن و دختربچٌه، با حجاب و بدونِ حجاب، در شرکت هایِ عظیمِ چندمليٌتیِ واقع در کشورهایِ عقب نگه داشته شده هستند که در بدترین شرایطِ کاریِ شبانه روزی کار می کنند و کسی برایشان تظاهرات راه نمی اندازد که هیچ ، کوچک ترین خبر و اعتنایی هم به آن ها نمی شود؟ همینطور کودکانِ دمِ مرگ به خاطرِ تحریم هایِ غرب، دستِ کم در یک دوجین کشور؟ این موضوع را تلفنی با یک آشنایِ قدیمی و از "چپ های رادیکال" کارکشته و مدافعِ تظاهرات مطرح کردم. گفت آخر تا کی باید به خاطرِ مسائلِ دیگران، مشکلاتِ زنِ ایرانی را نادیده گرفت؟ گفتم صحبت دقیقأ بر سرِ این است که این تظاهرات و دنگ و فنگ ها نه برایِ مشکلاتِ زنِ ایرانی و نه حتيٌ برایِ اعتراض به قانونِ ارتجاعیِ حجاب بلکه تنها بهانه ای است برایِ ایجادِ آشوب و قربانی کردنِ توده ها برایِ اهدافِ غرب. حضرت با لحنِ فیلسوفانه ای فرمود: روسیه و چین هم عینهو آمریکا هستند. حال تو حدیثِ مفصٌل بخوان از این جملهً مشعشعِ عالیجنابِ با دبدبه کبکبه و پُرسابقهً سیاسی؛ و پیدا کن ربطِ شقیقه و گودرز را در جوابی که به صحبتِ من داد. آری این است وضعِ "چپ". بگذریم .

می بینی؟ هر چه نامه های تو کوتاه و در حدٌ دوی صد متر است، نامه های من دوی ماراتن است و یحتمل خسته کننده . می بخشی .

دستِ تو و بر و بچه هایِ میدانی را که مرا با "چکیدهً بررسی ها"یی که با دقٌت و وسواس و واقعی بینی از وقایع تنظیم شده به درکِ واقعی از اوضاع نزدیک می کند صمیمانه و به گرمی می فشارم. موفق باشید.

 

محسن اخوٌت

اسفند 1401

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر