نظرات خوانندگان

لاله‌ای روئید – چند گزارش از تجمع اول خرداد

نوشتۀ: تحریریه سایت

وقتی که به تجمع رسیدم با مشاهده‌ی پرچم‌ها و چفیه‌های فلسطین و پلاکاردها با شعارهای متفاوت در دستِ اقشار گوناگونی از مردم، از قدیمی‌های چپ و کمونیست گرفته تا کارگران و دانشجویان و مردمان متحیری که در آنسوی خیابان نگاه میکردند، تازه فهمیدم که این تجمع برای من مانند اولین تصویر در چشمان کوری مادرزاد است، به همان اندازه غیر قابل تصور و غیر قابل درک.

لاله‌ای روئید

استرس دیر رسیدن داشت خفه‌ام میکرد که رسیدم خروجی مترو. تجمع برای فلسطین حدود ساعت ۵ بعد از ظهر بود. از مترو پیاده راه افتادم سمت سردر دانشگاه و در سمت پیاده روی روبروی دانشگاه تند تند قدم برمیداشتم. بعد از چند دهه قرار بود تجمعی شکل بگیرد جدا از تمام ضبط و ربط های دستگاه دولتی بورژوازی ایران، و از سمت دیگر هم اپوزیسیون و جماعت برانداز تمام قد فاشیست هم مخالف و دشمن کامل این تجمع. تجمعی که پتانسیل این‌را داشت که رگه‌های طبقاتیش بمانند گلوله‌ای سربی بر شقیقه تمامی بورژوازی و ریزه‌ خوارهای مفت خورش فرود بیاید. نگاهم را متمرکز کردم بر سردر دانشگاه. تعداد معدودی اونجا با پرچم فلسطین ایستاده بودن، برایم مهم نبود زیاد نباشند، چفیه بر گردن به سمتشان رفتم. نگاهم صرفا به پرچمهای فلسطین بود، پرچمی که نماد ایستادگی مردمی بود که با خونشان تمام کثافات جهان سرمایه‌داری را عریان و به چالش کشیده‌اند. با هر قدمی که به پرچمها نزدیکتر میشدم شور، هیجان و انگیزه‌ام بیشتر می‌شد. وسط همان تعداد معدود ایستاده بودم و نگاهش میکردم. شعارهای با فونتهای ریز در دستانش بود. تا خواستم درخواست کنم که منم میخواهم، توجه‌ام به مردی میان سال جلب شد که داشت روی صندوق پرایدی کاغذهارو بالا و پایین میکرد. شعارها چاپ شده بودند. دنبال شعاری بودم که برایم هیجان داشته باشد. آخرش در زیر تمام شعارها پیدایش کردم.

تعداد آدمها در چند دقیقه‌ای که مشغول شعارها بودم زیادتر شده بود. هر کسی به فراخور خودش، یکی محجبه، یکی ساده، یکی با بچه، دیگری با لباس ساده و بدون روسری، یکی دیگر آزادتر ولی با چفیه. همه جور انسانی بود، انسانهای با شرفی که دغدغه فلسطین آنان را با تمام تفاوتهایشان به زیر پرچم فلسطین کشیده بود. سر دادن شعارها باعث شد بخود بیایم. از مرگ بر اسرائیل گرفته تا مرگ بر امریکا. توجه‌ام به آدمهای کنار خیابان جلب شده بود، برخی با حالت تمسخر نگاه میکردند و می‌رفتند. و برخی با تعجب. البته حق داشتند. زنانی در کنار هم با حجاب و بی حجاب فریاد فلسطین آزاد و نابودی پادگان فاشیستی اسرائیلی سر میدادند. براشان سوال بود، این تجمع کوچک با این تنوع انسانها که نمیتواند حکومتی باشد، شعارها هم نشان میدهد که از اپوریسیون نیستند، مگر میشود چنین چیزی. همانطور که حواسم به آدمهای کنار خیابان بود شعار «از غزه تا تهران، وحدت زحمتکشان» انرژیم را هزار برابر کرد. شعاری که به مانند گلوله‌ای بر پیشانی تمامی دشمنان طبقه کارگر و فاشیستهای ایران نشست. شعاری که بمانند لاله‌ای هرچند کوچک بر پیشانی تاریخ مبارزاتی طبقاتی ایران پدیدار شد. شعاری که مطمئنٱ باعث میشود از این پس بورژوازی ایران چه حاکمش و چه براندازش دیگر خیالش بابت استمرار حیاتش آسوده نباشد. لاله‌ای در یک خرداد رویید. که اگر آبیاری شود، بسرعت بمانند درختی تنومندی میشود. در مقابل بورژوازی هار ایران و البته نوچه های کاسه لیس و مفتخورش.


یادکرد آرمان و خون  

تجمع ساعت ۵ عصر، قرار بود جلوی دانشگاه تهران صورت بگیرد. هر چقدر بیشتر در موردش فکر می‌کردم تا تصوری از آن به دست بیارم و خودمو براش آماده کنم برایم ناملموس می‌نمود، چون تا الان هر چه دیده بودم آمیخته‌ای از ضد انقلاب و ضد ستمکشان و ضد آرمان‌های زیبایی بود که بشر توانسته به آن فکر کند، انگار آمیخته‌ای از فضولات ارواح پلیدی بودند که از تاریک‌ترین سیاهچاله‌های زمان بیرون آمده بودند.

وقتی که به تجمع رسیدم با مشاهده‌ی پرچم‌ها و چفیه‌های فلسطین و پلاکاردها با شعارهای متفاوت در دستِ اقشار گوناگونی از مردم، از قدیمی‌های چپ و کمونیست گرفته تا کارگران و دانشجویان و مردمان متحیری که در آنسوی خیابان نگاه میکردند، تازه فهمیدم که این تجمع برای من مانند اولین تصویر در چشمان کوری مادرزاد است، به همان اندازه غیر قابل تصور و غیر قابل درک.

هنوز از تماشای شور وشوق و فریادهای آن پیرمردتی‌شرت قرمز با چفیه‌ای درگردن که انگار از ۶۷ تاکنون سوگوار رفقایش بوده و آن روز به نیابتشان آمده بود تا نشان دهد که هر آنچه با خیانت آغاز شد دارد به رسوایی هم ختم میشود سیر نشده بودم، که شعار، «از غزه تا تهران وحدت زحمتکشان» و «غزه یمن تا تهران اتحاد کارگران» برق از سرم پراند.

چه سعادت و شکوهی، نوشته‌ای که فریاد شد و رهبر قهرمانش را در خیابان پایتخت کشوری صدا کرد که زمانی کانون اصلی مبارزات طبقاتیِ منطقه بود و الان جایش را به کاخ زمستانی سرمایه داده است.

تاثیرات بزرگ این تکانه‌ی کوچک را هم اکنون هم می‌توان هم در چهره‌ی عدالتخواهان اسلامی و هم در چهره‌ی کریه پروصهیونیست‌های چپ و راست دید.

اینجاست که باید گفت:

باش تا صبح دولتت بدمد / کاین هنوز از نتایج سحر است.

تجمع ۱ خرداد برخلاف هر آنچه در طول این چهار دهه در ایران شاهدش بوده‌ایم ، با خود یادهایی را از آرمانی زنده کرد که میراث خوارانش از وجودش عاصی بودند و دشمنانش برای مرگش لحظه شماری می‌کردند تا بر سر مزارش مستانه برقصند.

اما زهی خیال باطل!

این تجمع نه تنها آواری بود که بر سر اپوزیسیون صهیونیست فاشیست خراب شد ، که ضربه‌ای بود که بر فرق قصابان انقلاب ۵۷ (طبقه مسلط) هم کوفته شد و فریاد زد که رهایی تنها از مسیر «از غزه تا تهران، وحدت زحمتکشان» و تلاش برای یک خاورمیانه‌ی سوسیالیستی می‌گذرد، نه در شعارهای عقیم و ژست‌های توخالی و سکوت‌هایی که هریک منافع بخشهایی از طبقات حاکم را نمایندگی می‌کنند.

این واقعه‌ی دور ازانتظار، مصداق همان گفتار زیبای جمیله بوپاشا بود که گفت: وقتی که خلق اراده کند سرنوشت باید بگوید چَشم. اما بی شک تا زمانی که اتحاد زحمتکشان منطقه رقم نخورد و پای طبقه‌ی کارگر به عرصه ی مبارزات سیاسی باز نشود و اراده‌ی فولادی‌اش را نشان ندهد سرنوشت به منطقه چَشم نخواهد گفت..

با ارادتهای رفیقانه.


یکم خرداد یکهزارو چهارصد و چهار

یک ساعت از اتمام تجمع گذشته بود. دیگر از آن گرمای جهنمی چند وقت پیش خبری نبود. توی ایستگاه جهاد با رفیق عزیزی نشسته بودم و گرم صحبت بودیم که خانمی جوان با تبلتی در دست به همراه مادرش جلویمان سبز شد. سلام داد و خواهش کرد که یکی از پرسشنامه‌هایش را پر کنیم.

نگاه‌های تردید آمیز ما را که دید قبل از آنکه جوابی داده باشیم گفت: "خیلی وقته داریم می‌گردیم. امروز اما حتی یه جواب مثبت نگرفتیم. یه پروژه دانشجوئیه. لطف میکنین اگه..."

رفیقم سریع مادرش را تعارف کرد و او را بغل خودش نشاند و من پرسیدم در مورد چی هست پروژه‌تون؟

جواب داد: "درباره مذاکرات"

مادرش نشست و از اینکه دخترش را خوشحال می‌دید احساس خوبی داشت. زنی مهربان و آرام بود که دلش نیامده بود دخترش را در این شهر درندشتِ وحشی تنها بگذارد. گفتم: "بشرطی که زیاد طول نکشه. ممکنه از اتوبوس جا بمونم."

تبسمی زد و بدون معطلی به‌عنوان اولین سوال پرسید: "از نظر شما انفجار بندر عباس کار اسرائیل بوده است؟"

و بعد از یکی دو ثانیه چند گزینه جلویم گذاشت: "بله/ خیر/ هر احتمالی ممکن است/ نظری ندارم"

گفتم: "گزینه سوم رو وارد کنین. هر احتمالی ممکن است."

سریع می‌خواست سوال دوم را بپرسد که جلویش را گرفتم و گفتم: "اما مسئله مهم اینه که چرا جامعه ما بعد از هر اتفاق این‌چنینی سریع یه طرف ذهنش میره سمت اسرائیل؟ و ترجیح میده بین اتفاق و دست داشتن اسرائیل دومی رو قبول کنه."

بعد پرسیدم: "چی میخونین شما؟"

جواب داد: "سیاست گذاری عمومی دانشگاه تهران"

با تعجب پرسیدم: "پس از تجمع امروز باید خبر داشته باشین؟"

خبر نداشت. و وقتی برایش توضیح دادم که همین یک ساعت پیش، جلوی در دانشگاه تجمعی برای فلسطین برگزار شده، با کمی هیجان گفت: "اتفاقا سوال دوم در همین رابطه است: آیا در تجمعات 13 آبان و روز قدس و ... شرکت می‌کنید؟"

گفتم: "خیر"

سرش را از تبلتش کند. به من خیره شد و با تعجب پرسید:" ولی شما که همین امروز برای شرکت در تجمع فلسطین اومدین؟!"

گفتم: "بله. اما این یکی مردمی و خودجوشه و نه حکومتی. تجمع روز قدس تبدیل شده به یه ابزار دست حکومتی‌ها که ازش برای شاخ و شونه کشیدن و قدرت نمایی در منطقه و معامله و مذاکره سوءاستفاده میکنن. این یکی فرق داشت. روز قدس امسال حتی شعار مرگ بر آمریکا هم توش خیلی کمرنگ بود. این‌جا میدونی چی شعار می‌دادن؟ از غزه تا تهران/ وحدت زحمتکشان."

گفت: "من از نسل کشی توی غزه خیلی ناراحتم. اما راستش به اونائی که میگن وقتی خودمون حتی برق نداریم چرا باید به غزه کمک کنیم هم حق میدم."

گفتم: "چون عجله داریم، ازت میخوام بعداً یه سِرچی بکنی ببینی سالی چقدر سرمایه از همین ایران فقط به ترکیه میره. همین چند وقت پیش چقدر به عربستان رفت؟ بعدشم دوره روحانی، آقایون شیفته غرب وارد این تعهدات پیمان سبز شدن و کلی نیروگاه که با مازوت کار میکردن رو تعطیل کردن. ببینم تو حاضری هوا یه ذره از این‌که هست هم آلوده‌تر میشد، عوضش برقت نمی‌رفت؟"

باز هم با تبسم جواب داد: "صد در صد"

ادامه دادم: " بعدشم هر کی بهت گفت برق نداریم، دروغ گفته. بعداً یه آماری هم از میزان صادرات برق به عراق بگیر. مسئله اینه که بخش عمده انرژی تو ایران خصوصی شده. اونا هم نمیگن نمی‌فروشیم، میگن با این قیمتها برامون نمی‌صرفه. جمهوری اسلامی دیگه تقریبا چیزی نمونده که خصوصی‌اش نکرده باشه. مشکل اینه."

رفیقم که سمت راست من نشسته بود با مادرش گرم گرفته بود و همزمان یکی از گوش‌هایش با ما بود. و هر ازگاهی می‌آمد بین حرف‌ها و چیزی به حرف‌های من اضافه می‌کرد.

گفتم: "اگه موافقید بریم سوال بعدی؟"

پرسید: "عملکرد نیروهای نظامی و انتظامی رو بطور کلی چطور ارزیابی میکنید؟ خیلی خوب/ قابل قبول/ ضعیف/ نظری ندارم"

گفتم: "جواب نمیدم."

گفت: "یعنی گزینه آخر رو بزنم؟"

گفتم: "نه. نظری ندارم با جواب نمیدم فرق میکنه."

خندید و با تعجب پرسید: "چرا؟ همش دو سوال؟"

گفتم: "اینطوری که من نشستم و شما ایستادین راحت نیستم."

انگار منتظر تعارف من بوده باشد، سریع آمد و روی سکو بغل من نشست. خیلی جوان بود و خنده به لب‌هایش دوخته شده بود. از همان یکی دو سوال اولش مشخص شد که تحقیق خودش نیست، حدس می‌زدم استادش پرسشنامه را به‌عنوان فعالیت عملی به او داده و عوضش چندرغازی هم بابت هر کدامشان برایش در نظر می‌گیرد.

با تبسم و صمیمیت خاصی که انگار صد سال است آدم را می‌شناسد، گفت: "نمی‌خواین جواب بدین؟"

عمدا صورتم را از او گرفتم. و برای آنکه جواب صمیمیتش را داده باشم با حالتی که معلوم باشد شوخی است، به جلو نگاه کردم و با ژستی تخس گونه جواب دادم: "نُچ!"

کمی بلند خندید و گفت: "می‌خوای وقت پرسیدن سوالا بشینم و وقت جواب دادن شما پاشم؟"

خنده‌اش را همراهی کردم. به ساعت نگاهی انداختم یه ربع تا بیست دقیقه وقت داشتم. گفتم: "راستش این نه، که گفتم واقعی بود. تقصیر من و شما نیست. تقصیر طراح پرسشنامه است که از قبل پیشداوری کرده و یه متغییر اساسی رو در نظر نگرفته. جواب به این‌که نیروی انتظامی چطور عملکردی داره؟ دقیقا بستگی به این داره که نفس آدم از جای گرم دربیاد یا سرد؟ برای یه بچه که پدر کارگرش از شرکت اخراج میشه و سر از هر جائی ممکنه دریباره، مامور انتظامی کسی یه که پدرها رو از بچه هاشون جدا می‌کنه و می‌فرسته زندان. نمره‌ای که این بچه به عملکرد نیروی انتظامی می‌ده از زمین تا آسمون فرق داره با نمره‌ای که یه بچه سرمایه‌دار قراره بده. اون بچه پولدار می‌بینه که وقتی کارگرای کارخونه‌ی باباش دستمزد نگرفتن و دست به اعتصاب زدن، باباش با مامورای انتظامی تماس می‌گیره. چون بچه است، احتمالا دلش به این راضی نمی‌شه که پیش خودش حق رو به کارگران نده. اما در نهایت چیزی که تو خاطرش می‌مونه خلاصه‌اش میشه تماس با نیروی انتظامی، برای سرکوب کارگرا در مواقع لزوم. در حال حاضر که من نیروی انتظامی رو فقط توی تجمعات کارگری و یا تجمعاتی شبیه تجمع امروز می‌بینم. حواست هست؟ خیلی تراژیکه. تو داشتی میگفتی پول برق ما داره میره غزه، اونوقت یه عده برای حمایت از فلسطین جمع شدن، مامورا قبل تجمع اونجان. اونم تو کشوری که ادعای دفاع از فلسطینش گوش هفت آسمون رو کر کرده. حالا خودت هر کدوم از گزینه‌ها رو که خواستی بجای من میتونی بزنی."

نگاهی به گزینه‌ها انداخت. خندید و به سمتم برگشت و با کمی شک گفت: "آخه شما برانداز هم نیستین؟!"

گفتم خوشحالم که مشکل پرسشنامه رو خودت پیدا کردی. اگه بزنم خیلی خوب میرم تو دسته بسیجی‌ها و طرفدارای نظام، اگه بگم خیلی بد، می‌شم برانداز و نوکر آمریکا. و اگه بگم نظری ندارم، خب میرم دسته اوسکُلا!

خنده اش که تمام شد، آرنجش را روی زانویش نشاند و کف دستش را تکیه‌گاه سرش. بعد با کنجکاوی پرسید: "پس شما کی هستین؟ عدالت از نظر شما چیه؟ برانداز نیستی یعنی چی؟! یعنی میخوای همین حکومت بمونه؟!..."

خندیدم و جواب دادم: "با ژستی که تو گرفتی، آدم می‌ترسه از اتوبوس جا بمونه. ولی تا اونجا که بتونم سریع میگم بهت. سال 57 انقلاب میشه. انقلابی با دورنما و افقی روشن. نقش اصلی دست کارگرا و زحمتکشهاست. همین حکومت که می‌بینی، با هزار دوز و کلک و کشتار، انقلاب رو سرکوب می‌کنه. اصلا بزار این‌طوری برات بگم. یکی یه کارگاه خیاطی میزنه. ده تا کارگر اجیر می‌کنه که از صبح تا شب ببُرن و بدوزن. با اینکه خودش دست به سیاه و سفید نمیزنه، سر هر برج پولی که به جیب میزنه از دستمزد هر ده تا کارگر بیشتره. اینجا حتما باید یه حقه ای زده شده باشه. من از این سیستم متنفرم. که یه نفر توش چاق بشه به ارزش زندگی ده یا هزاران نفر دیگه. دنبال جامعه‌ای هستم که برای اون یه نفر بیکاره جائی نداره. یه جامعه‌ی آزاد که کارگرا با هم همه چیز رو اداره میکنن. جامعه‌ای که نان رو به قسمت مساوی تقسیم کنه. اونوقته که میشه نشست و از عدالت حرف زد. از نظر من کسی که تو دنیای طبقاتی امروز دنبال عدالت واقعیه در بهترین حالت یه آدم شریف احمقه."

گفت: "اونیکه اندازه چند تا در میاره خب سرمایه‌گذاری کرده. کل کارگاه از اونه."

گفتم: " فرق من و امثال من با حکومتیا و براندازا و خیلیای دیگه دقیقا همینه. مالکیت خصوصی از نظر ما باید نابود بشه تا به یه جامعه سالمی برسیم که بتونیم توش از عدالت حرف بزنیم."

گفت: "پس باید طرفدار شوروی باشی. میدونی من در موردشون زیاد خوندم. استالین خیلی‌ها رو ترور کرده، تازه اردوگاه کار اجباری هم داشتن. جوامع سوسیالیستی یه مشکل دیگه هم دارن. بنظرت جامعه‌ی بدون رقابت، جامعه‌ای بدون انگیزه هم نیست؟"

گفتم: "اینا اشغال‌هاییه که تو فضای مجازی به خوردت دادن. اگه ارتش سرخ نبود و نازیها رو در هم نمی‌شکست معلوم نبود الان من و شما بجای اینکه اینجا بشینیم و گپ بزنیم، چه بلایی سرمون می‌اومد. من یکی بهشون مدیونم. بزار یه مثالی برات بزنم. دوره کرونا چند تا پزشک متخصص کوبایی وارد ایتالیا شدن. اگه خاطرت باشه اوایل، شیوعش اونجا خیلی بالا بود. کوبا هم که مشخصه، از خیلی وقت پیش پزشک متخصص صادر میکنه. اونجا یه خبرنگاری ازشون می‌پرسه شما نمی‌ترسین؟ یکیشون جواب میده. معلومه می‌ترسیم. یه جون که بیشتر نداریم. ولی جامعه ما رو برای همین روزها بزرگ کرده، برای همین روزها رومون هزینه شده. ممکنه مرگ یکی از ماها بتونه جون هزاران نفر رو نجات بده. این برای ما افتخاره. این به این علت نیست که پزشکای کوبایی ذاتا آدم هستن و پزشکای بقیه دنیا ذاتا بد. سیستمی که توش بزرگ شدن با هم فرق دارن. یه سیستم یکی رو آدمی تربیت میکنه که جامعه براش مهمتر از حتی خودش باشه. اون یکی باید فقط به فکر ترقی خودش باشه و برای اینکار باید جامعه رو له کنه. تازه این یه مثال از کوبا بود که قابل مقایسه با شوروی نیست."

برایش توضیح دادم که مفت خورا رو فقط با کار میشود آدم کرد. گفتم تو شوروی زنها اسیر آشپزخانه و کارهای منزل نبودن.

حرفهایم را با سر تائید کرد و پرسید: "حالا یه سوالی. ببینم تو موافقی که ایران موشک بسازه؟ اصلا اگه جنگی بشه حاضری برای دفاع از امنیت ملی بری؟"

برایش گفتم که همین الانشم روزانه کلی موشک تولید میشه. ولی موشکی که قرار نیست شلیک بشه به چه دردی میخوره؟ توضیح دادم که از نظر من امنیت ملی یعنی امنیت سرمایه‌داری.

کمی مکث کرد. وقتی دید به ساعتم نگاه میکنم، بحث را عوض کرد و گفت: "چند نفر بودین امروز؟ چطوری باخبر شدی؟"

گروه تلگرامی "برای فلسطین" را بهش معرفی کردم و گفتم: "شاید بالای ۲۰۰ تا بودیم؟"

با تعجب گفت: "همین؟"

بیشتر از یکی دو دقیقه وقت نداشتم. توی صورتش نگاه کردم. چهره این دختر چرا اینهمه برایم آشنا بود؟ توی این فرصت کم چه می توانستم بگویم؟ گفتم: "از نظر عددی کم بودیم. راستش من حدس میزدم کمتر از این هم بیان. اما مهم بازتابی هستش که تو جامعه پیدا میکنه. این تجمع یه نقطه عطف بود. پاسخی بود به فراخوان‌هایی که مبارزان فلسطینی میدن. یه مشت بود به صورت صهیونیست‌ها و لابی‌هاش که هر روز بیشتر انسان رو دارن از انسانیت تهی میکنن. یه مشت به صورت تمام دروغگوهایی که ذهن تو و امثال تو رو با دروغ شستن. به صورت کسایی که مذاکرات با حامیان نسل‌کشی رو با عینک منفعت شخصی دنبال می‌کنن. یه مشت تو دهن حکومتی که انقلاب کارگرا و زحمتکشا رو دزدید. یه مشت تو دهن تمام روسیاهایی که ادعای حمایت از فلسطین رو دارن اما پای عمل که میاد جا میزنن و حتی تخطئه میکنن."

از اینکه با دقت به حرف‌هایم گوش میداد لذت می‌بردم. وقتی بلند شدم گفت:" میخوای بری؟"

گفتم: "متاسفانه"

گفت: "حیف شد"

آدرس یکی دو کانال و سایت رو بهش معرفی کردم که اخبار رو از اونجا پیگیری کنه. دستم را جلو بردم و تبلتش را گرفتم. خیلی سریع هر شصت تا سوالش را تیک زدم و برگرداندم. گفتم: "این تازه اول رفاقتمونه. بازم همدیگه رو می بینیم."

گفت: "کجا؟"

گفتم: "تجمع بعدی برای فلسطین"


کوچک اما وزین: چند واکنش به اول خرداد

۱. روز پنج‌شنبه حین برگزاری تجمع، افرادی پیاده یا با موتور و ماشین لحظه‌ای مکث می‌کردند و می‌گذشتند. از نگاه‌هایشان می‌شد فهمید که سرشان پر از سؤال‌های بی پاسخ است. در این میان آخوند جوانی که از آنجا رد می‌شد با کمال تعجب از یکی پرسید چه خبره؟ عجیب است که من فراخوان تجمع را ندیده‌ام. او نیز در جواب گفت که این یک تجمع حاکمیتی و رسمی نیست، این از طرف چپها سازماندهی شده. آخوند ویلان و سیلان ماند و پرسید یعنی چپ‌ها از فلسطین حمایت می‌کنند؟

۲. امیلی شریدر خبرنگار اسرائیلی در رابطه با تجمع یک خرداد عنوان کرده کمونیست‌های بی‌حجاب و مسلمان‌ها هر دو از یهودی‌ها متنفرند و هدف مشترکشان نابودی اسرائیل است... آنها شعار «غزه، یمن تا ایران وحدت زحمتکشان» و مرگ بر امپریالیسم را سر دادند. طنز ماجرا آنجاست که آنها ادعا می‌کنند مدافع طبقه کارگر هستند در حالی که رژیم همچون یک استعمارگر به طور فعالانه پروژه بی‌ثبات‌سازی و استثمار مردم منطقه  را از طریق نیروهای نیابتی تروریستی پیش می‌برد. او در پایان می‌گوید که پیام من این است: کمونیسم یک ماده مخدر جهنمی است.

۳. در طرف مقابل برخی از چهره‌های درون طبقه حاکمه از ضدیت با اسرائیل حمایت کرده و با افکار قرون وسطایی‌شان زنان بی‌حجاب درون تجمع را ملامت کرده‌اند تا جایی که معتقدند بی‌حجابی پروژه اسرائیل است.

۴. روزنامه همشهری با یادداشتی تحت عنوان یک کلاژ رؤیایی، تنوع در پوشش و عقاید را به فال نیک گرفته و آن را عنصر پایه‌ای دموکراسی قلمداد کرده است. در واقع طوری به مدح این واقعه نشسته که سویه‌های طبقاتی و جهانی این تجمع را پنهان کند.

۵. من و توی معلوم الحال نیز از این واقعه به عنوان اتحاد اسلامگرایان و چپ‌های افراطی (اتحاد سرخ و سیاه) یاد کرده است.

۶. انصاف نیوز نیز با یک موافق و یک مخالف آن تجمع مصاحبه‌ای ترتیب داده که جالب توجه است. مخالف که خبرنگار ایلنا است، هر آنچه در مهملات و لاطائلات چندین ساله نیروهای ارتجاعی در رابطه با فلسطین بلغور می‌شود را ردیف می‌کند. او این تجمع را صلح طلبانه نمی داند، و ادعا می کند که باعث خراب شدن وجهه چپ در کشور می‌شود. او می‌گوید آن‌ها که در کشور مواضع راست و لیبرال دارند و سلطنت‌طلبان از نمایش این گروه بعنوان «چپ» بسیار استقبال می‌کنند چرا که تصویر افراد جنگ طلبی را نشان می‌دهد که با شعار مرگ بر آمریکا به دنبال نابودی کشورهای دیگرند.

در اینجا نیازی به پرداختن به این خزعبلات آشنا و دیرینه‌ نیست. آنچه مهم است از یکسو واکنش‌های یکسانی است که آن تجمع در میان طیف‌های گوناگون و گاه متضاد ارتجاع در اپوزیسیون و پوزسیون شکل داده، و از سوی دیگر شکافی است که بر سر مسئله فلسطین رفته رفته درون جریان چپ هم رخنه می‌کند. این تجمع در ضمن محکی بود برای سنجش جریاناتی در حاشیه نظام حاکم که نشان دهند تا چه حد حاضرند برای فلسطین بر منافع و علقه‌های خود غلبه کنند و در هنگامی که در جناحهای قدرتمند حاکم بحث فروش غزه رایج است، به اتحادی گسترده تر و پیگیرتر بپیوندند.

قاعدتا واکنش‌ها به همین چند رسانه و افراد مزبور محدود نمی‌شود، کما اینکه برخی هم گرینشی برخورد کرده و شعار یا عکس دلخواهشان را از تجمع منتشر کرده‌اند. برخی از چپ‌ها هم که چشم دیدنش را ندارند سکوتی موذیانه پیشه کرده‌اند تا دست‌هایشان آلوده نشود و خدایی نکرده برچسب "اینوری" یا "اونوری" نخورند. با اینکه دو سه روز از برگزاری این تجمع کوچک نگذشته اما همین واکنش‌ها نشان می‌دهد برای بسیاری خیلی سنگین تمام شده است. تا همین‌جا تجمع یک خرداد تناقضات نیروها و صف‌بندی‌ها سیاسی را در بین نیروهای پوزیسیون، اپوزیسیون،چپ و راست عیان کرده است. مخَلَص کلام، در این جامعه فلسطین خاری است در چشمان تمامی نیروهای ارتجاعی، استخوانی است که در گلویشان گیر کرده تا جایی که نه میتوانند آن را قورت دهند و نه قادرند آن را قی کنند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

کنفرانس سوم

ادامه مطالب...

کنفرانس دوم

ادامه مطالب...

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

صدا و تصویر