داستان معروفی از شرلوک هلمز کارگاه معروف و دستیارش دکتر واتسن نقل شده است که شبی را در دل دشتهای باز طبیعت اتراق می کنند. نیمه های شب شرلوک هلمز دکتر واتسن را از خواب عمیقش بیدار می کند و از او می خواهد به بالا نگاه کند و بگوید تا چه می بیند؟ دکتر واتسن جواب میدهد: میلیونها ستاره. خب که چه؟! و وقتی سماجت دوستش را می بیند کلافه می شود، و هر آنچه چشمان غیر مسلح یک منجم حرفه ای از آسمان می فهمد را تحویلش میدهد. "از صورت فلکی عقرب می شود نتیجه گرفت که تابستان است". "از روی حدود درجه ای که محور ستاره قطبی نسبت به افق دارد عرض جغرافیایی را می شود با اندکی خطا تخمین زد". و در نهایت از اینکه در آن شب از سال و آن لحظه از حیات، مریخ در راستای قطب سماوی قرار داشت به او یادآوری نمود که تفسیر چنین پدیده ای، بمعنای گذشتن ساعت از سه نیمه شب است! شرلوک هلمز وقتی از دوستش نا امید شد به آرامی در گوشش برگشت و گفت: واتسن عزیز! من در لحظه کنونی از دیدن آسمان تنها یک چیز را خوب می فهمم. اینکه چادرمان را دزدیده اند!
***
سندیکای شرکت واحد و تشکلهای مستقل اخیرا و در رابطه با کارزار ۷۰ درصدی افزایش دستمزد بیانیه ای با عنوان "برای افزایش عمومی مزدها و خنثی نمودن تلاشهای ضد کارگری ِ دولت و کارفرمایان!" صادر کرده بودند. در بخش نخست که از کلیشه های رایج در ادبیات چپ عبور میکنیم نویسنده یا نویسندگان بیانیه با تخمین میانگین هزینههای زندگی یک خانواده ۴ نفری سعی دارد تا دستمزدها را نه فقط به یک مفهوم پیچیده اقتصادی بنام تورم که تحت تاثیر عوامل بسیار زیاد داخلی و خارجی است بلکه به سبد معیشتی کارگران گره بزند. اما بیانیه از این ملاحظات کلی نتایج عملی استخراج نمیکند. نمیگوید که جطور میتوان مبارزهای مؤثر برای تغییر این وضعیت را سازمان داد. برعکس در بخش دوم فراخوان نیت صادرکنندگان بیانیه روشن میشود آنجا که بیانیه به صراحت در مقابل کارزار افزایش ۷۰ درصدی مزد می ایستد. پس از آن قسم حضرت عباس آغاز بیانیه دم خروس آن بیرون میزند.
تشکلهای مزبور در این بیانیه حداقل دستمزد ۶۰ میلیون تومان را پیشنهاد می دهند و هر مطالبه ای در خصوص افزایش دستمزد غیر از این رقم را به معنای تثبیت فقر طبقه کارگر قلمداد و محکوم میکنند و تا اینجا پیش می روند که "راه اندازی کارزارهای ۷۰ درصدی چیزی جز فریب طبقه کارگر با تکیه بر لفاظی های بی اساس نیست..."
اینکه با افزایش ۷۰ درصد دستمزد، کارگران امروز حتی قادر به تامین پایینترین سطح تامین سبد معاش خود و خانواده خود نیستند امری روشن است. میتوان با بررسی سطح واقعی تورم در سالیان گذشته و تاثیری که در کاهش دستمزد واقعی به جا گذاشته شروع کرد. میتوان درآمد لازم برای یک زندگی شرافتمندانه و مرفه با امکان سفر به خارج از کشور و مرفه را مثال زد، و حتی با ژستی رادیکالتر به رقمی بالاتر از ۶۰ میلیون رسید. یا میتوان با طرح این مطالبه که حداکثر درآمد نباید بیشتر از پنج برابر حداقل دستمزد باشد، مطالبه افزایش دستمزد را به نقد رادیکال رابطه طبقاتی درون جامعه پیوند زد و چشم اندازهای جامعه ای سوسیالیستی را در برابر کارگران قرار داد.
اما بنظر نمیرسد که مسئله تشکلهای مزبور و در راس آنها سندیکای واحد هیچیک از موارد فوق باشد. این بیانیه به سادگی کارزار افزایش ۷۰ درصدی دستمزد را به اندازه کافی رادیکال نمیداند و تصور میکند با طرح میزان بالاتری مثلا ۶۰ میلیون تومان رادیکالتر برخورد کرده است. همین! برای سندیکای واحد که خرجی بر نمیدارد. عملی شدن یا نشدن آن هم که برایش مهم نیست. قرار نیست که بیشتر از چند ده یا نهایتا چند صد نفر کارگر را هم حول آن متحد کند. مسئله این است که نشان دهد با طرح مبلغی چند برابر رادیکالتر است. اینکه این تشکلها با انداختن یک عدد این وسط چه تعداد کارگر را بسیج میکنند، و در گامهای بعدی چه تاثیری در متحد نمودن کارگران و سازمانیابی طبقاتی خواهند داشت، اصلا مهم نیست. البته حق هم دارند. مسئله این تشکلها سالهاست که این چیزها نیست. این ها ان جی او های جامعه مدنی هستند. و دغدغه آنها نه متحد و متشکل کردن کارگران، بلکه تامین حق شهروندی و رادیکالیسم سیاسی مورد نیاز آن است.
به همین ترتیب کارگری که برای اولین بار با کارزار افزایش ۷۰ درصدی مزد مواجه می شود مطمئنا با سوالات و ابهامات بسیاری برخورد میکند. حالا که ۷ میلیون و خردهای مزد میگیرم با این میزان افزایش چقدر به دستمزدم اضافه خواهد شد؟! و آیا رقم جدید افزایش کرایه خانه و وسایل ضروری زندگی را جبران می کند؟! اصلا چرا ۷۰ درصد و مثلا ۱۰۰ درصد نه؟! و اساسا چرا حداقل دستمزد نباید همان سبد معیشت مطرح شده باشد؟!
توضیح متن کارزار در این خصوص هم احتمالا جوابی نباشد که او را متقاعد کند، نه به این علت که توضیح نویسنده کارزار در خصوص عقب افتادگی دستمزد از تورم نادرست یا ابهام آمیز باشد، بلکه به این علت که اساسا خود مفهوم تورم ابهام آلود است. او قبل از آنکه کارزار را امضا کند حتما با خود دو دو تا چهار تا می کند که با افزایش ۷۰ درصد هنوز هم خیلی عقب است. آیا می تواند قرارداد اجاره خانهاش را تمدید کند یا صاحب خانه اثاثیه اش را به همراه خانوادهاش پرت میکند توی کوچه؟ اصلا آیا دولت و کارفرمایان به این میزان افزایش تن خواهند داد؟ و در بهترین حالت اگر این میزان افزایش رخ دهد چند ماه یا حتی چند روز طول خواهد کشید که اوضاع به شرایط فعلی برگردد و یا حتی بدتر شود؟ و در نهایت آیا با این مطالبه و پافشاری بر آن قادر خواهم بود خود و خانواده ام را از مرگ برهانم؟
اینها سوالاتی است که طبیعتا در ذهنش رژه خواهند رفت. او مجبور است به حل نیازهای فوری زندگیاش بیندیشد. این زندگی سیاه اوست که اجازه رویا را از او ستانده است و طبیعی است که او نمی تواند به مانند دکتر واتسن قصه ما و سندیکای شرکت واحد و سایر سندیکاهای مستقل در آسمانها سیر کند و غرق ستاره هایش شود. نه اشتغال با اسم صورتهای فلکی مشکلش را حل میکند و نه با دب اکبر و اصغر میتواند جهانگردی کند و راه خود را پیدا کند. تنها چیزی که در شرایط کنونی درگیر آن است چادری است که از بالای سرش دزدیده اند. و این را هم به تجربه فهمیده است که اگر به تنهایی قدم در صحرا بگذارد و دنبال دزد چادر بگردد گرگها او را خواهند درید. پس برای پیوستنش به کارزار توجیه مادی می یابد. او می داند که افزایش ۷۰ درصد مزد، غولی نیست که از چراغ جادو بیرون آمده باشد و قرار باشد تمام خواسته هایش را اجابت کند. او به کارزار می پیوندد، به این دلیل که پشت هر امضائی که پای کارزار زده میشود و هر رقمی که بالا میآید یک خانواده با شرایط فلاکت بار چون خود را می بیند و ازاین طریق کورسوی امیدی در دلش شعله می کشد. او می داند افزایش ۷۰ درصدی مزد مرهمی است موقتی بر زخمهای عمیقش و حتی مطمئن نیست با این میزان افزایش، آیا این توانایی را خواهد یافت تا بچه اش را مجدد در مدرسه ثبت نام کند و یا آیا دیگر مشکل پول رهن خانه نخواهد داشت؟ او واقف است که در بهترین حالت احتمالا همان وضعیت فلاکتبار سال گذشته در انتظارش باشد و شاید هم بدتر. با این حال او تشخیص داده است که تنها با حرکت جمعی قادر به ادامه دادن است. نتایج عملی و فوری چنین کارزاری و حتی نه پذیرش این مبلغ از سوی شورایعالی تعیین دستمزد است که به او اطمینان خاطر میدهد. اینکه بخشی از جامعه صدایش را میشنود و بعد از مدتها احساس میکند بواسطه چنین حرکتی ابتکار عملهایی کارزار برایش فراهم نموده است تا با رفقایش پای بحث بنشیند و ضمن دعوت از آنها عکس و فیلم تهیه کند و برای برخی از آنها به نمایش در آمدن خلاقیتشان است که مدتهاست از سوی جامعه سرکوب شده است.
در این روزهای سرد و سخت و پایانی سال که طبقه حاکمه به همان ۷۰ درصد افزایش مزد تن نمی دهد و با ترتیب دادن جلسات پشت هم تعیین آن را به تاخیر می اندازد و با اعصابش بیشتر بازی می کند این کارزار تنها یک گام کوچک است که در آن کورسویی از اتحاد طبقاتی را می بیند و می تواند او را به جمعی امیدوار کند که وقتی تمام درها برویش بسته است، فریاد بزند که من تنها نیستم. و این بدیهی است که هر چه امضاها بالاتر رود به همان میزان همبستگی بیشتری احساس کند و بیشتر اعتمادش را بواسطه طبقهای که در آن قرار گرفته است باز یابد و به نقد مطالبهای بپردازد که پایش رفته است و متناسب با آن امیدوارتر شود و رادیکالتر برخورد کند.
پس از فترتی که به خصوص پس از جنبش سبز گریبان طبقه کارگر را گرفت و جنبش کارگری را تحت الشعاع جنبشها و بلواهای طبقه متوسط قرار داد، این تازه آغاز پیشروی طبقاتی کارگران است. این کارزار از این نظر مهم است که میتواند گامی باشد در جهت پیشروی و اتحاد طبقه کارگر، و بحث و گفتگو در میان آنان. کاری که صدها بیانیه سندیکای واحد نه تنها نمیتواند انجام دهد بلکه در تقابل با آن نیز قرار دارد. هر حرکتی از این پس که بتواند چشم اندازهای اتحاد و اعتماد بنفس طبقاتی را در میان کارگران باز کند، و کارگران بیشتری را حول خود متحد نماید، شایسته حمایت است. با هر درجه پیشرفت در این جهت، کارگران جرات آن را پیدا می کنند که فیش حقوقیاشان را بجای مقایسه با کارگران رسمی هم صنف خود، با فیش حقوقی مدیران و کارفرمایان مقایسه کنند و به جای رقابت درون طبقاتی، رابطه نابرابر طبقاتی را زیر سؤال ببرند. ناگفته نماند که این کارزار تا به همینجا نیز این دستاورد مهم را داشته است که باز هم بیشتر از قبل ماهیت وجودی چنین سندیکاهایی که با شعارهایی پر طمطراق نهایتا درصدد به انفعال کشاندن کارگران هستند را بر ملا کند. جریانات پوسیده ای که در همین نوشته کوتاه چندین و چند بار اتحاد کارگران را شعار می دهند اما با اولین نطفه های این پیوند شروع به جبهه گرفتن و سنگ اندازی می کنند. شکی نیست که حضور خود کارگران در میدان نبرد و حرکت جمعی و ابتکار عمل آنان است که خیلی بیشتر از حد تصور بر جان دشمنان طبقه کارگر وحشت انداخته و این وحشت از آگاهی طبقاتی کارگران است که در سراسر متن بیانیه بازتاب یافته است و نه چیزی بیشتر.
حمید سلطانزاده
۲۶ اسفند ۱۴۰۳
۱۶ مارس ۲۰۲۵