دربارهء فلسطین سخن بگو تا به تو بگویم کجا ایستاده‌ای؟!

نوشتۀ: یحیی ناصری، زینب منصوری
Write a comment

حتی اسپنسر هم بعدها در نظریاتش از این گفت که ما به دورانی وارد شده‌ایم که در آن ملل قوی‌تر، ملت‌های ضعیف‌تر را می‌بلعند. و بعدها دیدیم که به قول مارکس « همینکه ما نگاه خود را از وطن آنها که در آن به شکل‌های محترمانه‌ای ظاهر می‌شوند، به مستعمره‌ها، جایی که خود را کاملا عریان نشان می‌دهند، بیاندازیم، دورویی عمیق تمدن بورژوایی و بربریت جدانشدنی از آن بی‌پرده در برابر چشمان ما آشکار می‌شود»

genocide indigens palestine

مواضع سیاسی بسیاری از چپ‌ها در قبال طوفان‌الأقصی و تجاوزها و تخریب‌های امپریالیستی در کالبد اسراییل چیز جدیدی نیست و تخم نظریاتی را درو می‌کنند که تئوریسین‌های اصلی آنان در نحوهء نظریه پردازیشان، کاشته‌اند. چه فرانکفورتی‌ها و چه جریان موسوم به پساساختارگرایان فرانسوی و چه هارت و نگری‌ در نظریاتشان پذیرفتن نظم سرمایه‌دارانه و صرفا «نقد، مقاومت، تخطی بازیگوشانه» در مقابل آن و همچنین حمایت از امریکا در مقام «امپریالیسم مسلط» و اسراییل در کارنامه‌شان ثبت است. حتی اگر در میان این جماعت کسانی باشند که نه از سر دلخوشی و نشستن در کافی شاپ سوپر انقلابی شده باشند بلکه حقیقتا دغدغه سفره نان کارگر و زحمتکش را هم داشته باشند، باز هم به تأسی از لنین می‌توان آنان را «قهرمانان مزخرف‌گویی انقلابی» نام نهاد. که «علیه دشمنان واقعیِ بسیار قدرتمند با شعارهایی عالی و جذاب و سرمست‌کننده که پایه واقعی ندارند مبارزه می‌کنند و صرفا احساسات، آرزوها، خشم و برافروختگی خود را بیان می‌کنند». این قلمزنان هرزه گوئی به تعبیر لنین علاقه عجیبی دارند که بدون توجه به مناسبات قدرت نقش «اپوزسیون دائمی» را بازی کنند. چه فرانکفورتی‌ها و هارت‌ و نگری مواضع اسراییلی‌شان را ابراز داشته‌اند، همانگونه که در ایران هم نمایندگی‌های پخش آنها، چنین‌اند. «رادیکالهای پسیو»ی که نهایتا و در بزنگاههایی چون مسأله فلسطین ورای هارت‌وپورت انقلابی‌شان، سر از ارتجاع و توحش امپریالیسم درمی‌آورند و به آغوش جریان مادرشان بازمی‌گردند.

مرلوپونتی زمانی گفته بود که فقط هنگامی حق داریم از ارزش‌های آزادی و نگرش خود دفاع کنیم که مطمئن باشیم در خدمت امپریالیسم نیستیم و به توهمات آن نمی‌پیوندیم. پیوندی که چپ هپروتی چندان متوجه آن نیست. حتی اسپنسر هم بعدها در نظریاتش از این گفت که ما به دورانی وارد شده‌ایم که در آن ملل قوی‌تر، ملت‌های ضعیف‌تر را می‌بلعند. و بعدها دیدیم که به قول مارکس « همینکه ما نگاه خود را از وطن آنها که در آن به شکل‌های محترمانه‌ای ظاهر می‌شوند، به مستعمره‌ها، جایی که خود را کاملا عریان نشان می‌دهند، بیاندازیم، دورویی عمیق تمدن بورژوایی و بربریت جدانشدنی از آن بی‌پرده در برابر چشمان ما آشکار می‌شود». این بربریت را تاریخ مستعمره‌های انگلیس و اروپا نشان می‌دهد. همانطور پیدایش امریکا نیز مبتنی بر چنین جنایاتی بود: سرزمینی با مردمانش که باید به عنوان سرزمین بدون مردم کشف می‌شد! در جمهوری امریکای شمالی خیلی پیشتر از هیتلر «محو افراد عبث و بی‌فایده» را «قانون الهی تکامل» می‌پنداشتند و «راه حل نهایی معضل کاکاسیاهان» را در تکرار موفقیت‌آمیز «راه حل نهایی سرخپوستان» یا همان بومیان آن سرزمین می‌دیدند.

برای کسانی که نسبت به مسأله زنان، زیست‌سیاست فوکویی، و ...قلب رئوفی دارند. لوسوردو تعریف می‌کند که علاوه بر پاکسازی‌ بومی‌ها، پرورش سیاهپوستان برده‌داری در ابعادی چنین در جریان بود: « لاس کازاس گزارش می‌دهد که قیمت یک برده‌ء زن باردار، درست مانند قیمت گاو باردار، بالا می‌رود. و این مرد پلید لاف می‌زد که در برابر یک فرد روحانی و بی هیچ شرمی افتخار کرده بود که برای باردار کردن زنان بومی دست به هرکاری زده». سنت استعماری مالامال از چنین جنایاتیست که «مزخرف‌بافان چپ» یا به روی خود نیاورده‌اند و یا حتی آشکار و نهان از آن حمایت کرده‌اند. همانگونه که هیتلر را از سنت استعماری منفک کردند و تمام زورشان را زدند که آن را همتراز استالین و شوروی سازند. در حالی که در آن زمان بسیاری نازیسم را همان امپریالیسمی می‌دانستند که اینک به درون اروپا اعمال می‌شود.

«هند بریتانیا» به «هند آلمان» در اروپای گرفتار نازیسم بدل شد و اینک نیز «هند امریکا» فلسطین را اشغال کرده و می‌رود که به لبنان و نقاط دیگر نیز سرایت کند. بهمن شفیق درست می‌گوید که کافی نیست که اسراییل را پادگان، اشغالگر، نیروی امپریالیسم در منطقه، آپارتاید و ...خواند. اکنون این ماهیت ضد بشری اسراییل است که پدیدار شده و باید پیش از آنکه بشریت را ببلعد، نابودش کنیم. در چنین زمینه‌ایست که بسیاری از «چپ»‌ها با دادن احکام اتونومیستی، آنارشیستی و «لج‌بازانه» «همهء حکومت‌ها و هر قدرتی بد است» و گرفتن ژست رادیکال «این فاشیسم است و آن فاشیسم است و همه جا فاشیسم است» عملا سکوت و انفعالشان را پوششی قرار می‌دهند بر اینکه در جبههء امپریالیسم و اسراییل‌اند. پیشینهء چنان نفهمی‌هایی که شوروی و رایش سوم را یکسان می‌پنداشت اینک هم به همسانی اسراییل با حکومتها و گروههای منطقه منتهی شده. طبقه کارگر و هر انسان شرافتمندی باید از چنین فرقه‌ای و چنان نظریاتی نه‌تنها دوری کند، بلکه محکومشان سازد و با حمایت تمام قد از فلسطین و اعلام دشمنی‌اش با اسراییل بار دیگر شرافت و انسانیتش را در این بزنگاه مهم به رخ بکشد.

یحیی ناصری، زینب منصوری

۱۵ مهر ۱۴۰۳

۶ اکتبر ۲۰۲۴

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

سیستم ارسال دیدگاه توسط CComment

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

صدا و تصویر