کارما را می توان تقدیر هم ترجمه کرد. تقدیری که گریزی از آن نیست. و برای آمریکا، از دید بسیاری از ناظران، آنچه در روز 6 ژانویه در کنگره اتفاق افتاد تقدیر آمریکا بود. تقدیر کشوری که تاریخ آن مشحون از جنگ افروزی و جنایت در وسیع ترین ابعاد بود.
اما حقیقتا این بود؟ کیتلین جانستون نیز یکی از ژورنالیستهای شریف آمریکا است. تعدادشان به اندازه ای اندک است که می توان با انگشتان دو دست آنها را شمرد و جانستون یکی از اینان است. او یادداشتی نوشته است تحت عنوان کدام "دمکراسی" در خطر است؟ یادداشتهای از حاشیه ماتریکس . ماتریکس مفهومی است که برخی از منتقدان نظم مسلط بر جهان ترانس آتلانتیک، اروپا و آمریکا، برای توصیف آن به کار می گیرند. جهانی که در آن همه چیز مصنوعی است. تمام واقعیت در آن توسط پروپاگاند ساخته شده و در اذهان فرو رفته است. از نقطه نظر اینان آنچه در این جهان ماتریکسی در حال وقوع است مواجهه این ماتریکس با جهان واقعی است. لحظه ای است که قوانین جهان واقعی بی اعتباری واقعیتهای تصنعی حاکم بر ماتریکس را به نمایش گذاشته است. لحظه تاریخی فروپاشی ماتریکس.
محدودیتها و نارسائی های چنین دیدگاهی قاعدتا باید برای یک ماتریالیست روشن باشد. اما این موضوع اصلی نیست. در نقد اینان به نظم حاکم بسیاری از حقایق نیز به زبان می آیند و برای درک این حقایق لازم نیست کسی با این دیدگاه موافق باشد. جانستون در آن یادداشت و در پاسخ به سؤالی که در عنوان آن طرح کرده است، به رد دیدگاه کسانی می پردازد که واقعه اشغال کنگره را کفاره اعمال آمریکا در سرتاسر جهان قلمداد می کنند. و در این نیز هسته ای از حقیقت نهفته است. نه از آن رو که اشغال کنگره واقعه ای بی اهمیت بوده است. برعکس، آن واقعه تمام هیمنه دمکراسی آمریکائی را به سخره کشید. اما نسبت به آنچه آمریکا بر سر جهانیان آورده است، اشغال کنگره را به هیچ وجه نمی توان تا حد کارمای آمریکا دراماتیزه کرد. چه چیزی می توانست کارمای آمریکا تلقی شود؟ این سیاهه ای است که جانستون بر می شمارد:
"نه، بلوای کپیتول هیل «کارما»ی کودتاهای بین الملی و دخالتگری های رژیم چنجی آمریکا نبود.
کارما هنگامی می بود که آمریکا آنچه را کاشته بود درو می کرد.
کارما هنگامی می بود که دولت آمریکا سرنگون و با یک مترسک خارجی جایگزین می شد و میلیونها آمریکائی به قتل می رسیدند.
کارما هنگامی می بود که دهها میلیون آمریکائی با خشونت گسترده از خانه و کاشانه آواره می شدند.
کارما هنگامی می بود که آمریکا تبدیل به دولت از هم پاشیده ای می شد که باز هم مردم در آن به عنوان برده به فروش میرسیدند.
کارما هنگامی می بود که بمبهای اتمی بر شهرهای آمریکائی فرود می آمد.
کارما هنگامی می بود که مردم آمریکا در اثر تحریمها از گرسنگی می مردند.
کارما هنگامی می بود که جنگلهای آمریکا انباشته از گازهای نارنجی می شد.
کارما هنگامی می بود که در استادیومهای آمریکائی تیربارانهای دستجمعی صورت می گرفت.
کارما قتل عامی از مردم کل شهرهائی می بود، مردان، زنان و کودکان.
کارما هنگامی می بود که سربازان خارجی با مصونیت تمام به شهروندان تجاوز می کردند و به قتلشان می رساندند.
کارما هنگامی می بود که افراطی های مورد حمایت خارجی ها آمریکائی ها را تا مرگ مثله می کردند و جنازه هایشان را در انظار عموم به نمایش می گذاشتند.
کارمای دخالتگریهای ایالات متحده این می بود که آمریکا فرو می پاشید و در آتش هرج و مرج و شکنجه می سوخت.
این «کارما» می بود.
این جوجه آخر پائیز می بود.
نمیگویم که اگر این واقع می شد چیز خوبی بود. با یقین تمام چنین نبود.
تنها میگویم که آمریکا باید بس کند با وحشیانه کردن جهان."
یقینا آمریکا چنین نخواهد کرد. این آمریکا چنین نخواهد کرد. برعکس، تازه کسانی را در مصدر امور قرار داده است که تلافی 4 سال "کم کاری" آن دیوانه ای را جبران کنند که از کاخ سفید رفته است. این کار آمریکای دیگر است. آمریکای توده های زحمتکشان. این کارمای واقعی آمریکا است: انتقال قدرت از دست این آمریکای حاضر، آمریکای مرده، آمریکای سرمایه، به دست آمریکای آینده، آمریکای توده های کار و زحمت.
آه آمریکا، آمریکای بدبخت، روزهای تلخی در انتظار توست. اما مگر راهی برای خلاصی از این درد و رنج دائمی توده های کار و زحمت باقی مانده است؟ مگر بدون این روزهای تلخ نبردهای بزرگ اجتماعی می توان به آینده امیدوار بود؟ نه. راه دیگری نیست. باید از این گذرگاه آتش و خون عبور کرد. کارمای واقعی آمریکا آغاز شده است.
6 بهمن 1399
25 ژانویه 2021