مشاهدات خیزش آبان 98: پرسشی با قدرت انفجاری

نوشتۀ: بهمن شفیق
2 Comments

مسأله فقط این است که این دیگر زمین بازی خودی آن بالائی ها نیست. آن هم در جهان امروز و در مقطعی که نظم مسلط بر جهان برای نخستین بار پس از فروپاشی دیوار برلین در برابر چالش پائینی هائی قرار می گیرد که دیگر تن به پذیرش خفت نظام طبقاتی نمی دهند

نخست این کلیپ را ببینید.

کلیپی است ساده اما با ساختی حرفه ای. گیراست. با خونسردی ساخته شده است. از تزریق احساسات به واقعیت خودداری کرده است، خود واقعیت را آنگونه که هست بازتاب داده است. دو دنیای متفاوت را به تصویر می کشد بی آن که خود مستقیما حکمی درباره اش صادر کند. این بیننده است که باید به اندیشیدن و قضاوت بنشیند.

آنچه سازندگان کلیپ خود به این واقعیت اضافه کرده اند موسیقی متن این دو دنیای متفاوت است. اما آنها در انتخاب این موسیقی نیز به مشاهدات خود از این دو دنیای متفاوت وفادار مانده اند. موسیقی آنها حقیقتا بیان هنری این دو دنیای متفاوت نیز هست.

دنیای نیمه اول کلیپ، دنیای کودکان پائین شهری، دنیائی سرتاسر تیره نیست. آنها کودکانی غمگین و گریان نیستند. برعکس، کلیپ با نشان دادن آنان در حال بازی و شادمانی آغاز می شود. و شاید بیش از آرزوهای آنان، این بازی های آنان است که تمایز بین آنها با کودکان نیمه دوم کلیپ را نشان می دهد. آنها در حال بازی در کوچه و خیابانند. در حال بازی با یکدیگرند. اما کودکان نیمه دوم، در مجموعه ای سربسته در حال بازی اند. نه با یکدیگر، بلکه هر یک با وسیله ای معین. بازی کودکان نیمه اول بازی است، مصرف نیست. حتی دوچرخه ای که برای بازی استفاده می شود در عین حال وسیله ای است مفید برای رفت و آمد. بازی نیمه دومی ها اما مصرف کالائی معین است که به قصد بازی تولید شده است. این دو جهان متفاوت است و در اینجاست که تفاوتها به بهترین وجهی آشکار می شود. و همین تفاوت اساسی در عین حال این را نیز توضیح می دهد که چرا کودکان نیمه اول کلیپ، کودکان پرولتاریا، پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی نیز انسانهائی با ظرفیت به مراتب بالاتری از برقراری پیوند و ارتباط با دیگران، دیگرانی از نوع خودشان، برخوردارند و رفاقتهایشان به مراتب پایدارتر است. آنها این را زندگی کرده اند. و کودکان نیمه دوم، کودکان بالای شهر نیز، در مقابل به مراتب ظرفیت بسیار بالاتری در تبدیل شدن به گرگی در مقابل گرگهای دیگر، و البته از نوع خودشان، دارند.

موضوع اصلی سازنگان کلیپ طرح آرزوهای این دو گروه از کودکان است. اما کلیپ در عین حال هنجار اجتماعی متفاوتی را بین دو گروه متفاوت کودکان نیز به نمایش می گذارد. اهمیت این دو هنجار اجتماعی متفاوت نیز از اهمیت آن آرزوهای متفاوت اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست. کودکان نیمه اول کلیپ در مقابل دوربین فیلمساز با حجب و حیا ظاهر می شوند. آنها هنگام حرف زدن، چه در کلمات، چه در نگاه و چه در حرکت دستها و تغییر حالت چهره و بدن، نوعی فروتنی را به نمایش می گذارند. برعکس، کودکان نیمه دوم کلیپ در مقابل دوربین گستاخند و با اعتماد به نفس. برای آنها دوربین چیز تازه ای نیست، جزئی از زندگی روزمره شان است. از زندگی کوتاه تاکنونی هر کدامشان چه بسا دهها و صدها کلیپ ساخته و چه بسا در اینستا و یوتیوب و فیس بوک هم شِر شده است. و احتمالا همه آنها با لایک های بی شمار بزرگ شده اند. لایک جزء ثابتی از زندگی آنان است. از همان روزهای نخستین تاتی پاتی و نخستین کلمات بامزه ای که از زبانشان بیرون می آید. و دقیقا همین اعتماد به نفس و گستاخی است که از آنان بزرگسالانی مناسب برای هدایت نظم مسلط می سازد در حالی که فروتنی کودکان نیمه اول کلیپ برایشان سرنوشتی تلخ را رقم می زند. و در حاشیه: کلیپ در این کودکان به جستجوی گستاخی نمی پردازد و آن را تقویت نمی کند. و البته این کار دشواری نبود و نیست. می شد وظیفه ای بسیار ساده، مثلا بالا رفتن از یک درخت کوچک یا پوست کندن یک خیار، را در مقابل دو گروه کودکان قرار داد و آنگاه پی به این برد که در زندگی واقعی، در جدال با طبیعت، این کودکان نیمه اول کلیپند که توانا هستند و دومی ها دقیقا در چنین عرصه هائی فاقد کمترین توانائی اند. مگر غیر از این است که آنها زمانی که بزرگ می شوند برای امور خانگی خود مستخدمینی از میان کودکان نیمه اول کلیپ را به خدمت می گیرند تا برایشان خیار پوست بکنند؟ بگذریم.

اصل حرف کلیپ طرح آرزوهای این کودکان است. همه آن چیزهای دیگر، از نوع بازی تا هنجارهای متفاوت، نکات نهفته در کلیپند که شاید بدون قصد خود سازندگان وارد آن شده اند. اما آرزوها نهفته نیستند، آشکارند و به عریان ترین شکلی تأثیر ویرانگر تمرکز ثروت و فقر در دو قطب جامعه را به تصویر می کشند. کلیپ در این زمینه گویاتر از آن است که لازم باشد چیزی درباره اش گفت. اهمیت کلیپ اما در چیز دیگری است. در پرسشی است که به میان می کشد.

آنچه موضوع کلیپ است اختلاف طبقاتی است که بر پهنه آرزوهای کودکان به تصویر کشیده شده است. اما نه اختلاف طبقاتی در ایران چیز تازه ای است و نه ادبیات تولید شده درباره آن کم است. با این حال این کلیپ از ادبیات رایج در این زمینه متفاوت است. نه به دلیل آنچه که طرح می کند. بلکه به دلیل آنچه که به میان نمی کشد و همین نیز قدرتی فراتر از یک کلیپ یا متن پروپاگاندیستی معمول به آن می بخشد.

کلیپ توسط کبریت مدیا تهیه شده است. سابقه کبریت مدیا را نمی شناسم. از کارهایشان معلوم است که به موضوعات اجتماعی و انتقادی علاقمندند و در عرصه های مختلف زندگی اجتماعی، آن هم به ویژه مربوط به طبقه متوسط شهری، دست به تولیدات ویدئوئی می زنند. نگاهشان به طبقات محروم جامعه نیز متأثر از همین جایگاهی است که در بیشتر کلیپهای آنان خود را نشان می دهد. از این گذشته، سازندگان کلیپ از درون ایران و از موضعی در درون و یا حاشیه نظام به فعالیت مشغولند. انتقاد آنها نه معطوف به براندازی نظام حکومتی است و نه به عرصه سیاست محدود می ماند. و تا جائی که به نظام حکومتی مربوط می شود، کبریت مدیا بیش از آن که منتقد نظام باشد، مدافع مفاهیم کلیدی آن از قبیل اولویت "امنیت" نیز هست. و دقیقا به همین دلیل نیز هست که در کلیپ مربوط به اختلاف طبقاتی، اشاره ای به نظام حکومتی نشده است. این دقیقا چیزی است که این کلیپ را از افشاگری های مشابه متمایز می کند.

افشاء فقر و فلاکت توده های مردم زحمتکش، بیش از هر چیز عرصۀ سنتی فعالیت چپ بوده است. اما از دورانی که این وجه طبقاتی مرکز فعالیتهای چپ را تشکیل می داد، دهه ها گذشته است. با تحول چپ به جریانی در دل جنبش همگانی تر و وسیع تر برای دمکراسی و آزادیهای مدنی - یا آن طور که خود چپ دوست دارد عنوان کند: جنبش سرنگونی -، امر طبقاتی نیز به تابعی از مبارزه ضد رژیمی بدل شد و این تابعیت در ادبیات چپ نیز بازتاب خود را یافت. متن و گفته و تصویری از چپ در افشاء فقر و فاقه توده مردم نمی توان یافت که سرانجامش به "رژیم"، "آقازاده ها"، "بنیادها"، "ملاها"، "بیت رهبری" و امثالهم ختم نشود. تفاوت بین چپ رادیکال و کمتر رادیکال در میزان گستردگی تعرض به ارگانهای حاکمیت بود. هر چه چپ رادیکالتر، به همان میزان نیز این "کلیت نظام" بود که بیشتر مورد حمله قرار می گرفت و هر چه چپ کمتر رادیکال، به همان میزان این "نهادهای انتصابی" منسوب به رهبری بودند که آماج انتقاد قرار می گرفتند و "نهادهای انتخابی" از تیغ انتقاد در امان می ماندند.

اما این "کلیت نظام" یا "ولایت فقیه" نزد تمام چپ تماما به ساختارهای سیاسی شکل دهنده حاکمیت، یعنی همان "رژیم" معطوف بودند. جامعه مدنی بکلی از تیررس انتقاد برکنار بود. برعکس، حتی خود به عنوان قربانی همان "رژیم"ی معرفی می شد که باعث و بانی فقر و فلاکت توده های مردم به شمار می رفت. اما جامعه مدنی چیزی نیست جز ساختار اجتماعی صورتبندی نظام تولیدی سرمایه داری و با کنار رفتن این جامعه مدنی از تیررس انتقاد، در حقیقت این خود سرمایه داری بود که از دید انتقاد کنار می رفت. نه تنها این، بلکه حتی به عنوان متحدی ضمنی در مبارزه بر علیه "رژیم" به رسمیت شناخته می شد. غیر از این هم نمی توانست باشد. چپ ایران در سطح تحلیلی هیچگاه نپذیرفت که جمهوری اسلامی ایران نظم سیاسی مستقر طبقه سرمایه دار ایران است. دولت در دوران جمهوری اسلامی نزد این چپ نه تنها هیچگاه به عنوان دولت بورژوازی شناخته نشد بلکه انواع تئوریهای مختلف چپ به مثابه تبصره هائی در تحلیل دولت وارد شدند که تماما همین ماهیت سرمایه دارانه دولت را انکار می نمودند. از "دولت غیر متعارف" تا "دولت برای بورژوازی" و تا "رژیم ولایت فقیه"، همه و همه دولت واقعا موجود جمهوری اسلامی را نه به عنوان امتداد جامعه بورژوائی – یا همان جامعه مدنی – بلکه در تناقض با آن قرار می دادند. و به این ترتیب انتقاد به تمرکز فقر و ثروت در دو قطب جامعه عملا به انتقادی بر نارسائی های سرمایه داری بدل می گشت. با این چشم انداز که برطرف کردن این نارسائی ها می تواند به حل آن تضادها منجر شود. یک حکومت انسانی یا حکومتی دمکراتیک و یا حتی یک حکومت شورائی در هماهنگی با جامعه مدنی که متضمن حقوق همه شهروندان باشد.

کلیپ کبریت مدیا دقیقا از همین هدف قرار دادن "رژیم" یا این و آن جناح آن اجتناب می کند. کلیپ هیچ نیروئی را در ایجاد این وضعیت متهم نمی کند و یافتن پاسخ به پرسش چرائی شکلگیری این شکاف طبقاتی را به بیننده واگذار می کند. و روشن است که این گامی است حساب شده برای اجتناب از رادیکالیسمی که می تواند برای سازندگان آن دردسرساز باشد. اما باز هم دقیقا همین اجتناب از آن رادیکالیسم است که کلیپ را به انتقادی رادیکال از نظم تولیدی مسلط تبدیل می کند. سازندگان کلیپ با محافظه کاری قدرتهای موجود در حاکمیت را از معرض انتقاد دور می کنند اما نتیجه این محافظه کاری نه رادیکالیسم کمتر، بلکه باز شدن دریچه به سمت رادیکالیسم واقعی است. به ویژه این که تصاویر کودکان نیمه دوم کلیپ، کودکان بالای شهری، بیش از آن که تداعی کننده آقازاده های این یا آن جناح از قدرت سیاسی باشند، کودکان "طبقه متوسط" مدرن شهری را تداعی می کند. یعنی دقیقا همان جامعه مدنی ای که در سطح سیاسی مورد ستایش همگان قرار دارد. و به این ترتیب کلیپ بر متن انبوه ادبیات در حال تولیدی قرار می گیرد که در دو سه سال اخیر و بویژه در ماهها و هفته های اخیر، در عرصه های گوناگون – از زمینخواری ها و ویلاسازی ها تا خصوصی سازی ها و مجادلات بر سر نظام مالیاتی-  در حال رواجند و با وقایع آبان 98 از شتاب به مراتب بیشتری برخوردار شده اند. بیهوده نیست که گل سر سبد و مرجع اخلاقی طبقه متوسط ایران، سلبریتیسم، امروز هر چه بیشتر بر صندلی اتهام ایجاد شکاف طبقاتی نشانده می شود. "جامعه مدنی" به مرکز انتقاد منتقل می شود. یعنی همان جامعه بورژوائی.

دیالکتیک غریبی به این نتیجه انجامیده است. تا پیش از این دوران، ثقل مجادلات اجتماعی در ایران بر جدال بین دو اردوگاه متخاصمی قرار داشت که در یک سوی آن انتصابی ها، سپاه، رهبری، و به طور کلی "اقتدارگرایان" قرار داشتند و در سوی دیگر آن جبهه متحدی از نیروهای اجتماعی گاه متناقض با یکدیگر که جامعه مدنی و دمکراسی به نوعی نقطه اشتراک و پیوند بین آنان به حساب می آمد. یک مؤلفه اصلی در این جدال را تعلق این دو گروهبندی متخاصم به دو صف بندی بزرگتر در مقیاس جهانی شکل می داد. به ویژه در دوران دولت روحانی. به همان اندازه که صف اول یا هسته صلب نظام به قدرت منطقه ای و نگاه به شرق معطوف بود، به همان اندازه نیز صف دوم - تماما و بدون استثناء، چه چپ، چه راست – در تقابل و رویاروئی با شرق و منطقه و در پیوند با غرب معنی می یافت. حقیقتا نیز، هم بورژوازی ترانس اتلانتیک ایرانی و هم چپ مدرنیست ایرانی بیش از هر چیز با دمکراسی و یا با روشنگری غربی هویت خود را تبیین می کرده و می کنند.

این تعلق به دو قطب ژئوپلیتیک جهانی در جدالهای اجتماعی نیز به سرعت در شعارهای متقابل هم، معنائی عملی می یافت که نه فقط تقابل دو صف را تداعی می کرد، بلکه همچنین امر طبقاتی توده های کارگر و زحمتکش را نیز به عنوان زیر مجموعه ای از این جدال ژئوپلیتیک معنی می نمود. "نه غزه، نه لبنان" در برابر "حب الحسین یجمعنا". بر متن چنین مجادله ای، آنچه در نبرد مهم بود، نشان دادن بی اعتباری این افقهای متخاصم از سوی هر کدام از طرفین بود. یک قطب این جدال طرف دیگر را به جاسوسی و تسلیم و نوکری برای غرب متهم می کرد تا آن را از میدان به در کند و طرف مقابل نیز با اتهام اختصاص همه ثروتهای ملی به فلسطین و لبنان و فروختن منافع ایران در دریای خزر و غیره به روسیه، حمله به موقعیتهای کلیدی مرکز قدرت "اقتدارگرایان" را در پیش می گرفت. نبردی فرسایشی که بر متن فلاکت فراگیر و روزافزون توده های کار و زحمت به مرور به بن بستی غیر قابل حل برای جامعه ایران بدل می شد. در دو سوی این جدال دو نیروی اجتماعی برخوردار از پایه های واقعی قرار داشتند که هیچ کدام قادر به حذف دیگری نبودند. و در این نبرد فرسایشی آنچه عملا واقع می شد کند شدن سلاح طرفین در این نبرد بود. نه آن اتهام نوکری برای بیگانگان دیگر کارساز بود و نه آن اتهام خرج ثروت ایران برای فلسطین می توانست تغییری در اوضاع ایجاد کند. حقیقتا هنگامی که پول گرفتن از وزارت خارجه آمریکا و حضور در شبکه های تلویزیونی عربستان سعودی تبدیل به افتخار می شود، کلید واژه های جنگی از قبیل مزدور هم، از حیظ انتفاع ساقط می شوند. و متقابلا هنگامی متهمین اصلی به دزدی و چپاول و ویران کردن ایران به چنان دستاوردهائی نائل می شوند که بزرگترین ارتش جهان معاصر را وادار به حزم و دوراندیشی می کند و حتی به رستاخیز رؤیای بازتشکیل امپراطوری ایرانی می انجامد، حنای "نه غزه نه لبنان" هم دیگر رنگی نخواهد داشت.

بر متن این دوگانه فرسایش نیروهای متخاصم از یک سو و گسترش فلاکت توده ای از سوی دیگر بود که تغییری در استراتژی باید حاصل می شد. اگر ژئوپلیتیک و دمکراسی و اسلام و جامعه مدنی و حجاب و امثالهم قادر به این تغییر قوا نبودند، این امر طبقاتی بود که باید به خدمت گرفته می شد. و چنین نیز شد.

مسأله فقط این است که این دیگر زمین بازی خودی آن بالائی ها نیست. آن هم در جهان امروز و در مقطعی که نظم مسلط بر جهان برای نخستین بار پس از فروپاشی دیوار برلین در برابر چالش پائینی هائی قرار می گیرد که دیگر تن به پذیرش خفت نظام طبقاتی نمی دهند. در دوره ای که واژه مهجور سوسیالیسم به گونه ای شگفت انگیز راه خود را به دلها باز می کند. پرسش پایانی آن کلیپ، پرسش دوران معاصر ماست.

در بن بست هاست که راههای جدید باز می شوند.

22 آذر 98

13 دسامبر 2019

  • Add to Phrasebook
     
    • No word lists for Persian -> German...
       
    • Create a new word list...
  • Copy
 
 
 
 
 
 
است
 
Ist
 
 
SAVE
CONTINUE
view saved words →
Don't translate on double-click
 
Don't show floating button
 
 
No Internet Connection
 
  • Add to Phrasebook
     
    • No word lists for Persian -> German...
       
    • Create a new word list...
  • Copy
Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    بهمن شفیق · 4 years ago
    تقی عزیز،
    با سلام متقابل. در مورد عدم انتشار آن مباحث که وعده اش را هم داده بودم خودتان به مشکل اصلی پرداخته اید و چیزی ندارم به آن اضافه کنم مگر اظهار امیدواری مجدد که فرصت به دست آید.
    در مورد تناقضات و ایرادات، حتما آنها را طرح کنید. چه بسا شما چیزهائی را دیده باشید که از دید ما پنهان مانده باشد.
    با تشکر
  • This commment is unpublished.
    تقی زارعیان · 4 years ago
    سلام آقای شفیق.
    من زیر یادداشت شما با عنوان «مردی که نمی‌خواست سلطان باشد» کامنت مفصلی گذاشتم:
    http://tadarok.org/index.php/notes/item/2013-2019-03-02-19-02-13

    متأسفانه پاسخی به من ندادید و البته با توجه به حجم کارها و روند و سرعت اتفاقات و غیره، قابل درک است. در اینجا (و در یکی-دو یادداشت دیگرتان) مسئله‌ی دولت را، باز، از جوانب مختلفی طرح کرده‌اید و در کلیت مَباحثتان، من هم شاهد سطحی از انسجام هستم، هم شاهد چند تناقض و ایراد (که اگر مایل بودید آن‌ها را به بحث می‌گذارم). اگر برایتان مقدور است، آن بحث کلی را آرام‌آرام پیش ببرید؛ مطمئن باشید که ژرفای هرچه بیشترِ مباحث، این‌قبیل یادداشت‌ها و موضع‌گیری‌های جزئی را تدقیق خواهد کرد.
    موفق باشید