زم در تار عنکبوت

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

در جمهوری اسلامی نیز در بر همین پاشنه خواهد چرخید. ارزشی ها و عدالتخواهان حکومتی در توهم به سر می برند اگر که فکر می کنند با دستگیری زم و تصفیه "نفوذی" ها عدالتخواهان به رأس قدرت پرتاب خواهند شد

دستگیری روح الله زم لحظه دیگری از روندی را به نمایش گذاشت که در ماههای اخیر با شتابی حیرت آور در جریان است. روند گسترش اقتدار هستۀ سخت نظام جمهوری اسلامی از یک سو و افلاس لیبرالیسم درون جمهوری اسلامی و به موازات آن اضمحلال اپوزیسیون از سوی دیگر. تمام هنر نظام جمهوری اسلامی در این بود که لحظۀ تاریخی کنونی را به درستی تشخیص داد و بر بستر این تشخیص راهکار بقای خود را در ورود به جدال مرگ و زندگی با نیروی مسلط اما میرای نظم جهانی کنونی دریافت. و تمام بلاهت جریان استحاله در درون نظام و اپوزیسیون بیرون نظام نیز در آن بود که بر اسب بازنده گلوبالیسم لیبرال شرط بندی کرده و حیات و ممات خویش را با اوج و حضیض آن گره زدند. و این سالها و این روزها، سالها و روزهای حضیض آن گلوبالیسم جهانی اند.

چه بلاهت عظیمی است گره زدن سرنوشت خود به سرنوشت عربستان سعودی ای که تا خرخره در باتلاق یمن فقیر فرو رفته است؛ امید بستن به کابینه ای در آمریکا که سالهاست، حتی پیش از روی کار آمدن ترامپ، ناتوانی آن در مدیریت هژمونی دیرینه در خاورمیانه بیشتر و بیشتر آشکار می شد؛ لبخند زدن به رژیم آپارتایدی که هیچگاه عضوی از پیکر خاورمیانه نبود و از آغاز پیدایشش نقش پست پیشقراول "جامعۀ جهانی" امپریالیسم را در خاورمیانه بر عهده گرفته و حداکثر از زمان جنگ 34 روزه روشن شده بود که ستاره اقبال آن رو به افول است. و نه تنها تمام اپوزیسیون، بلکه تمام جریان استحاله درون نظام، این لیبرالیسم دون مایه و منحط ایرانی، اتفاقا در همین صف رو به تلاشی بود که متحدان خود را جستند و یافتند.

این مهم نیست که زم که بود. مأمور وزارت اطلاعات نظام بود یا براندازی در میان انبوه براندازان چپ و راست در خارج از کشور. زم هر که بود، تمام ابتذالی را در خود متجسم می کرد که شاخص گندیدگی جریانات اجتماعی ای هستند که دوران تاریخی شان به سر رسیده باشد. ابتذال زم فرق چندانی با ابتذال صادق زیبا کلام و آن نماینده مجلس از سراوان و رضا پهلوی و امیر عباس فخر آور و منصور اسانلو و حسن شریعتمداری و عبداله مهتدی و حمید تقوائی و انبوه برنامه سازان لس آنجلسی و لندنی نداشت. زم یکی از آنها بود. شهابی بود در آسمان آنان که خوش درخشید و زود محو شد. حقیقتا کدامشان بودند که با ظهور این ستاره آسمان اپوزیسیون، این "سوت زن" جسور، آرزوی جذب او و بهره برداری از توانائی های درخشان وی را نکرده باشند؟ کدام رسانه "وزینی" از اپوزیسیون – و این هم از عجایب است که "وزین" ترین رسانه های اپوزیسیون ایران توسط خود آنان ایجاد نشده است بلکه مستقیما به دول متخاصم جمهوری اسلامی تعلق دارند – بود که سخاوتمندانه تریبونهای خود را در اختیار این مبارزه نستوه نگذاشته باشد؟

زم البته کادری پرورش یافته در درون نظام جمهوری اسلامی بود. مدرسه کادرسازی جمهوری اسلامی کارنامه درخشانی از صدور چنین کادرهائی به خارج از کشور و به درون صفوف اپوزیسیون دارد. از گنجی و مخملباف تا سازگارا و مسیح علی نژاد و حتی تا شاهین نجفی و آرش سبحانی – این مارک تافلر قلابی ایرانی که به جای brothers in arms از ترامپ شیردل arms for iran تقاضا می کند. همه اینها مدارج ترقی شان را در ساختارهای رسمی و نیمه رسمی جمهوری اسلامی طی کرده اند و رموز سیاست ورزی را آنجا آموخته و اکنون همان رموز را به کار می برند. وقاحت و دریدگی آنان انعکاس وارونه وقاحت و دریدگی امثال رفسنجانی و روحانی و قرائتی و مکارم شیرازی است.

اما از همه اینها مهم تر، زم حقیقتا صدای رسای جریان استحاله درون نظام نیز بود. در میان تمام ستاره های اپوزیسیون، زم از این امتیاز ویژه نیز برخوردار بود که به عنوان فرزند خلف یک روحانی کارگزار نظام از اعتماد طیف وسیعی از "مقامات" نیز برخوردار بود. در میان انبوه دروغها و چرندهای پروپاگاندیستی اپوزیسیونی، زم گاه حقایق پنهانی را از درون نشستها و جلسات نظام نیز بیان می کرد. گاه دستکاری شده و منتقل شده به وی توسط سپاه اما بیشتر از آن منتقل شده به وی از سوی دوستان. همان دوستانی که مهدی هاشمی رفسنجانی زمانی آنان را برای اطلاع رسانی به امثال نیک آهنگ کوثر سازماندهی می کرد. از این زاویه، دستگیری زم فقط ضربه ای بر پیکر اپوزیسیون در حال اضمحلال نیست. بیش از آن ضربه ای بر لیبرالیسم درون حاکمیتی، جریان استحاله یا آن چیزی است که "ارزشی" ها از آن به عنوان جریان نفوذ نام می برند. دستگیری زم بر متن تعرضی واقع می شود که هستۀ سخت نظام از سال گذشته و پس از خارج شدن از لاک دفاعی، با اعلام "گام دوم" وارد آن شد و در ماههای بعد در سطح منطقه ای و داخلی با قدرت به آن ادامه داد و زندانی شدن حسین فریدون از آخرین نشانه های آن است.

و اکنون پرسش این است که بر سر این دوستان چه خواهد آمد؟ "ارزشی" ها از خوشحالی در پوست نمی گنجند. آنها در انتظار غلطیدن سرها هستند. امیدوارند که جریان نفوذ در درون نظام جراحی شود و "سلامت" نظام حفظ شود. اما آیا چنین خواهد شد؟

نه. چنین اتفاقی نخواهد افتاد. آنان که چنین انتظاری دارند نشان می دهند که هنوز پیچیدگی های نظام جمهوری اسلامی را نشناخته اند. آنان ممکن است سربازان و حتی فرماندهان خوبی در جنگ نرم رهبر باشند، اما سیاستمداران خوبی نیستد. آنان نمی دانند که با پیروزی به دست آمده چه باید کرد. و این دقیقا چیزی است که نظام می داند و بر اساس آن عمل می کند. بر همین اساس نیز هست که نه رفسنجانی مغلوب و نه احمدی نژاد محذوف هیچکدام به سیاهچال روانه نمی شوند. اطرافیانشان هستند که بهای شکست را می پردازند و خواهند پرداخت. به ویژه آنجا که پای "سرمایه های نظام" در میان است، این رأفت اسلامی است که به کار می آید و نه غضب. الگوئی از سیاست ورزی که در تاریخ نیز نمونه هایی را نشان می دهد و لوئی یازدهم، پادشاه فرانسه، معروف به عنکبوت، یکی از این نمونه هاست.

ارزشی ها و عدالتخواهان درون نظام این فیلم را ببینند. ماجرای کشف توطئه ای برای به قتل رساندن لوئی توسط وزرای وی و با هدایت لوئی اورلئان است که بدین وسیله قصد ممانعت از رسیدن سلطنت به فرزند خردسال وی شارل سیزده را داشت. پس از کشف توطئه فرماندهان لوئی یازدهم خواستار مجازات توطئه گران می شوند. اما لوئی می داند که هر کدام از آنان مالکان قلمرو معینی اند و حذف آنان یعنی ناآرامی بیشتر. در این توازن قوای تغییر یافته، مسأله بهره گیری از ظرفیت آنان برای گذار بی دردسر سلطنت به فرزند خردسال است و نه حذف رقبا. امری که واقع می شود و تمام اشراف توطئه گر و رهبرشان لوئی اورلئان را وادار به تبعیت از شاه خردسال جدید می کند.

این الگوی سیاست ورزی هستۀ سخت نظام جمهوری اسلامی است. و البته همین الگو است که به طور اجتناب ناپذیری به ظهور و عروج مجدد همان شکست خوردگان می انجامد. از این نظر نیز سرنوشت سلطنت فرانسه پس از لوئی یازدهم همانی است که می توان در ایران جمهوری اسلامی نیز انتظارش را داشت. رقیب شکست خورده، لوئی اورلئان، پانزده سال بعد پس از مرگ زودرس جانشین لوئی یازدهم به مقام پادشاهی فرانسه رسید. این بنیانهای یک نظم است که عروج نمایندگان آن را امکان پذیر می کند. حتی اگر در مقطعی متحمل شکستهای سنگین شوند. و این بنیانهای بازار آزادی نظام جمهوری اسلامی است که به بازتولید نمایندگان آشکار آن می انجامد و حتی منجر به آن می شود که پرچمداران دیروز عدالتخواهی امام زمانی هم امروز در مقام لیبرالهائی – هر چند بد قواره – خودنمائی کنند.

و یک مشاهده دیگر: ولادیمیر پوتین هفته گذشته سرگئی گلازیوف را از مقام مشاور اقتصادی خویش برکنار کرد. گلازیوف در شمار کسانی قرار داشت که همواره در مقابل جناح ناب بازار آزادی مدودوف و الویرا نابیولینا – رئیس بانک مرکزی – خواستار اتخاذ سیاست اقتصادی انبساطی – حمایتی سختگیرانه تری برای مقابله با تحریمها و افزایش قدرت تولیدی و مهم تر از همه افزایش سطح رفاه توده های کارگران و مزدبگیران بود. هنگامی که جدال بین روسیه و غرب بالا گرفت و همزمان با اوجگیری تحریمها، ساده لوحانی بر این نظر بودند که ایستادگی در برابر امپریالیسم غرب روسیه پوتین را به سمت سوسیالیسم می راند. امروز روسیه اتفاقا در موضع قدرتی قرار دارد که پس از فروپاشی شوروی هیچگاه از آن برخوردار نبود و سفر پوتین به عربستان این را به بهترین وجهی نشان داد. در سطح داخلی اما، گلازیوف آخرین نماینده سیاستی "اجتماعی" در درون حاکمیت بود که کنار گذاشته شد.

در جمهوری اسلامی نیز در بر همین پاشنه خواهد چرخید. ارزشی ها و عدالتخواهان حکومتی در توهم به سر می برند اگر که فکر می کنند با دستگیری زم و تصفیه "نفوذی" ها عدالتخواهان به رأس قدرت پرتاب خواهند شد. نظام باز هم رفسنجانی های دیگر را بازتولید خواهد کرد. این منطق نظم اقتصادی و اجتماعی مسلط است و هیچ درجه ای از موفقیت سربازان گمنام امام زمان در به زمین کشیدن پهپادها و به تور انداختن زم ها در این منطق تغییری ایجاد نمی کند. اقتدار ایرانی نیز اقتداری بازار آزادی خواهد بود همچنان که اقتدار روسی چنین است.

24 مهر 1398

16 اکتبر 2019

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.