آویزان از قلاب ترامپ

نوشتۀ: بهمن شفیق
3 Comments

حتی اگر پوتین نه استراتژی می فهمید و نه تاکتیک؛ حتی اگر او هم سیاست را به بیزنس تقلیل می داد، باز هم نمی توانست متحد استراتژیک خود را به ثمن بخس بفروشد. نه، پوتین ایران را نفروخت به این دلیل باز هم خیلی ساده که ضرر می کرد. آن هم سنگین.

این هم تماشائی بود. حتی تماشائی تر از صبحانه با دونالد. کنفرانس مطبوعاتی ترامپ و پوتین بعد از دیدار در هلسینکی.

اما از آن تماشائی تر پانیکی است که به جان سی ان ان و نیویورک تایمز و گاردین و اشپیگل افتاده است. قویترین توپخانه های رسانه ای "جامعۀ جهانی ارزش مدار" و در رأس آنان در خود آمریکا فریاد "خیانت" سر داده اند. رئیس جمهور آمریکا متهم به خیانت به آمریکا. متهم به سرسپردگی به روسیه و به پوتین. خانم لیبرال فرهیخته ای تصویر پورنوگرافیکی در توئیت خود درج نمود که پوتین را در حال تجاوز به ترامپ نشان می دهد. به این میگویند فرهنگ سیاسی. آن هم در بالاترین سطحش. نیویورک تایمز هم به این درجۀ والا ارتقا یافت. "لاو استوری" یا قصۀ عشق نیویورک تایمز را باید دید تا به عمق "ارزش محوری" لیبرالیسم پی برد.

استخوان ترامپ در گلوی غرب متمدن گیر کرده است. نه می توانند قورت دهند و نه می توانند تف کنند. رفیقی می گفت 16 ژوئیه وارونۀ 11 سپتامبر است. 11 سپتامبر متحدشان کرد و 16 ژوئیه در هم پاشیدشان. شاید کمی غلو آمیز باشد. اما چندان هم نادرست نیست. کار "جامعۀ جهانی" تمام شده است. ترامپ را حتی نمی توانند برکنار کنند. او بیش از آن پیشروی کرده است که بتوان به سادگی کنارش زد. همه چیز به کنار، یک عبارت ترامپ نشان داد که او ایستاده است و تا به آخر هم خواهد ایستاد. او به ریسک سیاست نزدیکی با روسیه پرداخت و اظهار داشت که "می دانم که این برایم ریسک سیاسی در بر دارد. اما حاضرم به خاطر صلح این ریسک سیاسی را بپذیرم اما به خاطر سیاست صلح را ریسک نکنم". یعنی که ضد روسهای محترم، تا آخر در مقابل شما خواهم ایستاد. دیگر حتی نمی توانند ترورش کنند. اکنون می توان با قطعیت گفت که تلنگری به ترامپ می تواند جرقۀ جنگ داخلی در آمریکا باشد. سوریه به آمریکا می رود.

اما اینها تنها چهره های تماشائی امروز نبودند. چهره های خیل عظیم غرب دوستان و دمکراسی پرستان و دوستداران رژیم چنچ ایرانی هم باید تماشائی بوده باشد. چه مطالبی که در مدت اخیر در سایتهای این فرهیختگان درج نشد مبنی بر این که "در تله روسیه و چین نباید افتاد". چه اساتیدی در گفتارها و گفتگوهای نغز خویش از این سخن نگفتند که "پوتین ایران را خواهد فروخت" و چه بنجلهائی از گاردین و ایندپندنت و واشنگتن پست ترجمه نشد مبنی بر این "پوتین به ایران پشت خواهد کرد" و "روسیه ایران را معامله خواهد کرد". احمقها حتی این واقعیت ساده را نفهمیدند که برای معامله دست دو طرف باید پر باشد. معامله یعنی بده و بستان. نفهمیدند که دست آمریکای عزیزشان خالی است و چیزی برای طاق زدن با ایرانی ندارد که برای روسیه در حکم عقبه ای استراتژیک است. ترامپ حتی اگر می خواست اروپا را دو دستی به روسیه تقدیم کند باز هم نمی توانست. به این دلیل خیلی ساده که اروپا دیگر به او تعلق ندارد. اوکراین را هم نمی تواند تقدیم کند به این دلیل که دولتی است که به ضرب و زور تزریق پول صندوق بین المللی سر پا ایستاده است و فاقد ارزش است.

حتی اگر پوتین نه استراتژی می فهمید و نه تاکتیک؛ حتی اگر او هم سیاست را به بیزنس تقلیل می داد، باز هم نمی توانست متحد استراتژیک خود را به ثمن بخس بفروشد. نه، پوتین ایران را نفروخت به این دلیل باز هم خیلی ساده که ضرر می کرد. آن هم سنگین.

دیدن لب و لوچۀ آویزان عاشقان رژیم چنج هم امروز باید تماشائی باشد. احتمالا چند روزی طول می کشد که ماهیچه های صورتشان بتواند حالت عادی را به آن باز گرداند. از مجاهدین بگذریم. آنها کارشان همین نمایشات است. اما همۀ آنهائی که در دوران مبارزات انتخاباتی سینه چاکان هیلاری بودند و با لغو برجام هوای تازه و فرحبخش رژیم چنج را استنشاق نمودند و به یکباره به دوستداران ترامپ، آن هم فقط ترامپ ضد برجام، تبدیل شدند و با شورش انقلابیون بازار کفش و کلاه کردند که به یمن اولدوروم بولدوروم ترامپ و دلار سر به فلک کشیده راهی ایران شوند و مقامات دولت انتصابی آتی را تسخیر کنند؛ فقط و فقط یک جیز را نشان دادند و آن هم این که نه ذره ای از معادلات سیاسی سر در می آورند و نه از بیزنس. بدبخت بورژوازی ای که بخواهد سرنوشت خود را دست اینها بسپارد.

علامه های رژیم چنجی نخواستند و یا نتوانستند این واقعیت ساده را بفهمند که رژیم چنج تنها تا زمانی امکانپذیر بود که "جامعۀ جهانی" آن را پیش می برد و اکنون این "جامعۀ جهانی" دو شقه و سه شقه شده است. آنها نفهمیدند و نخواستند بفهمند که تنها ویس آف آمریکا و "من و تو" برای رژیم چنج کافی نیست، بی بی سی و دویچه وله و صدالبته صدای محترم فرانسه هم باید جزئی از بازی باشند. اگر نباشند، مسکوی بد جنس و پکن خبیث هم دلیلی برای سکوت و کنار نشستن نخواهند داشت. رژیم چنجی های عزیز و نازنین که هزار البته فقط به آزادی مردم ایران می اندیشند این را نفهمیدند که حتی مردم سوریه هم علیرغم همه کنفرانسهای دول "دوستان سوریه" و تمام سیل اسلحه و صدور بی وقفۀ رزمندگان ریشوی آزادیخواه از سرتاسر جهان نیز به آزادی معبود دست نیافتند و فعلا باید یوغ دولت سکولار بشار اسد را تحمل کنند و چاره ای جز تحمل همزیستی مسالمت آمیز بین آسوری و مسیحی و علوی و سنی در سوریه را ندارند. آن هم سوریه ای که نه از آرایش ایدئولوژیک جمهوری اسلامی برخوردار بود و نه از قدرت اقتصادی آن. حقیقتا دیدن چهرۀ مهتدی ها و هجری ها و سران احزاب چپ امروز باید تماشائی باشد.

هیچ کس با ادای تفکر درآوردن متفکر نمی شود، با ادای سیاست درآوردن هم کسی سیاستمدار نمی شود. ماکیاولی بیچاره کلی زحمت کشید تا اصول سیاست مدرن را تکوین کرد. از آن زمان تاکنون هم جهان بسیار تغییر کرده است و هم سیاست بسیار پیچیده تر شده است. فکل و کراوات و شرفیاب شدن به حضور این یا آن مشاور درجۀ دو و سه دول فخیمۀ غربی جایگزین شعور سیاسی نمی شود. از نقطه نظر درک معادلات سیاسی و توازن قوای بین المللی و طبقاتی، جمهوری اسلامی با عمامه و ریش و پشمش بسیار پیشرفته تر از این اپوزیسیون است. اپوزیسیونی که به قلاب ترامپ آویزان شده است و حالا باید فکری به حال خود کند.

لااقل مهتدی ها و هجری ها می توانند از برادران انقلابی خویش در روژآوا یاد بگیرند که چگونه می شود از این قلاب درآمد بی آن که به دهان کوسه بیفتند. رفقای روژآوا این روزها دارند این تجربۀ بزرگ رها شدن از قلاب آمریکا را عملیاتی می کنند.

خوب نگاه کنید آقایان. از درسهای آنان می توانید استفاده کنید.

25 تیر 97

16 ژوئیه 2018

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    علی · 5 years ago
    با تشکر چطور میشه با شما همکاری کرد

    پاسخ: با تشکر متقابل. در صورت امکان از طریق ایمیل سایت یا کانال تلگرام تدارک تماس بگیرید.
  • This commment is unpublished.
    بهمن شفیق · 5 years ago
    به ماکان و با تشکر. در هیچکدام از دو مطلب به این اشاره نشده است که روسیه میخواهد یا می تواند هژمون جهان بشود. روسیه باید از خود دفاع کند و مشغول همین کار است. اما برای دفاع از خود، روسیه نمی تواند قدرت درجه دو باشد. این کافی نیست. برای دفاع از آن کشور بزرگ باید روسیه قدرتی جهانی باشد و این اتفاقی است که افتاده است. تلقی روسیه به عنوان "قدرت منطقه ای" یعنی آماده شدن برای حمله به این کشور و این دقیقا کاری بود که اوبامای رذل در حال انجام آن بود. تخریب سیستماتیک مناسبات بین روسیه و غرب دقیقا در همین جهت بود. این دارندۀ جایزۀ صلح نوبل در تدارک خونین ترین جنگ تاریخ بشر بود. در هر صورت بحث بر سر آن نیست که روسیه میخواهد هژمون جهان شود. برعکس. بحث این است که دوران یک هژمون در جهان سپری شده است.
    درباره نقش چین فکر میکنم مطلب به اندازه کافی روشن است. چین در شرف تبدیل به مهم ترین قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان است و آمریکا به هر نحوی باید از آن جلوگیری کند. اما تفاوت چین و روسیه را در عرصۀ نظامی هم می توان به خوبی دید. روسیه قلب یوراسیا است و یوراسیا وسیع ترین، غنی ترین و پر جمعیت ترین پهنۀ خاکی روی کرۀ زمین است. اتصال زمینی این پهنه و برقراری ارتباط زمینی بین دورترین نقطۀ شرق آسیا با دورترین نقطۀ غرب اروپا یعنی انتقال دادن مسیر تجاری این بزرگترین حوزۀ تمدن بشری از آب به خشکی و این یعنی خارج کردن بزرگترین حجم مبادلات کالا از حیطۀ کنترل آمریکا به عنوان نیروی مطلقۀ حاکم بر آبها. اهمیت جاده ابریشم جدید در این است و این چین و روسیه را به هم متصل می کند.
    اما این چین است که همزمان در صدد گسترش نیروی دریائی خویش و به چالش کشیدن آمریکا در آبها نیز هست. در حالی که در سیستم نظامی روسیه نیروی دریائی نقش ضربتی ایفا می کند و نه کنترل کننده. حتی در این آرایش هم می توان چشم اندازهای جهانی متفاوت را دید.
    در مورد جنگ درست میگوئید. قطعا جنگهای بزرگی صورت خواهند گرفت. اما روسیه نشان داده است که برای جنگ، حتی برای جنگ اتمی، آماده است و دقیقا به همین دلیل مانع از وقوع چنین جنگی بین ناتو و روسیه شده است. غربی ها می توانند با قدرتهای درجۀ سه بجنگند اما توان جنگ پر تلفات با حریف قدر قدرتی مثل روسیه را ندارند. حتی ایران هم برایشان بزرگ است و خطرناک. برای چنان جنگی باید هم افکار عمومی خود را برای فداکاری های بزرگ آماده کنند و هم در سازمان نظامی خود ترتیبات لازم را تدارک ببینند. هر دو کار هم در دست انجام است. آینده نشان خواهد داد که چه خواهد شد.
    این را هم اضافه کنم که حتمیت وقوع جنگ از خباثت این یا آن قدرت امپریالیستی نیست. داده های اقتصادی وقوع چنین جنگ یا جنگهائی را به احتمالی قریب به یقین بدل کرده اند. امیدوارم در فرصتهای آتی بتوانیم در این مورد هم گفتگو کنیم.
  • This commment is unpublished.
    ماکان · 5 years ago
    ین متن و متن قبلی از اقای شفیق، از بهترین نوشته هایی بود که در مورد وقایع روز و مسایل چند ساله و گرایش های موجود در سرمایه داری جهانی خواندم.
    فقط یک مسئله. درست است که روسیه در این بازارایی جهانی سرمایه داری نقش مهمی دارد (بر خلاف تحلیلهای ساده ای که در این چند وقته دیدیم) ولی
    1- نقش چین چیست؟ روسیه که نمی تواند با اتکای صرف به توان اقتصادی کشورهای چین و هند و اندونزی و برزیل و ... هژمون جهان بشود. به نظرم اینها ابتدای مسیر بازارایی های عمیقی هستند که کارگزاران اصلی تر بعدا میایند.
    2- همه ما میدانیم که امریکا به راحتی کنار نخواهد رفت. الزام جنگ های بزرگ کنار نمی رود. ان جنگ ها هنوز قرار است هنوز اتفاق بیفتند.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر