آیا انقلاب روسیه یک انقلاب بورژوائی است؟

نوشتۀ: کارل رادک
Write a comment

تاریخ انقلاب روسیه این حقیقت را پایه گذاری کرد که این اولین انقلاب سوسیالیستی و پرولتری بود. این انقلابی پرولتری در کشوری خرده بورژوائی است. به همین دلیل از انقلاب کارگری در کشور هایی مثل انگلستان و آمریکا در این واقعیت متمایز می شود که طبقۀ کارگر این کشورها بعد از یک مبارزه طولانی، و تسخیر قدرت متعاقب آن قادر خواهند بود برنامه های شان را خیلی سریع تر از ما عملی کنند

 مقاله حاضر دفاعیۀ ای پر شور از انقلاب اکتبر است. رادک این مقاله را در سال 1921 نوشته است. وی در آن زمان در دبیرخانۀ انترناسیونال سوم فعالیت می کرد و در ارتباط نزدیک با احزاب و جریانات مختلف کمونیستی در اروپا و سایر نقاط جهان قرار داشت. 

رادک در مقالۀ حاضر نه فقط به دفاع از انقلاب اکتبر می پردازد، بلکه همچنین وجوه مختلفی از تحولات این انقلاب و دشواریهای آن را ترسیم می کند. وجوهی که توجه به آنها در ارائۀ تصویری همه جانبه تر از تحول انقلابی اکتبر 1917 و در ارزیابی از روندهای پس از انقلاب ضروری هستند. صد سال پس از این انقلاب دورانساز، تصویر مسلط از آن بیش از همه به تصویر جدال بین سران انقلاب، بین لنین و تروتسکی و استالین، و یا به مجادله بر سر واقعۀ کرونشتات تقلیل یافته است. نه تنها وجوه متفاوت انقلاب اکتبر از نظرها دور مانده اند، بلکه همچنین از دست اندرکاران، معماران و جنگاوران آن انقلاب نیز کمتر نشانی می توان یافت و کمتر کسی امروز به مباحثات و مجادلات بخشا بسیار عمیقی که در درون بلشویکها در جریان بود واقف است.
کارل رادک در سال 1885 در لمبرگ واقع در گالیسیا به دنیا آمد که به امپراطوری اتریش-مجارستان تعلق داشت. فعالیت وی در درون سوسیال دمکراسی در دوران نخست بیشتر بر لهستان و آلمان متمرکز بود. در سال 1904 به عضویت در حزب سوسیال دمکرات لهستان و لیتوانی در آمد و در سال 1905 به جرم شرکت در انقلاب روسیه دستگیر و یک سال زندانی شد. در سال 1907 به آلمان مهاجرت نمود و به عضویت حزب سوسیال دمکرات آلمان درآمد.
رادک که در ابتدای فعالیت در سوسیال دمکراسی در کنار جریان انقلابی قرار داشت، در سالهای بعد دچار اختلافاتی با روزا لوگزامبورگ و سایر رهبران سوسیال دمکراسی لهستان شد و از حزب لهستان-لیتوانی اخراج گردید. او در سالهای بعد در آلمان به فعالیت ژورنالیستی پرداخت و با حملات شدید به تئوری اولترا امپریالیسم کارل کائوتسکی خشم سران سوسیال دمکراسی را برنگیخت تا جائی که فریدریش ابرت رسما به موضعگیری بر علیه وی پرداخت و در سال 1912 رادک از این حزب نیز اخراج شد. در همان سالها وی هر چه بیشتر به جانبداری از سیاست لنین پرداخته و در سویس به یکی از افراد مورد اعتماد وی بدل شد. با آغاز جنگ جهانی اول به مخالفت با آن پرداخت به این ترتیب در کنار بخش انقلابی سوسیال دمکراسی، لنین و روزا لوگزامبورگ و لیبکنشت و دیگران قرار داشت. با این همه در همان سالها نیز در مواردی وارد مجادلاتی جدی با لنین نیز شد و مورد انتقاد شدید لنین نیز قرار گرفت. وی در سال 1917 به حزب بلشویک پیوست و سپس به عضویت در کمیتۀ مرکزی حزب نیز برگزیده شد. با تشکیل انترناسیونال سوم به فعالیت در دبیرخانۀ آن پرداخت.
وسعت اطلاعات رادک وی و احاطۀ وی بر تحولات جنبش کارگری در کشورهای مختلف و همچنین تسلط او بر چندین زبان، وی را به یکی از استعدادهای جوان بلشویسم تبدیل کرده بود. در سال 1923 رادک به اپوزیسیون چپ پیوست و در نتیجه در سال 1927 از حزب اخراج شد. وی سپس در سال 1930 مجددا به حزب پیوست تا در سال 1936 دوباره اخراج و زندانی گردد. در دور دوم دادگاهای مسکو رادک محاکمه و به ده سال زندان محکوم شد و در سال 1939 در زندانی (احتمالا در نرچینسک) درگذشت. گفته می شود که وی در زندان به قتل رسیده است.
مقالۀ حاضر علیرغم اختصار به خوبی هم نشان دهندۀ عمق و وسعت اطلاعات رادک است و هم درایت تئوریک وی را نشان می دهد که در ارزیابی هایش از آینده به خوبی مشهود است. به ویژه چشم اندازی که او در مباحثه بر سر ماهیت دولت و در موضوع عقب نشینی های تاکتیکی، از امکان تحول بورژوازی اروپا در آینده به میان می کشد، خیره کننده است. او بین عقب نشینی در مبارزه و تغییر ماهیت دولت تفکیک قائل شده و در مورد بورژوازی اروپا می نویسد: " اگر بورژوازی اروپا با پذیرش سرمایه داری دولتی و حتی کنترل کارگری تلاش کند که مانع انقلاب شود، باز هم موقعیتش به عنوان طبقۀ حاکم به پایان نمی رسد". این زمانی است که در اتریش (1919) و آلمان (1920) بورژوازی شوراهای کارخانه را پذیرفته است و به آنها موجودیت رسمی قانونی بخشیده است. اما این در عین حال گوئی پیشگوئی تیزبینانه ای از دولت رفاه آینده نیز هست.
مقاله را نوید پایور ترجمه و من ویرایش کرده ام. از هر پیشنهادی برای بهبود ترجمه استقبال می کنیم و فرصت را مغتنم شمرده و یک بار دیگر از رفقای علاقمندی که می توانند در تهیۀ مجموعۀ مربوط به صدمین سال انقلاب اکتبر به ما یاری رسانند درخواست می کنم که همکاری خویش را از ما دریغ نکنند.

بهمن شفیق

آیا انقلاب روسیه یک انقلاب بورژوازی است؟

کارل رادک (1921)
ترجمه نوید پایور

این رساله در سال 1921 در شیکاگو، الینوی بوسیله صدای کارگر ( The Voice of Labor) منتشر شد.
رونویسی و کپی برای آرشیو اینترنتی مارکسیتی بوسیله Einde O’Callaghan
___________________________________________________________________
در سال 1905 – 1906، بعد از اولین انقلاب روسیه، این سوال که خصلت اجتماعی و نقشی که انقلاب بعدی روسیه باید بر عهده میگرفت برای استقلال جنبش کارگری بسیار مهم بود. پرسش این بود که :
" آیا انقلاب، انقلابی پرولتری یا بورژوایی خواهد بود؟ اگر انقلاب بورژوایی است کدام طبقه آنرا رهبری خواهد کرد؟ رابطه این طبقه با دیگر طبقات چگونه خواهد بود؟"
اولین انقلاب توانست حتی علیرغم ناتوانی در دستیابی به اهدافش به اختلافات زیادی پایان دهد. با وجودی که [انقلاب] قبل از این که بتواند در مورد سوال اساسی یعنی قدرت سیاسی تصمیم بگیرد سرکوب شد، کاملا آشکار شده بود که بورژوازی یک طبقه ضد انقلابی است که بدنبال توافق و بند و بست با رژیم قدیمی تزاری برای استمرار وضعیت نیمه سرواژ و تسلیم پرولتاریا است. ثابت شد دو طبقه انقلابی اند، کارگران و دهقانان؛ و کارگران بعنوان نیروی اصلی انقلاب، رهبرآنند.
در دوره دهه بین اولین انقلاب و 1917، اختلاف برسر ماهیت انقلاب جای خود را به مسألۀ اساسی چگونگی و شرایط سازمان دادن طبقه کارگر بعد از انقلاب داد، مسألۀ تغییرات اجتماعی در نتیجه انقلاب اول، و مخصوصا مسألۀ برخورد به تغییرات در خود طبقه کارگر و اصلاحات ارضی استولپینی. انقلاب مارس و اکتبر، چهار سال حکومت شوروی و سرانجام سیاست اقتصادی نوین (نپ) دوباره پرسش دربارۀ خصلت انقلاب ما را در دستور کار گذاشته است. منشویک ها و دوستان بین المللی شان سوسیال دمکرات ها و سانتریستها دیوانه وار زوزه بر سر اقتصاد جدید دولت شوروی [نپ] می کشند و این سوال را در مقابل ما قرار می دهند:
" چرا تمام آن کارها لازم بود؟ آیا این واقعیت که شما بلشویک ها مجبور شدید همان سرمایه داری را که ویران کرده بودید دوباره برپا کنید، ثابت نمی کند که [انقلاب] یک انقلاب بورژوایی بود؟"
اگر خودمان مایلیم به مفهوم این چهار سال مبارزه و به اهمیت سیاست جدیدمان پی ببریم، لازم است که به این سوالات پاسخ داده شود. آیا ما واقعا چهار سال گذشته را انکار می کنیم؟ آیا انقلاب روسیه یک انقلاب پرولتری است یا یک انقلاب بورژوایی است؟
قبل از هر چیز ما باید حقایقی را روشن کنیم. ما تمام انقلاب ها را از خیزش هلندی ها بر علیه ظلم اسپانیایی ها تا انقلاب انگلیس و فرانسه، و یا دقیق تر بگوِئیم تا هر سه انقلاب فرانسه، بعنوان انقلاب بورژوایی ارزیابی می کنیم، برای این که نتیجه آنها برقراری نظم بورژوایی بود، که به معنای قدمی بطرف غلبه جهانی اش، و بنفع کسب قدرت در تمام کشور های متمدن بود. [اما] هیچ کدام از این ها انقلاب خالص بورژوایی نبود. ما باید به طبقاتی که در آن ها شرکت داشتند و اهدافی که این طبقات دنبال می کردند توجه داشته باشیم. طبقه زمینداران بزرگ نقشی قابل توجه در انقلاب هلند و حتی انگلیس بازی کردند. خود کرامول یک زمین دار بزرگ بود. او ازحمایت بخش قابل توجهی از زمین داران بزرگ انگلیس برخوردار بود. هم زمان، با شروع انقلاب انگلستان ما می بینیم که نه فقط صنعتگران، کارگران صنعتی و طبقه جوان کارگر که به تازگی پا به عرصه وجود گذاشته بود، در انقلاب شرکت کردند، بلکه حتی تمایل بسیار نیرومندی به سمت گسست از محدودیت های سیستم رو به رشد سرمایه داری را نیز می بینیم. جنبشهای برابرسازان، فعله ها و رستاخیزیان (1) جنبشهای دمکراتیک پرولتری بودند که مجاهدتشان در جهت پایه گذاری نظام سوسیالیستی و مالکیت جمعی بود. آنها در پی لغومالکیت خصوصی ورقابت سرمایه داری بودند. جمعیت قبل توجهی در این جنبش ها شرکت داشتند. برای آنها سوسیالیسم یک مذهب بود. حتی همان زمان سوسیالیسم برای سیستم نوپای سرمایه داری یک خطر به حساب می آمد، و بورژوازی با تمام بی رحمی که درتوانش بود دردفاع از منافعش آنرا سرکوب کرد. کرامول به خوبی تضاد بین سرمایه داری و این سوسیالیسم مذهبی را درک می کرد و در سخنرانی هایش بر علیه این [سوسیالیسم مذهبی] او با همان استدلالاتی به جنگ آنها می رفت که بعدا بورژوازی در قرن 19 برعلیه سوسیالیست های انقلابی بکار می برد.
در دوران انقلاب فرانسه و به موازات توسعه آن، جریان سوسیالیستی در بطن جامعه قدرت گرفت. [جریانی که] بعدها با حزب " خشمگینان" (2) نمایندگی شد، که تاریخ آن هنوز نوشته نشده است، اما در حوادث 1793 نقش بسیار مهمی بازی کرد (ادبیات این حزب بسیار محدود است). روبسپیر دشمن راسخ و قسم خورده این جنبش بود. در جزوه های بریسوی ژیروندیست، نماینده بورژوازی تجاری جنوب فرانسه، ما نه تنها استدلالاتی را می بینیم که بعدها بورژوازی بوسیله آنها با سوسیالیسم جنگید، بلکه هم چنین ما موجی از نفرت و خشم را می یابیم که علت آن برسمیت شناختن قدرت کمونیست ها در انقلاب فرانسه است. این [کمونیستها] تحت حمایت قابل توجه کسانی قرار داشتند که فرانسه را در سال 1793 نجات دادند.
یکی از دلایل سرنگون شدن روبسپیر خرده بورژوای دمکرات، این بود که او با کمپین اش برعلیه "خشمگینان" و مدافعانشان در کمون پاریس، مثل شومه Chaumette ، حمایت توده کارگر پاریس را از دست داده بود. با سر شومه و لورو، روبسپیر سر خودش را بر باد داد. بعد از آن که ارتباط اش را با توده کارگر ازدست داد او دیگر نه می توانست کسی را بترساند و نه استفاده ای برای ترمیدوریست های بورژوازی جوان انقلاب فرانسه داشت که برعلیه دنیای فئودالی دست بالا را پیدا کرده بودند. زمانی که سر روبسپیر درمیان شادی و شعف جوانان پرزرق و برق بر زمین افتاد، محلات حاشیه نشین پاریس موذیانه ساکت بود.
در انقلاب 1789، و بیش از آن در انقلاب 1848، طبقه کارگر فرانسه به همراه صنعتگرانی که به همراهش بودند نیرویی در حال رشد و قدرتی تهدید کننده بود که به روشنی تضاد منافع پرولتاری وبورژوازی را درک میکرد. این توده که هنوز در ابعاد بزرگ بوسیله صنایع متحد نشده بودند وهنوز فاقد حزبی بودند که بوسیله ایده ای متحدشان کند؛ این توده که با ایده ای مغشوش از یک جمهوری سوسیالیستی می جنگید، همان زمان هم نیروهای محرک و رهبران انقلاب بودند. شکست این توده در ماه ژوئن شکست انقلاب بود. بورژوازی بعد از پیروزی اش بدنبال انقلاب نبود. این کاری بود که کارگران انجام دادند. بورژوازی آنرا پایان داد و تحت قواعد ناپلئون سوم جمع شد.
یاد آوری اهمیت این حوادث تاریخی چیست؟
درتمام انقلابات بورژوایی وجود خود بورژوازی شرط لازم آن است، بهرحال، طبقه کارگربه همراه بورژوازی وارد دوران تاریخی شده است که در آن بورژوازی بدون طبقه کارگرامکان پذیر نیست. در ابتدا طبقه کارگر بزیر رهبری بورژوازی رفت. سپس، در پروسه انقلاب، بر تضاد منافع خود و بورژوازی آگاه شد. بنابراین او تلاش کرد از محدوده انقلاب فرانسه بگذرد، اهدافی که [این انقلاب] برای مبارزه طبقه کارگر و نبرد برای پرنسیپ های ناروشن سوسیالیستی پیش پایش گذاشت.
درسال 1896 ادوارد برنشتاین، که آنزمان هنوز یک مارکسیست انقلابی بحساب می آمد، در مقدمه کتاب هریتیه به نام تاریخ انقلاب 1848 فرانسه اشاره کرد، که ، باتوجه به خصلت بورژوایی انقلاب، طبقه کارگر نمی بایست خواسته ای که از محدوده نظم بورژوایی فراتر است را مطرح میکرد. او را این بزرگترین اشتباه مرتکب شده بوسیله طبقه کارگر به حساب آورد. ولی کارگران از خواسته های خود در انقلاب بورژوایی کم نکردند. آنها خوب برنشتاین را فهمیده بودند. آنچه که برنشتاین به آنها گفت نمایندگان سوسیالیسم بورژوایی همیشه به آنها میگویند. کارگران نمی توانستند از خواسته های خود بگذرند بعلت این که آنها از زیرزمین ها و سگ دانی ها و کارگاه های کثیف بیرون آمده بودند. آنها مصیبت کشیده بودند و در نتیجه نمی توانستند با آرامش نظاره گر آن باشند که بورژوازی محصول کارشان را ببرد. آنها ناچار بودند که برای منافع خودشان بجنگند و بدنبال هدف خود باشند، به این علت که این آنها بودند که سیستم قدیم را سرنگون کرده بودند و بورژوازی فقط بدنبال تغییر شکل بردگی آنها بود. آنها مجبور بودند پیشروی کنند، با انجام ندادن آن آنها قادر نبودند نظام قبلی را شکست دهند. آنها موفق شدند بعلت این که از محدوده منافع بورژوازی عبور کردند. حق با فریدریش انگلس بود زمانی که صحبت از قانون تاریخی کرد، که طبق آن طبقه انقلابی خواست هایی را پیش پای رهبران انقلاب میگذارد که به مراتب از امکانات ظاهری یک لحظه معین فراتر می روند و به همین دلیل سرنگون کردن نظام قدیم را امکان پذیر میکنند. همچنین حق با روزا لوکزامبورک بود که گفت در تمام انقلابات بورژوازی این کوشش پرولتاریای کمونیست بود که اساس قدرتی شد که سرنگونی فئودالیسم را ممکن کرد.
شناخت این گرایش تاریخی در همه انقلابات بورژوازی شرط لازم برای درک نظری از سرنوشت انقلاب روسیه است.
در 1905، موقعی که هنوز بر سر ماهیت انقلاب روسیه مشاجره بود، تروتسکی به درستی نشان داد که چه ما بخواهیم ویا نه، طبقه کارگر از محدویت های بورژوازی عبورخواهد کرد، چونکه مجبور خواهد شد قدرت را تصرف کند، حتی اگر قرار باشد آنرا با دهقانان انجام دهد، تا بتواند انقلاب بورژوازی را پایان دهد و رژیم تزاری را سرنگون کند تا به یک راه حل عملی برای سوالات بیکاری و زندانیان دست یابد. [طبقه کارگر] ناچار است که این مسائل را بر پایه منافع خویش استوار کند و به آن جواب دهد و این یعنی بر مبنای سوسیالیسم.. همان زمان کارل کائوتسکی، که هم اکنون مثل منشویک ها حرف می زند با روزالوکزامبورک هم نظر بود که انقلاب روسیه هم زمان هم یک انقلاب بورژوایی و غیر بورژوایی یا پرولتری بود، برای اینکه اگر چه با قرار دادن زمین در دست دهقانان نظم سرمایه داری را در روستا برقرار میکرد، در شهرها باید بدنبال برقراری سوسیالیسم می بود. در آن زمان کائوتسکی گفت که انقلاب روسیه بر طبق موقعیت آن در تاریخ، گذاری از انقلابی بورژوایی به پرولتری بود.
اگر تأثیر انقلاب روسیه این بود که [ظرفیت] نیروهای انقلابی در اروپا را آزاد کند (و در اروپا فقط یک انقلاب پرولتاریائی امکانپذیر است)، آنگاه انقلاب روسیه ناچار است که به سیاق ویژۀ خود سوسیالیسم را تحقق ببخشد.
ده سال بعد از این که کائوتسکی این مشاهدات را نسبت به نیروهای محرکۀ انقلاب کرد، انقلاب مارس اتفاق افتاد. رهبران پیشرو پرولتاریائی، بلشویکها، به خوبی از خصلت خرده بورژوائی صنایع روسیه مطلع بودند، و بنا براین آگاهانه تلاش کردند اهدافی را که پرولتاریا در دستور روز مبارزه خود قرار داده بود به اقداماتی برای گذار به سمت سوسیالیسم محدود کنند و نه سوسیالیسم. هدف برنامه لنین در آوریل 1917 بدست گرفتن ماشین دولتی توسط کارگران و دهقانان شوروی و ملی کردن بانکها بدون الغاء مالکیت خصوصی بود. حتی بعد از این که کارگران و دهقانان قدرت را بدست گرفتند دولت شوروی هیچ تلاشی برای سلب مالکیت از بورژوازی نکرد، بلکه به گسترش و سازماندهی کنترل کارگری صنایع پرداخت. طبقه کارگر، با این حال، با پویایی ادامه داد. بر خلاف خواست دولت مرکزی کارخانجات را مصادره و مرکز اقتصادی را در استانها ملی کرد. انجام این کار، نه بخاطر بی توجهی به برنامه حزب بلشویک، بلکه برای [در هم شکستن] مقاومت بورژوازی بود که تلاش داشت کنترل کارگری را مختل و یا مصالح لازم برای براه انداختن صنایع را مخفی کند. کارگران ناچار بودند گلوی بورژوازی را محکم بگیرند. حتی اگر هیچ گونه لزوم اقتصادی برای این کار وجود نداشت، طبقه ای که بورژوازی را سرنگون کرده بود و قدرت را بدست گرفته بود نباید اجازه میداد که بورژوازی بدون مزاحمتی از در اختیار داشتن تولید لذت ببرد. پرولتاریا در کشور حاکم بود و نباید به هیج عنوان اجازه می داد بورژوازی بر اقتصاد حکم براند و بر طبق آن زندگی کند.
در آوریل 1918 رفیق لنین در یک سخنرانی خوب، دولت شوروی اقدام به تعریف وظایف بعدی ما و نشان دادن راهی کرد که ما حالا به صورت " سیاست اقتصادی نوین" ( نپ) معین کرده ایم. قصد این [سیاست] رسیدن به توافقی با سرمایه داران و گذار از یک سرمایه داری خصوصی به یک سرمایه داری تحت کنترل دولت پرولتاریائی بود. رفیق لنین گفت ما باید از سلاطین تراستها یاد بگیریم که چگونه صنایع خود را باز سازی کنیم. همزمان دولت شوروی مجبوربود در روستاها، [یعنی] جایی که شرایط لازم برای سوسیالیسم فراهم نبود، درجهت مخالف عمل کند. برای بدست آوردن غله مجبوربود کارگران و دهقانان فقیر را مسلح کند، و به تشکیل کمیته های دهقانی برعلیه سودجوئی دست بزند. سرمایه داری که بواسطه جنگ ویران شده بود برای ما هیچ گونه امکانی برای تبادل تولیدات صنعتی با غله باقی نگذاشته بود. دولت شوروی هنوز به اندازه کافی قوی نشده بود، و کنترل ماشین ضعیفی را در دست داشت که بتواند به وسیلۀ برقراری نوعی از مالیات به غله دسترسی بیابد. دهقانان که به کمک کارگران ازیوغ زمین داران بزرگ، تزار و بورژوازی رها شده بودند، هیچگونه محدودیتی را برعلیه آزادیشان نمی پذیرفتند. آنها خواهان زندگی بدون دولت بودند، بدون هیچ گونه تعهدی به دولت کارگران و دهقانان. تولید کنندگان غله مایل بودند غله شان را فقط با بیشترین امکان با آن بخش از تولیداتی که هنوز در کشور بود مبادله کنند. این باعث صدمه به دولت، طبقه کارگر و دهقانان فقیر می شد.
اما طبقه سوم، بورژوازی، هم نمیخواست از محدودیت چیزی بشنود و از قبول مصالحه با دولت شوروی آنچنان که لنین در 1918 پیش نهاده بود، سر باز زد و با کمک بورژوازی جهانی به جنگ برعلیه دولت شوروی را آغاز نمود. درطول تابستان 1918 بورژوازی متحد روسیه نخست به لیتوانی، سپس به لهستان، بار سوم به استونی، و بعد به اوکراین و آلمان اعلام کرد که به لطف حمایت امپریالیسم آلمان او مجبور نبود مصالحه با دولت شوروی را قبول کند. بعد از شورش چکوسلواکی، بخصوص بعد ازاین که متحدین آلمان را شکست دادند، بورژوازی روسیه، مبنای امید خود را بر کمک متحدین گذاشته و میارزه تلخی را با دولت شوروی آغاز کرد. او قبول نکرد تشکیلات اقتصادی اش را اجاره دهد چرا که امید داشت آنها را بعنوان اموالش نگهدارد. بنا بر این برای اینکه اجرای سیاست اقتصادی نوین امکان پذیر شود، لازم بود تا بورژوازی را بر زمین زد، نه فقط با قانون، بلکه عملا. باید در دوسال جنگ سر آن کوبیده می شد.
ما باید به بورژوازی و سرمایه جهانی ثابت می کردیم که صنعت روسیه متعلق به دولت پرولتاری است و نه بورژوازی. ما باید این کار را قبل از این که بتوانیم از بورژوازی در توسعه بیشتر تولید استفاده کنیم ، انجام می دادیم. جنگ بناچار به یک ملی کردن تمام و کمال انجامید. این ملی کردن فقط در نتیجۀ لزوم نابودی طبقه حاکم و خاتمه دادن به قدرت سیاسی آن که در قدرت اقتصادی اش پایه داشت صورت نگرفت. ما همچنین باید به دلایل دیگر نیز دست به ملی کردن می زدیم. ما باید ملی می کردیم بدلیل این که در غیر این صورت ممکن نبود جنگی را که بورژوازی آغاز کرده بود ادامه دهیم. تمرکز نامحدود ما چیزی بیش از تضییق امکانات تمام کشور برای بدست آوردن کل محصولات صنعتی برای ادامه جنگ نبود. همان طور که رفیق لنین به درستی در جزوه مالیات جنسی گفت، قوانین نظامی به کمونیسم نظامی در شهرها و به مصادره کردن در کشور، یعنی غارت غله برای حمایت از ارتش و شهرها منجر گردید. آیا امکانات دیگری برای بدست آوردن مقدار کافی فلز و غله که ما برای جنگ لازم داشتیم بود؟ امکان نداشت ما بتوانیم ذخایر محدود تولیدات کارخانه ای مان را به دلالان واگذار میکردیم. و چگونه برای ما ممکن بود که غله کافی بوسیله مالیات جنسی تهیه کنیم، در جائیکه ما ابزار لازم دولتی برای حسابرسی این نوع مالیات را در اختیار نداشتیم؟ انبار های غله مرکزی روسیه ( تا 1919 سیبری و اوکراین بما تعلق نداشت) آنقدر کوچک بود که امکان بدست آوردن هیچ گونه مازادی نبود. علاوه بر آن دهقانان در قبال این اضافه تولید چیزی –اگر اصولا چیزی در کار بود- در بازار آزاد بدست نمی آوردند، بعلت این که تمام کالاهای کارخانه ای مصادره شده بود.
به غیر از ضرورت سیاسی، اقتصادی و استراتژیک لازم برای سیاست کمونیسم جنگی، یک عامل روانی – اجتماعی هم بود. اگر حتی در اوایل انقلاب طبقه پیروز نمیتوانست منابع مادی را در دست دشمن اش بگذارد و بدین صورت بورژوازی را قادرسازد که زندگی تجملی اش را به صورت قانونی ادامه دهد، چگونه آن موقع که روسیه بصورت یک میدان جنگ بزرگ درآمده بود پرولتاریا می توانست این کار را بکند، موقعی که کارگران و دهقانان برای پیروزی برعلیه بورژوازی باید متحمل مشقات زیادی می شدند؟ آیا ممکن بود، در زمانی که زنان کارگر گرسنه و سرمازده شب و روز در زیر نور ضعیف مشغول دوختن لباس برای ارتش بودند، اجازه داد چراغهای زیبا و تابلوهای باشکوه در مغازه ها با نشان دادن این که بورژوازی چقدر خوب زندگی میکند و از آن لذت میبرد جنگجویان سختی کشیده را مسخره کنند؟ این امکان نداشت! دولت شوروی مجبور بود شیوه زندگی اسپارتی [زندگی ساده با صرفه جوئی] را بنیان گذاری کند، برای این که این تنها راهی بود که با رنگ خاکستری یونیفورم سربازان روسیه شوروی مطابقت داشت.
کمونسیم جنگی برای ساختار روسیه و روابط اقتصادیش یک تضاد بود. تا آنجا که مربوط به زمین بود کمونیسم جنگی یک تضاد بود. با این حال در شهر ها امکان موفقیت تماما منتفی نبود. اگر انقلاب جهانی در اویل 1910 قبل از اینکه خلع سلاح طبقه کارگر اروپا اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود، یا حتی در1920، درزمان پیشروی ما بطرف ورشو، بازسازی صنایع بزرگ روسیه به عنوان یک کل بر اساس مالکیت دولتی و با توجه به برنامه های اقتصادی ما تاریخا غیر ممکن نبود. دولت شوروی می توانست بفکر دردست گرفتن صنایع بزرگ در دست خود باشد، چون می توانست ماشین آلات لازم را از کارگران اروپا دریافت کند. حتی در حالتی که انقلاب جهانی در محدوده اروپا پیروز نمی شد، حتی اگر ما فقط لهستان را میگرفتیم و مسلحانه در دروازه های آلمان سنگر می گرفتیم، تماما غیر ممکن نبود که بعد از این که ما ابزار تولید را از بورژوازی جهانی برای صنایع خود در روسیه اروپا بدست می آوردیم، بورژوازی را مجبوربه قبول مصالحه با خود کنیم و در ازای آن برای مناطق حاشیه ای روسیه - سیبری، قفقاز و ترکستان – امتیازاتی واگذار می کردیم، برای توسعه تولید در این مناطق دور بر اساس حق امتیاز.
در چنین شرایطی روابط اجتماعی در روسیه به چه صورتی در می آمد؟ تما م صنایع و کل حمل ونقل در دست کارگران قرار می گرفت. زمین ها متعلق به دهقانان می بود. صنایع باز سازی شده به پرولتاریا امکان آن را می داد تا از مصادره ها در کشور چشم پوشی کند، وبرای گرفتن غله بخشا از طریق مالیات جنسی و بخش دیگر بوسیله مبادله کالایی با صنایع دولتی اقدام کند. این کمونیسم نبود، اما این مهمترین گام بطرف گذار بطرف سوسیالیسم می بود و می توانست راهی بطرف پیشرفتی بزرگ در صنعت برق، و بطرف آماده سازی شرایط ضروری برای پیشرفت کشاورزی بطرف سطح بالاتری از سیستم تولید دسته جمعی باشد.
در این امر ما موفق نشدیم. جنگ داخلی طولانی ازنظر اقتصادی ما را ضعیف کرد. حالا که به آخر آن رسیده ایم نمی توانیم به تولید صنعتی ادامه دهیم، گرچه توافق ما با بورژوازی جهانی برای ما سود مند است. بلاتکلیفی در روابط خارجی ما به بورژوازی این فرصت را داد که از ما امتیازات بیشتری بگیرد و در زمانی که شرایط به نفع ما نبود مذاکرات بر سر امتیازات را شروع کند. بنا بر این ما می بایست اول اجازه باز سازی صنایع کوچک و متوسط بر طبق اجاره را می دادیم. این البته به باز سازی بخشی از بورژوازی روسیه منجر میشود. ما مجبور به دادن امتیازات در شرایط کمتر مطلوب هستیم. ما باید در مرکز روسیه امتیازاتی بدهیم، ما باید به سرمایه خارجی اجازه بدهیم بجای توسعۀ منابع تولیدی ای که تاکنون مورد استفاده قرار نگرفته اند آن کارخانجاتی را راه آندازی کنند که حی و حاضر آنجا بودند. وظیفه کنونی ما نگاه داشتن صنایع کارگشای اصلی در دست دولت کارگری است. ما آگاهانه در حال آماده سازی خود برای همکاری با بورژوازی هستیم. این بدون شک برای دولت شوروی خطرناک خواهد بود، برای اینکه بعدا انحصار در تولید صنعتی در برابر دهقانان از دست خواهد داد.
آیا این پیروزی قاطع سرمایه داری نشان نمی دهد؟ آیا ممکن نیست ما بعد از این از از دست دادن کاراکتر انقلابی انقلابمان صحبت کنیم؟ آیا تمام تلاش های ما و کل سه سال مبارزه یک قربانی بیهوده بود؟ ما باید با این سوال آخر شروع کنیم. تمام این دوران تحول نشان داد که بورژوازی مجبور نبود بصورت اجاره نشین ما در بیاید، اگر ما در زمینه اقتصادی آنها را شکست نداده بودیم، اگر ما از آنها سلب مالکیت نکرده بودیم، بخاطر این که آنها مالکان ابزارهای تولید بودند. اگر ما آنها را شکست نداده بودیم صحبتی هم از امتیازات نمی توانست در میان باشد. اما اگر، همان طور که گفتیم،سیاست اقتصادی 1920 ما برای پیروزی مان لازم بود، آن [سیاست] همچنین شرط لازم برای سیاست جدید اقتصادی مان نیز بود.
چگونه سیاست جدید اقتصادی مان روابط طبقاتی را تحت تاثیر قرار داد؟ سیاست مصادره ای ما در کشور میتوانست تنها یک سیاست گذار بوده باشد. حتی درصورت پیروزی پرولتاری جهانی ما باید از آن چشم پوشی میکردیم. در زمینه صنعتی امتیازات ما در حال حاضر تنها امتیازات موقتی گذار هستند. این قطعا به این معنی نیست که ما در پایان سال دوباره باید محصولات تازه انباشت شده را مصادره کنیم. سیاست اقتصادی ما برای زمان دراز مدت تری پایه ریزی شده است، اما با این حال یک سیاست گذار است. هدف ما همان باقی می ماند – صنایع در دستان دولت کارگری. اما در حال حاضر صنایع دولتی تنها بخشی از کل صنایع را تشکیل می دهند و فقط یک پایه ضعیفی را برای دولت پرولتری تشکیل می دهند. این به چه معناست؟ این یعنی ما عقب نشینی کرده ایم. ما در حال حاضر فقط آن مواضعی را نگه داشته ایم که لازمه نگه داشتن قدرت کارگران و دهقانان است.
آیا آن به معنای آن است که انقلاب غیر سوسیالیستی بود؟ نه! این به معنای آن است که طبقه کارگر قادر نیست برنامه اش را بطور کامل پیاده کند، حتی آن برنامه ای را که اجرای آن در روسیه، یک کشور خرده بورژوازی، از نظر تئوریک ممکن است. اما آن طبقه ای که بخاطر مقاومت طبقات دیگر باید عقب نشینی کند - در مورد ما به دلیل مقاومت بورژوازی جهانی که هنوز سرنگون نشده است – موقعیت طبقۀ پیروزمند، طبقۀ حاکم را از دست نداده است. هنگامی که رژیم تزاری که دولت زمین داران بزرگ بود، مجبور به سازش با سرمایه داری شد - به گونه ای که بورژوازی به طبقه اقتصادی حاکم تبدیل گردید -، خود رژیم تزاری موجودیتش پایان نیافت و موقعیت طبقۀ زمینداران بزرگ به عنوان حاکمان سیاسی هم پایان نیافت. حتی خود روسیه هم به عنوان یک کشور نیمه سرواژ به پایان نرسید. اگر بورژوازی اروپا با پذیرش سرمایه داری دولتی و حتی کنترل کارگری تلاش کند که مانع انقلاب شود، باز هم موقعیتش به عنوان طبقۀ حاکم به پایان نمی رسد. حالا ما به آخرین سوال می رسیم. این سؤالی مربوط به ماهیت انقلاب ما نیست. انقلاب بوسیله طبقه کارگر به سرانجام رسید و در دفتر تاریخ به عنوان انقلابی سوسیالیستی به ثبت خواهد رسید، حتی اگر طبقه کارگر روسیه موقتا شکست بخورد. ما ترجیح میدهیم راجع به نتیجه انقلاب صحبت کنیم.
آیا بلشویکها می توانند درشرایط بازسازی بخشی از سرمایه داری و تولید کالایی بوسیله دهقانان قدرت را نگهدارند؟ دشمنان ما یاد آوری میکنند که روابط اقتصادی تعین کننده روابط سیاسی اند، و امتیازات اقتصادی شبیه آنچه که ما به بورژوازی دادیم، باید به امتیازات سیاسی هم سرایت کند.
این به اصطلاح الفبای مارکسیستی هیچ گونه قرابتی با مارکسیسم ندارد، برای اینکه این یک انتزاع است و نه زمان را در نظر میگیرد و نه مکان را. اگر سرمایه داری جهانی به مرور زمان مرتبآ قدرتمند تر و انقلاب به مرور ضعیف تر شود، آنگاه در دراز مدت طبقه کارگر باید شکست بخورد. اما از زمانی که طبقه زمین داران بزرگ در روسیه امتیازات به بورژوازی داد، با این وجود مدت زمان زیادی در قدرت ماند. این حقیقت دارد که امتیازات اقتصادی به دنبال خود به امتیازات سیاسی هم منجر شد و سرانجام به تسلیم طبقه زمین داران بزرگ انجامید. اما دلیل این واقعیت در این امر نهفته است که طبقه زمین داران بزرگ در پایان دوران تحول انحطاط خویش بود، طبقه ای در حال مرگ بود. با نگاه از این زاویه، بورژوازی طبقۀ تاریخا در حال زوال و مرگ است. این آن علتی است که طبقه کارگر روسیه می تواند از دادن امتیازات سیاسی به بورژوازی پرهیز کند. از همین رو این امیدی موجه است که قدرتش در مقیاس ملی و بین المللی با سرعتی بیشتر از قدرت بورژوازی روسیه افزایش خواهد یافت.
تاریخ انقلاب روسیه این حقیقت را پایه گذاری کرد که این اولین انقلاب سوسیالیستی و پرولتری بود. این انقلابی پرولتری در کشوری خرده بورژوائی است. به همین دلیل از انقلاب کارگری در کشور هایی مثل انگلستان و آمریکا در این واقعیت متمایز می شود که طبقۀ کارگر این کشورها بعد از یک مبارزه طولانی، و تسخیر قدرت متعاقب آن قادر خواهند بود برنامه های شان را خیلی سریع تر از ما عملی کنند. انقلاب پرولتری ما انقلابی است که مثل هر انقلاب دیگری در شرایط نامطلوب داخلی و خارجی پیشروی می کند. اما این [انقلابی] پرولتری است، یک انقلاب سوسیالیستی. سنت اکتبر برنامه انقلاب جهانی است.
اکتبر، آنطور که منشویکها ادعا می کنند، سالروز کمدی اشتباهاتی نیست که در آن طبقه کارگر ناآگاهانه ابزاری در دست طبقات دیگر شد. این سالگرد آغاز انقلاب بزرگ بین المللی پرولتری است. حتی حالا هم که ما در موضع دفاعی مان می جنگیم و فداکاری هایی که برای مبارزه مان کرده ایم را بر می شماریم، میتوانیم با قاطعیت و به آسانی بگوییم که "در اکتبر حق با ما بود و پیروزی از آن ماست."
*******************
نویسنده
رادک عضو کمیته اجرایی مرکزی حزب کمونیست روسیه و انترناسیونال سوم است. هنوز مرد جوانی است، او یک جانباز باتجربه در جنبش کارگری و یکی از چهره های قدرتمند و قابل توجه در انقلاب روسیه است. او در گالیسیا متولد شده است. تخصص رادک فاز انتر ناسیونالیستی جنبش کمونیستی است و مسلط در بحث. سرگرمی مورد علاقه او این است که به نمایندگان کشور های مختلف نشان دهد او خیلی بیشتر از آنکه آنان در مورد جنبش کارگری شان می دانند، می داند. او بطور معمول ،به چندین زبان مسلط است. من این را یک تعریف برای او میدانم زمانی که تعدادی از مترجمان در حال ترجمه برای بخش انگلیسی بودند شکایت کرند که آنها ناچار بودند آنچه را او میگوید کلمه به کلمه ترجمه کنند، در جانیکه آنها می توانستند بگذارند سخنرانان دیگر هر ده دقیقه بی معنی حرف بزنند بدون اینکه آنها یادداشتی بردارند.
ویلیام ز. فاستر
https://www.marxists.org/archive/radek/1921/xx/russrev.html
زیرنویس مترجم:
(1) جنبشهای Levellers, Diggers, Chalisten جنبشهای اجتماعی رادیکالی بودند که در دوران جنگ داخلی انگلیس با مطالبات برابری طلبانه ظهور کردند. Levellers یا برابرسازان نامی بود که بورژوازی برای تمسخر بر جنبشی نهاده بود که خواستار حاکمیت مردم، حق رأی وسیعتر، برابری در مقابل قانون و تعامل مذهبی بود. جنبش Diggers که متعاقب آن ظهور کرد، علاوه بر آن مطالبات همچنین خواهان مالکیت اشتراکی نیز بود. Diggers را باید کارگران زمینکار ترجمه نمود که ما فعله را برای آن انتخاب کردیم. Chalisten گرایش رادیکال مذهبی که معتقد به رستاخیز مسیح و برابری بود.
https://en.wikipedia.org/wiki/Levellers
https://en.wikipedia.org/wiki/Diggers
(2) جنبش خشمگینان جنبش کوچک اما رادیکالی بود که بیانگر خواسته های عدالتخواهانه توده های سادۀ شهری بود. این جنبش در جریان وقایع ژوئن 1793 و نبرد بین ژاکوبنها و ژیروندنهای محافظه کار نقشی برجسته ایفا نمود. مارکس در خانوادۀ مقدس از ژاک رو و تئوفیل لکلرک، رهبران جنبش خشمگینان، به عنوان پیشگامان کمونیسم یاد می کند.
https://en.wikipedia.org/wiki/Enragés

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر