بوروتبا: مرا جدائی طلب تلقی کنید

نوشتۀ: ویکتور شاپینوف
Write a comment

یک اوکراین آزاد و فدرال بدون الیگارشی و ناسیونالیسم تنها راه نگه داشتن "اتحاد کشور" است. و از آنجا که اوکراین چنین سیاستی را در پیش ندارد من را یک "جدایی طلب" به حساب بیاورید. جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوگانسک با تمام نواقص و کمبود هایش، بسیار زیبا تر از فرورفتن در رژیم فاشیستی کی یف است.

 


نوشته: ویکتور شاپینوف

ترجمه: تحریریۀ امید

توضیح: درج مقاله حاضر به معنای تأئید کلیه نظرات مندرج در آن نیست. علیرغم ابهامات و ناروشنی های مقدمات بحث، و همچنین علیرغم این واقعیت که حق تعیین سرنوشت در دوران دو دهه اخیر و پس از فروپاشی دیوار برلین اساسا به ابزاری برای گسترش حوزه های نفوذ دول قدرتمند بلوک ترانس آتلانتیک بدل شده بود، شاپینوف به درستی بر کاربرد این حق در شرق اوکراین و در تقابل با رژیم فاشیستی-الیگارشیک دست نشاندۀ ناتو در کی یف تأکید می کند.

تحریریۀ امید

*******************************

اگر جایی اصل حاکمیت ملی مورد تجاوز قرار گیرد، آخر زمان فرا خواهد رسید، آسمان به زمین خواهد آمد و ماهیان بروی خشکی راه خواهند رفت. این جملاتی است که بیشتر رسانه های اوکراین و سیاستمداران آن بر سر  جدائی جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک تکرار می کنند. آنها سعی دارند ما را قانع کنند که تمامیت ارضی بر اصول قوانین بین الملی ارجحیت دارد و کسانی که آنرا زیر پا بگذارند جدائی طلب اند و برای همیشه محکوم به نابود ابدی اند، آمین.

اجازه بدهید تصور کنیم که آن " اصول اساسی" هرگز مورد تجاوز قرار نگرفته بود. آیا در چنین حالتی هنوز کی یف وجود داشت، یا هنوز مرکز فرمانروایی امپراتور چنگیزخان، و یا یکی از استانهای آلمان نازی و یا حتمآ پایتخت ایالتی یک "اتحاد جمهوریهای سرمایه داری ضد شوروی" بود. بجای کشورهایی مانند آمریکا، هندوستان، پاکستان، کانادا، و استرالیا، ( که وجودشان نمونه بارز نقض حاکمیت امپراتوری بریتانیا است) در نقشه جغرافیا چیزی جز حاکمیت مطلق سلطنت انگلیس دیده نمی شد. و این لیست بلندی است. فقط برای یاد آوری کشورهایی مثل نروژ، کره، اندونزی، ویتنام، فیلیپین، جمهوری چک، اسلواکی، مجارستان، رومانی، صربستان، آلبانی، فنلاند، و تمام کشور های آفریقا، وجود نداشتند.

اما حقوق بین الملل چه؟

اگر دقیق تر نگاه کنیم، بدون نقض حاکمیت ملی، دولت های ملی امروزی ( که وجودشان یک دست آورد مهمی در مقایسه با دوران امپراتوریهای فئودالی و سرمایه داری بود) نمی توانستند بوجود بیایند. هیچ دولت مستقلی که نتیجه مبارزه استقلال طلبانه ملی برضد استعمار و امپریالیسم در قرن بیستم بوجود نمی آمد. فقط کافی است نگاهی به نقشه سیاسی دنیا بیندازید تا تفسیر نادرست کی یف از "تمامیت ارضی" و " جدایی طلبی" را فهمید.

همین "اصول تمامیت ارضی" که بوسیله سازمان ملل در بعد از جنگ جهانی دوم بکار گرفته شد برای این نبود  که کشورهای بزرگ و کوچک در انقیاد تجاوز خارجی نگاه دارد، بلکه برعکس برای جلوگیری از سیاست های توسعه طلبانه  بود. بر طبق توافقات قبلی که بوسیله کشور های پیروز بر فاشیسم در سال 1945 در نظر گرفته شد، خواست مردمی که به حقوقشان در یک کشور بخصوصی تجاوز شود بر "حق تمامیت ارضی" ارجحیت دارد.

ضمنآ این در حقوق بین الملی سازمان ملل متحد ثبت شده و اوکراین هم یکی از امضاء کننده گان آن است:

" تمام مردم حق آزادانه تصمیم گیری، بدون دخالت خارجی، در مورد شکل سیاسی و اقتصادی، توسعه اجتماعی و فرهنگی خود را دارند و هر دولتی وظیفه دارد آنرا به رسمیت بشناسد".

" ایجاد یک کشور مستقل، الحاق به یک کشور مستقل دیگر، و هرنوع سیاستی، کاملأ آزادانه به خواست مردم ، اساس حق مردم در تعیین سرنوشت خود است". ( اعلامیه حقوق بین المللی جهانی. اصول مساوات و حق خود گردانی مردم)

بنابر این، ادعای سیاست مداران و رسانه ها، که جنبش جمهوریهای خلق دونتسک و لوگانسک برای استقلال را بر خلاف قوانین بین المللی می دانند، یک دروغ محض است. چگونه اوکراین و روسیه زمان جدا شدن از شوروی حاکمیت ملی آنرا مورد تجاوز قرار ندادند اما دنباس حق این کار را ندارد؟ فقط برای این که شوروی در چهار چوب جهان مسلط نئولیبرالیسم مهر "امپراتوری دیکتاتور" خورده اما اوکراین مهر یک " دمکراسی نو بنیاد".

اما اگر مردم دونتسک و لوگانسک نخواهند در این "دمکراسی نو بنیاد" زندگی کنند چه؟ جایی که مخالفان سیاسی را می کشند و میسوزانند، مثل حوادث اودسا، جایی که مخالفان را دستگیر می کنند، یا کی یف، جایی که از تانک و توپ برای بر قرار کردن "اتحاد کشور" استفاده می شود.

حقوق بین الملل یک  طلسم مقدس (fetish) نیست. در مورد جنایات متعددی که در زیر لوای دفاع از نقض "حقوق بشر" شده، چه؟ اساس، بر مردم برای حق نیست بلکه اساس بر حق برای مردم است.

راه حل دمکراتیک

حق تعیین سرنوشت تنها راه حل دمکراتیک برای حل این تناقض است. و تنها راه حل دمکراتیک، اجرای دقیق این راه حل هم در روسیه و هم در اوکراین است. در صورتی که سیاست مداران اوکراین هرچند که به خود مارک "دمکرات" زده اند، این راه حل را به رسمیت نمی شناسند.

یک ملتی نمی تواند آزاد باشد اگر ملت های دیگری را مورد ستم قرار دهد. این حقیقت تاریخی تا به امروز ثابت شده است. نبود یک راه حل دمکراتیک بر سر مسئله زبان در اوکراین به انواع سیاستمداران اجازه می دهد بروی این اختلافات مصنوعی  سرمایه گذاری کنند و گلوی مردم اوکراین را بفشارند و با زور سر نیزه جوانان اوکراینی را برای کشتن هم شهریانشان و بر پایی جنگ و غارت و در بدری بفرستند.

البته حق تعیین سرنوشت مثل هر قانون دیگری می تواند در خدمت شیطان قرار بگیرد. یک اقلیت کوچکی می تواند ملعبه دست قدرت های دیگر واقع شود. یک جنبش ملی ممکن است بوسیله یک قدرت قئودالی رهبری شود که می تواند بیشتر از دولتی که آنها خواهان "حق جدایی" از آن هستند، ارتجاعی باشد (مثلآ تبت). هر جدایی خواهی لزوما به نتایج مثبتی منجر نمی شود.

بهر صورت تنها راه نگه داشتن صلح بین مردم  با زبان های مختلف در کشوری بزرگ که کلآ نفع آن از کوچک شدن بهتر است، در آزادی کامل ملی زبان است. این به معنی این است  که همه زبان ها برابرند و هیچ کدام بر دیگری تقدم  و ارجحیت ندارد. برای مثال اتحاد ملی بر پایه حق مساوی برای تمام زبان ها و مردم در سوئیس است، جایی که نه فقط  زبان فرانسوی و ایتالیایی با 19% و 8%  جمعیت صحبت می شود، بلکه زبان رومانیائی که با کمتر از 1% جمعیت صحبت می شود، تمامآ  زبان رسمی به حساب می آیند.

بر عکس آن ترکیه است. جایی که فقدان قدرت مردم کرد، نه فقط به جنگ داخلی  که دها سال ادامه دارد، بلکه به تصرف قدرت اصلی بوسیله گروهی از نظامیان (وابسته به آمریکا)، و سپس به تبدیل به یک دیکتاتوری نظامی منجر شده است.  البته عده ای دوست دارند که شیوه ترکیه را در اوکراین پیاده کنند. اما اکثریت مردم اوکراین البته ترجیح می دهند "شیوه سوئیس" را برگزینند.

یک اوکراین آزاد و فدرال بدون الیگارشی و ناسیونالیسم تنها راه نگه داشتن "اتحاد کشور" است. و از آنجا که اوکراین چنین سیاستی را در پیش ندارد من را یک "جدایی طلب" به حساب بیاورید. جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوگانسک با تمام نواقص و کمبود هایش، بسیار زیبا تر از فرورفتن در رژیم فاشیستی کی یف است.

 

ژوئن 2014

 

منبع:

 

http://borotba.org/please_consider_me_a_separatist._by_victor_shapinov-_union_borotba_struggle.html

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر