پارلمان جدید اروپا « پارلمان نئو نازی ها و راست افراطی»، نه چندان «نازی» و نه چندان «راست افراطی»

نوشتۀ: وین مدسن
Write a comment

بسیاری از احزاب جناح راست موافقت ها و قرارهایی با احزاب جناح راست اسرائیل گذاشته اند. به ویژه با حزب لیکود و گروه های یهودی در سرزمین های مربوطه خود. برخی از این رهبران که سابقا از رهبران احزاب «نئو نازی» بوده اند، دعوت نامه ای از حزب لیکود گرفته اند، و جنبش مهاجران اسرائیل پذیرفته است که این افراد از اسرائیل بازدید کنند.

 

 پارلمان جدید اروپا « پارلمان نئو نازی ها و راست افراطی»، نه چندان «نازی» و نه چندان «راست افراطی»

نوشتۀ: وین مدسن

ترجمه: تحریریۀ امید

 

توضیح: تغییرات سریع و عظیم در جغرافیای سیاسی و ایدئولوژیک جهانی بدون تردید یکی از مشخصات بارز دورۀ معاصر را تشکیل می دهد. تحولات مربوط به احزاب اروپائی، تضعیف احزاب سنتی و پیدایش و تقویت احزاب و دسته بندیهای جدید نیز یکی از عرصه هائی است که این تغییرات خود را نشان می دهند. به ویژه قدرتگیری احزاب راست بورژوازی در اروپا به مباحث متعددی دامن زده است. این تحول همراه با رشد فاشیسم و نازیسم در اوکراین و تبدیل آن به یک قدرت دولتی، از جمله به مباحثه درباره چرخش نظامهای سیاسی اروپای غربی به سمت فاشیسم نیز دامن زده است. یک ویژگی این مباحثات اما در آن است که احزابی که در غرب اروپا به مخالفت با رشد راست افراطی و فاشیسم می پردازند، معمولا همان احزابی اند که در اوکراین از دولت فاشیستی-الیگارشیک آن حمایت می کنند. این امری است که بویژه در چپ اروپا مشاهده می شود. مقالۀ حاضر تصویر قابل توجهی از تحولات درون خود گروهبندیهای راست افراطی به دست می دهد که نا کارآمدی تببینهای کلیشه ای از راست افراطی و پیوند مستقیم بین آن و آنتی سمیتیسم را نشان می دهد. امری که در خود اوکراین نیز با ائتلاف نازیهای غرب اوکراین و الیگارشهای یهودی شرق این کشور صف بندی غریبی را شکل داده است. این که چنین آرایشهائی تا چه حد پایدار بمانند و این که خود این گردش به راست در صحنۀ سیاست اروپا تا چه حد مناسبات سیاسی و اشکال حکومت را دستخوش تغییرهای پایه ای خواهد کرد، نیازمند بررسی دقیق تر دلایل این تحولات است. امری که مقالۀ حاضر به آن نمی پردازد و امیدواریم که در نوشتجات دیگری به آنها بپردازیم.

در رابطه با مقالۀ حاضر توضیح یک نکته درباره احزاب چپی که نویسنده آنها را سابقا مارکسیست- لنینیست و اکنون طرفدار اروپای واحد می خواند، لازم است. مشاهدۀ نویسنده در زمینه تحول این احزاب مشاهده ای است درست. آنچه اما نویسنده بدان نمی پردازد این است که این احزاب به درجه ای و تا آنجائی به احزاب طرفدار بلوک سرمایه داری اروپای واحد شده اند که پیش از آن هم از مارکسیسم گذر کرده و با پسا مارکسیسم بنیانهای نظری دمکراتیک جامعۀ بورژوائی را از آن خود کرده اند و هم تماما و اساسا با تلقی لنینی از مبارزۀ طبقاتی وداع کرده اند. به این موضوعات در مقالۀ دیگری که در دست ترجمه است می پردازیم.

تحریریۀ امید

 **************************************

 

در میان دندان قروچه ها و موهای سر خود را کشیدن توسط بوروکراتهای اروپایی و کارشناسان گران قیمت در رسانه ها درباره این که پیروزی جبهه ملی مخالف اروپا در فرانسه، حزب استقلال انگلیس، حزب مردم دانمارک و دیگر احزاب «راست افراطی» در انتخابات پارلمان اروپا، می تواند به معنی مرگ قریب الوقوع اتحادیه اروپا باشد، برخی مشاهدات خونسردانه لازم است. همانطور که احزاب کمونیستی که زمانی مارکسیست- لنینیست شناخته می شدند، همراه با سایر دوستان ضد سرمایه داری شان در جنبش حزب سبز اروپا امروز در ستایش اروپای واحد چهچهه می زنند، "نئو فاشیست" ها هم در نظرات خود تعدیل کرده اند و دیگر نمی توان آنها را «نئو نازی» خواند و تماما مخالف اتحادیۀ اروپا قلمداد نمود. بسیاری از احزاب بدبین به اروپا (Eurosceptic)، به عنوان مثال حامیان ناتو هستند، که بنا بر نظر خیلی ها تنها یک  بازوی نظامی اروپا تحت رهبری آمریکائی هاست.

همچنین مهم است که توجه داشته باشید که بزرگترین برنده انتخابات اخیر پارلمان اروپا، منجر به یک پیروزی بزرگ برای بی تفاوتی نسبت به این انتخابات شده است. حضور مردم در انتخابات در سراسر اروپا و حتی در کشورهایی مانند لیتوانی و بلژیک که در آن انتخابات کشوری هم همزمان برگزار شد و در انگلستان و ایرلند که در آن انتخابات محلی همزمان با رای گیری پارلمان اتحادیه اروپا اجرا شد کم بود.

مهم ترین خبری که به طور گسترده توسط رسانه های اروپا و مطبوعات آمریکا دربارۀ آن سکوت شد و محتوای آن در کنسرنهای بزرگ مدیائی اروپا نادیده گرفته شد این بود که اگر زمانی جبهه ملی فرانسه و دیگر احزاب راست که زمانی «راست افراطی» بودند، اکنون دیگر این در مورد آنها صدق نمی کند. به ویژه هنگامی که موضوع حمایت این احزاب از اسرائیل به میان می آید.

اگر چه حزب دموکرات ملی آلمان، فجر طلائی از یونان، و حزب یابیک در مجارستان عناصر آنتی سمیتیستی روشنی دارند، اما دیگر احزاب راست افراطی مانند جبهه ملی در فرانسه، حزب آزادی در هلند، حزب آزادی اتریش، دموکراتهای سوئد (و رومانی های بزرگ، که به خاطر ضعف انتخاباتی و کمبود رای از پارلمان اروپا حذف شدند)، شعارهای آنتی سمیتیستی خود را حذف کرده اند.

بسیاری از احزاب جناح راست موافقت ها و قرارهایی با احزاب جناح راست اسرائیل گذاشته اند. به ویژه با حزب لیکود و گروه های یهودی در سرزمین های مربوطه خود. برخی از این رهبران که سابقا از رهبران احزاب «نئو نازی» بوده اند، دعوت نامه ای از حزب لیکود گرفته اند، و جنبش مهاجران اسرائیل پذیرفته است که این افراد از اسرائیل بازدید کنند. در دسامبر 2010، رهبر اتریشی حزب آزادی اتریش FPOهاینتس کریستیان اشتراخه، رهبری یک هیئت نمایندگی از احزاب راست افراطی اروپا را به عهده داشت که صدور "بیانیه اورشلیم" را در آنجا به دنبال داشت. بیانیه  حق موجودیت اسرائیل، حق آن در ایجاد شهرک های یهودی نشین در کرانه اشغالی غرب، و نیاز به حداکثر اقدام برای دفاع از خود در صورت نیاز در برابر "تروریسم اسلامی" را تایید می کند. این تغییر بزرگی برای FPOبود، چرا که این سازمان زمانی از صدام حسین در برابر صیهونیست های اسرائیل و امپریالیسم آمریکائی دفاع می کرد. این جابجائی FPOبه طرف مرکز از طرفی بسیار تعجب آور است چرا که یورگ هایدر یکی از رهبران FPO قبل از  اشتراخه زمانی « نوه معنوی هیتلر» خوانده می شد.

همراهان اشتراخه در سال 2010 در سفر اسرائیل عبارت بودند از فیلیپ دوینتر، رهبر حزب منافع فلامان ( فلامس بلانگ = بلژیک) و یک حزب سابقا نئو نازی؛ گرت ویلدرس رهبر کنونی حزب اسلام هراس در هلند به نام حزب آزادی؛ رنه اشتادکویتز رهبر حزب آزادی آلمان؛ و کنت اکروت عضو حزب دموکرات سوئد در پارلمان سوئد بودند.

استراتژی اسرائیل در رابطه با احزاب راست افراطی کار آمد بود. دشمن مشترک احزاب جناح راست اسرائیل و بسیاری از احزاب ملی گرای اروپایی در این مقطع اسلام است. این بیان در نوشته های آندرس بری فیک، قاتل دسته جمعی، عضو سابق حزب راست افراطی ترقی نروژی دیده می شد، که حمایت خود را از اسرائیل اعلام و همزمان  ظاهرا مدعی زمینه های مشترکی با احزاب نئو فاشیست در آلمان در این زمینه ها بود.

تا آنجایی که به ناتو مربوط است، جناح راست افراطی برای حفظ و نگهداری مداوم از اتحاد نظامی به رهبری ایالات متحده و حضور نظامی ایالات متحده در اروپا حمایت می کند. گسترش و استقبال از نیروهای نظامی ملتی که به طور گسترده برای در هم کوبیدن ارتش آدولف هیتلر و بنیتو موسیلینی 70 سال پیش کمک رساندند، چندان ربطی به «نازی» ها ندارد. با این حال، FPO های اتریشی، دموکراتهای سوئدی، و حزب فنلاندی ها زیاد با سنت ملت خود که موافق حذف رابطه و مشارکت در ناتو هستند، مخالفت نمی کنند. جبهه ملی فرانسه و UKIP، در همه پرسی موافق یا مخالف ناتو، صریحا حمایت خود را از رئیس جمهور روسیه ولادیمیر پوتین در اوکراین بیان کرده اند، این دیدگاهی است که آنها را در موقعیت خوبی در برابر اتحاد اروپا و ناتو در بروکسل قرار نمی دهد.

همچنین تمایلاتی در اشتباه گرفتن ورود گسترده احزاب راست در اتحاد اروپا با محبوبیت گروههای تجزیه طلب دیده می شود. تجزیه طلب به معنای «فاشیست» و یا ضد اتحادیه اروپا نیست، به ویژه پس از اینکه حزب ملی اسکاتلند SNP(حزب ملی اسکاتلند)، که در رفراندوم استقلال در سپتامبر با لندن رقابت خواهد کرد، ترجیح میدهد که اسکاتلند مستقل در اتحادیه اروپا باشد حتی اگر انگلستان و ولز انتخاب بر ترک اتحاد اروپا کنند. این برای کاتالونیا هم صادق است، که عضویت در اتحاد اروپا را به عنوان روشی برای رهایی از کنترل مادرید می بیند.

در رابطه با پشتیبانی SNPاز اتحادیه اروپا در انتخابات اخیر یک برداشت اشتباه وجود دارد. ملی گرایان اسکاتلند در دستیابی به کرسی سوم اسکاتلند در مجلس اعطا شده از سوی اتحادیه اروپا شکست خورده اند. کرسی ای که در اختیار لیبرال دموکراتهای شکست خورده در همه جا اما نه به پایان کار رسیده بود، به حزب استقلال انگلستان (UKIP) رسید. UKIP به شدت با استقلال اسکاتلند مخالف است و حتی مخالف تفویض قدرت برای اسکاتلند است. در واقع SNP موفق به جذب احساسات رای دهندگان اسکاتلندی بر علیه اتحاد اروپا نشد، هر چند که بسیاری از اسکاتلندی ها، اسکاتلندی مستقل را ترجیح می دهند. برخی از مقامات SNPسعی بر این دارند که حمایت های گذشته خود از اتحاد اروپا را به طرف نگاهی کمتر بروکسلی هدایت کنند.

SNP وهمکاران آنها در حزب ولز Welsh Plaid Cymru ، خود را همیشه چپ میانه رو می دانستند و قطعا هیچ گاه خود را در کمپ راست نمی دیدند. این امر برای کاتالان های ناسیونالیست هم صادق است، جنبشی که بین حزب راست و چپ افراطی تقسیم شده است.

ورود بلوک بزرگی از احزاب بدبین به اروپا به پارلمان استراسبورگ موجب سردرگمی در حد فاصل راست، میانه و چپ شده است. شاید دلیلش این باشد که برچسب های قدیمی ای که در طیف سیاسی به کار گرفته می شد، دیگر کاربردی ندارند. حتی خود این طیف دیگر به کار برده نمی شود.... این را می توان در ائتلافهای تغییر یافته در میان گروه های پارلمانی در اتحادیه اروپا مشاهده کرد.

به طور مثال، به دست آوردن مقام اول جبهه ملی در فرانسه، آن را به رهبر مهمی از ائتلافی تعیین کننده در تصمیم گیریهای بزرگ در پارلمان تبدیل کرده است. رهبر جبهه ملی مارین لوپن فورا دست به کار ایجاد یک ائتلاف جدید ناسیونالیستی و ضد اتحادیه اروپا، معروف به ائتلاف اروپائی آزادی (EFAEuropean Freedom Alliance) که در بر گیرندۀ حزب آزادی هلند به رهبری گیرت ویلدرز، حزب آزادی اتریش، حزب فلامن های بلژیک، لگا نورد ایتالیایی، حزب ملی اسلواکی و دموکرات های سوئد است. لگا نورد اعلام کرده است که ائتلاف اروپای آزاد و دموکرات (EFD) متعلق به یوکیپ یا حزب استقلال انگلستان را ترک کرده و به گروهبندی جدید ائتلاف اروپائی آزادی (EFA) می پیوندد. همچنین (EFD)، حزب مردم دانمارک و حزب فنلاندی را به نفع ائتلاف محافظه کاران اروپا از دست می دهد، ائتلافی که تحت کنترل محافظه کاران انگلیس و اصلاح طلبان (ECR) است. این جابجایی ای روشن به طرف میانه از سوی این دو حزب دست راستی است. با این حال (EFD) ظاهرا بیشتر تمایل به عضو گیری و جذب حزب پر سر و صدا و غیر متعارف  "کنگره راست جدید" (KNP) در لهستان است.

ECR و EFD برای حمایت احزاب جدید دیگر در مجلس، از جمله حزب ضد یوروی آلترناتیو برای آلمان (AFD)، یونانیان مستقل (ANEL) و حزب "مردم عادی و شخصیت های مستقل" (Olano) از اسلوونی به رقابت می پردازند.

نئو نازی های یونان، مجارستان و آلمان بدون حمایت دیگر احزاب جناح راست فاقد حداقل مورد نیاز برای داشتن یک بلوک به رسمیت شناخته شده در مجلس هستند. قاعده این است که نمایندگان مجلس باید یک بلوک از حداقل یک چهارم از کشورهای عضو اتحادیه اروپا داشته باشند. جابجایی «راست افراطی» به میانه از طرف احزاب اتریش، دانمارک، ایتالیا، بلژیک، هلند، دانمارک و فنلاند، منجر به آن شده است که نازی ها در کلوپهای پارلمانی حضور ندارند تا بتوانند در آبجو خوریها کودتائی در استراسبورگ را سازمان دهند [اشاره نویسنده به کودتای هیتلر در آبجو خوری مونیخ در سال 1923 است].

بنابراین از همان ابتدا، شکاف بزرگی بین احزاب جناح راست وارد شده به پارلمان اروپا وجود داشته است. به نظر میرسد که غرغر و ترس یوروکراتها [بوروکراتهای اروپائی] و کاسه لیسهای رسانه ای آنها تنها وقت تلف کردن است.

 

منبع:

http://www.strategic-culture.org/news/2014/06/04/european-parliament-neo-nazi-far-right-not-so-nazi-not-far-right.html

 

 

 

 

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر