جنگ غزه برای چه بود؟

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

پیام خالد مشعل به محمود عباس مبنی بر حمایت از طرح ارتقاء موقعیت دولت فلسطین در سازمان ملل دقیقاً برای شکستن این حلقۀ بسته بود. با این پیام حماس به طور دوفاکتو راه حل دو دولت را به رسمیت می شناخت که این خود متضمن به رسمیت شناختن دولت اسرائیل نیز بود.

 

نخست مروری بر چند واقعۀ کوچک و بزرگ روزهای اخیر:

- مجمع عمومی سازمان ملل دو روز دیگر پذیرش دولت فلسطین به عنوان عضو ناظر را به رأی میگذارد. از میان دول غربی تاکنون فرانسه حمایت خویش را از اقدام دولت محمود عباس اعلام کرده است. مهم‌تر از آن اعلام حمایت صندوق بین‌المللی پول از این تحول است.

- محمود عباس در روزهای آخر هفته گذشته در مصاحبه‌ای اقدام دولت خویش در ساحل غربی را اقدامی در راستای منافع تمام فلسطینیان دانست و خواستار پشتیبانی از آن شد. متعاقب آن روز دوشنبه خبرگزاریها اعلام کردند که خالد مشعل، رهبر حماس، طی پیامی به محمود عباس حمایت حماس از طرح سازمان آزادیبخش فلسطین را به اطلاع وی رسانده است.

- رهبر جمهوری اسلامی ایران پس از اعلام «پیروزی» حماس پیام تبریکی برای حماس ارسال نکرده است. در مقابل احمدی نژاد در گفتگوی تلفنی با اسماعیل هنیه پیروزی مقاومت را به وی تبریک گفت. بلافاصله پس از پایان جنگ، علی لاریجانی رئیس مجلس، در سفری فوری راهی کشورهای خاورمیانه و ترکیه شد. دیدار وی از ترکیه که به دعوت رسمی شیعیان صورت گرفته بود، شامل ملاقات با اردوغان نیز می شد.

- مجلۀ اکونومیست در آخرین شماره خود در تفسیر پایان جنگ 8 روزه نوشت که اکنون زمینه برای صلح پایدار فراهم شده است.

- امیر قطر یک هفته قبل از آغاز جنگ از نوار غزه بازدید به عمل آورد. خبری در رسانه‌ها پخش شد مبنی بر اینکه اتومبیل الجعبری هدیه‌ای از جانب امیر قطر به وی بوده است. هدیه‌ای که در آن ابزاری برای ردیابی اتومبیل تعبیه شده بود. هیچکدام از سران حماس دربارۀ این خبر اعلام موضع نکردند.

- حملۀ اسرائیل بلافاصله پس از پایان کنفرانس دوحه دربارۀ سوریه و تشکیل ائتلاف ملی جدید آغاز شد. ائتلاف ملی جدید به سرعت توسط فرانسه و سپس دول عرب حاشیه خلیج به رسمیت شناخته شد.

- رهبر جمهوری اسلامی طی حکم حکومتی مانع طرح سؤال از مجلس گردید. این در حالی بود که احمدی نژاد آمادگی خویش را برای حضور در مجلس اعلام کرده بود. پیام تشکری نیز از سوی احمدی نژاد به رهبر ارسال نشد.

- کدخدائی سخنگوی شورای نگهبان طی مصاحبه‌ای اعلام کرد شورای نگهبان چیزی به عنوان جریان انحرافی نمیشناسد.

- مشائی سکوت طولانی خود را پایان داده و روز قبل طی سخنرانی مفصلی در کرمانشاه دربارۀ مسائل مختلف کشور به موضعگیری پرداخت و آرزو کرد که انتخابات با شکوهی در سال آینده برگزار شود.

 

و سپس یک فلاش بک:

- در ماه ژوئیه 1971 هنری کیسینجر، مشاور امنیت ملی رئیس جمهور وقت آمریکا ریچارد نیکسون، در اوج دوران جنگ سرد از چین بازدید به عمل آورد. دیپلماسی معروف به دیپلماسی پینگ پنگی آغاز شد – که به علت سفر متقابل تیمهای پینگ پنگ چین و آمریکا به کشور همدیگر به این نام معروف شد. کیسسنجر در این سفر مقدمات بازدید نیکسون از چین را فراهم آورد.

- در فوریه 1972 سفر یک هفته‌ای نیکسون به چین واقع شد. در مذاکرات با سران چین، مائو تسه دونگ و چوئن لای، حول مسأله جنگ ویتنام توافقی صورت نگرفت. مقدمات گرفتن کرسی چین در شورای امنیت سازمان ملل از تایوان و واگذاری آن به جمهوری خلق چین فراهم آمد.

- در اکتبر سال 1972 جنگ ویتنام به اوج خود رسید. ارتش آمریکا نیمی از کل 400 فروند جنگندۀ ب-52 خود را به ویتنام اعزام کرد. ویتنام مورد وسیع‌ترین بمباران تاریخ قرار گرفت. متقابلا باران موشکهای ضد هوائی سام روسی از زمین باعث سقوط بیش از 50 فروند ب – 52 شد که تا آن زمان سقوط ناپذیر تلقی می شدند.

- ژانویه 1973 مذاکرات صلح در پاریس مجدداً از سر گرفته شد. روز 27 ژانویه، قرار داد صلح بین آمریکا و ویتنام به امضاء رسید. خروج آمریکا از ویتنام و ویتنامیزه کردن جنگ آغاز شد.

 

دو تحول تاریخی که از نظر شرایط تاریخی، ابعاد و نیروهای درگیر قابل مقایسه نیستند. با این حال شباهتهای فراوان بین این دو واقعه تاریخی حکم می‌کنند که در مورد جنگ غزه به روایت ساده جنگ بین نیروی متجاوز و نیروی مقاومت بسنده نکرد. در غزه پای چیزی بیش از این کلیشه ساده در میان بود. خیلی بیش از این. در غزه زمینه‌های باز شدن یکی از اصلی‌ترین گره‌های کور تشکیل خاورمیانه جدید فراهم آمد. ارزیابی اکونومیست ارزیابی واقعی از تحولات است و نه شعار پردازی ها و هلهله حماس. نگاهی به روندهای پایه‌ای تر آرایش سیاسی خاورمیانه مؤید این ارزیابی است.

 

یکم: بعد از سخنرانی اوباما در سال 2009 در قاهره مشخص شده بود که سیاست خاورمیانه ای آمریکا به سمت تعامل با جهان اسلام چرخش کرده است. در سیاست جدید، نقش محوری و کلیدی اسرائیل در خاورمیانه دچار تغییراتی می‌شد. متقابلا ایران به عنوان یک عامل احتمالی شریک در این تعامل به میان کشیده می شد. کاهش تشنج اولیه در روابط بین آمریکا و ایران پس از روی کار آمدن اوباما و رد و بدل کردن پیام با رهبر جمهوری اسلامی نشانه‌های آشکاری از این تغییر نرم در سیاست منطقه ای آمریکا را به نمایش می گذاشتند. سیاستی که آمریکا حتی پس از آغاز جنبش سبز تنها با تأخیر به تجدید نظر در آن دست زده و به صف ضد ایرانی لابی اسرائیل پیوست.

دوم: با جنبش نان و آزادی از یک سو تضادهای طبقاتی جوامع پیشرفته‌تری از قبیل تونس و مصر سر باز کرد و از سوی دیگر ناکارآمدی ساختار تکامل نیافتۀ دولت در کلیۀ این کشورها آشکار شد. دو مسألۀ تاریخی متفاوت همزمان طرح شده بودند: مسألۀ طبقاتی و مسألۀ دولت تکامل نیافتۀ طبقۀ بورژوازی. هرج و مرج ناشی از در هم شکستن ساختارهای سنتی قدرت و آمادگی ایدئولوژیک، نظامی و مادی دول غربی و بویژه آمادگی ایدئولوژیک و انعطاف دولت آمریکا که پیشتر در همان سیاست تعامل با جهان اسلام آشکار شده بود، امکان تغییر جغرافیای سیاسی منطقه و بسط تسلط سرمایۀ غربی بر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را برای غرب فراهم نمود. در این تحول نیاز به مهار و سرکوب وجه طبقاتی جنبش نان و آزادی، وجود متحدی نیرومند در کشورهای دستخوش تلاطم را اجتناب‌ناپذیر می کرد. اخوان المسلمین دقیقاً همان نیروئی بود که می‌توانست ایفای چنین نقشی را بر عهده بگیرد. تنها معضلی که باقی می ماند، معضل اسرائیل بود که هنوز از سوی کل اخوان المسلمین به عنوان دولت پذیرفته نمی شد. با پذیرش موجودیت اسرائیل از سوی اخوان و بویژه با تعهد اخوان المسلمین مصر به پیمان کمپ دیوید، این معضل نیز حل می شد. امری که با مشارکت فعال دولت اخوانی اردوغان در ترکیه امکانپذیر میگردید. اخوان انتخاب اول غرب نبود، انتخاب اصلح آن بود. روندی که به هیچ وجه خطی و بدون افت و خیز به پیش نرفت. مقاومت نیروها و جریانات لیبرال درون بورژوازی خود این کشورها در مقابل این روند و ادعای هدایت تحولات هنوز امری بود که باید پاسخ می گرفت.

سوم: پس از سرنگونی دولت قذافی در لیبی و با آغاز اعتراضات در سوریه، روند تحولات به تدریج به سمت اخوانی شدن هر چه بیشتر سیاست جهتگیری نمود. سیاست غرب در سوریه تا پیش از کنفرانس ماه نوامبر دوحه بر دو محور به پیش می رفت: از نظر سیاسی هدایت تحولات باید در دست نیروهای تماماً پروغربی قرار می‌گرفت که از سیاستمداران عمدتا خارج نشین سوریه متشکل در شورای ملی سوریه تشکیل شده بود و از نظر میدانی به کارگیری کلیه نیروهای ضد بشار اسد بدون قائل شدن نقش سیاسی مناسب برای آنان. سیاستی که سرانجام پس از 18 ماه کاملاً شکست خورد. مشخص شد که جنگجویان اسلامگرای سلفی و جهادی و اخوانی هژمونی سیاسی شورای ملی را نخواهند پذیرفت. در ماه اکتبر آمریکا رسما حمایت همه جانبه از شورای ملی سوریه را کنار گذاشته و مشارکت اخوان و سلفیون در سطح رهبری سیاسی تحولات را به عنوان پیش شرط تداوم حمایت غرب از «انقلاب سوریه» به میان کشید. نقطۀ مشترک بین دول عرب خلیج، قطر و عربستان سعودی، از یک سو، ترکیه از سوی دیگر و غرب به دست آمده بود. تشکیل ائتلاف ملی در دوحه و واگذاری رهبری آن به یک امام اخوان المسلمینی، تحقق عملی همین سیاست بود.

چهارم: به موازات این روند و افزایش نقش اخوان در آینده سیاسی منطقه، در درون نیروهای فلسطینی و به طور مشخص در درون حماس نیز، تجدید آرایش برای ورود به دوران جدید آغاز شد. موضعگیری حماس به زیان دولت بشار اسد، خروج خالد مشعل از سوریه و انتقال دفاتر حماس به مصر و قطر نشانه‌های بارز این تغییر سیاست را به نمایش می گذاشتند. سفر امیر قطر به غزه یک هفته پیش از جنگ غزه، آخرین حلقه از این اقدامات را تشکیل میداد. مطبوعات ایران از این سخن به میان آوردند که امیر قطر حاوی پیام شکستن «نه مذاکره، نه مقاومت» به غزه بود. نیروئی که خواهان مذاکره بود یعنی دولت محمود عباس، نمی‌توانست مذاکره کند و نیروئی که خواهان مقاومت بود مدتها بود که دست از مقاومت کشیده بود. نتیجۀ این امر فقط می‌توانست این باشد که این دو نیرو به هم نزدیک شوند. پیام خالد مشعل به محمود عباس مبنی بر حمایت از طرح ارتقاء موقعیت دولت فلسطین در سازمان ملل دقیقاً برای شکستن این حلقۀ بسته بود. با این پیام حماس به طور دوفاکتو راه حل دو دولت را به رسمیت می شناخت که این خود متضمن به رسمیت شناختن دولت اسرائیل نیز بود.

 

با جنگ غزه زمینه برای تحقق این اهداف کاملاً فراهم می شد. تنها و تنها یک نقطۀ کور باقی می‌ماند و آن هم تضمین حماس در پایبندی به یک صلح پایدار بود که باید بدون هیچ گونه اما و اگری روشن می شد. حملۀ اسرائیل دقیقاً دستیابی به این هدف را دنبال کرد. از یک سو توان موشکی حماس باید زیر ضرب گرفته می‌شد و جامعۀ اسرائیل از نظر نظامی در مقابل خطر اکنون واقعی موشک باران اسرائیل آماده می‌شد و از سوی دیگر با تدارک ظرفیت تهدید به نابودی کل غزه، امتیاز سیاسی قطعی از حماس گرفته می شد. اعلام بسیج 75 هزار نیروی ذخیره نظامی و تدارک ورود ارتش اسرائیل به غزه، همراه با فعال شدن دست راستی ترین نیروهای جنگ طلب در اسرائیل، همان تهدید نابود کننده ای بود که زمینه‌های کسب امتیاز تاریخی از حماس را فراهم می کرد. حقیقتاً نیز در مقابل اسرائیل راهی جز این باقی نمی ماند. یا باید انتظار می‌کشید و منفعلانه شاهد رشد قدرت اخوان المسلمین در منطقه می‌ماند و برای همیشه در عدم اطمینان از آینده به سر می‌برد و یا باید دست به کار می‌شد و آخرین تردیدها در رابطه با کنشهای احتمالی حماس در آینده را برطرف می کرد. مقطع زمانی حمله، یعنی بلافاصله پس از کنفرانس دوحه، بهترین مقطعی بود که اسرائیل می‌توانست برگزیند. با کنفرانس دوحه مشخص شده بود که آینده خاورمیانه تنها با مشارکت اخوان المسلمین قابل حل خواهد بود و حمله به غزه تمام ظرفیت سازش طلبانه اخوان المسلمین، از ترکیه تا عربستان و قطر و مصر، را به نفع اسرائیل به کار می گرفت. اکنون بر این برادران بزرگ‌تر بود که برادران کوچک خود در غزه را برای همیشه سر عقل بیاورند. بمباران غزه با این هدف آغاز شد و به این هدف نیز رسید.

احمد قدیری در سایت الف مفاد آتش بس بین اسرائیل و حماس را چنین بیان می کند: «۱- عدم حمله و تجاوز به غزه ۲- عدم نقض حریم هوایی ۳- عدم ترور مسئولان سیاسی و مقاومتی غزه ۴- بازگشایی مرز رفح ۵- رفع کامل محاصره از غزه؛ در ازای تمام این موارد یک قول از حماس گرفته: "عدم پرتاب راکت به سرزمین های اشغالی" که معنایی ندارد جز "عدم همراهی با ایران در جنگ آینده" و نیز "به رسمیت شناختن غیر رسمی مالکیت و حاکمیت اسرائیل بر سرزمین های تحت اشغال"، چرا که پرهیز از جنگ به معنای چشم پوشی از تنها راه بازپس گیری مناطق مذکور است». به این ترتیب حماس به چیزهایی دست یافته است که تا مدتی قبل به هیچ وجه قابل تصور نبودند. در مقابل حماس اکنون دیگر رسما به صفی پیوسته است که تاکنون الفتح به تنهائی در آن حضور داشت.

برگردیم به تشابهاتی در غزه و ویتنام که در بالا به آن اشاره کردیم. هم در غزه و هم در ویتنام، شدت یابی عملیات جنگی تنها در ظاهر برای نابودی طرف مقابل بود. در‌واقع اما این جنگی بود برای تقویت موضع در پشت میز مذاکره. با این تفاوت که در جنگ ویتنام این موضع ویتنام بود که در اثر مقاومت در مقابل بمبارانهای وسیع آمریکا تقویت شد و در غزه برعکس. این اسرائیل بود که با جنگ توانست یک حلقۀ اصلی عدم اطمینان از موقعیت خود را – لااقل تا آینده‌ای قابل پیش‌بینی – برطرف کند. بر خلاف ارزیابی های ساده لوحانه، افزایش وزن سیاسی حماس نتیجۀ جنگ غزه نبود. این افزایش وزن پیش از جنگ و در اثر افزایش نقش اخوان المسلمین در منطقه به دست آمده بود. بی آنکه حماس کاری برایش انجام دهد.

یک وجه دیگر تشابه بین تحولات جاری غزه و تحولات دوره پایانی جنگ ویتنام نیز در این است که جنگ طلب ترین نیروها در رأس دول متجاوز هر دو دوره مورد نظر قرار گرفته اند. در دوره پایانی جنگ ویتنام جنگ طلبان جمهوریخواه قدرت را در آمریکا در دست داشتند و در اسرائیل کنونی جنگ طلب ترین نیروها نبض سیاست را در دست دارند. و دقیقاً این جنگ طلبان هستند که می‌توانند بدون واهمه قراردادهای صلح را امضا کنند.

 

جنگ 8 روزه غزه نقطه عطفی در جدال تاریخی بر سر مسألۀ فلسطین را رقم زد. اینکه آیا مسألۀ فلسطین حل خواهد شد یا نه، هنوز با این جنگ روشن نمی شود. اما این روشن است که شکاف استراتژیک درون بورژوازی فلسطین اکنون و با این جنگ دیگر به گذشته تعلق دارد. محمود عباس اکنون با اطمینانی بیش از پیش به عنوان نمایندۀ «فلسطین» در اجلاس عمومی سازمان ملل شرکت می کند. مجمع عمومی سازمان ملل نیز موقعیت فلسطین را به عنوان دولت ناظر به رسمیت خواهد شناخت و فلسطینیان یک بار دیگر جشن پیروزی خواهند گرفت. در جشن پیروزی است که می‌توان واگذاری اساسی‌ترین امتیازها را پنهان کرد. این هنوز به معنای تثبیت همیشگی موجودیت دولت اسرائیل نیست. اما بی تردید فرجه ای است برای این دولت.

و بازندگان؟ همۀ آنهائی که خود را «محور مقاومت» می‌خوانند و می‌دانند، در شمار بازندگان جنگ غزه خواهند بود. دیری نخواهد گذشت که حماس با فعالین جبهۀ خلق و جهاد اسلامی در غزه همان کاری را خواهد کرد که در گذشته‌ای نه چندان دور الفتح با فعالین حماس در ساحل غربی اردن می کرد: آن‌ها را دستگیر خواهند کرد و به زندان خواهند انداخت.

این منطق روند وقایع کنونی است. ممکن است حوادث و تحولاتی دیگر - از جمله فی المثل سرنوشت جنگ در سوریه و تثبیت نظام و یا رادیکالیزه شدن جنبش اعتراضی در کشورهای منطقه و در خود فلسطین - این روند را با وقفه روبرو کرده و یا حتی متوقف سازند. با داده های کنونی اما، این روندی است که باید انتظار آن را داشت. 

مهم‌تر از همه اما این ایران است که اکنون حلقۀ محاصرۀ دور خویش را تنگ تر و تنگ تر می یابد. برداشتن حلقۀ محاصرۀ غزه یعنی تنگ تر شدن حلقۀ محاصرۀ ایران. تحولات سیاسی امروز ایران را تنها با در نظر گرفتن این تغییر موقعیت استراتژیک است که می‌توان درک کرد. سخنرانی مشائی پس از سکوت طولانی تنها یکی از جنبه‌های این تحولات است. احمدی نژادی ها به خوبی تشخیص داده‌اند که زمان ترکتازی سران روحانیت بر علیه آنان به پایان رسیده است. همانطور که رهبر تشخیص داده است که شکاف در ساختار حکومت امروز دیگر می‌تواند به مرگ نظام منجر شود و همانطور که همه و همۀ دست اندرکاران نظام می‌دانند که تداوم حیاتشان در گرو کشاندن وسیع مردم به پای صندوقهای رأی و برگزاری موفق انتخاباتی است که در راه است. این یعنی واگذار کردن امتیازهای اساسی انحصاری الیگارشی حاکم. هر سیاستی غیر از این یعنی شتافتن به استقبال خطر مرگ. بررسی شانسها و مخاطرات وضعیت جدید اما، فرصتی دیگر می طلبد.

 

بهمن شفیق

9 آذر 1391

29 نوامبر 2012

 

http://omied.de

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر