از جنبش دوم خرداد تا جنبش سبز

نوشتۀ: وحید صمدی
Write a comment

مقدمه

دوم خرداد 1376 و جنبشی که به همین نام شناخته شد یکی از وقایع مهم در تاریخ معاصر ایران است که بدون بررسی و بازشناسی ابعادش بسیاری از وقایع سیاسی پس از آن، بویژه جنبش پسا انتخاباتی سال 88، قابل درک نیستند. با بررسی نظرات بسیاری از فعالین سیاسی و به خصوص فعالین چپ در می یابیم که هاله ای از ابهام هنوز بر فهم تحولات آن دوره سنگینی می کند. جنبش دوم خرداد چه بود، چرا بوجود آمد، چه تاثیراتی برجای گذاشت و به کجا انجامید؟ این سوالات و سوالاتی مشابه هنوز در یک بررسی علمی و جامعه شناختی پاسخ نگرفته اند و در گرد و غبار یک جدل ژورنالیستی، سیاسی و ایدئولوژیک مدفون شده اند.

اخیرا مقالاتی را در سایت های اینترنتی مطالعه کردم که در آن به بحث دوم خرداد 76 و مواضع افراد و احزاب نسبت به آن اشاره شده بود. یکی از مقالات به مواضع بهمن شفیق در این رابطه پرداخته و آن را با برچسب اصلاح طلب و دوم خردادی مورد ارزیابی قرار داده بود. در سندی که اخیرا از سوی بهمن شفیق در ارتباط با مباحثات آن دوره منتشر شده است من نه تنها اثری از "دوم خردادی بودن" ندیدم بلکه نقدی اساسی را مشاهده کردم که تلاش دارد تا از پرتاب شدن چپ به دامن جنبش های بورژوایی و از آن جمله دوم خرداد جلوگیری نماید. تخطئه نظراتی از این دست با توسل به هیاهو، بیگانگی چپ ایران را از مبارزه و تحلیل طبقاتی عیان می سازد. عاملی که ناتوانی این چپ در استفاده از عروج مجدد مبارزات طبقاتی در سال های نخستین این دهه و عدم حضور در آن و در عوض دل بستن به جنبش سبز را توضیح می دهد.

جالب توجه است که در آن دوران و بی ارتباط و حتی بدون آشنایی با مسائل خارج از کشور بحث های مشابهی در داخل ایران در جریان بود. به همین علت و با انگیزه تشویق صاحب نظران به ورود به این بحث، تصمیم به انتشار مقاله ای گرفتم که در سال 78 در ایران و در اوج اتفاقات مربوط به دوم خرداد نوشته بودم. مایلم به عنوان مقدمه توضیح مختصری در باره شرایطی که منجر به نوشتن مقاله شد ارائه کنم.

تا آنجا که به خاطر می آورم، از دید مخالفین سرنگونی طلب و با سابقه درداخل ایران روی آوری مردم به خصوص اقشار متوسط ، زنان و جوانان به خاتمی قابل توضیح بود: بازگشت به وحشت سیاه دهه 60 ، تیغ کشی به صورت زنان، دستگیری، اعدام های دسته جمعی و مجازات جوانان، به صرف داشتن یک نوار موزیک امری نبود که کسی طالب آن باشد. حمایت خامنه ای از کاندیدی که در نظر مردم این بازگشت را نمایندگی می کرد و رعایت نکردن پرنسپ بی طرفی رهبر، به تهیج مردم برای رای دادن به خاتمی افزود. برخی از این مخالفین رادیکال راه همراهی با مردم را برگزیدند. با این استدلال که حالا که فرصتی برای تاثیر گذاری بر معادلات سیاسی پیش آمده و به غیر از انتخاب بین بد و بدتر امکان دیگری هم وجود ندارد باید با نظر مردم همراه شد. البته برخی هم تمامی ماجرا را توطئه خود رژیم ارزیابی می کردند و بدین ترتیب ختم غائله را اعلام می نمودند. عده ای دیگر نیز با وجود آنکه تاثیر رویکرد مردم به خاتمی را، در تغییر موازنه های سیاسی مشاهده می کردند و از ضربه وارد آمده بر اقتدار ولی فقیه و جناح غالب شادمان بودند، اما به کل مسئله با تردیدی جدی می نگریستند. تبدیل شدن سریع خاتمی به قهرمان جوانان، عدم اعتنا و شناخت نسبت به گذشته سیاه خاتمی و اطرافیان او و امیدی که نسبت به بهبود شرایط سیاسی در میان مردم دامن می گسترد برای این دسته از مخالفین رادیکالی که خود را در دایره چپ تعریف می کردند و سالها برای سرنگونی رژیم مبارزه کرده بودند، طعم تلخی به همراه داشت و مانع همراهی آنان با روند جاری می شد. باید اذعان کنم که بزرگترین سردرگمی و تناقضات متدیک نیز در همین بخش اخیر به چشم می خورد. آنها خواهان تحریم انتخابات بودند، شرکت مشتاقانه مردم در انتخابات رژیم، آنها را می آزرد و نگران گسترش توهم در میان مردم بودند، با وجود این نمی توانستند از تحسین نقش توده ها در جلوگیری از بدتر شدن اوضاع و تودهنی زدن به رهبر، که برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی و در انتخابات خود رژیم صورت گرفته بود، خودداری کنند. باز بودن بحث سرنگونی قریب الوقوعی که نزدیک به دو دهه، پسِ پشت هر اتفاقی پنهان شده بود و اپوزیسیون سرنگونی طلب از آن جان می گرفت، این امکان را فراهم می آورد که تناقض فکری این بخش از مخالفین به نقطه ای در ناخودآگاه پرتاب شود و بیش ازحد صاحبش را نیازارد. به همین دلیل تا مدتها بحث اصلی میان این دسته از محافل را کم و کیف تضادهای درونی رژیم و بررسی احتمال سرنگونی آن تشکیل می داد. ماجرای قتل های زنجیره ای و افشای عناصر اصلی وزارت اطلاعات، تعطیلی روزنامه سلام و اعتراضات گسترده دانشجویان نیز ملات مناسبی را برای تحلیل در اختیار این بخش از اپوزیسیون سرنگونی طلب قرار می داد. اما با مرور زمان آشکار شد که وقایع پس از دوم خرداد فقط به شرکت مردم در یک انتخابات و انتخاب بین بد و بدتر و تضادهای درونی و کهنه رژیم، خلاصه نمی شود. اتفاقات بسیار جدی تری در حال روی دادن بودند که اپوزیسیون از آن غافل بود و مولفه های مورد علاقه و بررسی او را، به اتفاقاتی جانبی نسبت به اصل ماجرا تبدیل می کرد. بدنبال باز شدن فضا برای نشریات دوم خردادی و در گرفتن بحث های سیاسی در رسانه های رژیم و بالا گرفتن تعارضات درونی بین جناح ها و پیوستن فعال بخشهای گسترده ای از اپوزیسیون بورژوایی به دوم خرداد، نوری از امید به آینده در میان مردم و حتی تحصیل کردگان و روشنفکرانی که به کل رژیم بدبین بودند و انتخاب بین بد و بدتر را علت حمایت خود از خاتمی قلمداد می کردند، شکل گرفت. انتخاب بین بد و بدتر تبدیل شد، به انتخاب بین بد و تنها آلترناتیو ممکن. طبیعی بود که آلترناتیو ممکن حتی اگر ایده آل نبود ولی دیگر نمی توانست بد باشد. متوسط بود اما واقعی و ممکن. حسی که زندگی در چارچوب رژیم را از روی ناچاری می دانست در تصور توده ها جای خود را به امید به شرایط بهتری که درآن همزیستی با یک رژیم اصلاح شده را ممکن می دانست داد. تغییر انقلابی جامعه و یا امید به یک گروه سرنگونی طلب که کار رژیم را تمام کند نه تنها دیگر دور از انتظار بود که مفید هم نبود. رادیکالیسم تحت نام خشونت تقبیح میشد و انقلاب امری تلقی می گشت که تنها در یک مناسبات سنتی تحقق می یافت. تعقل رایج به احاد یک جامعه مدرن حکم می کرد که مسائل خود را در چارچوبه های مدنی حل و فصل کنند. این نقطه نظرات تازگی نداشتند. از اواخر دهه 60 حجمی از ترجمه ما را با این نقطه نظرات آشنا کرده بود و حاملین معاصر این نظرات هم در سطوح روشنفکری در ایران شناخته شده بودند. آنچه تازگی داشت توده گیر شدن این اندیشه ها و تبدیل آنها به باورهای مردم بود.

به جرات و با تکیه به تجربه خود از آن ایام می توانم بگویم که در میان میلیون ها مردمی که در هوای دوم خرداد تنفس می کردند اثری از اندیشه مبارزه طبقاتی یافت نمی شد. این بخش از جامعه یا متعلق به طبقه متوسط بودند و یا تحت القای باورهای این طبقه.

بازارِ گرفتن مجوز نشریات جدید گرم بود و از دید کسانی که اوضاع را رو به تحول می دیدند، انتشار چند هزار نشریه جدید در یک سال به عنوان یک دلیل برای اثبات تغییرات در حال وقوع عنوان می شد. فراموش نمی کنم در یکی ازجلسات، در مقابل استدلالاتی که بر این مبنا خواستار برخورد مثبت به پدیده جنبش اصلاح طلبی بودند، رفیق کارگری در پاسخ به چنین اظهاراتی گفت : "مگر ما کارگران نشریه می خوریم که افزایش تعداد آنها وضع ما را تغییر دهد؟ ". این جمله پایان مباحثه در آن جلسه بود. عبارتی که مدار بحث را چنان تغییر داده بود که دیگر کسی قدرت ادامه بحث جانبدارانه پیرامون جنبش جاری را نداشت. جنبشی که به هرکس فرصت می داد تا در آن به فراخور پیش فرض هایش بخت خود را بیازماید، جنبشی که مدعی در برگرفتن کل جامعه مدنی بود، قادر به روشن کردن جایگاه رفیق کارگر ما و پاسخگوئی به پرسش ساده اما اساسی او برای حق زندگی نبود. حتی منتقدین جنبش دوم خرداد هم در مقابل این پرسش سکوت اختیار کردند. فضای حاکم بر مباحثات فضایی بود که جنبش دوم خرداد با خود به وجود آورده بود. حتی نقدها نیز همگی در چارچوب همان جنبش صورت می گرفت. رهبران خائنش محکوم می شدند، اهداف آنها برای نجات رژیم افشا می شد و الی آخر. تا آن زمان کسی از زاویه ای طبقاتی و از بیرون آن جنبش و از زاویه دید طبقه کارگر به نقد جنبش طبقه متوسط نپرداخته بود.

به خاطر می آورم که با تعدادی از دوستان شب ها با بررسی شرایط و احتمال تبدیل پروسه جاری به روند سرنگونی تبادل نظر می کردیم. شبی همچون شب های دیگر با زیر و رو کردن فاکت ها در جستجوی دلایلی بودیم که بر آرزوی دیرین ما یعنی سرنگونی رژیم صحه بگذارد که ناگاه یکی از دوستان با ریختن آب سردی بر روی ما قاطعانه و مستدل اعلام کرد که در چشم انداز نزدیک سرنگونی به وقوع نخواهد انجامید. بعدها روند قضایا صحت استدلالات او را تایید کرد.

در چنین حال و هوایی مقاله حاضر به رشته تحریر در آمد. خلاصه و بازنویسی شده این مقاله بعدها در کتاب گفتگوهای زندان منتشر شد. آنچه برای من در آن ایام عجیب می نمود، اتهامی بود که توسط تعدادی از چپ های خارج از کشور به نظرات مطروحه در مقاله وارد شد و این نظرات را صراحتا اصلاح طلبانه و دوم خردادی ارزیابی می کرد.

بعد از تعمق درباره علت چنین قضاوتی نسبت به مقاله ای که تلاش داشت به نقدی بنیادی نسبت به اصلاح طلبی و دوم خرداد بپردازد به نتایج زیر رسیدم:

- مندرجات مقاله آراء مردم به خاتمی را به عنوان رای به سرنگونی رژیم از طریق صندوق ها تعبیر نکرده بود.

- مقاله، جنبش جاری و غالب در آن دوره را جنبش طبقه متوسط ارزیابی کرده بود و تغییر نام جنبش دوم خرداد به جنبش اعتراضی یا سرنگونی را تایید نکرده بود.

- مقاله در تقابل با جنبشی که گرایشاتی از چپ بدان دل بسته بودند و می خواستند از آن همچون صندوق های رای -هر چند با جعل واقعیت- سرنگونی رژیم را استخراج کنند، جنبش کارگران و زحمتکشان را قرار داده بود که هنوز نه توان بسیج توده ای را داشت و نه قدرت سرنگون کردن رژیم را.

- از دید نویسنده مقاله، تنها با سازمان دهی همین جنبش بود که می شد به تحکیم مبارزه ای جدی با سرمایه داری و تمامیت رژیم امید بست. و این امر البته با شتابزدگی شناخته شده چپ مباینت داشت. چپی که با مبارزه طبقاتی- توده ای بیگانه بود.

 

متاسفانه این رویکرد و رویکرد مشابهی که توسط بهمن شفیق در آن زمان و بدون اطلاع و آشنایی نسبت به یکدیگر مطرح شد با شلیک برچسب از سوی چپ خرده بورژوا مواجه شد. چپی که ضربان خود را با تحولات بورژوایی تنظیم می کند. این شلیک همچنان ادامه دارد و یکی از موانع اتخاذ موضعی کمونیستی- طبقاتی نسبت به رویدادهای اجتماعی و سیاسی است.

بدیهی است بعد از گذشت بیش از یک دهه، تغییراتی در تجربیات، نظرات و ارزیابی های نویسنده ایجاد شده است. به خصوص با تجربه و شناختی که بعد از خروج از کشور حاصل شد - و به بسیاری از خوشبینی های من در باره جریانات چپ پایان داد- راه حل پیشنهادی در انتهای مقاله محلی از اعراب ندارد. ورود مولفه های دیگر از جمله جنبش کارگری که پس از فروکش جریان دوم خرداد صورت گرفت و تاثیر گذاری آن بر فضای سیاسی ایران تاییدی است بر خطوط کلی مقاله. با وجود این برخی از مفاهیم در مقاله از دقت لازم برخوردار نیستند که ناشی از محدودیت تجربیات من در آن دوره است. به طور مثال برای پیش بینی اینکه شورش های شهری و خیابانی در آینده به شدت از مبارزه طبقاتی و چپ تاثیر خواهند پذیرفت بر شواهدی از گذشته تاکید می کردم که البته با نمونه هایی در آینده مثل قیام شهربابک و خاتون آباد، اعتصاب کارگران شرکت واحد، مبارزات کارگران هفت تپه، اول ماه مه در سقز وصدها مورد دیگر تایید شد. اما در زمان انتشار مقاله پیش بینی ظرفیت جنبش طبقه متوسط در تسخیر خیابان ها و تحمیل گفتمانش به چپ غیر طبقاتی و توانایی آن در بهم زدن آرایش سیاسی و ایدئولوژیک جامعه تا به این حد برایم میسر نبود. امری که با عروج سیاسی سبز در سال 88 اتفاق افتاد.

مهر ماه 1389

 

تحلیلی طبقاتی از جنبش دوم خرداد

با مرور مواضع جریانات مختلف در واکنش به پدیده دوم خرداد به ارزیابی هایی برمی خوریم که تنها به دامن زدن به توهمات می انجامند. عده ای دوم خرداد را مضحکه خاتمی و خیمه شب بازی رژیم برای حفظ خود قلمداد می کنند. تعدادی دیگر، آراء مردم به خاتمی را استفاده از تضادهای درونی رژیم و کوشش توده ها برای سرنگونی می دانند و عده ای با تاکید بیش از حد بر تعارضات در سطح حاکمیت، جنبش های مطالباتی- طبقاتی راکه در عمق جامعه و به آرامی در حال شکل گیری است، نادیده می گیرند و یا زیر مجموعه ای ازرویکرد مردم به دوم خرداد و انتخاب خاتمی قلمداد می کنند تا آنجا که دوم خرداد و وقایع مترتب بر آن را برآیند حرکت های اعتراضی کارگران و مردم می دانند. از نظر نگارنده بدون بررسی مادی تحولات اجتماعی- اقتصادی در دو دهه اخیر و بدون ارائه تحلیلی طبقاتی از جامعه ایران قادر نخواهیم بود ارزیابی روشنی از فعل و انفعالاتی که به دوم خرداد منجر شد بدست آوریم.

در طی دو دهه اخیر ، تحولات اجتماعی وطبقاتی در جامعه ایران متوقف نشده اند و علی رغم خفقان، فشار اقتصادی و جنگ، توسعه سرمایه داری و پروسه انباشت و تراکم و تمرکز سرمایه در ایران بیش از پیش به راه خود ادامه داده است. بسیاری از این تحولات برروی ترکیب جمعیتی ، ساختار اقتصادی و تحولات فرهنگی نیز موثربوده اند. پرداختن به تحلیلی جامع از مبانی مادی و طبقاتی تحولات جاری البته به کار تحقیقی دقیقی نیاز دارد و در چارچوب یادداشتی کوتاه نمی گنجد. این مقاله فقط با اشاره ای گذرا به برخی از مولفه ها به یاد آوری متدهایی می پردازد که در درک تحولات اجتماعی و تاریخی راهگشا هستند. متدهایی که با الهام از تحولات جهانی و تفوق ایدئولوژیک کاپیتالیسم و بحران تئوریک چپ در دهه های اخیر به دست فراموشی سپرده شده اند. لازم به ذکر است که قصد نگارنده این سطور از تاکید بر تحلیل مادی و طبقاتی نادیده گرفتن مولفه های موثر دیگر در تحول پدیده های اجتماعی نیست بلکه اشاره به نقش تعیین کننده این متد تحلیلی در مقیاس تاریخی و در تحلیل نهایی است.

 

تاثیر تحولات مادی-طبقاتی در ظهور جنبش سیاسی دوم خرداد

گسترش سرمایه داری در ایران با سهیم شدن بخش های بزرگتری از طبقه سرمایه دار در قدرت سیاسی و امتزاج اقشار وسیع تری از طبقه متوسط در مناسبات سرمایه که با سرنگونی رژیم شاه شتاب گرفت، در طی بیست سال گذشته ادامه یافت. بخشی از این تغییرات در بازار سنتی ایران صورت گرفته است. افزایش نجومی حجم انباشت و تمرکز سرمایه طی دوران جنگ، سرمایه بازاریان ایران را از مبادلات داخلی فراتر برده و به اقتصاد جهانی پیوند زده. بدیهی است سهیم شدن در قدرت و فعالیت اقتصادی در گستره ای وسیع تر، ضرورت بازنگری در مفاهیم ایدئولوژیک و مقولات حقوقی و سیاسی را در برابر این بخش از جامعه قرار داده است. این امر، دور شدن از نگرش های سنتی و پذیرش فرهنگ و روابط مدرن را با استقبال از مفاهیمی همچون فقه پویا در برابر فقه سنتی در میان بخشهایی از روحانیت و نوادگان بازاریان و مردم دامن زده است.

طی سالهای پس از جنگ و در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی با شتاب روزافزون خصوصی سازی ها، قشری از سرمایه داران نوکیسه پا به عرصه وجود گذاشتند که بسیاری از آنان پیش از این در ارگان های سیاسی- امنیتی و نظامی رژیم نفوذ داشتند. قابل پیش بینی بود که این امر از همان آغاز در موازنه های درون طبقاتی بورژوازی و بر فرهنگ حاکم تاثیر گذار خواهد بود. هم اکنون نیز افزایش نفوذ این بخش بر سیاست گذاری های رژیم و به دنبال آن ایجاد کشمکش و رقابت در این عرصه قابل مشاهده است.

همچنین در همین دوران سرمایه گذاری هایی با مشارکت شرکای خارجی در زمینه های اتومبیل سازی، تولید مانیتور و قطعات برای کامپیوترهای شخصی و دهها پروژه دیگر صورت گرفت. سرمایه گذاری در پروژه های مختلف تجاری و ساخت و ساز در کشورهای همسایه نیز، سرمایه ها و سرمایه داران ایرانی را به نوعی وارد بازار سرمایه گذاری جهانی کرده. امروز دیگر حضور سرمایه گذاران ایرانی در دبی، بعضی از کشورهای افریقایی و کشورهای جنوبی شوروی سابق امری نادر نیست. با این وجود به دلیل برخی موانع سیاسی در عرصه داخلی و بین المللی و محدودیت های ایدئولوژیک ، ایران قادر به جذب بیشتر سرمایه خارجی و رقابت با حریفان جهانی خود نشد. به همین دلیل سیاست گذاری های مناسب داخلی و بین المللی جهت باز کردن راه سرمایه گذاری های بیشتر و افزایش قدرت رقابت و مخاطرات چنین سرمایه گذاری هایی، یکی از اصلی ترین دغدغه های صاحبان این بخش از سرمایه ها را تشکیل می دهد.

رشد پروژه های عمرانی در دوران رفسنجانی، هرچند در بسیاری از موارد از توجیه اقتصادی برخوردار نبود و گاه در جهت تبلیغات و یا سودجویی های خانوادگی و باندی و بند وبست صورت می گرفت اما در مجموع به شکل گیری قشری از مدیران و تکنوکرات ها انجامید و در عمل به تقویت بخش مدرن و تحول طلب بورژوازی ایران منجر شد. همزمان با این تحولات، روشنفکران طبقه متوسط هم -چه در درون حاکمیت و تحت پوشش دفتر مطالعات استراتژیک وزارت امور خارجه و چه در سطح بیرون حاکمیت - سرگرم نظم و نسق دادن به دستگاه نظری، و سامان دادن به مفاهیم فرهنگی و تامین هژمونی ایدئولوژیک این طبقه برای ورود به دورانی نوین بوده اند.

به موازات این تحولات شاهد تبدیل شدن بنیادهای مستضعفین و آستان قدس و دیگر بنیادها -که پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی سرمایه های تجار و سرمایه داران را مصادره کردند- به تراست ها و غول های اقتصادی هستیم این بخش از طبقه حاکم در انحصار قدرت سیاسی در ایران جایگاه قابل توجهی دارد.

علاوه بر مسائل فوق باید امور سوق الجیشی و مقوله تعیین استراتژی و الگوهای توسعه در منطقه را هم مورد مطالعه قرار داد. در پرتو این سیاست ها باید منافع سیاسی دولت و سرمایه داران ایران بخصوص بخش غالب آن در موازنه ها و منازعات منطقه ای و بین المللی در دراز مدت تامین شود. از دید این بخش از صاحبان سرمایه توسعه اقتصاد داخلی به جایگاه بین المللی و سوق الجیشی ایران گره خورده است. بنابر این شکل گیری گفتمان هایی مناسب که با اهداف توسعه طلبانه این بخش از طبقه حاکم منطبق باشد و اقتدار سیاسی و ایدئولوژیک لازم را تامین کند و بر بخش وسیعی از جمعیت منطقه تاثیر گذار باشد ضروری است. با ارتجاعی، توتالیتر و عقب مانده نامیدن این گفتمان ها و بدون بررسی اهداف استراتژیک و پراگماتیستی پنهان در پشت آنها قادر به تبیین این نظرات نخواهیم بود.(*)

بعلاوه همچنان که توسعه سرمایه داری در عصر جهانی شدن بر الگوهای کلاسیک قرن 18 و 19 منطبق نیست وبا توجه به اینکه الگوی توسعه سرمایه داری در ایران از خودویژگیهایی برخوردار است، تحولات در درون طبقه حاکم و دولت و همچنین روند تحولات ایدئولوژیک و شکل گیری گفتمان ها هم با پیچیدگی های حیرت آوری همراه است که بدون مطالعه کافی حول چگونگی توسعه سرمایه در ایران و تاثیر متقابل آن بر فعل وانفعالات در درون طبقه حاکم ودولت قادر به تبیین تضادها و تعاملات میان این گفتمان ها نخواهیم بود(**)

در راستای شکل گیری این گفتمان ها، روشنفکران بخش های دیگربورژوازی نیز بیکار نبوده اند. بحث هایی همچون قبض وبسط شریعت، فقه پویا، مدرنیسم شرقی و تحلیل پست مدرنیستی از دین، بخش دینی این روشنفکران را -برای بازسازی دستگاه های ایدئولوژیک طبقه حاکم و هموار کردن راه تجدید سازمان بورژوازی در ایران- به تکاپو انداخته است. برای فیلسوف امروز، دیگر تکیه بر بحث تقابل و تضاد یا دگماتیسم نقابدار و فلسفه علم(***) برای آماده سازی فضای فکری قمه کشان انقلاب فرهنگی در مقابله با رادیکالیسم و چپ کارساز نیست. کارل پوپر باید بار دیگر به کمک عبدالکریم سروش بیاید تا زمینه لیبرالیزه کردن اسلام و نفی توتالیتاریسم و ایجاد جامعه ای باز را فراهم کند. بدین ترتیب اسلام تمامیت گرا و ولایت فقیه که در دوره ای اقتدار لازم را برای تحکیم و گسترش پایه های سرمایه در ایران بعد از سال 57 فراهم کرده بود و هنوز هم می توانست ایدئولوژی مناسبی برای الگوی خاصی از توسعه سرمایه داری باشد و منافع بخش بزرگی از صاحبان قدرت و سرمایه را نمایندگی کند، از سوی مدافعین اصلاح ایدئولوژی و مخالفین ایدئولوژی به چالش کشیده شد. همان طور که ذکر گردید، با توجه به مسیر پر فراز و نشیب توسعه سرمایه داری در ایران که خود را در ارائه الگوهایی متعارض آشکار می سازد، بدیهی است که چالش میان این گفتمان ها نمی تواند در مسیری هموار صورت پذیرد و نتیجه ای راحت الوصول در پی داشته باشد.

مجموعه مشاهدات فوق اثبات می کند که معادلات و موازنه های سیاسی و ایدئولوژیک در درون طبقه حاکم ایران دیگر از قواعد دهه 60 پیروی نمی کنند و منازعات و منافع متعارض و نوعا نوینی به درون آن ها راه یافته است. از آنچه گفته شد پی می بریم که تحول طلبی یا اصلاح طلبی در ایران امروز برخلاف تزهای برخی از دوم خردادی ها مقوله ای صرفا سیاسی، فرهنگی یا فلسفی نیست که از تضاد مدرنیسم و سنت برآمده باشد، بلکه نتیجه مجموعه ای از تحولات مادی در ساختار اقتصادی و در بافت طبقات اجتماعی ایران است.

+++++

 

نگاهی گذرا به تغییرات در ترکیب اجتماعی طبقه کارگر و اقشار پایینی جامعه و دورنمایی ازظهور دور جدیدی از جنبش های اجتماعی و طبقاتی در ایران

علاوه بر پرداختن به تحولات مادی و فعل و انفعالات درونی طبقه حاکم باید به تغییرات در سطح اجتماع و در ترکیب جمعیتی اقشار مختلف و تحولات درونی طبقه کارگر نیز اشاره کرد. همان طور که گفته شد بررسی جامع این مسئله در توان این مقاله نیست. در اینجا فقط به برخی از نمونه ها می پردازیم.

توسعه سرمایه داری در ایران در طی دو دهه اخیر، باقیمانده اقتصاد معیشتی در روستاهای ایران را برچیده و تولید کالایی را به طور کامل بر اقتصاد روستایی حاکم کرده است. مازاد جمعیت جوان روستایی به همراه جوانان شهری فارغ التحصیل به ارتش ذخیره کار پیوسته اند و باید راه خودرا در بازار کار و بدون حمایت های سنتی پیدا کنند. کاهش درآمد نفت وسهم مردم از توزیع آن، حذف و کاهش پاره ای ازسوبسیدها، افزایش بی سابقه تورم و هجوم به سطح معیشت توده ها نیز روند پیوستن بخشهای پایینی طبقه متوسط را به توده های کار و زحمت تسریع کرده است. در امتداد این تحولات کارگران و زحمتکشان تعا رض واقعی بین منافع و خواسته های خود با موجودیت رژیم را هرچه بیشتر حس کرده اند. رژیم نه تنها فقر را در میان آنان دامن زده و آنان را درگیر یک جنگ خانمان سوز نموده، بلکه مطالبات حق طلبانه آنان و حتی مبارزه آنان برای جلوگیری از تهاجم بیشتر به سطح معیشتشان را با سرکوب پاسخ داده است. شورش های نیمه اول این دهه اعم از شورش های شهری در مشهد و قزوین و نقاط دیگر یا شورش در شهرک های کارگری مثل اسلامشهر و اکبر آباد و یا اعتراضات کارگری که منجر به بستن جاده ها شد، پدیده هایی بودند که از نظر ابعاد توده ای بعد از نیمه اول دهه 60 بی سابقه اند. ظهور این اعتراضات برآمد جنبش هایی مطالباتی را نوید می داد که در تداوم خود می توانست به یک جنبش طبقاتی نیرومند تبدیل شود. افزایش نسبت جمعیت شهری به روستایی و افزایش تعداد تحصیل کرده گان و دانشجویان و ارتباط آنان از طریق ماهواره و مدیا با جهان خارج و تاثیر پذیری از الگوهایی در مغایرت با روش ها و نگرش های اسلامی، بر خصلت های چنین جنبش هایی و بر نگرش های سنتی مردم ایران از فرد و اجتماع تاثیراتی غیر قابل اجتناب برجای خواهد گذاشت و جهان بینی آنان را دگرگون خواهد کرد. ورود روزافزون دختران و زنان به تحصیلات عالی و حضور آنان به عنوان نیمی از نیروی کار در جامعه نیز به گفتمان های برابری جنسیتی و نفی مردسالاری دامن خواهد زد. بدیهی است که در نظر گرفتن این موارد و پردازش آنها در مقولات نظری پیش شرط ظهور و گسترش جنبش های طبقاتی و اجتماعی خواهد بود.

 

دو جنبش با ماهیت طبقاتی متفاوت

شاید این اشاره گذرا به تحولات ساختاری در سطوح مختلف اجتماع برای درک ضرورت تاریخی تغییرات سیاسی و اجتماعی کفایت کند. با این وجود باید فورا خاطرنشان کرد که ضرورت این تغییرات ریشه در منافع متضادی دارد. از یکسو منافع کارگران و زنان و اقشار زحمتکش و توده های ناراضی که خواهان زندگی بهتر، گریز از فقر و دست یابی به آزادی های اجتماعی و سیاسی هستند و از سوی دیگر منافع طیف های گوناگون طبقه بورژوا و ضرورت هایی که این طبقه را به سمت تحول طلبی سوق می دهد.

طبیعتا این منافع متفاوت و متعارض خود را در قالب جنبش های متفاوتی پدیدار کرده است. جنبش های اعتراضی کارگران و توده های زحمتکش از یکسو و جنبش دوم خرداد از سوی دیگر.

همان طور که اشاره شد تغییرات دو دهه گذشته تاثیر خود را بر ساختار ، کیفیت وکمیت بورژوازی ایران گذاشته است. بورژوازی ایران، چه آنان که در حکومت سهیم بودند وچه آن بخش خارج از حکومت، از منافع، خواسته ها و فرهنگ جدیدی تاثیر می پذیرفت. روش ها و ایدئولوژی جمهوری اسلامی و حتی قانون اساسی آن نیز دیگر به طور کامل با خواسته آنان منطبق نبود.

جناح هایی از حکومت که نسبت به تلاش انحصاری جناح دیگر به تنگ آمده بودند ویا به ضرورت تعدیل سیاست خارجی و تصویب قوانینی در جهت تسهیل سرمایه گذاری های داخلی و خارجی واصلاحات محدود و کنترل شده فرهنگی پی برده بودند در کنار گرایش هایی که خواهان نهادی شدن آزادی احزاب ومطبوعات البته به طور محدود و در چارچوب حکومت دینی بودند - تا به قول خودشان بتوانند ضربه گیر مناسبی برای حفظ حکومت در برابر هجوم آتی توده ها فراهم کنند و جناح انحصارطلب حکومت را به رعایت قواعد بازی وادار سازند- توانستند بخشی از مردم ناراضی و الیت جامعه را حول خواسته های اصلاح طلبانه در درون حکومت سازمان دهند و هژمونی خود را بر مبارزات اجتماعی اعمال کنند. برای اولین بار بعد از قریب دو دهه رژیم جمهوری اسلامی از درون خود آلترناتیوی را ارائه کرده که علاوه بر توده های مردم، بخش های وسیعی از الیت جامعه را با سایه روشن هایی به دنبال خود کشیده یا دچار سردرگمی کرده است. دیری نپایید که اپوزیسیون بورژوایی خارج از حکومت نیز جبهه دوم خرداد را رهبری مناسبی برای مطالبات خود تلقی کرد و باوجود مخالفت برخی از طیف های اصلاح طلب حکومتی، به چتر دوم خرداد پیوست. آنان می توانستند مرز خودی را در جبهه دوم خرداد به زیر سئوال ببرند، به افشای پاره ای از عملکردها ی جمهوری اسلامی بپردازند و ذهن توده ها را با مفاهیم دموکراسی و مدرنیسم آشنا کنند. تاثیر آنان بر جنبش دانشجویان وروشنفکران داخل و خارج ایران نیز زیاد بود. آنان قادر شدند بخش هایی از اپوزیسیون را قانع کنند که تنها آلترناتیو ممکن برای انجام تغییرات، جبهه دوم خرداد است. اپوزیسیون اصلاح طلب خارج از حکومت بدون در نظر گرفتن این که اگر دوم خرداد هم اتفاق نمی افتاد، جنبش اعتراضی مردم، دیر یا زود خود را به حکومت تحمیل می کرد و هژمونی سیاسی جنبش را به آلترناتیو دیگری می سپرد، به تلقین این موضوع پرداختند که ظاهرا دوم خرداد وشخص خاتمی نقطه شروع و مبتکر روند اصلاحات در ایران بوده اند. آنان این مسئله را نیز نادیده گرفتند که پد یده دوم خرداد بیش از هر چیز عبارت از باز شدن چتر بورژوازی ایران بر سر اعتراضات خود به خودی توده های مردم، بویژه اقشار متوسط مرفه و نیمه مرفه جامعه ایران است و این امری است که در فقدان یک رهبری رادیکال چپ و محرومیت کارگران از تشکل های مستقل شان امکان پذیر شده است.

البته در طی چند سال اخیر، جنبش اعتراضی شدت گرفت، ولایت فقیه به زیر سئوال رفت ونقد های افشا گرانه ای به طور علنی بر آن وارد آمد. اعتراضات دانشجویی به اوج خود رسید وتا سنگر بندی خیابانی میان دانشجویان از یک سو وتمامیت رژیم از سوی دیگر گسترش یافت. تشکل های دانشجویی مستقل از حکومت به ظهور رسید، صدها حجاب عصمت از چهره های بسیاری از سران رژیم برداشته شد، دزدی ها، مال اندوزی ها و باند های آنان برای مردم افشا گردید، نهادهای حکومتی مثل شورای نگهبان، مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت و مجلس شورای اسلامی و غیره در نظر مردم به عنوان نهاد های مسخره ای که کارشان بستن روزنه های تنفس و اصلاح در جامعه است تلقی شده و تقدس استوانه های رژیم در هم شکست. د خالت دین در حکومت به زیر سئوال رفت. وزارت اطلاعات و نهاد های امنیتی دیگر، چند ضربه کاری نوش جان کردند. در درون حکومت شکا ف افتاد و طی چند فقره انتخابات و کشمکش بین جنا ح های رژیم، پیکرجمهوری اسلامی وولایت فقیه به لرزه افتاد. همه این اتفاقات نیز زیر چتر پدیده دوم خرداد صورت گرفتند. هیچ یک از آثار فوق توهم یا خیمه شب بازی نیستند.همگی واقعی و نتیجه وجود یک ضرورت اجتماعی در ایران هستند

برخلاف نظر جریاناتی که پدیده خاتمی و دوم خرداد را به ایجاد سوپاپ های اطمینان برای حفظ رژیم و توطئه و غیره کاهش می دهند و چنین جنبشی را کتمان می کنند، جنبش دوم خرداد جنبشی واقعی و مبتنی بر منافعی مشخص و ناظر بر تغییراتی جدی در ساز و کار سرمایه در ایران و جایگاه بین المللی آن و البته در چارچوب همین رژیم است. راه افشای اصلاح طلبی در درون حاکمیت، کتمان جنبش دوم خرداد و یا دست کم گرفتن آن نیست بلکه ارائه درکی روشن از ماهیت، مضمون و هژمونی طبقاتی حاکم بر آن است. بدون درک این مسئله نه تنها نمی توانیم جنبشی به رهبری طبقه کارگر را بر علیه کل رژیم سازمان دهیم، بلکه دیر یا زود ابتکار عمل را در برابر پیشروی اصلاح طلبی بورژوایی و برآمد جنبش اقشار متوسط در ایران از دست داده تسلیم آن خواهیم شد. حال چه در چارچوب رژیم و چه با سقوط آن.

و نیز برخلاف نظر آن دسته از نیروها که روی آوری مردم به خاتمی را به استفاده مردم از تضادهای درونی رژیم فرو می کاهند و اقبال عامه به خاتمی را حُقه ای برای دور زدن رژیم و تدارک سرنگونی ارزیابی می کنند، باید خاطر نشان کرد که دوم خرداد تنها درگیری منفعلانه ای برای قبضه قدرت و سهم خواهی تعدادی خط امامی که در انتخابات دوره قبل از مجلس رانده شدند، نیست، بلکه جنبشی با هژمونی بخشی از بورژوازی است که قرار گرفتن در میدان مغناطیسی آن به جذب در آن می انجامد و نه به هدایت آن به سمت مقاصد رادیکال. نمی توان به انتقاد از پوسته دوم خرداد و افشای سرانش اکتفا کرد، تا ماهیت طبقاتی این جنبش را به آرامی از دسترس چاقوی تیز نقد بیرون کشید. برای ایجاد جنبشی اجتماعی و چپ باید کل جنبش طبقه متوسط را به نقد کشید و به بررسی و درک مکانیسم هایی پرداخت که جناحی از رژیم جمهوری اسلامی را قادر کرده است که رهبری اعتراضات اجتماعی را بدست گیرد. برای ایجاد جنبشی رادیکال، باید به سازمان دادن مبارزات طبقاتی که نطفه های آن خود را در محیط های کارگری و شورش های شهری نشان داده است همت گمارد.

آنچه مایه تاسف بیشتر است اینکه بخش بزرگی از اپوزیسیون چپ نیز دل به تداوم جنبش دوم خرداد بسته است و تغییرات اساسی در جامعه ایران را در تداوم پروسه حاضر قلمداد می کند و نه در سازمان دهی و تقویت جنبشی طبقاتی. این بخش از چپ استراتژی و تاکتیک خود را در راستای جنبش طبقه متوسط و با تکیه بر تضادهای درون حاکمیت تنظیم می کند. تاثیر جنبش اصلاح طلبی طبقه حاکم بر این بخش از چپ، امید بستن به چارچوب تحولات بورژوایی و لغزش بیشتر به راست بوده است. ادامه این روند به تجزیه بیشتر چپ، و جذب بیشتر در سیاست های بورژوایی می انجامد.

هرچند جنبش دوم خرداد پایه های توده ای خود را داراست و بخش اعظم الیت را به خود جلب کرده و موفق به پیشبرد تغییراتی در سطح سیاسی و فرهنگی شده است اما نه در نقطه شروع و نه در جریان تداومش بر مبارزات طبقاتی-مطالباتی کارگران و زحمتکشان منطبق نیست. کسانی که رویکرد مردم به خاتمی و دوم خرداد را جنبش سرنگونی معرفی می کنند و دل به آن سپرده اند، نه تنها به اصلاحات مورد مطالبه مردم ایران کمکی نمی کنند و نه تنها مردم را در جهت سرنگونی جمهوری اسلامی یاری نمی رسانند، بلکه با مخدوش کردن مرزهای طبقاتی دو جنبشِ متفاوت، بر سر راه شکل گیری یک جنبش طبقاتی مانع می سازند.

در واقع کلید مسئله در درک دو جنبش متضاد نهفته است:

اول: جنبشی با هژمونی بخشی از بورژوازی که با روی آوری مردم به خاتمی - در آغاز به بهانه جلوگیری از بازگشت به وحشت دهه 60 به میدان آمد و سپس با غلبه ایدئولوژیک تز جامعه مدنی و اصلاحات و مبارزه مسالمت آمیز موفق به جذب بخش وسیعی از اپوزیسیون سنتی به زیر چتر خود شد. جنبشی که بر بستر تقابل درونی گرایشات گوناگون سرمایه داری به وجود آمده و بر سر تعیین الگوی توسعه سرمایه داری با دیگر گرایشات کلنجار می رود.

 

دوم: جنبش کارگران و زحمتکشان که در سالهای آغازین همین دهه سعی در بازسازی خود داشته است و خود را در اعتراضات کارگری و شورش های توده ای نشان داده است.

 
مبارزه طبقاتی در جریان است

شورش هایی که قبل از سال 76 در ایران به وقوع پیوستند به دنبال تزاید خواست های بی پاسخ مانده توده ها صورت می گرفتند. شکل گیری ادبیات جدید، نشریات، محافل و رفتار جوانان عاصی، حضور گسترده زنان معترض که به راحتی به فرهنگ پدر سالارانه و سنتی تن نمی دهند، از دید هیچ کس پوشیده نبود. عوامل حکومتی و همین طور نهادهای امنیتی رژیم هم دریافته بودند که ماهواره و شاهراههای اطلاعاتی نیز دیر یا زود راه خود را به درون ایران باز خواهند کرد و تمام لشکر غیبی امام زمان هم نخواهد توانست جلوی آن را بگیرد. اعتراضات طبقاتی و مطالباتی مردم ایران پدیده ای خلق الساعه نبود که با جرقه دوم خرداد و ابتکار جناحی از حکومت به وجود آمده باشد. شکل گیری دور جدید اعتراضات مردم از سویی حاصل تغییر در بنیادهای اقتصادی، طبقاتی و جمعیتی و تغییرات کمی و کیفی در ترکیب طبقه کارگر ایران بود و از سوی دیگر حاصل فقر، مسکنت، آوارگی و تحقیر مردم و هم چنین نتیجه انفجار پتانسیل اعتراضی و فشرده شدن مقاومتی بود که به شدیدترین شکل توسط حکومت سرکوب می شد. این مبارزات آنچنان با شتاب در حال گسترش بود که رفسنجانی آن را به دینامیتی که نظام را تهدید می کند تشبیه کرد. عوامل فوق ظاهرا این بار شکل گیری جنبش اعتراضی با رویکردی طبقاتی را محتوم کرده بود. این جنبش هر چند هنوز در آغاز راه است، هرچند رهبری طبقاتی خود را باز نیافته، خود را سازمان نداده است، وبا وجود آنکه به عرصه تعیین آلترناتیو سیاسی پای نگذاشته است، اما جنبشی مستقل و در حال نمو در میان کارگران و زحمتکشان است. روی آوری بخشی از مردم به خاتمی و دوم خرداد را به مثابه برآیند و گسترش این جنبش جا زدن، دامن زدن به توهم و مخدوش کردن مرزهای طبقاتی است.

ضعف های جنبش طبقاتی-اجتماعی مردم ایران و فرصت هایی برای برآمد دوم خرداد

با تمام تفاصیل، جنبش اجتماعی و اعتراضات کارگران و زحمتکشان ایران خود به خودی است و هنوز تشکل های طبقاتی ورهبری و برنامه سیاسی خود را بازنیافته است. این جنبش از ضعف های بنیادینی رنج می برد. در اینجا به برخی از این ضعف ها اشاره می کنیم. بخشی از طبقه کارگر به تازگی از طبقه متوسط جدا شده و به این صف پیوسته است و هنوز درآرزوی بازگشت به روزهای گذشته است و امیدش را به تبدیل شدن مجدد به یک دلال یا فروشنده و یا تاجر از دست نداده. تحصیل کرده گان این بخش نیز به شدت تحت تاثیر ایدئولوژی طبقه متوسط و امید به جامعه مدنی بسر می برند و به راحتی به سیاهی لشکر یک جنبش مدرن بورژوایی تبدیل می شوند. امری که در جریان دوم خرداد اتفاق افتاد. بخش وسیعی از نیروی کار نیز از میان نسلی برمی خیزد که در دو دهه اخیر از مناسبات روستایی رها شده و زندگی شهرنشینی آغاز کرده است. این بخش هنوز با سنت های مبارزه طبقاتی و مطالباتی آشنا نیست و با امتیازات ناچیز زندگی شهری دلخوش است. تشکل گریزی این بخش یکی از معضلات جنبش کارگری است. به علاوه این بخش از طبقه کارگر، مستعد سوءاستفاده توسط ارتجاعی ترین گرایشات سیاسی می باشد. همه این موارد مزید بر تاثیراتی منفی است که نوع توسعه سرمایه داری در ایران بر بافت طبقه کارگر و تشکل پذیری آن بر جای گذاشته است.

در ارتباط با جنبش دانشجویی، تلاش هایی از سوی برخی از فعالین دانشجویی صورت گرفته است تا جنبش دانشجویی را از زیر بار سرکوب سنگین دهه 60 خارج کند و آن را در چارچوب جنبشی مستقل به رژیم تحمیل نماید. با وجود این، پروسه انسجام جنبش مستقل دانشجویی و بازسازی یک گرایش چپ قوی در درون آن تا حدود زیادی مستلزم ظهور هر چه بیشتر تحرکات و تشکل های کارگری در ایران از سویی و غلبه بر تفوق ایدئولوژیک کاپیتالیسم از سوی دیگر است.

از این نقطه نظر جنبش زنان حتی در موقعیت به مراتب ضعیف تری قرار دارد و غلبه انواع گرایشات فمینیستی از فمینیسم اسلامی گرفته تا انواع مدرن و لیبرال آن هیچ کمکی به ایجاد یک جنبش توده ای- مطالباتی در میان زنان نکرده است. این گرایشات حداکثر در سطح الیت و زنانی از اقشار بالایی جامعه باقی خواهند ماند و قادر نخواهند بود به سازمان دهی جنبشی توده ای در میان زنان با مطالباتی جدی مبادرت کنند. برای شکل دادن به چنین جنبشی باید حداکثر توجه را روی میلیون ها زنی که در لایه های پایینی جامعه زنان قرار دارند، متمرکز کرد. زنانی که هم از طرف ستم طبقاتی و هم از جانب مردسالاری به طور همزمان در منگنه قرار دارند.

جریانات سیاسی اپوزیسیون چپ نیز هر یک به دلایلی درگیر مشکلات خویش اند و تاکنون هیچ یک صلاحیت به دست گرفتن رهبری وجلب اعتماد توده ها را نشان نداده اند. هم چنین برنامه روشن و آلترنا تیو مشخصی نیز که با شرایط ایران و جهان منطبق باشد از سوی آنان ارائه نگردیده. آنان نتوانسته اند بر تفرق خود وجدایی روز افزونشان ازجنبش اعتراضی مردم غلبه کنند. دوری آن ها از شرایط ایران نیز، آن ها را از داشتن تحلیلی عینی از شرایط حاکم بر روند مبارزاتی مردم، محروم کرده است. سرکوب های وحشیانه رژیم نیز بر شدت مشکلات اپوزیسیون افزوده است. از همه مهمتر اینکه اپوزیسیون به اصطلاح چپ با مبارزه و سازمان دهی طبقاتی بیگانه است و همواره پایه های اجتماعی خود را در میان بخش های خردِ بورژوازی جستجو کرده است. بر بستر همین ضعف ها بود که جنبش دوم خرداد فرصت مناسبی برای ظهور و تحکیم هژمونی خود بدست آورد و توانست گستره توده ای پیدا کند.

 

چشم اندازهای متفاوت دو جنبش

شورش ها و اعتراضات کارگران و زحمتکشان در نیمه اول این دهه -علی رغم اینکه هنوز تا رسیدن به یک جنبش منسجم و متشکل فاصله دارد- پایه های یک جنبش طبقاتی و مطالباتی را در میان کارگران و زحمتکشان بنیان گزارد. این جنبش تا تبدیل شدن به یک انقلاب اجتماعی فاصله ای طولانی دارد. رسیدن به چنان سطحی به یک سازمان دهی قوی طبقاتی نیاز دارد و مستلزم به زیر سوال بردن هژمونی ایدئولوژیک بورژوازی و تامین هژمونی طبقاتی کارگران است. علی رغم این که، این جنبش هنوز از چارچوب مطالباتی نازل و خواسته هایی اصلاح طلبانه فراتر نرفته است، اما دارای تفاوتی بنیادین با جنبش دوم خرداد است. تکامل این جنبش اگر به انقلابی اجتماعی هم نیانجامد، لااقل طبقه کارگر، زنان و زحمتکشان جامعه را چندین گام به جلو سوق می دهد و می تواند دست آوردهای بزرگی چه در سطح سازماندهی و چه در سطح سیاسی برای آنان در پی داشته باشد. این جنبش پایه های نیرویی طبقاتی را استوار می کند که قادر خواهد بود قدرت طبقه حاکم را محدود کرده، شرایطی دموکراتیک را به رژیم های بورژوایی تحمیل کند. اما تکامل جنبش طبقه متوسط که برآمد اخیرش به دوم خرداد 76 باز می گردد، به تجدید سازمان سرمایه داری و باز کردن راه توسعه آن به قیمت تسلط بیشتر بر کارگران خواهد انجامید. تا هم اکنون نیز جنبش ارتجاعی دوم خرداد موفق شده با پروراندن امید به اصلاحات در بخش وسیعی از توده ها، در درون جنبش مردم ایران شکاف انداخته روند گسترش آن را به مخاطره اندازد. ضعف های جنبش طبقاتی این فرصت را در اختیار بورژوازی قرار داده که گفتمان اصلاحات، جامعه مدنی و گفتگوی تمدن ها و نفی انقلاب را بر افکار بخش وسیعی از جامعه ایران حاکم سازد و چشم انداز اصلاحات از بالا را جایگزین مطالبه اصلاحاتی رادیکال با پشتوانه های طبقاتی و مردمی کند.

 

پدیده دوم خرداد، برد سیاسی آن و شدت گرفتن جنبش اعتراضی.

علی رغم موفقیت حامیان پدیده دوم خرداد در قراردادن این جبهه در جایگاه رهبری، هنوز بخشی از توده های مردم جمهوری اسلامی را در تمامیت آن مسبب نابساما نی ها می دا نند و حافظه تاریخی آن ها هنوز به یاد می آورد که جمهوری اسلا می برای جلوگیری از دست یابی توده ها به منافع حیاتی وعاجل شان چگونه با خشونت تمام به سرکوب آن ها پرداخت. آنها می دانند که درصورت عدم موفقیت در تشکیل صف مستقل خودشان ، بار دیگر باید منتظر تها جم بورژوازی و این بار با ابزارهای مدرنش باشند.

همین که جنبش دانشجویی در اعتراضات تیرماه گذشته با اخراج نمایندگان اصلاح طلب حکومتی از کوی دانشگاه و هو کردن نمایندگان اصلاح طلب خارج از حکومت، ثابت کرد که هژمونی دوم خرداد را به تمامه نپذیرفته و خطوط قرمز آن را محترم نمی شمرد از سوی برخی از روشنفکران دینی به عنوان تحرکی مشکوک به زیر سوال رفت و حکم سرکوب خود را از دست رهبر جنبش دوم خرداد دریافت داشت.

در تجمعا ت واعتراضات کارگری یک سا له اخیر نیز این نکته کاملا به چشم می خورد که اهداف دوم خردادی هرچقدر هم برای محافل دوم خردادی ها وحامیانشان معنی دار و گسترده باشد و مفسرین چپ و راست، آن را از زاویه های مختلف توجیه کنند، از زاویه دید کارگران سرابی بیش نیست و با اصلاحات رادیکال مورد نظر آنان فرسنگ ها فاصله دارد. این بخش از مردم و کارگران هرچند با تصور یک انقلاب سوسیالیستی فاصله دارند اما در جستجوی سازمان دهی جدیدی هستند که هژمونی آنان را از پائین بر اصلاحات سیاسی و اجتماعی در ایران اعمال نماید. اصلاحات از بالا و بدون هژمونی کارگران، دردی از توده های مردم را دوا نخواهد کرد. برای شکل دادن به جنبشی طبقاتی، کارگران ایران باید از هر فرصتی برای سازماندهی خود استفاده کنند. نیروهای چپ کارگری با تشکیل جهبه متحد کارگری و ارائه برنامه ای روشن، می توانند طبقه کارگر را برای تحقق بخشیدن به این امر یاری کنند.

وحید صمدی

زمستان 1378

برگرفته از گاهنامه امید، شماره 1و2

++++++++++++++++++++++++

(*) قابل ذکر است که سرمایه داری در ژاپن با تکیه بر الگویی پدر سالار و استفاده از گفتمانی که در سنت های فرهنگی ژاپن بین کارفرما و کارگر را بطه پدرانه را تداعی می کرد، موفق به بیشترین بهره کشی از نیروی کار شد. در چین اقتدار حزب و نظم کمونیستی این تحقق این امر را به عهده گرفته است

(**) یکی از این موارد حکومت دینی و اسلام سیاسی در ایران و منطقه است که بدون شناخت بغرنجی های توسعه سرمایه داری و فعل و انفعالات طبقاتی و بدن بررسی تقابلات جهانی و بلوک بندی های منطقه ای نمی توانیم دلایل شکل گیری و چگونگی تحول اسلام سیاسی را دریابیم و به ناچار آن را پدیده ای حیرت آور، استثنایی، نامتناسب با توسعه سرمایه داری و بیرون آمده از قعر تاریخ قلمداد می کنیم

(***) بحث هایی که در سال های 57 و 58 از سوی عبدالکریم سروش ارائه می شد و دستگاه فلسفی مناسبی را جهت مقابله با مخالفین رادیکال و چپ مدون می کرد.

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر