اما «از منظر اژدها» خود بحثی نبود؛ ادای سهمی برای روشن شدن مسائل مورد مشاجره نبود؛ تلاشی برای دستیابی به حقیقتی تاریخی نبود. وجیزه ای بود یک صفحه ای، مالامال از حقارت و اتهام در مقابل رساله ای هشتاد صفحه ای که اساس آن بر استدلال قرار گرفته بود. «از منظر اژدها» از دو وجه قابل بررسی بود. از وجه شخصی و از وجهی سیاسی. از وجه شخصی اش واکنش نارسیسیست خود شیفته ای بود که خویشتن را ناف جهان می پنداشت و معیار حقیقت. همه رذالتی را که خود رسالت ترویجش و تبلیغش را بر عهده گرفته بود، به منتقد خویش نسبت می داد و همه آنچه را که خود در حال انجامش بود به طرف مقابلش می چسباند. خود مبلغ اشتهار شخصی بود و از بی مایه ترین افراد "شخصیت" می ساخت تا حزب "شخصیتها"یش را به سمت قدرت ببرد و در عین حال منتقد نظریه شخصیتهایش را متهم می کرد که در سودای شهرت است؛ خود حامل و ناقل و شیفته تمام مضامینی بود که جنبش دو خرداد پرچمدارش بود و به منتقدی که به افشاء ماهیت طبقاتی این جنبش می پرداخت برچسب دو خردادی می زد. نمونه ای کامل بود از خیانت به حقیقت، از سقوط ارزشهای انسانی، از دروغ و بیشرمی و رذالت.
از وجه سیاسی اما این وجیزه شیپور آغاز تهاجمی گوبلزی به حقیقت بود، تعرضی بود به مارکسیسم، سدی بود در برابر رویش خطی طبقاتی، در برابر آرایش سوسیالیسم نوین طبقاتی. این تعرض به سوسیالیسم طبقاتی، این یورش به مارکسیسم در لباس مارکسیسم، از مهم ترین عوامل خلع سلاح ایدئولوژیک و سازمانی چپ سوسیالیست در ایران سالهای بعد بود. کمونیسم در این یورش به شکلی غیر قابل شناسائی مسخ و تحریف شد. جنبشی که اساس آن بر سازماندهی و سازمانیابی طبقه کارگر به طور اعم و پرولتاریای سوسیالیست به طور ویژه قرار دارد، جنبشی که تاریخا شاخص آگاهی در آن با درجه و میزان سازماندهی طبقه کارگر مشخص می شد، به جنبشی با مضامین بورژوائی و به حادثه ای مدیائی تقلیل یافت. جای سازمانده کمونیست را شومن های مبتذل فرستنده های تلویزیونی لس آنجلسی و «کارشناسان» برنامه های تصویری مدیائی گرفت. کار در درون طبقه به عنوان «کارگر کارگری» تحقیر شد و سازماندهی توده های مردم زحمتکش در محلات به عنوان «یاران حیدر» و در قماش عیاران مورد تکفیر واقع شد. از منظر اژدها آغاز رسمیت بخشیدن به موجودیت اجتماعی حاشیه ای چپ سوسیالیست در ایران و نقطه عطف دگردیسی چپ رادیکال به نیروی فشاری در دیاسپورا و به ابزاری در دست صاحبان قدرت و سرمایه در غرب بود.
از نگارش «از منظر اژدها» بیش از 12 سال گذشته است. در این دوازده سال حواریون اژدهای خودشیفته لحظه ای نیز از تبلیغات گوبلزی خویش برای القاء جریان مارکسیستی منتقد به عنوان دو خردادی دست بر نداشتند. آنها حتی یک بار نیز به جدل با مضامین انتقادی دست نزدند که ارزیابی متفاوتی از تحولات اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک در ایران را ارائه داده بود. هنوز هیچ کس نمی داند چرا نویسنده «یک گام به پیش، چند گام به پس» دوخردادی بود. هیچ استدلالی برای این حکم ارائه نشد. قرار نیز بر این نبود. قرار بر این بود که با تکرار یک دروغ، حقیقتی کاذب بر اذهان فرو کوفته شود. قدرت تبلیغات مدیائی ضامن موفقیت این خط ضد کمونیستی بود. این قدرت البته توانست برای دوره ای با ترویج و تبلیغ خرافات بورژوائی مانع رشد و پویائی سازمانیابی سوسیالیستی طبقه کارگر شود. اژدهای «گمنام»ی که عاشق حضور مدیائی بود از شاهزاده «جویای نامی» که عطای اشتهار مدیایی اژدهایی را به لقای کار آرام «کارگر کارگری» بخشیده بود، البته قویتر بود. قدرت این اژدها و حواریون کف بر دهان آورده اش اما در مقابل قدرت حقیقت زندگی تاب ایستادگی نداشت. می شد به منتقد مارکسیست جریان اصلاحات لقب دو خردادی داد و این را برای مدتی به شکست خوردگان «شکست نخورده» پخش و پلا در پایتختهای غرب طلائی قبولاند، در مقابل قدرت روزافزون واقعیت انباشت فقر و ثروت در جامعه تماما طبقاتی ایران اما نمی شد به توده کارگر و زحمتکش جامعه نیز قبولاند که هیهات «رژیم اسلامی نمی تواند شرایط انباشت سرمایه را تأمین کند». می شد کسی را دو خردادی نامید که انقلاب اجتماعی را بدون کار انقلابی تدارک آن و بدون سازمان آن غیر ممکن قلمداد می کرد، می شد «شخصیتهای» پوشالی تشکیلات قلابی خویش را با وعده تسخیر قریب الوقوع قدرت در آینده نزدیک دلخوش کرد، اما نمی شد توده زحمتکشی را به میدان کشید که در زندگی عینی خویش شاهد توازن قوای نابرابری بود که روزمره در تحمیل فقر و فلاکت بیشتر به آن عمل می کرد. می شد به کادر تشکیلاتی جلوه ای از قدرت سمبلیک مدیائی را نشان داد و او را مرعوب کرد، در قدرت واقعی اما نمی شد خللی ایجاد کرد.
و زمان قاضی بیرحمی است که توقف نمی کند. آنانی که به تمسخر کسانی می نشستند که به زعمشان «ویک اند» را با تروتسکیستها درباره انترناسیونال به بحث می پردازند، خود شروع کردند به این که «ویک اند»شان را با سیاست بازان «اپوزیسیون» دست راستی و با راسیستها و سیاستمداران محترم پارلمان اروپا و مجلس کانادا و کنگره آمریکا به حشر و نشر بپردازند. و هر چه بیشتر چنین شد، و هر چه بیشتر پلاتفرمهای سرنگونی و منشورهای سرنگونی و وعده وعیدهای حکومت انسانی به تعویق می افتاد، به همان اندازه نیز خوره آن بحث «دوخردادی» بیشتر به جانشان می افتاد. و امروز، دوازده سال پس از واقعه، تمام حواریون اژدها، همه آنانی که در غیاب اژدها از یک سو در فقدان او می نالند و از سوی دیگر خود در سودای تبدیل شدن به اژدهایی دیگرند، ناباورانه به این می نگرند که چگونه آن خوره به جانشان افتاده است و از درون در حال جویدن بنیانهای تمام نظام اژدهایی شان است.
نظام بورژوائی قبل از هر چیز در اثر تضادهای درونی خویش است که به سمت نابودی می رود. نظام «اژدهائی» کمونیسم کارگری نیز چیزی جز پاره نظامی بورژوائی نیست. تضاد درونی آن نیز تضاد بین فرم مارکسیستی باقی مانده از دوران پیشین و محتوی بورژوائی امروزین آن است. نه تجدید انتشار «از منظر اژدها» و نه تکرار تهوع آور تبلیغات گوبلزی نیز به داد این خرده نظام پوسیده نمی رسد.
بهمن شفیق
11 بهمن 1390
31 ژانویه 2012
ضمیمه 1:
از منظر اژدها
نامه اول در مورد مطلب بهمن
تابحال خود را جاى اژدهاى افسانه ها گذاشته ايد تا از منظر او به کل قصه نگاه کنيد. طرف (اژدها) در غار خود نشسته است و بکار خودش مشغول است، شايد کتاب ميخواند، شايد نفس آتشين و نعرههاى مهيبش را تمرين ميکند، يا خاطراتش را مينويسد، همهمهاى بيرون غار بلند ميشود، معلوم ميشود شاهزاده جديدى آمده است تا سرش را از تن جدا کند و تحفه ببرد. شايد پرنسسى زيبا چنين شرطى براى وصل گذاشته است، شايد گرفتن تاج شاهى در گرو اينست، شايد شاهزاده ميپندارد در اين غار جام جمى هست، يا صاف و ساده حوصلهاش سر رفته است و مثل سابق احساس شازدگى نميکند.
3
من دارم به اين اژدها سمپاتى پيدا ميکنم. سرنوشتش به خود من شباهت زيادى دارد. دارم کارم را ميکنم، که از قيل و قال بيرون معلوم ميشود پهلوان ديگرى به جنگ "ديو" آمده است. کسى ميخواهد دست بکار چيزى بشود و يا از کارى دست بردارد، کسى ميخواهد چيز ديگرى بگويد، يا آنچه ميگفت را ديگر نگويد، کسى ميخواهد برود، يا نيايد، انگار اولين نيازى که حس ميکند اينست که تکليفش را با "منصور حکمت" روشن کند. ميگويم منصور حکمت، و نه اسطوره بورژوازى، برنامه حزب، تفاوتهاى ما، و ليست طويل ديگرى از نظرات و سياستها و احکام و استدلالات مکتوب و مصوب ارگانهاى يک حزب سياسى، چرا که اين شازدهها، با خود اژدها کار دارند. ظاهرا فقط اين جنگ نشان اطرافيانشان ميدهد که اينها کسى هستند، گسستهاند، برخاستهاند، پرچمى برافراشتهاند، داعيهاى دارند. چه لطفى دارد کسى تفاوتهاى ما را رد کند، برنامه حزب را رد کند، دهها و صدها نوشته و سخنرانى قرار و قطعنامه را رد کند، وقتى ميتواند با چهار خط، چهار فحش، چهار ادعا، چهار جعل، عالم و آدم را به رشادت سياسى خود شاهد بگيرد. چه لزومى دارد به حقيقت بپردازيم، و به نقد افکار و سياستها برويم، وقتى ميتوانيم از حريف شيطان بسازيم و مطمئن باشيم که در صحنه کارزار وسيع چپ و راست در جامعه و بازار وسيعى که براى هرچه در زرورق "دگرانديش مظلوم" عرضه شود وجود دارد، و احترامى که دنياى تشيع براى پرسوناژ امام حسين قائل است، همين براى بسته شدن بار آدم کافى است.
4
رفيق بهمن شفيق يک تز دارد و مقدار زيادى توهم. تز اينست که مردم در ايران قبل از خاتمى در فکر سرنگونى و بلکه انقلاب بودند، و با انتخابات دوم خرداد با رژيم کنار آمدند. اين البته تز خود خاتمى هم هست، تز دختر آقاى گلشيرى و رئيس بخش فارسى بىبىسى هم هست. آنها بورژوا هستند و همراه طبقه متوسطشان به استقبال خاتمى ميروند، بهمن پرولتر است و صحنه سياسى را کنار ميگذارد تا ويکاند با تروتسکيستهاى آلمان انترناسيونال بسازد و وسط هفته بعنوان مسئول کميته محلى "ياران حيدر" و "مبارزين مبارزان در راه وحدت...."، محفل کارگرى را "از زير ضرب در ببرد" و در اعتراض به بد رفتارى پاسدار با زن زحمتکش جلوى کميته اعتراض راه بياندازد. اين آن يک تز است.
5
و اما توهم اينست که ميپندارد اينها را ميشود به نام مارکسيسم در اين حزب عرضه کرد، خيال ميکند ميتوان با ايدئولوژى "دوم خرداد" در اين حزب "اپوزيسيون کارگرى" درست کرد، يا دقيقتر، با کارگر کارگر گفتن در اين حزب اپوزيسيون دوم خرداد درست کرد. خيال ميکند تئورى و تز و سياست براى ديگران هم همينقدر بازيچه است. خيال ميکند.
6
من بهمن را خيلى دوست داشتم و هنوز دارم. قبلا مثل يک همسنگر، امروز مثل يک برادر.
منصور حکمت
٧ آوريل ١٩٩٩
ضمیمه 2:
لینک مطلب «یک گام به پیش، چند گام به پس»
یک گام به پیش، چند گام به پس (بازخوانی یک مباحثه - 1 )