اقتصاد فقرزدائی یا فقر "علم" اقتصاد بورژوائی – در حاشیه جایزه نوبل اقتصاد

نوشتۀ: گیسو رستمی
Write a comment

جایی که مقاومت و سازماندهی کارگری حتی برای کسب امتیازات کوتاه مدت با افق کمونیستی نیزغائب است، ما نیز نه نیروی پیشبرنده ی تاریخ، که به عناصری زیر میکروسکوپ اقتصادی بورژوازی بدل می شویم، همان مشارکت کنندگان در بازار. سرسپردگان سازمان های مردم نهاد برای اندکی صدقه و خیرات

بر سر در مرکز فرماندهیِ بانک جهانی در واشنگتن، نوشته شده است: "رویای ما، جهانی عاری از فقر است." مرکزی که از اعطای نوبل علوم اقتصادی – در واقع جایزه ی بانک سوئد در اقتصاد به افتخار آلفرد نوبل - به استر دوفلو، ابیجیت و میشائیل کرمر از دانشگاههای ام آی تی و هاروارد شادمان است، چون به نقل از وبلاگ بانک جهانی، نوبل امسال یعنی به یادداشتنِ فقرا [1].

علت اعطای این جایزه، به کارگیری "کارآزمایی کنترل شده ی تصادفی ( (RCT" برای فهم جهان آنگونه که هست و زدودن فقر اعلام شده. استفاده های نخستین از RCT محدود به پزشکی و مطالعه ی روش درمان در زمان واقعیِ انجام درمان بوده است. در ابتدای قرن بیستم ازین روش برای تحقیقات کشاورزی نیز استفاده شده و بعد تر راهش را از بیولوژی تا علوم اجتماعی باز کرده است. اما موضوع این کارآزمایی کنترل شده تصادفی چیست؟ در کدام مکتب نظری اقتصادی جا می گیرد؟ کلاسیک است یا نوکلاسیک؟ از زبان یک نظریه پرداز ارتدکس لیبرال بشنویم.

پیتر جی. کلاین، از مومنین به مکتب اتریش و فُن میزس، در ابراز ناخرسندی اش از موضوع تحقیق امسال، این روش را چنین توصیف کرده است:

" فرض کنید که یک اقتصاددان قصد مطالعه ی قانون یا سیاست گذاری مشخصی را دارد (در زبان فنی خودشان: نوعی "دخالت") – فرض کنید  این مساله، اهدای پاداش مالی به معلم هایی است که کلاس هایشان را مرتب برگزار می کنند. به جای پرداختن یک مدل تئوریک و متعاقبا "آزمایش" کردن آن در مقابل داده هایی که از پیش در مورد انگیزه ی معلم ها و سرکلاس آمدن شان داریم، این اقتصاددان آزمایشی تجربی را در زمان واقعی (در مورد دو گروه معین از معلم ها) انجام می دهد. یک گروه از معلمان در یک مدرسه ی واقعی "تحت درمان" قرار می گیرد، گروه دیگر تحت کنترل قرار می گیرند (یعنی گروه دوم هیچ تغییری در انگیزه ی معلم ها را نباید نشان دهد)، و تفاوت بین این دو گروه را با هم مقایسه می کند. نتایج به دست آمده در نهایت عمومیت می یابند و اقتصاددان مورد نظر، چنین توصیه خواهد کرد که فلان انگیزه، باعث کاهش غیبت معلم ها خواهد شد." [2]

شکوه ی کلاین از از طفره رفتن از ساختن و پرداختنِ تئوری است، آن هم از نوع "تئوری بزرگ" Grand Theory، آنگونه که پروردگاران اقتصاد بورژوایی – او شومپیتر، ساموئلسون، بِکِر و البته فریدمن را بر می شمارد – به آن مشغول بودند ولی اکنون از گود به بیرون پرت شده اند چون به نظر او اهدای چنین جایزه ای به معنای چرخشی تجربی/آزمایشگاهی و نه تئوریک در اقتصاد به سوی اندازه گیری های در مقیاس کوچک است.

البته، مرکز اقدامات عملی برای "زدودن" یا "کاهش فقر" در مورد چنین جایزه ای، دلایل بیشتری دارد که خوشحال باشد. دیوید مک کنزی، اقتصاددان پیشرو در گروه تحقیقِ توسعه در بانک جهانی، باور دارد این سه اقتصاددان "نه تنها محقق، که کارآفرینانی برجسته اند.... یکی از نوآوری های بزرگ این محققین، حرفه ای کردن این روند، به ویژه در مورد بنیان گذاری J-PAL بوده است. بخش عمده ی کار من (در بانک جهانی) درباره ی مشکلاتی که شرکت های روبه رشدِ کارآفرین با آن روبه رو اند، و چه پدیده ی نادری است که این شرکت ها موفق شوند و بتوانند مانند سازمانی چون J-PAL چنین رشدی کنند. این نیز جای تبریک دارد." [3]

J-PAL اصلا چیست؟

J-PAL "آزمایشگاه اقدام (علیه) فقرعبدول لطیف جمیل" است که به نقل از وبسایت آن [4] ، مرکز تحقیقات گلوبال برای "کاهش" فقر از طریق تضمین سیاست گذاری هایی که با آگاهی از طریق توسط شواهد علمی شکل گرفته اند. آن J در این اسم حرف اول به نام دانشجوی سابق ام آی تی و موسس کمپانیِ عبدول لطیف جمیل (شرکتی خصوصی در عربستان سعودی با سیطره ای عجیب بر تقریبا هر حوزه ای که سودزا یا درآمدزا باشد) است که کوشش برای رفع مشکلات اجتماعی و اقتصادی مردم فقیر را سنت خانوادگی خود می داند."

 بررسی اقدامات این موسسه و تاثیراتشان در مجال این نوشته نیست، هرچند شکی نیست که آنکه با واردارت تویوتا به عربستان از سال 1955 تا به امروز با شبکه ای تار عنکبوتی از "فعالیت های تجاری" تا توانسته ثروت اندوخته، خود عامل فقرعده ای بسیار بوده است. برای اثبات این فاکت هم نیاز به هیچ شکلی از اندازه گیری آماری نیست. شاید بد نباشد از زبان استر دوفلو که به خاطر نقش اش در دگرگون ساختن رویکرد اقتصاددانان به فقر جهانی مورد ستایش قرار گرفته، مثالی عملی از تحقیقات این سازمان و روشی که به آن نوبل اهدا شده بشنویم. دوفلو ده سال پیش از تریبون بورژوازیِ خلاق و به ظاهر منتقد یعنی TED [5] (ایضا تریبون مورد علاقه وزیر خندان امور خارجه ایران، محمد جواد ظریف نیویورکی)، چند مثال از مشکلات فقرا در نقاط مختلف جغرافیایی می زند و نگرانی های از قبیل اینکه نکند کمک های مالی به آفریقا حیف و میل شده و باعث رشد تولید ناخالص داخلی آن کشورها نشوند ابراز می دارد. در ادامه به سه مساله ی موردی می رسد که برای نشان دادن مضحک بودن راه حل و وقاحت در طرح مساله، یک مورد از آنها برای ذکر کافی است؛ آنجا که خیرِ مالی خانواده ی جمیل، یونیفورم اقتصادی برای کاهش فقر به تن می کند تا راه حل عملی خود را برای مبارزه با فقر ارائه دهد:

مالاریا: بیماری ای که در آفریقا بیشترین قربانی را می گیرد. چطور باید جلو ابتلا به و شیوع آن را گرفت؟ خب، همه راه حل را می دانند و یکی می آید و می پرسد: تو که میلیون ها دلار پول به تو اهدا شده، چرا به پخش کردن پشه بند فکر نمی کنی؟ پشه بندهایی که می توانند با 10 دلار تولید و به مقصد رسانده شوند و چند نفر هم مسئول آموزش استفاده از این پشه بندها بشوند...که نه تنها از کسانی که در آن می خوابند حفاظت می کند... بلکه حتی اگر نصف آن روستا هم ازین پشه بندها استفاده کند، آن نصف دیگر از کمتر سرایت یافتن بیماری منفعت خواهد برد... اما اگر این پشه بند ها را رایگان بین مردم پخش کنیم، آنها قدر آن را نخواهند دانست! ممکن است نه برای محافظت به هنگام خواب، بلکه به جای تور ماهی گیری از آن استفاده کنند! ... آیا پخش پشه بند رایگان، فروش آینده ی این محصول را تضعیف نخواهد کرد؟... و دغدغه هایی "انسانی" از این دست. حالا با روش شگفت انگیز کارآزمایی کنترل شده ی تصادفی، تحولی در سیاست گذاری اجتماعی، آنجا که به نقل از دوفلو، "ایدئولوژی، مغلوب عمل گرایی می شود"، بین گروه های مختلف کوپُن تخفیف توزیع می شود، هریک با درصدی از تخفیف، و نتیجه این می شود که هرچه بیشتر قرار باشد برای خرید پشه بند پول بدهند، یعنی تخفیف کمتر باشد، کمتر هم می خرند. ولی به هر قیمتی که بخرند، بچه های خوبی هستند و برای محافظت در مقابل مالاریا از آن استفاده می کنند، و نه ماهیگیری. آنکه این داستان و این راه حل را بشنود، لازم نیست مبانی اقتصاد و اقتصادسنجی را بلد باشد تا با دقایقی تامل به این نتیجه برسد که بله، ما انسان نیستیم؛ مهره هایی کوچک و بی اهمیت در بازاریم که برای افتادن در آن مسیری که سیاست گذاران برای ما صلاح می دانند، کافی است با چند انگیزه ی ساده، قدر کمک های آنها را بدانیم و سپاسگزارانه، هر چه گفتند انجام دهیم.

گُلدبِرگ هم که بانک جهانی را استثنائی اساسی در تلاش برای زدودنِ فقر می داند معتقد است که این روش برای آنهایی که با کمتر از 1.9 دلار در روز زندگی می کنند و از نظر اقتصاددانان توسعه پنهان می ماندند، تحول بزرگی است [1]. و ناگفته پیداست که به زعم اینان فقر، البته آفتِ اقتصاد است اما معلول پیشروی های بی رحمانه ی انباشت سرمایه نیست؛ بلکه علت آن ناکارآمدی اقتصادی ست. وگرنه شعار زدودن فقر از جهان، بر سر در بانک جهانی نمی درخشید. فقرا نیز بعید است انسان باشند، آنها در بهترین حالت اِیجنت های مشارکت کننده در بازار اند، منتها مشارکتی خاص؛ و به لطف سازمان های مردم-نهاد یا عبدول-لطیف-جمیل-نهاد، در آزمایشگاههای کاهش فقر (بخوانید آزمایشگاههای چطور بیشتر استثمار کردن انسان ها بدون دخالت دولت) می توان بهترین سیاست گذاری اجتماعی را برایشان رقم زد.

نه تنها بانک جهانی و پروژه های فقرافزای اش، بلکه حتی ثروتمندان جهان کنونی نیز با تغییر روایت از فقر، تنها در اندیشه ی مکیدنِ کار بیشتر اند. جیسون هیکِل در یادداشتی در New Internationalist تحت عنوان "پیشرفت و ناخرسندی های آن" [6] توضیح می دهد که چطور بعد از بحران جهانی 2008، ابراز نارضایتی به فساد آشکار بانک ها، بیکاری، بی خانمانی و... دیگر غیر قابل پنهان کردن بود. این همان دورانی است که کتاب توماس پیکتی، سرمایه در قرن بیست و یکم – حتی با سست ترین پیشنهادات ممکن مثل اخذ مالیات از ثروتمندان برای کاهش نابرابری - در لیست پرفروش ترین ها قرار می گیرد و آکسفام نیز رسما اعلام می کند که 1% از ثروتمندان، چیزی بیش از دارایی بقیه ی جمعیت جهان را صاحب شده اند. سلبریتی های میلیاردر و کارآفرین هم در چنین فضایی ساکت ننشسته و مقابله به مثل می کنند: "دوربین را کمی عقب تر ببرید و لحظه ای درنگ کنید تا به ستایش این حقیقت برسید که پیشرفت بشر در واقع سریع تر نیز شده است. این همه بهبودِ محسوس در شاخص هایی نظیر امید به زندگی و مرگ و میر کودکان، کاهش چشم گیر در گستردگی بیماری ها – و از همه مهم تر – فقر جهانی با سرعتی بسیار در حال ناپدید شدن است؛ کشورهای فقیر دارند به پای کشورهای ثروتمند می رسند. اوضاع هرگز از این بهتر نبوده است." هیکِل نام این جریان را " خوش بینیِ جدید" می گذارد، روایتی قدرتمند که توسط افرادی چون بیل گیتس و برادران کوخ بازگو می شود؛ از آن رو قدرتمند که اسلحه ای ست در دست مدافعان مدلِ اقتصادی مطلوبِ ایشان. هرچند که هیکل، سخاوتمندانه آنان را خوش بینان جدید می خواند. بنیاد بیل و ملیندا گیتس در معرفی خود این گونه می نویسد:

"ما باور داریم که با انتقال آخرین نتایج علمی و فناوری به آنها که از همه محتاج ترند، نجات بخش زندگی باشیم...باور داریم که با دادن ابزار به مردم برای داشتن یک زندگی سلامت و بهره ور، به آنها کمک کنیم که خود را از ورطه ی فقر بالا بکشند."

چنین باوری بیشتر میل به سرعت بخشیدن به انباشت نیست تا خوش بینی؟ آن هم با به کار گرفتن هرآنکس که می توان نیروی کارش را به خدمت گرفت؟ نمی توان آن ها را برای خرید پشه بندهای تخفیف دار با کمک اقتصاد رفتاری و تحریک آنها با پاداش (احتمالا کوپن تخفیف) در معادن و مزارع به کاری کمتر از ارزش واقعی آن گماشت؟  حالا که طبقه ی متوسط دوران طلایی سرمایه داری، حتی برای تامین وسائل زندگی اش نیز مقروضِ بانک هاست، چرا فقرا را به خدمت نگیریم؟ مادامی که به سادگی می شود با جابجایی مفاهیم نسبی با مطلق و بازی با شاخص ها، واقعیت را دیگرگون جلوه داد، فقر را نیز نه معلول نظام سرمایه داری، بلکه به سادگی می توان بدل به آفتی کرد که علت ناکارآمدی اقتصادی است و باید با روش های نبوغ آمیز اقتصاددانانی که به نداشتن تئوری افتخار می کنند و نوبل به آنها اهدا می شود، هرچه بهینه تر به خدمت نظام سرمایه داری درآورد.

البته، ظاهرا بانک جهانی در ارزیابی اش واقع بین تر از اقتصاددانان ایرانی است. تریبون اپوزیسیون، تلویزیون ایران اینترنشنال، به مناسبت این جایزه ی نوبل مصاحبه ای با فریدون خاوند انجام داده است [7]. خاوند در ستایش از اهمیت کار برندگان نوبل اقتصاد ۲۰۱۹ در مبارزه با فقر می گوید:

"این نکته را از نظر دور نداریم که شماری از بیماری ها، مثل مالاریا یا ایدز هم در یک موقعیتی، جذب نمی کردند شرکت های داروسازی را، چون مثلا مالاریا یک بیماری ای بود در کشورهای فقیر، و تحقیقات این اقتصاددانها کمک کرد به اینکه این مسائل مورد توجه قرار بگیرد."

منظور فریدون خاوند، همان تحقیقاتی است که اقتصاددانانش با بیم اینکه پشه بند را رایگان پخش کنند یا برای درک کردن ارج و قرب آن با اندکی تخفیف، سعی در مبارزه با مالاریا داشتند. هرچند که گلدبرگ از بانک جهانی صادق تر از خاوند است و اذعان می کند که صدها میلیون انسان هنوز در فقر شدید زندگی می کنند، اما دکتر خاوند، تخمینی 10% می زند:

"مبارزات درخشانی به دست آمده در زمینه ی مبارزه با فقر... کافی است اشاره بکنم که 15،16 سال پیش 40% جمعیت جهان زیر خط فقر زندگی می کرد و ما به سرعت می رسیم به 10% جمعیت جهان که زیر خط فقر زندگی می کند، به خصوص با پیروزی های درخشانی که در آسیا به دست آمد، در چین، در هند که مبارزه با فقر پیشرفت های درخشانی پیدا کرد. بنابراین این یک جایزه ایست که اعطا می شود به تمام اقتصاددانها و سازمان های بین المللی که سهمی بزرگی داشتند در مبارزه با این آفت..."

البته ازین فرصت استثنایی هم دریغ نمی شود که چرایی حضورش در این تریبون نیز روشن تر شود و ایران تبدیل شود به کشوری که بر خلاف کل جهان، روند کاهش فقر در آن برعکس است:

"نکته ی دیگر: به احتمال قریب به یقین این گزینش مورد توجه اقتصاددانان و محافل و افکار عمومی ایران هم قرار خواهد گرفت، چون در ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای در حال توسعه، ما به جای اینکه شاهد کاهش فقر باشیم، شاهد افزایش فقر هستیم و این جایزه ی نوبل کمک می کند که کارشناسان ایرانی به این مساله بپردازند که چگونه می توان در ایران با فقر مبارزه کرد. "

این احتمال به وقوع پیوسته است. اقتصاددانان داخل، سرمست از نوبل امسال هستند. میثم هاشم خانی، اقتصاددان در زمینه فقرزدایی و توسعه پایدار، در ارزیابی مثبت اش از روشی که این اقتصاددانان اتخاذ کرده اند، قدرت تخیل را در مورد اقتصاد ایران به کار می بندد و می نویسد  [8] :

" وقتی بودجه محدودی برای برنامه‌های «فقرزُدایی» داریم، چه به‌عنوان دولت و چه به‌عنوان یک سمن (سازمان مردم‌نهاد یا عام‌المنفعه)، چگونه می‌توانیم از میان برنامه‌های مختلف فقرزُدایی، برنامه‌ای را انتخاب کنیم که «اثربخشی» آن «بیشتر» و «پایدارتر» است؟"

کلید واژه ها به قدر کافی گویا هستند: بودجه کم است، دولت هم اگر نباشد، سمن ها هستند.  

روزنامه ی دنیای اقتصاد نیز آرزوی قلبی خودش و خلاص شدن از دست برنامه ریزی کلان و سپردن زحمتکشان به زیر میکروسکوپ اقتصاد آزمایشگاهی/رفتاری را از زبان مخاطبانش اظهار داشته:

"کاربران نوشتند که اعطای جایزه نوبل اقتصاد به دوفلو و همکاران، ستایش بی‌طرفی علمی و اتکا به شواهد، در سیاست‌گذاری توسعه‌ای بود و کاش این رویکرد مبارک به سیاست‌گذاری ایرانی هم راه یابد" [9]

هرچند، جان کلام را سایت مرجع اقتصاد ایران، اقتصاد نیوز، در مقاله ی "مطالعات نوبلیست‌های جدیدزیر ذره‌بین؛ مسیر بن‌بست فقرزدایی" می گوید [10]. هرچند نباید فریب واژه بن بست را خورد، آنها بسیار از این روش جدید خوشحال اند، این بن بست، عمومی نیست، بلکه:

"این اقتصاددانان در تحقیقات میدانی خود متوجه شدند زمانی‌که مسوولیت واکسیناسیون برخی مناطق روستایی هند در اختیار دولت قرار داشت، نرخ واکسیناسیون کامل تنها ۶ درصد بوده است. اما زمانی که نهادهای مردم‌نهاد و غیردولتی زمام امور را به دست گرفتند، عملکرد تا ۳ برابر بهبود یافت. نرخ پایین واکسیناسیون به دلیل غیبت‌های زیاد کارمندان دولتی بود. این موضوع در بخش آموزش نیز تایید شد. معلمان قراردادی عملکرد بهتری از معلمانی داشتند که استخدام دائمی بودند. کارمندان رسمی از موقعیت خود با افزایش نرخ غیبت‌ها بهره می‌بردند؛ اما معلمان قراردادی با هدف تمدید قرارداد سعی داشتند عملکرد خوبی از خود نشان دهند. بنابراین این سه نوبلیست نیز یک گزاره را تایید کردند؛ مسیر دولتی فقرزدایی بن‌بست است."

بالاخره روشن شد که بن بست چیست و راه خروج از آن کدامست. این مسیرِ دولتیِ فقرزدایی است که بن بست است. پیش به سوی سازمان های مردم نهاد که تجار و میلیاردرهای خیّر هزینه شان را کاملا خیرخواهانه و بدون مکیدن شیره ی جان فقرا، تامین کنند!

چه خبر خوشی برای طبقه ی کارگر و زحمتکشان. نظامی که تا به امروز فقر برای عده ای بسیار و ثروت برای عده ای اندک را رقم زده است، بیش از پیش نیازمند افزایش خصوصی سازی و نیروی کار به قیمتی ناچیز یا تماما رایگان است. جایزه ی نوبل نیز اقدامی است در راستای همین ضرورت: سوق دادن اقتصاددانان و سیاست گذاران برای بهره کشی از تمام حوزه های ممکنِ تولید. دوران تئوری های کلان به سر رسیده است. و البته جایی که مقاومت و سازماندهی کارگری حتی برای کسب امتیازات کوتاه مدت با افق کمونیستی نیزغائب است، ما نیز نه نیروی پیشبرنده ی تاریخ، که به عناصری زیر میکروسکوپ اقتصادی بورژوازی بدل می شویم، همان مشارکت کنندگان در بازار. سرسپردگان سازمان های مردم نهاد برای اندکی صدقه و خیرات.

گیسو رستمی

26 مهر 1398

18 اکتبر 2019

 

منابع:

[1] http://blogs.worldbank.org/developmenttalk/2019-nobel-remembering-worlds-poor

https://mises.org/wire/new-nobel-winners-are-latest-bad-sign-economic-theory [2]   

[3] http://blogs.worldbank.org/impactevaluations/nobel-prize-development-rcts

https://www.povertyactionlab.org/about-j-pal [4]

[5] https://www.youtube.com/watch?v=0zvrGiPkVcs&feature=youtu.be

[6] https://newint.org/features/2019/07/01/long-read-progress-and-its-discontents

[7] https://www.youtube.com/watch?v=dY5lWKzRlXc

https://www.daraian.com/fa/paper/141-day/24709 [8]

https://t.me/den_ir/31433 [9] 

[10] https://www.eghtesadnews.com/fa/tiny/news-308084

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر