نوآم چامسکی: نقد رادیکالی از سرزمین آزادی نامحدود و بر آن- 2: دولت دمکراتیک: به هیچ وجه حاکمیت مردم، اما برای بچه ها بشدت لازم

نوشتۀ: دیدگاه مخالف
Write a comment

ملاحظات انتقادی چامسکی پیرامون قهر دمکراتیک دولتی [در حقیقت] یک عقب نشینی دائم از رجزخوانیهای دهان پر کن اولیه در بارۀ محو آتی آن است که وی در گام اول با نگاه به ایده آلهای آزادیخواهانه اش پیامبرگونه وعده آن را داده است

توضیح:

دومین بخش از مقاله " نوآم چامسکی: نقد رادیکالی از سرزمین آزادی نامحدود و بر آن" به مسأله دولت در دیدگاه چامسکی می پردازد و نشان می دهد که چگونه چامسکی به عنوان یک آنارشیست مخالف هر گونه دولتی به ورطۀ دفاع از دولت واقعا موجود در می غلطد. چامسکی البته یک آنارشیست است و در مقام یک آنارشیست وی هم مخالف لنین و هم متمایز از سایر جریانات چپ متأثر از سنن سوسیال دمکراتیک است. اما آنچه چامسکی را به دفاع از دولت بورژوائی می کشاند در تمام سنت چپ نیز عمل می کند. روند استدلال چامسکی بر مفهوم کلیدی "دمکراسی" استوار است و در همین "دمکراسی" است که وی عناصر رهائیبخش جامعه را نیز جستجو می کند. و این دقیقا درکی است که بر تمام چپ مسلط است. درکی که حتی نزد لنین نیز مشاهده می شود. این درک در چپ ایرانی به ویژه از برجستگی خاصی برخوردار است. چپی که هم و غم خود را در مبارزه بر علیه "ولایت فقیه" و "اسلام سیاسی" و "دیکتاتوری ملایان" متمرکز کرده است و دمکراسی و "انتخاب آزادانه نظام آینده" را به شاه بیت پلاتفرم سیاسی-اجتماعی خویش بدل نموده است. نزد تمام این چپ، تحول "دمکراتیک" مد نظر گامی است در راستای سوسیالیسم. چپ ایرانی در اساس بحث همین درکی را نمایندگی می کند که چامسکی با آن به دفاع از نظم موجود می رسد. تنها پوستۀ انقلابی و ضد رژیمی چپ ایرانی با شعارپردازیهای انتزاعی در باب سوسیالیسم و کمونیسم مانع از آن می شود که مضمون بورژوائی آن آشکارا در معرض دید قرار گیرد. اگر نه در تمام چپ، لااقل در بخشهائی از آن.

بخش دوم مقاله را سعید عطاپور ترجمه کرده است.

بهمن شفیق

2 فروردین 98

22 مارس 2019

نوآم چامسکی: نقد رادیکالی از سرزمین آزادی نامحدود و بر آن- 2: دولت دمکراتیک: به هیچ وجه حاکمیت مردم، اما برای بچه ها بشدت لازم

نشریه دیدگاه مخالف

ترجمه سعید عطاپور

آنارشیست در نقش داور برای حاکمیت خوب

چامسکی آنارشیست است و اعتقاداتش را هم مخفی نمیکند. و هر جا که مهر آنارشیست روی آن خورده باشد، محتوای داخل اش دشمنی با دولت است: "دیدگاههای آنارشیستی در هر روایتی معطوف به از بین بردن قدرت دولتی هستند. من خود شخصا موافق این دیدگاه هستم." (درباره آنارشیسم، ص 192). اعترافی کاملا روشن. و همانطور که میدانیم هر شخصی دیدگاه های خود را دارد، در آنها با دیگران شریک است و اما قبل از هر چیز آنها را با دیگران "درمیان" میگذارد. چامسکی با اعلام تعلق خاطر ناب خویش به ایده آل آزادی حق تعیین سرنوشت فرد، نقد قوای دولتی دولتهای دمکراتیک را هدف قرار می دهد- البته نه به این شیوه که وی دلایل و پایه های این اعمال قدرت، اهدافی که آنها تعقیب میکنند و رابطۀ عینی واقعی این دولتها با طبقات فرودست جامعه را مورد بررسی قرار داده و از آن حکمی برای محکومیت آنها نتیجه بگیرد. او خیلی ساده اصل اثبات جرم را وارونه میکند: بجای آن که با نقدی بر علیه موجودیت حاکمیت وارد میدان شود، از حاکمیت می خواهد که اگر میخواهد همچنان موجودیت خود را ادامه دهد با ارائۀ دلیل نقش خود را در تحقق آرمان آزادی حق تعیین سرنوشت شخصی توضیح دهد. و این:

 "جوهر آنارشیسم" است. یعنی " اعتقاد به اینکه مشروعیت موجودیت ساختارهای قدرت در ابتدا بایستی به اثبات برسند، و در صورتیکه این ساختارها نتوانند این مشروعیت را به اثبات برسانند، بایستی بساطشان برجیده شود." ( اقتصاد سیاسی حقوق بشر، ص 172)

چامسکی به این شکل به مبحث قهر دولتی از یک مجرای صرفا تخیلی ورود می کند. وی با بی مسئولیتی و سهل انگاری فوق العاده ای کلیت رابطۀ واقعی بین حاکمین و زیردستان را معکوس جلوه میدهد: آنارشیست منتقد مثل دیگران تابعی از سیادتی نیست که شرایط زندگی واقعی او را رقم میزند و حقوق و وظایف معینی را برایش معین میکند، بلکه برعکس؛ وی خود را بر سریر  اعلی  داور اخلاقی در بارۀ قدرت دولتی می نشاند؛ وی شرایط خود را بر آن دیکته میکند و برای خود این حق را محفوظ می داند که پس از بررسی دقیق سهم دولت در تامین آزادی حق تعیین سرنوشت فردی انسانها، برای آن جواز حاکمیت صادر کند و یا [از صدور چنین جوازی] امتناع نماید. وی با تبختر کامل دلایل و عملکردهای واقعی قدرت دولتی موجود را نادیده می گیرد و به همان نسبت در مقامی والا بر این پای می فشارد که دولت [باید] دلایل خوبی برای موجودیتش ارائه کند. و این فقط آغاز یک مشروعیت زدائی از حاکمیت نیست، بلکه آغاز یک روند خلع سلاح یک جانبه از آن چیزی است که چامسکی آن را بررسی کرده و با عنوان دیپلماتیک "ساختار قدرت" نامگذاری کرده است. نقد وی بر قدرت دولتی پیشاپیش به شرایطی تقلیل داده می شود که چامسکی تحت آن شرایط حاضر خواهد بود به سیادت یک چنین "تمرکز قدرتی" تن دهد. ژست بزرگی که آنارشیست با آن نخست حاکمیت را به طور کلی رد می کند و بعد خود را در مقام مرجع قضاوت در این باره قرار می دهد که آیا دولت اصولا حق موجودیت دارد یا نه، به این وسیله به این "جوهر" [اصلی] تنزل داده می شود که حاکمیت تنها به طور مشروطی می تواند رد شود. و بر همین اساس هم آنارشیست الهام بخش ما در جائی فرود می آید که بار ارائۀ دلیل عدم مجرمیت را از دوش حاکمیت برداشته، و خود زحمت ارائۀ دلایل خوبی برای حکومت کردن را بر عهده میگیرد: وی دمکراسیهای واقعا موجود را با جدیتی توصیف ناپذیر زیر ذره بین برده و خدمات خوبی را برمیشمارد که آنها به ایده آل وی در تحقق بشریت تشنۀ آزادی ارائه می کنند. نگاه چامسکی به آنها نیز به تناسب آن دیالکتیکی می شود.

"دمکراسی واقعا موجود" : دستیاری مناسب برای امر ستمگری شخصی و....

دمکراسیهای موجود ابتدا به ساکن همگی ساختارهایی اقتدارگرا هستند. با نگاه از این زاویه [تحقق] امر حق تعیین سرنوشت انسانها بسیار ناچیز به نظر میرسد، چرا که فرمانبران فقط از حق اعلام موافقت [با تصمیمات] برخوردارند و نه چیزی بیش از آن. "در گفتار و واژگان تفکر مدرن ترقیخواه آنها «تماشاگرانند»، و نه «شرکت کنندگان» [در امر حاکمیت] – صرفنظر از امکان هر از چندگاهی برای انتخاب کردن از میان نمایندگان واقعی قدرت." (تقدم سود بر مردم، 55) اینجا ما به ماهیت و معنای واقعی آموزۀ "موافقت از سوی فرمانبران" پی میبریم: آنها بایستی اطاعت خود از فرمانراویان را نشان دهند.(تقدم سود بر مردم، 57)

اگر ما این را بعنوان یک حکم در مورد دمکراسی برسمیت بشناسیم، حداقل از یک وجه به تبیین روشنی دست خواهیم یافت: دمکراسی تکنیکی برای فرمانروائی است که آشکارا قادر به بسیج امیال حکومت شوندگان در خدمت حاکمیت است. و با این [حکم قاعدتا] این سؤال نیز پاسخ خود را یافته است که آیا در اینجا میتوان برای "حکومت شوندگان" چیزی بیشتری بیرون آورد. اما نه برای چامسکی. وی حکم صادره از جانب خود را با یک جملۀ آبکی "همین قدر و نه بیش از این" پس می گیرد. انگار که تمام انتقاداتش بر این نوع از ساخت دولتی نه معطوف به افشای بیهودگی آن، بلکه [در آن است که] صرفا گامهای اولیه ای در جهت تحقق وعده داده شده به "شرکت کنندگان" واقعی است. با این نگاه گلۀ رای دهندگان دمکراتیک با تبدیل شدن به سوژۀ تأمین سفارشی پرسنل فرمانروائی دیگر خود اصلا موضوع سیادت نبوده، بلکه صرفا تماشاچی پروسه ای است که در اصل باید حق آزادانه تعیین سرنوشت وی را تأمین کند. این واقعیت که دولت دمکراتیک حق بی الزام آور ابراز عقیده را به آحاد مردم میدهد، و به طور ادواری آنها را به رقص در می آورد تا بین رقبای نامزد قدرت انتخاب کند،  برای چامسکی، این هنرمند توانای نگاه دوگانه به ساختارهای اقتدار گرا، بیان البته بسیار محدودی از حق آزادانه تعیین سرنوشت انسانها به حساب می آید و تا اینجا گامی است در راستای "سوسیالیسم آزادیخواه...فرماسیونی از جامعه که بجرات میتوان گفت تا کنون شکل نگرفته  است، اما شاید ما بتوانیم سرخطهای اولیه آن را امروز در تضمین حقوق فردی تشخیص دهیم، حقوقی که تا کنون - هر چند و با کمال تاسف ناقص- در دمکراسیهای غربی عملی شده اند." ( آیندۀ دولت ص 18 (

ملاحظات انتقادی چامسکی پیرامون قهر دمکراتیک دولتی [در حقیقت] یک عقب نشینی دائم از رجزخوانیهای دهان پر کن اولیه در بارۀ محو آتی آن است که وی در گام اول با نگاه به ایده آلهای آزادیخواهانه اش پیامبرگونه وعده آن را داده است. این پیش از هر چیز مربوط به امر سیادتی است که او آنرا تشخیص و مورد انتقاد قرار می دهد: [به این ترتیب که این سیادت] کمتر از خود قدرت دولتی بلکه بیشتر از ساختار بدخیم فاشیستی اقتصاد – مراجعه شود به بالا- نشأت میگیرد که مهمترین تصمیم گیریها در جامعه را تحت کنترل بلامنازع و خصوصی خود قرار میدهد. و از آنجائی که اینها تمام اهرمهای اقتصادی را در دست دارند، به طور تعیین کننده ای چگونگی به کار گیری قدرت دولت را نیز رقم می زنند:

" آنها – آنچنانکه زمانی جان دوی (فیلسوف و متفکر آمریکائی) درمورد آنها بیان کرده بود – از دولتهای قدرتمندی که بر آن «سایه ای» به نام «سیاست» می افکنند خواهان حمایت قاطعانه می شوند و این حمایت را دریافت نیز می کنند. به این ترتیب تمام نگرانی های اظهار شده از جانب افرادی مثل جیمز مدیسون (پدر و بنیانگذار دمکراسی در آمریکا) در دویست سال پیش تأئید می شود مبنی بر این که اینکه قدرت خصوصی می تواند تجربۀ دمکراسی را نابود کند. (جنگ بر علیه مردم، 95). "تا زمانی که اقتصاد تحت کنترل خصوصی قرار دارد، فرق نمیکند، سیستم به چه شکلی سازمان یافته است، چرا که از مجرای شکل و فرم نمیتوان به چیزی دست یافت. حتی اگر احزاب سیاسی موجود باشند و مردم نیز در آنها فعال بوده و در تنظیم برنامۀ آنها نیز مشارکت داشته باشند - برنامه هائی که آنها بدان معتقد نیز باشند – در بهترین حالت امکان حداقلی از تاثیر گذاری در سیاست را دارد، چرا که قدرت در نقطه ای دیگر قرار دارد. (آناتومی قدرت ص 88 (

اینهم شکل جالبی از بازی آنارشیسم است که در انحصار قدرت سیاسی نه تنها فقط یک سایه، یعنی یک قدرت کاملا فاقد ارادۀ مستقل، بلکه همچنین در کنه آن پروژه ای از حاکمیت در معرض مخاطره یعنی «تجربه حکمرانی دمکراتیک» را می بیند که در تمام دویست سال گذشته در چنگال بی امان "قدرت خصوصی" –از آن سرمایه داری [مورد نظر چامسکی] چیز بیشتری باقی نمانده است-  در معرض نابودی است. (6) چامسکی با ایده آلیسم دمکراتیکش از سوء استفاده از قدرت به مثابه دستیار مطیعی برای کنسرنها به جای ابزاری در جهت تعیین سرنوشت آزادانه مدنی آنچنان سرخورده است که منکر آن می شود که سیادت سیاسی، یعنی از قضا همان قدرت دولتی، سوژه ای مستقل در سرکوبگری ای است که خود وی تشخیص داده است. با مشاهده این که دولت چگونه در مقابل شرکتها فاقد هر گونه قدرتی است، او حتی داعیه خود را نیز نقض می کند که دولت می تواند ابزاری برای رهائی باشد که فقط باید آن را از دستان نخبگان فاسد بیرون آورد. اما چامسکی چامسکی نبود اگرکه فقط این قضاوت نهائی اش در مورد دولت را شکل می داد. این آنارشیست حرفه ای می تواند و باید همان دولتی را که او همین الآن در حال کاسه لیسی می دید، در پرتو دیگری نیز مشاهده کند.

.... و ابزار دفاعی غیر قابل چشم پوشی در مقابل آن

"دولتها نهادهائی فاقد مشروعیتند. اما این بدان معنا نیست، که شخص برای دفاع از دولت نباید وارد میدان شود. گاهی نهاد نا مشروع تری نیز هست [یعنی ستمگری خصوصی کنسرنها] که اگر از نهاد [دولتی] معینی - که آن نیز نامشروع است - حمایت نشود، برای تصرف قدرت خیز برمیدارد." (چامسکی درباره آنارشیسم ص 212 (

ما به این عادت کرده ایم که چامسکی سیادت را از زاویۀ مرجع و قاضی والا و صادر کنندۀ مجوز مورد انتقاد قرار می دهد و از انتقاد تصوری غیر از سلب مجوز حکمرانی ندارد. اما عادت به این دشوار است که در این قلمرو موهوم قضاوتهای اخلاقی نیز منطق بد و بدتر مصداق پیدا می کند. برای چامسکی این امری کاملا طبیعی است. وی براحتی چشم خود را بر این رابطه قدرت خصوصی سرمایه با قدرت سیاسی دولت بورژوائی می بندد- حتی موقعی که خود او اذعان میکند که قدرت سیاسی دولت همیشه مدافع قدرت خصوصی بوده است. وی براحتی نگاهش را از این واقعیت برمیگرداند– نکته ای که گاها در نوشته های خود او نیز بدان اشاره شده است-  که خلع ید کارگران از ابزارهای تولید و وابستگی اشان به صاحبان سرمایه بر چیز دیگری جز تضمین مالکیت دولت استوار نیست. و اگر ما تاکنون باید یاد می گرفتیم که در دمکراسی واقعا موجود و با آن منافع دلبخواهی خصوصی کنسرنها حرف آخر را می زنند، حالا از قضا به همین دلیل، یعنی چون که کنسرنها بنا بر نظر چامسکی میخواهند قدرت سیاسی را هم تحت کنترل خود بگیرند، همان دمکراسی ابزار ممانعت از این هم هست. به این ترتیب این دمکراسی توخالی به میزان کمی که از قرار تعیین کننده هم هست، نامشروع بودن خود را از دست می دهد که هر آنارشیست شریفی را باید به مبارزی در دفاع از اقتدار دولت تبدیل کند. به ویژه این که [این دمکراسی] از آن رو توسط کنسرنهای بزرگ مورد حمله قرار می گیرد که از دشمنان واقعی دولت [یعنی آنارشیستها] پشتیبانی می کند:

"اتوریتۀ دولت در جوامع دمکراتیک اکنون بشدت زیر ضرب قرار گرفته است، نه بخاطر آنکه با آرمانهای آزادی خواهانه در تضاد قرار گرفته است، بلکه درست برعکس نوعی محیط امن در اختیارشان میگذارد. دولتها (از زاویۀ دید کنسرنها) یک مشکل اساسی دارند: بر خلاف استبداد خصوصی، نهادهای قدرت و قهر دولتی شانس هر چند ناچیزی را در اختیار مردم مقهور قرار می دهند که در امور مربوط به حل مشکلات خود لااقل نقشی را بر عهده بگیرند." (چامسکی درباره آنارشیسم، 93) "امروزه حمایت از بخش دولتی حتی گامی است در راستای محو آن، چرا که دولت سپهری عمومی را در اختیار می گذارد که انسانها می توانند در آن مشارکت کنند، خود را سازمان دهند، بر سیاست تأثیر بگذارند و غیره. حتی اگر این فقط به طور محدود باشد. اگر همه اینها از میان برود، آنگاه ما به دوران یک دیکتاتوری رجعت خواهیم کرد، یا بهتر است بگوئیم به یک دیکتاتوری خصوصی، و این به راستی  گامی در راستای آزادی نخواهد بود." (چامسکی درباره آنارشیسم ص 212)

به این میگویند یک کورس آموزشی فشرده پیرامون رابطه بین ایده آلیسم رادیکال و دفاع سخت از وضع موجود: دولت به طور اصولی مانعی است بر سر راه حق تعیین سرنوشت انسانها و بایستی برچیده شود حتی اگر فقط به این دلیل که اولین جوانه های ظریف تحقق خودگردانی را به دشمن بدتر حق تعیین سرنوشت در مراکز قدرت کنسرنها میفروشد. اما اگر در سطح نظری زمانی دولت بدین خاطر از میان برود، آنگاه سرکوبگران بدتر هنوز وجود دارند؛ از اینرو آنارشیست با کمال میل دوباره دولت را بعنوان راه حل بمیان می آورد. و به همین راحتی دولت به یک سنگر دفاع در برابر سرکوب همه جانبه خودگردانی انسانها تغییر می یابد. دولت اکنون در نقش یک مدافع آزادی ظاهر می شود که باید به دفاع از آن برخاست تا بتوان در دراز مدت بساط آنرا برچید. جذابیت فریبکارانۀ این استدلال در این نهفته است که آدم میتواند کماکان یک منتقد مبارز باقی بماند و لازم نباشد تصویر مثبتی از مظاهر و عملکردهای دمکراسی های سرمایه داری ارائه دهد تا از آن دفاع کند. و اگر این [دفاع از دولت] با این منطق توجیه می شود که غیر از آن هیچ نهاد دیگری موجود نیست، پس لازم نیست که میزان حمایت [مورد انتظار] در مقابل دشمن غدار خیلی هم قابل اتکا باشد. و چنانچه در میان همرزمان آنارشیست چامسکی کسی هم باشد که با این منطق احمقانه همراهی نکند، وی وجدان اخلاقی او را خطاب قرار می دهد که:

"اگر شما هنگام مشاهدۀ کودکی هفت ساله بدون داشتن امکان تغدیه نمیتوانید بیتفاوت بمانید، پس باید در این زمینه از دولت حمایت کنید، حتی اگر شما میدانید، که این عمل شما در دراز مدت فاقد مشروعیت است." (چامسکی درباره آنارشیسم ص 212)

و یا این که او چهرۀ شاعرانه خود را به نمایش گذاشته و برای ما افسانه ای جالب تعریف میکند، که منطق آن نسلهای متفاوتی از فراریان از خدمت جنگی را به مرز جنون کشانده است:

"من اصلا دوست ندارم که در هر گوشه ای پلیسهای مسلح گشت بزنند اما چندین سال قبل، زمانی که فرزندان من هنوز کودکی بیش نبودند، در محلۀ ما یک راکون هار پرسه میزد و ما نمیتوانستیم از شر آن خلاص شویم. تا جائی که در نهایت ما از پلیس خواهش کردیم این مشکل را برایمان حل کند. این راه حل بهتر از آن است که فرزندان ما با گاز گرفتن توسط این حیوان زخمی شوند. حالا هم ما با یک راکون نسبتا بزرگ هار درگیریم که آزادانه برای خود میگردد. منظورم کنسرنها هستند. در مقابل این حیوان ستمگر تنها دولت مرکزی است، که در مواقع معینی قادر به حفاظت از مردم میباشد." (آناتومی قدرت ص 410)

پایان بخش دوم

نوآم چامسکی: نقد رادیکالی از سرزمین آزادی نامحدود، و بر آن-1 - سرمایه داری: یک دمکراسی نیست

نوآم چامسکی: نقد رادیکالی از سرزمین آزادی نامحدود، و بر آن- مقدمه: از خمرهای سرخ تا روژآوا

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر