سخنی با رفقای کارگر هفت تپه: "چه کسانی کارگر هستند؟"

نوشتۀ: سعید عطاپور
Write a comment

قضیه از آن مبتذلتر میشود وقتی که ما برای تعریف کارگر از تعریف بورژوائی رابطۀ "ارائۀ واحد معینی از جنس یا خدمات در زمان معین" در"مقابل دستمزد"  معین استفاده کنیم. بطورمثال آدمکشان حرفه ای در آمریکا در زمان اشغال امریکا از دست سرخ پوستان، در مقابل هر تعداد پوست کله ای که از سرخپوستان زنده میکندند، مبلغ معینی دریافت میکردند. مبلغ پوست سر مردگان کمتر بود.

رفقای سندیکای کارگران نیشکر کارگر هفت تپه در یادداشتی در روز 26 ژوئن  با طرح سوال " چه کسانی کارگر هستند؟" در کانال تلگرام جوابهائی چند لایه ای به این سوال دادند. مواضع مطروحه در این نوشته رفقا متاسفانه دارای ایراداتی است که بایست به آنها پرداخت. 

 البته مشخص نیست که این رفقا چرا دراین دورۀ زمانی معین در پاسخ به چه مسأله مشخصی و یا دررابطه با چه معضل مشخص طبقاتی این پرسش را طرح کرده اند. این خود رفقا هستند که بهتر از هر کسی میتوانند ذر صورت نیاز دلیل طرح این سوال را عنوان کنند. یک حدس میتواند این باشد که شاید رفقا در دوران تاسف بارعدم حضور آگاهانه بصورت طبقۀ واحد در امر دفاع از معیشت خود و احقاق حقوق اولیه، با پرداختن به این مساله تلاشی معین در افتتاح گفتمانی فرای واحد تولیدی انجام داده اند. امری میمون و مبارک. جذب هم طبقه ای ها برای کمک گیری در مقابله با  معضلات و مشکلات معیشتی و شغلی اقدامی است که به افزایش قدرت عملکرد کارگران در دفاع ازمعیشت خود و خانواده هایشان که بطور روزمره با آن درگیر میباشند، است. پاسخ رفقا متأسفانه چنین چیزی را نشان نمی دهد.

از جانبی نیز میتوان حدس زد که رفقای کارگر هفت تپه سعی به پاسخگوئی به یکی از سوالات و مواضع مطرح در جامعه کرده اند. دلیل آنرخود رفقا بهتر میدانند. قبل از ورود به خود بحث مهم است بار دیگر با توقفی هر چند کوچک نگاهی به اهمیت تاریخی شورشهای کارگری و فقرا در دی ماه سال قبل داشته باشیم.

در طول چهل سال حکومت سرکوبگر سرمایه با سلاح مذهب در ایران ما تا کنون شاهد هزاران تحرک، اعتصاب، شورش، ناآرامی و ... در سطوح مختلف بودیم. این تحرکات و شورشها و اعتصابات حتی در جاهائی که ترکیب و خواسته های آن صد در صد کارگری بودند، چه بخاطر تسلط فضای عمومی و بستر عمومی این حرکتها و با توجه به ضعف عمومی جنبش کارگری سعی در پیشبرد نظریات خود، ماهوی دفاعی بوده و در چهارچوب نظام سرمایۀ اسلامی حرکت میکرد. علیرغم فرم بسیار رادیکال برخی از این اعتصابات و شورشهای ناشی از فقر و گرسنگی مفرط، افق حاکم بر این اعتصابات خارج از طغیان برای احقاق حقوق نبوده و انتظارعمومی  حاکم بر آنها همانا دریافت امتیازات از این یا آن جناح دولتی بوده و خصلتی دفاعی داشته اند. طبیعت و خصلت شورشهای دی ماه اما اعلام جنگی آشکار به این دورۀ نکبت بار تسلط مطلق سرمایه داری وحشی بود. این شورشها خصلتی تهاجمی داشته و نوع گسترش آن به شیوع آتش سوزی در علفزارهای خشک شبیه بوده است. ماهیتا نه برای قدرت بیشتر طبقۀ متوسط غرب گرا و بورژواها و عاشق بورژواها بود. نوع کسترش آن که با سیگنالی در مشهد شروع شد و در شهرهای دیگر از جانب تهیدستان و کارگران پاسخ گرفت نوع دیگری از شورش با خصلتی طبقاتی را بنمایش گذاشت. در تمام راهروهای قدرت و پول از آلمان و آمریکا تا بهارستان و سعد آباد آژیرهای خطر قرمز روشن شدند. طبقه ای – هر چند بسیار خام و نا متحد- از ماگمای طبقاتی خود را در سطح اجتماع به انفجار رسید، که قرار بود میخ روی تابوتش را سرکوب وحشیانۀ چهل ساله با طعم لاکچری عاشقان آیفون و بستنی طلائی و عیاشی های دارندگان با هم بکوبند. بعد از سنکوب سیاسی اولیه جمهوری اسلامی و تمام دول محترمۀ دیگر بورژوازی در غرب با تمام اتاقهای فکرشان و دالانهای عریض و طویلشان، اقدامات همه جانبه برای نظم بخشیدن مجدد براه افتادند.    

خصلت طبقاتی این شورشها باعث هماهنگی بلااستثنای تمامی  حوزه های فکری و سیاسی بورژوازی ایرانی و خارجی شد. اتحاد کارگری موجب اتحاد بورژوازی شد – از بی بی سی و اتاقهای فکر سرمایه داری بین المللی با متخصصین ایرانی و غیر ایرانی آن – تا اتاق اصناف و اقتصاد- لشکر انبوه جیره خوار متفکر روشنفکر و دانشگاهی و هنری، نشریات و اتاقهای فکر دفاع از سرمایه داری در ایران - تا ابزارهای سرکوب از دادگاههای شرعی که تا دیروز کارگران را بجرم درخواست حقوق معوقه به شلاق میکشیدند گرفته تا مجریان شلاق زنان اش متشکل در ارگانهای سرکوب طبقاتی مثل سپاه و تا فکل کراواتیهای مؤدب لیبرال همه و همه با هم بفکر چاره افتادند. اولین تهاجم واقعی در سطح فکری افتاد. جنبشی که هنوز در موقعیت تعریف طبقاتی خود نبود بایستی از انسجام غریزی طبقاتی خود دور و بیگانه شود. در اولین قدم بیکباره همگی به فکر همدردی با کارگران و گرسنگان افتاده و اشک  تدلیس اشان برای همدردی با کارگران سرازیر شد. همه مدافعان نظم سرمایه داری بر این موضع اتفاق نظر داشتند که ماهیت این جنبش برای نظم سرمایه بسیار مرگبار است، غیر قابل کنترل است، در صورت عدم کنترل میتواند همۀ جناحها را جاروب کند و اینکه باید راه چاره ای اساسی برای مقابله با آن جست. بهترین راه چاره جعل ماهیت طبقاتی (کارگران و تهیدستان) آن است. از یک سو یک بخش از طرفداران داخلی  نظم موجود بیکباره "توطئه گران و نفوذی ها" را کشف کرد که میبایستی با کمک "همه" باآنها مبارزه شود. همانهائی که بیکباره از دلالان و کارچاق کنان سیستم در غرب به ستون پنجم غرب سقوط کردند. غرب و اپوزیسون بورژوائی غربگرای دولت – چه تحت نام به اصطلاح کمونیستی و چه در قالب متعفنترین احزاب مزدور مجاهد و یا فاشیستی ناسیونالیستی آن-   سعی در دگردیسی آن به اعتراضی دیگر و "خلقی-مردمی" نمودند. اعتراض طبقاتی باید به مبارزۀ ضد رژیمی تغییر هویت می داد. نیروی کارگر نبایست مهر وحشتاک خود را بر تحولات بکوبد بلکه بایستی همانجوری که سرنوشت محتومش در سرمایه داری است، در عرصۀ سیاست نیز فقط وفقط نیروی بازوانش را که اگر اراده کند تمام چرخهای جامعه را حرکت بازمیدارد، در اختیار بگذارد. دکترها، مهندسین، نظرپردازان بورژوازی از مذهبی تا غیر مذهبی آن یک شبه به سخنگوی کارگران تبدیل شدند. تمام توان ایدئولوژیک و پرسنلی  بورژوازی از داخل و خارج برای اثبات این موضع بسیج گردید که بی عدالتی بر علیه زحمتکشان و مستضعفین بایستی "در زمینۀ حفظ منافع عموم مردم" خاتمه یابد. تمام تلاش معطوف جلوگیری از خطر بنیادی باز کردن جعبۀ پاندورا بدست کارگران است: حقیقت وحشتناک که همانا این بی عدالتی تنها و تنها بازتاب بی عدالتی و ستم پایه ای تری است که بر اساس آن تولید و ابزار تولید فقط و فقط در خدمت بازتولید سود وتامین زندگی انگلی و اشرافی طبقۀ صاحب سرمایه، متحدان آریستوکراتش از حوزه تا اساتید محترم دانشگاهی با و یا بی ریش، جیره خواران بلاواسطه اش و طبقات معروف به متوسط مثل جراحان، پزشکان و تجار است. کارگر پرومته ای است که باید روزبروز، ثانیه به ثانیه جسم و جان و خون و جگرش را  قربانی بورژوازی و ایادی اش کند. چرا که آن این جرثومه های انسان نما نمیتوانند لحظه ای روی پای خود زنده بمانند. این بزرگترین و خطرناکنرین بمبی است که پرولتاریا و زحمتکشان میتوانند به اسرار ساخت آن دست یابند. آگاهی طبقاتی.

مخدوش کردن رابطۀ کارگر و سرمایه و تنزل آن به رابطۀ حقوق بگیری و بحث حقوقی سرمایه دردر حد تملک یکی از اجزای اساسی این تهاجم بورژواری میباشد. جمهوری اسلامی سالهای متمادی بهمراه سرکوب فیزیکی کارگران در ابعاد بسیار گستردۀ مذهبی و عرفانی در این زمینه بسیار موفق عمل کرده است. اپوزیسیون بورژوازی سیستم نیز – حتی آن بخش چپش- علیرغم تمام جار و جنجال کارگری نمایش- هیج نفعی در شکل گیری روشن این تمایزندارد. طبقه ای که آحادش به منافعش واقف نباشد، نداند که دمکراسی امروزۀ فقط ابزاری برای استثمار بیشتر- اما شاید کمی مرفه تر- معنی دارد و تمام خواستهای جندری و اقلیتی تنها ابزاری بسیار کارآرا در دست بورژوازی برای برهم زدن صفوف متحد کارگری و یا شکل گیری آن بر علیه کل بورژوازی است. کارگر دیگر نه دشمن کل سرمایه بلکه به موثرترین و با اعتبارترین لشکر در جنگ با رقیبان دیگر تنزل مییابد. این یعنی ادامۀ شکست کارگران. تمام هنر قضیه دراین است که طبقۀ کارگر نفهمد، چه کسی از لحاظ منافع طبقاتی هم سرنوشتش است و چه کسی بخاطر موقعیت زندگی خودش در حقیقت برای ادامۀ بردگی او تلاش میکند. کارگر بر خلاف بورژوازی از سیاهی لشگر هنرمند، متفکر، واعظ و خبرنگار و وکیل و سیاستمدار و تمامی امکانات ابر غول آسای مدرن برخوردار نیست. اما او اسلحه ای براتر از همۀ این سیاهی لشکران کریه الوجود جهنمی را دارد. سلاحی که با بدست گرفتن آن حتی هر کارگرکم سواد نیز میتواند گردن بزرگترین تبهکاران بورژوازی را بشکند. آگاهی و آتحاد طبقاتی. این اصل اساسی که که هرچیزی که به گسستن زنجیر استثمارطبقۀ کارگر منجر نشود در هر تلاش نوین به سفت تر شدن دستبدهای اسارتش منتهی خواهد شد. زنجیر استثمار طبقاتی را فقط و فقط بردگان آن میتوانند پاره کنند. عدم تشخیص اینکه چه کسی در زنجیر است و یا در ادامۀ بقای آن شریک است. اشتباه مهلکی برای طبقۀ کارگر است. متاسفانه سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه نیز دقیقا مرتکب همین اشتباه شده اند.

این رفقا می نویسند: "مادامي که انسان‌ها در ازاي انجام کاري که انجام مي‌دهند، به صورت ماهيانه يا هفتگي، پولي به عنوان دستمزد يا حقوق دريافت مي‌کنند، کارگر محسوب مي‌شوند. لذا دانشمنداني که در آزمايشگاه‌هاي تحقيقاتي مشغول کارند؛ کارگران صنعتی،کارگران نانوایی، پزشکان و جراحان بيمارستان‌هاي بزرگ؛ مهندسان شرکت‌هاي ساختماني؛ معلمان، پرستاران، کارمندان ادارات دولتي و بانک‌ها، کارکنان ادرات و شرکت‌هاي خدماتي و غيره همگي کارگر هستند. هرچند شايد عده‌اي از اين افراد مايل نباشند خود را کارگر بدانند، اما آن‌ها در ازاي دريافت مزد يا حقوق، نيروي‌کار‌ خود را مي‌فروشند و کار مي‌کنند، مالک کار خود نيستند و بر تشکيلاتي که در آن مشغول کارند، کنترلي ندارند. کارگران هر چقدر هم دستمزد بالايي داشته باشند هم‌چنان به ازاي فروش نيروي‌کارشان مزد مي‌گيرند و تحت فرمان صاحب‌کار خود هستند و کارگر محسوب مي‌شوند."کانال تلگرام هفت تپه".

این دیدگاه بورژوازی است که توسط کارگرانی بیان می شود. متاسفانه درغیاب موضع کمونیستی روشن و قدرتمند در میان کارگران، کارگران مبارز نه تنها بایستی با تهاجم فیزیکی و سرکوب مستقیم مواجه اند، بلکه بشدت تحت بمباران ایدولوژیک متفکران بورژوائی قرار دارند. وارونه کردن و تهی کردن پایه ای ترین تعاریف طبقاتی کارگری از ملزومات اصلی تلاش بورژوازی برای جلوگیری از شکل گیری صف واحد کارگری –پرولتری جهت نابودی سرمایه است. واعظین سرمایه داری در تمام دنیا سعی در ترویج این خرافات دارند که هر کسی که در ازای واحد معینی از کار پول دریافت کند کارگر است. چند سوال ساده بی پایه و احمقانه بودن این ادعای بورژوائی را ثابت میکنند. اگر اینطوراست پس بطور مثال آن دستیار قاچاقچی که در فواصل زمانی معینی مقدار معینی هروئین را تحت سخت ترین و خطرناکترین شرایط  از نقطۀ آ به نقطۀ ب حمل میکند و در ازای آن مبلغ معینی دریافت میکند، یک کارگر است. آن مهندس شیمی آلمانی که در زمان جنگ جهانی دوم سلاح نابودی ملیونها کمونیست، دمکرات، یهود و غیره را میساخت و در جنگ ایران وعراق گاز سارین برای نابودی هزاران انسان بیگناه در کردستان عراق و در ایران تهیه میکرد و در ازای کارش پول معینی دریافت میکرد هم کارگر است. قضیه از آن مبتذلتر میشود وقتی که ما برای تعریف کارگر از تعریف بورژوائی رابطۀ "ارائۀ واحد معینی از جنس یا خدمات در زمان معین" در"مقابل دستمزد"  معین استفاده کنیم. بطورمثال آدمکشان حرفه ای در آمریکا در زمان اشغال امریکا از دست سرخ پوستان، در مقابل هر تعداد پوست کله ای که از سرخپوستان زنده میکندند، مبلغ معینی دریافت میکردند. مبلغ پوست سر مردگان کمتر بود.

در مورد اصل تملک نیز نه آن قاچافچی مالک تریاک و هروئینی است که حملش میکند و نه آن آدمکشی که برای هر قتل، قائم به ذات برای انجام آن کارها تصمیم نگرفته و فقط "کار معینی در مقابل مزد معین" را انجام میدادند یا میدهند. آنها خود بخود تصمیم به این اعمال (شنیع) نمیگیرند، بلکه فقط بخاطرمزد است. اجرای آن نیز بجز مواردی استثنائی که میتواند علامت مرض روحی شخص باشد، داوطلبانه نیست و انجام آن به مجری امر میشود. آیا اینها هم کارگرند؟!. آن مدیر بانک که با اجرای سیاستها وامی و بر اساس دستور کارفرما -با یا بی کلاه برداری- همزمان با تضمین موضعیت خود- باعث نابودی بنیادهای زندگی زحمتکشان فقیرو بیخانمانی آنان میشود و یا آن شاغل حقوق بگیر مثلا موسسۀ اقتصادی مک کینزی که با طرح یک نقشۀ  صرفه جوئی و تهیۀ رود مپ یا "نقشه راه" برای آن و تهیۀ مقدمات اجرای آن باعث اخراج دهها هزار کارگر میگردد تا سلاطین مقدس سرمایه به ثروتشان بیفزایند، هم کارگراست؟ این نمونه های بسیار افراطی فقط برای نشان دادن نادرست بودن این تئوری است. این آن چیزی است که واعظان جنایت سیستماتیک کار مزدی سعی در قبولاندنش به ما را دارند. هر کسی که کار میکند و حقوق میگیرد کارگر است.

اصلا چرا راه دور برویم. آیا رفقای مسئول سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه این مواضع خود را برای کارگران بخشهای مختلف خود کارخانه نیز می توانند توضیح بدهند؟ آیا کارگر نی بر از آنها می پذیرد که مدیران کارخانه که بسیاری از آنان فقط در مقابل حقوق کار می کنند نیز کارگرند؟ اگر این مدیران نیز کارگرند، پس تمام آن چیزی که در ماههای اخیر و در جریان اعتصابات هفت تپه توسط خود این رفقا بر علیه مدیریت نالایق هفت تپه عنوان می شد در حقیقت بر علیه بخشی از طبقه کارگر بود. آیا خود نویسندگان این تعریف به این باور دارند؟

مشکل این نیست که تعریف روشنی از کارگر وجود ندارد. مشکل این است که رفقای نویسنده این تعریف نیز به تاریخ طبقه و به دستاوردهای آن بی اعتنائی می کنند. بیش از صدو پنجاه سال از تعریف کارگر و یا پرولتاریا از سوی جنبش کمونیستی میگذرد. تعریفی دقیقا علمی، انسانی و درست از کارگر با ماهیت طبقاتی.

مانیفست کمونیست در تعریف کارگر نه از زاویۀ پرداخت پول معین در قبل کار معین، بلکه تولید ارزش اضافه که درتملک بورژوازی و همکارانش است، صحبت میکند. در مانیفست کمونیست آمده است:

"اکنون به کار مزدورى بپردازيم.

بهاى متوسط کار مزدورى عبارت است از حد اقل مزد، يعنى مجموعه وسائل معيشتى که براى يک کارگر لازم است تا بتواند بعنوان کارگر زندگى کند. بنابراين آنچه را که کارگر مزدبگیر بر اثر فعاليت خويش بکف ميآورد، بزحمت براى تجديد توليد حیات و زندگيش کافى است، ما به هيچ وجه در صدد آن نيستيم که تملک خصوصى محصولات کار را، که مستقيما براى توليد مجدد زندگى بکار ميرود، از ميان ببريم. اين تملکى است که مازادى ايجاد نميکند تا با آن بتوان زحمت بازوى ديگرى را محکوم حکم خويش ساخت. ما تنها ميخواهيم جنبه مصيبت‌بار اين تملک را از ميان ببريم زيرا در اين طرز تملک کارگر تنها براى آن زنده است که بر سرمايه بيفزايد و تا زمانى زنده است که مصالح طبقه حاکمه مقتضى شمرَد. [مانيفست حزب کمونيست]

در جائی دیگر آمده است:

"پرولتار مايملکى ندارد؛ مناسبات وى با زن و فرزند با مناسبات خانواده‌هاى بورژوازى هيچگونه وجه مشترکى ندارد، کار نوين صنعتى و شيوه نوين اسارت در زير يوغ سرمايه، که خواه در انگلستان و فرانسه و خواه در آمريکا و آلمان يکنواخت است، هر گونه جنبه ملى را از پرولتاريا زدوده است. قانون، اخلاق، مذهب، براى وى چيزى نيست جز خرافات بورژوازى که در پس آنها منافع بورژوازى پنهان شده است." [مانيفست حزب کمونيست]

آیا این مایملک نداری برای پزشکان و حقوقدانان نیز صدق میکند؟ فردا واعظین و روضه خوانان قدیم و مدرن (از قبیل هنرمندان؟؟) نیز شاید بعنوان کارگر ثبت نام کنند، چرا که روزه خوانان نیزمعمولا در قبال هر روضه خوانی مبلع معینی دریافت میکنند. تکلیف آنها چیست؟ آنها هم کارگرند؟ در جامعۀ سرمایه داری که تمام پرده های استتار عرفی از هم دریده شده اند و انسانها بر مبنای موقعیت واقعی اشان در پروسۀ انباشت سرمایه و یا موقعیتی که برای رسیدن به آن تلاش میکنند- مثلا با تحصیلات عالیه- بر اساس اینکه خود مولد و یا زالویی بر جسم نحیف مولدین هستند، خود را کارگر میدانند یا نه. آنهائی که نمیخواهند کارگر باشند نه بخاطر عدم آگاهی اشان یا اینکه مدال افتخار کارگری را تا کنون کسی به آنها تقدیم نکرده است، بلکه اساسا این بیان آگاهی طبقاتی آنان است. آنها به خوبی می دانند که واژۀ کارگر در نظم سرمایه داری مترادف با قرار گرفتن در پائین ترین سطح سلسله مراتب اجتماعی است و به درستی خود را در این پائین ترین سطح نمی بینند. [اما حتی در همان پائین ترین سطح نیز گرایش به ترقی به سطوح بالاتر سلسله مراتب طبقاتی است که دلیل آن می شود که بخشهائی از طبقه کارگر خود را کارگر ندانند و تا جائی که بتوانند به نحوی از انحا قرار گرفتن خود در این موقعیت را پنهان نموده و تعلق خود را به طبقه کارگر انکار کنند. این ناشی از "ناآگاهی" نیست، ناشی از تسلط آگاهی بورژوائی بر آنان است.]

رفقای کارگر سرمایه داری تمامی روابط پوشیده و مستتر در البسۀ مدهبی، روحانی و خرافاتی را عریان خلع لباس کرده ورابطۀ پولی را –پول در مقابل جنس، کار، رابطۀ زناشوئی، سکس و ...- در تمامی سبعیت خود محور قرار داد. وی پول و مزد را اختراع نکرده است، بلکه خصلتی جدید به آن داده است که "مارکس با دست آورد معروفش – قرار دادن معکوس هرم جهان بینی بورژوازی از راس بر روی قاعده آن" بدرستی به نقد آن پرداخت. بیشتر میخوانیم:  

 "بورژوازى انواع فعاليتهايى را که تا اين هنگام حرمتى داشتند و بدانها با خوفى زاهدانه مينگريستند، از هاله مقدس خويش محروم کرد. پزشک و دادرس و کشيش و شاعر و دانشمند را به مزدوران جيره خوار مبدل ساخت. [مانيفست حزب کمونيست]"

رفقای سندیکا در ادامه به موقعیت طبقۀ کارگر و رابطۀ آن با طبقات دیگر در جامعه پرداخته و بر اساس همان تعریف اولیه نادرست خویش اظهاراتی به عمل می آورند که می توانند به نتایج سیاسی مخربی منجر شوند. این رفقا می نویسند:

 [بنابراين در نظام سرمايه‌داري بيش‌ترين تعداد افراد جامعه را کارگران‌ تشکيل مي‌دهند. کارگران‌ طبقه‌ي اصلي و اکثريت هر جامعه‌اي را شامل مي‌شوند. باقيمانده افراد جامعه که درصد بسيار کمي را تشکيل مي‌دهند، هيچ‌گونه کاري انجام نمي‌دهند و نقشي در توليد‌ ندارند و از قِبَل کار ديگران به صورت انگل‌وار زنده‌گي مي‌کنند. نتيجه اين‌ که عمده‌ترين شکل کار در نظام سرمايه‌داري به صورت کار براي ديگري و يا آماده کردن افراد به منظور کار براي ديگري انجام مي‌شود. "کانال هفت تپه].

این تعریف فقط در ظاهر درست به نظر میرسد. با تدقیق بیشتر اما می توان به نادرستی آن پی برد. رفقا بعد از آن که همه مزدبگیران را کارگر تعریف کردند به این نتیجه می رسند که " در نظام سرمايه‌داري بيش‌ترين تعداد افراد جامعه را کارگران‌ تشکيل مي‌دهند ". این الزاما درست نیست و در بسیاری از جوامع سرمایه داری نیز صدق نمی کند. به ویژه در ایران با دریائی از خرده بورژوازی این تعریفی است نادرست. با همین تعاریف بود که چپ در جریان جنبش سبز جوانان ونک و سعد آباد و نیاوران را هم جنبش کارگری تعریف می کرد و به دفاع از آن بر می خاست. رفقا دو تعریف را مخدوش می کنند. این درست است که طبقۀ کارگر در مقابل طبقۀ صاحب سرمایه طبقۀ اصلی جامعه است. اما این الزاما به معنای آن نیست که بیشترین تعداد افراد جامعه را تشکیل می دهد. اصلی بودن طبقۀ کارگر به این دلیل است که این طبقه مولد کل ثروت اجتماعی است و نه به دلیل کثرت افراد آن. به ویژه در جوامعی با بارآوری تولیدی بالا اتفاقا طبقۀ کارگر می تواند اقلیت جامعه را تشکیل دهد و حقیقتا نیز در بسیاری از جوامع پیشرفته سرمایه داری چنین است.

درست این است که نه تمام مزد بگیران، بلکه فقط مزدبگیرانی که از قبل کار خود – و اینجا تمایز روشن میشود- به تولید ارزش اضافه میپردازند، جزو طبقۀ کارگر و پرولتاریا بحساب می آیند. بطور مثال شما درهرجامعه ای که بر مبنای قهر سرمایه داری استوار است، لشکرهائی از مزدوران، آدمکشان، قضات، سرکارگران و ... را پیدا میکنید که بر اساس تعریف کارشان وظیقه اشان دفاع از سیستم و حکم بقا و عمل منظم آن است. آنها نیز مزد می گیرند و در قبال مزد "کار"شان را انجام می دهند. از این گذشته حتی در میان کسانی که از طبقه کارگر برخاسته اند و در خط تولید نیز کار کرده اند لایه هائی در سلسله مراتب ترقی اجتماعی بالا می روند و در نقش حافظ نظم ظاهر می شوند که از نظر صوری شاید بتوان آنها را بخشی از طبقه کارگر دانست اما اتفاقا معمولا و به درستی به آنها بایستی فحش یقه سفید را داد.

عین این عملکرد – دفاع مقدس از نظم سرمایه داری- را در جوامع قدرتمند سرمایه داری خیلی از رهبران کارگران ایفا میکنند. مطابق گزارش گروه WSWS (سوسیالیستهای انقلابی طرفدار تروتسکی) در ملاقاتی دو روزه که در ماه آپریل امسال در برلین بین رهبر اتحادیۀ کارگری سراسری آلمان دی گ ب آقای کرامر و آنجلا مرکل و تیئت دولت صورت گرفت، وی در دور اول مذاکرات از دولت آلمان خواستار تشدید اجرای سیاست ریاضت اقتصادی برای "تحکیم و تضمین اقتصاد ملی" از جمله در رابطه با سیاستهای ترامپ شد. مسالۀ تحریمهای ایران نیز از جملۀ این مباحث بود. این شوونیست کثیف کارگرنما ناراحتی اش فقط حفظ موقعیت برتر آلمان در بازارهای جهانی مثل ایران است، اگر هم روزی روزگاری موضعی در مورد ایران بگیرند، منطرشان بیشتر "کمک به برقراری تفاهم اجتماعی" است . در روز دوم مباحث مربوطه به تهیۀ مقدمات جنگ "تمام عیار" بر علیه روسیه که در دست اقدام است، مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

رفقا ما باید بخود شرم کنیم، اگر آنها را هم کارگر بنامیم. تنها پرولتاریا است که نفعی از استثمار دیگران ندارد. هرکسی که مستقیم نفعی در حفظ سیستم استثمار دارد و حیات روزمره اش از قبل استثمار کارگران ارتزاق میشود کارگر و پرولتر نیست، ضد آنست، بورژوا است. اگر هم حقوقش کم است، چشمش کور، سرمایه از طبقۀ ما بیش از حد تصور استثمار کرده و میکند. برود از اربابش پول بیشتری بگیرد. مشکلش بر مبنای رابطۀ اش با سرمایه بخودش مربوط میشود. میتواند برود در سهمی بیشتری از غارت نیروی کار از سرمایه بگیرد یا نگیرد، این ربطی به کارگر و جنبش کارکری ندارد. جهت اطلاع شما رفقا مثالی ازکشورهائی که سرمایه داری مقداری "عاقلتر" عمل میکند، می آورم. حقوق و مزایای معلمینی که کارمند رسمی دولتی هستند و مصونیت دائم العمر در مقابل اخراج را دارند، واز امنیت اجتماعی بسیار بمراتب بالاتری در مقابل معلمین قراردادی یعنی "آنهایی" که کارگرند، برخوردارند. مطابق آمار دولت ایالتی نرد راین وستفالن اینها در طول حیات کاری اشان – لطفا سفت به صندلیهایتان بچسبید- دویست و چهل و پنج هزار یورو بیشتر از معلمانی که قراردادی هستند، دریافت میکنند. در نظر نگرفتن این تقسیم تنها میتواند به ضرر کارگر و بنفع سرمایه داری باشد. به همان مراتبی که سرمایه داری به رقابتی وحشیانه در میان آحاد خود دامن میزند، کارگران نیز در غیاب اتحاد طبقاتی و روشنائی سیاسی به رقابتی بخشا وحشیانه تراز آنچه در میان سرمایه داران مشاهده میشود بین آحاد خود میپردازند، فقط به امید اینکه آنها جزو اولین کسانی نباشند که نابود میشوند.   

سرمايه‌دار بودن تنها به معناى اشغال يک مقام صرفا شخصى در توليد نيست بلکه به معناى اشغال يک مقام اجتماعى در آن نيز هست. سرمايه يک محصول دسته جمعى است و تنها به وسيله فعاليت مشترک عده کثيرى از اعضاء و فقط بوسيله فعاليت مشترک همه اعضاء جامعه ميتواند به حرکت درآيد.

پس سرمايه يک نيروى فردى نيست بلکه نيرويى اجتماعى است. [مانيفست حزب کمونيست]

 رفقای عزیز، لازم نیست چرخ را دوباره اختراع کنید. این کار را چینی ها چند هزار سال قبل انجام داده اند. ادبیات طبقۀ کارگر را هم لازم نیست دوباره اختراع نمود. راه پیشروی طبقه کارگر در اختراع مجدد این ادبیات نیست. اتفاقا در بازگشت به همان تعاریف دقیق و فراموش شده و کار بست آنان در شرایط امروز است.

سعید عطاپور

14 تیر 1397

5 ژوئیه 2018

ضمیمه: یادداشت کانال تلگرام سندیکای هفت تپه

چه کسانی کارگر هستند؟

 

✅کليه‌ي اشخاصي که در شرکت‌هاي خصوصي، دولتي و ادارات مشغول به کار، و با عنوان‌هاي يقه‌آبي (کارگري) و يقه‌سفيد (اداري يا کارمندي) معروف هستند، در مقوله‌ي کار مزدي قرار مي‌گيرند. لازم به توضيح است که عنوان‌هاي يقه‌آبي و يقه‌سفيد، اصطلاح ابداعي سرمايه‌داران به منظور تفرقه و جدايي انداختن بين فروشنده‌گان نيروي‌کار‌ است.

✅مادامي که انسان‌ها در ازاي انجام کاري که انجام مي‌دهند، به صورت ماهيانه يا هفتگي، پولي به عنوان دستمزد يا حقوق دريافت مي‌کنند، کارگر محسوب مي‌شوند. لذا دانشمنداني که در آزمايشگاه‌هاي تحقيقاتي مشغول کارند؛ کارگران صنعتی،کارگران نانوایی، پزشکان و جراحان بيمارستان‌هاي بزرگ؛ مهندسان شرکت‌هاي ساختماني؛ معلمان، پرستاران، کارمندان ادارات دولتي و بانک‌ها، کارکنان ادرات و شرکت‌هاي خدماتي و غيره همگي کارگر هستند. هرچند شايد عده‌اي از اين افراد مايل نباشند خود را کارگر بدانند، اما آن‌ها در ازاي دريافت مزد يا حقوق، نيروي‌کار‌ خود را مي‌فروشند و کار مي‌کنند، مالک کار خود نيستند و بر تشکيلاتي که در آن مشغول کارند، کنترلي ندارند. کارگران هر چقدر هم دستمزد بالايي داشته باشند هم‌چنان به ازاي فروش نيروي‌کارشان مزد مي‌گيرند و تحت فرمان صاحب‌کار خود هستند و کارگر محسوب مي‌شوند.

✅اما در نظام سرمايه‌داري کارگران زيادي وجود دارند که دستمزد دريافت نمي‌کنند و به صورت رايگان کار مي‌کنند، مانند زنان خانه‌دار. آن‌ها در جريان مراقبت و اداره‌ي امور خانواده، حجم قابل توجهي از کارِ بدون مزد را انجام مي‌دهند. اين کار بدون مزد زنان خانه‌دار را مي‌توان و بايد جزء "هزينه‌ي توليد‌ کارگران" دانست که مي‌بايست به صورت خوراک، پوشاک، نگه‌داري از فرزندان و مراقبت از کارگران باشد تا آن‌ها براي کارِ مزدي روز بعد آماده شوند. بنابراين‌ زنان خانه‌دار هم بايد حق و حقوق خود را متحدانه از طبقه‌ي حاکمه‌ي جامعه‌ي خود، خواستار شوند.

✅بنابراين در نظام سرمايه‌داري بيش‌ترين تعداد افراد جامعه را کارگران‌ تشکيل مي‌دهند. کارگران‌ طبقه‌ي اصلي و اکثريت هر جامعه‌اي را شامل مي‌شوند.باقيمانده افراد جامعه که درصد بسيار کمي را تشکيل مي‌دهند، هيچ‌گونه کاري انجام نمي‌دهند و نقشي در توليد‌ ندارند و از قِبَل کار ديگران به صورت انگل‌وار زنده‌گي مي‌کنند. نتيجه اين‌که عمده‌ترين شکل کار در نظام سرمايه‌داري به صورت کار براي ديگري و يا آماده کردن افراد به منظور کار براي ديگري انجام مي‌شود.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر