عروج سرمایه مالی همراه با فروپاشی تولید ارزش اضافه - و معضل به تصویر کشیدن آن در مخروبه های بازار جهانی (۱)

نوشتۀ: امیر اسدی
Write a comment

ایا این هند، ایران وبقیه حاشیه کاپیتالیستی است که با روشنگری فرهنگی وارد جهان با فرهنگ غرب میشود و از این طریق جنوب هم دوره رکود و فقر را پشت سر گذاشته و تا چند دهه دیگر پس از طی راه غرب سطح زنگی اروپایی به حلبی اباهای تهران، کلکته، نایروبی ویا ادیس ابابا راه پیدا میکند؟ و یا بر عکس این اکثریت عام اروپا ـ امریکایی مراکز کاپیتالیستی هستند که در اینده ای نزدیک هر روز بیشتر به وضعیت بیخانمانان کلکته نزدیک میشوند؟

1 - جنون بازار آزاد

از اواسط دهه ۸۰ با روشدن هر چه بیشتر ورشکستگی مالی، سیاسی و مدیریتی بلوک شرق بموازات رونق بورسها در غرب و بخصوص جا اندازی و اغاز پروسه تولید میکروالکترونیکی در بلوک غرب برای عده ای کم ولی صاحبنظر، شکست و پایان بلوک شرق و تثبیت بلوک ترانس اتلانتیک دیگر محرض بنظر میرسید. با فروریختن دیوار این ارزوی قدیمی سوبژکت سفید ـ غربی ـ مردسالار بواقعیت پیوست. به فاصله چند ماه دولتمردان دست دوم و سوم ناتو در پایتختهای بلوک متلاشی شده شرق به عربده کشی علیه مارکس و »کمونیسم« مد نظرشان دست زدند و جامعه شناسان و دیگر روحانیون بنیادگرای بازار جهانی هلهله »پایان تاریخ« سر دادند. این عالمان و ژورنالیستهای اکابریشان از نیویورک تایمز تا ورق پاره های محلی در هر ده و کوره المان نقش انجیل مقدس را به عهده گرفتند و قول سعادت و تعالی بشریت را در شکل کالایی ـ پولی بازار ازاد دیگر اکنون جهانی میدادند. جای انسانیت خالی،  دورانی بود پر از پارتی و وعده و وعید. وعده و وعیدهایی که نه من نه امثال من، مانند خواننده ای که امروز به اینجا مراجعه میکند، حتی مخالف، احتمالا ذره ای از ان را باور کرد.

در نگاه اول حق با برنامه ریزان، استراتژیستها، چاقوکشان ناتو و ژورنالیسم عامگرای غربی بود. البته پیروزی ابدی ابلیسان بازارازاد مرد سفید غربی کمی مضحک بنظر میرسید. و دست بر قضا فروپاشی سوسیالیسم پادگانی بلوک شرق فروپاشی خود بلوک بازمانده را نوید میداد. چرا که اساس تولید و مصرف در دو بلوک یکی بود: تولید کالا و مصرف کالا برای تولید ارزش اضافه، دوام طولانیتر بلوک ترانس اتلانتیک فقط در رقابت از طریق بازار بود که در شرق خبری از ان نبود. سوال ساده بود، ایا رقابت در سطح جهانی، اینک دیگر با یک بازار واحد ضمانتی برای حیات ابدی ـ الهی سرمایه بود؟

ایا این هند، ایران وبقیه حاشیه کاپیتالیستی است که با روشنگری فرهنگی وارد جهان با فرهنگ غرب میشود و از این طریق جنوب هم دوره رکود و فقر را پشت سر گذاشته و تا چند دهه دیگر پس از طی راه غرب سطح زنگی اروپایی به حلبی اباهای تهران، کلکته، نایروبی ویا ادیس ابابا راه پیدا میکند؟ و یا بر عکس این اکثریت عام اروپا ـ امریکایی مراکز کاپیتالیستی هستند که در اینده ای نزدیک هر روز بیشتر به وضعیت بیخانمانان کلکته نزدیک میشوند؟ البته با توجه به شرایط اقلیمی بیخانمانی در هند بسیار مطبوعتر از ان در زمستان تورونتوست. جای وجدان بشریت خالی، هنوز قلم مرد سفید روی چوبهای بغارت رفته جنگلهای امازون خشک نشده بود، که اولین نشانه های بی برو برگرد جهان سومی شدن کشورهای ملوس غربی دیگر غیرقابل انکار بود. از همان ابتدای پیروزی الهی ـ ابدی سرمایه بازاری غربی در دهه ۹۰، در جستجوی استراتژی غارت و استثمار، روحانیون الهیات بازار ازاد بدون تعارف به تحسین و تمجید از استثمار و بی حقوقی نیروی کار در جهان سوم پرداختند. «کمیسیون اینده ایالت بایرن المان» در انزمان در نتیجه گیری خود نوشت: «سر مشق و نمونه انسان شاغل غربی ان کودک بادکنک فروش در سر چهارراههای دهلی نوست، که مسکن، بیمه، بازنشستگی و دیگر احتیاجات خود را بدون دولت تامین میکند. این کاراکتریستیک بشر اینده در غرب باید باشد.« چپ سابق رادیکال حاشیه که اکنون دیگر در بهترین حالت سوسیال دمکرات شده بود، پس از چند دهه ارمانگرایی و با تجربه شکست دیوار دیگر تحمل دیدن این معضل را نداشت. چند بار توهم در یک بیوگرافی ۴۰، ۵۰ ساله؟ بس است، رفقا پیش به دامان ارزشهای دموکراتیک.

۲۸سال بعد شخصا با یک بیخانمان سفیدپوست امریکایی درآفریقای جنوبی اشنا شدم که بدلیل سرمای ویسکانسین به ژوهانسبورگ امده بود و از طریق باقیمانده های دستفروشان سیاه تغذیه میکرد. و اینگونه کمدی پرده اول به یک تراژدی گلوبال تبدیل شد.

2- نگاه مبهوت به غرب و معضل نا همخوانی واقعه و ذهنیت

تراژدی تبدیل دو سیستم به یک سیستم و باقی ماندن نمونه بدتر دو سیستم یعنی غرب برای بشریت تراژدی اصلی نبود. با تمام تخریب و نابودی که دیگر سوراخ سوزنی برای ارامش و یا فاصله گیری از برکات سیستم روانی بازار ازاد باقی نمیگذاشت، هنوز این پایان ماجرا نبود. معضل اصلی و در واقع حتی برد غرب در غلبه بر روح و ارزشهایی بود که برای بشریت امکان مقاومت را پدید می اورد. اینبار دیگر دولتهای دمکتراتیک جانی و غارتگر غرب مفاهیم را ممنوع نکردند، نه فقط چون نمیتوانستند، بلکه به تغییر مفاهیم دست زدند. برای نمونه مفهوم رفرم جنبش ۶۸ که برای اصلاحات و به نفع نیازمندان بود، به اصطلاحی برای خصوصی سازی و کلا حمله و بازپسگیری حقوق عام تبدیل شد. »ما مخالف رفرم نیستیم، بلکه رفرم (مثلا) خصوصی سازیست.«

نئولیبرالیسم از طریق یکسان کردن بازارهای کار و کالا در ابعادی بی سابقه و به مراتب خشن تر از دوران "باصطلاح انباشت اولیه" فروشنده نیروی کار را بدون هیچگونه پنهانکاری به کالایی تبدیل کرد که در صورت عرضه زیاد ان مانند کالا میتوان و حتی در صورت لازم باید نابود کرد. ان چیزی که به غلط بعنوان نئولیبرالیسم مطرح و جا انداخته شد در حالیکه نئولیبرالیسم فقط لیبرالیسم در شرایط بحرانی مرگبار برای تولید و ادامه حیات نرخ سود است. این ادامه لیبرالیسم در شرایط نبود نیروی مقاوم و بحران مرگ و زندگی برای انباشت سرمایه است. بعبارت دیگر و صریحتر، اصلیترین دستاورد نئولیبرالیسم تبدیل بازار کار به عرضه اندیویدوالیستی نیروی کار بود. فروپاشی بلوک شرق از این زاویه بسیار مخربتر از ان بود که تصور میشد. مدت زمانی مضحک بودن ادعاهای ترانس اتلانتیکی ومقایسه ان با داده ها و ملزومات اقتصادی پس از مدت کوتاهی آشکار شد. سورپرایز تاریخی در ان بود که دست رو شدن دیگر ضمانتی برای نقد اجتماعی نبود.

تراژدی اصلی یک بختک بود: هر چه سرعت حرکت جوامع غربی بسمت فقر و فلاکت جنوب بیشتر میشد، همزمان چپ مناطق حاشیه کاپیتالیستی، از جمله چپ ایران، روح و روان غربی بازار ازاد را بیشتر درآغوش میکشید. کد این تغییر ارزشها تبدیل و اصلی کردن مشکلات فرهنگی، با پیش فرض ناخوداگاه و غلط برتری فرهنگ غربی، مثل ازادی جنسی بجای مشکلات طبقاتی بود وهست. بدون توجه به اینکه فرهنگ در غرب دو رکن اساسی دارد: علم گرایی متعصبانه و تبدیل ان به سرمایه در خدمت به یوغ کشیدن طبیعت و انسان بعنوان جزیی از طبیعت. بقیه فرهنگ دکوراسیون است. از کیمونوی ژاپنی تا موزیک اوای وحش راک. مهم تبدیل به کالا شدن است و تولید ارزش اضافه. برای همین تولید مین ضدنفر در المان برای کودکان انگولا همانقدر ارزش (ارزش بمعنای کاپیتال مارکس: زمان مصرف شده در تولید کالا) دارد که تولید دارو. سوالی که اینجا مطرح میشود اینست که چرا ذهنیت درعلمی ترین دوره حیات بشریت نه فقط از واقعیت عقب است، بلکه حتی برخلاف واقعیات جهان را تصور میکند. عقب بودن و زمان لازم داشتن یک نکته، بیش از ۶۰ جنگ را در جهان مثبت دیدن، فقط از ذهنی میتواند تولید شود که پایان جهان را میتواند تصور کند، پایان و در همپاشی جهان سرمایه داری را هرگز!

3- نرخ نزولی ارزش اضافه و عروج سرمایه مالی

بوجد آمدن روح و روان غربی ازامپولسیون (درهمفروپاشی) سرمایه داری بدون بازار بلوک شرق مقدمتر از دلایل تخاصم ایدئولوژیکی از نیاز مبرم اقتصاد غرب به بازارهای جدید سرچشمه میگرفت. جابجایی نقش سرمایه مالی و سرمایه تولیدی (که همواره به یکدیگر محتاج بوده اند) در شکل عروج بورسهای مراکز کاپیتالیستی به تنهایی نمیتوانست پاسخگو باشد.

ترکیدن حباب مالی سال ۱۹۸۹ در ژاپن در نتیجه قرداد پلازا (۱۹۸۷) برای پایین اوردن مازاد تجاری ژاپن و المان در مقابل امریکا میرفت که امپولسیون بلوک شرق را تبدیل به سقوط بخشی از خود غرب بکند. این قرارداد بین ۵ کشور امریکا، ژاپن، المان، انگلیس و فرانسه برای پایین اوردن ارزش دلار درمقابل ین ژاپن و مارک المان بود. با بالارفتن ارزش ین سیل سرمایه برای سود بانکی وارد ژاپن شد بدون انکه نیازی برای ان به این مقدار عظیم باشد. همزمان ولی صادرات گران و واردات بخصوص از امریکا ارزانتر شده و بدین طریق مازاد تجاری کمتر میشد. از طریق تراکم پولی که دیگربصورت مستقیم در تولید نقشی نداشت بهای چند هزار متر زمین در توکیو به ارزش کل کانادا و یا کالیفرنیا رسید.(۱) همزمان بهای جای پارک اتوموبیل در ژاپن تا ۷۰ هزار دلار در هر متر مربع رسید.

اگر هدف قائم به ذات سرمایه و سرمایه گذاری، تولید ارزش وارزش اضافه و از اینطریق آکومولاسیون (انباشت) است و تولید ارزش اضافه فقط در پروسه تولید از طریق استثمار نیروی کار اتفاق میفتد، چرا این حجم سرمایه دیگر در تولید بکار نمیتوانست گرفته شود؟ جواب ساده است، سرعت تحولات تکنولوژیکی و استفاده از میکروالکترونیک بخاطر رقابت در سرعت تولید، که طبیعتا رعایت نکردن ان به ورشکستگی در بازارهای جهانی منجر میشد، دیگر اجازه استفاده از کمیت بالای نیروی کار را نمیداد.

اگر خطر ورشکستگی از طریق تولید ارزش اضافه کمتر (زمان کمتر برای تولید کالا) برطرف میشد، ولی همزمان هدف از تولید،  تولید ارزش اضافه است، سیستم انباشت با یک تناقض بنیادی مواجه میشود.

نرخ نزولی ارزش اضافه که دیگر دورانی نیست، بخاطر مثلا بالارفتن قیمت نیروی کار، بلکه تاریخی است، یعنی بازگشت ناپذیر، چرا که بکارگیری تکنولوژی میکروالکترونیک و اینترنت دیگر نمیتواند از حافظه بشر و همراه با ان از تولید کالا حذف شود. بر عکس، نه فقط پروسه انقلاب میکروالکترونیکی برگشت ناپذیر است، بلکه هر روز با سرعت تصاعدی وارد قلمروهای جدید تولید میشود.

راه حل چه بود؟ از زمان پیدایش اولین مانوفاکتورها در لومباردی ایتالیا تا امروز مقصد، انباشت سرمایه از طریق تولید ارزش اضافه بود،  اگر زمان لازم برای تولید کالا= ارزش کالاست (مارکس، جلد اول کاپیتال) ولی حیات کل سیستم در گروی پایین اوردن ان است، انباشت سرمایه با معضلی بنیادی روبرو میشود، که دیگر تابعی از نوسانات بازار نیست که هیچ، بلکه خود اساس رقابت در بازار میشود.انباشت که دیگر در تولید نمیتوانست،  پاسخگوی شکوفایی اقتصاد کالایی باشد، باید لااقل بصورت توهم واقعیت مادی پیدا میکرد و شبیه سازی (سیمولاسیون) میشد. بورسهای مالی مکان اصلی انباشت شدند، انباشتی که دیگر ضامنی بود تا چرخه تولید نخوابد. و بدین طریق سرمایه مالی عروج پیدا کرد و راه نجاتی برای کل تولید و همراه با ان سرمایه تولیدی شد. چرا که سرمایه مالی انباشت خود را در بازارهای بورس سیمولاسیون میکرد. در واقع عروج بورسها ان ارزش اضافه ای را که دیگر در پروسه تولید از طریق استثمار نیروی کار بدست نمیامد را، برای سرمایه تولیدی قول میداد و بدین طریق خود علت تولید میشد. ابعاد این جابجایی بدون اعتراف به ان تا جایی بود که ازدهه ۹۰از کنسرن زیمنس المان بعنوان «بانک با بخش تولیدات الترونیکی« یاد میشد. طبیعتا بدون رفلکسیون ان. در واقع عروج بورسها در مرکز (بخصوص شاخص نیکای ژاپن، داکس المان و داو جونس امریکا) وعده و وعیدی برای ارزش اضافه در اینده است. غافل از انکه بدینطریق اینده تولید و جهان سرمایه دیروز بود و امروز اینده را مصرف میکند. آینده ای که فقط با نابودی میکروالکترونیک و بازگشت به قبل امکان پذیر است و بهمین خاطر اینده ای در ادامه انباشت در کار نیست.

انتقادات چپ به سرمایه مالی که امروز راست اروپایی انتی سمیتیستی (ضد یهود) هم خود را در ان شریک میبیند، فقط نشان از درک کوتاه او نیست. این ارزوی بازگشت بدورانیست که دیگر برنمیگردد و همزمان نشاندهنده این واقعیت است، که این چپ همواره با ایده الها و مفاهیم بورژوایی به جنگ واقعیات بورژوایی رفت. چرا که انتقاد به سرمایه مالی و در کنار ان »ولع و حرص« بورس بازان و دلالان سرمایه مالی درنوستالژی تولیدیست که بدون کنترل سرمایه مالی بخودی خود بهتر از بورسها و سهامدارانش است. انگار کمپانی های بزرگ جهانی، مانند مرسدس بنز و یا زیمنس، کمتراز حباب سرمایه مالی درتخریب جهان مسئولند.

اصلیترین شاخص شکست جابجایی سرمایه تولیدی و مالی و عروج سرمایه های بین المللی رشد قروض جهانی بمعنای مصرف آینده درزمان حال میباشد:

توسعه قرض جهانی به هزار میلیارد دلار (2)

 

بخشهای مختلف قرضهای جهانی به هزار میلیارد دلار ۲۰۱۶

 

شخصی

شرکتها

بانکها

دولتها

کشورهای مرکزی

۳۱

۳۶

۴۵

۱۱۴

کشورهای حاشیه

۹

۲۶

۹

۴۷

کل جهان

۴۰

۶۲

۵۴

۱۶۱

 

علیرغم تشکیل بازار واحد جهانی، همراه با عروج سرمایه مالی، سیستم رقابتی بازارآزاد با قرض، که چیزی دیگری جز از دست اندازی و مصرف اینده نیست، وارد آخرین کوما میشود. فتیشیسم نیروهای مولده برای اولینبار در تاریخ بخطر افتاده است. این بحران برای بشر برای اولینبار بعد از رنسانس هم شانس و هم خطر است. یا سوسیالیسم یا بربریت در شکل جنگ جهانی داخلی!

پروژه ای که بعنوان مدرنیسم ازقرن ۱۴ و ۱۵ میلادی از دامان رنسانس متولد شد، امروز بعنوان یک پدیده تاریخی بپایان خود نزدیک میشود. پروژه مدرنیسم برخلاف تعبیر رایج پروسه فقط فرهنگی تا امروز نبوده، بلکه پروسه تثبیت روابط کالایی ـ انباشتی سرمایه در جهان بوده است. درهم فروپاشی بازارهای جهانی بعنوان فرم کاپیتالیستی سلطه سرمایه بر تاریخ و طبیعت ما را به محل تولد او بازمیگرداند.

4- موسی بن مُبِیکی و تاسیس بازارهای جهانی مدرن: رنسانس و قتل توماس آکوین در سوفالا برای زردچوبه 

روزچهارشنبه ۱۱ اسفند سال ۸۷۶ شمسی، معادل ۲ مارچ ۱۴۹۸ میلادی در بازار جزیره ای خرد در جنوب شرق آفریقا ناگهان هلهله ای افتاد. فروشنده ها اجناس خود را باعجله جمع میکردند تا به بندر بروند و با چشم خود ببینند، خبری را که مشتریان با آب و تاب جار میزدند. آدمهایی بلوند، با چشمانی آبی، با ۴ قایق به بزرگی کوه ها وارد جزیره شده اند. سلطان موسی بن مُبِیکی، که بیشتر نقش کدخدایی مرفه را داشت، پذیرایی مجللی از انان میکند. موسی بن مُبِیکی که خود تاجری از جنوب ایران یا عمان بود، میدانست این راه چه مشقاتی دارد. فرمانده و یا از چشم بومیان ریش سفید انان شخصی میانسال بود بنام واسکو دا گاما، دریانوردی از پرتغال. فرمانده ۴ کشتی تجاری و ۱۷۰ نفر همراه. اینان نه فقط اولین سفیدپوستانی بودند که در این منطقه ظاهر شدند، بلکه واسکو داگاما اولین اروپایی بود که موفق شد »دماغه امید نیک« افریقای جنوبی را دور زده و از اتلانتیک وارد اقیانوس هند شود.

داگاما وارد منطقه ای شد که تا شاخ آفریقا زنجیره ای از سلطان نشینان ایرانی و عرب مهاجر را که بخشا تاسیس آنان به پیش از ۱۰۰۰ سال قبل (قبل از اسلام) بازمیگشت. شهر سوفالا در مرکز موزامبیک امروزی جنوبیترین بندر تجاری این زنجیره بود. مدتی بعد واسکو داگاما جزیره سلطان نشین موسی بن مُبِیکی را به سمت مومباسا و مالیندی به مقصد هند ترک کرد. موسی بن مُبِیکی برای پرتغالیها نامدهنده جزیره شد: جزیره موزامبیک در ایالت نامپولا در شمال موزامبیک کنونی. بعدها کل این منطقه بنام موزامبیک معروف شد. ثروت این منطقه در تبادل منسوجات و ظروف هند و چین با عاج منطقه زامبزی وطلای زیمبابوه بود. زبان منطقه تا امروز سواهیلی است، که در اصل بانتو با تاثیرات عربی میباشد. سواهیلی فقط نامی برای زبان نیست، بلکه فرهنگیست در تمام سواحل شرق افریقا با ترکیبی از عناصر ایرانی ـ عربی. برای مثال جشن نوروز ایرانی در جزیره زنگبار تانزانیا که تا امروز بدلایل نامعلوم در تابستان برگذار میشود.

از راست به چپ: ۱ـ خط مشکی؛ مسیر اولین گذار از دماغه امید نیک ۲ـ واسکو داگاما ۳ـ بازارهای ایرانی ـ عربی در شرق آفریقا در قرن ۱۵ بخشا با سابقه ای قبل از اسلام.

دا گاما در تاریخ جمعه ۳۰ اردیبهشت ۸۷۷ شمسی (۲۰ می ۱۴۹۸ میلادی) وارد کلکته میشود. علیرغم اخطار تجار مسلمان به پادشاهان هند داگاما تجارت کوتاهی انجام میدهد و در راه بازگشت یهودی لهستانی الاصلی را که تمام منطقه تا اسکندریه مصر را نه فقط میشناخت بلکه با بازارهای ان آشنا بود را بزور با خود میبرد،  او را غسل تعمید میدهد و حتی اسمش را هم به گاسپار داگاما تغییر میدهد! این شخص بعدها بعلت اطلاعات و تسلط به زبانهای گوناگون ازعربی تا فارسی مترجم دربار مانوئل پرتغال شده و در سفرهای بعد نیز شرکت میکند.

تابستان ۸۷۸ شمسی (۲۰ می ۱۴۹۹ میلادی) دا گاما به لیسبون بازمیگردد. این سفر اولین سفر سوبژکت کولونیالیستی است، که با دقتی بی نظیر جزییات ان درحین سفرمکتوب شد. اهمیت این سفر برای یکی از دو ابرقدرت انزمان در کنار اسپانیا، بواقعیت پیوستن تقسیم جهان بود. سنگ بنای داگاما برای ۵۰۰ سال اینده چنان پادشاه مانوئل را بوجد اورد که پس از بازگشت داگاما اول لقب »المیرانته دو مار داس ایندیاس« (ادمیرال دریای هند) به او و به خود لقب نه چندان کوچک »پادشاه پرتغال و الگورو، بزرگوار گینه وفاتح حمل و نقل و تجارت اتیوپی، عربستان، ایران و هند« را داد.

با نگاه به نقشه پایین ولی این القاب مضحک بنظر نمیرسند. تقسیم جهان نو آغاز عملی پیدا کرد. قرارداد توردسیلا (۱۴۹۴) تصحیح قرارداد ۱۴۹۳بود که در ان علاوه بر مرز جنوب و شمال ۱۴۷۹ دامنه قلمرو پرتغال را به برزیل بسط داد.. با پایان سلطه خدا بر جهان، رنسانس بازارهای جهانی را به خدایی رساند. پایان قرن ۱۵ با شروع سلطه پرتغال در شرق واسپانیا درغرب جهان مصادف شد.

از بالا به پائبن، از راست به چپ: بر اساس تصمیم پاپ (1493)، بر اساس قرارداد تودسیلا (1494)، در اختیار اسپانیا، براساس قرارداد آلکاچوواز (۱۴۷۹)، در اختیار پرتغال، پرتغال، اسپانیا

جنوبیترین نقطه تجارت ایرانی ـ عرب، راست: جنوب سوفالا، بازاروتوـ چپ: ویلانکولوس، موزامبیک. بهمن و اسفند ۱۳۹۳ شمسی.

دو سال بعد ماموریت دوم سفر به هند پرتغال تحت فرماندهی پدرو آلوارز کابرال با ۱۳ کشتی و بین۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ نفرخدمه که به دلیل مسیر باد و شرایط جغرافیایی دور از غرب آفریقا انتخاب شده بود، منجر به »کشف سرزمین صلیب مقدس«، برزیل شد. این سفر تولد خشونت در بازارهای جهانی بود. پس از توقفی کوتاه در جنوب غرب اتلانتیک کابرال در سپتامبر ۱۵۰۰ وارد هند شد. کابرال که با رضایت سلطان کلکته انبار و محلی برای پرتغال ایجاد کرده بود، خواستار مونوپل تجارت در منطقه بود. تجارت کم و بیش ارام چند قرنه تجار هندی، عرب، ایرانی و چینی با سیستمی دقیق از شرق چین تا سوریه و اسکندریه و از انجا تا ونیز ایتالیا میرفت که با ورود پرتغال نابود شود. کابرال که با مخالفت سلطان کلکته برخورده بود، یک کشتی تجارعرب حامل فلفل را که در حال ترک بندر بود، گروگان گرفته و سرنششینان ان را بقتل میرساند. در جواب مسلمانان منطقه به انبار پرتغال حمله میکنند و ان را نابود میکنند. کابرال برای انتقام حدود ۱۰ کشتی تجار مسلمان را اتش زده و حدود ۶۰۰ نفر از مسلمانان را بقتل میرساند. فردای انروز تمام کلکته را زیر اتش توپخانه خود گرفته و بندر را بسمت پرتغال ترک میکند. این اولین خاطره خوش تمدن اروپایی برای »بی تمدنان اسیایی« بود. تاسیس بازاهای رقابت جهانی با قتل عام در اقیانوسهای جهان همراه شد، خشونتی که تا امروز با ماموریت ناتو در شرق افریقا ضمانتی برای چپاول جنوب است.

سوفالا و سلطان نشین موسی بن مُبِیکی، بهار ۱۵۰۲ میلادی: دا گاما با ۲۲ کشتی جنگی وارد میشود. بعد از قتل عام و ایجاد رعب و وحشت در موزامبیک اولین پایگاههای نظامی غرب را در منطقه تاسیس کرده و راهی هند میشود. اواخر پاییز ۱۵۰۲ داگاما وارد کلکته میشود. بومی ها و تجار مسلمان که خبر ورود او را شنیده بودند با ۱۰۰ قایق جلوی مجهزترین کشتیهای جنگی انزمان در بندر کلکته شانسی نداشتند. داگاما بنام درگیری با کفار مسلمان دست به قتل عامی فجیع میزند، از جمله قتل حدود ۶۰۰ نفر زن و بچه که در چند قایق راهی مکه بودند. البته پس از جدا کردن ۱۷ پسر خردسال برای مسیحی کردن انان.

خشونت بعنوان عنصر اصلی بازارهای مدرن فقط رو به بیرون نبود. قتل عام، تجاوز و زورگویی به دهقانان با تاسیس اولین مانوفاکتورها در اروپای رنسانس هم عنصر اصلی رشد »نیروهای مولده بود«. مارکس دراین مورد مینویسد: »بدین ترتیب دهقانان با زور و خشونت از مزرعه بیرون رانده شده، واز طریق قانونی تروریستی به بیخانامان تبدیل شده، برای سیستم کار مزدی به شکنجه شدن و لعنت شدن، مجبور شدند.« (مارکس، جلد اول کاپیتال، المانی، صفحه ۷۶۵، چاپ ۱۸۹۰،۱۹۶۵)

نطفه انسان رنسانس در پایان پاییز قرون وسطی در قرن ۱۲ و ۱۳ گذاشته شد. از انزمان تا پایان قرن ۱۵ و یا ۱۶ رابطه انسان با طبیعت و بالطبع با بقیه انسانها و موجودات تغییر کرد. این تعویض، تغییر ارزشهایی را بدنبال داشت، که محدود به رابطه با تکنیک و فنون نمیشد و از طرف دیگر این نگاه جدید به جهان خود در توسعه و انبساط تکنیک نقشی اساسی داشت. از قرن ۱۲ معنا و جایگاه کسب و کار، وقت و زمان، نقش اخرت و یا تصور نقش اخرت در زندگی اجتماعی دچار تغییری اساسی شد و با این تغییر پروسه ای شروع شد، که با تمام خصلتهای خوب و بد تا امروز زمین اساسی درک ما را از جهان تعیین میکند. مهمترین تغییر در ظهور درکی جدید از زمان و همراه با ان جابجایی جایگاه پول در زندگی اجتماعی بود.

تمام قرن ۱۳ مملو از شورشهای کارگران، بناها، نساجان و دیگر روزمزدبگیران مانوفاکتورها از جنوب انگلستان و گنت هلند تا شمال ایتالیا و منطقه کاتالونی علیه ساعتهای قدیم بود که دیگر نه ۲ بار در روز بلکه چندین بار به صدا در امده تا مفهوم جدید وقت را که دیگر وقت و زمان صاحبکار بود را گوشزد کنند.

توماس اکوین اولین و تنها کسی نبود که بهره و بهره خواری را جزیی از گناهان کبیره میدانست ولی او جز اولین کسانی بود که پدیده بهره و نزول را به زمان پیوند داد و نزولخواری را و وقت و زمان دزدی از دیگر برادران وهمنوعان خود اعلام کرد. ۵ قرن بعد مارکس ارزش اضافه را زمانی دانست که سرمایه دار ازتصرف کارگر به تملک خود میکشاند. قرن ۱۳ به گفته ژاک له گوف قرن عدالت، عدالتخواهی و گرهخوری عدالت و سیاست است. این جدال در پایان قرون وسطی و طلوع رنسانس بصورت قطعی در قرن ۱۵ با عادی شدن بهره و نزولخواری بپایان رسید. کلیسا که از زمان لئوی کبیر قرن ۵ نزول و بهره خواری را با مرگ یکی میدانست و فقط ۳ نوع بشر، سرباز، کارگر و روحانی را برسمیت میشناخت، دیگر جایی در تعیین تاریخ نداشت.

بدین ترتیب جدال داگاما با انسان ماقبل رنسانس با قتل توماس اکوین به »سود« بهره و نزول در سال ۱۵۰۲ در موزامبیک بپایان رسید. انسان مدرن با قتل برای سود و بهره وارد صحنه شد.

 

 

امیر اسدی

بهمن ۱۳۹۶، ژانویه ۲۰۱۸

 

(۱) https://www.fuw.ch/article/die-aktien-und-immobilienblase-in-japan/

(2): منبع http://www.faz.net/aktuell/finanzen/anleihen-zinsen/weltwirtschaft-schulden-in-der-welt-wachsen-schnell-14960833/infografik-die-schuldenlast-14961015.html

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر