در نکوهش فساد یا در ستایش فساد؟ - در باب هزیمت پیشمرگه های قهرمان

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

زیر چتر حمایت هوائی ناتو، اقلیم به گلخانه ای محفوظ برای پرورش انواع باکتری هائی بدل گردید که سرمایه داری گندیدۀ جهانی با خود به ارمغان آورده بود. کردستان عراق یکسره به بازار مکاره ای تبدیل شده بود که در آن انواع و اقسام اجناس بنجل سرمایه داری پسین معاصر به وفور یافت می شد. بیش و پیش از همه وجدان و شرف و آرمان بود که در این بازار چوب حراج می خورد.

1

"فساد بد است. فساد زندگی انسانها را بر باد می دهد. فساد اخلاقی نیست. دولت باید با فساد مبارزه کند. فساد باعث فقر و فلاکت و بدبختی انسانها است. فساد چه و چه و چه است". راستی؟ راستی فساد واقعا به همان اندازه بد است که معلمان اخلاق و فرهیختگان موعظه می کنند؟ آری فساد بد است. حتی از اینها بدتر هم هست. اگر چنین نبود خیل انبوه سیاستمداران ریز و درشت، چپ و راست، معمم و مکلا، لیبرال و اقتدار گرا، سوسیال دمکرات و محافظه کار، ناسیونالیست و یونیورسالیست این همه بر علیه آن کمپین راه نمی انداختند. اگر بد نبود سازمان محترم ملل مبارزه با فساد را از ارکان حکومت ورزی مدرن جهان پسا جنگ سرد معرفی نمی کرد و سازمان شفافیت بین المللی (transparency international) هر سال ما را با گزارش دقیق پیشرفت و پسرفتهای مبارزه با فساد در سرتاسر جهان معرفی نمی کرد و ما هم نمی دانستیم که مثلا سوئد و فنلاند خوبند و سودان و تانزانیا بد و همۀ بدها باید از خوبها یاد بگیرند. آری فساد بد است. خیلی هم بد است.

می ماند فقط یک سؤال کوچک. مثلا از منظر یک زندانی چگونه است؟ آیا باز هم فساد بد است؟ زندانبان فاسد بهتر است یا زندانبان با وجدان و وظیفه شناس؟ راستی کدام یک بهتر است؟ زندانبان فاسد البته فاسد است، فاقد معیارهای اخلاقی والای وظیفه شناسی و خدمت وفادارانه است. به دستمزد "شرافتمندانه" اش اکتفا نمی کند و مدام در جستجوی "سوء استفاده" از موقعیت خویش برای پیدا کردن ممر درآمدی اضافه بر دستمزد است و این ممر را هم در معامله با زندانیان جستجو می کند. بیشرف است و از موقعیت زندانیان سوء استفاده می کند و برای آنان سیگار و کتاب و حتی مواد مخدر وارد می کند و دولا پهنا به آنان می فروشد. او در وظیفه شناسی آنچنان حقیر است که حتی مجازاتهای زندانیان را به آنان می فروشد. مثلا اگر زندانی به مجازات با ضربات شلاق محکوم شده باشد، چه بسا زندانبان فاسد بی شرف از او پولی بگیرد و شلاق را به جای پشت او به دیوار بکوبد.

در مقابل زندانبان با وجدان و وظیفه شناس بوئی از فساد نبرده است. خدمتش را به نحو احسن انجام می دهد و راضی به پول حرام هم نیست. با همان دستمزد "شرافتمندانه" روزگار سر می کند و به فرزندان خود هم یاد می دهد که همواره "درستکار" باشند. نه برای زندانی کتاب می برد و نه سیگار. مجازات زندانی را هم به نحو احسن و همانگونه که شغل شریفش اقتضا می کند انجام می دهد. وظیفه شناسی و درستکاری وی حقیقتا شایسته تحسین است.

از منظر زندانی اما سگ زندانبان فاسد شرف صد زندانبان درستکار را دارد. فساد او فرجه ای برای تنفس زندانی است. این روی دیگر سکۀ فساد است. در یونان محکوم به ریاضت کشی، آلمانی های درستکار به این پی بردند که کارمندان فاسد بوروکراسی دولتی یونان با دریافت رشوه ای ناچیز پروندۀ بازنشستگی کارمندان و کارگران را طوری دستکاری می کردند که مبلغ بیشتری به آنان اختصاص یابد و مالیات کمتری به دولت پرداخت کنند. آلمانی های درستکار و وظیفه شناس به آنان آموختند که اگر رویه خود را تغییر ندهند از گرسنگی خواهند مرد. و چنین شد که یونان نیز راه وظیفه شناسی و درستکاری پیشه نمود و مردمان یونان روز به روز از بازنشستگی کمتری برخودار شدند، خدمات درمانی شان را از دست دادند و مالیات بیشتری پرداخت نمودند.

روزهای خوش مردم یونان و بازنشستگی در سن 57 سالگی با ورود "درستکاری" و "وظیفه شناسی" و "مبارزه با فساد" دود شد و به هوا رفت.

نتیجۀ اخلاقی؟ معلمان اخلاق و ایدئولوگها و پروپاگاندیستهای طبقات حاکم دروغ می گویند. فساد شر مطلق نیست. مهم این است که چه کسی فاسد است و نتیجۀ فساد او چیست. برای حکومت شوندگان، فساد حاکمان نه تنها شر مطلق نیست، بلکه می تواند خیلی هم خوب باشد. اصلا مگر میتوان تصور زوال نظام اجتماعی پوسیده ای را کرد که فاسد نشده باشد، که فساد در میان گردانندگان و دست به کاران آن همه گیر نشده باشد؟ نکوهش فساد از سوی وعاظ اخلاق خود حربه ای است برای تثبیت نظام حاکم. پرولتاریا باید فساد را تحلیل کند، دلایل آن را بشناسد و بداند که بر مبارزه طبقاتی چه تأثیری خواهد گذاشت و اگر چنین کند، در دوره های زیادی از فساد حاکمان خرسند خواهد شد. بگذار بگندند، راه برای انقلاب اجتماعی بازتر می شود.

2

کردستان عراق تا آستانۀ جنگی خونین پیش رفت. از 25 سپتامبر تا 15 اکتبر، بیست روز التهاب و رجزخوانی و کشمکش نه فقط کردستان عراق، بلکه کل عراق و کل خاورمیانه را در معرض فاجعه ای به مراتب سنگین تر از تمام حملات داعش قرار دادند.

در روز دو شنبه 16 اکتبر، غائله تا اظلاع ثانوی فروکش کرد. قهرمانان پیشمرگه پس از دو هفته هل من مبارز طلبیدن و بسیج توده ای و تسلیح توده ای و "بیژی کوردستان" و "بیژی اسرائیل" فرار را بر قرار ترجیح داده و گوسالۀ طلائی معبودشان، کرکوک، را با تمام چاههای نفت آن در اختیار دولت عراق گذاشتند. کوه کردایتی موش زائید. آن هم چه موشی. یک موش کور و لنگ.

ماجرای کردستان هنوز تمام نشده است. اما با 16 اکتبر پروندۀ دورانی از خیانت و خباثت و فساد - آری فساد – فعلا بسته شد. کبکبه و دبدبۀ پیشمرگه قهرمان فعلا مالیده شد و رفت پی کارش. اکنون تنها رشادت و جانفشانی کله خر ترین فدائیان آپو است که می تواند اندکی از تتمۀ آبروی بر باد رفتۀ کردایتی را نجات دهد.

پایان موقت ماجرا را همان چیزی رقم زد که در سالهای گذشته به طور مداوم و در ماهها و هفته ها و روزهای گذشته با شتابی افزاینده راه را برای فاجعه هموار می کرد. همۀ این ماجرا، از اول تا آخر تا نمایشی رقت انگیز از جنبشی بود که زمانی با داعیه رفع ستم ملی عرض اندام می کرد و در دوران ظفرمندی بازار آزاد، دوران عریان شدن گانگستریسم سرمایه داری، همه و هر گونه داعیه آرمانخواهی و حق طلبی را کنار گذاشت و به جنبشی از باج بگیران بدل شد. در آستانۀ برگزاری رفراندوم استقلال کردستان عراق، نه از ستم ملی بر کردهای عراق خبری بود که باید برای رفع آن سلاح کشیده می شد و نه از محرومیت. اربیل و سلیمانیه محرومترین شهرهای عراق نبودند، لس آنجلس و لاس و گاس عراق بودند.

از همان نخستین روزهای برقراری ممنوعیت پرواز بر فراز کردستان عراق در سال 1991، "شکوفائی" اقلیم کردستان در پناه بمب افکن های ناتو آغاز شد. میگویند سالی که نکوست از بهارش پیداست و بهار کردستان دقیقا مقارن بود با بهار سرمایه داری گلوبال پسا جنگ سردی. اقلیم میوۀ "نظم نوین" پیروزی بازار آزاد بر اردوگاه رقیب سوسیالیستی، بر هر گونه آرمان برابری و رهائی بشر بود. عصارۀ گندیدگی از همان آغاز در رگهای اقلیم تزریق شده بود. تراژدی ملت کرد در این بود که زمانی از ستم ملی خلاصی می یافت که "رهائی ملی" در گرو لبیک به سردمداران نظم نوین جهانی بود. اقلیم مدیون منجیان جهانی اش یود و منجیان جهانی اقلیم گندیده ترین نیروهای تاریخ بشر بودند. اقلیم نمی توانست نگندد. و همین هم شد.

آمنون لرد صهیونیست، دوست دیرین ملت کرد، از این می نالید که کردها بورژوا شده اند و جنگیدن را فراموش کرده اند. اما این فقط نیمی از حقیقت بود. نیمۀ دیگر حقیقت در آن بود که این طبقۀ تازه به دوران رسیده حتی ذره ای از میراث بورژوازی انقلاب فرانسه را با خود حمل نمی کرد، برعکس بدترین سنن عشیرتی کردستان را به عنوان میراث ملی خویش با خود وارد دوران پسا جنگ سردی کرد. این طبقۀ تازه به دوران رسیده نه تنها دائره المعارف دیدرو و ولتر را پشت سر خود نداشت، بلکه حتی از میراثی مثل انقلاب مشروطه نیز برخوردار نبود. این طبقه ای نبود که در نبرد بی امان با فئودالیسم رشد کرده باشد، حاصل پوست اندازی و دگردیسی زمینداران و رؤسای عشایر و قوم و خویشان آنان بود. تخم این طبقه از همان آغاز لق بود. طبقۀ تازه به دوران رسیده ای که "باصطلاح انباشت اولیه" آن نه حاصل لشگرکشی هایش به آنسوی آبها و غارت طلای سرخپوستان بود و نه با کشیدن شیرۀ جان انبوه پرولتاریای از زمین کنده شدۀ ایرلند و اسکاتلند. نه، این طبقه تازه به دوران رسیده برای انباشت اولیه اش حتی زحمت سوار شدن بر کشتی های بادبانی را هم به خود نداد، طلای مورد نیاز آن خود از آن سوی اقیانوس به جیب گشاد آن سرازیر شد.

این طبقۀ تازه به دوران رسیده طفیلی طلیعۀ دوران نظم نوین جهانی و انگلی بود که در لابلای شکافهای منطقۀ خویش پروار شد. عیش این نوکیسگان بر درد و رنج همسایگان آنان بنا شده بود. نخستین کاروانهای امداد رسانی دوستان جامعۀ جهانی درست در زمانه ای وارد اقلیم عزیز دردانه می شد که بیش از نیم میلیون کودک عراقی در نتیجۀ تحریمهای قساوتمندانه حامیان آنسوی اقیانوس کردایتی جان می سپردند. تازه به دوران رسیده های کردایتی، سران عشایر و زمینداران و ابواب جمعی شان، بدون دادن هیچ زحمتی به خود به منبع انباشت اولیه شان دست یافته بودند. اقلیم همان بهشت برینی بود که جویهای عسل در آن روان می گردید و دور تا دور آن با جهنم محاصره شده بود.

و سهم این بورژوازی نوکیسه در برپاکردن آن بهشت چه بود؟ جنگ بر سر سهم بیشتر از غنائم بادآورده. سرتاسر دهه نود میلادی را دو حزب بزرگ اقلیم در جنگ با یکدیگر به سر بردند. کیکی که باید تقسیم می شد به اندازه کافی بزرگ نبود. همۀ املاک و مستغلاتی که بعثی ها بر جا گذاشته بودند، تمام اموال دولتی عراق که با خروج سازمان اداری دولت مرکزی به غنیمت دو حزب پرافتخار کردایتی در آمده بود، برای سیراب کردن عطش پایان ناپذیر این مبارزان نستوه کافی نبود.

زیر چتر حمایت هوائی ناتو، اقلیم به گلخانه ای محفوظ برای پرورش انواع باکتری هائی بدل گردید که سرمایه داری گندیدۀ جهانی با خود به ارمغان آورده بود. کردستان عراق یکسره به بازار مکاره ای تبدیل شده بود که در آن انواع و اقسام اجناس بنجل سرمایه داری پسین معاصر به وفور یافت می شد. بیش و پیش از همه وجدان و شرف و آرمان بود که در این بازار چوب حراج می خورد. نه تنها سران دو حزب گرداننده اقلیم و پیشمرگانشان به کشمکش بر سر غنائم اشتغال داشتند، بلکه درخشش گوسالۀ طلائی سامره در اربیل و سلیمانیه با سرعت هر چه بیشتر تمام عناصر حق طلبانه ای را می بلعید که در واپسین سالهای دهه هفتاد وارد جنبش خلق کرد شده بود و با تشکیل سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان، کومه له، در دو سوی مرزهای ایران و عراق بیان سازمانی خویش را یافته بود. حزبی که پیشتاز سازماندهی شوراهای سنندج – بنکه ها – بود و در رأس جنبش حق طلبانۀ دهقانان بر علیه زمینداران قرار داشت، اکنون به دکان دو نبشی برای رهبران آن تبدیل شده بود که میزان موفقیتشان با میزان نزدیکی آنان با رهبران یکیه تی و پارتی رقم می خورد. هر چه این نزدیکی بیشتر، به همان اندازه قبالۀ زمین و خانۀ دریافتی بزرگتر. دوران مجادلات درونی بر سر استراتژی سازماندهی جنبشهای دهقانی و هسته های شهری و رابطۀ جنگ پارتیزانی با جنبشهای اجتماعی به سر رسید و تقسیم اموال و اختلاف بر سر تصاحب مایملک بادآورده به یکی از موضوعات مورد مشاجره رزمندگان نستوهی تبدیل شد که اکنون بر صندلی های رهبری کومه له ها تکیه زده بودند. آنانی نیز که در اقلیم شانسی برای ترقی نداشتند، در خارج بر مسند رهبری این احزاب تکیه زده بودند و همراه با کادرهای مرکزی شان، به یمن الطاف بنیادهای پالمه و هاینریش بل و یا نه، به میمنت کسب و کاری در تولید پیتزا و امثال آن، نه تنها در بهترین مناطق شهرهای اروپای متمدن سکنی می گزیدند و "کلبه های محقرشان" را با طراحی آرشیتکتی بنا می کردند، بلکه همچنین در کنار کسب و کار بخور و نمیرشان هر جا که فرصتی دست می داد از طریق بستگان و رفقای مبارز درون اقلیم معامله ناچیزی هم برای صادرات و واردات به اقلیم عزیز سازمان می دادند تا بلکه بتوانند در روز تولد همسر دلبندشان سویچ ناقابلی از یک اتومبیل جزئی صفر کیلومتر را با شاخه ای از گل سرخ به همسرشان تقدیم کنند و البته فراموش نکنند که شب هنگام مقاله ای هم در رسای سوسیالیسم یا در ضرورت مبارزه با ستم ملی بنویسند. حزب رزمندۀ فؤاد مصطفی سلطانی به احزاب دلال عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده و ابراهیم علیزاده تحول یافت. نه فقط دلالی زمین و مستغلات، بلکه همچنین دلالی سیاست. بیست و اندی سالی طول کشید تا دیگران نیز به این قافله بپیوندند.

سرمایه داری پسا جنگ سردی فرد و لذت فردی را مذهب مقدس اعلام کرده بود و مناسک این مذهب مقدس اکنون در اقلیم بی کم و کاست اجرا می شد. مهم نبود که بر سر همسایه عرب چه می آید. حتی بیش از این، اگر تحقق سعادت فردی در گرو فلاکت همسایۀ یزیدی و عرب و ترکمن بود، چه باک. آنچه در کردستان شکل گرفت بی تفاوتی عمیق نسبت به سرنوشت توده های مردمی بود که قرنها و هزاره ها در کنار همان مردم کرد و همدوش همان مردم مزرعه ها را آباد کردند و شهرها را ساختند. ملتی که دهه ها تحت ستم پان عربیسم قرار داشت، اکنون و به میمنت نیروی هوائی ناتو سرنوشت خود را از اعراب جدا می کرد.

با جنگ دوم عراق و سرنگونی صدام در سال 2003، همۀ آنچه در دهه پیش در کردستان واقع شده بود به مثابه پیش درآمدی بر دوران حقیقی شکوفائی اقلیم نمودار گردید. بهشت برین اقلیم تازه آغاز شد. به یمن مجاهدتهای فرستادۀ ویژۀ گلدمن زاکس، فرماندار عراق، پاول برمر، در دولت سازی نوین عراق نه تنها هر آنچه که ملی و دولتی بود به تملک خصوصی درآمد، بلکه همچنین الگوی نوین دولت در عراق نیز جامۀ عمل به خود پوشید. الگوی بند و بست و سهم بری و سهم کشی قانونی قومی و مذهبی. کیک تقسیمی سهم اقلیم از آنچه که بود نیز بزرگتر شد و همراه با بزرگتر شدن آن راه برای همزیستی مسالمت آمیز دو طایفۀ رقیب بارزانی و طالبانی نیز باز تر. در حالی که در خود اقلیم نواحی جنوبی آن از مدتها قبل به طالبانی ها و نواحی شمالی به بارزانی ها تعلق داشت و هر کدام در نواحی تحت سلطۀ خویش به برقراری روابط ویژۀ معامله با دولتهای همجواری ایران یا ترکیه مشغول بودند، اکنون و در دولت جدید عراق پست ریاست جمهوری نیز به کردها تعلق یافت و در کنار آن سهمیه ای جزئی 17 درصدی از درآمد نفتی کل عراق. مام جلال رئیس جمهور کشور عربی عراق شد و کاک مسعود والی کوردستان. همه چیز به خوبی و خوشی پیش رفت. اما دولت اقلیم همچنان نه یک دولت، بلکه دو شبه دولت بود. نیمی از آن طالبانی، نیمی از آن بارزانی. این مجاهدان فدارکار رفع ستم ملی، ئر کسوت رهبران ملی نیز از ردای قبیله ای خویش صرفنظر نکردند.

کردستان به الدورادوئی بدل گردید که در آن فقط و فقط یک اصل مقدس بود: هر کی به فکر خویشه، کوسه به فکر ریشه. نه تنها رهبران اقلیم، بلکه مجاهدان اقلیم و اپوزیسیون اقلیم نیز همان شیوه را پیش گرفتند. بازار مکارۀ بزرگی که در آن هر کس به فکر سهم خویش بود. اگر این سهم از مقامات بالا توزیع نمی شد، باید راه دیگری پیدا می شد. پیشمرگه پیاده نظام هم اسلحه آکبند آلمانی اش را به بازار می برد. شاید تاریخ در آینده روشن کند که چه مقدار از اسلحۀ داعش در بازار کردستان خریداری شد.

نه. این حکومت حکومتی نبود که بتواند بجنگد. زمانی لنین درباره سوسیال دمکراسی اروپا می گفت که دوران طولانی تکامل صلح آمیز سرمایه داری، این سوسیال دمکراسی را فاسد کرده بود. سوسیال دمکراسی ای که به همت میلیونها کارگر قوام یافته بود، فاسد شد. تا چه رسد به حکومتی قبیله ای که از دل فساد معاصر سرمایه داری و به عنوان فرزند خلف سرمایه داری گندیدۀ جهانی چشم  به جهان گشود. پیشمرگه های قهرمان جنگیدن را فراموش کردند. آنان راحت طلب تر از آن بودند که بتوانند در مقابل ارتش ایدئولوژیک دولت مرکزی تاب مقاومت داشته باشند. ارتش پیشمرگه در بادگیر تعرض داعش توانسته بود قلمرو خویش را توسعه دهد و کرکوک نفتی را نیز ضمیمه آن کند. ارتش دولت مرکزی با ملحقاتش از حشد الشعبی اما در جدال سنگین با همان داعش آبدیده شده بود. میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان بود. حکومت فاسد اقلیم بیش از آن پوسیده بود که بتواند بجنگد. و چه خوب. فساد ارتش پیشمرگه بزرگترین نعمتی بود که در لحظۀ رویاروئی با حقیقت نصیب تودۀ مردم کردستان، عراق و کل منطقه شد. این فساد از وقوع جنگی پیشگیری کرد که می توانست کل فجایع داعش و القاعده را نیز تحت الشعاع قرار دهد. اقلیم از آن رو رسوا نشد که قدرتهای بین المللی از آن دفاع نکردند. این قدرتها از جدائی طلبان کاتالونی نیز نه تنها دفاع نکردند، بلکه با تمام قوا به مقابله با آنان برخاستند. با این حال ناسیونالیستهای کاتالونی نشان دادند که می توانند بجنگند. حتی اگر به قیمت از دست دادن بسیاری از امتیازات اقتصادی تاکنونی باشد. اقلیم پوسیده اما نای چنین جنگی را نداشت. یا بهتر، حالش را نداشت. چه موهبتی بهتر از این برای آیندۀ زحمتکشان کردستان.

و چپ رادیکال؟ چپ رادیکال اقلیم نیز در فساد غوطه ور بود. اگر نه چگونه می توانست در هیأت مسعود بارزانی گاریبالدی کردستان را ببیند؟ چگونه می توانست بازی کثیف فاسد ترین عنصر اقلیم را "رفراندوم مردم" قالب کند؟ چگونه می توانست دهشت عظیم جنگی خونین را نادیده گرفته و برای دولت مستقل خیالی کردستان برنامه و منشور صادر کند؟ آن هم دولتی که اگر تشکیل می شد همان فاسدترین دسته را به مقام خدائی ارتقاء می داد و سلطۀ آن را تا ابد تثبیت می نمود.

آری، چپ اقلیم نیز فاسد بود. این چپی بود که در تمام سالها سرنوشت مردم عراق و منطقه را به حال خود رها کرده بود و در اقلیم نقش اپوزیسیون مدرنیست اعلیحضرت را بر عهده گرفته بود. این چپ هرزه گوئی بود که فریاد تسلیح توده ای سر می داد اما خود توان دست بردن به اسلحه را نداشت. چپی که میخواست با معامله دیگران کدخدائی کند. و البته بزرگترین جرم این چپ این نبود که چنین فاسد شده بود. این بود و هست که نام کمونیسم و کارگر را با خود یدک می کشد.

3

رفراندوم کردستان عراق تا اطلاع ثانوی به بایگانی سپرده شد. بدترین احتمالی که می توانست واقع شود، واقع نشد. اما تا همین جا وقایع مربوط به رفراندوم و هزیمت رسوای پیشمرگان، ضربات سنگینی بر انکشاف مبارزه طبقاتی در کردستان و در عراق وارد کرده است. در هفته ها و ماههای منتهی به رفراندوم مستی توده ای مردم کردستان را فرا گرفت. گوئی هوش از سر تودۀ مردم ربوده شده بود. رؤیای یک کشور مستقل چنان تودۀ مردم کردستان را از خود بیخود کرد که توان هر گونه قضاوت واقع بینانه پیرامون دلایل راه انداختن این جنجال از سوی شارلاتان کردستان و اندیشیدن درباره عواقب آن از مردم سلب شده بود. مردم کردستان در 26 سال گذشته به این خود کرده بودند که در بلبشوی خونین خاورمیانه و عراق دم غنیمت شمارند و ککشان هم از مصائب دیگران نگزد. جنازه های لت و پارۀ قربانیان بمبگذاری های بی پایان بغداد و کربلا و سامره و رنج کودکان و مادران عراق و سوریه برای مردم کردستان واقعه ای در دور دست بود. آنها در حبابی ایام به سر می گذراندند که در میانۀ تلاطم جهانی و منطقه ای اقلیم کردستان را در خود گرفته بود و ربطی هم به جهان پیرامون نداشت. اکنون فرماندۀ اعظم کردستان به آنان وعدۀ آن را می داد که این حباب برای همیشه بر پا خواهد ماند و مردم کردستان نیز یکباره تمام فساد وی را به او بخشیدند و پشت فرمان او به خط شدند. و به این ترتیب رفراندوم کردستان به شکافی عمیق بین تودۀ کارگران و زحمتکشان کردستان و توده های کارگر و زحمتکش عراق انجامید. آنها کافی بود به ساختمانها و به راههای همان اقلیم نگاهی بیندازند و به خاطر بیاورند که داربست آن ساختمانها را کارگران کرد بر پا کرده اند و دیوارش را کارگران عرب ساخته اند و گچبری اش را شاید کارگران یزیدی و ترکمن کرده باشند. آنها دیگر به مزارعی نگاه نکردند که با کار مشترک تودۀ زحمتکشان کرد و عرب و ترکمن آباد شده بود. همۀ این پیوندهای عمیق در کوتاهترین مدت جای خود را به شکافی عمیق دادند که ترمیم آن خود کاری است هرکول وار. و این خود برای طبقۀ کارگر فاجعه ای است سنگین.

به همان اندازه که غرور کاذب برپا ساختن بهشتی برین در میانۀ حلقه های آتش و خون تودۀ زحمتکشان کردستان را دچار حسی والامنشانه نمود که اکنون خود را هم طراز قوم برگزیدۀ یهود و دولت مدرن آن می دید و نه هم سرنوشت توده های محروم عرب و فارس و یزیدی، به همان اندازه نیز این مردم شکست شارلاتانیسم قبایل حاکم را به خود گرفتند و از دل میدان این نبرد قلابی با انبوهی از سرشکستگی و خشم بر جا ماندند. آنها در این همانی خویش با طایفه های حاکم تا آنجا پیش رفتند که شکست و رسوائی آنان را نیز به پای خود نوشتند. این احساس حقارت و سرشکستگی مصیبتی است برای طبقۀ کارگر. از دل این احساس هیچ مبارزۀ بالنده ای شکل نخواهد گرفت. محصول این حس حقارت تنها می تواند انفجار خشم و کینه نسبت به اقوام و ملل و فرق دیگر باشد و بس. خشم ناشی از این حس حقارت حتی اگر جهت خویش را به سوی حاکمان فاسد برگرداند، از آن رو نیست که آن حاکمان چرا به چنین خصومتی در میان مردم منطقه دامن زده اند، از آن روست که چرا آنان در این خصومت به اندازۀ کافی پیگیر نبودند و در مقابل چشم انداز خونین یک جنگ داخلی نابود کننده وحشتزده شدند و فرمان عقب نشینی را صادر کردند. شیادان سیاسی و آتش بیاران معرکه – به معنای واقعی کلمه آتش بیار – بر این حس سرخوردگی سوار خواهند شد و آن را به اهرمی برای تقویت خصومت ورزی تبدیل خواهند نمود. این نیز مصیبتی است به جا مانده برای طبقۀ کارگر و وظیفه ای سنگین برای کمونیستی که در کردستان بخواهد برای آینده ای روشن مبارزه کند.

اما این تمام وجوه مصیبت رفراندوم کردستان عراق نیست. روی دیگر نتایج فاجعه بار آن در میان مردم عرب و حتی یزیدی و ترکمن خود را نشان خواهد داد. برای اینان اکنون کرد یعنی خائن، یعنی مزدور اسرائیل، یعنی همدست داعش، یعنی جیره خوار سیا. اگر تودۀ زحمتکشان کرد نخواستند و نتوانستند سرنوشت خود را از سرنوشت بارزانی ها و طالبانی ها جدا کنند، تودۀ زحمتکش عرب چگونه بتوانند بین زحمتکش کرد و نوکیسۀ انگل حاکم بر اقلیم کردستان تفاوت قائل شوند؟ اکنون تمام خشم فروخفته ملت عراق، اعم از سنی و شیعه می تواند در هیأت کینه ورزی غیر قابل مهار بر علیه کردها سر بلند کند. ملتی که بیش از دو دهه در حال تحمل تحقیر و درد و رنج مصیبت ناشی از نظم نوین جهانی بر خود بود و همزمان شاهد آن بود که چگونه همسایگان کردش بر خوان همان سردمداران نظم نوین جانی به ریزه خواری و رقص و پایکوبی مشغول بودند. ملتی که رهبری سمبلیک "جمهوری عربی عراق" را نیز به کردها واگذار کرده بود تا شاهد باشد که همان کردها چگونه در پناه آتش داعش قلمرو خویش را گسترش می دادند و با بولدوزر به تخریب خانه های اعراب می پرداختند. آیا عجیب خواهد بود که اکنون لشگریان این ملت خود به خانه سوزی دست بزنند؟ اکنون چه چیز جز برهم زدن کل این دایرۀ باطل، جز بر ملا کردن این دروغ بزرگ می تواند مانع از وقوع فجایعی بزگتر شود که "کرد قربانی عرب است" یا "عرب قربانی کرد است". چه چیز جز این حقیقت تاریخی که هم زحمتکش کرد و هم زحمتکش عرب قربانی بازی کثیف بزرگان ریز و درشت نظم پسا جنگ سردی اند؟

4

بورژوازی متشکل در ناتو در کوتاهترین مدت موفق شد نقطۀ ختامی بر دهه ها – اگر نه قرنها – همزیستی مسالمت آمیز ملل یوگسلاوی بگذارد و همسایگان و دوستان دیرینه را به دشمنانی خونین بدل کند. در جریان مبارزات توده ای بوسنی در چند سال قبل، برای اولین بار جوانه های فائق آمدن بر این خصومت قومی، ملی و مذهبی در خیابانهای سارایوو روئید و تودۀ زحمتکشان صرب و بوسنی و آلبانیائی دست در دست هم به مبارزه بر علیه حکومتی پرداختند که آن هم مثل حکومت اقلیم در آغوش سرمایه ناتوئی ترانس اتلانتیکی شکل گرفته بود. کردستان عراق، عراق، کردستان سوریه، سوریه، کردستان ایران، ایران، کردستان ترکیه و کل ترکیه نیز هنگامی رو به آینده ای روشن خواهد نهاد که این جوانه ها برویند. روند عینی تحولات و افزایش شکاف طبقاتی در همۀ این نقاط زمینه های مادی این تحول را فراهم می کنند و باز هم خواهند کرد. آنچه می ماند کار کمونیستی پیگیرانه و صبورانه است. تنها کاری که می تواند این روند تخمیر را به نقطۀ زایشی برای آینده ای نوین و سعادتمند بدل کند.

و تا آن زمان باید همواره و خستگی ناپذیر از رؤیایی سخن گفت که تحقق آن از هر چیزی دشوارتر است اما تنها در تحقق آن است که راه برای توده های زحمتکش خاورمیانه باز می شود:

زنده باد خاورمیانۀ متحد سوسیالیستی

بهمن شفیق

7 آبان 96

29 اکتبر 2017

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر