آزمون چپ شریک در جنایت با محک جنگِ سوریه!

نوشتۀ: وحید صمدی
Write a comment

کسی که در میانه تجاوزات و جنایات جرج بوش و اوباما و نتانیاهو و مرکل بر جنایات هیتلر و هولوکاست زوم می کند، در حال تبرئه جنایتکاران جدید است.   . قراگوزلو هم مثل چپ های مرعوب و شیفته دموکراسی اجازه سخن گفتن را با حمله به استالین کسب می کند. تاکید هرباره بر جنایات استالین توسط امثال او نه برای درس گرفتن از تاریخ، بلکه بیش از هر چیز سیگنالی است که برای پذیرش به اردوی دموکراسی می فرستد. همان طور که اشاره به فرهنگ لومپنی پوتین نیز اقدامی است برای مقایسه و تاکید بر متمدن بودن اوباما.   امروز تاکید بر جنایات داعش نه تنها شهامت نمی خواهد بلکه کوششی است برای کم رنگ کردن جنایات دوستان دموکرات و متمدن. به فراموشی سپردن آن نیم ملیون کودکی است که در عراق فقط در نتیجه تحریم ها جان سپردند. نادیده گرفتن صدها هزار کودکی است که در نتیجه استفاده آمریکا از اورانیوم ضعیف شده نسل اندر نسل ناقص به دنیا خواهند آمد. شرم بر چنین سوسیالیستهائی و "فرهنگ"شان.

 

استاد محمد قراگوزلو مقاله ای نوشته است تحت نام "آزمون فرهنگ سوسیالیستی با محک جنگ سوریه!". او در این مقاله نمونه بارزی از نظریه پردازی مذبذبانه چپی را به نمایش می گذارد که تا پیش از حضور داعش پشت دروازه های کوبانی با شور و شعف از انقلاب سوریه حرف میزد و سرهای بریده سربازان سوری را نشانی از زنده بودن انقلابش می دانست و اکنون پس از ورود روسیه به صحنه جنگ فغانش به آسمان رسیده است که هیهات این یک جنگ امپریالیستی است.

محمد قراگوزلو از بد روزگار مویه می کند. از کنفرانس های مضحک و بی راهکار بودن آمریکا و روسیه و از رهنمودهای گذشته اش برای متوقف کردن موتور داعش سخن می گوید. اما نمی گوید که او و هم مسلکانش تازه زمانی به خطر داعش پی بردند که ائتلاف ناتویی ضد بشار اسد به بهانه دفاع از کوبانی و مسئله شارلی ابدو مجوز مقابله با داعش را صادر نمود و اسم آن را در لیست تروریستی قرار داد.

شش ماه پیش از آن هنوز کسی از داعش سخن نمی گفت و داعش و دیگر اسلامگرایان مرتجع سوریه آزادیخواهان سوریه بودند. زمانی که ارتش آزاد و القاعده و داعش سر می بریدند، داعش شبکه های اسلامی سازمان می داد و تشکیل حکومت اسلامی را تدارک می دید، زمانی که سایت امید تصاویر و ویدئوهای این جنایات را افشا می کرد، آقایان چپ خفقان گرفته بودند و افشاگری علیه "مبارزین، آزلدیخواهان و انقلابیون" سوریه را به عنوان همسویی با جمهوری اسلامی تحقیر می کردند. از مجاهدین تا حزب کمونیست کارگری و از راه کارگر تا طیف های گوناگون فدایی و از "فعالین کارگری" تا چپ داخل کشور و حتی همین آقای قراگوزلو برای سرنگونی دیکتاتوری بشار اسد و "جنبش از پایین" هورا می کشیدند. و پروژه ای را که توسط آمریکا با چشم انداز دموکراسی برای خاورمیانه طراحی شده بود ، پروژه خودشان می دانستند. گیرم با ژست هایی متفاوت و با اداهای ضد امپریالیستی توخالی برای زرورق پیچ کردن مواضعشان. دلیل این توجه آقایان به سوریه هم روشن بود؛ سوریه پشت جبهه "دمکراتیزه" کردن ایران بود و راه دموکراسی برای ایران از سوریه می گذشت. آنقدر اسناد و مصاحبه از این جماعت وجود دارد و آنقدر سوتی داده اند که برای جمع آوری آنها کاری هرکول وار لازم است. کار به آن جا کشیده بود که "فعالین کارگری" ایرانی از داخل و خارج کشور با شرکت در کنفرانس لیبراستار به همراهی اریک لی و با اسپانسوری سالیداریتی سنتر در استانبول برای قرار گرفتن ایران در نوبت بعد از لیبی و سوریه دست به دعا بر می داشتند.

 قراگوزلو که در همبستگی بین المللی با کوبانی و در کنار خیل عظیم راست و چپ پرو غرب و ناتویی قرار داشت، امروز از اجرا نشدن پروژه ی تقویت یگان های مدافع خلق گله دارد. انگار نه انگار که همبستگی با یگان های مدافع خلق روژآوا در آن زمان هم آشکارا درخواست سلاح از ناتو و هم اسم رمزی بود برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع که تحت فشارهای روسیه و ایران به تعلیق درآمده بود، زمینه سازی بود برای بمباران بیشتر، و القصه ادامه پروژه.

در این میان کسانی هم بودند، حتی در میان محافل قدرت در آمریکا و اروپا که قر می زدند و مخالفت می کردند. تعدادی هم در بین چپ های سراسر دنیا و ایران بودند که با شرمندگی و البته بعد از بمباران ها، دخالت های امپریالیست ها را محکوم می کردند. اما باز هم به امید موفقیت پروژه.

امروز قراگوزلو می گوید:

".... اگر چه شرایط به غایت تیره و تاری که در سوریه رقم خورده است راه کار روژآوا و هر آلترناتیو ناموجود معطوف به فشار از پایین را بلاوجه کرده است....." . او از بلا وجه شدن و فقدان آلترناتیو برای فشار از پایین  حرف می زند و آن را ناشی از شرایط به غایت تیره و تار سوریه می داند؛ اما  نمی گوید که این بی آلترناتیوی از زمانی آغاز شد که قراگوزلو سانانی در  سوریه بنیان جنبشی را گذاشتند که باید از درونش داعش و النصره و احرارالشام و ارتش آزاد بیرون می زد. شهر رقه را داعش هیچگاه و در هیچ جنگی تسخیر نکرد و به پایتخت خود تبدیل ننمود. این شهر در اختیار همان انقلابیون مورد علاقه چپ از ارتش آزاد بود و همانها نیز صاف و ساده به داعش پیوستند و شهر را تحویل داعش دادند. این جنبشی بود که مشابه آن را قبلا در لیبی و بعدا در اوکراین و پیش از این ها در سبز ایران دیده بودیم. تفاوت در این بود که آن ها به سرانجامی که باید رسیدند و جنبش سبز در ابتدای راه متوقف شد. آقای قراگوزلو و دوستانش متفقند که ظهور داعش نتیجه سرکوب آن جنبش توسط بشار اسد بود. آن ها جفنگ می بافند. قذافی نتوانست جنبش مورد علاقه آقایان را سرکوب کند، با وجود این آن چه اجتناب ناپذیر بود اتفاق افتاد. در ایران نیز پیشروی بیشتر جنبش سبز همان نیروهائی را به میدان می کشید که در اوکراین با نئونازیها و در لیبی و سوریه با جهادی ها به میدان کشید. جند الاسلام و جیش الاهواز را فراموش نکرده ایم و بیانیه همبستگی 19 سازمان چپ با آنان نیز هنوز در خاطره هاست. آشوب و ویرانی در سوریه نه نتیجه سرکوب بشار اسد، بلکه محصول غایت مشترک طبقه متوسط سوریه، چپ پروغرب  و آمریکا بود: دموکراسی و حقوق بشر.

قراگوزلو که مانند تمام چپ از موفقیتهای ارتش سوریه پس از دخالت روسیه به خشم آمده است می گوید که: "دخالت روسیه تنها کفه ی توازن قوا را تا حدودی به نفع دولت اسد سنگین کرده است و چنین توازن قوای جدیدی به مفهوم بارقه ی امیدی برای کنترل بحران نخواهد بود." من نمی دانم بارقه امید مورد نظر قراگوزلو کدام است، اما می دانم که عقب راندن داعش و آزاد شدن مناطقی از زیر تیغ رعبِ آن، چندان برای قراگوزلو مهم نیست. چون خودش چند سطر پایین تر می گوید:"...بی شک شکست دولت اسد توسط داعش و جنگجویان فعلی یک تراژدی خونبار و جبران ناپذیر تاریخی خواهد بود اما نحکیم دولت اسد چه طور؟" ظاهرا اول باید کسی به قراگوزلو تضمین دهد که بعد از عقب راندن داعش، بشار اسد هم سرنگون خواهد شد تا وی رضایت دهد که جلوی این تراژدی خونبار و جبران ناپذیر تاریخی گرفته شود. بدون این تضمین، ایشان و دوستانش رضایت نخواهند داد. همان طور که دست راستی ترین نیروهای حاکم بر ائتلاف کشورهای غربی نیز هنوز رضایت نداده اند. مردم سوریه باید دست به دامن مقدسات شوند که  قراگوزلوهای منطقه نیز، همچون عربستان و ترکیه و تروریست های معتدل سوریه، تضعیف داعش را منوط و مشروط به سرنگونی اسد نکنند. مهم این است که آقایان به هدفشان برسند. اول اسد برود، بعد داعش سرکوب شود. باز هم ادامه همان پروژه. این جاست که بارقه های امید برای این پابوسان دمکراسی نمایان می شود.

او به همراه دیگر رفقای دور و نزدیکش تا چندی پیش مدعی بودند که جنبش آزادیخواهی سوریه قرار است به "تغییر از پایین" بیانجامد، تغییری که می بایست راه "تغییر از پایین" در ایران را نیز هموار می کرد. اما نمونه ای از این تغییرات از "پایین" قبلا در لیبی اتفاق افتاده بود. نه ایران و نه روسیه از لیبی دفاع نکردند. دول چشم امید چپ پیش از حتی یک پرواز جنگی نیروی هوائی لیبی ظاهرا منطقه پرواز ممنوع اعلام کردند تا مانع از بمباران بنغازی توسط نیروی هوائی قذافی شوند. آنها اما آشکارا با زیر پاگذاشتن مصوبه خودشان به بمباران وحشیانه لیبی دست زدند و با کشتار بیش از 30 هزار نفر از هوا و حمایت فعال مستشاری و تسلیحاتی از زمین رژیم قذافی را سرنگون کردند. خیلی زود جنبش مورد نظر آقایان به نتیجه رسید و از لیبی آن چیزی باقی ماند که همه شاهدند. طرفداران "فشار از پائین" چه میگویند؟ پیشتاز چپ، حمید تقوایی نظرش را علنی اعلام می کند و انقلاب در لیبی را موفق تر از مصر وتونس می داند. او با صدای بلند اوباما را به خاطر تعلل در ایجاد منطقه پرواز ممنوع در سوریه مورد انتقاد قرار می دهد. اما محمد رضا شالگونی همین نظر را در لفافه می پیچد. او در مصاحبه با رادیو سپهر می گوید که اگر اسد هم از الگوی قذافی تبعیت می کرد و زیاد مقاومت نمی کرد، کار به این جاها نمی کشید. این همان نظر تقوایی است که به شکل پیچیده تری بیان شده است. نتیجه هم یکی است، دیگی که برای من نجوشد، بگذار سر سگ در آن بجوشد. این حرف دل قراگوزلو هم هست.

قراگوزلو هم از تغییر از "پایین" حرف می زند. ولی مگر با این تفاصیل تغییر از پایین چیزی جز سرنگونی اسد با بمباران های هوایی و منطقه پرواز ممنوع توسط ناتو و حمله از پایین توسط ارتجاعی ترین نیروهای اسلامی است؟ اگر آن چه را که تقوایی می گوید شالگونی در لفافه می پیچد، قراگوزلو آن را به فرصت طلبانه ترین نوعش بیان می کند."شیرازه جامعه مدنی سوریه چنان از هم گسیخته است که به سختی می توان فرض کرد که شکست داعش و .... به حضور و مشارکت مردم برای تغییر از پایین منجر شود." او تجاهل می کند که جنبش هایی همچون جنبش های لیبی، سوریه و اوکراین جنبش بخشی از طبقه متوسط آن ها و به رهبری آلوده ترین بخش بورژوازی داخلی، منطقه ای و جهانی است. جنبش هایی که برای شکل گرفتن و گسترش آن ها میلیون ها یا میلیاردها دلار هزینه شده است. ولی قراگوزلو در یک چیز حق دارد و آن اینکه جنبش مورد نظرش چنان گندی از "پایین" زده است که چیزی از شیرازه جامعه سوریه باقی نگذاشته است. یک آدم باشرف نتیجه خواهد گرفت که دیگر برای هیچ کشوری چنین نسخه ای نپیچد. اما کجاست یک ذره شرف!

او و همقطارانشان پس از عدم توفیق ائتلاف ناتو در بمباران سوریه و ایجاد منطقه پرواز ممنوع و پس از حمله داعش به کوبانی و کشیده شدن ابعاد ترور به پاریس، همسو با تغییر موضع ائتلاف ناتو نسبت به داعش، به روژآوا و یگان های خلق کرد دل بستند؛ تا همان پروژه سابق را نه بدون داعش، بلکه با کنترل داعش و با اندکی لفت و لعاب چپ دنبال کنند. آن ها مایل به پاسخگویی به این سؤال نبودند که مگر می توان به نجات خلق مبادرت گمارد و در مقابل وحشیانه ترین تهاجمات امپریالیستی به همان خلق منفعل بود. آیا انفعال این یگان های خلق در برابرِ تا آن هنگام، بیش از سه سال تجاوز امپریالیستی به منطقه چیزی به جز دل بستگی روژآوا به لیبرال دموکراسی غرب بود؟

مگر این همان نقطه اشتراک بین چپ، جنبش طبقه متوسط و روژآوا با پروژه دموکراسی برای خاورمیانه نیست که خود را در تعلق آن ها به جنبشی مشترک و البته از پایین! بیان می کند؟ آیا جز این بود که یگان های "مترقیِ"  خلق کرد فرصت طلبانه در صدد گرفتن ماهی از آب گل آلود بودند تا شاید همچون پیشمرگه های عراق بدون دردسر زیاد و به هزینه دیگران، کردستان مستقلشان را ایجاد کنند؟ و البته آن یگان ها امروز با همان روسیه نیز همکاری می کنند، در حالی که مدافعین ایرانی آنان از جمله خواهان قطع فوری بمبارانهای هوائی روسیه هستند (به عنوان نمونه: حزب حکمتیست).

معلوم نیست قراگوزلو مزاح می کند و یا از کرامات اوست که می گوید: " دخالت روسیه، تنها کفه ی توازن قوا را تا حدودی به نفع دولت اسد سنگین کرده است و چنین توازن قوای جدیدی به مفهوم بارقه ی امیدی برای کنترل بحران نخواهد بود. ..... حتا اگر فرض کنیم که داعش در سوریه شکست بخورد مساله ی اسد کما کان به قوت خود باقی خواهد ماند. ......  شیرازه ی جامعه مدنی سوریه چنان از هم گسیخته است که به سختی می توان فرض کرد که شکست داعش و کوتاه آمدن فرضی دولت های دشمن اسد بتواند به حضور و مشارکت مردم برای تغییر از پایین منجر شود ." لُب کرامات ایشان این است که مداخله روسیه به تغییر از پایین نخواهد انجامید و تکلیف اسد را روشن نخواهد کرد. در واقع پروژه همان است که بود. آقایان نمی خواهند از هواپیماهای ناتو پیاده شوند. او با کدام رو از تغییر از پایین و روشن شدن تکلیف اسد سخن می گوید؟ مگر اربابان تجاوزگر چپ پرو غرب، راهی برای تغییر از پایین در سوریه یا خاورمیانه باقی گذاشته اند؟ مگر این چپ با به ابزار تبدیل کردن میراثی که زمانی از کمونیسم به امانت گرفته بود و با به کار گرفتن آن برای شرکت در جنبش هایی ارتجاعی -همچون آن چه در سوریه و اوکراین و یا در جنبش سبز ایران رخ داد- به اندازه کافی نطفه های امید به هر تغییری را خشک نکرده است؟

به راستی از کدام تغییر از پایین و از کدام تعیین تکلیف با اسد صحبت می کنند. مگر آنها و جنبش مردمی دموکراسی طلبشان روزنه ای هم برای کارگران و زحمتکشان سوریه باقی گذاشته اند تا به تغییر از پایین در سوریه بیاندیشند.

روسیه نه مسیح نجات دهنده است و نه عاشق چشم و ابروی مردم سوریه آقای قراگوزلو. او برای دفاع از خود در برابر تجاوز رو به گسترش ناتو و در مقابل پروژه های آمریکا برای نابودی رقبا پا به میدان گذاشته است. ولی الان برای مردم دمشق و حمص و ادلب و حلب و.... چه اهمیتی دارد که روسیه امپریالیست است یا سوسیال امپریالیست و یا هر زهرمار دیگری؟ برای آن ها چه اهمیتی دارد که روسیه فقط برای دفاع از خود در برابر سیاست های تجاوزکارانه بورژوازی ترانس آتلانتیک به سوریه وارد شده و بعدا آن جا را ترک خواهد کرد و یا قصد ماندن و سودجویی دارد؟ آن ها از دروغ ها و توطئه های ائتلاف غرب و ترکیه و عربستان و قطر خسته شده اند. از تجویزات هم پالگی های شما برای تامین دموکراسی خسته شده اند.  مسئله مهم برای آنان این است که هر چه سریعتر جلوی داعش و النصره و احرارالشام و جنبش اسلامی ترکستان و دهها کوفت و زهر مار دیگر گرفته شود، و آشیانه های ویرانشان روی آرامش به  خود ببینند.

می گوید: "تثبیت فرضی دولت بشار نه فقط به بهبود اوضاع مردم زحمتکش نخواهد انجامید بل که شرایط را به چهار سال پیش و آغاز جنبش اعتراضی و ضد استبدادی نیزعقب نخواهد برد". اما برای کسی که خانه و آشیانه و عزیزانش را در نقطه ای در سوریه از دست داده، بازگشت به چهار، ده، یا بیست سال گذشته یک آرزوست. آرزویی که از دید مردم سوریه دست نیافتنی است. باید به او گفت آقای قراگوزلو! کلاس درس فشار از "پایین" چانه زنی از بالایتان را تعطیل کنید. این جنبش ها به اندازه کافی بدبختی به بار آورده اند. آن ها را با جنبش هایی چون جنبش مشروطیت، جنبش و قیام 57، جنبش ها و انقلابات کارگری و کمونیستی برابر نگیرید. جنبش های مزبور حتی در شکستشان نیز دست آوردهای تاریخی به جای گذاشتند. از انقلاب اکتبر و کمون پاریس نمی گویم. ولی از شکست همین جنبش انقلابی سال 57 در ایران سنت های انقلابی به جای ماند. از چشمه های آن هزاران کمونیست و انقلابی جوشید و در مقطعی کوتاه مسبب جهش های تاریخی بزرگی در آگاهی و تجربه طبقاتی کارگران گردید. از جنبش سبز شما چه باقی ماند آقای قراگوزلو؟! انحطاط و انحطاط بیشتر. چپی که از آن به جای متشکل تر و طبقاتی تر، منحط تر و بورژوائی تر سر برآورد.

"سابقه ی سیاسی خاندان اسدها و واقعیت تاریخی به وضوح نشان داده است که تثبیت فرضی دولت بشار نه فقط به بهبود اوضاع مردم زحمتکش نخواهد انجامید بل که شرایط را به چهار سال پیش و آغاز جنبش اعتراضی و ضد استبدادی نیزعقب نخواهد برد."؟؟!!

اما مگرامثال آقای قراگوزلو و همرزمانشان جایی برای بازگشت به چهار یا حتی ده سال پیش باقی گذاشته اند؟ جبهه ای که استاد به آن تعلق دارد تا همین حالا هم نقش  خود را بازی کرده است. باید به او گفت آن را انکار نکنید و به نیشخندی متقابل فرو نکاهید. این چنین نیشخند هایی سرانجام از همکاری با امپراطورها و ترور کسانی مثل رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت سر در خواهد آورد. شما با تجربه تر از آن هستید که این ها را نفهمید!

فکر می کند همچون کودکان پای بازی های کامپیوتری جنگ و کشتار نشسته است که می گوید: "در بحث سوریه هر یک از افراد و سازمان های چپ و سوسیالیست ایرانی بنا به شناخت و البته در نهایت منافع طبقاتی و سیاسی خود موضعی گرفته اند و تحلیلی ارائه داده اند. چنین مواضعی می تواند درست یا نادرست و مضحک یا جدی، پرو غربی یا پروشرقی یا هر چیز دیگری باشد. ...... پس همه ی این تحلیل ها می تواند به محک روند حوادث و زمان و بحث و بررسی مورد ارزیابی قرار بگیرد و یا به باد نیشخند گرفته شود." ماحصل کلام؛ زیاد جدی نگیرید، آرامش خود را حفظ کنید، فحاشی نکنید، جنجال تبلیغاتی راه نیندازید، رفاقت ها را مکدر نکنید؛ مکاتبات را افشا نکنید، مؤدب باشید، به کائوتسکی ها و شایدمان های وطنی، به مرتضوی ها و صداقتها و قراگوزلوها مرتد و خائن نگویید و بگذارید ما هم کارمان را بکنیم.

شکسته نفسی نکنید آقای قراگوزلو. اگر شما و رفقایتان حدس می زدید که بازی تان در دنیای واقعی بی اثر است وقت گرانبهایتان را صرف آن نمی کردید. شما به خوبی می دانید که چه می کنید.

شاید کسی در سال 1914 تصور نمی کرد که کائوتسکی و شایدمان چهار سال بعد همکار کسانی باشند که دستور قتل رزا و کارل را می دهند. شاید کسی تصور نمی کرد که آن ها بنیان های نظری و سیاسی جریانی را می سازند که کمونیست ها را قتل عام می کند.

آقای قراگوزلو، حتی عموی هاملت هم چنین خونسرد نبود. او با ناامیدی از خود می پرسید که "آیا راه توبه باز است برای کسی که دار و ندار و موجودیتش حاصل گناهی است که مرتکب شده؟"

به خونسردی شما غبطه نمی خورم. شاید این مسئله برای شما که فاصله سی سال همکاری با رژیم و تمجید از وزارت اطلاعات و سید خندان را تنها با یک نیشخند طی کردید و به اپوزیسیون چپ پیوستید ساده باشد ولی تجربه سازمان هایی مثل فداییان اکثریت در سال 60 و ده ها تجربه از این دست ثابت می کند که این مواضع می تواند به قیمت جان و آوارگی هزاران انسان تمام شود.

ده ها سال  پس از مرگ هایدگر هنوز نمی توان با نیشخند از کنار او یا کسانی گذشت که در قتل عام یهودیان به دنبال توجیه می گشتند و یا سکوت اختیار کرده بودند.

اما برای این بندباز سیاست که در  کلاس درس اخلاق خود آزمون های فرهنگی برگزار می کند، جان انسان ها مهم نیست. به انبوه میلیونی کشته شدگان و آوارگان نیشخندی خواهد زد و از آن رد خواهد شد.

قراگوزلو آن چنان از آیه و سوره نبودن مواضع خود صحبت می کند و آن چنان بی تفاوت از درست و غلط بودن و مضحک یا جدی بودن و پروغرب و پرو شرق بودن مواضع چپ سخن می گوید که گویی درباره مزه غذای سرو شده در میهمانی حرف می زند. انگار نه انگار که همین مواضع به آوارگی میلیونها نفر فقط در یکسال اخیر و از آن میان کشته شدن هزاران نفر و نابودی بخشهای وسیعی از خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا و مرگ صدها هزار کودک و زن و مرد انجامیده است و ممکن است ابعادی به مراتب وسیع تر از این در آسیا یا هرجای دیگر به خود بگیرد. این است درس اخلاق آقای قراگوزلو. اگر کسی پیدا شود و بگوید الدنگ ها بس کنید؛ به آقایان توهین کرده است. و اگر کسی پیدا شود و با یک توگوشی جلوی عربده کشی و گرز چرخانی چماقداران این جبهه مقدس بایستد، کاری خلاف اخلاق مرتکب شده است.

به گفته برشت، کلی گویی و گله کردن درباره غلبه شرارت و خشونت بر جهان و وعده های سرخرمن برای پیروزی سوسیالیسم و معنویت نیازی به شهامت ندارد. حقیقت چیزی نیست که ملودی زیبا و رایحه ای دل انگیز دارد. حقیقت می تواند تلخ و خشن باشد، روی بگردانی سر همسرت را بریده اند و یا جگرش را جویده اند. غفلت کنی دخترت را به کنیزی برده اند. حواست نباشد خانه و سرزمینت را اشغال کرده و ماشین آلات کارخانه ای را که در آن کار می کنی به ثمن بخس در ترکیه حراج کرده اند. تکان بخوری رهبران جدیدی برایت خلق کرده اند بدتر از رهبران قبلی؛ و غافل باشی همین چپ رادیکال و دموکرات با همکاری سوسیالیست های اخلاقی و دوستان قبلی و مخالفین جنجال و فحاشی در بازار دموکراسی به حراجت فروخته اند. این اتحادی است نامقدس بین سلطه گرها و دلالان. اتحادی که هیچگاه در طول تاریخ به این گستردگی و قوت نبوده است. تا پیش از این هیچگاه فردیت بورژوایی تا این اندازه بر طبیعت انسان و همبستگی اجتماعی او غلبه نکرده بود. آری حقیقت می تواند خشک، آماری و پر از فاکت های وحشتناک باشد. حتما داستان چپ های رادیکال و پفیور اوکراین را مطالعه کرده اید که در جریان و پس از یورومیدان سر از همکاری و همراهی با فاشیست ها درآوردند. پس مزاح نکنید آقای قراگوزلو و درِ کلاس اخلاقتان را ببندید.

کسی که در میانه تجاوزات و جنایات جرج بوش و اوباما و نتانیاهو و مرکل بر جنایات هیتلر و هولوکاست زوم می کند، در حال تبرئه جنایتکاران جدید است. در حال بی اهمیت جلوه دادن جنایاتی است که در غزه اتفاق می افتد. قراگوزلو هم مثل چپ های مرعوب و شیفته دموکراسی اجازه سخن گفتن را با حمله به استالین کسب می کند. تاکید هرباره بر جنایات استالین توسط امثال او نه برای درس گرفتن از تاریخ، بلکه بیش از هر چیز سیگنالی است که برای پذیرش به اردوی دموکراسی می فرستد. همان طور که اشاره به فرهنگ لومپنی پوتین نیز اقدامی است برای مقایسه و تاکید بر متمدن بودن اوباما. اگر در سال های گذشته، سایت امید جنایات نیروهای به زعم اینان "آزادیخواه" سوریه را با انتشار اسناد و تصاویر افشا می کرد. امروز تاکید بر جنایات داعش نه تنها شهامت نمی خواهد بلکه کوششی است برای کم رنگ کردن جنایات دوستان دموکرات و متمدن. برای به فراموشی سپردن آن نیم ملیون کودکی است که در عراق فقط در نتیجه تحریم ها جان سپردند. برای نادیده گرفتن صدها هزار کودکی است که در نتیجه استفاده آمریکا از اورانیوم ضعیف شده نسل اندر نسل ناقص به دنیا خواهند آمد. شرم بر چنین سوسیالیستهائی و "فرهنگ"شان.

او در میانه این جدال به دفاع از جوانک جعلقی بر میخیزد که بیشرمانه با متلک پرانی به پایدارترین سنگر دفاع از کمونیسم در ایران حمله می کند. او که خود سالها استاد محرمانه نگه داشتن مناسباتش بوده است، امروز از کدام اوضاع خاص میهن و ضرورت محرمانه بودن مکاتبات حرف می زند؟ محرمانه نگه داشتن شارلاتانیسم و وقاحت شبه مارکسیستهای علنی جمهوری اسلامی؟ همان شبه مارکسیسمی که در ایران حضور علنی دارد و جلسات کاپیتال برگزار می کند و کمونیسم و تحزب کمونیستی و دیکتاتوری پرولتاریا را به باد حمله میگیرد؟ بر هیچ کس پوشیده نیست که این شبه مارکسیسم از درجه ای از مصونیت هم برخوردار است. این مصونیت رانتی است که در اختیار این شبه مارکسیسم قرار گرفته است تا بتواند انحطاط چپ را به درون طبقه کارگر تزریق کند. این رانت محصول آگاهی رژیم از نقش این چپ در رله کردن وانتقال بنیان های ایدئولوژیک دموکراسی به درون طبقه کارگر است. چه خدمتی می تواند از این برای سرمایه داری ایران و دولت اسلامی اش بهتر باشد؟ رژیم می داند که با نظریات مطهری یا با نوگرایی دینی نمی توان کارگران را فریب دهد ولی با این شبه مارکسیسم می توان. این درست چیزی شبیه استفاده ای است که جمهوری اسلامی در اوان روی کار آمدنش از حزب توده و اکثریت کرده بود. همه می دانند که چنین مصونیتی امروز حتی برای کسی مثل عبدالکریم سروش - با بحث های قبض وبسط شریعت و تعابیرش درباره مشروط بودن وحی به محدودیت های تاریخی و غیره- وجود ندارد.

اما این شبه مارکسیسم از یک رانت دیگر هم استفاده می کند که می خواهد با آن هر انتقاد و هر صدایی را خفه کند. و آن رانت را به ناراست از تاریخ مارکسیسم انقلابی دهه های 50  و 60 اخذ کرده است و از آن برای خفه کردن انتقاد و صدای کمونیست ها استفاده می کند. کافی است کامنت های علنی یک مذبذب را منتشر کنید که آشکارا به تبلیغ جنگ طلبی امپریالیستی دست زده و همزمان به استهزاء رادیکالترین کمونیستها دست میزند، کافی است کمی او را گوش مالی دهید؛ آنگاه با تذکرات امنیتی سران این جبهه مواجه می شوید: که ای وای کار پلیسی صورت گرفته است. این باجی است که این شبه مارکسیست ها به توسط این رانت از انقلابیون دهه 50 و 60 می گیرند تا آن ها را خفه کنند.  انقلابیونی که هنوز اگر رژیم گیرشان بیاورد، تکه ی بزرگ باقی مانده از آن ها گوششان خواهد بود.

در مورد مترجمین پر کار و معتبر مورد نظر ایشان چیزی نمی گویم. ایشان را بالاتر در برابر سرنوشت و عاقبت کائوتسکی قرار دادم.

ولی حقیقتا آقای قراگوزلو براستی از کدام خطر بیشتر نگران است؟ از بی احترامی به مترجمی؛ از انتشار کامنت ها و مکاتبات یک جوانک؛ یا از تو گوشی نوش جان شده ی او به نمایندگی از این شبه مارکسیسم؛ و یا از افشای باتلاقی که این اتحاد آلوده در آن دست پا می زند؟

به سوریه و افاضات قراگوزلو برگردیم.

"دخالت روسیه، تنها کفه ی توازن قوا را تا حدودی به نفع دولت اسد سنگین کرده است و چنین توازن قوای جدیدی به مفهوم بارقه ی امیدی برای کنترل بحران نخواهد بود."

محض اطلاع ایشان و کسانی که پس از سال ها دفاع از جنبش آزادیخواهی در سوریه به ناگهان و با مداخله روسیه، خطر دخالت امپریالیست ها را کشف کرده اند باید گفت که دخالت امپریالیسم روسیه (به هر معنایی که از آن دریافت می کنند) نه قادر است و نه قرار است مشکلات سوریه را حل کند و یا تغییری از پایین ایجاد کند. تغییر از پایین پیشکش آقایان باد. ولی ای کاش منافع امپریالیستی روسیه ایجاب می نمود و قبل از حمله ناتو و نابودی لیبی در آن جا هم دخالت می کرد. در این صورت شاید امروز هنوز آثاری از تمدن در لیبی قابل مشاهده بود. در این صورت شاید انسان های زیادی جان خود را از دست نمی دادند و آواره نمی شدند. در این صورت شاید تاسیسات آب شیرین لیبی برای آفریقا توسط آمریکا بمباران نشده بود. و در این صورت شاید هنوز شانسی برای اشکالی از مبارزه طبقاتی باقی بود. و این، شاید می توانست از فجایعی که - با رهبریِ بخش مسلط سرمایه جهانی و زمینه سازی چپ پرو غرب و استارت طبقه متوسط و قدرت فعاله نیروهای ارتجاعیِ منطقه - در سوریه رخ داد جلوگیری کند. و شاید هم این از مزایای جهان دو یا چند قطبی سرمایه به جای جهان تک قطبی باشد که جلوی تک تازی ها را می گیرد و امکان نفس تازه کردنی می دهد.

قراگوزلو و همفکرانش برای آن که شرایط حال را بی جواب بگذارند و وجود روسیه در سوریه را به منزله تجاوز امپریالیستی محکوم کنند و خواهان توقف بمباران ها (بخوان توقف نیروهای داعش و دیگر اسلامگرایان) شوند، جلو جلو می دوند که شرایط یک انتخابات دموکراتیک در سوریه فراهم نیست. ایشان حتی تاسف می خورد که آمریکا و متحدانش هیچ چهره سیاسی دارای اتوریته ای ندارند که اوضاع سوریه را به اوضاع عراق بعد از پل برمر و ایاد علاوی و نوری مالکی تبدیل نکند. گویی از نظر ایشان آمریکا و متحدانش که به گفته جولیان آسانژ از سال 2006 برکناری بشار اسد را تدارک می دیده اند،برای جبران اشتباهاتشان در عراق، به ویرانی سوریه همت کرده اند. و گویی مشکلشان اکنون فقط پیدا کردن چهره های سیاسی دارای اتوریته است!

پس چه شد آن جنبش تغییرات از پایینتان آقای قراگوزلو؟ کو آن رهبرانی که علیه دیکتاتوری اسد و برای خوشبختی مردم سوریه و تغییرات از پایین مبارزه می کردند؟ نکند پاسختان یگان های مدافع خلق کرد در سوریه است که هم اکنون در حال تصفیه های قومی و کوچ دادن غیر اکراد از زمین ها و خانه هایشان هستند؟

دخالت روسیه معلوم نیست که به تعیین تکلیف بشار اسد بیانجامد. شاید هم به گفته ایشان جلوی سقوط او را بگیرد، یا او دوباره انتخاب شود. اما ناگفته پیداست که انسان های آزاده نباید برای تغییر رژیم ها به پای بوسی قدرت هائی بروند که در نابودی کامل جوامعی متشکل از میلیونها انسان برای دستیابی به بازارهای بیشتر دریغی ندارند. این روش چلبی ها و حمید غلیون ها و رجوی ها و تقوایی هاست. البته از بد روزگار کم نیستند چپ هایی که برای شرکت در کنفرانس ها و ائتلاف های دموکراسی برای سوریه یا ایران لحظه شماری می کنند. اما مسئله فقط به همین ها ختم نمی شود. آن کسانی نیز که با کلی گویی و گله کردن درباره شرارت و غلبه خشونت بر جهان، با لبخند، با نیشخند، با ریشخند و یا با سکوت در مقابل حقیقت ظاهر می شوند و درس اخلاق می دهند؛ یا هنوز خبر فاجعه را نشنیده اند و یا خود را به نشنیدن می زنند و یا در منافع حاصل از فاجعه شریکند. این جماعت بی تفاوتان، چه بخواهند چه نخواهند در جنایات آتی شریکند.

آقای قراگوزلو بهتر است از روسیه  فراهم نمودن شرایط تغییر از پایین را انتظار نداشته باشد؛ روسیه اگر قادر به تامین چنین شرایطی بود فکری به حال خودش می کرد. این تخیل کسانی مثل مهدی گرایلوست که در جستجوی گذار از محور مقاومت به سوسیالیسم هستند. آقای قراگوزلو بهتر است آن ها را فعلا با آرزوهایشان رها کند و وظیفه خطیر تغییر از پایین را به جنبش طبقه متوسط، حامیان چپش و دخالت های بشردوستانه کشورهای دموکراتیک بسپارد. شاید پس از این تغییر، جوازی هم برای موسسه آزمون های فرهنگ سوسیالیستی به ایشان و مترجمین محترم و معتبر ایشان اختصاص یابد.

آقای قراگوزلو می تواند خوشحال باشد از این که ایران ماشاء الله برای چنین تغییر از "پایینی"، رهبران فرهیخته زیاد دارد. حیف که کمونیستهائی که اهل نیشخند نیستند، عیش ایشان و همپالکی هایشان را منغص کرده اند.

 

وحید صمدی

2 دی 94

 

23 دسامبر 2015

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر