آقای تقوایی وتلاش بی فرجام سفید سازی آمریکا

نوشتۀ: علی شمس
Write a comment

 شاه بیت گفته های آقای تقوایی ... ادعای استفاده دو رقیب یعنی روسیه وآمریکا در بکارگیری نیروهای قومی مذهبی است که طرح این ادعا اقلأ در یک قرن گذشته و بطور مشخص از انقلاب اکتبر 1917 تا بحال از جانب شوروی سابق و روسیه فعلی نه تنها دروغی بزرگ که تحریفی اگاهانه و جهت دار است. اتفآقا تاریخ یک قرن گذشته و به خصوص از زمان جنگ افغانستان به این طرف نشان میدهد که شوروی و بعدا روسیه همواره مورد حملۀ جریانات مذهبی ای قرار داشتند که غرب آنها را سازماندهی میکرد.

اخیرأ در سایت روزنه مطلبی کوتاهی تحت عنوان اشتباه مشترک آمریکا و روسیه از آقای حمید تقوایی درج گردیده که در عین مختصر بودن حاوی تحریفاتی است متعدد. بخشی از آنچه که تحریف شده مربوط به تاریخ یک قرن گذشته است و بخش دیگر آن هنوز در جریان است وشامل تحریفات تاریخی نمیشود بلکه هنوز جاریست و ایشان برای همسان سازی دو پدیده کاملأ متفاوت از نظر ماهیت دست به این تحریف میزند. لازم به ذکر است که اگر مواضع اعلام شده این مطلب مختص نویسنده آن وهمکارانش بود ارزش پاسخگویی نداشت ولی این تفکر هم اکنون بر بخش بزرگی از چپ حاکم است و یادداشت حاضر در واقع پاسخی است بر کل این طیف از چپ.

آقای تقوایی مینویسد. « آمریکا به بهانه مقابله با تروریسم اسلامی به عراق حمله کرد و امروز روسیه به همین بهانه به مداخله نظامی در سوریه دست میزند ». آیا این حقیقت دارد؟ آیا آمریکا به بهانه "مقابله با تروریسم اسلامی" به عراق حمله کرد؟

جهت اطلاع آقای تقوایی (که خود را به کوچه علی چپ میزند) آمریکا برای پیدا ونابود کردن سلاح کشتار جمعی و آنهم بعد از یک دوره طولانیِ تحریمهای غیر انسانی، و بعد از گزارش سازمان ملل مبنی بر پیدا نکردن سلاح کشتار جمعی، و بعد از نابودی تمام موشکهای عراق زیر نظارت سازمان ملل و با زیر پا گذاشتن قوانین ظاهرآ حاکم در سازمان ملل به عراق حمله کرد؛ و در پایان جستجوی نیروهای خودشان هم، وقتی که آثاری از سلاح کشتار جمعی پیدا نکردند، آقای بوش در سخنانی اعلام کردند که جهان بعد از صدام امن تر از قبل از صدام است. اینها حقایقی هستند که تمام جهانیان از آن اطلاع دارند. در حالی که اقدام روسیه در سوریه جدای از مثبت یا منفی بودن آن به دنبال درخواست دولت قانونی آن کشور بر اساس قوانین فعلأ حاکم بر جهان صورت گرفته ومقایسه این دو نه تنها قیاس مع الفارق است بلکه تلاشی است برای تبرئۀ آمریکا از طریق اشتباه خواندن حمله آمریکا به عراق و نه محکوم کردن آن.

باید توجه داشت که آن حمله حتی در زمان وقوعش نه تنها محکومیت مردمی در مقیاس جهانی را در پی داشت بلکه حتی رئیس جمهور فرانسه  را برای رأی منفی به اقدام آمریکا به آنجا کشاند. با این همه تقوایی با بکارگیری واژه "اشتباه" آن را لوث وعملی عادی جلوه میدهد. در عین حال این اظهار نظر بیش از آنکه واقعی باشد مصلحتی است، برای آن که هم تبدیل شدن ایشان به پیاده نظام آمریکا خیلی تابلو نشود و هم بتواند اقدام روسیه را بزند. ایشان تا وقتی که روسیه در ماجرا در گیر نبود حتی به سکوت در قبال حمله آمریکا بسنده نکردند - که میتوانست حاکی از رضایت ضمنی باشد و ضمنا روزنه گریزی را هم برایشان باز بگذارد. آنها به حمایت علنی و مشخص از نمایش مسخرۀ حمله آمریکا به داعش دست زدند و حالا که روسیه حملۀ سنگینش را آغاز کرده است آنها میگویند هر دو اشتباه است. یک نقل قول کوتاه از محمد اسنگران در نشریه ایسکرا شماره 743 این پلتیک بغایت هوشمندانه آقای تقوایی را به خوبی نشان میدهد: «من حمله آمریکا و کشورهای غربی علیه داعش را محکوم نمیکنم. من در جنگ با داعش طرفدار صلح نیستم. برعکس من مدافع جنگ تا شکست قطعی داعش هستم.»

این یعنی ازنظر تقوایی وهمکارانش مداخله آمریکا در امور دیگرکشورها چه با مجوز سازمان ملل - که آنهم خود حدیث جداگانه ای دارد – و چه خود سرانه اشکالی ندارد چون که که از نظر ایشان آمریکا هم بدنبال ایجاد دمکراسی و سکولاریسم می باشد و این چیزی است که این آقایان هم برایش ازهیچ گونه فداکاری دریغ ندارند. وقتی هدف یکی است چرا کارهای دیگه نه. مشکل آقای تقوایی از لحظه ای شروع میشود که پای روسیه هم به وسط میاید.  ولی برای یک ناظری که از بیرون به حوادث می نگرد فرق هست بین آمریکا و روسیه در این مورد، چرا که بعد از فرو پاشی شوروی از حدود سه دهه پیش تا بحال ما شاهد تعرض و تهاجم روسیه به هیچ کشور دیگری نبودیم و تمام تهاجمات و تعرضات به دیگر ملل در سطح جهان به بهانه های مختلف یا مستقیمأ توسط آمریکا و یا با حمایتش از ایادی و اذنابش صورت گرفته.

آقای تقوایی در ادامه می گوید،« هدف استراتژیک دولت آمریکا تثبیت هژمونی و سرکردگی آن کشور در دوره بعد از جنگ سرد بود و دولت روسیه هم تثبیت قدرت خود در خاورمیانه را دنبال می کند. حتی از نظر شیوه پیشبرد این سیاست هژمونی طلبانه نیز تشابه زیادی بین این دو رقیب وجود دارد. اتکا به دولت ها و نیروهای قومی مذهبی در منطقه و شکل دادن به ائتلاف ها و بلوک بندی های منطقه ای از این نیروها در خدمت اهداف و سیاست های خود.» ، شاه بیت گفته های تقوایی در پاراگراف فوق ادعای استفاده دو رقیب یعنی روسیه وآمریکا در بکارگیری نیروهای قومی مذهبی است که طرح این ادعا اقلأ در یک قرن گذشته و بطور مشخص از انقلاب اکتبر 1917 تا بحال از جانب شوروی سابق و روسیه فعلی نه تنها دروغی بزرگ که تحریفی آگاهانه و جهت دار است. اتفآقا تاریخ یک قرن گذشته و به خصوص از زمان جنگ افغانستان به این طرف نشان میدهد که شوروی و بعدا روسیه همواره مورد حملۀ جریانات مذهبی ای قرار داشتند که غرب آنها را سازمان دهی میکرد.

سیاست اتکا به دولتها و نیروهای قومی مذهبی بر خلاف اظهار فضل تقوائی، از جانب آمریکا وجهان متمدن مورد نظر ایشان بطور مستمر بکار گرفته شده و نقطه عطف آن دعوت واستقبال شاهانه از سعید رمضان قائد وایدئولوگ اخوان المسلمین بعد از حسن بنا در رأس هیئتی اسلامی در کاخ سفید از جانب پرزیدنت ژنرال ایزنهاور در سپتامبر 1953 میباشد که بعد از ان شاهد گسترش فزاینده دفاتر وشاخه های این نیروی واپسگرای مذهبی در سرتاسر کشورهای اسلامی هستیم و جالب اینکه در سال 1945 در اورشلیم ودر تحت حمایت و زیرنظر نیروهای دولت فخیمه انگلیس دفتر همین حزب در اورشلیم توسط آقای سعید رمضان جوان که انزمان بیش از بیست سال نداشت پایه گذاری گردیده بود که در ادامه و روند تکاملی خود و این بار زیر نظر نیروهای رژیم دمکراتیک! اسرائیل در دهه هشتاد قرن گذشته به حماس (جنبش مقاومت اسلامی) فرا روئید.

جالب آنکه همین آقای رمضان پس از اتمام مأموریتش در سامان دهی جریان های اسلامی مورد نظر آمریکا و جهان متمدن به آغوش انها خزید ودر سوئیس مأمن گزید وتا زمان مرگش در سال 1995 بیش از سه دهه در ارتباط با نیروهای اطلاعاتی آمریکا و جهان متمدن! سرنخ جریانهای اسلامی در منطقه را در دست داشت. در همین رابطه مورد شیخ عمر عبدالرحمن نابینا قابل ذکر است چرا که در نوع خود کم نظیر است و آن اینکه مدت کوتاهی بعد از ترور سادات مهره مورد اعتماد وهم پیمان آمریکا و اسرائیل و رئیس جمهور مصر به فرمان همین شیخ که آن زمان قائد جهاد اسلامی منشعب از اخوان بود به همراه دستیارش ایمان الظواهری دست به سربازگیری برای جهاد در افغانستان بر علیه شوروی زد وجالب انکه بعدأ همین شیخ نابینا در آمریکا پناه گرفت ودستیارش الظواهری برای جهاد به پاکستان اعزام گردید و با تمام تلاشی که در زمان حسنی مبارک هم پیمان آمریکا برای استرداد شیخ جهت محاکمه به اتهام تروریست صورت گرفت از جانب آمریکا به دلیل عدم دمکراسی در مصر رد گردید. 

و این خود حاکی از پیوند و رابطه ویژه و ناگسستنی آمریکا و جهان متمدن! با جریانهای مذهبی است که در عین حال دارای درسی آموزنده وحتی هشداریست به کسانی که با شعارهایی مانند سکولاریسم و مدرنیسم تلاش دارند خود را در معرض پذیرش آمریکا و جهان متمدن قرار دهند. اینان در واقع سوراخ دعا را گم کرده اند؛  اینگونه تلاشها در منطقه خاور میانه و بطور کلی در کشورهای اسلامی محلی از اعراب ندارد و اینگونه تلاش ها تنها ممکن است در مناطقی مورد قبول واقع شود که سنت ریشه های عمیقی نداشته و یا ضعیف باشد؛ برای مثال مانند ونزوئلا، اوکرایین، بولیوی، نیکاراگوئه. در چنین نقاطی می توان به همان فاشیسم صاف و ساده و بدون مذهب متکی شد. اما در خاورمیانه نه. چون آمریکا وجهان متمدن! در مناطق اسلامی  انتخاب خود را کرده اند. این امر بعد از فروپاشی عثمانی و ایجاد کشورهای جدید در طول زمان قابل مشاهده است و مهمترین دلیل این انتخاب هم بکارگیری آنها به عنوان پادزهر نیروهای سوسیالیست ومارکسیست بوده ولی این مهمترین دلیل مانع از بکار گیری آن ها برعلیه  حکومتهای ناسیونالیست و سکولاری که نه تنها متعرض سرمایه داری نبودند بلکه خود حامی وحافظ مناسبات سرمایه داری بودند نشده، چرا که جهان متمدن در لحظات بحرانی این نیروها را مطمئن ترین نیروی هم پیمان در جهت حفظ مناسبات سرمایه داری وسرکوب هرگونه حرکت و تشکل حتی دمکراتیک در چارچوب نظم موجود می داند و این گرایش ارتجاعی دمکراسی جهان متمدن از شروع قرن بیستم و با ورود سرمایه داری به انحصارات تاکنون قابل مشاهده بوده و بعد از بحران سال 2008 ابعاد غیر قابل تصوری به خود گرفته است که بربریت و قساوت جنگ داخلی در سوریه شاهد آن است.

البته مشکل تقوایی به اینجا ختم نمیشود بلکه تازه مشکل بزرگتر او شروع می شود و انهم چیزی نیست غیر از سفید کردن سیاه ترین جریان حاکم در جهان. او که از این پس می خواهد در طرف سفید شده خود بایستد، واینجاست که برای حل آن ناچار است دست به جعل و تحریف بزرگتری بزند و آن عبارت است از زدن سیاستهای پوتین و سفید کردن آمریکا و جهان متمدن. البته این پروژه سفید سازی از جانب طیف وسیعی از چپ مدت هاست که دنبال می شود ومختص تقوایی وهمدستانش نیست منتهی ایشان در این رابطه شجاعت وجسارت بیشتری از خود بروز می دهد وحتی نمی خواهد به اوباما وسیاست های فعلی آمریکا خط بیفتد و برای این کار کی بهتر از بوش که سالهاست در بازنشستگی به سر میبرد وبه جایی هم بر نمی خورد، او چند سطر پایین تر می نوسد «سیاستهای پوتین در واقع نسخه روسی بوشیسم است که بر زمینه شکست بوشیسم و نافرجامی سیاست میلیتاریسم نئوکنسرواتیستی آمریکا میدانی برای مانور و تعرض پیدا کرده است.» در اینجا تقوایی ظاهرأ میخواهد وانمود کند با سیاستهای آمریکا در زمان بوش مخالف بوده و هست ولی این موضع هم مصلحتی است چرا که این خود دو هدف را دنبال میکند یکی همسان کردن بوش و پوتین و در واقع زدن ومحکوم کردن پوتین و در ادامه ایستادن در کنار آمریکای فعلی و در نهایت معقول و انسانی جلوه دادن سیاست اوباما که همان سفید سازیست که دنبال میکند. غافل از اینکه ایشان میتواند هر گونه شامورتی بازی با تاریخ دراورد ولی تاریخ به ما دروغ نمیگوید.

شاید آقای تقوایی دچار فراموشی شده زیرا زمانی که آقای بوش فرمان حمله به افغانستان را صادر کردند حزبی که ایشان بهش تعلق دارند صاحبش هنوز در قید حیات بود و به روشنی در این مورد اعلام موضع فرمودند؛ واینک جهت یاد آوری ایشان قسمتی از این نوشته انزمان صاحب حزبشان را نقل می کنم. منصور حکمت: « اعلام جنگ هيچکس، حتى آمريکا و غرب، به طالبان را نميتوان محکوم کرد. طالبان بايد برود و نهايتا بايد با قهر و با عمل نظامى برود.» این دفاع از همان بوشیسمی است که امروز تقوائی آن را به پوتین نسبت میدهد تا از سیاست "غیر بوشی" اوباما دفاع کند.

در خاتمه باید بگویم که آقای تقوایی؛ هر قدر هم که برای سفید کردن آمریکا زور بزنی وجامه بدری وسینه چاک کنی در واقع عرض خود میبری وزحمت ما میداری، چرا که آمریکا وجهان متمدن!  نزدیک به یک قرن است که انتخاب خود را کرده اند و آن هم مذهب است، فقط جهت اطلاعت دو نمونه از حوادث اخیر را ذکر میکنم ، که عبارتند از حمایت از اخوان بعد از مبارک در مقابل احمد شفیق در مصر وحمایت از اردوغان پرورش یافته در رکاب طالبان در مقابل لائیک ها در ترکیه. نتیجه اینکه اگر آقای تقوایی و همدستانش به پروژه اشان اصرار بورزند وخواهان نقش افرینی در منطقه هستند یک راه بیشتر پیش رو ندارند و آن پوست اندازی دیگری از سکولاریسم به "مخالفین معتدل"؛ که البته با توجه به پوستی که ایشان دارند از عهده این مهم هم بر خواهند آمد.

 

علی شمس

27 مهر 94

19 اکتبر 2015

 

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر