نیویورک تایمز و کمونیسم آقای ژیژک

نوشتۀ: رد کریتیک، ن. رودن
Write a comment

کل نوشته های ژیژک در باب کمونیسم راهبردی است برای ارائه ی انقلاب سوسیالیستی به مثابه ایده آلِ افلاطونیِ "تحقق ناپذیر"، و سرزنشِ هر آن کسی در چپ که اعتقادی غیر از این دارد. موعظه های او تئوری کمونیستی را مرجح بر ماتریالیسم، به ایده آلیسمِ نظری بدل می سازد، تا آن را به سان مذهب برای طبقات حاکم مطبوع نماید

 


 

 

مقدمه ی مترجم

از نیمه ی دوم دهه ی نود قرن پیش به این سو، و به ویژه پس از پدیدار شدن جنبش های اعتراضی نوظهوری که مهم ترین شان جنبش ضد جهانی سازی بود، پس از رخوتی چندین ساله که عمدتاً ناشی از هژمونی ایدئولوژیک راست در ابعاد جهانی پس از فروپاشی شوروی، و نیز بخشاً حاصل استیصال "چپ" بود در تبیین روندهای جهان واقعی که به شکست تجربه ی "واقعاً موجود" همین چپ انجامیده بود- جو غالب روشنفکری در غرب بار دیگر به چپ متمایل گشت و خیل نسبتاً کثیری از نظریه پردازان و روشنفکران چپ سر از لاک درآورده، بار دیگر پا به میدان "مبارزه" گذاردند. بیشتر آنان "کمونیست های سابقی" بودند که هم چنان که جهان واقعی دیگر همان جهان پیش از فروپاشی دیوار نبود و بالتبع آن شیوه ی سابق "مبارزه" دیگر نمی توانست "خریدار" چندانی برایشان دست و پا کند، دست به تجدید نظر در افکار خویش می زدند و هرچه بیشتر به نفی همه و هر گونه مبارزه ی رادیکالی می رسیدند. شاید شاخص ترین فرد در میان این قماش روشنفکران آنتونیو نگری باشد؛ نظریه پرداز سابقاً "مارکسیست"ی که زمانی حتی عضو برجسته ی بریگاد سرخ ایتالیا نیز بود -و به همین "جرم" به زندان هم افتاده بود-، و اکنون در فرم و محتوای جنبش نوظهور ضد جهانی سازی به تمامی "تحقق ایده ها و نظریات تحول یافته ی خویش" را می دید [درک این امر چندان دشوار نیست که چنین تبیینی از تاریخ و جامعه تا چه اندازه ایده آلیستی است- کافی است آن عبارت معروف مارکس را به یاد آوریم: "ایده آلی که واقعیت بایستی خود را با آن تنظیم کند"].

با تشدید بحران سرمایه و سر برآوردن جنبش های جدی تری چون جنبش اشغال در غرب و جنبش نان و آزادی در جهان عرب، این روشنفکران نیز جان تازه ای گرفتند. به خصوص در جنبش اشغال، چیدمان زمین بازی و نیروهای درگیر –در غیاب یک کمونیسم طبقاتی کارگران و حتی تشکل ها و مطالبات به واقع کارگری- به گونه ای بوده که بیش از پیش به میدان داری اینان دامن زده است. همه چیز مهیا گشته بود: نفرت و نارضایتی "عمومی" از عملکردِ ویران گرِ سرمایه، بدون هرگونه تلاشِ برنامه مند در راستای نفی ساختارهای آن، تمامِ آن چه را این چپ در آسمانِ تئوری می جست، در زمینِ واقعیت پیشِ چشمانِش می گذاشت. در مورد جنبش نان و آزادی داستان متفاوت است؛ این جا اگرچه در ابتدا (به خصوص در موارد تونس و مصر) حضور مؤثر کارگران و تشکل های کارگری را -هرچند به شکلی بلوغ نیافته و ناکافی، اما با مطالباتی طبقاتی و به فرم هایی بدیع- به وضوح می شد دید، اما رفته رفته و با دخالت و تأثیرگذاری مدیائی-نظامیِ روزافزونِ دولت های غربی، این جنبش به سرنوشتی تراژیک دچار گشت و به سرعت از سویه های رادیکال اولیه ی خویش تهی گشته و هر روز بیش از پیش به دامانِ ارتجاعی ترین نیروهای ضدانقلابی درغلتید. باری، این بار -به طرز مشمئز کننده ای- روشنفکرانِ "چپ"ِ ما اوجِ "انقلابی گری"ِ خویش را سوار بر بمب های ناتو ["به مثابه دستِ چپِ خدا" [1] -و حقیقتاً کدام استعاره بهتر از این می تواند ماهیت خود این روشنفکران را به مثابه دست چپ خدای سرمایه عیان سازد؟!-] به نمایش گذاشتند و متحدینِ بالفعلِ خویش را در قامت "الجزیره"ی قطر، سلفیون "سوری" و دلارهای سعودی یافتند. به راستی که این نیز سرنوشتی تراژیک است- اما جوهره ی نظریه و عمل این "روشنفکران" در برخورد به هر دوی این جنبش ها یکی است: احضار "شبحِ مجازیِ کمونیسم"[2] در برابر شبحِ واقعیِ آن- به واقع تمامِ میراث نظری و ره آوردِ عملی این روشنفکران نیز چیزی جز این نبوده و نیست؛ ارائه ی روایت هایی اخته از مارکسیسم و تخطئه ی همه و هرگونه فعالیتِ کمونیستی تحت لوای کمونیسم؛ یا به بیان دیگر، کمونیسم منهای کمونیسم.

اما آن چه کسی چون ژیژک را از دیگران متمایز می نماید و پرداختن به او را ضروری تر می سازد، نه در اهمیتِ تزهای مشعشعِ وی مثلاً درباب "سوژه ی حساسِ هگلی"- بل که یکی آن است که آسمانِ هالیوود، مسیح و انقلابِ فرهنگی را به ریسمانِ لنین، فوتبال و یوگوسلاوی می بافد؛ دست در انبان تکثر فرهنگی، سر بر آستان "غرب متمدن" می ساید؛ بذله گویی می کند؛ و دستِ آخر همه ی این معجون را یک جا و در کالایی تحت عنوان "مارکسیسم" به متقاضیان تحویل می دهد- و دیگر این که وی همواره حضوری پررنگ [و صدالبته مشکوک] در همه و هر جایی و از جمله در رسانه های جریان مسلط -از بی بی سی گرفته تا نیویورک تایمز- داشته و دارد؛ حضوری که بدونِ شک هیچ گاه نه تصادفی بوده و نه از سر صداقتِ این رسانه ها و باورشان به آزادی بیان و غیره. حقیقتاً نیز جای امثال ژیژک همان تریبون های متعفنی چون نیویورک تایمز و بی بی سی است- آن چه اما در این میان نمی توان نادیده گرفت، این است که هم پای حضور کذائی او در مدیای مسلط، شمار کثیری از رسانه های چپ -از جمله در ایران- نیز با آغوشی گشاده به استقبال وی رفته اند. منهای آن هایی که آگاهانه دست به چنین کاری می زنند، عده ای نیز هستند که نمی دانند با این کار به جا افتادنِ اتوریته ی یک منورالفکرِ پروامپریالیست در میان چپِ جامعه یاری می رسانند؛ پروامپریالیستِ وقیحی که دیروز جنبشِ دستِ راستی سبز را به مثابه "جنبشِ اصیلِ سرکوب شدگان" می ستود، و نه تنها دور از انتظار نیست، بل که کاملاً محتمل است فردا روزی سوار بر بمب های ناتو بار دیگر بر آسمانِ ایران ظاهر شود- هم چنان که پیش از این بر فرازِ لیبی نیز به پرواز درآمده بود! این زنگِ خطری است که نمی توان و نبایستی از آن چشم پوشید. می باید به جد دستِ آقای ژیژک را رو کرد و این دلقکِ دوره گرد را هرچه بیشتر و بیشتر رسوا ساخت. آن چه در پی می آید ترجمه ی مقاله ای است از رد کریتیک در همین راستا؛ مقاله ای کوتاه اما محکم و ستودنی. عنوان نوشته انتخاب ماست.

ن. رودن

1 مارس 2014

 

فرضیۀ کمونیسم آقای ژیژک

کل نوشته های ژیژک در باب کمونیسم راهبردی است برای ارائه ی انقلاب سوسیالیستی به مثابه ایده آلِ افلاطونیِ "تحقق ناپذیر"، و سرزنشِ هر آن کسی در چپ که اعتقادی غیر از این دارد. موعظه های او تئوری کمونیستی را مرجح بر ماتریالیسم، به ایده آلیسمِ نظری بدل می سازد، تا آن را به سان مذهب برای طبقات حاکم مطبوع نماید.

وی در یکی از اخیرترین نسخه هایش از کمونیسم (آیا ژیژک به چیزی غیر از اعتقاد به بی اعتقادی باور دارد؟) در سرمقاله ی نیویورک تایمز (6 دسامبر 2013) می نویسد: "اگر صرفاً [نظام] بازار (و استثمارِ [مبتنی بر] آن) را الغا نماییم، بدون این که آن را با شکلی مناسب از سازمانِ کمونیستیِ تولید و مبادله جای گزین کرده باشیم، سلطهْ انتقام جویانه و همراه با استثمارِ مستقیم بازمی گردد". به بیان دیگر، تا زمانی که کمونیسم را قبل از کمونیسم نساخته باشیم، هر انقلابی "محکوم" است به آن چه وی "وسوسه ی «تمامیت خواهانه»" می نامد. این فرمول از کمونیسمی که به مثابه یک "رخداد"ِ معجزه آسای کاملاً قوام یافته از راه می رسد -سایبرکمونیسمی پساتاریخی که با [کمونیسمِ] تاریخی در تخالف است، و نیروی محرکه اش، برخلاف دیالکتیکِ تاریخ، "تحولِ ناگهانی" است- همان است که پائولو ویرنو (Paolo Virno) آن را "کمونیسمِ سرمایه" می نامد (گرامرِ مولتی تود). کمونیسمِ سرمایه البته شبحی مجازی است که جهت مقابله با شبح واقعیِ کمونیسم، با نشان کردن آن تحت عنوان آشنای "تمامیت خواهی"، ایجاد شده است.

و ژیژک برای دفاع از این فرمول به چه کسی استناد می کند؟ به آین رند (Ayn Rand): "به راحتی می توان آین رند را به استهزا گرفت، اما رگه ای از حقیقت در سرودِ معروفِ «در رثای پول»، در رمان اش «اطلس شانه بالا انداخت»، وجود دارد... گرچه ادعای رند به طرز مضحکی ایدئولوژیک است، [اما] موجدِ لحظه ی حقیقت [نیز] می باشد: درس بزرگِ سوسیالیسمِ دولتی به طور مؤثر این بود که الغای مستقیمِ مالکیت خصوصی و مبادله ی بازار-بنیان، در فقدانِ اشکالِ انضمامیِ مناسباتِ اجتماعیِ فرآیندِ تولید، بالضروره روابطِ مستقیمِ بردگی و سلطه را احیا خواهد کرد".

در این تبیین از شکستِ جنبش های سوسیالیستیِ پیشین تحت عنوان فقدانِ "اشکالِ انضمامیِ مناسباتِ اجتماعیِ فرآیندِ تولید"، ژیژک بحثِ مارکس را، مبنی بر این که کمونیسم "عاری از پیش فرض نیست. از پیش فرض های واقعی شروع می شود و آنها را لحظه ای رها نمی کند. پیش فرض های آن انسان ها هستند، [آن هم] نه در ثبات و انزوایی خیالی، بل که در روند واقعی و به لحاظ تجربی ادراک پذیرِ توسعه شان تحت شرایط معین. همین که این زیست-روندِ فعال تشریح شد، تاریخ دیگر مجموعه ای از حقایق مرده - آن گونه که نزد تجربه گرایان (که خود هنوز انتزاعی هستند) تصور می شود، و یا فعالیتِ متصورِ سوژه های متصور - آن طور که ایده آلیست ها می پندارند، نیست" (ایدئولوژی آلمانی)، از مادیت تهی می سازد. در عوض، کمونیسمِ ژیژک، همان طور که مارکس می نویسد، " ایده آلی است که واقعیت بایستی خود را با آن تنظیم کند". برخلافِ مارکس، که مدلل ساخت "شرایط [کمونیسم] از پیش فرض های اکنونْ موجود منتج می گردد" (ایدئولوژی آلمانی) چرا که وجودْ توسطِ کارِ انسانیْ سرشته می شود و بنابراین موضوعِ سازمانِ کارِ انسانیْ تحتِ روابطِ اجتماعیِ مشخص است - کمونیسمِ کاپیتالیستیِ ژیژک کمونیسم را به مثابه واقعیتِ تاریخ در نظر می گیرد و خواستار آن است که [کمونیسم] به یک ایده آلِ مجازی تبدیل شود؛ [ایده آلی] که دقیقاً از آن رو مجازی است که هیچ گاه واقعی نبوده و نیست. بدین ترتیب، در مقابلِ [گزینه ی] "تمامیت خواهانه"، بازار به گزینه ی پیش فرض بدل می گردد.

صد البته کمونیسمِ واقعی ایده آلی نیست که می بایستی " قلبِ جهانِ بدونِ قلب" (مارکس، مقدمه بر نقد فلسفه ی حق هگل) باقی بماند، و یا، به بیان دیگر، مطابق فرمولِ مذهبیِ قدیمی، آن ایده آلی که به آن اسناد بدهیم اما هرگز بدان دست نیازیم. و نیز آن "وحشتِ تمامیت خواهانه"ای هم نیست که چنان هراسی در قلوب لیبرال های خجول می افکند. [کمونیسم] آن خواستِ تاریخیْ است برای این که آن چه را در واقع به مثابه نتیجه ای از کارِ انسانیْ وجود دارد، -در پراکسیسِ سوسیالیستی (واژه ای از قلم افتاده در قاموسِ همه ی کمونیسم های "چپ"ِ لیبرالِ امروزی)- تحقق بخشد: جامعه ای که در آنْ اضطرار به فروشِ نیروی کار منسوخ گشته و شرایط برای بنا نهادنِ یک جامعه ی جهانیِ رها از نیازِ مادی مهیاست. کمونیسم خواستی ضروری/تاریخی است چرا که به لحاظ تاریخی امکان پذیر است.

در واقع، به همین دلیل است که از ژیژک خواسته می شود در نیویورک تایمز، گاردین، و غیره بنویسد. او نویسنده ای است که به چپ هشدار می دهد تا بیش از اندازه تندروی نکند، و در همان حال به طبقه ی کارگر شادیِ ابدی در زندگیِ-پیشِ-رو را وعده می دهد. او پاپِ جدیدِ چپ است.

 

 



پانوشت­ها

 

[1] تعبیر ژیژک از ناتو در نوشته­ای تحت همین عنوان درباب بمباران یوگوسلاوی توسط ناتو در سال 1999.

[2] این تعبیر را مقاله­ی حاضر در مورد آن­چه در توافق با پائولو ویرنو "کمونیسم سرمایه" می­خواند، به­کار برده.

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر