نبرد اوکراین، ژئو پلیتیک متلاطم جهانی، امکان انقلاب اجتماعی؟ - قسمت اول

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

حال اتحادیۀ کارگران آنارکو سندیکالیست مدعی است که فاشیستها نیروئی نیستند و غرب اوکراین هم در دست همان "خلق"ی است که تیاهنیبوک به دنبال برقراری حاکمیت آن است. فقط این پرسش باقی می ماند که سر این "اتحادیۀ کارگران آنارکو سندیکالیست" در کدام آخور است؟ در آخور خانۀ دمکراسی آمریکا یا در توبرۀ بنیاد آدناوئر حزب دمکرات مسیحی آلمان؟


  

این که نبرد اوکراین از ابعادی جهانی برخوردار است، امری است که همگان بر آن تأکید دارند. از راست تا چپ، از شرق تا غرب. در اینجا جابجائی هایی تعیین کننده در صف بندی جهانی باید صورت می گرفت و تا همینجا نیز گرفته است. همۀ پیروزیهای دیپلماتیک روسیه در عرصۀ جهانی در دو سال اخیر، اکنون در مقابل شکست سنگین اوکراین رنگ باخته اند. غرب اکنون در موقعیتی مسلط بر اوضاع جهانی قرار گرفته است. موقعیتی که شاید حتی بتوان آن را مستحکم تر از موقعیت آن پس از لشگرکشی به عراق دانست. تفاوت پایه ای برتری امروز غرب در آن است که این برتری نه با توافق ضمنی دو قدرت اصلی رقیب غرب، روسیه و چین، و در مقابل کشوری جهان سومی به دست آمده است. برتری امروز غرب در جدال رویارو با یک قدرت مدعی جهانی، روسیه، به دست آمده است. هر چند که در خود بلوک غرب صف بندیهای امروز متفاوت از صف بندیهای دوران جنگ عراقند.

تحولات اوکراین پرسشهای متعددی را در رابطه با سرنوشت آیندۀ جهان طرح می کنند. آیا این تحولات دنیا را به سمت تلاطماتی مخاطره آمیز تر نخواهد راند؟ آیا این تحولات سرآغاز تغییری استراتژیک در توازن قوای جهانی به نفع غرب و به زیان رقبای آن خواهند بود؟ تأثیر این تحولات بر آرایش بین المللی بازمانده از دوران پس از جنگ دوم جهانی چه خواهد بود؟ تأثیر تضعیف موقعیت روسیه در ژئوپلیتیک جهانی بر موقعیت کشورهای در حال عروج دیگر – چین، برزیل، هندوستان و... – چه خواهد بود؟ آیا روند تحولات در سوریه از تلاطمات اوکراین متأثر نخواهد شد؟ اگر آری چگونه و تأثیر آن بر خاورمیانه و بر ایران چه خواهد بود؟ و سرانجام سؤالی اساسی که برای هر کمونیستی طرح می شود: آیا در جهان امروز می توان صحبتی از انقلاب اجتماعی پرولتاریای کمونیست کرد؟

تی یری میسان، ژورنالیست ضد امپریالیست فرانسوی، طی مقاله ای در روزنامه سوری الوطن پرسشی مهم را طرح کرده است. پرسشی که مستقیما به همین نکتۀ آخر، یعنی امکان انقلاب اجتماعی، مربوط است. او می پرسد آیا آمریکا قادر خواهد بود که همزمان سه دولت در سه نقطۀ مختلف از دنیا – اوکراین، ونزوئلا و سوریه - را سرنگون کند؟ اگر این باشد، آیا هیچ دولتی قادر خواهد بود که در مقابل آن مقاومت کند؟ حقیتقا نیز بلافاصله پس ار موفقیت کودتای اوکراین – و پائین تر خواهیم دید که چرا وقایع اوکراین کودتا بود – فوکوس رسانه های پرنفوذ بورژوازی بر ونزوئلا قرار گرفت. روزنامۀ نیویورک تایمز دو روز بعد از سقوط یانوکوویچ عکسی از مبارزان ونزوئلائی در حال ساختن کوکتل مولوتف را همراه با مقالۀ اصلی این سایت منتشر نمود که تماما به اوجگیری مبارزۀ مسلحانه در ونزوئلا اختصاص داشت. سازماندهی مسلحانه جنبش دست راستی ونزوئلا اکنون هر چه بیشتر مورد توجه اتاقهای فکر و طراحی استراتژیک بورژوازی غرب قرار می گیرد. همزمان با نیویورک تایمز سایت لای نت، سایتی که از کارشناسان و متخصصان سابق سیا تشکیل شده است، نیز موضوع اصلی سایت خود را به مبارزۀ مسلحانه در ونزوئلا اختصاص و به مقایسۀ چهره دولت "سرکوبگر" ونزوئلا با دولت اوکرائین پرداخت. این که اوضاع سوریه چگونه از این تحولات متأثر خواهد شد، روزها و هفته های آینده نشان خواهد داد. بن بست مذاکرات ژنو و اظهارات اخیر جان کری مبنی بر این که اسد باید برود، نشانه هائی از آنند که اوضاع در آنجا نیز حدت خواهد یافت.

با این همه حتی در هما اوکراین نیز قضایا به این سادگی پیش نخواهند رفت. به این موضوع باز خواهیم گشت. نخست و قبل از هر چیز لازم است که دربارۀ معنای واقعی تحولات اوکراین کمی تأمل کنیم. حقیقتا در اوکراین چه واقع شد؟ جنبشی اعتراضی که به بیراهه رفت؟ جنبشی دمکراتیک که به پیروزی انجامید؟ یا تعرضی از سوی بلوک مسلط بر سرمایه داری جهانی؟

بیانیه های دانشگاهیان غربی

برای ورود به بحث از دو نامه شروع می کنیم. نخست نامۀ دانشگاهیان اروپائی در روز سوم ماه ژانویۀ سال جاری. در این نامه جمعی از دانشگاهیان اروپائی حمایت خود را از اپوزیسیون اوکراین در میدان اعلام نموده و خواستار حمایت همه جانبۀ اروپای واحد از این اپوزیسیون شدند. در نامه آمده بود: "این روزها جهان به دقت تحولات اوکراین را دنبال می کند، در رأس همه تلاشهای دولت برای بکارگیری خشونت بر علیه تظاهر کنندگان صلحجو مایۀ نگرانی جدی اند". پس از ارائۀ تصویر "دولت خشونت طلب و تظاهر کنندگان صلحجو" نویسندگان نامه لازم می دانند خصلت صلح آمیز معترضین را بیشتر توضیح دهند و می نویسند: "بر خلاف دولت، جامعۀ اوکراین بلوغ مدنی تحسین برانگیزی را از خود به نمایش گذاشته است. تلاش آن برای حفظ اعتراضات خویش بر بستر قانون و رد پایمردانه خشونت از جانب آن، الگوئی برای مقاومت مدنی هستند. امروز میدان اوکرائین بهترین وجه اروپا را نمایندگی می کند. چیزی که بسیاری از متفکران گذشته و معاصر ارزشهای پایه ای اروپا به شمار می آورند". سرانجام دانشگاهیان "از دولتهای خودمان و سازمانهای جهانی" می خواهند که از اوکرائینی ها حمایت نموده و "کار دولت فاسد و وحشی اوکراین را تمام کنند". آنها اضافه می کنند که "اوکراین به یک طرح مارشال دیگری نیاز دارد که انتقال آن به دمکراسی کامل و جامعه ای با حقوق مدنی تضمین شده را تأمین کند" و خواهان "حداکثر حمایت" از جامعۀ مدنی اوکراین می شوند. نامۀ این دانشگاهیان با عبارات زیر به پایان می رسد: "به اوکرائینی ها کمک کنیم تا اوکراین تازه ای را بسازند و آنها نیز مطمئنا به ما در ساختن اروپائی جدید و"جهانی عادلانه تر کمک خواهند کرد".

روشن است که موضوع بر سر چیزی کمتر از یک "جهان عادلانه تر" نیست که دولت فاسد و وحشی یانوکوویچ مانعی بر سر راه آن است و دولتهای آلمان و انگلیس و آمریکا و اطریش و ایتالیا و اسلووانی و ... باید کمک کنند تا این "جهان عادلانه تر" ساخته شود. امری که به خودی خود نشان می دهد که اگر این جهان چندان عادلانه نیست، مسئول آن دولتهای مطبوعۀ اساتید محترم دانشگاهها نیستند. پرا که در این صورت نمی شد از کسی که مسئول ایجاد این جهان "غیر عادلانه" است درخواست کمک برای ایجاد جهانی عادلانه تر را کرد. نه. مسئولین این جهان غیر عادلانه در صف مقابل، در کی یف و مسکو نشسته اند. مسئول دولت فاسد و وحشی یانوکوویچ است که مورد پشتیبانی دولت "توتالیتر" نیز قرار دارد.

قبل از پرداختن به صحت و سقم اظهارات اساتید محترم، نگاهی به اسامی این اساتید نیز لازم است. خود ترکیب اسامی امضا کنندگان گویای چیزهائی نیز هست. در میان امضا کنندگان اسامی اساتیدی به چشم می خورد که به اساتید دست راستی معروف نیستند. برعکس، متعلق به گرایشات چپ آکادمیک اند. کسانی مثل اولریش بک و کلاوس اوفه از آلمان و صد البته روانکاو "کمونیست" اسلاوی ژیژک. نامه نیز در ارگانهای چپ لیبرال مثل گاردین درج شده است. بیان نامه در سطح کلی نتیجه گیری های فوق الذکر را نشان می دهد. اما هنوز در اینجا صحبت از "ارزشهای پایه ای اروپا" و "جهانی عادلانه تر" است. نامه از این مشخص تر نمی شود. برای این کار حدود یک ماهی زمان لازم بود.

نامۀ دوم تاریخ 29 ژانویه را بر خود دارد. این بار امضا کنندگان نامه فقط از اساتید دانشگاهی نیستند. شخصیتهای سرشناس از سیاست و "فرهنگ" نیز در میان امضا کنندگان به چشم می خورند. این بار نامه بسیار صریح تر است. این بار معلوم می شود که آن ارزشهای اروپائی کدامند و چه کسانی مانع آن جهان عادلانه ترند. نامه این بار به صراحت از "اقتدارگرایان حاکم بر اوکراین" سخن می گوید که رسانه های جمعی را تحت کنترل خود دارند و مانع آگاهی مردم می شوند و از این که اوکراین در حال تبدیل شدن به یک دیکتاتوری است و البته تأکید می کند که "هنوز برای ما دیر نشده است که اوضاع را به سمتی بهتر تغییر دهیم و مانع از تبدیل اوکراین به یک دیکتاتوری شویم" و سرانجام شاه بیت نامه که "انفعال در برابر چرخش اقتدارگرایانه در اوکراین و تجدید ادغام آن در به حوزه به تازگی گسترده منافع امپراطوری روسیه خطری خواهد بود برای یک پارچگی اروپا". این بار معلوم می شود که آن ارزشهای پایه ای که متفکران گذشته و معاصر بر آن تأکید داشته اند چه هستند و آن "جهان عادلانه تر" کدام است. روزنامه آلمانی دست راستی دی ولت، روزنامه ای پرو آمریکا که بعد از جنگ جهانی دوم توسط ارتش آمریکا ایجاد شد، در درج نامه سوتیتر زیر را برگزید و جان کلام را در یک جمله ادا کرد: "اروپا باید در مبارزه بر علیه امپریالیسم روسیه به یاری اوکراین بشتابد". قبل از پرداختن به نامه و امضا کنندگان آن فقط یک نکتۀ حاشیه ای: در عجبم که چرا سایت وزین روزنه، ارگان حزب کمونیست کارگری ایران، این نامه را که در راستای سیاست ضد امپریالیسم روسی آن حزب وزین است درج نکرده است. بپردازیم به نامه.

نامه را این بار طیف وسیع تری امضا کرده اند. طیفی که می تواند صریح تر و روشن تر از جمعی دانشگاهی حرف بزند و البته که دانشگاهیان هم می توانند در این طیف باشند و هستند. در رأس و پیشاپیش همه استاد محترم و همان روانکاو "کمونیست" معرف حضور: اسلاوی ژیژک. اما اسامی دیگر: برنارد کوشنر وزیر خارجه سارکوزی، بنیانگذار سازمان غیر دولتی NGO پزشکان بدون مرز؛ گزینه شوان، سوسیال دمکرات دست راستی کاندیدای این حزب برای ریاست جمهوری آلمان؛ روپرشت پولنتز رئیس بخش سیاست خارجی حزب حاکم دمکرات مسیحی آلمان؛ کریس استون و آریه نِیِر رؤسای کنونی و سابق بنیاد جامعۀ باز متعلق به سوروس در آمریکا؛ کلاوس اوفه، استاد جامعه شناس "مارکسیست" غیر دگماتیک و - برای این که لیست خیلی طولانی نشود - سرانجام یوآخیم روگال مدیر اجرائی بنیاد روبرت بوش در آلمان، بنیاد کمپانی مولتی ناسیونال بوش. طیف گسترده ای از "اقتصاد"، "سیاست" و "فرهنگ". طیفی که خود اسامی آن به تنهائی منافع مشترک بین چپ و راست بلوک مسلط بر سرمایه داری جهانی را به نمایش می گذارد. طیفی که نشان می دهد چگونه چپ به عنوان بخشی از طبقۀ حاکم به خدمت رسانی به آن بر میخیزد. پائین تر خواهیم دید که این چپ فقط محدود به این اسامی نیست. اما لازم است که پیش از آن ادعاهای نویسندگان این نامه ها را کمی در محک سنجش قرار دهیم.

در این که دمکراسی طلبی اوکرائینی تا چه حد به "ارزشهای اروپائی" پایبند است و برای "جهانی عادلانه تر" مبارزه می کند، تصاویر هفته های اخیر نباید تردیدی به جا گذاشته باشند. فوران کینۀ ضد کمونیستی با تخریب مداوم مجسمه های لنین تنها آغاز این مبارزه برای "جهانی عادلانه تر" بودند. در گامهای بعدی مبارزان دمکرات اوکرائینی حتی مجسمه های سرباز گمنام در بزرگداشت قربانیان جنگ ضد فاشیستی را نیز شامل مبارزات دمکراتیک خویش نمودند. تخریب تندیس کوتوزوف، سردار روسی شکست دهندۀ ناپلئون، اوج سمبلیک این مبارزات را به نمایش می گذاشت که در مبارزه با امپریالیسم روس تا آنجا پیش رفته اند که سمبل مقاومت روسیه در برابر تعرض اروپا را نیز نابود کردند. حقیقتا نیز موضوع امروز اوکراین مگر همان نیست؟ تأسف آور این است که اوکراین مجسمۀ بودا ندارد. اگر داشت، روی طالبان سفید می شد.

اما صرفنظر از تخریبهای سمبلیک، اولین اقدامات پارلمان الیگارشهای قواد اوکراین، همان پارلمانی که در ماه نوامبر با رد شرایط اروپای واحد سیگنال لغو مذاکرات را به یانوکوویچ داده بود و امروز به سرعت منویات دمکراسی طلبان اوکرائینی را یکی پس از دیگری به قانون بدل می کند، نیز نشان داد که اوکراین تا چه حد در راستای "ارزشهای پایه ای" اروپا و "جهانی عادلانه تر" به پیش می رود. الغاء قانون دو زبانه بودن اوکراین و حذف زبان روسی به عنوان زبان دوم رسمی کشور نیز اگر چه به معنای اعلام جنگ به تقریبا نیمی از جمعیت روسی تبار اوکراین به حساب می آمد، اما از آنجا که مبارزه بر علیه امپریالیسم روسیه است، حتما در راستای همان "جهان عادلانه تر" اساتید محترم دانشگاهها است. اما بی انصاف نباشیم. شاید اینها تندرویهای گذرا هستند و اروپای متمدن اینها را تصحیح خواهد کرد. همانطور که می توان امیدوار بود که در سوریه نیز انحرافات در مسیر مبارزه و میداندار شدن القاعده و داعش را نیز تصحیح خواهد کرد. شاید. اما برای این شاید لازم است نگاهی به عقب بیندازیم و برخی از فاکتورهای دخیل در تحولات اوکراین را کمی دقیق تر بررسی کنیم.

نئو فاشیستها

اساتید دانشگاهها در بیانیه اشان از "ارزشهای اروپائی" سخن می گویند که باید از آنان دفاع نمود. اما اروپا در اوکراین کجاست؟ تبلور این ارزشها را در کدام نقطه از اوکراین به بهترین وجهی می توان مشاهده کرد؟

آندره آس اوملند دکتری آلمانی است که در مؤسسۀ آموزشی عالی ای در اوکراین مشغول به کار است. او برای مجلۀ اینترنتی آلمانی زبان "اخبار اوکراین" مطلب می نویسد. اوملند را نه می توان کمونیست دانست و نه پرو روس. برعکس، در نوشتجاتش و برای تأئید نظرات خود به مراجعی چون برژینسکی نیز رجوع می کند. اوملند طی سلسله مقالاتی شکل گیری راست افراطی در اوکراین را در کانتکستی اروپائی مورد بررسی قرار داده است. جزئیات بسیار دقیق وی در مورد فعالیتهای طیفهای مختلف این راست افراطی ارزش آن را دارند که به طور جداگانه ای مورد بحث قرار بگیرند. از جمله و فقط برای اشاره کافی است به فعالیتهای بخشی از این راست افراطی اشاره شود که در سالهای نود قرن بیستم رزمندگان خود را در جبهه های مختلف به مبارزه می فرستاند. از جمله در مولداوی در کنار ناسیونالیستهای افراطی مولداوی و برای الحاق مولداوی به اوکراین، در گرجستان و در مبارزه بر علیه ابخازها و سرانجام در چچن و در کنار اسلامی های چچن بر علیه روسیه. (عروج دیرهنگام راست افراطی در اوکراین) از دل تحولات همین راست افراطی است که حزب "فراگیر اوکرائینی" اسوبودا (آزادی) شکل می گیرد. حزبی که در سال 1991 نخست تحت نام حزب "سوسیال ناسیونالیست" شکل گرفت که تداعی مستقیمی بود از نام "ناسیونال سوسیالیست" که حزب نازی آلمان هیتلری بر خود حمل می کرد و مثل تمام احزاب نئو فاشیستی اوکراین ریشه در "اوم" OUM داشت که در جریان جنگ جهانی دوم و اشغال اوکراین توسط آلمان حکومت دست نشانده آلمان نازی را در اوکراین شکل داده و همان سیاست ضد روسی و ضد یهودی آلمان نازی را با خشونت تمام تعقیب می کرد. به توصیه حزب جبهه ملی فرانسه، این حزب نام خود را در سال 2004 به حزب اسوبودا تغییر داد و توانست در سال 2012 با کسب 10.45 درصد آرا موفقیت چشمگیری در انتخابات پارلمانی کسب کند. پیش از آن و در جریان انتخابات پارلمان منطقه ای ترنوپیل در 15 مارس 2009 همین حزب توانسته بود که با کسب 34.7 درصد آرا و 50 کرسی از 120 کرسی پارلمان، قویترین حزب پارلمانی شود و ریاست پارلمان را نیز از آن خود کند. در برخی از شهرهای مهم غرب اوکراین، شهرداریها در کنترل این حزب قرار دارند. از جمله در شهر مهم لویو. پس از موفقیت در انتخابات سراسری سال 2012، در مناطق تحت کنترل این حزب اقدامات دمکراتیک گسترده ای انجام شد که مهم ترین آن ممنوعیت فعالیت "حزب منطقه ها"ی وابسته به رئیس جمهور و حزب کمونیست اوکراین بود.

اینها اطلاعات کم یا بیش شناخته شده ای اند که به ویژه در هفته های اخیر و با فوکوس تبلیغاتی جریان پرو روس بر روی فاشیسم اوکرائینی تقریبا وسیعا اشاعه یافته اند. پائین تر به این موضوع نیز خواهیم پرداخت که فوکوس کردن بر جریان فاشیستی در اوکراین نمی تواند بازگو کنندۀ تحول واقعی در اوکراین باشد. اما آنچه در بحث ما حائز اهمیت بیشتری است تأکید بر نکته ای است که اوملند در نوشتجات خود به آن اشاره کرده است. او به این اشاره می کند که این عروج نئو فاشیسم "... در حقیقت در «اروپائی ترین» منطقۀ اوکراین واقع می شود. این هم چیز تازه ای نیست و نشان می دهد که چگونه راست افراطی از ساختارهای جامعۀ مدنی برای پیشرفت خود استفاده می کند". در حقیقت نیز در این "اروپائی ترین" بخش بود که نیروی اصلی کودتای اخیر متمرکز شده بود و در راستای تغییر ساختار سیاسی اوکراین در جهت "ارزشهای اروپائی" اساتید محترم عمل کرد.

حضور پر رنگ و نیرومند نئو فاشیستها در مرکز اعتراضات واقعیتی است غیر قابل انکار و درست همین واقعیت است که توسط نه تنها اساتید صادر کنندۀ آن بیانیه ها، بلکه حتی توسط چپ ظاهرا رادیکال نیز پرده پوشی و حتی وارونه نمائی می شود. در تبلیغات این چپ نیز اعمال قدرت فاشیستها به عنوان اعمال قدرت "تودۀ مردم" نمودار گردیده و تناسب قوای واقعی درون اعتراضات خیابانی کی یف وارونه جلوه داده می شود. این روش شناخته شده ای است که در ایران نیز در جریان جنبش سبز چپ بدان متوسل شده بود تا نشان دهد که جنبش چیزی فرای جریانات ارتجاعی شکل دهنده و رهبری کنندۀ آن است. در اوکراین نیز همین روش به کار گرفته شد. بیانیه اتحادیۀ کارگران آنارکوسندیکالیست که به زبان فارسی ترجمه شده و در سایتهای آنارشیستی و چپ فارسی زبان بازتاب یافته است، نمونه بارزی از این وارونه پردازی را به نمایش می گذارد. در این بیانیه که مدت کمی پیش از سقوط یانوکویچ صادر شده است، نه تنها روایت مدیای رسمی از روند وقایع مو به مو تکرار می شود (پلیس وحشی و تظاهرکنندگان با دست خالی و امثالهم)، بلکه اقدامات نئوفاشیستها به صراحت به عنوان اقدامات قهرمانانه توده ای مورد ستایش قرار می گیرد. دربارۀ وزن واقعی نئو فاشیستها بیانیه معتقد است که " فاشیست ها بخش کوچکی از تظاهرکنندگان را تشکیل می دهند که بسیار فعال هستند اما هوشمند نیستند". با این تصویر است که نویسندگان بیانیه می توانند فعالیت غیر قابل انکار نئو فاشیستها در غرب اوکراین در جهت از کار انداختن دستگاه دولتی را اقدامات مردم جا زده و اعلام کنند که "زمانی که نیروهای سرکوب دولتی در حال سرکوب تظاهرکنندگان در میدان استقلال بودند، اهالی مناطق غربی کشور در تلاش اشغال ساختمان های دولتی بودند. پلیس در لحظات کنونی جرئت حضور در شهر لویو را ندارد". لویو همان شهری است که شهردار آن از حزب اسوبودا است و مدتهاست که فعالیت احزاب مناطق و کمونیست را ممنوع اعلام کرده است. روشن است که مثل تمام دستجالت چپ رادیکال، نویسندگان بیانیه نیز هم به اپوزیسیون "انتقاد" دارند و هم به اروپای واحد. اما دشمن اصلی آنان یانوکوویچ است که به هر قیمتی باید مانع ماندن او در قدرت شد.

سمپاتی "اتحادیۀ" مزبور به نئوفاشیستها در رابطه با اوجگیری خشونت در غرب اوکراین و اقداماتی که دولت یانوکوویچ برای مقابله با آن در دستور کار خود گذاشته بود نیز به بهترین وجهی آشکار می شود. بعد از اعلام ضرورت مبارزه با گروههای تروریستی از جانب دولت در غرب اوکراین، اتحادیۀ کارگران آنارکو سندیکالیست تصویر زیر را از وقایع احتمالی به دست می دهد: "پیروزی یانووکویچ او را به رئیس جمهور مادام العمر تبدیل می کند و کشور را به روز سیاه می نشاند. فساد فراگیر می گردد و آزادی ها بیش از گذشته پایمال خواهند شد. مناطق شورشی در حال حاضر شاهد بازسازی گسترده «نظم اساسی» هستند. بعید نیست که سرکوب «گروه های تروریستی» در غالیسیه (منطقه ای که بخشی از آن در اکرائین و بخش دیگرش در لهستان است. توضیح م.) به پاکسازی نژادی تبدیل گردد. بنیادگرایان مذهبی ارتدوکس که در خدمت حزب حاکم، حزب مناطق، هستند محافظه کاران یونانی – کاتولیک را خادمان «اروپا – لوط» می نامند. لبدوف، وزیر دفاع اعلام کرده است که ارتش در عملیات «ضدتروریستی» شرکت خواهد کرد". غالیسیه یا گالیسی همان منطقه ای است که مرکز اصلی نئو فاشیسم است و در شهر لویو با 38 درصد آرا حزب اسوبودا را به نیروی اصلی تبدیل کرده است. "پاکسازی نژادی" که خصلت نمای هویت اسوبودا است، به دولت تکنوکرات یانوکوویچ نسبت داده می شود که در درجه اول فقط منافع بخشی از الیگارشی اوکراین را نمایندگی می کرد و فاقد هر گونه هویت ایدئولوژیک نژادی ای بود.

در رابطه با قدرت و موقعیت اسوبودا جرمن فارین پالیسی می نویسد: "در روز اول ژانویه 2014 حزب اسوبودا تظاهرات یادبودی در کی یف با شرکت 20 هزار نفر در بزرگداشت 105 مین سال تولید استپان باندرا رهبر سازمان نازی اون-ب برگزار کرد که در قبرستان والدفریدهوف در مونیخ دفن شده است. او در آلمان پناهنده شده بود و در نزدیکی سرویسهای جاسوسی آلمان و آمریکا زندگی می کرد که کماکان از دست نشانده های اوکرائینی نازی ها در جریان جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی استفاده می کردند [مرکز سازمان جاسوسی آلمان در پولاخ در نزدیکی مونیخ قرار دارد – ب.ش]. مدت کوتاهی قبل از برگزاری این راه پیمائی در بزرگداشت باندرا که میلیس تحت فرمان وی مستقیما در قتل عام یهودیان شرکت داشت، سفرای چندین کشور اروپائی در کی یف با رهبر حزب اسوبودا تیاهنیبوک، دیدار داشتند. تیاهنیبوک که در سال 2009 در لویو در بزرگداشت گردان گالیسی اس اس ها آکسیون تبلیغاتی با نصب پلاکاتها را سازمان داده بود، پیش از آن در آوریل سال 2013 نیز با سفیر آلمان دیدار داشت. بر اساس اطلاعات اظهار شده از جانب اسوبودا، تیاهنیبوک در این دیدار پیشنهاد کرده بود که «جامعۀ جهانی باید سیاست کنونی کابینه یانوکوویچ را محکوم کند و کمک کند که حاکمیت خلق جاری شده و رژیم ضد اوکرائینی یانوکوویچ سرنگون شود»". در مقالۀ دیگری جرمن فارین پالیسی جزئیات بیشتری از دیدارهای اسوبودا با منابع دیپلماتیک غربی را روشن می کند: "دیدار [ماه آوریل] سفیر آلمان با رهبر اسوبودا ... بخشی از سلسله دیدارهائی بود که بین رهبری حزب اسوبودا و دیپلماتهای بخشا عالیرتبۀ اروپای واحد و آمریکای شمالی برگزار شد. در 23 دسامبر 2012 تیاهنیبوک گفتگوئی با سفیر لیتوانی در اوکراین داشت. متعاقب آن دیدار با سفرای آمریکا و چک (ماه ژانویه 2013)، مجارستان، اسرائیل و دانمارک (فوریه) و ملاقاتی بین کوشولینسکی معاون سخنگوی پارلمان اوکراین [عضو اسوبودا] و معاون وزیر امور خارجه اوکراین صورت گرفت. در آوریل کوشلینسکی به همراهی نماینده ای از حزب سرزمین پدری [حزب تیموشنکو] و اودار [حزب کلیچکو] با وزاری خارجه لهستان، لیتوانی، هلند و دانمارک و همچنین نماینده اروپای واحد در کیو دیدار داشت. در دیدارهای بعدی با کادرهای اسوبودا – اغلب با خود تیاهنیبوک – و بخشا با همراهی حزب سرزمین پدری و اودار، سفیر کانادا در اوکراین و همچنین معاون وزیر خارجه آمریکا برای امور اروپا و یوراسیا، اریک روبین، شرکت داشتند. در تاریخ 30 سپتامبر بر اساس اظهارات حزب اسوبودا، تیاهنیبوک حتی با رئیس جمهور لیتوانی دیدار داشت".

حال اتحادیۀ کارگران آنارکو سندیکالیست مدعی است که فاشیستها نیروئی نیستند و غرب اوکراین هم در دست همان "خلق"ی است که تیاهنیبوک به دنبال برقراری حاکمیت آن است. فقط این پرسش باقی می ماند که سر این "اتحادیۀ کارگران آنارکو سندیکالیست" در کدام آخور است؟ در آخور خانۀ دمکراسی آمریکا یا در توبرۀ بنیاد آدناوئر حزب دمکرات مسیحی آلمان؟

واقعیت این است که از بیش از دو سال پیش حزب نئو فاشیست اسوبودا جزء تفکیک ناپذیر روند "دمکراتیزاسیون" اوکراین بوده است. آنچه از 21 نوامبر به این سو در اوکراین واقع شده است، نه جنبشی اعتراضی و حق طلبانه، بلکه جنبشی ارتجاعی بود که به دقت و با صرف نیرو و امکانات بیشمار سازماندهی شده بود.

در بخش دوم نوشته به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که دلایل اصلی این تلاطمات را در کدام تحولات جستجو باید کرد و چرا محدود کردن تحول به تحولی فاشیستی می تواند به بیراهه منجر و مانع درک روندهای پایه ای تر شود. همچنین سعی خواهیم کرد پاسخی برای پرسشی که بالاتر به نقل از تیری میسان طرح کردیم بیابیم.

بهمن شفیق

9 اسفند 1392

28 فوریه 2014

تیاهنیبوک، رهبر اسوبودا در کنار اشتیان مایر وزیر امور خارجۀ آلمان، 20 فوریه 2014 (تیاهنیبوک نفر سمت راست اشتاین مایر)

steinmeier tiahnybok

دیدار رهبر مخلوع حزب نئو نازی ان پی دی آلمان با عضو شهرداری ترنوپیل از اسوبودا، مه 2013 در آلمان

npd swoboda

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر