کنسرت فرضی و جهان واقعی

نوشتۀ: بهمن شفیق
4 Comments

پرستو احمدی نخستین زنی نیست که با کشف حجاب در داخل کشور اقدام به خوانندگی کرده باشد. پیش از او زنان دیگری نیز دست به این کار زده بودند. اما هیچکدام از آن موارد چنین ابعادی را به خود نگرفته بود. در اینجا کنسرتی با تجهیزات کامل در محلی برگزار می‌شد که ورود به آن به این شکل بدون مجوز مقامات رسمی امکانپذیر نبود. کنسرت نه تنها با آگاهی بخشی از ساختار قدرت، بلکه با حمایت این بخش برگزار شده بود. بخشی که به ترکیب نیرویی تعلق دارد که اکنون با ریاست جمهوری پزشکیان زمام امور دولت را در دست گرفته است. با قرار دادن کنسرت بر چنین متنی، تصویری فراتر از تصویر یک زن شجاع در حال نبرد برای احقاق حقوق زنان در مقابل ظاهر می‌شود.

برگزاری «کنسرت فرضی» خانم پرستو احمدی در آذر ماه در کاروانسرای دیرگچین استان قم از جمله وقایع خبر ساز هفته‌های اخیر در ایران بود. درباره این کنسرت می‌شد نوشت و باید نوشته می شد. و رفیقی اهمیت موضوع را به درستی تشخیص داد و در این باره یک یادداشت نوشت. یادداشت رفیق اما یک ارزیابی نادرست از وزن و جایگاه کنسرت و نیروی پشت آن ارائه می‌داد. طی یادداشتی موضوع را با رفیق در میان گذاشتیم و رفیق یادداشت دوم اصلاح شده‌ای را ارسال کرد. این یادداشت دوم هم تصویری درست از واقعه به دست نمی داد. به جای ادامه تبادل نظر برای اصلاح یادداشت، لازم دانستیم از آن یادداشتها استفاده کرده و نکات طرح شده و طرح نشده در آن را مورد بحث قرار دهیم. نه فقط به این دلیل که خود بحث مهم است. بلکه اساساً به این دلیل که هم بر اهمیت کار این رفیق تأکید کنیم و با انتشار آن دو یادداشت و بحث حاضر این اهمیت را به رفقای دیگر نیز یادآوری کنیم. رفیق نویسنده دو یادداشت دست به کاری زد که رفقای دیگر از آن خودداری می‌کنند. وقایع را می‌بینند و شاید در جمع خودمانی بحثی درباره‌اش می‌کنند و به فراموشی می سپارند. در حالی که روش برخورد کمونیستی نه گذشتن از کنار وقایع، بلکه رویاروئی انتقادی با چنین وقایعی است. کاری که رفیق نویسنده به آن دست زد. آگاهی طبقه مسلط اساساً از طریق موعظه یا در کلاس درس نیست که بر جامعه مسلط می شود،‌ از طریق وقایع روزمره افراد طبقه حاکمه و روایت آن به واسطه ابزارهای رسانه ای گسترده است که این آگاهی شکل می گیرد. چینش این وقایع است که مانند قطعات مختلف و مجزا در پیوند با یکدیگر تصویر پازلی کامل را تشکیل می‌دهند که به جهان بینی مسلط بر جامعه تبدیل می‌شود. دخالت در این مباحث یعنی ممانعت از چینش این قطعات در کنار یکدیگر به سیاق طبقه حاکم و ارائه چینش انتقادی وقایع با رویکرد کمونیستی. انتقاد کمونیستی با ماندن در سطح انتزاعیات مربوط به مالکیت خصوصی و کار مزدی اشاعه نمی یابد، با تجلی در این وقایع روزمره است که برای توده طبقات زحمتکش هم قابل دسترسی می شود. یادداشت ارسالی رفیق این فرصت را به دست می‌داد که موضوع را به طور علنی به بحث گذاشت و حساسیت لازم را در این زمینه برانگیخت. و صد البته که این با موافقت خود رفیق صورت گرفت.

اما صرفنظر از اصل پرداختن به موضوع کنسرت خانم احمدی که رفیق ما به درستی اهمیت آن را تشخیص داده و بدان پرداخت، نوع پرداخت رفیق به کنسرت هم کاستی هایی جدی را به نمایش می گذاشت که گاه در یادداشتهای دیگری که توسط رفقا برای ما ارسال می‌شوند نیز بدان بر می خوریم. این کاستی در کلی ترین سطح در آن است که موضوع مورد نقد به مثابه امری مشخص به بحث گذاشته می‌شود در حالی که نقد وارد بر آن در سطح دیگری از انتزاع واقع می شود. سطحی که با سطح مشخص واقعه خوانائی ندارد و در نتیجه قادر به توضیح دقیق واقعه نیز نیست.

برای ادامه بحث نخست از دو یادداشت رفیق شروع کنیم.

یادداشتهای رفیق:

رفیق یادداشت اول خود را با تصویری ارسال نمود که در‌واقع نماد سمبلیک روایت رفیق از واقعه بود. تصویر وارونه ای از کنسرت همراه با یادداشت:

کنسرت ۱
«سرگردانی بورژوازی ایرانی، این طبقه‌ی انگل را واداشت تا بلوای طبقه متوسطی #زن_زندگی_آزادی را به‌عنوان “انقلاب فرضی” ساماندهی کند و عملاً پزشکیان را به‌عنوان “رهبر فرضی” آن بر صدر “وفاق ملی” بنشاند. حالا نیز نوبت به “کنسرت فرضی” این “انقلابیون فرضی” رسیده است

در پاسخ به این یادداشت به رفیق نوشتیم که مشکل یادداشت این است که با فرضی قلمداد کردن وقایع قدرت واقعی آنها را نادیده میگیرد. بعلاوه چرا بلوای ززا نتیجه سرگردانی بورژوازی و نه نتیجه قدرت جامعه مدنی در شکل دادن به یک چهارچوب ایدئولوژیک جدید و به روز جهانی نیست؟ علاوه بر آن نوشتیم که این بحث درست است که پزشکیان نتیجه همان جنبش است و همین نیز نشان میدهد که زن_زندگی_آزادی یک “انقلاب فرضی” نبود. حقیقتا در ایجاد تراژدی امروز فلسطین و لبنان و سوریه ززا نقش کلیدی داشت. شاید مهمترین اسلحه علیه فلسطین همین ززا بود نه بمباران اسرائیل. خوب به این واقعه نمی‌شود گفت فرضی.

پس از آن رفیق یادداشت دوم خود را با تصویر مشابهی ارسال نمود:

کنسرت ۲

«تداوم بلوای #زن_زندگی_آزادی را ناگهانی جلوه می‌دهند و تحرکات اثرگذار مخربشان را که به‌گفته‌ی خودشان «صدها هزار بار دیده شده» و «خواننده‌ی خبرساز» را در معرض توجه قرار داده، به‌عنوان وضعیتی “فرضی” اعلام می‌کنند. اما آنچه به‌واقع “فرضی” است نشاندن این بلواگران ضدزحمت‌کشان در جایگاه “دوستان مردم” است

پس از این یادداشت دوم بود که لزوم وارد شدن به مباحثه ای جدی‌تر از این با آن ملاحظه و تا حدی پرداختن به جزئیات طرح شد. رفیق در یادداشت دوم به اثرگذاری مخرب تحرکات جماعت زن_زندگی_آزادی اشاره می‌کند اما در عین حال تلاش وی برای روشن کردن مفهوم «فرضی» در این روایت است. هم در یادداشت اول و هم در یادداشت دوم این «فرضی» بودن یا نبودن موضوعی قلمداد می‌شود که رفیق قصد روشن کردن آن را دارد. در یادداشت اول با تمسخر فرضی در «انقلابیون فرضی» با پزشکیان به عنوان «رهبر فرضی» و سرانجام «کنسرت فرضی» و در یادداشت دوم هم نخست با رد وضعیت به عنوان وضعیتی «فرضی» سرانجام اصل انتقاد خود را بیان می‌کند و آن این که « نشاندن این بلواگران ضدزحمت‌کشان در جایگاه “دوستان مردم”»‌ آن امر «فرضی» است.

این تداخل در سطوح انتقاد منجر به نوعی اغتشاش می شود. معلوم نمی‌شود حرف رفیق ما چیست؟ انتقاد او به چیست؟ از این شروع می‌شود که بورژوازی سرگردان است و انقلاب فرضی و کنسرت فرضی راه می‌اندازد. بسیار خوب، تأثیر این انقلاب فرضی و کنسرت فرضی بر جامعه چیست؟ این روشن نمی‌شود تا عبارت پایانی یادداشت دوم که روشن می‌کند انتقاد رفیق به نشاندن این بلواگران ضد زحمتکشان در جایگاه دوستان مردم است که رفیق آن را همان امر واقعاً فرضی قلمداد می‌کند.

ابهامات یادداشت رفیق بسیارند. او برای خواننده روشن نمی‌کند که چرا خانم احمدی در چهارچوب زن_زندگی_آزادی قرار می گیرد. فرض او این است که خواننده خود این را می داند. اما اگر ندانست چه؟ می‌شود هر تلاشی از سوی هر زنی را در آن چهارچوب قرار داد؟ اهمیت اجتماعی این اقدام در چه بود؟ امتداد ساده زن_زندگی_آزادی در شکلی دیگر؟ آیا تأثیر آن بر زندگی زحمتکشان حقیقتاً تا آن حد منفی است که چنین انتقادی را روا می دارد؟ اهمیت هنری کنسرت در چه بود؟ کدام مختصات لحظه برگزاری کنسرت امکان شکل گرفتن به آن را داده اند؟ نقش مراکز قدرت در درون ساختار حکومت در برگزاری آنچه بود؟ مقطع زمانی آن هم آیا مهم بود؟ اگر نه چرا و اگر بود کدام اهمیت را داشت؟ و سرانجام این که چه کسانی می‌خواهند خانم احمدی و دوستان او را به عنوان «دوستان مردم» غالب کنند؟ خود آن‌ها منظور نویسنده‌اند یا نیروهایی در چپ؟

البته پرداختن به همه این‌ها در قالب یک یادداشت کوچک امکانپذیر نیست. اما همه این‌ها وجوه مختلف واقعه‌ بودند و به خوبی می‌شد در یک یادداشت به یکی از این وجوه پرداخت. مثلاً با پرداختن به وجه هنری اجرای خانم احمدی می‌شد نشان داد که هنر بورژوائی سیری از پیشرفت را طی کرده است یا از انحطاط؟ نتیجه چنین مباحثه ای البته بر کار یک هنرمند کمونیست نیز تأثیر خواهد گذاشت. یا می‌شد به نقش مراکز قدرت در ساختار حکومتی در شکل دادن به کنسرت و اهداف آن پرداخت که می‌توانست روشنگر برخی جوانب حرکت منطقه ای یا داخلی بورژوازی در لحظه کنونی باشد. و غیره و غیره. به برخی از این موارد بپردازیم.

کنسرت و خواننده و هنرمندانش

خانم احمدی در معرفی کنسرت خویش می‌نویسد:

«من، پرستو؛ دختری که می‌خواهم برای مردمی که دوستشان دارم بخوانم.

این حقی است که نمی‌توانستم از آن چشم بپوشم؛ خواندن برای خاکی که عاشقانه دوستش دارم.

اینجا، در این نقطه ایران عزیزمان، در این تکه‌ای که تاریخ و اسطوره های ما به هم پیوند می‌خورند، صدای من را در این کنسرت فرضی بشنوید و خیال کنید این وطن زیبا را ...»

معرفی نامه رمانتیکی است. در عین حال بخشی از مانیفستی است که زنان در ایران در بیش از چهار دهه اخیر به دست گرفته‌اند. معضل دقیقاً از همین نقطه آغاز می شود. همین مانیفست بودن آن چند جمله است که واقعه‌ای را که می‌توانست در یک جامعه نود میلیونی واقعه‌ای روزمره و شاید حتی کاملاً بی‌اهمیت باشد، تبدیل به یک رخداد اجتماعی کند.

اما این معرفی نامه از رمانتیسیسم فراتر می‌رود و یا شاید بهتر بگوئیم حتی به رمانتیسیسم نمی‌رسد و در یک سانتی مانتالیسم خرده بورژوائی محدود و محصور می ماند. سانتی مانتالیسمی که خود را در زرورق عباراتی بی‌معنی می پیچد. می‌گوید برای مردمی می‌خواند که دوستشان دارد یا برای خاکی که عاشقانه دوستش دارد. اما واقعیت این است که نه می‌توان باور کرد که آن مردم را دوست دارد و نه آن خاک را. پرستو احمدی حتی در انتشار کنسرت خویش در یوتیوب نخست به زبان انگلیسی به معرفی آن پرداخته است و کاربر اگر بر لینک «بیشتر بخوانید» کلیک نکند متن فارسی زیر آن را حتی نمی بیند. حقیقتاً چه چیز خانم احمدی را از سلبریتی هنرمندهای دیگر متمایز می‌کند که بتوان ادعای او را باور کرد؟ چرا او در شمار بانوان فرهیخته این سلبریتی نیست که دوران پایانی بارداری خود را حتماً و حتماً باید در کانادا یا آمریکا یا کشور غربی دیگری سپری کند که به نوزاد حق شهروندی اعطا می کند؟ او نیز مثل آنهای دیگر برای زن زندگی آزادی مرغ سحر خواند. برای جنبشی که اتفاقاً نه تنها عشق به مردم و خاک و پیوند تاریخ و اسطورهایش به هیچ وجه شاخص آن نبود، بلکه برعکس، لاابالی‌گری و بیقیدی نسبت به سرنوشت آن مردم – لااقل توده عظیم اکثریت آن مردم – و حتی تاریخ و اسطوره های خاکش آن را خصلت نمائی می‌کرد. مگر نه این که جمیع رهبران و سران آن جنبش یا آن «انقلاب» نه مشکلی با انواع جنبشهای تجزیه طلبانه و قومی داشتند و نه ابائی از همکاری و همگامی و همراهی با دول رقیب و متخاصم منطقه ای و جهانی که خصومتشان به هیچ وجه محدود به جمهوری اسلامی نیست و از قضا همان ایرانی را نشانه گرفته است که خانم احمدی از پیوند تاریخ و اسطورهایش حرف می‌زند و آن را «وطن زیبا» می نامد؟ نه، حقیقتاً به سختی می‌توان باور کرد که او عاشق مردم ایران است و خاک آن را نیز عاشقانه دوست دارد. این را روال خود کنسرت نیز نشان می‌دهد. کنسرتی که از نظر هنری با سرعت برق به فراموشی سپرده خواهد شد و تنها از نظر سیاسی است که دوپینگ می شود. می‌پرسید چرا؟

به این دلیل که کنسرت هم از نظر انعکاس آنچه که قرار است فولکلور مناطق مختلف آن خاک باشد عقب تر از نمونه‌های تاریخی مسبوق به سابقه است و هم اصولاً وفادار به آن فرهنگ نیست.

پرستو احمدی نخستین خواننده زنی نیست که به بازخوانی ترانه های محلی نقاط مختلف ایران می پردازد. بیش از ۶ دهه قبل منیر وکیلی این رسم را بنیان گذاشت و در دهه های بعد بویژه پری زنگنه و مینو جوان این سنت را ادامه دادند. سنتی که در صدد معرفی موسیقی محلی ایرانی بود اما در تمایز با خواننده هائی مانند سیما بینا به تلفیقی از این موسیقی محلی با موسیقی غربی دست می زد. تلفیقی که نزد تمام سه خواننده پیشین، خانم‌ها وکیلی و زنگنه و جوان، به مراتب موفق تر از تلفیقی بود که نزد خانم احمدی صورت گرفت. آثار تمام این خواننده‌ها در شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم های موزیک در دست است و می‌توان به سادگی شیوائی و زیبائی و بی تکلف بودن تمام آن‌ها را با تصنعی بودن کار خانم احمدی قیاس کرد. نزد تمام سه خواننده دیگر ارکستراسیون سازها و تنظیم ملودی و ریتم به گونه‌ای بود که پیوند اثر با ریشه‌های محلی اش لطمه نمی‌خورد و در عین حال خود اثر در ترکیب جدیدش با غنای بیشتری به جمعیتی وسیعتر شناسانده می‌شد. هم فریدون شهبازیان و هم کامبیز روشن روان و واروژان و لاچینی همگی از سازهای رایج در موسیقی غربی به قدر کافی استفاده کردند اما در هیچکدام آن‌ها این استفاده از سازهای غربی لحظه تعیین کننده ای در موسیقی را تشکیل نداد. بر خلاف آن‌ها، نزد احسان بیرق‌دار، آهنگساز پرستو احمدی، در لحظاتی گیتار برقی نوازنده در ترکیب با لبهای فشرده و نگاه جدی پرستو احمدی فضایی شبیه کنسرت متالیکا ایجاد می‌کند که کمترین قرابتی با «عزیز جون» مازندرانی ندارد. علاوه بر این، از هم گسیختگی ملودی و کند کردن آن نیز در فرازهایی از قطعات مختلف محلی حقیقتاً تأثیر یک قطعه موسیقی پاپ غربی را از خود بر جا می گذارد.

از این‌ها گذشته، پرستو احمدی فقط در یک زمینه موفق تر از سه خواننده پیشین است و آن هم امتداد و گسترش ضعفهای کار آنان است. همه آن خواننده‌های دیگر، هم وکیلی و هم زنگنه و جوان، در خواندن ترانه کم یا بیش قادر به حفظ گویش اصیل در ترانه نیستند و برخی واژه‌ها را به فارسی تهرانی ادا می‌کنند و نه به گویشی که در اصل ترانه هست. پرستو احمدی بدتر از همه آن‌ها است. آنجا که ضمه در گویش به کار می‌رود خانم احمدی خیلی ساده آن را تهرانی می‌کند و با فتحه یا کسره می خواند. نزد پری زنگنه «به درگاه خدا نالُم همیشه» است و نزد پرستو احمدی «به درگاه خدا نالَم همیشه». زنگنه می‌گوید «سر راهُم نشین» احمدی می‌خواند «سر راهَم نشین»، زنگنه می‌خواند «اگر خواهی که من زودتر بیایُم» احمدی آن را می‌کند «اگر خواهی که من زودتر بیایَم» و مواردی فراوان از این دست.

در یک مورد دیگر ماجرا از این هم بیشتر به چشم می زند. ترانه کمر باریک من در اصل ترانه ای است تاجیکی و سروده ابوالقاسم لاهوتی. خانم احمدی حتی آن را هم تهرانی می‌کند و می‌خواند «صلح و صفا کن جفا دیگر بسه». از منظر کسی که به حفظ موسیقی محلی علاقمند است چنین تغییری یک فاجعه کوچک است. در فارسی تاجیک و دری می‌گویند «بس است» نه «بسه». شهرت ترانه هم در ایران نخستین بار با خوانش زیبای افغانستانی آن بود که با تأکید بر واژه‌ها طنین ویژه خود را می یافت. اما پرستو احمدی حتی به خود زحمت یادگیری این گویشها و به کار بردن آن‌ها را نمی‌دهد. تازه این در بهترین حالت است اگر نگوئیم که وی عامدانه دست به این کار می زند. هر چه هست، این‌ها شاخصهای کسی نیستند که مردمش را دوست دارد و برای آن‌ها می خواند. برای هنرمندی که در زمینه فولکلور فعالیت می کند، اولین نشانه دوست داشتن مردم وفاداری به هنر برگرفته از آن‌ها است و نه تغییر شکل و باصطلاح دفرمه کردن آن. کاری که پرستو احمدی به طرز ناراحت‌کننده‌ای به آن دست میزند. بنا بر این ملاحظات، کنسرت به خوبی سیر تکاملی وارونه هنر طبقه حاکمه را به نمایش می گذارد. پرستو احمدی در حقیقت متعلق به آن بخش از هنرمندان ایرانی است که با ترکیبی از موسیقی اصیل ایرانی و کلاسیک و پاپ غربی در درون جامعه هنری برای خویش موقعیتی والاتر از طیف های دیگر هنری قائلند. کنسرت فرضی پرستو احمدی زوال هنری این طیف را نیز به نمایش گذاشت همچنان که در عرصه های دیگر از قبیل سینِما نیز این زوال هنری با گذار از داریوش مهرجوئی ها و بهرام بیضائی ها و عباس کیا رستمی ها به اصغر فرهادی ها و بهتاش صانعی ها سیر قهقرائی خویش را طی نمود. از نظر هنری می‌توان این کنسرت را به بایگانی سپرد. می‌ماند از نظر سیاسی و اهمیت واقعی و کاملاً مادی «کنسرت فرضی» نیز در این بود.

اهمیت واقعی کنسرت

بر خلاف نامی که بر کنسرت گذاشته و نزد بعضی‌ها تداعی کننده غیر واقعی بودن آن شد، حقیقت امر این است که تمام اجزاء کنسرت، از گزینش نام تا محل برگزاری و زمان و شکل برگزاری و انتشار و حتی تا دکولته و آرایش و رنگ سیاه گردنبند نقش ایران خانم احمدی، همه و همه دقیق و حساب شده و برای دستیابی به اهدافی معین طراحی و به مرحله اجرا گذاشته شدند. کنسرت در فضای مجازی و بدون تماشاگر برگزار شد اما حقیقتاً کنسرتی بود صلب و مادی. فقدان ۱۰۰۰ یا ۵۰۰۰ تماشاگر در یک سالن هیچ چیز از تأثیر صلب و مادی کنسرتی کم نمی‌کرد که در فضای مجازی با تماشاچیانی به مراتب بیشتر برگزار می شد. حتی نام «کنسرت فرضی» نیز با هوشمندی معینی انتخاب شده بود و در خود عدم امکان برگزاری کنسرت در سالن پر از تماشاچی را حمل می‌کرد و بدون آنکه اسمی از محرومیت زنان از فعالیتهای معین اجتماعی به میان آورد، این محرومیتها را در مرکز توجه قرار می‌داد. کنسرت «فرضی» بود چون نمی‌توانست «واقعی» باشد این تصویری بود که در ذهن بیننده و شنونده القاء می‌شد. تصویری تماماً وارونه. از آن رو که اتفاقاً «فرضی» عنوان کردن کنسرت آن را به مثابه بخشی از واقعیت حیات اجتماعی در ایران در معرض دید قرار می‌داد و به این ترتیب تبدیل به امری واقعی می کرد.

موضوع کنسرت در نگاه اول بسیار ساده و پاسخ آن هم کاملاً روشن است. زنی که می‌خواهد آواز بخواند و نظام سیاسی حاکم اجازه نمی دهد. موضوع حقیقتاً به همین سادگی است و بدیهی‌ترین چیز این است که از چنین خواستی باید حمایت کرد و نظام سیاسی حاکم را برای این اجحاف باید محکوم نمود. هیچ و مطلقاً هیچ کمونیستی نمی‌تواند و مجاز نیست درباره چنین اجحافی سکوت کند یا بدتر، آن را مورد تأیید نیز قرار دهد. مشکل اما از آنجائی آغاز می‌شود که نه آن زن و نه آن نظام سیاسی در خلاء حرکت نمی‌کنند. آن‌ها دو سوژه منفرد نیستند که در برابر یکدیگر صف آرائی کرده اند. آن‌ها دو سوی یک صف بندی مرکب بزرگ‌تر را تشکیل می‌دهند که در حال نبردی تعیین کننده بر سر آینده یک جامعه اند و پیشروی و عقب نشینی هر کدام از آنها، فراتر از سرنوشت آن زن، بر سرنوشت جامعه‌ای تأثیر خواهد گذاشت. خود آن زن نیز نه به شکل انفرادی، بلکه به مثابه جزئی از آن آرایش بزرگ اجتماعی است که نظم سیاسی حاکم را به چالش کشیده است. بدون قدرت اجتماعی آن صف بندی، پرستو احمدی و گروه نوازندگانش هیچ‌گاه قادر به رقم زدن این رویداد نبودند. و در اینجا پرسش آن صف بندی به میان می آید. کدام نیروها امکان برگزاری کنسرت را فراهم کرده‌اند و چرا در لحظه کنونی.

پرستو احمدی نخستین زنی نیست که با کشف حجاب در داخل کشور اقدام به خوانندگی کرده باشد. پیش از او زنان دیگری نیز دست به این کار زده بودند. اما هیچکدام از آن موارد چنین ابعادی را به خود نگرفته بود. در اینجا کنسرتی با تجهیزات کامل در محلی برگزار می‌شد که ورود به آن به این شکل بدون مجوز مقامات رسمی امکانپذیر نبود. کنسرت نه تنها با آگاهی بخشی از ساختار قدرت، بلکه با حمایت این بخش برگزار شده بود. بخشی که به ترکیب نیرویی تعلق دارد که اکنون با ریاست جمهوری پزشکیان زمام امور دولت را در دست گرفته است. با قرار دادن کنسرت بر چنین متنی، تصویری فراتر از تصویر یک زن شجاع در حال نبرد برای احقاق حقوق زنان در مقابل ظاهر می‌شود. تصویر جدالی فرسایشی که از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ و با جنبش سبز شروع شد و از آن زمان تاکنون با فراز و نشیبها و در اشکال مختلف، اما بی‌وقفه ادامه داشته است. جدالی که هر بار شاهد پیدایش اشکال ایدئولوژیک و سیاسی نوینی از مبارزه و همینطور ظهور گروهبندیهای اجتماعی نوینی در یک سوی جدال و فرسایش تدریجی ساختارها و پایه‌های اجتماعی در سوی دیگر آن بود. در یک تصویر عمومی‌تر و با دورنمایی بزرگتر، آنچه را که در سال ۸۸ آغاز شد می‌توان با یک سونامی تشبیه کرد که به آرامی به زمین نزدیک و با نزدیک شدن هر چه بیشتر بر قدرت تخریبی آن افزوده می شود. هر بار که بیرون از ساختارهای قدرت شکست می خورد، به درون ساختارهای قدرت انتقال می‌یابد تا بار دیگر و در فرصتی مناسبتر باز هم بیرون از ساختارهای قدرت قد علم کند. دیالکتیک خلاقانه ای از نبرد از موضع اپوزیسیون تا ادامه آن از موضع پوزیسیون و بالعکس. و به همین ترتیب نیز حقیقتاً از نظر اجتماعی مخرج مشترکی بین تندروترین فراکسیونهای اپوزیسیون کل نظام و مراکز قدرتمندی در درون نظام سیاسی ایجاد می‌کند که در امر مخالفت و دشمنی با بنیانهای سیاسی و ایدئولوژیک آنچه به نام مردمسالاری اسلامی سکان نظام را در دست گرفته است در اتحادی استراتژیک با یکدیگر به سر می برند. حسام الدین آشنا و حسن روحانی و خاتمی و ظریف به همان اندازه در این اتحاد استراتژیک ذینفعند که علی کریمی و مهناز افشار و رضا پهلوی و عبدالله مهتدی. پرستو احمدی و گروه نوازندگان و تکنیسین هایش نیز بخشی از این ائتلاف استرتژیک گسترده اند و همین نیز موضوع را متفاوت می‌کند و به ویژه کمونیستها را در موقعیتی دشوار قرار می‌دهد. چگونه می‌توان به اجحافی که بر خانم احمدی روا داشته می‌شود معترض بود بی آنکه صفی که او در آن قرار دارد تقویت شود؟

بازگردیم به پاسخ رفیق نویسنده آن دو یادداشت. روشن است که رفیق از تقویت صف خانم احمدی، صف زن_زندگی_آزادی، نگران است. در این نگرانی نمی‌توان شریک نبود. مشکل اما در آن است که این نگرانی نمی‌تواند و نباید ابراز مخالفت با آن چیزی را تداعی کند که پرستو احمدی از آن به عنوان یک حق نام می‌برد و در نظام سیاسی حاکم اجحافی آشکار بر نیمی از جامعه است. واقعیتی که در مقابل ما است امری است مرکب. پرستو احمدی راست می‌گوید که از حق آواز خواندن محروم است. مسأله به هیچ وجه بر سر وزن و جایگاه این حق در کل حیات اجتماعی نیست. آنجا که یک فرد به حقی نگاه می‌کند تنها تلقی ذهنی خود اوست که اهمیت می‌یابد. برای کسی ممکن است این حقی تعیین کننده باشد و برای دیگری بی اهمیت. این حتی می‌تواند برای آحاد افراد متعلق به طبقات مختلف نیز متفاوت باشد. حق آواز خواندن قطعاً برای زنان طبقه حاکم از اهمیتی به مراتب بیشتر برخوردار است تا زنان طبقات تحت استثمار. برای زنان طبقات حاکم تحقق آزادانه این حق به معنای گسترش دامنه فعالیت اجتماعی آنان است با تبعاتی وسیع‌تر در عرصه های دیگر وابسته به عمل آواز خواندن. برای زنان طبقات محروم تأمین چنین حقی شاید از کمترین تأثیر در زندگی روزمره آنان نیز برخوردار نباشد. با این همه، آنجا که فرد به مثابه شهروند در جامعه ظاهر می‌شود، موقعیت طبقاتی در حق فردی نقشی ایفا نمی‌کند. حق رأی همگانی حق رأی برای همه است اما روشن است که تأثیر پایدار آن تقویت سلطه طبقه حاکم است. می‌توان و باید در همه حال این حق فردی را مورد انتقاد قرار داد. اما تفاوتی است ظریف بین انتقاد و ابراز مخالفت سیاسی. مخالفت با حق رأی همگانی تحت شرایطی می‌تواند تنها به وخامت اوضاع اکثریت توده محرومان جامعه منجر شود به این دلیل خیلی ساده که می‌تواند صفی را در جامعه تقویت کند که از موضعی ارتجاعی مخالف هر گونه دخالتگری توده مردم جامعه در سرنوشتشان است.

به همین ترتیب استفاده خانم پرستو احمدی از حق آواز خواندن که از یک سو کنش فردی اوست و از سوی دیگر یک عمل سیاسی سازمان یافته در یک لحظه معین. کنش فردی وی را نمی‌توان به عنوان بلواگر ضد زحمتکش محکوم نمود، اما عمل سیاسی او را می‌توان و باید تشخیص داد و مقاصد نیروهای پشت آن را توضیح داد. خود عمل البته که ضدیت با زحمتکشان نیست. این چهارچوبهای عمل سیاسی است که آن را در قالبی علیه منافع توده زحمتکشان جامعه قرار می‌دهد. مسأله توضیح این چهارچوب است و نه حمله رویارو به عمل خانم احمدی. این کاری است که باید بدان دست زد.

واکنشی ساده‌ و در عین حال دشوار

کنسرت فرضی پرستو احمدی یک یا دو روز پس از سرنگونی نظام سوریه و دو روز پیش از بحث قانون حجاب برگزار شد. زمان آن بسیار ماهرانه انتخاب شده بود و شکل برگزاری آن نیز. کنسرت را می‌توان خنجر یا چاقویی از استراتژی هزار خنجر یا هزار چاقو تلقی کرد که ائتلاف وسیع مخالفان جمهوری اسلامی در پیش گرفته‌است. مشارکت تمام این نیروها در این استراتژی شاید الزاماً آگاهانه هم نباشد. به طور مشخص جامعه مدنی ایران می‌تواند به این دلیل ساده به این استراتژی روی آورده باشد که مؤثر است و کم خطر. و شاید حتی طراحان آن نیز همین واقعیت را مد نظر داشتند. هر چه هست، کنسرت در امتداد ضربات کوچک فراوانی برگزار شد که هر روز بر پیکر جامعه فرود می‌آیند و مسأله دقیقاً همینجاست. این ضربات در درجه اول بر پیکر جامعه فرود می‌آیند و حمله به نظام سیاسی حاکم در حکم پوششی برای این ضربات و در خدمت به انجام تغییراتی بنیادی به زیان زحمتکشان در جامعه است. از مجموعه سیاستهای ارزی و مالی تا هجمه عظیمی که حول کلید واژه «رفع ناترازی ها» به سطح زندگی طبقه کارگر در جریان است و تا تغییراتی که در سیاست منطقه ای برای همگامی با ارتجاع عربی-عبری-غربی در حال عملی شدن است.

در این صحنه بزرگ کنشهایی از قبیل کنسرت فرضی پرستو احمدی ممکن است در کوتاه مدت جنجال زیادی ایجاد کنند اما حاشیه های نبردی به مراتب بزرگترند. در مقابل چنین کنشهایی می‌توان و باید با خونسردی بیشتری به قضایا نگریست به این دلیل ساده که موفقیت چنین کنشهایی موقعیت هسته صلب نظام حول رهبری آن را البته تضعیف خواهد کرد اما به تنهایی قادر به تغییر موازنه قوا به زیان طبقات زحمتکش جامعه نیست و حتی در چنین تغییر توازن قوایی نمی‌توانند نقش چندانی ایفا کنند. برعکس، با هر درجه پیشروی در چنین عرصه هایی، زمینه‌های آن که بورژوازی دست راستی بتواند نیروهای بیشتری از جامعه مدنی را به نفع اهداف طبقاتی خود به میدان بکشاند، کاهش می یابند. امروز که تصویر زنان بدون روسری در خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ ایران به امری عادی بدل می‌شود، دیگر نمی‌توان به راحتی تظاهرات و اکشن علیه حجاب فراخواند و امثال چهارشنبه های سفید برای ایران اینترنشنال تهیه کرد. انتقاد از امثال پرستو احمدی باید بر این باشد که چرا حتی به اندازه آنجلینا جولی و بلا حدید هم از فلسطین و غزه دفاع نمی‌کنند و در مقابل نسل کشی آشکار و قتل عام کودکان و زنان بی‌دفاع خفقان گرفته‌اند. نه بیش از این. پرداختن بیش از این به چنین کنشهایی به معنای افزایش اهمیت آن‌ها و به این ترتیب مشارکت در گسترش حوزه تأثیرگذاری آن‌ها خواهد بود. در مقابل جنجالهایی که – اغلب با مشارکت فعال چپ – در بزرگنمایی از چنین کنشهایی با ستایش از دست اندرکاران آن بر پا می‌شود، اتفاقاً باید بر نقش تبعی و دنباله روی این کنشها تأکید کرد و در مقابل قدرت آتش انتقاد کمونیستی را باید بر نقاطی متمرکز نمود که مهمترین جابجایی ها به زیان طبقه کارگر و زحمتکشان درون جامعه ایران و توده های محروم منطقه و به نفع ارتجاع داخلی و منطقه ای در حال وقوعند. پیچیده نیست، ساده است. دشواری در آن است که باید خونسرد ماند و با پیگیری آن را دنبال نمود. سلبریتی ها دانه‌های کوچکی در بازی بین مهره‌های بزرگند. طبقه کارگر باید وارد بازی مهره‌های بزرگ شود و کمونیستها می‌توانند در تدارک ورود به این عرصه نقش خود را ایفا کنند.

بهمن شفیق

۱۰ دی ۱۴۰۳

۳۰ دسامبر ۲۰۲۴

چند لینک مربوط به موضوع:

 

https://www.youtube.com/watch?v=oYcaDHEnhbU

https://www.sharghdaily.com/بخش-فرهنگ-هنر-70/952582-ناگهان-کنسرت-فرضی-پرستو-احمدی

https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-952582

https://www.mashreghnews.ir/news/1671858/تبعات-برگزاری-یک-کنسرت-فرضی-در-دیر-گچین-بازآفرینی-آشوب-های-۱۴۰۱

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.
  • This commment is unpublished.
    سعید ع. · 23 days ago

    نقد بسیار دقیق سوسیالیستی از نقش هنر طبقاتی در شرایط معین،  با احاطه کامل به هنر مقام ارزشمند این مقاله را بسیار برجسته میکند. خیلی عالی است.
    با تشکر،

    در ضمن باید از رفیقی که با شم قوی طبقاتی به این اتفاق {فرض} حساسیت نشان داد تا دستمایه یک دیالوگ کمونیستی گردید نیز قدردانی کرد.

  • This commment is unpublished.
    محسن · 23 days ago
    گذشته از روشنگری مشخص و کنکرتی که مقاله در نشان دادن عدم صداقت و صمیمیت و نیز ناتوانی کنسرت مذکور در ارائه هنری موسیقی فولکوریک دارد، اشاره بجا و دقیق آن به نقش سیاسی این چنین وقایع در شرایط ویژه و کنونی جامعه و چگونگی برخورد با آن است که برجستگی پیدا می کند. هم لزوم دفاع مشروط از حقوق دمکراتیک و شهروندی و هم افشای نقش و جایگاه وقایعی از این دست که به مثابه ابزار سیاست ورزی و ایدیولوژیکی بورژوازی و طبقه حاکمه برای تسلط بیشتر و پیشبرد سیاست های خود عمل می کنند را گوشزد می‌کند. مقاله ای منسجم و دقیق و همه جانبه
  • This commment is unpublished.
    پیام عدالت · 24 days ago
    مهارت رفیق شفیق! در بکار گرفتن کلمات برای بیان دقیق ظریف ترین و باریک ترین تمایزات مفهومی، قابل تحسین است. 
  • This commment is unpublished.
    پیام عدالت · 24 days ago
    عالی بود. 

سیستم ارسال دیدگاه توسط CComment

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

صدا و تصویر