یادداشت:
مطلبی که در دست دارید بخشی از تحولی است که در بازبینی تاریخ جنبش کمونیستی در ایران و جهان در جریان است. بدون درس گرفتن از وقایع تاریخی جنبش کمونیستی چه در ایران و چه در جهان کمونیسم معاصر قطعاً در معرض خطاها و اشتباهات سنگین تری قرار خواهد گرفت و برای درس گرفتن از آن وقایع تاریخی نیز نخست لازم است که به روایت مبتنی بر حقایق آن وقایع نیز دست یافت. امری که به هیچ وجه داده شده نیست. حتی علوم طبیعی نیز در دوران ما راوی حقایق نیستند تا چه رسد به علوم اجتماعی و به طریق اولی به تاریخ طبقه کارگر و جنبش کمونیستی که مستقیماً به امر مرگ و زندگی نظم مسلط سرمایه داری مربوطند.
آنچه تاکنون در این زمینهها توسط رفقای ما صورت گرفته است هنوز محدود به تلاشهائی پراکنده است. از ترجمه نخستین قانون اساسی جمهوری فدراتیو شوروی سوسیالیستی تا انتشار مجموعه مقالات پتریس استوچکا تحت عنوان قانون شوروی و مارکسیسم و آثاری از قبیل پنجاه ساله مبارزه بر سر مارکسیسم از هنریک گروسمن و برخی آثار دیگر، هنوز تا دستیابی به یک تصویر عمومی نسبتاً منسجم از تحول جنبش کمونیستی فاصله زیادی داریم. فاصلهای که امیدواریم در آینده نه چندان دور بتوانیم آن را کاهش داده و به روایت ویژه خود از این تاریخ درست یابیم. به ویژه این که کارهای با ارزش دیگری نیز توسط رفقا در دست انجام است.
ویژگی کار حاضر در این است که در جهت بر طرف کردن یک جنبه اساسی از کمبود کارهای تاکنونی گام بر می دارد. همه آن تلاشهای دیگر معطوف به جنبش کمونیستی در سطح جهانی بودند. مطلب حاضر به بخشی از تاریخ تکوین کمونیسم در ایران می پردازد. کاری که البته امیدواریم بتواند ادامه یابد و گنجینه غنی اما پنهان مبارزه و تلاش هزاران و هزاران کارگر و کمونیست از زیر آوار ذباله های بورژوایی خلاص کرده و در معرض دید نسل جوان مبارزان طبقه کارگر قرار دهد.
بیشترین کار گردآوری و تنظیم مطالب را نویسنده مطلب، رفیق احمد توفیقیان، انجام داده است و در این امر و بازنویسی مطالب تعدادی از رفقا با رفیق همیاری کردهاند که همینجا لازم میدانیم از زحمات آنان نیز قدردانی کنیم.
تحریریه سایت تدارک
دی ماه ۱۴۰۲
تاریخچه کوتاهی از حزب کمونیست ایران
اولین رویارویی ایرانیان با مناسبات کالایی و سرمایه داری -بخصوص با گسترش امپریالیسم روسیه تزاری و انگلستان- در دوره قاجار، و کشف نخستین چاه نفت در باکو منجر به آن شد تا دهقانان تنگدست ایرانی، که درنتیجه تناقضات نظام فئودالی در ایران و باوجود شرایط دشوار کار، تبعیضات ملی و مذهبی که از سوی ارتجاع تزاری در قفقاز تحمیل می شد، از سراسر نوار مرزی به ویژه آذربایجان، روانه آن منطقه شوند. لذا میتوان گفت اساسا اولین جوانه های پرولتاریای ایران در خارج از مرزهای کشور شکل گرفته است. در فاصله زمانی ۳۰ سال پس از کشف نخستین چاه نفتی در باکو، تعداد چاه های نفت درآنجا به ۱۷۰۰ حلقه رسید. مطابق آمارها ده ها هزار کارگر به ویژه از مناطق گیلان، آذربایجان و خراسان جذب قفقاز شدند. کارگران ایرانی در آن زمان ۵ درصد از مجموع کارگران صنعتی و ۵۰ درصد از مجموع کارگران صنعت نفت را تشکیل میدادند. این کارگران که هیچ امیدی به بهبود شرایط رندگی و معیشت خود در داخل نداشتند، به ناچار در صف اعتصاب شکنان جنبش های کارگری در قفقاز قرار می گرفتند. در فاصله سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۴ (1280-1283) حزب سوسیال دموکرات روسیه رهبری اعتصابات متعدد کارگری در باکو، تفلیس و باتومی را بدست گرفت و در همین اثنا کارگران مهاجر ایرانی نخستین تجربیات مبارزات سیاسی را تحصیل کرده و نخستین تشکیلات کارگری را شکل دادند. در بحبوحه انقلاب مشروطه، و انقلاب ۱۹۰۵ (1286) در روسیه، و تحت تاثیر تفکرات حزب سوسیال دمکرات روسیه، سازمانی بنام همت توسط فعالین کمونیست و کارگران نواحی قفقاز تشکیل شد. در داخل ایران فرقه اجتماعیون عامیون با تاسی از همین جریان شکل گرفت و به فعالیت پرداخت، که با شکست انقلاب ۱۹۰۵ در کمتر از یکسال شبکه هایش از هم پاشید.
گسترش کمی کارگران و ارتقاء آگاهی سیاسی- تشکیلاتی آنان در قفقاز و مهمتر از آن، پیروزی انقلاب اکتبر را باید نقطه عطفی جهت انکشاف مبارزات طبقاتی و فراهم نمودن زمینه های تشکیل نخستین حزب کارگری در ایران محسوب نمود. با انقلاب ۱۹۱۷ (1296) موج انقلابی سراسر قفقاز را فرا گرفت و سازمان همت مجدداً فعال شد. در امتداد آن فرقه عدالت پایه ریزی شد که در جنگ ارتش سرخ با ارتش سفید مشارکتی چشمگیر داشت. فرقه عدالت بعنوان نخستین حزب کارگری ایران در مه ۱۹۱۷ (1296) تاسیس شد. این حزب که پاسخی تاریخی به سالها کشمکش و تناقضات ملی بجا مانده از دوران مشروطه، مبارزات آزادی بخش آنتی امپریالیستی، جنبش های کارگری و دهقانی ایران بود، زمینه های ظهور و ضرورت تشکیل حزب کمونیست ایران را فراهم می نمود. اساسنامه حزب عدالت مواردی چون تشکل یابی کارگران ایرانی نواحی قفقاز، تشکیل شعبه های حزب در ولایات و شهرهای داخل ایران، تبدیل جنبشهای کارگری به بخشی از جنبش بزرگتر و عمومی تر پرولتاریای جهان و همچنین رهانیدن توده های زحمتکش از قید اسارت امپریالیسم و تصفیه کردن کارگران از تفکرات بورژوا دموکراتیک را به عنوان نخستین گام ها، در دستور کار قرار داد.
جمهوری شوروی سوسیالیستی با اعلام لغو تمامی قراردادهای تحمیلی دولت تزاری علیه کشورهای منطقه، من جمله ایران، موجی از شور انقلابی را در میان توده ها به خود جلب نمود. از طرفی فروپاشی روسیه تزاری تبدیل به فرصتی برای یکه تازی امپریالیسم انگلیس گشت. انگلیس با چپاول منابع طبیعی، استثمار کار و زحمت توده های کارگری و دهقانی، همچنین تبدیل جامعه ایران به بازار مصرفی کالاها و با به کارگیری گماشته های خود در صدر دولت، استقلال ایران و انکشاف نیروهای مولده را بیش از پیش سلب می نمود. همین خشم و انزجار عمومیِ جامعه را نسبت به دول امپریالیسم به همراه داشت.
اعضای حزب عدالت که تا آن زمان در باکو تشکیل جلسه میدادند و فعالیت هایشان در داخل مخفیانه صورت میگرفت، در آوریل ۱۹۲۰ (1299) در تاشکند کنفرانسی را تدارک دیدند. از نظر اعضای حزب با قدرت گیری کارگران در روسیه وحدت و یکپارچگی سازمان ها و جنبش های متعدد و کوچک با گرایشات سوسیالیستی، ملی و ضد استعماری، زیر لوای پرچم واحدی ضرورت پیدا می کرد و این فرصت با ورود ارتش سرخ در ۱۹۲۰ (1299) -جهت تعقیب فرماندهان و نیروهای تزاری نافرمان و جاسوسان انگلیس- به بندر انزلی فراهم گردید.
حزب فعالیت های علنی خود را بعد از برگزاری کنگره ای در حضور رهبران و اعضا و نمایندگانی از بیشتر مناطق ایران رسمیت بخشید و به حزب کمونیست ایران تغییر نام داد و برای نخستین بار تبدیل به حزبی در ایران شد که خصلت طبقاتی، پرولتری و انترناسیونالیستی خود را آشکارا اعلام می نمود. اعضا و سران حزب علیرغم مشارکت شماری از کادرهای اصلی در عملیات مسلحانه گیلان از همان اوان به کارهای تشکیلاتی همت گماشت و سازمانهای خود را در شهرهای مختلف ایران از جمله آذربایجان، خراسان، اصفهان، شیراز و کرمان گسترش و در نهایت کمیته مرکزی واحد و منظمی را در تهران ایجاد نمود. حزب که خود را بخشی از اردوگاه بزرگ پرولتاریای جهان بشمار میآورد، در همان سال ۱۹۲۰ (1299) به عضویت انترناسیونال سوم پذیرفته شد و از حق نمایندگی برخوردار گردید. از فعالیتهای مهم حزب علاوه بر سازمانیابی و سازماندهی اتحادیه و تشکل های صنعتی و دهقانی می توان به چاپ و تکثیر نشریات گسترده پرولتری اشاره داشت که سعی در افشا نمودن سیاستهای ریاکارانه امپریالیسم و ارتقای سطح آگاهی کارگران می نمود. نفوذ و قدرت سیاسی حزب کمونیست ایران تا حدی بود که اتحادیه های کارگری زیر پرچم انقلابی حزب، دولت قوام السلطنه را در ۱۹۲۱ (1300) وادار به استعفا کردند. در ۱۹۲۷ (1306) حزب دومین کنگره خود را در ارومیه برگزار نمود. هدف از تشکیل این کنگره تصفیه حزب از عناصر اپورتونیست، که تحت تاثیر پروپاگاند امپریالیسم انگلیس و روشنفکران بورژوا رضاخان را عاملی مترقی در پیشبرد و گسترش سرمایه های ملی می پنداشتند، عنوان شده است. همچنین در همین کنگره، برای نخستین بار حقوق ملیت های تحت ستم مورد تاکید و بررسی قرار گرفت و حزب موفق شد در بحبوحه تفکرات ناسیونالیستی، کارگران و زحمتکشان تمامی مذاهب و قومیت ها را زیر پرچم انترناسیونالیسم پرولتری گرد آورد.
در فاصله سال های ۱۹۲۷ (1306) تا ۱۹۲۹ (1308) اعتصاب های کارگری و گردهمایی های اول ماه مه، تحت رهبری حزب در شهرها و مراکز کارگری چون نفت جنوب، اصفهان، تبریز و مازندران سازمان داده شد. این در حالی بود که فعالیت کمونیستی در این دوره تحت سرکوب و تعقیب شدید حزب و اعضای آن از جانب دستگاه حکومتی رضاشاه شکلی مخفیانه و امنیتی به خود گرفته بود. در سال ۱۹۳۱ (1309-10) قانونی در مجلس دست نشانده انگلیس - که حزب کمونیست ایران از آن با عنوان قانون سیاه نام میبرد- تصویب شد که مطابق آن هر کدام از اعضای حزب را به ۳ تا ۱۰ سال حبس محکوم می کرد. در مدت کمتر از یک سال، شمار زیادی از اعضای حزب دستگیر و سرکوب شدند.
جدیت در امور سیاسی و تشکیلاتی حزب کمونیست ایران، تجارب و درس هایی ماندگار و ارزشمند را برای کارگران و کمونیستهای انقلابی ایران به یادگار گذاشت. بطور کلی حزب کمونیست ایران علیرغم تمامی فراز و نشیب ها و مصائبی جدی از جمله تدوین برنامه و سیاستگذاری ها و نحوه مواجهه با جنبش های بورژوا دموکراتیک و نقش آنتی امپریالیستی خرده بورژوازی، روحانیون، تجار و بازاریان در جامعه آن دوران و از طرفی نقش تعیین کننده ی طبقه کارگر و دهقانان، و همچنین در سطح جهانی درگیری در مبارزه با موانعی که کشورهای بلوک سرمایه داری علیه اردوگاه سوسیالیسم به کارگران و زحمتکشان ملل تحمیل می نمود، در سایه ی پیروزی دیکتاتوری پرولتاریا دریچه هایی تازه در جهت انکشاف مبارزات طبقاتی کارگران گشوده شد و این حزب در هموار نمودن مسیر راه پیشروی انقلابی پرولتاریا و رهایی جامعه، نقشی تاریخی ایفا نمود.
شرح کوتاه در باب آ.سلطانزاده
تحقیق در مورد حزب کمونیست ایران و فراز و نشیب های زندگی انقلابی آ. سلطان زاده امری نیست که در چند سطر محدود بماند. برداشت گروه های تروتسکیست و سازمان های چپ که وقایع و پدیدهها را از منظر "پایان تاریخ" و تثبیت جایگاه لیبرالیسم و روح هدونیستی بازار آزاد پس از فروپاشی شوروی درک مینمودند با برجسته کردن اعدام این رفیق در شوروی، آن را به ابزاری جهت حمله بی امان به استالین و سپس دولت جماهیر شوروی تبدیل کرده است تا بدین طرق این مولفه(ها) از بستر تاریخی خود جدا افتاده و جهت بی اعتبار کردن کل دستاوردهای شوروی و تقبیح دیکتاتوری پرولتاریا و در نهایت تامین منافع ایدئولوژیک و مادی نظم مسلط سرمایه داری در جهان به مثابه حقایقی تاریخی برجسته شوند.
کسب تجربه از فعالیت های انقلابی حزب و رفیق سلطانزاده در آن دوره، علیرغم مصائبی که توسط سرمایهداری و دستگاه سرکوب مادی و ایدئولوژیک آن و امپریالیسم جهانی، گریبان دولت کارگری شوروی را گرفته بود، برای پیشبرد مبارزات انقلابی و دولت سوسیالیستی آینده امری است که لازم است واقع بینانه تر و با حساسیت بیشتری دنبال شود.
سلطان زاده در سال ۱۲۶۸ (1888) در مراغه در خانوادهای فقیر بدنیا آمد، در نزدیکی ایروان تحصیل کرد و از همان اوایل نوجوانی مبارزات و فعالیتهای انقلابی را شروع کرده و پیش از وقوع انقلاب اکتبر بعنوان یک نظریه پرداز اقتصادی مطرح بود. در آن دوره در قفقاز حضور داشت و در بحبوحه انقلاب اکتبر 1917 در پترزبورگ بطور مداوم و حرفه ای به عنوان چهره تاثیرگذار در میان بلشویک ها به فعالیت پرداخت. با شعله ور شدن آتش جنگ داخلی در شوروی و اهمیت سازماندهی ملت های تحت ستم، به همراه هیات اجرایی به سازماندهی کارگران مهاجر ایرانی و افسران ناراضی ژاندارمری جهت ایجاد یک ارتش سرخ ایرانی مامور شد. سلطان زاده به همراه هیئت همراه، این مأموریت را با سازماندهی غالب بر سی هزار نفر با موفقیت به انجام رسانید. با پیاده شدن نیروی دریایی ارتش سرخ شوروی در سال ۱۲۹۹ (1920) جهت تعقیب ضد انقلابیون روس در خاک گیلان، فعالیت های غیر علنی «حزب عدالت ایران» جای خود را به فعالیتهای علنی و رسمی داد و این حزب بر پایه اساسنامه ای جدید به «حزب کمونیست ایران» تغییر نام داد.
سلطان زاده بعنوان رهبری جناح چپ این حزب معتقد بود شرایط سیاسی و اجتماعی ملت های تحت ستمی چون ایران و ترکیه، مشابه وضعیت ملت های تحت ستم امپراتوری روسیه است و هر دو ملت تحت سلطه سرمایه خارجی و استبداد داخلی قرار داشته و علیرغم نبود طبقه کارگر وسیع صنعتی این ملت ها آماده پذیرش سوسیالیسم هستند. برخلاف مواضع حیدر عمواوغلی - رهبر جناح راست حزب کمونیست ایران- سلطان زاده دهقانان را اولین متحدان انقلاب می دانست. استدلال های رفیق سلطان زاده بر این مبنا قرار داشت که دول امپریالیستی روسیه تزاری و انگلستان در قرون ۱۸ و ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ اجازه رشد صنایع و تکامل نیروهای مولد در ایران را نداده و این از یک طرف موجب عدم رشد سرمایه داری شهری شده و از طرفی، مناسبات کشاورزی در روستاها را در حد اروپای قرون وسطا عقب نگه داشته است. ورود آرام اقتصاد ایران به اقتصاد جهانی در دهه 80 قرن 19، همچنین افزایش قیمت محصولات کشاورزی، منجر به رشد و گسترش سرمایه داری تجاری و نزول خواران گشت. این طبقه سرمایه دار به خرید زمین در روستاها مبادرت ورزیده و بعنوان مانعی جهت انکشاف و رشد سرمایه صنعتی ظاهر شدند.
سرمایه ربایی با اتکا بر بقایای شیوه استثمار پوسیده نظام فئودالی به خصوص در بخش زمین داری و در رابطه با دهقانان بی زمین موجب شد تا دهقانان زیر یوغ وحشیانه مالکین به شکلی مضاعف استثمار شده، تا حدی که توانایی و قدرت سازماندهی را از دست دهند. با توجه به این موارد، سلطان زاده اصلاحات ارضی و ریشه ای را بعنوان گام اول انقلاب اجتماعی لازم و ضروری میدانست. از سویی بدلیل آنکه نهضت جنگل واگذاری زمین به دهقانان را به بعد از فتح تهران موکول کرده بود، سلطان زاده همواره و از ابتدای به قدرت رسیدن جنگلی ها در شمال ایران، بعنوان منتقدی سرسخت در مقابل جنگلی ها قرار داشت. سلطان زاده رفتار جنگلی ها را هم سنگ رفتار حکومت مرکزی تلقی میکرد. به این معنا که هم حکومت مرکزی و هم فعالیتهای جنگلی ها در نهایت منجر به بازتولید مناسبات فئودالی شده و عملاً جمهوری گیلان با هیچ طبقه استثمارگری مبارزه نمیکند. در خصوص مساله ارضی، این برخلاف مواضع حیدر عمواوغلی بود که اعتقاد داشت انقلاب با این اصلاحات و ساقط نمودن ملاکان از مالکیت شان بر زمین ها، هم آنها و هم بخشی از بورژوازی را به عنوان متحدین از دست خواهد داد. اما در رابطه با رضاخان(بعدا رضا شاه) اختلاف موضع سلطان زاده با برخی از کارشناسان شوروی به ارزیابی جایگاه تاریخی رضاشاه و نقش استعمار بریتانیا در مناسبات سیاسی و اقتصادی-اجتماعی ایران و منطقه برمیگردد.
انقلاب کمونیستی بلشویک ها دراکتبر 1917 که با اراده کارگران و دهقانان روسیه بوقوع پیوست، نه تنها یکباره غول امپریالیسم و استعمار در روسیه را نابود ساخت، بلکه قدرت را نیز در اختیار همان کارگران و زحمتکشان قرار داده بود. برای ایران که درپی قراردادهای اسارت بار امپریالیسم انگلستان و روسیه تزاری از نظر اقتصادی بسیار عقب مانده و برای دهه ها آن فقر و حقارت برگرده توده کارگران و دهقانان این سرزمین تحمیل شده بود، ملغی نمودن تمام قراردادهای حقارتآمیز مابین ایران و روسیه تزاری و صرف نظر کردن از دریافت همه بدهی های ایران (مبلغ 11 میلیون لیره انگلیس) توسط دولت نوپای شوروی، افق های نوینی را در مسیر انقلاب اجتماعی و رهایی از ستم و استثمار به روی جامعه ایران باز کرد. حتی برای ناسیونالیسم ایرانی، بلشویسم فرشته نجاتی بود که خیال ایران را از بابت مستعمره شدن برای همیشه راحت کرد. تظاهر به تمایل اولیه رضا شاه عظمت طلب به شوروی نیز از این جهت بود.
اکنون برای امپریالیسم انگلیس از طرفی، پیشبرد سیاستهای استعماری پیشین و تامین منافعش در ایران با موانع سیاسی بسیار مواجه بود، و از طرفی دیگر ایران که برای دولت انگلیس بمثابه منطقه حائلی بین شوروی و هند که امنیت این مستعمره را از خطر سرایت بلشویسم تضمین میکرد، تحت تاثیرانقلاب اکتبر و تحولات اجتماعی سیاسی به وجد آمده، خود با خطر انقلاب روبهرو بود. از اینرو بود که در سیاستهای جدید انگلیس، سیاست حمایت از دولت نامتمرکز ملوکالطوایفی که منافع امپریالیستی این کشور و روسیه تزاری سابق را تضمین میکرد به سیاست ایجاد دولتی مقتدر و ضدکمونیست متحول شد. البته که سلطه جابرانه استعمار و امپریالیسم بر تودههای ایران، بهرهکشی و استثمار وحشیانه دهقانان و رنجبران، توسط خانهای مستقل و نیمه مستقل و زمینداران بزرگ و متعاقب آن گسترش بیاندازه فساد در دستگاه اداری و دولتی و بنبست سیاست خارجیای که در آن قرار داشت، خواست عمومی جامعه ایران را برای بر سرکارآمدن یک دولت مقتدر و متمرکز تقویت مینمود.
ارزیابی سلطانزاده از انکشاف سرمایهداری بمعنای نفی بنیان نهادن اولین دولت مدرن و بورژوایی توسط رضا خان در ایران نیست. در واقع آن دولت محصول تبلور و تحقق مطالبات بورژوازی و پیگیری منافع ملی گرایانه ایران بود. یکه تازی استعماری انگلیس پس از سقوط تزاریسم روسیه بدست انقلابیون بلشویک، و همچنین عقد قرارداد اسارتبار ۱۹۱۹ انگلیس-ایران و مهمتر، انکشاف اجتماعی و طبقاتی تودهها پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، چون سدی در برابر انکشاف نیروها و توازن قدرت بورژوازی ایران عمل مینمود. با این توضیح که قرارداد ۱۹۱۹ از طریق پرداخت رشوه و گماشتن وثوقالدوله در رأس قدرت، اداره و تسلط تمام امورات لشکری و کشوری ایران را در قالب فعالیت مستشاری زیر سلطه استعمار انگلیس قرار میداد. آنچه در تحلیلهای سلطانزاده ارجحیت داشت در وهله اول همزمانی تحولات تاریخی در منطقه پس از انقلاب اجتماعی و رهایی بخش اکتبر ۱۹۱۷ همراه با ماهیت ضد کمونیستی دولت رضا شاه و همسویی وی با امیال و اهداف امپریالیسم می باشد که همین نیز وجه افتراق سلطانزاده با ارزیابی کارشناسان شوروی بود که اوایل رضا شاه را عاملی مترقی شناسایی میکردند. سلطانزاده از این منظر خصلت مدرن دولت رضا شاه را به علت نزدیکی سیاستهای وی به منافع در خطر افتاده و بلند مدت انگلستان جهت انکشاف سرمایهداری، کُند و مانعی برای سرعتگیری تحولات تاریخی و طبقاتی در ایران در نظر میگرفت.
با توجه به این بستر تاریخی سلطانزاده در پاسخ به دیدگاه و گزارشات غلوآمیز اولیه کارشناسان شوروی در رابطه با دولت رضا شاه و سرعت انکشاف سرمایهداری، با بررسی وضعیت اقتصادی و اجتماعی-طبقاتی ایران و نقش قدرت های استعماری و امپریالیسم تا سال 1928، موقعیت انکشاف سرمایه داری در ایران را اینگونه ارزیابی میکند:
"انقلاب اکتبر بزرگترین راه انکشاف اقتصادی را در برابر ایران گشود. اما سلطنت پهلوی از این امکانات وسیع چگونه بهره برداری کرد؟ سلطنت پهلوی به جای اجرای یك سیاست اقتصادی و خارجی مستقل، کشور را به ارابه امپریالیسم انگلستان بست. سلطنت پهلوی به جای رها ساختن کشور از سلطه اقتصادی انگلستان و جلب سرمایه از دیگر کشورهای سرمایه داری، مدت امتیازهای قدیم انگلستان را تمدید و به آن امتیازات جدیدی نیز واگذار نمود. سلطنت پهلوی به جای بهبود وضع اسفناک دهقانان و آزاد ساختن آنان از اسارت مالکان - حداقل در چهارچوب نظام سرمایه داری - اسارت آنان را تشدید بخشید و با برقراری مالیاتهای سنگین مستقیم و غیر مستقیم، فقر توده های عظیم دهقانی را افزون نمود و بالاخره، سلطنت پهلوی به جای كمك قاطع به توسعه صنعتی کشور، تحت تأثیر انگلستان، ارتش بزرگی تشکیل داد که از توان کشور خارج بود و ۳۵ تا ۴۵ درصد بودجه مملکت را صرف آن می کرد. خلاصه، سلسله جدید، نه تنها از موقعیت مناسبی که به خاطر انقلاب روسیه به وجود آمده بود، استفاده نکرد، بلکه کشور را بیش از پیش به طرف امپریالیسم انگلستان سوق داد. امروزه، دیگر رژیم پهلوی بزرگترین مانع انکشاف سرمایه داری در ایران میباشد.
واضح است که تشکیل حکومت مرکزی پلیسی، تا اندازهای زمینه را برای انکشاف سرمایه داری آماده میسازد(امنیت راه ها، ارزانی حمل و نقل و غیره). از طرفی خود دولت نیز به خاطر احتیاجات نظامی و پلیسی اش مجبور است کارخانه هائی احداث کند. لیکن عدم وجود انباشت سرمایههای کم و بیش بزرگ، امر تأسیس کارخانجات بزرگ صنعتی را توسط سرمایه داخلی بسیار دشوار میسازد، در عین این که سیاست خائنانه پادشاه پهلوی امر قبضه کردن و در دست گرفتن شاهرگهای اقتصاد ایران را توسط سرمایه انگلیسی تسهیل می کند. البته وام های خارجی میتوانستند تا حدی، جای سرمایه های داخلی را پر کنند. لیکن ایران بدون این هم بدهی بزرگی دارد و سالانه ۱۳ میلیون قرآن از بابت بهره وام های دریافت شده خود پرداخت می کند. این مبلغ برای ایران کمرشکن است. همه این پول ها به مخارج مصرفی رسیده است. ایران در حال حاضر، فقط با فروش مملکت میتواند وام دریافت کند و وام دادن به ایران فقط به خاطر تبدیل آن به مستعمره این و یا آن کشور امپریالیستی انجام میگیرد. حتی اگر بپذیریم که مصادره زمینهای دهقانان و ورشکست شدن پیشهوران در نتیجه انکشاف اقتصاد کالائی - پولی به وقوع پیوسته (در حقیقت مالکان، در بسیاری از نقاط، زمین را به زور از دهقانان میگرفتند و واردات صنعتی از کشورهای خارجی پیشه وران را ورشکست میساخت) باز هم باید قبول کنیم که این نیروی کار آزاد شده، توسط صنایع داخلی جذب نمیشود، بلکه روانه باکو، ترکستان و دیگر نواحی ساحلی دریای خزر و رودخانه ولگا می گردد.
(pauperisation) فرآیند فقیر شدن، مهاجرت کارگران را به خارج شدت بخشید، زیرا این فقر نتیجه توسعه صنایع داخلی نبود، بلکه ورود کالاهای ارزان خارجی موجب آن شده بود. به این دلیل است که در ایران شرایط به خصوص مناسبی برای انکشاف سریع و مستقل سرمایه داری بومی موجود نیست. و اما اگر سیاست کنونی رضا شاه ادامه یابد و ایران به ارابه انگلستان بسته شود، البته آن وقت، انگلستان برای بهره برداری از امتیازات عظیم خود، حتماً کارخانجاتی در ایران ایجاد خواهد کرد و وام هائی نیز به آن خواهد داد. ولی آن وقت، ایران دیگر مانند هند و عراق خواهد بود و نه کشوری مستقل. راه دیگری برای انکشاف سرمایه داری در ایران وجود ندارد، شک نیست که ایرانٍ اشرافیت و مالکان، حتماً در راه انکشاف مذکور گام بر خواهد داشت، زیرا انتخاب دیگری ندارد. ایران اشرافیت و مالکان، سال به سال کشور را برای تبدیل شدن به يك مستعمره «خودمختار» انگلستان - مانند مصر - آماده میسازد. اگر تئوریسینهای مدافع رضا شاه از يك چنين انکشاف سرمایه داری خرسندند، آنان در حقیقت، از تبدیل شدن ایران به يك مستعمره انگلیسی شادی میکنند.
ما در مرحله کنونی انکشاف ایران با چه چیز روبرو هستیم؟ به عقیده من، پیوند سرمایه تجاری - ربائی با نظام فئودالی اقتصاد. در حالی که انکشاف سرمایه داری بسیار کند انجام می گیرد.
تئوریسینهای سلسله جدید ایران، در همه اثرات خود این را تکرار می کنند، که ما در ایران با «سرازیر شدن سرمایه تجاری به کشاورزی مواجه هستیم». همه آنها، سرازیر شدن سرمایه تجاری به کشاورزی را فرآیندی مترقی می دانند. لیکن ما مارکسیستها میدانیم که اگر سرمایه جاری به جای صنعت، به طرف کشاورزی روی می آورد، این فرآیندی غیر مترقی و گامی به عقب است. معنی این امر این است که در ایران شرایط مناسب برای توسعه صنعت موجود نیست و به همین مناسبت سرمایه تجاری انباشته شده - در حال حاضر مانند گذشته - متوجه کشاورزی میشود. و اما علت این که سرمایه تجاری متوجه کشاورزی میشود چیست؟ به این سئوال مارکس چنین جواب می دهد و این جواب از نظر ما کاملا کافی است. او می گوید: «به طورکلی، باید پذیرفت که در شیوه تولیدی کم رشد یافتهتر ماقبل سرمایهداری، بازده کشاورزی بیش از صنعت است. زیرا در تولید کشاورزی، طبیعت به عنوان يك ماشين و يك ارگانیزم شرکت دارد، در حالی که در صنعت، هنوز این نیروی انسانی است که باید تقریبا به طور کامل جای نیروی طبیعی را پر کند. اوسپس مینویسد: «اگر بازده کار در آغاز کم است، در عوض احتیاجات کارگران نیز بحد اعلاء پیش پا افتاده است...»
اگر در جایی که بازده کار بسیار کم و از ماشین و تقسیم کار و غیره نیز استفاده نمیشود، نرخ بالای سود موجود باشد، این فقط به این دلیل است که از يك طرف، احتیاجات خود کارگر بسیار ناچیز(مثل هند) و خود او در سطحی پائینتر از این احتیاج نگاه داشته شده است، از طرف دیگر، کمی بازده کار همیشه با کم بودن سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر(آن قسمتی از سرمایه که صرف مزد میشود) همراه است و سرانجام به خاطر این است که ساعات کار بیش از حد طولانی است. و بالاخره مارکس میگوید: «درآمد زمین حتی میتواند به خاطر کمتر بودن دستمزد متوسط کارگران کشاورزی از دستمزد کارگران صنعتی بیشتر باشد.
به همین دلیل سرمایه تجاری - ربائی در کشورهای عقب افتاده به طرف کشاورزی می رود و نه به طرف صنایع.
اگر قبول داشته باشیم که ارزش اضافی، چیز دیگری به جز کار پرداخته نشده نیست و سود متوسط (یا سود معمول) مقدار کار پرداخت نشده ای است که هر سرمایه دار به طور متوسط - متناسب با سرمایه - خود می برد، آن وقت واضح خواهد بود که به کار بردن سرمایه تجاری - ربائی در کشاورزی -که در آنجا به خاطر اشکال عقب افتاده اقتصاد، سرمایه بزرگ لازم نیست و از طرف دیگر نیروی کار نیز بسیار ارزان تر است- منفعت بیشتری در بر دارد. اما درباره ساعات کار در کشاورزی از شیوه کار از سحر تا سحر -یعنی حداکثر آن چیزی که میتوان از کارگر خواست- استفاده می شود. مارکس وقتی از مترقی بودن نقش سرمایه در کشاورزی صحبت می کند، سرمایهای مورد نظر اوست که شیوه های کشاورزی را بهبود بخشیده و از ماشین های نو و غیره استفاده میکند و در نتیجه در ده، طبقه سرمایه داران کشاورزی به وجود میآید، در ضمن پرولتاریای حقیقی، یعنی کارگران کشاورزی نیز ظهور میکنند. ماشینهایی که از آن در کشاوزی استفاده می شود، شرایط را برای استفاده از کار دهقان مهیا می سازد. آیا در ایران مسأله به این شکل پیش میرود و آیا طبقه سرمایه داران کشاورزی وجود دارد؟ البته که نه. اگر يك مالک ایرانی - چنانچه ایراندوست توصیف می کند - برای دل خوشی يك دستگاه جوجه کشی از خارج آورده است، او به صرف این کار به يک سرمایه دار کشاورزی تبدیل نمی شود.
تئوریسینهای ما - که میخواهند به هر قیمت ثابت کنند که در ایران صنعتی شدن آغاز شده است - به هر نوع حیلهای دست میزنند. تئوری بازار ایرانسکی - که ثابت میکند بازار بزرگ نبوده و محدود است - یکی از این حیله ها است. ما مارکسیستها اتفاقاً بازار واحد بزرگ، یعنی بازار به معنای سرمایه داری را در نظر داریم. بازار كوچك در انکشاف سريع سرمایه داری و به طور اولی، در صنعتی شدن اصلا نقشی ندارد. زیرا بازار كوچك (محلی) در تمام اعصار تاریخ وجود داشته و هنوز هم میان ملتهای عقب افتاده مرسوم است. اما وقتی از تشکیل بازار بزرگ، بازار ملی صحبت می شود، همه کس میداند که مقصود وجود راه های ارتباطی لازم و از بین بردن اشکال اقتصاد طبیعی است. این کار، یعنی تبدیل قسمتی از محصول دهقان به کالا، که به بازار ارائه میشود و دهقان -در مقابل آن- در بازار، محصولات صنعتی را میخرد. مارکس به وجود آمدن بازار ملی را که با از بین بردن اشکال اقتصاد طبیعی و جدا ساختن تولید کنندگان كوچك از ابزار تولیدشان (محروم ساختن دهقان از مالکیت زمین و پیشه ور از ابزار) به وجود می آید، شرط اصلی انکشاف سرمایه داری در هر کشوری میداند. اینهاست، شرائط اصلی به وجود آمدن صنایع بزرگ سرمایه داری. هر قدر هم ایرانسکی اصرار ورزد باید اذعان کرد که ایران هنوز از اینها خیلی دور است."
از نظر سلطان زاده، سیاستهای خارجی اتحاد جماهیر شوروی در قبال کشورها و ملل مستعمره و نیمه مستعمره ای چون ایران و ترکیه، منوط به بررسیهای دقیق اقتصادی و اجتماعی بوده و به عبارتی ضمن تاکید بر خواست حمایت شوروی و پرولتاریای ملل از این کشورها، لازم است در سیاست گذاری ها، تحلیل های مشخصی از شرایط مشخص اقتصادی-اجتماعی و سیاسی هر کشور را در نظر گرفت. دراین خصوص اتحاد جماهیر شوروی و احزاب کمونیست تنها باید از آن بخش از جنبشهای بورژوا-دموکراتیک حمایت کند که مانعی برای انکشاف، تشکل و سازماندهی دهقانان و کارگران نباشد و هرگونه ائتلاف حکا با سایر احزاب و جریانات مترقی باید مشروط به حفظ استقلال سیاسی-سازمانی و نقش محوری حزب که متشکل از طبقات کارگران،دهقانان و صنعتگران است، باشد.
دردومین کنگره حزب کمونیست ایران و همزمان با ایجاد فضای سرکوب که حزب را مجبور به انجام فعالیتهای مخفی نمود، و همچنین تحقیقات سلطان زاده بر مبنای حقایق اقتصادی مشخص، موجب شد تا این حزب قاطعانه در این کنگره اعلام دارد: "امروز رضاخان نمایان ترین نماینده رژیم سیادت نامحدود اشراف و مالکان و سرسخت ترین دشمن سوگند خورده آزادیهای سیاسی کارگران و کشاورزان است."
تحقیقات سلطان زاده در مجموعهای تحت عنوان «انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان» منتشر شد. سلطان زاده در این اثر جدلی همان طور که خود در مقدمه عنوان میکند، به ارائه یک ارزشیابی انتقادی از عقاید و تئوری های مربوط به ایران "جدید و نو" می پردازد: "...اما «متخصصین» ما در مسائل ایران که علاوه بر این مدعی «مارکسیست» بودن نیز می باشند، این حیله ساده شاهنشاه آینده ایران را درک نکردند. راستی چگونه ممکن است رضاشاهی که خود انگلیسیها برگزیده اند، دفعتاً علیه دسائس آنها به مبارزه برخیزد؟ مگر این نیست که مارکسیست باید فقط حقایق عینی را در نظر بگیرد و نه «افسانه های» مامورین خود فروخته شاه را؟ اما حقایق عینی به وضوح نشان می دهد که انگلیسی ها رضاخان را بی محاسبه جلو نانداختند. حقایق عینی نشان میداد که رضاخان در جهت منافع امپریالیست های انگلیس و بیشتر اوقات، به دستور مستقیم و با موافقت آنان عمل میکرد."
سلطان زاده با ارائه آمارهایی میدانی و جامع عواملی چون تعداد کم کارخانه ها، تصاعدی بودن مالیات ها و استثمار مضاعف دهقانان، عدم توانایی رقابت کالای ایرانی با خارجی را موانع رشد سریع سرمایه داری در ایران قلمداد می کرد و مهمتر آنکه کلیت صادرات و واردات ایران با انگلیس را به نفع امپریالیسم انگلستان می دانست. صادرات مواد اولیه خام چون نفت، پنبه و خشکبار به انگلستان در ازای بدهی ایران صورت می گرفت و در عوض واردات سایر کالاها چون شیشه، کبریت، مشروبات الکلی و اتومبیل، از جامعه ایران، جامعه ای مصرف کننده ساخته بود.
احمد توفیقیان
دی ماه ۱۴۰۲
اولين حزب کمونيست شرق
نخستين کنگرهی «حزب کمونيست ايران» در «بندر انزلی» و در بيست و سوم جولای( اواخر خرداد، اوايل تيرماه ١٢٩٩ خورشيدی ) بازگشايی شد. اين يک روز تاريخی نه فقط برای جنبش انقلابي ايران بلکه برای مابقی[کشورهای] شرق نيز ميباشد. علارغم همه نيرنگهای جاسوسان انگليسی، چهل و هشت نماينده از قسمتهای مختلف ايران به «بندر انزلی» رسيدند. در بين نمايندگان، سخنگويان کمونيست از ايران، ترکستان و قفقاز حضور داشتند. رفتار جدی آنها در رابطه با تمام مسائل مورد بحث، توافق کامل و آگاهی طبقاتيشان در احترام به انتخابات، ثابت نمود که آرمان آزادی کارگران ايران به دستان درست و قابل اعتمادی واگذار شده است. نمايندگان حاضر در کنگره، عمدتا از دهقانان و کارگران تشکيل يافته بودند؛ اين مسأله نميتوانست [سبب] خودستانی اعضای طبقات تحصيل کرده شود بلکه اکثريت افراد حاضر در کنگره نقش فعالی در جنبش انقلابي ايران در ده، پانزده سال اخير داشتهاند.
پيشتر، در سال ۱۹۱۴ [۱۲۹3]، کارگران ايران در باکو بر عليه جنگ امپرياليستی با انرژی وافر به خيابانها آمدند. در سال ۱۹۱۶ [۱۲۹۳]، يک گروه از کارگران ايرانی متمايل به بلشويسم که از «حزب سوسيال دموکرات» جدا شدند، براي مدت زمان زيادی در بين تودهی پرولتری باکو که اکثرا ايرانی بودند فعاليت مستقل انجام داده بودند. بعد از انقلاب فوريه، اعضاء و فعالين اين گروه افزايش يافته و نفوذشان بر روی تودهی کارگران توسعه يافت. حزب يک کار پر انرژی را انجام داد و آن فرستادن بهترين کارگران از باکو براي اهدافی نظير آغالشگری و سازماندهی به ايران بود. تعداد زيادی از آن افراد هم اکنون در زندانهای تهران، تبريز، قزوين، و شهرهاي ايران هستند. تعداد زيادی از آنها به وسيلهی دولت انگليس به هند تبعيد و يا به محض دستگيری تيرباران شدند. يکی از بهترين رهبرهای ما، «رفيق غفارزاده»، الهامدهنده و سازمانده بزرگ حزب کمونيست ايران به طور خائنانهای در شهر رشت کشته شد. دو ماه پيش، زماني که لشکرهای انقلابيون، اردبيل را تسخير نمودند، هفده نفر از رفقای فعال را از زندان آزاد کردند که بسياری از آنها بيشتر از يک سال در زندان بودند. حتا يک تظاهرات کارگری در باکو وجود ندارد که حزب در آن نقش فعال نداشته باشد. در بدترين روزهای [تسلط] ارتجاع، حزب کمونيست ايران بالغ بر ۶ هزارعضو داشت که در سازمان مخفی کار ميکردند.
در حدود دو ماه پيش ما شروع به تهيهی ليستی از داوطلبان برای ارتش سرخ ايران نموديم؛ تعداد داوطلبان آن قدر زياد بود که باعث شد که ما عضوگيری را متوقف کنيم چرا که ما قادر نبوديم که برای تمام کسانی که در ليست داوطلبان قرارداشتند تجهيزات لازم را فراهم کنيم.
در حال حاضر، بعد از کنگره در کنار ساير چيزها، تصميم گرفته شد که اسم قديم «عدالت» به «حزب کمونيست ايران» تغيير نمايد؛ کميتهی مرکزي قطعنامهای گذراند در اهميت اينکه هر يک از اعضاي کميتهی مرکزی به مدت دو تا سه ماه به کار سياسی مخفی در تمام جاهايی که انگليس امپرياليست همچنان تحت سلطهی خود دارد، عازم شوند. يک هفته بعد از تصويب اين قطعنامه، شش نفر از اعضاي کميتهی مرکزی کار را آغاز نمودند. در حال حاضر در سراسر ايران، يک سازمان بسيار فعال و [روند] بنای ارگانهای حزبی در جريان است. کميتههای حزبی که به وسيلهی جاسوسان انگليسی پراکنده و سرکوب شده بودند دوباره به طور تدريجی احياء شدند و تماس بين مرکز و شاخههای محلی مجددا برقرار شد. حزب ما با حمايت ويژه در ميان نظاميان، قزاقها و ژاندارمها، رو به رو شد. اما در اين مورد، قزاقها و ژاندارمها قابل مقايسه با روسها نبودند. قزاقها و ژاندارمها در ايران عمدتا از طبقهی دهقانان بودند و بيشتر آنان را دهقانان بيزمين و گرسنه تشکيل ميدادند؛ بنابراين آنها خيلی به سرعت در مقابل فعاليت ما سر فرود آوردند. در ايران به تنهايی، بنا به محاسبات تقريبی ما در حدود ١٠،٠٠٠ عضو حزبی که در تمام کشور پخش شده بودند، داشتيم.
در کنار کار سياسي در ايران، حزب ما فعالانه در جنبش کارگری کشورهای آذربايجان، داغستان، ترکمنستان شرکت نمودند. در اين کشورها، ما در حين فعاليت در بين کارگران ايراني دو هدف [عمده] را دنبال ميکنيم: از طرفی در راستای وظايف حزبي مشغول آماده کردن کارگران فعال و از طرف ديگر در حال نامنويسی داوطلبان و بسيج اعضای حزب برای اهداف نظامی هستيم.
در اين کشورها، سازمان ما در ارتباط کامل با حزب کمونيست روسيه کار ميکند. حتا در آذربايجان آنها با حزب سوسيال دموکرات متحد شدهاند. حزب کمونيست ايران، يک نقش قاطع در جنبش انقلابی ايران بازی خواهد کردi.
گزارش تشکيل نخستين کنگره حزب کمونيست ايران در انزلیii
در ۲۳ ژوئن ۱۹۲۰[۲ تير ۱۲۹۹]، نخستين کنگره حزب کمونيست ايران در شهر انزلی گشايش يافت. اين روز نه تنها برای جنبش انقلابی ايران بلکه همچنين برای تمام خاور زمين نقطه عطفی تاريخی است. چهل و هشت نفر نماينده علارغم همهی دسايس جاسوسان انگليسی از نقاط مختلف ايران در انزلی گرد آمده بودند که در بين آنان نمايندگان کمونيستهای ايرانی مقيم ترکستان و قفقاز حضور داشتند. برخورد جدی با تمام مسائل مورد بحث، اتفاق نظر کامل و موضعگيری آگاهانه در زمينه انتخابات نشان داد سرنوشت رهايی ايران در دستهای مطمئن و قابلی قرار دارد. نمايندگان به طور عمده از بين کارگران و دهقانان بودند. نقش روشنفکران در کنگره، برجسته نبود، اگر چه اکثريت نمايندگان بين ۱۰ تا ۱۵ سال در جنبش انقلابی ايران شرکت جستهاند. کارگران ايرانی مقيم باکو حتا در سال ۱۹۱۴[۱۲۹۳]با شرکت در تظاهرات جوشان ضد جنگ امپرياليستی گام به ميدان گذاشته بودند. در سال ۱۹۱۶[۱۲۹۵]، کارگران انقلابی ايرانی از حزب سوسيال دموکرات جدا شده و مدتی طولانی در بين تودهی پرولتری شهر باکو که اکثرا کارگران ايرانی بودند، مستقلا به کار پرداختند. پس از انقلاب فوريه (۱۹۱۷[۱۲۹۶])، اين گروه رشد يافته و نفوذ آن در ميان تودهی کارگری افزايش پيدا کرد. در عين حال کار بزرگی در خود ايران انجام ميگرفت و اغلب بهترين کارگران براي تبليغ و سازماندهی بدانجا فرستاده ميشدند. بسياري از آنان هم اکنون در زندانهای تهران، تبريز، قزوين، و شهرهاي ديگر زندانياند. بسياري را، انگليسیها يا به هندوستان تبعيد کرده و يا به راحتی تيرباران کردهاند. سال گذشته در رشت يکی از بهترين رهبران ما، رفيق غفارزاده، الهامدهنده و سازماندهنده بزرگ حزب کمونيست ايران را خائنانه تيرباران کردند. دو ماه پيش، به هنگام اشغال شهر اردبيل از طرف گروه انقلابی ايران، هفده نفر از رفقای فعال ما از زندان آزاد شدند. چندين تن از اين رفقا در حدود يک سال در زندان به سربرده بودند.
هيچ نمايش بزرگ کارگری در باکو نبود، که حزب ما فعالانه در آن شرکت نجسته باشد. در سختترين روزهای [تسلط] ارتجاع، حزب کمونيست ايران بيش از ۶ هزار عضو در سازمانهای مخفی خود داشته است. دو ماه پيش ما نامنويسی در ارتش سرخ ايران[جنبش جنگل:مترجم] را آغاز کرديم، تعداد داوطلبين آنقدر عظيم بود که ما ناچار نامنويسی را متوقف ساختيم، زيرا از نظر فنی اين امکان را نداشتيم که همهی داوطلبين را به اندازه کافی آماده سازيم.
کنگره تصويب کرد که نام قديمي «عدالت» به نام «حزب کمونيست ايران» تبديل گردد. بلافاصله پس از برگزاري کنگره ترکيب جديد کميتهی مرکزی تصميم گرفت که هر عضو کميتهی مرکزی به مدت دو الی سه ماه در استانهايی که هنوز در اشغال امپرياليستهای انگليسی است به کار مخفی بپردازد. يک هفته پس از تصويب اين قرار، شش نفر از اعضای کميتهی مرکزي برای انجام وظيفه عزيمت کردند.
در حال حاضر فعاليت شديدی در جهت سازماندهی و ساختمان حزب صورت ميگيرد. کميتههای حزبی که توسط عوامل انگليسی مختل گشتهاند، به تدريج احياء خواهند شد. پيوند بين مرکز و محلات از نو برقرار خواهد شد. حزب ما به ويژه از همدردی افراد ارتشی_ يعني افراد قزاق و ژاندارم_، بر خوردار است. اين نبايد موجب اشتباه گردد و اين قزاقها و ژاندارمها را نبايد با معادل روسی آنان مقايسه نمود. ريشه طبقاتی قزاقان و گروههای ژاندارم ايراني غالبا دهقاني است و بيشتر از دهقانان فقير و بی زمين. لذا اين افراد براي سازمان ما قابليت جذب سريع دارند. به حساب تقريبي ما در ايران تا ده هزار عضو داريم که در سراسر کشور پخشاند.
ما علاوه بر کار در ايران، فعاليت وسيعی در بين کارگران ايرانی مقيم آذربايجان (شوروی)، داغستان و ترکستان انجام ميدهيم. ما با سازمان دادن کارگران ايرانی در اين سرزمينها يک هدف دوگانه را دنبال ميکنيم: از يک سو از طريق کلاسهای حزبی همکار فعال تربيت ميکنيم و از سوي ديگر داوطلبين را به سوی خود جلب ميکنيم و اعضای حزبی را براي مقاصد نظامی بسيج ميکنيم. در اين سرزمينها، سازمانهای ما از نزديک با سازمانهای کمونيست روسيه همکاری دارند.
حزب کمونيست ايران، نقش تعيين کننده را در جنبش انقلابي ايران ايفا خواهد نمود.iii (آ. سلطانزاده)
از گزارش نخستين کنگره حزب کمونيست ايرانiv
(خلاصه اظهارات رفيق سلطانزاده)
-در نشست افتتاحيه
[رفيق سلطانزاده، نماينده ايرانيان مقيم ترکستان]... اخيرا کار تشکيلاتي حزب «عدالت» در ترکستان، در فوریه[۱۲۹۹/۱۹۲۰] آغاز گشت. پس از اينکه ما با رفقا عليخانوف و فتحاالله [عليزاده و فتحااللهزاده] ملاقات به عمل آورديم، در صدد برآمديم کل کار خود را بر روی مسئله ايران متمرکز سازيم. از برآورد ما اين چنين نتيجه ميشود که در سراسر ترکستان عده کثيری ايرانی گرسنه، پراکنده هستند و در ميان آنان در حدود صد هزار کارگریدکه بايد به دور حزب کمونيست «عدالت» مجتمع گردند.
بدين منظور سازمان [ما] در ترکستان در ۵۲ محله ارگانهای کمکی ايجاد کرده است؛ در شهرها و روستاها، همه جا کميتههای حزبی تاسيس شدهاند.
در اوايل امسال، [۱۹۲۰/۱۲۹۹] در تاشکند نخستين کنفرانس حزبی برگزار گرديد که در آن در حدود ۷ هزار کمونيست سازمان داده شده، نماينده داشتند. حتا قبل از برگزاری اين کنفرانس، سازماندهی يک ارتش سرخ ايرانی در تمام ۵ مناطق آغاز گشت.v
-در نشست دوم
گزارشدهنده [سلطانزاده] به وضع مالي کشور اشاره ميکند [و میافزايد] اگر بودجه ايران را ۳۶ ميليون روبل [نرخ قديم] در نظر بگيريم، [ديده خواهد شد] اين کل درآمد حکومتی که از دهقانان فقير به دست ميآيد، چگونه به دست خواص شاه به هدر داده ميشود.
از سوی ديگر [ثروتهای] ايران، توسط سرمايهداران خارجی که به سود خويش هرگونه ابتکار را در کشور خفه میسازند، به غارت ميرود! يک چنين وضعی در ميان اهالی روحيه انقلابی ايجاد ميکند و وظيفه رهبر[ان] را تعيين ميسازد. [سپس سخنران به روحيههای حاکم در ميان مردم پرداخته ميگويد]، اگر تعداد اهالي ايران ۱۵ ميليون تخمين زده شود، يک ميليون آنان را سيدها و روحانيون تشکيل ميدهند؛ تقريبا ۳ ميليون را ايلات، ۳ ميليون را تجار و کسبه، که در امر توليد نيز سهمي ندارند، و ۸ ميليون مانده را دهقانان و صنعتگران که عملا خوراک کل اهالی ايران را تامين ميسازند.
جمعيت فعال کشور در توليد ۸ ميليون است که ارزش اضافی از [کار] آنان استخراج ميشود و ما بايد خود را برآنان متکی سازيم.
وضع سخت و ناخوشايند دهقانان از يک سو و رابطهي مستمر با پرولتارياي باکو از سوي ديگر، زمينهي کاملا مساعدي براي کار انقلابي فراهم میآورد.
در حال حاضر، در ايران [وضعيت] انقلابی وجود ندارد، زيرا تودهها به طور کلی در جنبش انقلابی شرکت نمیجويند. شعارهایی که اکنون بايد به سود انقلاب عنوان ساخت عبارتاند از:
۱.مبارزه عليه انگلستان،
۲. مبارزه عليه دولت شاه،
۳. مبارزه عليه خانها و زمينداران بزرگ، و حتا اگر يکی از اين شعارها کنار گذاشته شود، انقلاب در ايران به پيروزي نخواهد رسيد. (آ. سلطانزاده: ترجمه از آلماني:د.ک)
کوششهای اولیه برای تشکیل اتحادیههای کارگری در ایران
کوششهای اولیه برای تشکیل اتحادیهها در ایران، از سال1906، یعنی از مرحلهی انقلاب اول، آغاز شد. در آن موقع کارگران چاپخانههای تهران، که زیر نفوذ شدید دموکراتها قرار داشتند، اتحادیههای خود را تشکیل دادند. ولی بعدا موقعی که ارتجاع تسلط یافت و هنگامی که حزب دموکرات تغییر ماهیت داد و پیشوایانش پس از رسیدن به پستهای وزارت، مدافع جدی تاج و تخت شاه شدند، این اتحادیه بدون اینکه به موقعیت چشمگیری برسد، منحل شد. این وضع تا سال 1918[1297]، ادامه یافت. سالی که قحطی بیسابقه، تقریبا سراسر نواحی شمال ایران را فراگرفته بود و صدها و هزاران نفر از گرسنگی تلف میشدند و گرانی دایمالتزاید خواربار، تودههای وسیع کارگران و زحمتکشان را به مرگ از گرسنگی تهدید میکرد. اینبار نیز کارگران چاپخانههای تهران پیشقدم شدند و اتحادیههای صنفی خود را تشکیل دادند. آنان بعد از چند اعتصاب، دولت را وادار ساختند که لایحهی قرارداد دسته جمعی را توسط خود آنها تنظیم شده بود و روابط متقابل کارگران و کارفرمایان را معین میکرد، تصدیق نماید.
ضمنا تا حدی وضع اقتصادی خود را بهبود بخشیدند و در این قرارداد، هشت ساعت کار روزانه، سیستم پرداخت اضافهکاری، بهبود شرایط بهداشتی در متبعهها و غیره مقرر شد. این موقعیت نسبتا بزرگ کارگران چاپخانهها، روحیهی کارگران دیگر رشتهها را فوقالعاده بالا برد، بطوریکه آنها نیز بتدریج دست به تشکیل اتحادیههای خود زدند.
تا اول ژانویهی سال 1923، وضع اتحادیههای صنفی تهران به شرح زیر بود:
200 نفر |
2. تلگراف چیان تهران |
180 نفر |
1.اتحادیه کارگران چاپخانه ها |
2000 نفر |
4. تلگراف چیان تمام ایران |
350 نفر |
3.اتحادیه ی بزازها |
300 نفر |
6. کفاشان |
300 نفر |
5.اتحادیه ی نانواها |
2000 نفر |
8. خیاطان |
250 نفر |
7.اتحادیه ی کارمندان تجارتخانه ها |
150 نفر |
10. یراق بافان |
90 نفر |
9.اتحادیه نامه رسانان |
4650 نفر |
جمع |
1170 |
جمع |
جمع کل: 5820 نفر |
در سال 1920[1299] برای رهبری عمومی و امور تعلیماتی و همچنین برای تشکیل اتحادیههای تازه، شورای اتحادیههای تهران تشکیل شد که در آن از هر اتحادیه سه نفر نمایندهی منتخب شرکت دارند. بدین ترتیب در اوایل سال 1922[1301]، تمام اتحادیههای مذکور با قریباول ژانویه 10 هزار عضو که 20 درصد تعداد کل کارگران تهران را تشکیل میدهند، به شورای اتحادیهها ملحق شدند.
بزودی شهرهای ایالات نیز از تهران سرمشق گرفتند و در این شهرها به استثنای تبریز، اتحادیههایی تشکیل شد. اکنون در ایران مجموعا حدود 20 هزار نفر کارگر و کارمند عضو اتحادیههای صنفی هستند. اتحادیههای ایران با این که تازه تشکیل شده اند، طی شش ماههی آخر سال 1921[1300]، به چند اعتصاب موفقیتآمیز دست زدند. بدین ترتیب اتحادیههای صنفی رفته رفته نقش چشمگیری در صحنهی سیاسی ایران بازی میکنند. اتحادیهها یک دفتر مرکزی نیز دارند، که در نوامبر 1922[1301]، تاسیس شده و جزء اتحادیههای سرخ انترناسیونال مسکو میباشد.
برای ترسیم دورنمای آتی جنبش کارگری در ایران و نشان دادن آن رشتههای تولیدیای که کارگرانشان به عضویت اتحادیهها درمیآیند، جدول زیر را میآوریم . البته در این جدول فقط کارگاهها و مؤسسات تبریز و تعداد کارگران آنها در اوایل سال 1922[1301]، نشان داده شده، ولی نمونه مشخصی برای سایر شهرهای ایران نیز هست:
تعداد کارگران |
تعداد کارگاه یا مؤسسه |
نوع تولید |
2625 |
175 |
فرش بافی |
150 |
1 |
نخ ریسی |
200 |
2 |
بافندگی(فاستونی) |
100 |
10 |
بافندگی(عبا) |
100 |
20 |
بافندگی(Ulep) |
180 |
30 |
بافندگی(شال) |
50 |
10 |
ظروف چینی بدلی |
120 |
8 |
چاپخانه |
35 |
7 |
باسمه |
300 |
30 |
دخانیات |
50 |
5 |
پاپیروس سازی |
50 |
5 |
آجرپزی |
30 |
3 |
باروت سازی |
100 |
20 |
دوشاب |
200 |
40 |
رنگرزی |
60 |
10 |
صابون پزی |
50 |
50 |
آهن گدازی و گچ پزی |
4400 |
426 |
جمع |
به این فهرست باید کارگاههای زیر را افزود:
تعداد کارگران |
تعداد کارگاه یا مؤسسه |
نوع تولید |
4680 |
1090 |
کارگاه های کوچک صنعتگری نظیر، آهنگری، ریخته گری، چلنگری، جوراب بافی، نانوایی و غیره |
1942 |
470 |
سایر کارگاه های پیشه وری: دباغی و سرآجی، سلمانی و مواد غذایی |
3865 |
1865 |
مؤسسات بازرگانی و بنگاهها معاملاتی |
5525 |
تعداد مفتیها، سقاها، سنگ تراشها، باربرها و غیره |
|
530 |
در ادارات و مؤسسات دولتی |
|
2000 |
کارگران سایر حرف، دلالها، ارابهچیها، باغبانها و غیره |
بدین ترتیب، تعداد افراد مزد بگیر در تبریز برابر با 22942، نفر است و اگر خدمتکاران منازل و بیکاران را که تعدادشان درایام اخیر به علت بحران اقتصادی افزایش یافته، بر این رقم علاوه کنیم، آنوقت رقم کل به حدود 30 هزار نفر خواهد رسید.
تبریز از بسیاری لحاظ یک نمونه کامل برای سایر شهرهای بزرگ ایران، مثلا اصفهان، شیراز، کرمان، یزد، تا حدی رشت، مشهد، قزوین و غیره به شمار میرود. اما درباره تهران باید خاطر نشان کرد، که طبق آخرین آمار در این جا تعداد مزد بگیر 50 هزار نفر است.
بهرهکشی و استثمار در این کارگاهها و مؤسسات واقعا وحشتناک است. تقریبا هیچ قانونی درباره مدت کار روزانه وجود ندارد و به همین سبب، هر کارفرمایی هرطور دلاش خواست با کارگران رفتار میکند. بهخصوص صاحبان کارگاههای کوچک بیداد میکنند. دراین کارگاهها، 11 تا 12 ساعت کار روزانه یک امر عادی محسوب میشود. استثمار در کارگاههای قالیبافی، که کارفرمایان به معنای واقعی کلمه عرق زنان و کودکان را در میآوردند، وحشتناک است. مدت کار روزانه در این کارگاهها از 10 الی 12 ساعت است. ضمنا خردسالان درست به اندازه بزرگسالان کار میکنند و پذیرش یا اخراج کارگران مطلقا وابسته به رأی مدیر کارگاه است. برای نمونه، تصویب نامهی لازمالاجرای دولت در مورد مقررات کار در ارگاههای قالیبافی کرمان را در اینجا نقل میکنیم. به این مناسبت تلگرام زیر از کرمان به تهران فرستاده شد:
"10 دسامبر 1921 [19 آذر 1300]، ما صاحبان کارگاههای قالیبافی مطابق دستور دولت، در حضور والی، تعهد زیر را در کلیهی کارخانهها، کارگاهها، اعم از این که به کارفرمایان ایرانی متعلق باشند یا ا تباع خارجی، به عهده میگیریم:
1. به هیچ عنوان به کار اجباری متوسل نشویم و شرایط استخدام را بر اساس توافق طرفین منعقد کنیم؛
2. شرایط قرارداد پس از حاکم شرع بایستی توسط مدیر کارخانه در شعبهی وزارت فواید عامه به ثبت برسد و در آنجا نیز تصدیق شود؛
3. کلیهی کنتراتهایی که تا 13 مارس امسال( اول حمل) منعقد شدهاند، ملغی محسوب می شوند و کنتراتهایی که بعد از این تاریخ منعقد شده، بایستی مطابق بند دو این تعهدنامه برای ثبت به ادارهی فواید عامه تسلیم شوند؛
4. مدت کار تمام کارگران و افرادی که در تولید شاغل هستند، و در تمام فصول سال، 8 ساعت تعیین میشود؛
5. پسر بچههایی که در تولید کار میکنند، نباید سنشان کمتر از 8 سال و دختر بچهها کمتر از 10 سال باشد؛
6. کار باید در حد امکان خود موافق دستورات نمایندگان صحی این کار را انجام دهند؛
7. از این تاریخ تا 13 مارس سال آینده، که مسألهی پاداش کارگران بطور نهایی مورد تجدید نظر قرار خواهد گرفت، میزان پاداش کارگران پنج درصد افزایش مییابد؛
8. کارگاهها باید روزهای جمعه و اعیاد تعطیل شوند؛
9. کارگاههای زنان و مردان باید از هم جدا شوند؛
10. جمعیت قالیباف موظف به اجرای مقررات مذکور بوده و در صورت تخلف به بازخواست جلب خواهد شد. تفتیش و نظارت بهداشت بر کارگاهها به عهده-ی دکتر احیاءالملک محول میشود."
ما تعمدا متن کامل این سند را آوردیم، تا نشان دهیم که کارگر ایرانی و عائلهی او در چه شرایط دوزخی زندگی و کار می کنند. از قرار پیداست، که در کرمان نه تنها کار طویلالمدت معمول است، نه تنها ابتداییترین شرایط بهداشتی و تعطیل در هفته وجود نداشت و نه تنها استثمار کودکان شش ساله رواج داشت، بلکه کار اجباری هم مرسوم بود. یعنی کارگر در واقع به صورت سرف و بردهی ارباب خود در میآمد. اصولا تنها خود واقعیت مداخلهی حکومت تهران در این کار نشان می دهد، که وضع کارگران کرمان تا چه حد شاق و توان فرسا بوده است. باید متذکر شد، که این استثمار وحشیانه تنها منحصر به کرمان نبوده است، بلکه در خراسان، آذربایجان، سلطانآباد(اراک)، فارس و همه جا و هر جا که قالیبافی دایر است، چنین استثماری وجود دارد. در کارگاههای قالیبافی به طور کلی زنان و کودکان کار میکنند. کار از طلوع آفتاب شروع میشود و تا غروب( 13 تا 14 ساعت) ادامه دارد. کودکان خردسال از 6 سال به بالا به کار پذیرفته میشوند. دختران از 6 تا 12 سال، از 2 تا 25 شاهی در روز مزد میگیرند. دختران 14 سال به بالا اگر بتوانند مستقل کار کنند و دیگران را تعلیم دهند، از 15 تا 30 شاهی در روز مزد می گیرند، خوراک معمول آنان فقط نان و آب است. و اگر گرانی یا قحطی شروع شود، مرگ و میر در میان آنان با سرعت برق افزایش مییابد. چنین است نحوه ی تولید آن قالیهای نفیس و زیبایی که در ایران و خارجه زینتبخش بهترین کاخ ها و سالنهای بورژواها ست.
بدینسان، در مقابل اتحادیههای ایران، میدان فعالیت مساعدی برای نجات هزار کارگر زن و مرد از استثمار دهشتناک و بالا بردن سطح زندگی اقتصادی و فرهنگی آنان گشوده میشود. البته اگر زمام حکومت در دست خود کارگران میبود، آسانتر میشد به این هدف نائل آمد. ولی منافع نه تنها کارگران، بلکه دهقانان نیز حکم میکند که قبل از هر چیز بقایای فئودالیسم ریشهکن شود و در شرایط موجود با استفاده از پشتیبانی عناصر بورژوا دموکرات کشور، میتوان و باید این کار را انجام داد.
همزمان با این کار ما باید سازمانهای خود را مستحکم و نیرومند سازیم. زیرا در جریان پیکار تا آخرین دقیقه، تشکل و یک پارچگی طبقهی مبارز به خاطر آزادی خود به صورت عامل قاطعی برای تمام روند آتی انقلاب در می آید.
جنبش سنديكايى در ايران
در كشورهاى عقب افتادهای چون ايران كه در آن فئوداليسم هنوز ريشهكن نگشته است، در كشورى كه قشر ارتجاعى مالكين ارضى به حمايت روحانيون نادان سيادت میكنند، در كشورى كه سرمايهدار و رباخوار درنده بر اعماق مناسبات اقتصادى سايه افكنده است، در چنين كشورى جنبش سنديكايى مطمئنا نمیتوانست به درجهى انكشاف برابر آنچه در ساير كشورهاى سرمايهدارى حاكم است برسد. از جانب ديگر، حالت ابتدايى صنايع از يكسو و نادانى سياسى تودههاى زحمتكش از سوى ديگر، اجازه نمیداد كه در قلمرو سنديكايى كار فعالى انجام پذيرد.
نخستين كوششها براى سازماندهى سنديكايى در ايران به سال ۱۹۰۶، در زمان نخستين انقلاب (جنبش مشروطه)، هنگامى كه كارگران چاپخانههاى تهران تحت نفوذ نيرومند حزب دمكرات نخستين اتحاديهى خود را ايجاد كردند، انجام گرفت. بعدها هنگامى كه ارتجاع در سركوب بيداد میكرد و حزب دمكرات انحطاط يافت، هنگامى كه رهبران آن با تحصيل مقام وزارت به محافظين با وفاى تاج و تخت ايران بدل گشتند، اين سنديكا بدون آنكه نتايج جدیای كسب كرده باشد، منحل گشت. اين وضع بدون تغيير تا سال ۱۹۱۸، هنگامى كه سراسر شمال ايران را قحطى شديدى فرا گرفت و مرگ صدها هزار نفر را موجب گشت و گرانى (هزينهى) زندگى روز افزون تودههاى وسيعى را تهديد میكرد، دوام يافت.
در اين هنگام است كه كارگران چاپخانهها، اقدام به سازمان دادن افراد طبقهى خود نمودند. اينان پس از اقدام به چند اعتصاب، دولت را مجبور ساختند بر قرارداد دسته جمعیای كه تنظيم كرده بودند و مناسبات بين كارگران و كارفرما را تعيين میكرد، صحه گذارد. ايشان هم چنين موفق گشتند بهبودى چند را در وضع اقتصادىشان تحصيل كنند. اين قرارداد، روز هشت ساعت كار، مقررات استخدام و اخراج كارگران، و نرخ اضافهكار را معين ساخت و بهبود وضع بهداشتى كار در چاپخانه و غيره را مطالبه كرد.
اين موفقيت نسبتا قابل ملاحظهى كارگران چاپخانهها، روحيهی كارگران حِرف ديگر را كه سازماندهى سنديكاهاى خود را آغاز نموده بودند، به مقدار قابل ملاحظهای ارتقا داد. اتحاديهى كارگران نانوايیها (خبازان)، كارگران دستبافیها و پست و تلگراف و تلفن و بالاخره اتحاديهى كارگران كفاشیها، يكى پس از ديگرى تاسيس شدند. شوراى اتحاديههاى تهران به سال ۱۹۲۰[۱۲۹۹] تشكيل گرديد و وظيفه يافت اتحاديههاى كارگرى را رهبرى كند، آموزش دهد و اتحاديههاى جديدى را سازمان دهد. اين شورا از سه نماينده از هر اتحاديه تشكيل میشد.
در آغاز ۱۹۲۲[۱۳۰۱]، ده سنديكا با ده هزار عضو كارگر، يعنى بيست درصد از كل كارگران تهران، در شوراى سنديكايى عضويت داشتند. به غير از سنديكاى فوق الذكر، چندين سازمان كارگرى ديگر نيز در شرف تشكيل بود، چون سنديكاى داروسازان و كارگران تراموا وغيره.
نمونهى تهران بزودى از طرف چند شهرستان دنبال شد. دو سال پيش، در تبريز اتحاديهای از كارگران بنام «حزب كارگر» تشكيل گرديد. اين سازمان بسيارى از ويژگیهاى خاور زمين را با برجستگیهاى بسيارى منعكس میسازد. با اين همه، موافق نظامنامهی اين حزب كارگرى، تنها كسانى میتوانند به عضويت آن در آيند كه از استثمار ديگران زندگى نمیكنند. در اواخر ۱۹۲۱[۱۳۰۰]، اين سازمان در حدود سه هزار عضو داشت، ولى نفوذ آن به حد اعضايش محدود نمیگشت. در تبريز هم چون در ساير شهرهاى بزرگ خاور زمين، كاسبكاران و صنعتگران بخش مهمى از جمعيت را تشكيل میدهند. قانون اسلام، تجارت را حرفهای محترم (وزين) می شمرد. هر مومن نيكى با اشتياق به تجارت مشغول میشود. در مركز شهر، دالانهاى آجرين، نوعى سرا، با ورودى و خروجى به همه جهات شهر ساخته شدهاند. در اينجا در مغازههاى كوچك اجارهای، كاسبكاران كوچك مانند قنادان، كفاشان، زرگران و غيره لول میزنند (مملواند). هر حرفهای، بخش معينى از اين سراى عظيم را كه «بازار» نام دارد، اشغال میكند. بازار تبريز، هفده هزار مغازه، انبار و كارگاه و غيره دارد كه از آن، هزار و سيصد به مالكان كوچك كه همنوعان خود را به مثابه كارگر استثمار نمیكنند و از منافع تجارى امرار معاش میكنند، تعلق دارد. اينان با استفاده از موقعيت انحصارى خويش به طور نوبتى كرايهى مغازهها را افزايش میدهند و برخى اوقات آن را تا حد نرخ مسخرهای بالا میبرند. نتايج چنين روشى به هنگام بحران تجارى پس از جنگ اول جهانى، بحرانى كه به شمال ايران كه منحصرا از طريق تجارت با روسيه زيست میكرد، بيشتر از هر جاى ديگر لطمه وارد ساخت، هر چه بيشتر محسوس میگرديد.
اتحاديهى كارگرى (حزب كارگر) به منظور تشديد تضاد بين مالكين بزرگ و صاحبان مغازههاى كوچك بازار، تصميم گرفت اينان را برحسب حرفهشان متشكل سازد. جلسهى نمايندگان حرفه، دفتر عمومیاى انتخاب نمود كه مسايل مهم را در توافق با دفتر اتحاديهى تبريز حل مینمود. بدينسان نه تنها رهبرى ايدئولوژيك، بلكه همچنين رهبرى عملى اين سازمان وسيع كه به دور خود بيش از دوازده هزار عضو گرد آورده است، در دست اتحاديه (حزب كارگرى) است. مهمترين تصميمات، ممهور به امضاى ارگان اجرايى اتحاديه (حزب كارگرى) است. مثلا در سال گذشته بنا بر پيشنهاد اتحاديه، در بازار تخفيف بيست درصدى كرايهى مغازه از طريق انقلابى تحقق يافت. و از اين جاست خشم صاحبان مستغلات بازار تبريز. ولى اينان قادر نبودند كارى كنند، زيرا هر مغازه با تكيه به تصميم حزب كارگرى قاطعانه از پرداخت بيش از هشتاد درصد كرايهى سابق سر باز زد. ابتدا مخبرالسلطنه به نمايندگى دولت با توجه به محبوبيت عمومى اتحاديه، كوشش مجدانه به عمل آورد تا اين سازمان را زير نفوذ خود در آورد، ولى بدان موفق نگشت. و بهتر از آن اينكه در اكتبر سال گذشته (۱۹۲۱) [۱۳۰۰] به دنبال ضرباتى كه شهردار شهر به يكى از اعضاى اين سازمان وارد ساخته بود، اختلافى بين استاندار و حزب كارگرى رخ داد. حزب از استاندار خواست شهردار را بر كنار سازد و شخص ديگرى را به جاى وى منصوب كند. استاندار مقاومت نمود... جريان نزديك بود به بستن بازار كشانده شود. (در ايران بستن بازار از نظر اهميت، اقدامى است مهمتر از اعتصاب عمومى). در آخر، استاندار امتيازاتى به سود حزب كارگرى قائل شد و مساله خاتمه يافت.
در ساير مناطق ايران، اتحاديههاى كارگرى مطابق همان روش تهران سازمان داده شدهاند. نيرومندترين در ميان آنها عبارتاند از: اتحاديهى كارگران و كارمندان شيلات درياى مازندران. اين اتحاديه، پنج هزار عضو دارد. تعداد معمولى كارگران در حدود نُه هزار نفر است. در رشت، انزلى و قم و غيره نيز اتحاديهى كارگرى وجود دارد. در مجموع در ايران، بيست هزار كارگر سازمان داده شده وجود دارد. چنين انكشافى براى اتحاديههاى كارگرى، وضع اقتصادى بسيار سختى را كه كارگران ايرانى با آن دست به گريباناند، توضيح میدهد. اتحاديههاى كارگرى ايران، علارغم جوانیشان، در نيمهى دوم سال ۱۹۲۱[۱۳۰۰] چندين اعتصاب بسيار موفق سازمان دادند. از آن جمله بايد اعتصاب خبازان، كارگران چاپخانهها، كارگران ريسندگیها، پست و تلگراف وتلفن را ياد كرد.
در انزلى، اعتصاب كارگران بندر سازمان داده شد. همه اين اعتصابات ماهيتى صرفا اقتصادى داشتند. و اما در مورد اعتصاب معلمين (ژانویه ۱۹۲۲)[بهمن۱۳۰۰])كه بيستويک روز به طول انجاميد، اين اعتصاب سرانجام شكل يك نمايش واقعا سياسى عليه دولت را به خود گرفت. دولتى كه به مدت شش ماه پرداخت حقوق آنان را متوقف ساخته بود. نمايشات به مدت سه روز ادامه يافت. در اين تظاهرات، دانش آموزان نيز به تعداد زيادى شركت داشتند. هيجان عمومى در تهران به حد اعلا رسيده بود. عاقبت دولت شتافت و به معلمين وعده داد حقوق آنان را بپردازد. ولى ديگر بسيار دير شده بود. يك تظاهر عظيم، كه در تاريخ ايران نخستين نمايش بزرگ به حساب میآيد، موضع كابينهى قوام السلطنه را كه از قبل متزلزل بود، درهم كوفت و وى را مجبور به استعفا ساخت. كابينهى ليبرال مشيرالدوله جاى وى را گرفت و قول داد يك سلسله اصلاحات راديكال را متحقق سازد.
با اينكه اتحاديههاى كارگرى در ايران از شخصيت حقوقى برخوردارند، مقامات دولتى موانع بسيار بر سر راه انكشاف آنها ايجاد میكنند. اين مربيان (مستشاران) اروپايى هستند، كه بيش از همه در اين مورد سركوب شديد را به مورد اجرا میگذارند. يك سوئدى بنام موليتور، كه مدير پست و تلگراف است، توانست انحلال موقتى اتحاديهى كارمندان ادارهى تلگراف را فراهم آورد و سپس كوشيد پستچیيان را نيز مشمول همين سرنوشت سازد. اين مبارزهای طولانى بود. پستچیيان جزوهای عليه موليتور منتشر ساختند و بركنارى وى را خواستار شدند. مساله در مجلس مطرح گرديد. دولت جانب فونكسيونر خود را گرفت.
اتحاديههاى كارگرى به كار تهييجى خود ادامه دادند. در اين زمان كابينهى قوامالسلطنه طى تصويبنامهای شركت كارمندان دولتى در اتحاديههاى كارگرى را ممنوع ساخت. اين تصويبنامه خشم و نفرت تودههاى مردم را برانگيخت و به سقوط كابينه منتهى شد.
بدينسان، اتحاديههاى كارگرى ايفاى نقش نسبتا قابل ملاحظهای را در زندگى سياسى ايران آغاز میكنند. دفتر مركزى اتحاديههاى كارگرى كه در نوامبر ۱۹۲۱[۱۳۰۰] پايهگذارى شد، اكنون مشغول سازماندهى كارگران معادن نفت جنوب ايران، كارگران روز مزد و همچنين كارگران ساير رشته هاست. دفتر مركزى وظيفهى سنگينى به عهده دارد: سازماندهى تودهها در كشور عقب افتادهای چون ايران كه اوضاع و احوال ويژهی زندگى، شيوههاى سازماندهى ويژهای را میطلبيد كه نسبت به آنچه پس از دهها سال فعاليت سنديكايى در كشورهاى اروپايى متداول گشت، تا حدى متفاوت است.
ما اميدواريم كه با حمايت بينالملل سنديكاهاى سرخ، جنبش سنديكايى ايران وظايفى را كه در برابر دارد، با موفقيت به انجام برساند.vi (آ. سلطانزاده: ترجمه ازمتن فرانسه: د. ک)
- iترجمه: رنوا راسخ
iiاين گزارش از متن آلماني منتشره در مجله ماهانه «انترناسيونال کمونيستی» ارگان کمينترن شماره ۱۳ به فارسی برگردانده شده است. بخشي از اين متن در مجله دنيا (سال هشتم شماره ۲)نيز آمده است. ما آن قسمتهايی را که در مجله دنيا زير عنوان (...) حذف شدهاند و يا بدون نقطه چين کنار گذاشته شدهاند را با علامت ــ برجسته ميکنيم.
- iiiاين مقاله به زبانهای روسی، فرانسه، انگليسی و آلمانی در نشريه «انترناسيونال کمونيستی» شماره ۱۳ و۱۴ ۳ سپتامبر ۱۹۲۰ صفحات۱۰۵-۱۰۴؛ منتشر شده است. مترجم: د.ک
- iv ترجمه#ی کوتاه شده#ای از اين گزارش که از آن ما فقط بخش سخنرانی#های سلطانزاده را در اينجا منتشر ميکنيم، در مجله «دنيا»(سال ۸ ،شماره ۲ )نيز آمده است. نگاه کنيد به جلد يکم اسناد جنبش کمونيستي ... صفحه ۶۵ اما متن کامل اين گزارش را در جلد پنجم اسناد منتشر خواهيم ساخت. اصل سند در صفحات ۲۳۰-۲۲۵ شماره ۱۴، سال ۱۹۲۱ مجله «بين#الملل کمونيستی» يافت ميشود.
- vدر متن فرانسه همين مقاله بخش نامفهوم [نقطه چين] آلمانی به شرح زير آمده است: «قابل ملاحظه است که به شکرانه همين ارتش سرخ [ايران] بود که ما توانستيم بر مشهد، اين مرکز ضدانقلاب مسلط گرديم.» منبع: انترناسيوناليست کمونيست (فرانسه) شماره ۱۴ ،نوامبر ۱۹۲۱ ،صفحات۶۹-۲۸۶۸.
- vi منتشره در آ. سلطانزاده، «اسناد تاريخى جنبش كارگرى، سوسيال دمكراسى و كمونيستى ايران»، جلد ۷۷ چهارم، به همت خسرو شاكرى، ترجمه از متن فرانسوى،
- L internationale Syndicale Rouge, Avril-Mai 2291 د. ک