به کارگران هفت تپه: مهلک ترین دشمن یک جنبش ضعفهای ناشناخته آن است

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

رفقا، جنبش کارگری از این نوع اپورتونیسم ضربات هولناکی خورده است. منصور اسانلو تجسم بارز این اپورتونیسم قسم به قرآن و قانون اساسی بود و هم او امروز در صف ارتجاع امپریالیستی مخالف جمهوری اسلامی جا خوش کرده است. به قانون و قرآن قسم نخورید، پایبندی خودتان را به چیزی اعلام نکنید که هم ارتجاعی است و هم شما حقیقتا به آن پایبند نیستید.

رفقای عزیز، با گرمترین درودها،

یک سال قبل و در بحبوحه اوجگیری مبارزاتتان در نامه ای خطاب به شما نوشتیم:

"ما نمی توانیم در صف متملقینی قرار بگیریم که برایتان پیامهای شورانگیز ارسال می کنند و در مقابل ضعفهای موجود در مبارزه شما سکوت اختیار می کنند. از نظر ما اینان دوستان طبقه کارگر نیستند. اینان به امر پیشبرد مبارزه شما نمی اندیشند، به سرمایۀ حاصل از آن برای کسب و کار سیاسی خویش نظر دارند. اگر برای شما دستیابی به حداقلی از پرداخت به موقع دستمزدها و اندکی بهبود در شرایط کار می تواند یک پیروزی قابل توجه به شمار بیاید، برای بسیاری از این دوستان دروغین طبقه کارگر بهترین خروجی این مبارزه در آن است که کسانی از میان شما دستگیر، به زندانهای طولانی محکوم و یا کشته شوند. هر گونه تلفات احتمالی در میان صفوفتان برای شما یک ضربه است و برای آنان یک دستاورد در جدال سیاسی اشان. هیچ فرقی هم نمی کند که آیا سلطنت طلبند یا مجاهد، لیبرال حقوق بشری اند یا چپ رادیکال.

رفقا، چنین به نظر ما میرسد که کمبودها و نارسائی هایی کلیدی در مبارزه شما به چشم می خورند که مایۀ حسرت عمیق می شوند و نمی توان به سادگی از کنار آنها گذشت. به همان اندازه که عزم و اراده و اتحاد شما مایۀ شعف هر انسان عدالتخواه شریفی است، به همان اندازه نیز این کمبودها و نارسائی ها حداقل مایۀ نگرانی هر مبارز آگاه و جدی وفادار به منافع طبقه کارگرند. مبارزۀ شما در سطح عمل مستقیم اعتراضی، دست زدن به اقدامات مؤثر و گسترش دامنه اش به خانواده های کارگری بدون تردید از شاخص ترین اعتراضات کارگری دورۀ کنونی را به نمایش می گذارد. اما در سطح سیاسی چنان ضعفهائی در مبارزه شما به چشم می خورد که می توانند بر تمام مجاهدتهای شما سایه افکنده و این مبارزه را به بیراهه نیز بکشانند. ... ضعفهای سیاسی ای که در اعتراضات شما نمودار شده اند شاید حتی بتوانند چشم انداز موفقیت همین حرکت جاری را نیز تیره و تار تر کنند. در این تردیدی نداریم که این ضعفها اگر برطرف نشوند لااقل راه را برای پیشروی های آتی خواهند بست."

اکنون و یک سال پس از آن نه تنها این ضعفهای سیاسی برطرف نشده اند، بلکه بر متن شرایط تغییر یافته و ملتهبی که در کشور، منطقه خاورمیانه و جهان شکل گرفته اند، بر بستر این ضعفها سایه های هولناکی در حال شکل گرفتن اند که عدم مقابله با آنان، هم به نابودی دستاوردهای کل مبارزات تاکنونی شما منجر خواهد شد و هم علاوه بر آن احتمال تسلط چشم اندازهای آینده ای تباه بر کل حیات اجتماعی را به مراتب افزایش خواهند داد. همین نیز ما را وادار می کند که با تمام دلبستگی عمیقی که با شما و فرزندان و خانواده هایتان داریم و به دلیل همین دلبستگی با صریح ترین بیان نظر خود درباره این ضعفها را به اطلاعتان برسانیم و از شما بخواهیم که آنها را به فوریت برطرف کنید. ضعفهائی که پس از یک سال اکنون می روند تا به انحرافاتی مهلک تبدیل شوند.

اما از کدام ضعفها و کدام انحرافات سخن میگوئیم؟

بدون تردید هر اقدام مشترکی از ضعفها و نارسائی هایی برخوردار خواهد بود و جنبش کارگری هم در مقابل این روال عمومی زندگی جامعه بشری مصون نیست. مسأله بر سر ابعاد و عمق ضعفها است.

یک سال قبل آنچه ما لازم دانستیم با شما در میان بگذاریم در درجه اول موضوع نوسانات جنبش شما در زمینه برخورد به مالکیت کارخانه بود. نوساناتی که از تصرف کارخانه توسط کارگران تا تداوم مالکیت بخش خصوصی بر آن و تا شعار دولتی کردن مجدد نیشکر هفت تپه را در بر می گرفتند. شما که برای دستمزدهای خود و برای حفظ مشاغلتان به میدان آمده بودید، با این واقعیت روبرو بودید که برای کسب همان مطالبات باید از خود آنها فرا تر روید و دقیقا در همین نقطه بود که گامهای پر صلابت شما دچار لرزش و نوسان می شد. به این دلیل که تصویری مشترک از این فرا تر رفتن بدون به خطر انداختن همان داشته های حداقل تاکنونی شما، یعنی همان مشاغل سخت و همان دستمزدهای کم و نامنظم، وجود نداشت. این نوسانات البته از ضعفهائی جدی تر بر می خاستند که آن زمان هنوز در معرض دید قرار نمی گرفتند، امروز اما با سرعتی نگران کننده آشکار می شوند.

به نظر ما اساس آن ضعفهای پایه ای در باقی ماندن در چهارچوب تفکر بورژوائی حاکم بر جامعه و جستجو برای یافتن راه چاره ای بر همان زمین است. این آن ویروسی است که جنبش شما را از درون تهدید می کند و آن را به سمت قهقرا می کشاند. برای خروج از این وضعیت نیز چاره ای جز فرا رفتن از افقهای بورژوائی متفاوت و متخاصمی که در مقابل شما قرار می گیرند نیست. رستگاری و سعادت شما و فرزندان و خانواده هایتان و منطقه شما و کل کشور نیز در گرو همین فرا رفتن است.

رفقای عزیز،

موضوع مبارزه ای که امروز شما درگیر آن هستید چیزی جز تأمین شرایط لازم برای یک زندگی شایسته شأن انسانی در جهان معاصر نیست. خواست دریافت به موقع دستمزد و عدم اخراج و بیمه و درمان و بازنشستگی و غیره، همه و همه در زمره مطالباتی صنفی قرار دارند که میلیاردها کارگر در سرتاسر جهان با آن مواجهند و صدها و هزاران اعتصاب و اعتراض در گوشه و کنار جهان برای همین مطالبات شکل میگیرد بی آن که هیچ کدام از آنان به تیتر اول خبر کلان رسانه ها تبدیل شود. در مورد شما اینطور نیست. همچنان که در مورد صنایع فولاد اهواز اینطور نیست و در مورد هر واحد و کارگاهی در حد و اندازه واحدهای شما در ایران نیز اینطور نیست. حتی کوچکترین خبر مربوط به بهبود مثلا میز و صندلی های کانتین یک کارخانه در ایران نیز وارد اخبار کلان رسانه ها می شود تا چه رسد به اعتصاب و راهپیمائی و بستن جاده ها.

 طبقه کارگر ایران در شرایطی قرار گرفته است که هر گام کوچک آن زیر ذره بین کل نیروهای اجتماعی درگیر در تعیین سرنوشت جامعه قرار می گیرد. همه و همه نیروهای اجتماعی و جنبشهائی که اهداف متفاوت و حتی گاه متناقضی را دنبال می کنند، در اعتراضات طبقه کارگر آن نیروئی را می بینند که می تواند سر منشأ تحولات اجتماعی دلخواه مورد نظر آنان نیز باشد. حتی همۀ آن نیروها و جریاناتی که در همه جای جهان مدافعان قسم خورده نظم ضد کارگر سرمایه داری و تعرض همه جانبه به بنیانهای معیشت و زندگی این طبقه اند، رو به ایران در جلد مدافعان طبقه کارگر فرو می روند و برای این طبقه اشک تمساح می ریزند. دست راستی ترین رسانه ها و سایتهای مدافع سرمایه داری ناب بازار آزادی و ارگانهای رسانه ای دستجات باند سیاهی مزدور امپریالیسم هار آمریکا و شیوخ تا مغز استخوان مرتجع عرب نیز ستونهای ویژه اخبار کارگری ارائه می کنند. همه اینها برای طبقه کارگر به این معنی است که هر گام ولو کوچک مبارزه برای تأمین ساده ترین مطالبات نیز از سطح مبارزه ای ساده فراتر رفته و در معرض طوفان جدال خونین بین جناحها و فراکسیونهای متخاصم سرمایه داری به واقعه ای سیاسی بدل می گردد.

این برای کارگر اعتصابی یعنی ورود بلاواسطه به میدان بزرگ سیاست؛ و در یک سوی این میدان لشگر انبوه ژورنالیستها و کارشناسان و اکتیویستهای مزدبگیر مراکز قدرتمند سرمایه داری قرار دارند و در سوی دیگر آن کارگرانی که خیلی ساده برای تأمین نان شب خویش در حال مبارزه اند. از یک سو هجوم همه جانبه ای که در شکل به صورت حمایت از کارگران ظاهر می شود، در واقع اما چیزی بیش از تلاش بی وقفه مصادره آن اعتصابات و اعتراضات در خدمت به منافع این یا آن گروهبندی جنایتکار سرمایه داران نیست؛ و از سوی دیگر کارگرانی که یک عمر مورد توجه هیچ کسی قرار نداشتند ناگهان از این موهبت برخوردار می شوند که تمام دنیا از آنها سخن می گوید.

به عبارت دیگر، کارگر ایرانی امروز با ساده ترین اعتصاب وارد میدان بزرگ سیاست می شود. آن هم کارگری که فاقد حزب سیاسی سازمان یافته خویش است. روشن است که بدون اتخاذ یک مشی سیاسی شفاف، بدون بستن راه ها و منافذ بهره برداری از جنبش اعتصابی و اعتراضی، جمیع جماعت دستجات و احزاب و باندهای به شدت سازمان یافته و برخوردار از منابع مالی و لجیستیکی عظیم، صرفنظر از هر نتیجه اعتصاب، مستقل از این که شکست خورده باشد یا پیروز شده باشد، در شمار برندگان اعتصابات و اعتراضات کارگری قرار خواهند داشت.

رفقا،

تاریخ مبارزات چند ساله اخیر جنبش کارگری به خوبی نشان می دهد که چگونه مبارزات وسیع و مجاهدتهای سنگین هزاران و دهها هزاران کارگر در این میدان پر تلاطم سیاست با ناکامی روبرو شده و به هیچ دستاورد پایداری که متناسب با آن تلاشها و مجاهدتهای انبوه باشد، دست نیافته است. علت آن نیز کاملا روشن است. طبقه کارگر نمی تواند بدون دورنماها و افقهای مستقل طبقاتی خویش وارد میدان سیاست شده و از دل آن پیروزمند خارج شود. و این دورنماها و افقها فقط به تأکیدات کلی بر خواستها و مطالبات بر حق خلاصه نمی شوند. نمی توان با تکرار عباراتی از قبیل این که "ما فقط حق خود را میخواهیم" در این میدان داغ بر استقلال طبقاتی تکیه کرد و مانع از سوء استفاده ابزاری جنبشهای اجتماعی دیگر از جنبش کارگری شد. جنبش اگر بخواهد به دستاوردهایی پایدار و به موقعیتی بهتر در مبارزه برای یک زندگی شایسته دست یابد، ناچار است که هم نقطۀ آغاز حرکت خویش را به دقت بشناسد و هم تصویر روشنی از مسیر حرکت آینده و اهداف پیش روی خویش داشته باشد. آگاهی بر مطالبات و اتحاد حول آنها کافی نیست. لازم و ضروری است که در توازن قوای بین تمام نیروهای اجتماعی دخیل در این حرکات نیز تصویر روشنی از عملکرد آنها و مسیر پیشروی وجود داشته باشد. بدون درکی شفاف از این توازن قوا و امکانات و محدودیتها و مخاطرات و شانسهای موجود در آنها، سرنوشتی جز قربانی شدن در مسلخ به این یا آن شکل در انتظار جنبش نخواهد بود.

متأسفانه آنچه در سالهای اخیر در جنبش اتفاق افتاد و هم اکنون نیز در جنبش اعتصابی هفت تپه و صنایع فولاد به آزاردهنده ترین شکلی خود را مجددا به نمایش گذاشته است، ملغمه ای است از گیج سری، اپورتونیسم و فرصت طلبی، آنارشیسم خرده بورژوائی و سرانجام انحطاط سیاسی.

تا جائی که به گیج سری مربوط می شود، ما در بیانیه سال پیش خود از این سخن گفته ایم. یک بار دیگر و فقط به طور خلاصه تأکید می کنیم که ضرورت طرح موضوع مالکیت شرکت از مدتها پیش باید روشن می بود و پاسخ به آن نیز باید پاسخی می بود که هم ظرفیت و امکان بسیج حداکثر پشتیبانی در کارگران را در خود داشته باشد و هم از نظر سیاسی قابل دفاع و طرح در جامعه. ما پیشنهاد کردیم که نه فقط برای کارگران هفت تپه، بلکه برای کارگران کلیه واحدهائی که مدیریت آن از پرداخت مرتب حقوق و مزایای کارگران سر باز می زند، زمان طرح مطالبه "واگذاری کارخانه به کارگران" فرا رسیده است. فرقی هم نمی کند که واحد مزبور دولتی باشد یا خصوصی. در جامعه ای متلاطم که حکومت آن مشروعیت خویش را بر داعیه عدالت طلبی بنا نموده است و در قانون اساسی آن شکل سومی از مالکیت در کنار مالکیت خصوصی و دولتی به رسمیت شناخته شده است، خواست "واگذاری کارخانه به کارگران" هم جنبش کارگری را از توان بسیج بالائی برخوردار خواهد نمود و زمینه های وحدت گسترده آن را - نه فقط در سطح کارخانه، بلکه حتی در سطح فرا کارخانه ای - فراهم خواهد نمود و هم امکان سرکوب جنبش را برای حاکمیت به شدت محدود خواهد نمود.

ما گفتیم و استدلال نمودیم که طرح مطالبه بازگشت به مالکیت دولتی نه عملی است و نه درست. عملی نیست به این دلیل که به یمن ایثار گری های بی پایان "کارشناسان" اقتصادی نوچه سرمایه، چه در حاکمیت و چه در اپوزیسیون، خصوصی سازی اکنون به یکی از ارکان مقدس جامعه تبدیل شده است و عدول از آن و بازگشت به دولتی سازی به منزله زلزله ای در ارکان ایدئولوژیک حاکمیت بورژوازی خواهد بود. این را همین روزها هم می توان به خوبی مشاهده کرد که نه تنها نفت در بورس خصوصی به فروش می رسد، بلکه حتی طرح خصوصی سازی بزرگراههای کشور نیز به مرحله اجرا وارد شده است. مضاف بر این که مطالبه بازگشت به مالکیت دولتی تنها در مؤسساتی می تواند موضوعیت داشته باشد که در مالکیت خصوصی قرار گرفته اند و در مؤسسات دولتی فاقد هر گونه موضوعیتی است.

درست نیست به این دلیل که باز آش همان آشی خواهد بود که پیش از خصوصی سازی بود. بازگرداندن مالکیت به دولت یعنی بازگشت همان مدیران فاسد و رشوه خوار دولتی که پیش از این نیز زمام امور را در دست داشتند. یعنی بازگشت به همان وضعیتی که باز هم کارگر حتی امکانی برای نظارت بر امور را نیز نخواهد داشت تا چه رسد به مشارکت در تصمیمگیری. تازه اگر این بازگرداندن، واگذار کردن شرکت به هیأت شرکتهای ورشکسته نباشد که خود مقدمه ای خواهد بود بر انحلال شرکت و نابودی کل مشاغل شما.

این گیج سری و اغتشاش که در حقیقت بازتابی از نفوذ گیج سری و اغتشاش خرده بورژوائی در درون جنبش کارگری است، در سطوح سیاسی به اپورتونیسمی غیر قابل فهم و غیر قابل تحمل منجر می شود. اپورتونیسمی که گویا قرار است چتر حفاظتی لازم در مقابل دستگاه سرکوب حکومتی را برای جنبش ایجاد کند. نمونۀ بارز این اپورتونیسم در بیانیه های اخیر شما و تمجیدات شما از امام جمعه شوش و اعلام پایبندی شما به ولایت مداری است. آیا حقیقتا فکر می کنید که کسی از شما این را قبول می کند؟ کسی هست که بپذیرد که شما حضرت امام جمعه را "روحانی مردمی" می دانید؟ کسی می پذیرد که شما به همان صداهائی تعلق دارید که "در تمامی مناسبتهای مذهبی و انقلابی ... همیشه حامی انقلاب و ارزشهای نظام" بوده اید؟ نه رفقا، اینها را هیچ کس از شما نخواهد پذیرفت و در رأس آنان دستگاه اطلاعاتی و قوۀ قضائیه نظام.

این اپورتونیسم نخ نمائی است که بویژه دستگاه سرکوب نظام به خوبی با آن آشناست و طی لااقل بیست سال گذشته به طور مداوم با آن مواجه بوده است. از نقطه نظر قوۀ قضائیه نظام، این اعلام وفاداری های صوری نه عاملی در تخفیف جرم، بلکه به مثابه حربه ای برای فریب نظام به عنوان عاملی در تشدید جرم عمل می کند. حقیقتا دشمن طبقاتی تان را ابله تصور کرده اید؟ آیا واقعا فکر می کنید که آنها با این اعلام وفاداری ها روش خود را تغییر خواهند داد؟

نه رفقا، این تمجیدها و اعلام وفاداری ها ذره ای هم نه تنها به پیشبرد عملی جنبش یاری نمی رسانند و به تقویت پایه های طبقاتی آن منجر نمی شوند، بلکه به نوبه خود با گل آلود کردن هر چه بیشتر آب مانع از شفاف سازی صفوفی می شوند که برای جنبش امری حیاتی است. جنبش طبقه کارگر حقانیت خویش را از وضعیت عینی طبقه ما می گیرد. طبقه ای که در قعر جامعه زیست می کند و انتقاد آن به مبانی این جامعه مبتنی بر ستم و استثمار طبقاتی رساترین صدای اکثریت تودۀ زحمتکش جامعه است. در مقام جنبش چنین طبقه ای و به عنوان مدافع کلیت حیات اجتماعی، در شرایط بحرانی و ملتهب کنونی، شما می توانستید و می توانید و حتی موظفید تمایز بین جنبش خویش با تمام انبوه ارتش لاشخورهای سرمایه داران رقیب بورژوازی حاکم را به روشنی اعلام کنید که پشت مرزهای کشور حتی برای نابودی زیرساختهای آن آماده می شوند. به جای تمجید از امام جمعه و اعلام ولایتمداری، می توانستید و باید صدای رسای خویش بر علیه تحریمهای قلدر منشانه ای را بلند می کردید که برای دستیابی به اهداف خویش به صراحت تحمیل فلاکت بیشتری بر تودۀ مردم را دنبال می کنند. می توانستید و باید بلندگوهای جیره خوار این رقبای هار، من و تو ها و آمد نیوزها و امثالهم، شوینیستها و لیبرال فاشیستهائی را محکوم کنید که با بودجۀ عقب مانده ترین ارتجاع منطقه و جهان و با مشاورتهای سازمانهای جاسوسی و سرویسهای امنیتی امپریالیستی شبانه روز دست اندر کار سوریه ای کردن ایرانند.

از این گذشته، واقعا فکر می کنید جامعه از شما می پذیرد که ولایتمدار هستید؟ معلوم است که چنین نیست. می خواهید برای خودتان پوشش حقوقی مناسب برای دفاع در دادگاه درست کنید؟ اگر چنین است، این را هم باید دانسته باشید و بدانید که ملاک برخورد دستگاه قضائی جمهوری اسلامی هیچ گاه اعلام تعهد صوری به چیزی نبوده است. برای آن دستگاه قضائی که دست اندرکاران مغضوب حکومتی را با بهانه ها و پرونده سازیهای پوچ به کنج زندانها انداخته است، چنین اعلام تعهدهائی پشیزی هم نمی ارزند. فقط اصالت حرکت شما را مخدوش می کنند.

حقیقت این است که اگر توان ورود به چنین سطحی از جدال را نداشتید و ندارید، باید تمام همت خود را به کار می گرفتید و با اتخاذ مشی ای متناسب با توازن قوای خودتان جنبش را به گونه ای هدایت میکردید که از پیش آمدن چنین وضعی جلوگیری شود.

رفقا، جنبش کارگری از این نوع اپورتونیسم ضربات هولناکی خورده است. منصور اسانلو تجسم بارز این اپورتونیسم قسم به قرآن و قانون اساسی بود و هم او امروز در صف ارتجاع امپریالیستی مخالف جمهوری اسلامی جا خوش کرده است. به قانون و قرآن قسم نخورید، پایبندی خودتان را به چیزی اعلام نکنید که هم ارتجاعی است و هم شما حقیقتا به آن پایبند نیستید. در عوض می توان و باید بر بستری که امکانات قانونی فراهم کرده است گام برداشت و در تعیین اشکال و شعارهای مبارزه تا آنجا پیش رفت که توازن قوای محلی و کشوری بین دو طبقۀ متخاصم اجازه آن را می دهند. با چنین مشی ای، ممکن است رسیدن به نتیجه به زمان بیشتری نیاز داشته باشد. اما این مسیری است که به موفقیت منجر خواهد شد و نه تلفیق شعار پردازی های رادیکال و اعلام وفاداری های مصلحتی.

می توان از این خوشحال بود که عزم کرده اید به طور شورائی امور را اداره کنید. اما این پرسش به میان می آید که چه چیزی را میخواهید شورائی اداره کنید؟ آیا حقیقتا میخواهید کارخانه را به طور شورائی اداره کنید یا فقط می خواهید عنوان "شورائی" را با خود یدک بکشید و در عمل به همان "وشاورهم فی الامر و امرهم شوری بینهم" قناعت کنید؟ تصور نمی کنیم که فقط بخواهید بر مشورت تأکید کنید. برعکس از ادبیات شما و شعارهای شما چنین بر می آید که حقیقتا زمان را برای اداره شورائی کارخانه مناسب می دانید. اگر چنین است، پس چگونه خواستار بازگرداندن مالکیت کارخانه به دولت می شوید؟ این باید برای شما روشن باشد که در یک کارخانه رسما دولتی تنها در صورتی می توان از ادارۀ شورائی امور توسط کارگران سخن گفت که آن دولت خود دولتی شورائی باشد. و روشن است که جمهوری اسلامی نه تنها با "شورا پورا" میانه ای ندارد، یلکه رسما دولت نخبگان است، آن هم فقط نوع خاصی از نخبگان.

اما اگر میخواهید بر متن جامعه ای که در تب و تاب رفرمهای بازار آزادی است و چپ و راستش برای پیوستن به "جامعه جهانی" لَه لَه می زنند، کارخانه خودتان را به شکل شورائی اداره کنید، معلوم است که پیش شرط لازم چنین امری در اختیار گرفتن مالکیت کارخانه یا حداقل خواست ملی اعلام کردن کارخانه همراه با واگذاری به کارگران است. روشن است از آنجائی که تاکنون چنین خواستی به میان کشیده نشده است، خواست اداره شورائی امور عملا به شعار پردازی بی محتوائی تقلیل می یابد که از نظر سیاست عملی وجه مشخصۀ یک جریان سوسیال فاشیستی درون چپ است. جریان منحطی که از هیچ رذالتی برای دستیابی به اهداف خویش کوتاهی نمی کند.

و سرانجام اجازه میخواهیم درباره آن چیزی صحبت کنیم که از آن به عنوان "انحطاط سیاسی" نام برده ایم و به ویژه هنگامی از اهمیت بیشتری برخوردار می شود که صحبت از اداره شورائی أمور نیز به میان می آید.

رفقا، شمائی که از اداره شورائی أمور سخن میگوئید باید این را نیز بدانید که اگر قرار باشد این اداره شورائی أمور چشم انداز آینده ای سعادتمند را به روی جامعه بگشاید، تنها و تنها می تواند بر افق همبستگی بین المللی زحمتکشان مبتنی باشد و لاغیر. بدون چنین چیزی ادارۀ شورائی أمور می تواند حتی به بدترین اشکال ستمگری و تبعیض نیز منجر شود و می شود. بارزترین نمونۀ چنین جامعه ای را کیبوتص های اسرائیلی به نمایش گذاشتند که ادارۀ شورائی أمور در آنها تماما برقرار بود و در عین حال بر قساوتمندانه ترین ستمگری ها بر علیه فلسطینیانی استوار بود که همان کیبوتصها بر زمینهای غصب شده و مزارع و باغهای زیتون ویران شدۀ آنان بنا شده بودند.

تأکید بر این نکته از آن رو به نظر ما لازم می آید که در ماههای گذشته و متأسفانه در همین روزها نیز انحطاط غیر قابل باوری بر اعتراضات خیابانی مسلط گردیده است که دقیقا همان چشم اندازهای سیاه شووینیسم و فاشیسم و ستمگری را بازتاب می دهد. اگر طنین شعارهای "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران" را می شد به انحطاط جنبش فاسد سبز نسبت داد و طنین فریادهای "رضا شاه روحت شاد" را به نفوذ دستجات باند سیاهی در تظاهراتهای خیابانی، شعارهای این روزهای شنیده شده در بخشی از تجمعات کارگری صنایع فولاد اهواز را باید آغاز فاجعه ای برای جنبش کارگری دانست. فاجعه ای که با تمام قوا باید از آن پیشگیری نمود.

آن کس که فریاد می زند "روسیه افتخارشون، امام حسین شعارشون"، فقط در حال اعتراض به بیعدالتی مسلط در جمهوری اسلامی نیست، در حال فراخواندن ناتوی عربی و غربی به مداخله در ایران نیز هست؛ در حال باز کردن راه برای دستجات ترور مزدور سازمانهای جاسوسی غربی نیز هست. چه بخواهد، چه نخواهد.

آن کس که شعار سر می دهد "فلسطین، سوریه، عامل بدبختیه"، در حال کاسه لیسی و خوش خدمتی به رژیم نژادپرست اسرائیل است؛ در حال تطهیر این "تنها دمکراسی خاورمیانه" است؛ در حال توجیه زندان بزرگی به نام غزه با بیش از یک میلیون زندانی تحت محاصرۀ دائمی است؛ در حال مشروعیت بخشیدن به جانواران سر ببر اسلامی در سوریه است و سرانجام در حال دامن زدن به کینه ای عمیق بین زحمتکشان ملل مختلف خاورمیانه است.

و نه تنها این، چنین کسانی در حال لاپوشانی این واقعیت دردناک جامعه ایران هستند که عامل اصلی بدبختی و فلاکت میلیونها کارگر و زحمتکش در توزیع هر چه بیشتر منابع و ثروتهای جامعه از پائین به بالا، از سفرۀ زحمتکشان به جیب صاحبان سرمایه ها و دلالان و رباخوارن و زمینداران و بورس بازان است. آنها در حال لاپوشانی این واقعیتند که فقط ثروت افسانه ای خارج شده از کشور و سرمایه گذاری شده در ویلاهای اروپا و آمریکا و کانادا به مراتب بیش از آن چیزی است که حکومت در تمام سالهای گذشته در فلسطین و لبنان هزینه کرده است. نه فقط آقازاده ها، بلکه حضرات فکل کراواتی بورژوا و سلبریتی ها و مرفه ترین اقشار جامعه در طول ده سال گذشته بیش از 190 میلیارد دلار سرمایه از ایران خارج کرده اند. آنها این واقعیت را از دیده پنهان می کنند که اکنون بخشی از همانها در استودیوهای رسانه ای خارج از کشور، در من و تو و آمد نیوز و صدای آمریکا هزینه های حکومت در سوریه و لبنان را عامل بدبختی مردم ایران معرفی می کنند.

بیهوده نیست که دستجات سرسپرده سرمایه، دوستان کروبی ها و موسوی ها و همکاران اصلاح طلبان خانۀ کارگری، سوسیال فاشیستهای سینه چاک اسرائیل که نام اتحادیۀ آزاد کارگران ایران بر خود نهاده اند، با افتخار چنین کلیپهائی را در رسانه ها توزیع می کنند.

رفقا، یک شرط اساسی موفقیت در پیشبرد مبارزات کارگری در دوران کنونی، در کنار وقوف به اهداف و مطالبات پایه ای و تاریخی طبقه، ممانعت از هر گونه تلاشی برای مصادره این جنبش توسط احزاب، دستجات و باندهای مزدور سرمایه است؛ ممانعت از تبدیل شدن جنبش به وجه المصالحه دو اردوی متخاصم بورژوازی حاکم و بورژوازی اپوزیسیون و متحدان بین المللی آن است.

طبقه کارگر باید بتواند مبشر برابری و دوستی زحمتکشان تمام ملل باشد. باید بتواند پرچم اتحاد بین زحمتکشان ملل مختلف را به اهتزاز درآورده و قاطعانه و بدون ذره ای تزلزل همه آنانی را از صفوف خود طرد کند که بر طبل کریه نژادپرستی، شووینیسم و تفرقۀ بین زحمتکشان می کوبند. به جای اعلام وفاداری های مصلحتی به ولایت، لازم است با صدای رسا به اردوی متخاصم ارتجاعی دیگر نیز اعلام جنگ کرد. راه جنبش اینگونه باز می شود و نه در ساخت و پاخت با مراکز قدرت رقیب بورژوازی حاکم.

باید کسانی را طرد نمود که با شعارهائی از قبیل "فلسطین، سوریه، عامل بدبختیه" وارد صفوف کارگران می شوند و راه طرد آن نیز فریاد برآوردن با صدائی رساست که:

از فلسطین تا لبنان، از سوریه تا ایران، وحدت زحمتکشان

چه غزه، چه لبنان، چه ایران، وحدت زحمتکشان

 

تدارک کمونیستی، جنبش برای سازمانیابی حزب پرولتاریا

27 آبان 97

19 نوامبر 2018

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر