بیانیه سه حزب خانواده مقدس یا اعلام موجودیت کنترای چپ

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

اگر در آغاز دهۀ شصت، اتحاد مبارزان کمونیست مبانی تئوریک لازم را در اختیار کومه لۀ انقلابی اما فاقد بنیانهای تئوریک مستحکم قرار میداد و خود از اعتبار انقلابی کومه له نیرو میگرفت، این بار نیز قرار است بازماندگان همان اتحاد مبارزان کمونیست، حزب کمونیست کارگری ایران، آن چیزی را در اختیار حزب کمونیست و نادمان حکمتیست قرار دهد که فاقد آنند. این حزب کمونیست کارگری تقوائی است که از ارتباطات لازم بین المللی، از آیپاک تا پارلمان اروپا و فلاسفۀ دست راستی برخوردار است و می تواند در مقام وزارت امور خارجۀ ائتلاف، چتر سیاسی لازم را برای احزاب دوگانۀ دیگر فراهم کند 

سه حزب خانواده مقدس کمونیسم کارگری، حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری ایران و حزب کمونیست کارگری-حکمتیست، با صدور بیانیه مشترکی بر عزم جزم خویش برای " به هزیمت کشاندن اسلام سیاسی در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا" تأکید نمودند. این احزاب خواستار " شکل دادن به یک حرکت جهانی در دفاع از سکولاریسم و علیه نیروها و دولتهای مذهبی در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا" شده و در این راستا " همه نیروهای چپ، سکولار و آزادیخواه" را به پیوستن به این حرکت فراخوانده اند. حرکتی که هدفش تغییر" نظام سیاسی حاکم بر جوامع اسلامزده به نظام سیاسی آزاد، برابر و سکولار" است.

این بیانیه ای است به مراتب فراتر از اعلام تعهد رسمی به نظم بورژوائی. همه چیز در بیانیه، از زمان صدور آن تا میدان عمل و اهداف آن، حاکی از آن است که سه حزب خانواده مقدس کمونیسم کارگری با صدور این بیانیه به طور جدی به مسیر ایجاد آلترناتیوی مطلوب برای بورژوازی ترانس-آتلانتیک و بازوی نظامی آن، ناتو، گام برداشته اند. بیانیه ای که بیش از هر چیز بیانیه پیوستن دو حزب کمونیست و حکمتیست به صف باند سیاهی حزب کمونیست کارگری حمید تقوائی است. این بیانیۀ اعلام موجودیت کنترای جدیدی در ایران است. کنترائی سکولار و چپ.

بیانیه سه حزب در مقطعی صادر می شود که چشم اندازهای پیروزیِ آن چیزی که باند سیاه حمید تقوائی آن را "انقلاب سوریه" می نامید با تحولات هفته های اخیر در سوریه، بحران فراریان یا خروج دسته جمعی لشگر شکست خوردۀ لیبرالیسم ترانس-آتلانتیک از اردوگاههای ترکیه و سرانجام با ورود نظامی روسیه به جنگ در سوریه برای همیشه از بین رفته است. با چرخش تحولات سوریه عرصه بر تمام جریانات ارتجاعی دست ساختۀ غرب و ارتجاع عرب و ترک، از داعش تا جیش الفتح و از جبهه النصره و احرارالشام تا "سکولار"های ارتش مزدور آزاد سوریه تنگ شده است. اکنون در مقابل جامعه سوریه، پس از تحمل چهار سال خونریزی و وحشیگری بی حد، روزنه هائی از امید به زندگی گشوده شده است. همۀ آن نیروهائی که در سوریه به حداقلی از موازین یک جامعۀ متمدن پایبندند، اکنون به مقابله با ارتجاع مذهبی-سکولارِ تحمیلی دول امپریالیست ترانس-آتلانتیک و دست نشاندگان منطقه ای آن برخاسته اند. از اپوزیسیون داخلی سوریه که با درایت تمام از تبدیل نبرد خویش بر علیه دولت بشار اسد به ابزاری در دست ارتجاع هار منطقه خودداری ورزید تا نیروهای حزب دمکراتیک کردستان سوریه و شاخۀ نظامی آن که تحت فشار واقعیت خونین سوریه و بی وفائی "متحدان غربی" خویش به تجدید نظر در سیاست خود دست زده و اکنون در همان صفی قرار گرفته اند که از مدتها پیش می توانستند به آن تعلق داشته باشند. اکنون برای همگان - نه فقط در سوریه، بلکه هر چه بیشتر حتی در خود کشورهای غربی - روشن شده است که نابودی نظام دولتی سوریه با کمک ابزارهایی که دموکراسی غرب در منطقه تدارک دیده است، در لحظۀ کنونی، معنائی جز نابودی جامعۀ سوریه و گسترش جهنم موجود در خاورمیانه نخواهد داشت.

به همان اندازه که تحول میدانی در سوریه در هفته های اخیر در هر انسان شریف و هر کمونیستی امید به کاهش ابعاد این جهنم و بازگشت منطقه به شرایط عادی را زنده می کند، به همان اندازه نیز برای پادوهای راست و چپ بورژوازی ترانس- آتلانتیک ناخوشایند و مأیوس کننده است. در چنین شرایطی است که بیانیه سه حزب صادر میشود.

بیانیه میدان عمل اصلی خویش را خاورمیانه و شمال آفریقا اعلام کرده است. دقیقا آنجائی که از نظر صادر کنندگان بیانیه "اسلام سیاسی" سرنوشت کنونی را برای مردم آن رقم زده است. صادرکنندگان بیانیه با شارلاتانیسم در اشاره به چگونگی وضعیت موجود به "دخالتهای آمریکا و موئتلفینش" اشاره می کنند، تا بلافاصله پس از آن همین "آمریکا و موئتلفینش" را از تیررسِ خشم توده های به ستوه آمده خارج نموده و کینه و نفرت انباشته در تمام منطقه را متوجه آن چیزی کنند که از نظر آنان "اسلام سیاسی" نام دارد. انتقادی که بیانیه به "دخالتهای آمریکا و موئتلفینش" وارد میکند، برگ انجیری است برای پوشاندن عورت پرو امپریالیستیِ صادرکنندگان بیانیه. این درجه از انتقاد را امروز در رسانه های نئوکانهای آمریکا و شووینیستهای اروپا نیز میتوان به وفور یافت. با همین نوع "انتقاد" است که دست راستی ترین محافل ارتجاعی غرب تعلل در بمباران سوریه و پابرجا ماندن دولت سوریه را مسبب اصلی رشد جریانات وحشی اسلامی در سوریه و عراق معرفی می کنند.

برگ انجیز این "انتقاد" هنگامی کنار میرود که نویسندگان بیانیه، رهبران سه حزب -که هر سه از سر سوء تفاهمی تاریخی نام "کمونیست" را نیز با خود یدک میکشند-، کوچکترین اشاره ای را به علل و عوامل این "دخالتهای آمریکا و موئتلفینش" نیز جایز نمی دانند. آنها حتی اشاره ای هم به این نمی کنند که عروج اسلام به عنوان مهم ترین نیروی سیاسی و قالب ایدئولوژیک ساختار دولت بورژوائی در خاورمیانه محصول مستقیم نصب دولت مذهبی-راسیستی اسرائیل در منطقه بود. آنها لازم نمی بینند به این اشاره کنند که در اصلی ترین کشورهای منطقه، در ایران و مصر و ترکیه، اسلام برای دهه های طولانی فقط در پستوهای حوزه های علمیه و در مراسم عزاداری ادامه حیات می داد. آنها لازم نمی دانند بر این تأکید کنند که اتفاقا سیاست دول امپریالیستی از یک سو در حمایت همه جانبه و بی قید و شرط از دولت تعبیه شدۀ اسرائیل؛ و از سوی دیگر در ممانعت پیگیر از هر گونه تلاش عدالت طلبانه مردم کشورهای منطقه و سرکوب همه و هر گونه مبارزه ای با کمترین شائبه هایی از کمونیسم و سوسیالیسم بود، که بالهای اسلام سیاسی را بر فراز منطقه گشود. آنها لازم نمی دانند بگویند که این امپریالیسم غرب بود که طالبان و القاعده را برای مقابله با شوروی به دنیا آورد. آنها لازم نمی بینند به نقش دولت اسرائیل در حمایت از و تقویت حماس برای مقابله با رادیکالیسم رو به رشد جنبش مقاومت فلسطین اشاره کنند. آنها حتی لازم نمی بینند اعلام کنند که همین امروز نیز جبهه النصره در پناه آتش توپخانه و نیروی هوائی اسرائیل بلندی های جولان را به تصرف خویش درآورده است و مجروحانش را در بیمارستانهای تل آویو و اورشلیم مداوا می کند. آنها که زمانی جمهوری اسلامی را "ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی" می خواندند، اکنون نه به بورژوازی تعرض می کنند و نه به امپریالیسم.

در مقابل، آنها " بویژه بر مبرمیت سرنگونی جمهوری اسلامی ایران در راستای به هزیمت کشاندن اسلام سیاسی" تأکید می کنند. سکوت در مقابل اسرائیل و تأکید بر مبرمیت سرنگونی جمهوری اسلامی. این تأکیدی نیست بر سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان نظامی مدافع اقلیتی از صاحبان سرمایه و ثروت، تأکیدی است بر نقش جمهوری اسلامی به عنوان بزرگترین ستون "اسلام سیاسی" در خاورمیانه و در شمال آفریقا؛ تأکیدی که در شرایطی صورت میگیرد که تمام جهان در این تردیدی ندارند که نقش اصلی ترین و مؤثر ترین حامی و تکیه گاه جنبشهای ارتجاعی اسلامی را عربستان مدتهاست که از جمهوری اسلامی ربوده است. این نه تأکیدی بر انکشاف مبارزه طبقاتی، بلکه برای تشجیع و تحریک و به میدان کشاندن مجدد متحدین غربی بر علیه ایران است که با توافق هسته ای اکنون به سمت همکاری با ایران روی آورده اند. لفاظی درباره مبارزه برای سکولاریسم نمی تواند این واقعیت را بپوشاند که دولت سوریه به عنوان تنها دولت سکولار منطقه آماج حملات آنان است اما دولت یهود مصون از هر گونه انتقادی. این همان سیاست "خاورمیانه دمکراتیک بزرگ" است. این همان سیاستی است که در خاورمیانه اسرائیل را به عنوان "تنها کشور دمکراتیک" از تیر رس انتقاد خارج می کند. این پلاتفرمِ مداخله گری بشر دوستانه ی نئوکانها و لیبرالیسم  بورژوازی متجاوز ترانس-آتلانتیک است که امروز این سه حزب چپ و "کمونیست" شیپور آن را به صدا در آورده اند.

بیانیه سه حزب، از نظر تاریخی تکرار مجدد ائتلافی است که در آغاز دهه شصت بین اتحاد مبارزان کمونیست و سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران – کومه له، شکل گرفت و نام حزب کمونیست ایران را بر خود نهاد و از آن زمان تاکنون سرنوشت چپ ایران و دگردیسی آن از جریانی آرمانخواه و انقلابی با افقهای سوسیالیستی را به جریاناتی پراگماتیست و منحط در چهارچوب سیاست بورژوائی رقم زده است. این پیوند مجدد دو جنبشی است که در دهه هشتاد قرن بیستم بر زمین چپ رادیکال قرار داشتند و در نیمه دهه دوم قرن بیست و یکم به عاملان بورژوازی ترانس-آتلانتیک بدل شده اند. هم خرده بورژوازی معترض شهری پس از انقلاب ایران، که اتحاد مبارزان کمونیست فراکسیونی در درون آن به شمار می آمد، دلبستگی های خویش به سوسیالیسم را کنار گذاشته است و هم ناسیونالیسم چپ کردستان که کومه له شاخص ترین نماینده آن بود بان کی مون را جایگزین مائوتسه دونگ کرده است. این طنز تاریخ است که دقیقا همان دو جریانی که پیوندشان برای دوره ای طولانی شاخص ترین جریانات چپ رادیکال را شکل داد، اکنون و پس از سه دهه، دست به تشکیل ائتلافی برای ورود رسمی به اردوی خدمتگزاران بورژوازی زده اند. دگردیسی چپ با این ائتلاف به فرجام منطقی خویش می رسد.

این روندی بی واسطه نبود. مؤلفه های مختلفی در عرصۀ نظری تا سیاسی در شکل دادن به این روند نقش ایفا کرد. در پایه ای ترین سطح، تبیین سوسیالیسم به مثابه امری فردی، بنیان لیبرالی ای را تشکیل میدهد که سه حزب خانواده مقدس در آن شریکند. "اساس سوسیالیسم انسان است"، این آن حکم پایه ای است که طبقات و مبارزه طبقاتی را با "انسان" انتزاعی جایگزین نموده و از مرام اشتراکی سوسیالیسم، جنبشی فردگرایانه می سازد. این آن بنیان لیبرالی است که خمیرمایۀ مشترک کل خانواده کمونیسم کارگری را تشکیل می دهد. بر این بنیان است که امر طبقاتی به کناری نهاده می شود و مبارزه برای "حق برابر" فرد در کانون سیاست قرار میگیرد: حق آزادی بیان، حق آزادی پوشیدن لباس، حق آزادی در روابط جنسی، حق زنان، حق کودکان، حق همجنسگرایان و همه و هر گونه حقی که بتوان برای فرد برشمرد، به عنوان راهنمای عمل جهانشمول.

این مبانی لیبرالی، مادام که تابش عدالتخواهی نیرومند دوران انقلاب 57 در ایران هنوز از حرارتی گرم کننده برخوردار بود، زیر پوششِ ادبیاتی چپ و "کمونیستی" به حیات خود ادامه میداد. هر چه در ایران لیبرالیسم نیرومند تر و اشعه های انقلاب 57 کم سو تر می شدند، به همان اندازه نیز این مبانی لیبرالی آشکارتر ظاهر می شد و سیاست عملی این خانواده مقدس را رقم می زد.

حزب کمونیست کارگری مجری رادیکال و قاطع این پلاتفرم لیبرالی و پیشاهنگ کل خانوادۀ مقدس بود و سایر اعضاء این خانواده همواره با شرط و شروط و اما و اگر و با تأخیر به دنبال آن روان بودند. در مقام پیشاهنگ، این حزب کمونیست کارگری بود که نقش تابوشکن و بازکنندۀ راه برای دیگران را برعهده می گرفت. تنها عروج راست مذهبی در آمریکای دوران بوش بود که مانع از نمایان شدن تمام و کمال تعلق این رادیکالیسم به اردوی بورژوازی ترانس-آتلانتیک می گردید. با عروج لیبرالیسم مداخله جوی دوران اوباما، آخرین موانع اعلام تعلق به این اردو نیز از میان می رفت. حزب کمونیست کارگری به همان نقطه ای می رسید که سازمان اکثریت در دوران کلینتون به آن رسیده بود. با این تفاوت که این حزب میلیتانسی خویش را نیز با خود حمل میکرد.

این روندی بود که با بحران 2008 و تشدید تضادهای بین قطبهای متخاصم سرمایه داری، و بویژه با جنبش سبز و سپس "بهار عربی"، با شتاب بیشتری ادامه یافت. از اعلام همه و هرگونه تعهد به دولت اوباما تا تأکید بر امر مبارزه با "امپریالیسم روسیه"، از اعلام همبستگی با فمن و پوسی رایوت دست ساز سازمانهای جاسوسی و محافل مالی تا همکاری صمیمانه با بنیادهای جنگ طلب لابی دولت نژادپرست و مذهبی اسرائیل تحت پوششهای مختلف؛ حزب کمونیست کارگری تمام موانع پیش رو برای قرار گرفتن در صف خادمان بورژوازی ترانس-آتلانتیک را از پیش پا برداشته بود. صفحات سایتهای اینترنتی این حزب به محلی برای درج تحلیلهای اتاق فکرهای لیبرالیسم مداخله گر و نئوکانها بدل شد و بی بی سی و صدای آمریکا به منابع خبری مورد وثوق تبدیل شدند. و در همۀ این ایستگاهها، اعضای مردد و متذبذب خانوادۀ مقدس، هر بار با غرولندی کمتر، گام به گام به این مواضع "پیشرو" در مبارزه برای "مدنیت" و "مدرنیته" و "سکولاریسم" نزدیکتر شدند. گفتگوها آغاز شد و توافقات هر چه بیشتر نمایان می گردید. کشاندن سایر اعضای خانواده مقدس فقط امری بود مربوط به زمان؛ و زمان آن نیز با تحولات هفته های اخیر خاورمیانه، از توافق هسته ای تا آشکار شدن مداخلۀ روسیه در سوریه، فرا رسید. و سرانجام "آزادی، برابری، حکومت کارگری" که زمانی پرچم این خانواده را تشکیل میداد، به "حکومت سکولار" خاتمه یافت.

با توافق هسته ای آرزوی دیرینۀ تمام اپوزیسیون سینه چاک غرب در مخاطره ای جدی قرار گرفت: رژیم چنج فعلا به بایگانی سپرده شده است و گزینه اصلی غربِ دمکراتیک نیست. همۀ امیدها به سوریه و به سرنگونی بشار اسد گره زده شد که سقوط وی مقدمه ای بر سقوط جمهوری اسلامی قلمداد می شد. و این نیز در هفته های اخیر و بویژه با مداخلۀ روسیه، دود شد و به هوا رفت. "اسد باید برود"، این طنین غرش حزب کمونیست کارگری، اکنون تنها در میان جنگ طلب ترین سناتورها و لابی ایستهای اسرائیل به گوش میخورد و با هر بمبی که از هواپیماهای روسیه بر سر داعش و النصره و ارتش آزاد سوریه فرود می آید، صدای آن ضعیف تر و ضعیف تر می شود.

در چنین شرایطی است که بیانیه سه حزب صادر میشود. این تلاشی است که قرار است یک بار دیگر و در شرایطی متفاوت بر ضعفهای اجزاء تشکیل دهندۀ این ائتلاف غلبه کند. اگر در آغاز دهۀ شصت، اتحاد مبارزان کمونیست مبانی تئوریک لازم را در اختیار کومه لۀ انقلابی اما فاقد بنیانهای تئوریکِ مستحکم قرار می داد و خود از اعتبار انقلابی کومه له نیرو می گرفت، این بار نیز قرار است بازماندگان همان اتحاد مبارزان کمونیست، حزب کمونیست کارگری ایران، آن چیزی را در اختیار حزب کمونیست و نادمان حکمتیست قرار دهد که فاقد آنند. این حزب کمونیست کارگری تقوائی است که از ارتباطات لازم بین المللی، از آیپاک تا پارلمان اروپا و فلاسفۀ دست راستی برخوردار است و می تواند در مقام وزارت امور خارجۀ ائتلاف چتر سیاسی لازم را برای احزاب دوگانۀ دیگر فراهم کند که هیچکدام نه قادر به خروج از پوستۀ کردستانی خویش بودند و نه حتی قادر به رقابت با رقبای تازه به میدان آمده ای از نوع پژاک در همان کردستان. در مقابل، پایگاههای نظامی کومه له آن پتانسیل لازم را در اختیار حزب کمونیست کارگری قرار می دهند که به اعتبار آن مقبولیت آلترناتیو مورد نظر خویش را نزد شرکای غربی اش افزایش دهد. حذف همه و هر گونه شائبه سوسیالیستی و تعهد به ایجاد دولتی "سکولار"، ارائه پلاتفرمی که با نام سه حزب "کمونیست" تزئین شده است و فاقد کوچکترین اشاره ای به مناسبات سرمایه داری و طبقۀ بورژوازی به عنوان حافظ این مناسبات است و کنار گذاشتن اسرائیل از صحنۀ معادلات سیاسی خاورمیانه دقیقا به منظور افزایش همین میزان مقبولیت صورت گرفته است. بیانیه ای که قرار است یک بار دیگر جمهوری اسلامی را به عنوان هدف مشترک حمله، به مقامات دول غربی بقبولاند.

این، بیانیه ی آغاز شکل گرفتن یک کنترای چپ است. ناتوانی امروز احزاب تشکیل دهندۀ این ائتلاف نافی خطری نیست که در این ائتلاف نهفته است. زیر نظر گرفتن این ائتلاف و مقابله با آن در تمام سطوح، بویژه مقابله با کاربدستان احزاب سه گانۀ تشکیل دهندۀ ائتلاف در جنبش کارگری و عدم همکاری با آن ها و طردشان از مجامع کارگری، از جمله وظایف آتی کمونیستها است. نمیتوان در حرف از صف سوسیالیستی و مستقل طبقه کارگر دفاع کرد و در عمل با کسانی به همکاری پرداخت که به دستجات مجری ضد کارگری ترین سیاستها دل بسته اند.

 

تدارک کمونیستی- جنبش سازمانیابی حزب پرولتاریا

11 مهر 94 – 4 اکتبر 2015

 

بیانیه مشترک احزاب چپ و کمونیست علیه دولت ها و نیروهای اسلامی در منطقه

خاورمیانه شاهد شکل گیری و سربلند کردن یک جنبش گسترده سکولاریستی و مبارزه برای رهائی جامعه از وضعیت فاجعه باری است که در نتیجه دخالتهای آمریکا و موئتلفینش و گسترش کشمکشهای خونین و ارتجاعی و قدرت گیری هر چه بیشتر دولتهای اسلامی و نیروهای تروریست اسلامی در این منطقه و مناطقی از شمال و مرکز آفریقا بوجود آمده است. مبارزات مستمر مردم ایران علیه جمهوری اسلامی و قوانین اسلامی آن، اعتراضات مردم ترکیه علیه حزب اسلامی حاکم، مبارزات قهرمانانه زنان و مردان آزاده در کردستان سوریه علیه داعش، گسترش جنبش سکولاریستی در تونس، مبارزه آزادیخواهانه در افغانستان علیه ارتجاع مذهبی  و بویژه امروز جنبش توده ای در عراق علیه حکومت مرکزی و دار و دسته های ارتجاعی اسلامی و در دفاع از سکولاریسم، نمودهای مشخصی از این حرکت گسترده و امیدبخش است. این عکس العمل حق طلبانه و آزادیخواهانه دهها میلیون مردم کارگر و زحمتکش و زنان و جوانانی است که فقر، محرومیت، بی حقوقی و ناامنی تمام عیاری توسط دولت هایحاکم بر این کشورها بر زندگی شان حاکم شده است.این مبارزات تا همین جا ظرفیت عظیم نیروی آزادیخواهی مردم برای ایفای نقش در تحولات سیاسی و ایجاد تغییرات رادیکال و اساسی به نفع اکثریت جامعه را نشان داده و امید تازه ای در میان آنان به وجود آورده است. این مبارزات در صورت تعمیق و سازمانیابی و برخورداری از یک رهبری چپ و رادیکال میتواند ضربه قاطعی به جنبش اسلام سیاسی و دولت ها و جریانهای ارتجاعی مذهبی وارد کند و ورق را در خاورمیانه به نفع مردم و آزادیخواهی و مدنیت و انسانیت برگرداند.

در چنین شرایطی ما امضا کنندگان این بیانیه عزم خود را برای مقابله فعال با نیروها و دولتهای اسلامی و نظام حاکم بر این کشورها و حمایت و تقویت مبارزات توده های مردم منطقه اعلام میداریم. برنامه عمل مشترک ما مبتنی است بر تلاش برای تقویت و تعمیق این مبارزات علیه دولتها و نیروهای اسلامی در کشورهای منطقه، آگاه ساختن افکار عمومی جهان از جنایات آنها و جلب حمایت جهانیان از مبارزات مردم علیه این نیروها.

ما امضا کنندگان این بیانیه از تلاش و مبارزه نیروهای سکولارو آزادیخواه و چپ و کمونیست در کشورهای منطقه حمایت میکنیم.

ما خواهان آن هستیم که:

۱دین از دولت و آموزش و پرورش و نظام قضایی و قوانین جاری جامعه جدا شود. اعتقاد و رفتار دینی هر فرد، امر شخصی و جزء آزادی وجدان فرد محسوب گردد. این اصل باید به طور شفاف و  غیر قابل تفسیر در قانون اساسی و هر سند حقوق پایه ای مردم این جوامع تصریح شود و همه قوانین موجود مغایر آن ملغا اعلام گردد.

۲- تغییر نظام سیاسی حاکم بر جوامع اسلامزده به نظام سیاسی آزاد، برابر و سکولار، یک ضرورت آزادیخواهانه فوری است و ایجاب می کند که نیروهای آزادیخواه، با جدیت و تشریک مساعی برای تحقق آن تلاش کنند.

۳- ما بویژه بر مبرمیت سرنگونی جمهوری اسلامی ایران در راستای به هزیمت کشاندن اسلام سیاسی در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا تاکید میکنیم.

ما احزاب و سازمانهای چپ وکمونیست امضا کننده این بیانیه آمادگی خود را برای پیشبرد اهداف فوق و شکل دادن به یک حرکت جهانی در دفاع از سکولاریسم و علیه نیروها و دولتهای مذهبی در خاورمیانه و شمال و مرکز آفریقا اعلام میکنیم و همه نیروهای چپ، سکولار و آزادیخواه را به پیوستن به این حرکت فرامیخوانیم.

امضاها:

حزب کمونیست ایران

حزب کمونیست کارگری ایران

حزب کمونیست کارگری ایران -حکمتیست

۳مهر ۱۳۹۴

 

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر