ترور، کاریکاتوریستهای جنگجو و جنگجویان کاریکاتور – بیانیه به مناسبت واقعه شارلی ابدو

نوشتۀ: تدارک کمونیستی
Write a comment

واقعۀ شارلی ابدو بر متن بحران فزاینده ای در مناسبات بین المللی واقع می شود که ریشه های آن به طور بلاواسطه ای در موانع موجود بر سر راه انباشت سرمایه قرار دارند و به تخاصمات روزافزون بین بلوکهای متخاصم بورژوازی منجر شده و می شوند. میدان شارلی ابدو نباید مایۀ انحراف توجه کمونیستها به این ریشه ها گردد. پس از شارلی ابدو نیز وظیفه کماکان همان است که بود: تدارک سازمانیابی کمونیستی بر محور پیکار طبقاتی.

 

ترور، کاریکاتوریستهای جنگجو و جنگجویان کاریکاتور – بیانیه به مناسبت واقعه شارلی ابدو

 

پاریس پایتخت آزادی!؟ پاریس مدافع حق بنیادی بشر برای آزادی بیان!؟ پاریس طلایه دار روشنگری!؟ پاریس پرچمدار آینده ای بهتر برای بشریت!؟ پاریس انقلابی!؟  پاریس به پا میخیزد. یک بار دیگر. گویا پاریس یک بار دیگر به سنت انقلابی اش رو می آورد. اما این بار نه برای برپائی کمون، و نه برای بیان خشم خویش از گلوبالیزاسیون. پاریس 2015 ظاهرا پرچمی را به دست میگیرد که پاریس 1789 آن را بلند کرده بود. پاریس چکامه اش را از گذشته ای میگیرد که دوران آن سپری شده است. پاریس ظاهرا به سنتهای انقلابی اش رجوع می کند. اما در حقیقت به سنت "آزادی، برابری، برادری" آویزان می شود تا شاید یک بار دیگر در نقش پیشتاز انقلابی جهان خودنمائی کند. در رأس پاریس این بار دیدروها و ماریبوها و روبسپیرها و بابوف ها نیستند. پیشاهنگ پاریس "انقلابی" 2015 اولاندها و سارکوزی ها و لوپن ها هستند. میراث داران سرکوبگران کمون، وارثین تی یرس قصاب کمون. چه تفاوت حیرت انگیزی. همین به تنهائی برای سنجش میزان "انقلابیگری" پاریس 2015 کافی است.

واقعه ترور شارلی ابدو و بسیج مدیائی پس از آن، همراه با برگزاری تظاهرات گسترده در پاریس و شهرهای دیگر فرانسه و سرانجام موج تبلیغات کر کنندۀ آنتی تروریستی و مدافعِ "آزادی بیانِ" کلان رسانه های غرب، بیش از هر چیز پردۀ دیگری از انحطاط بورژوازی درگیر بحرانی را به نمایش گذاشت که راه نجات خویش را در گرایش هر چه بیشتر به ارتجاع عریان سیاسی جستجو می کند. در واقعۀ شارلی ابدو ترکیبی غریب از کمدی و درام فراهم شده است. این که نشریه ای کاریکاتورپرداز به مرکز این تحول بدل شده است، به بهترین وجهی وضعیت طبقه حاکم کشوری را به نمایش می گذارد که در ادا و اطوار ایام پر شکوه گذشته، خود کاریکاتوری بیش نیست. بورژوازی فرانسه در حالی به یونیورسالیسم و جهان شمولی "حقوق بشر" رو آورده است که همۀ راههای اعمال قدرت در سطح جهانی به روی آن بسته می شوند. هر چه این بورژوازی در عرصۀ رقابتهای جهانی ناتوان تر، به همان اندازه نیز طمطراق دفاع آن از حقوق بشر پر طنین تر. بورژوازی ای که در دهه های واپسین قرن بیستم و دهۀ آغازین قرن حاضر پرچمدار پست مدرنیسم و نسبیت فرهنگی  بود، اکنون در قالب مدافع پیگیر حقوق جهانشمول بشر ظاهر می شود. بورژوازی ای که به نام نسبیت فرهنگی به ستایش هر خرافه ای می نشست و در هر لجنی به جستجوی زیبائی می پرداخت؛ پاریسی که معروفترین فیلسوفش ضد انقلاب اسلامی خمینی را نخستین انقلاب پست مدرن تاریخ معرفی می کرد، اکنون افتخارش را در این می بیند که پوشیدن برقه را ممنوع کند و از ماتحت پیامبر اسلام کاریکاتور بکشد. و چه تصادف غریبی است که همراه با این چرخش ایدئولوژیک، سیاست نظامی مستقل دوران دوگل و استقلال نظامی فرانسه از ناتو به کناری گذاشته می شود و بر لیست لشگرکشی های فرانسه در آفریقا و خاورمیانه افزوده می گردد. "گراند ناسیون" اکنون دیگرعظمت خود را نه از تقابل با ارتجاع قدرتمند اروپا، بلکه در بمباران کشورهای بیدفاعی مثل لیبی و مالی جستجو می کند. و شارلی ابدو نیز بیان ادبی همین "عظمت" بورژوازی فرانسه است.

قرن حاضر قرن انحطاط بورژوازی است. قرنی است که مناسبات سرمایه داری در آن به نقطۀ اوج خویش رسیده است. دوران شکوفائی بورژوازی مدتهاست سپری شده است و هر گونه رونقی در انباشت تنها به یمن تخریب طرفیت تولیدی جوامع رقیب و از میدان بیرون کردن بورژوازی متخاصم قابل تصور است. بورژوازی قرن حاضر نه در جدال با ارتجاع پیشاسرمایه داری، بلکه در جدال با بورژوازی متخاصم و در جدال با پرولتاریا است که هویت ایدئولوژیک خود را بازتولید می کند. حتی عروج ارتجاعی ترین دستجات و فرقه های مذهبی جهان امروز محصول تضادهای درون خود سرمایه داری و محصول مهندسی فراکسیونهای متخاصم خود بورژوازی جهانی است. هدف روشنگری امروز بورژوازی ارتجاع تزاری و خاندانهای سلطنتی هابسبورگها و ارتجاع یونکری پروس و کلیسای قدرتمند مالک اراضی در اروپا نیست. جای "دائره المعارف" فرانسه را شارلی ابدو و جای دیدرو و ولتر را شارناب و هانری برنارد لوی گرفته است. "روشنگری" شارلی ابدو، روشنگری نیست، پروپاگاند راسیستی برای تشجیع تهاجم به اقلیت محروم داخل فرانسه و تجاوز مجدد برای بازپس گیری مستعمره های سابق در آفریقا و خاورمیانه است. شارلی ابدو نه مظهر دفاع از آزادی بیان، بلکه تجسم وقاحت آزادی پروپاگاند جنگی و دامن زدن به تعصبات و کینه توزیها است. کاری که تمام کلان رسانه های غرب شب و روز بدان مشغولند. کاریکاتورهای شارلی ابدو نه برای واداشتن به تفکر، نه برای شکافتن واقعیات، بلکه برای تحریک احساسات دون مایه و برانگیختن کینه نسبت به ملل ضعیفتر بود. نه پیشینه شارلی ابدو و نه تعلق آن به چپ و نه طنین سرود مصادره شده انترناسیونال در مراسم تشییع جنازه کشته شدگان ذره ای در این واقعیت تغییر نمی دهد. برعکس، شارلی ابدو محمل و تسمه نقالۀ انتقال راسیسم به درون چپ فرانسه بود. بدون شارلی ابدو کاریکاتورهای روزنامه ارتجاعی و دست راستی دانمارکی جیلاند پستن از محمد در حد واقعه ای گذرا محدود می ماند. این شارلی ابدو بود که به اعتبار همان پیشینه چپش راسیسم ضد اسلامی بورژوازی اروپا محور را با زیوری از انتلکتوآلیسم فرانسوی آراست و بدان چهرۀ مقبولی بخشید و آن را در میان الیت روشنفکری فرانسه و اروپا قابل پذیرش نمود. همچنانکه بدون تأئید نیویورک تایمز "لیبرالِ" چپ، پروپاگاند جنگی امثال "فاکس نیوز" دست راستی نیز هیچگاه در میان الیت روشنفکری آمریکا مقبول واقع نمی شد. حقیقت این است که کاریکاتوریستهای شارلی ابدو ژورنالیستهائی ساده نبودند، جنگجویانی بودند در جنگی صلیبی. همچنان که ژورنالیستهای کلان رسانه های غرب نیز اکنون چیزی بیش از پروپاگاندیستهای وزارتخانه های دولتی و ابزارهای تدارک لشگرکشی های جهانگشایانه نیستند.

واقعۀ ترور شارلی ابدو، عملیاتی جنگی بود. این که چه کسانی پشت سر این واقعه بودند تغییری در خصلت خود واقعه به وجود نمی آورد. فرانسۀ رسمی، فرانسۀ دولتی و رسانه ای، تروریستهای اسلامی را مسئول واقعه معرفی نمود. این ممکن است درست باشد، ممکن هم هست که درست نباشد. در هر صورت، این حمله در امتداد خطوط نبردی بین دو طرف صورت گرفته است که نبردی است واقعی. با شارلی ابدو یکی از مراکز نبرد ایدئولوژیک بورژوازی اروپا با اسلامگرائی مورد حمله قرار گرفته است. این تمام واقعه است. در دفتر شارلی ابدو جنگجویانی به قتل رسیده اند که شغلشان ژورنالیسم بود. آنها شهروندانی بیگناه در افعانستان نبودند که در مجلس عروسی مورد حملۀ پهپادها قرار گرفته باشند؛ زنان و کودکانی در دنباس نبودند که منازلشان هدف حملۀ موشکی قرار گرفته باشد؛ کودکانی در غزه نبودند که در خواب قربانی بمبهای خوشه ای شده باشند؛ حتی ژورنالیستهائی در حال تهیه گزارش خبری در سوریه و مکزیک و تایلند و دنباس نبودند که هدف تک تیراندازان قرار گرفته باشند یا ربوده و شکنجه شده و به قتل رسیده باشند. جنگجویانی بودند که از مدتها قبل تحت حفاظت پلیس نیز قرار داشتند.

اما نحوۀ مرگ جنگجویان کاریکاتوریست شارلی ابدو و روایت رسمی از آن، اگر در صف بندی طرفین جنگ تغییری به وجود نمی آورد، در قدرت بسیج ایدئولوژیک یک طرف جنگ تأثیراتی شگرف دارد. همین نیز احتیاط در ارزیابی از واقعه را ضروری و بی اعتمادی به اخبار منابع امنیتی یک طرف جنگ را مطلقا لازم می سازد. تاریخ بورژوازی پر از وقایعی است ساختگی که بهانه بسیجهای ایدئولوژیک و تعرضات جنگی واقع شده اند: از واقعه آتش سوزی رایشتاگ در سال 1933 در آلمان که به کمونیستها نسبت داده شد و به قلع و قمع کامل مخالفین و سلطۀ مطلق نازیسم منجر شد تا وقایع فوریه سال گذشته در میدان کی یف و به قتل رسیدن بیش از 100 نفر از تظاهرات کنندگان و افراد پلیس به دست تک تیراندازان که به دولت نسبت داده شد و کودتای لیبرال-فاشیستی توسط آن کلید خورد. واقعه ترور شارلی ابدو و حودادث متعاقب آن – از جمله گروگانگیری در یک فروشگاه یهودیان - نیز از این نوع وقایع اند. بورژوازی تمام سعی خود را به کار خواهد گرفت تا از این واقعه به عنوان اهرمی در گسترش تعرض خویش هم به اقلیتهای مهاجرین در اروپا و هم به کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه استفاده کند. این واقعه همچنین بدون تردید به عنوان دستاویزی برای محدود کردن هر چه بیشتر آزادیهای مدنی و افزودن به اختیارات ارگانهای امنیتی و گام برداشتن به سمت دولت پلیسی تمام عیار به کار گرفته خواهد شد. با این همه، نه بورژوازی فرانسه بورژوازی آمریکا است که بتواند از موضع ارباب جهان سیر وقایع را دیکته کند و نه سال 2015 سال 2001 است که هنوز ابعاد وحشیگریهای سرمایه داری "دمکراتیک" بلوک ترانس آتلانتیک تحت لوای مبارزه "ضد تروریستی" برای کسی آشکار نبود. 14 سال پس از جنگ "ضد تروریستی" و فجایعی که به این بهانه بر میلیونها انسان روا گردید، دیگر حنای این مبارزه رنگی ندارد. واقعه شارلی ابدو در ابعاد سیاست جهانی نیز قادر به ایفای نقش حملات یازده سپتامبر نخواهد بود. حتی در گرماگرم واقعه و در نمایش مضحک همبستگی "جامعۀ جهانی" با "گراند ناسیون" نیز نه تنها بیشترین رهبران سیاسی خود اروپا نیز از شرکت در این نمایش خودداری ورزیدند، بلکه همچنین آمریکا، ارباب غرب، نیز نشان داد که البته از ظرفیتهای "ضدتروریستی" واقعه استفاده خواهد کرد اما نه به قیمت خزیدن به زیر پرچم "گراند ناسیون". جهان البته به سرعت به سمت فجایعی عظیم تر می رود و بورژوازی بحران زدۀ اروپائی البته تلاش خواهد کرد که از واقعه شارلی ابدو به عنوان اهرمی برای تعیین منشور عملیاتی بورژوازی ترانس آتلانتیک استفاده کند. جدال بین مذاهب اما نه ظرفیت لازم برای پاسخگوئی به نیازهای بلوک متحد غرب در چالش روزافزون با بلوک رو به عروج رقیب در یوراسیا و آمریکای لاتین را دارد و نه حتی قادر است شکافهای درون خود بورژوازی اروپا را برطرف کند.

اما تا همین امروز واقعۀ شارلی ابدو موفق شده است تعرض ایدئولوژیک دیگری از سوی بورژوازی به طبقۀ کارگر را سازمان دهد. تعرضی که با نشاندن جنگ مذهبی به جای پیکار طبقاتی سد راه انکشاف مبارزه طبقاتی شده و چشم اندازهای پیش روی پرولتاریا را تیره تر می سازد. تعرضی که باز هم به یمن خوش خدمتی چپ امکانپذیر شده است. چپی که به تأسی از این بورژوازی نهایت تلاش خود را برای تغییر میدان مبارزه از پیکار طبقاتی به جنگ فرقه ای و عقیدتی به عمل آورده و خواهد آورد. واقعۀ شارلی ابدو تا آنجا برای کمونیستها اهمیت دارد که مانع از انتقال این رویکرد چپ به درون طبقۀ کارگر شوند. نه بیشتر و نه کمتر.

واقعۀ شارلی ابدو بر متن بحران فزاینده ای در مناسبات بین المللی واقع می شود که ریشه های آن به طور بلاواسطه ای در موانع موجود بر سر راه انباشت سرمایه قرار دارند و به تخاصمات روزافزون بین بلوکهای متخاصم بورژوازی منجر شده و می شوند. میدان شارلی ابدو نباید مایۀ انحراف توجه کمونیستها به این ریشه ها گردد. پس از شارلی ابدو نیز وظیفه کماکان همان است که بود: تدارک سازمانیابی کمونیستی بر محور پیکار طبقاتی.

 

تدارک کمونیستی – جنبش برای سازمانیابی حزب پرولتاریا

26 ژانویه 2015

7 بهمن 1393

http://omied.de

http://jonbeshekargary.org

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر