نقش ناشناخته آمریکا در بحران لبنان

نوشتۀ: اسعد ابوخلیل
Write a comment

اکثریت طبقه ی حاکم فاسدِ لبنان، دست نشاندگان آمریکا و عربستان سعودی اند، نه ایران. این حقیقتی است که برای رسانه های غربی بیش از حد دردسرساز است که بخواهند به آن اشاره کنند.

یادداشت سردبیر:

این دومین مقاله ای است که از اسعد ابوخلیل در زمینه تحولات لبنان منتشر می کنیم. ابوخلیل در این مقاله نیز همان خطوط کلی ارزیابی ای را ارائه می دهد که در تمام دوره پس از عروج اعتراضات در لبنان به آن مشغول بوده است. دستگاه تحلیلی ابوخلیل و مفاهیم مورد استفاده وی (از قبیل کشورهای سوسیالیستی عربی) البته متفاوتند. اما دریافت وی از تناقضی که در جنبش اعتراضی لبنان نیز آشکار گردیده است، دریافتی است مبتنی بر واقعیت. تلاش آمریکا و متحدین و دست نشاندگان داخلی آن در لبنان برای از کار انداختن دولت و ظاهر شدن در نقش ضد سیستمی که خود بوجود آورده اند، آشکارا با هدف بیرون راندن حزب الله از مواضع قدرت کنونی اش دنبال می شود. جنبش اعتراضی برای طراحان چنین سیاستی در حکم ابزاری برای رسیدن به این هدف است. اما دقیقا در همین استفاده ابزاری است که این نیروی ارتجاعی در حال تقویت جنبشی است که از قضا پایه های سلطه همان نیرو را نیز هدف قرار داده است و چه بسا در انکشاف خویش و تعمیق مطالبات طبقاتی اش، کل آن نظم مسلط را نیز به مخاطره اندازد. دقیقا در همین تعمیق مطالبات طبقاتی است که جهتگیری جنبش اعتراضی در لبنان نیز هر چه بیشتر عبارت پردازی های گنگ و مبهم "مبارزه با فساد" را پشت سر خواهد گذاشت و به سمت جدال طبقات فرودست با طبقات حاکم سوق پیدا خواهد کرد. این هم پاشنه آشیل ارتجاع آمریکائی-عربی است و هم شمشیر داموکلسی بر فراز سر حزب الله که به عنوان نیروی حافظ سیستم در مقابل آنارشی ارتجاعی هر چه بیشتر در جلد دفاع از نظم طبقاتی غیر قابل دفاعی فرو می رود.

در لبنان این تناقض روشن تر به چشم می خورد. اما چنین تناقضی محدود به لبنان نیست. در ایران و همچنین در عراق نیز همین است. البته با تفاوتهای نه چندان کوچکی در توزان قوای متخاصم. تناقضی که حاصل جدال دو جنبش تاریخساز دوران معاصر است که در خاورمیانه به این شکل ظهور می کند اما نه در سایر نقاط جهان. و البته تصادفی نیست که در دورترین نقطه شرق، در هنگ کنگ، عصاره نظم رو به زوال و در حال مرگ جهان پسا جنگ سردی با حدت و شدت بیماری در حال مرگ اینچنین به مقاومت در برابر پایان دوران شیرین انقلابات رنگی می پردازد و در همان حال و همزمان در دورترین نقطه غرب، در شیلی و آرژانتین، طلایه های جنبش سازنده آینده، به پیرایش یافته ترین شکل تاکنونی اش ظاهر می شوند. خاورمیانه برزخی است در میانه آن شرق دور دوزخی و آن غرب دوری که نوید بهشت آینده را به همراه می آورد. پرسش این است که خاورمیانه این برزخ را به کدام سو و با چه بهائی ترک خواهد کرد. پرسشی تعیین کننده، نه فقط برای خاورمیانه، بلکه حتی برای دوران معاصر.

نقش ناشناخته آمریکا در بحران لبنان

نه تنها در رسانه های غربی بلکه حتی در رسانه های لبنان نیز، نقش آمریکا در میان تمام عوامل ایجاد کننده ی بحران لبنان، کمتر شناخته شده است.

"بحران لبنان" را در "اخبار" گوگل جستجو کنید و احتمالا تیتر خبری ای را نخواهید یافت که به آمریکا اشاره کرده باشد. جستجوی هدفمندتری از "دخالت آمریکا در بحران لبنان U.S. interference in Lebanon crisis" داستانی از رویترز [1] را نشان خواهد داد که چنین ایده ی را ارائه می دهد، اما نه به عنوان یک امر پیش داده ی طبیعی بلکه به عنوان یک اتهامِ منفرد: حزب الله آمریکا را به دخالت در بحران لبنان متهم می کند.

تا آنجایی که اصلا تاریخِ اخیر لبنان توسط رسانه های خبری مطرح شود، گفته خواهد شد که لبنان همواره عرصه ی دخالت خارجی بوده است و سیستم فرقه ای از قرن نوزدهم تاکنون حامیان خارجی متعددی را (به دخالت در لبنان) دعوت کرده است. اما نقش همه ی آنها  در کنار نقش آمریکا در لبنان، به میزان بسیار زیادی، کوچک و بی اهمیت است. انتشار اسناد دیپلماتیک ویکی لیکس از خاورمیانه [2] فاش کرد که سفیر سابق آمریکا، جفری فلتمن تا چه حدی رهبر واقعی جنبش 14 مارس بوده است، جنبشی که در واقع ائتلاف هواداران سعودی است که بعد از ترور رفیق حریری در سال 2005 (یک شبه) شکل گرفت.

نقش آمریکا در لبنان از جنگ جهانی دوم به این سو از همه برجسته تر بوده است. بحران سوئز در سال 1956 – زمانی که انگلستان، فرانسه و اسرائیل به مصر حمله کردند و پس از آن رئیس جمهور آیزنهاور مجبورشان کرد که از مصر بیرون بروند – نشان از تصدیق اروپا بر به ارث بردن نقش فرانسه و انگلستان در منطقه شام توسط آمریکا داشت. نقش آمریکا در بحران 1958 لبنان [3] (در حقیقت یک جنگی داخلی در ابعاد کوچک) نقشی تعیین کننده در حمایت از عامل دست راستی اش، رئیس جمهور کامیل شمعون، کرد. همانگونه که جیمز استوکر در کتاب اخیرش به نام "حوزه های دخالت" Spheres of Intervention بیان می کند، همین رئیس جمهور بعدتر – به عنوان رهبری شبه نظامی – در طول سالهای جنگ داخلی 1975-1982 از آمریکا حمایت دریافت کرده است. پس از اتمام دوران شمعون در 1958، آمریکا بر سر روی کارآمدن ژنرال ارتش لبنان، فواد شهابی، با رئیس جمهور مصر جمال عبدالناصر به توافق رسید.

ابزار سیاست های جنگ سردی آمریکا

دولت لبنان و سرویس های اطلاعاتی آن همچنین به عنوان ابزار سیاست خارجی آمریکا در طول جنگ سرد خدمت کرده اند. آرشیوهای فرید شهاب، که سالها مسئول تشکیلات امنیت عمومی لبنان بوده است، نشان می دهد که تا چه حدی سرویس های اطلاعاتی لبنان، به وضوح به دستور قدرتی خارجی، مشغول جاسوسی کردن میان کمونیست های محلی بوده اند.

آمریکا مُصر به حفظ سیستم سرمایه داریِ لبنان بود و از تصویب قانون حفظ اسرار بانکی در دهه ی 50 میلادی حمایت کرد که استفاده ی سرویس های اطلاعاتی غربی از بانک های لبنان و واردکردن سرمایه از کشورهای سوسیالیستی عربی را مجاز می کرد.  این قانون حفظ اسرار بانکی همچنین به سیاست مداران فاسد اجازه داد تا بدون امکان حساب رسی، آنچه که از خزانه های دولتی دزدیده بودند برای خود ذخیره کنند.

آمریکا با حمایت خود از شبه نظامیان دست راستی، در جنگ علیه چپ گرایی در لبنان و پس از 1967 در جنگ مشترک با اسرائیل علیه مقاومت فلسطین در لبنان دخیل شد.

به واسطه ی کتاب "حوزه های دخالت" جیمز استوکر، از نقش اساسی آمریکا در جبهه ی شبه نطامیان فرقه ای دست راستیِ فالانژها (الكتائب) وببرها (نمور الأحرار)، چیزهای بسیاری می دانیم.

منفعت واشنگتن در لبنان پس از 1984 رو به افول گذاشت. یعنی زمانی که نیروهای آمریکایی پس از ناکامی در سرپا نگه داشتن رژیم فالانژهای أمين جميٌل که در حمله ی اسرائیل در سال 1982 به ریاست جمهوری گماشته شده بود، ناچار به خروج (از لبنان) شدند. البته آمریکا از لبنان تماما بیرون نرفت اما شبکه ی پنهان اش در لبنان با ربودن ویلیام باکلی، رئیس ایستگاه سازمان سیا، به شدت ضربه خورد.

در سال 1990، آمریکا و رژیم سوریه به تفاهم متقابلی رسیدند که طی آن دست رئیس جمهور سوریه حافظ الاسد در لبنان باز گذاشته شد. در عوض، الاسد لبنان را مجبور کرد که در کنفرانس مادرید [4] و بعدتر در مذاکرات دو جانبه ی لبنانی- اسرائیلی در واشنگتن - درحالی که اسرائیل همچنان لبنان را اشغال کرده بود - شرکت کند.

در این مدت آمریکا از طریق شبکه ای از سیاست مداران فاسد محلی، حضور قوی خود را در لبنان حفظ کرد (هیچ کس مانند سفیر سابق آمریکا در لبنان، فلتمن، در شهادتِ دو هفته پیش خود در مقابل کنگره [5] تلویحا به این اشاره نکرده که مبارزه با فساد در لبنان به از دست دادن آدم هایی منجر می شود که آمریکا سالها با آنها کار کرده است). برخی از این سیاست مداران فاسد، مثل ولید جنبلاط آشکارا بی پرنسیپ، برای چندین قدرت خارجی خوش خدمتی کرده اند: لیبیِ قذافی، رژیم سوریه، کشورهای خلیج و قدرت های غربی. اما اکثریت طبقه ی حاکم فاسدِ لبنان، دست نشاندگان آمریکا و عربستان سعودی اند، نه ایران. این حقیقتی است که برای رسانه های غربی بیش از حد دردسرساز است که بخواهند به آن اشاره کنند.

فشار بر ریاست جمهوری لحود

پس ازینکه امیل لحود در سال 1998 به ریاست جمهوری رسید، آمریکا از وی فاصله گرفت. برخلاف رئیس جمهور قبلی، الياس الهراوی، لحود فاسد نبود و علنا از مقاومت لبنان علیه اشغال لبنان توسط اسرائیل پشتیبانی می کرد.

آمریکا با ترکیبی از تمهیدات و سیاست ها به دولت لحود پاسخ داد. آنها به خطوط هوایی لبنان MEA اجازه ی پرواز به آمریکا را ندادند و ازین مساله به عنوان اهرمی برای تحت فشار گذاشتن لبنان برای رسیدن به توافقی تحقیرآمیز با اسرائیل استفاده کردند. (آمریکا لبنان را مجبور کرد تا در سال 1983 قرارداد صلحی با اسرائیل امضا کند، قراردادی که در سالهای بعدتر لغو شد و آمریکا همچنان امیدوار به بستن قرارداد دیگری است.)

آمریکا همچنین هیچ گونه کمک نظامی ای به ارتش لبنان نکرد (البته بعد از سال 2005 با فناوری نظامی ای قدیمی و بی اهمیت کمک کردند). و همزمان که آمریکا به حمایت از اشغال و وحشی گری اسرئیل در لبنان ادامه می داد، همزمان به شکل نه چندان پنهانی مشغول حمایت از اپوزیسیون لبنانی مخالف با تسلط سوریه در لبنان نیز بود. اواخر دوره دولت بیل کلینتون آمریکا پس از آنکه موفق به جوش دادن توافق صلح سوری-اسرائیلی نشد، دشمنی بیشتری را نسبت به لبنان و نقش سوریه در لبنان نشان داد.

از زمان جورج دبلیو بوش به بعد، تمرکز بر لبنان در سیاست های آمریکا در خاورمیانه دوباره احیا شد. آمریکا در حال ساخت مجتمع سفارتیِ میلیارد دلاریِ جدیدی در لبنان است و به بهانه ی مساعدت به ارتش لبنان حضور نظامی خود را در آنجا حفظ کرده است.

از آنجایی که حمایت ارتش لبنان از مقاومت در برابر اسرائیل کمتر شده است، کمک نظامی آمریکا به ارتش لبنان نیز بعد از ترور حریری به طرز چشمگیری افزایش یافت [6].

پس از این ترور، ائتلاف هوادار سعودی و آمریکا، معروف به ائتلاف 14 مارس تبدیل به نیروی مسلط سیاسی در لبنان شد. این تسلط بعد از انتخابات پارلمان در سال 2005 شکل گرفت که آمریکا اصرار داشت تا دستاوردهای سیاسی 14 مارس به سرعت تقویت شود، همان نیرویی که دشمنان اپوزیسیونی هستند که در تسلطِ حزب الله است. به علاوه، ترور باعث ترک برداشتن روابط سعودی-سوری شد، چون اتهام ترور ابتدا متوجه سوریه بود، یعنی پیش از آنکه آمریکا و عواملش سر متهم نشان دادن حزب الله به توافق رسیده باشند. این امر باعث شد که سعودی ها، از نظر سیاسی، بهتر با اسرائیل و آمریکا هماهنگ شوند و فشاری مضاعف بر حزب الله و هر شکلی از مقاومتِ نظامی علیه اسرائیل بوجود بیاید.

آمریکا این طور حساب کرده بود که مساعدتش به ارتش لبنان، مردم لبنان را متقاعد خواهد کرد که ارتش صلاحیت دفاع از لبنان را به تنهایی دارد. البته فروش این پروژه ی تبلیغاتی آمریکا دشوار بود. یک دلیل آن این است که آمریکا هرگز برای ارتش لبنان اسلحه های واقعی تامین نکرد. به جای تجهیز کردن نیروی هوایی کشور، هواپیماهای سِسنا Cessna به ارتش داد که در کالیفرنیا برای سمپاشی غلات استفاده می شوند. همزمان ارتش لبنان نیز در مقابل تجاوزات اسرائیل در نقش حاشیه نشین قرار گرفت و این نیروهای حزب الله بودند که از کشور دفاع می کردند.

جنگ آمریکا با حزب الله  

جنگ آمریکا با حزب الله – و متعاقبا با کل لبنان – پس از سال 2006، زمانی که داوطلبان حزب الله شکست مفتضحانه ای را به اسرائیل تحمیل کردند، شدت گرفت. ضربه به دکترین نظامی اسرائیل (پیروزی قطعی و سریع) چندان سخت بود که آمریکا از تضعیف کردن حزب الله و در نتیجه قدرت لبنان در دفاع از خود در برابر تجاوز گری اسرائیل، مایوس شد.

 آمریکا به طور پیوسته به اعمال تحریم ها [7] بر لبنان پرداخت و رئیس بانک مرکزی لبنان، ریاض سلامه (که اکنون تبدیل به نماد سوء مدیریت و فساد مالی لبنان شده است) به عنوان ابزاری در خدمت برنامه ی عمل صهیونیستی در خزانه داری آمریکا به کار گرفته شد. آمریکا سلامه را مجبور کرد تا دو بانک اصلی در لبنان را به این بهانه که در خدمت منافع حزب الله بوده اند تعطیل کند – یکی بانک لبنانی-کانادایی [8] در سال 2011 و دیگری در ابتدای همین سال، بانک اعتباری جمال Jammal Trust bank که یکی از معدود بانک های لبنان با مالکیت شیعی بود.

نمایندگان حزب الله در پارلمان قادر به گذاشتن پول هایشان در هیچ بانک لبنانی ای نبودند، و سلامه و دیگر الیتِ بانکی، با فرمانبرداری بی چون و چرایشان از دستورات آمریکا، خودنمایی می کردند.

آمریکا لبنان را به طرق دیگر هم تنبیه می کند: از طریق رژیم های دست نشانده اش در خلیج. عربستان سعودی، و پس از آن بحرین و امارات، با ممنوعیت سفر شهروندانشان به لبنان، حزب الله را تنبیه کرده اند (عربستان سعودی اخیرا این ممنوعیت را برداشته است [9]). علاوه براینها، مساعدت های خلیج به لبنان هم خشکیده است. در سال 2016، به اعلامِ ملک عبدالله، سعودی های سه میلیارد دلار از کمک های خود را از ارتش لبنان را پس کشیدند، به احتمال قوی به اصرار اسرائیلی ها و آمریکا.

در بحران جاری [10]، رژیم های خلیج در سکوت به تماشا نشسته اند چون فرمانی برای نجات لبنان دریافت نکرده اند (قیاس کنید با شتاب امارات و عربستان سعودی در نجات دادن منافع اقتصادیِ [11] مصر تحت ژنرال عبدالفتاح السیسی و همینطور ژنرال عمر البشیر در سودان در سال آخرش). آمریکا می خواهد که لبنان رنج بکشد و جلسه ی اخیر کنگره در مورد لبنان [5] هم این موضوع را روشن کرد که واشنگتن خواهان چرخاندنِ اعتراضات علیه حزب الله است.

اما آمریکا بازی پرمخاطره ای را پیش می برد. حزب الله می تواند خود را با فروپاشی نظم اقتصادی و سیاسی حاکم تطبیق دهد. اما برای منافع آمریکا، که دهه هاست برای ساختن و حمایت از این نظم کار کرده است، این فروپاشی ضربه ای اساسی خواهد بود.

نوشته ی اسعد ابوخلیل

ترجمه تحریریه سایت

منتشر شده به تاریخ 4 دسامبر 2019، در Consortium news

 

لینک به نوشته

https://consortiumnews.com/2019/12/04/the-angry-arab-u-s-role-in-lebanons-crisis-goes-unrecognized/

 

 

[1] https://www.reuters.com/article/us-lebanon-protests-hezbollah/hezbollah-accuses-u-s-of-meddling-in-lebanons-crisis-idUSKBN1XW1YO

[2] https://wikileaks.org/plusd/cables/06BEIRUT2703_a.html

https://en.wikipedia.org/wiki/1958_Lebanon_crisis [3]  

https://en.wikipedia.org/wiki/Madrid_Conference_of_1991[4]  

https://www.youtube.com/watch?v=E28EqH3S2Mw&feature=youtu.be [5] 

[6]

https://www.middleeastmonitor.com/20190417-us-hands-lebanon-another-14-3m-in-military-aid/   

https://home.treasury.gov/news/press-releases/sm724  [7]

[8] https://www.treasury.gov/press-center/press-releases/Pages/tg1057.aspx

https://gulfnews.com/world/gulf/saudi/saudi-arabia-lifts-ban-on-lebanon-travel-1.62068457 [9]

http://tadarok.org/index.php/item/2124-2019-11-24-04-35-26 [10]

[11]

 https://www.middleeastmonitor.com/20190319-gulf-countries-supported-egypt-with-92bn-since-2011 /   

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر