سقوط " چپ" لیبرال

نوشتۀ: سوتلانا تسیبرگانووا
Write a comment

 من امیدوار بودم که چپ به پشتیبانی از تجمع های ضد جنگ به حمایت از مادران غرب اوکراین، که بر علیه خدمت اجباری شوهران و فرزندانشان اعتراض می کنند، بپردازد. اما شما چه انتظاری از کسانی دارید که مایه آنرا ندارند که خود را کمونیست بنامند؟ برای کسانی که خودشانرا "چپ" بحساب می آورند، آیا بهتر نیست که ناشناس بمانند و مسئولیتی به عهده نگیرند که بخوبی در خدمت منافع اولیگارشی و نازی هاست؟

 

 

سقوط " چپ" لیبرال

نوشته: سوتلانا تسیبرگانووا

ترجمه: تحریریۀ امید

 

بسیاری از مردم متعجب اند از این که چگونه جامعه اوکراین این چنین بسرعت به زیر تبلیغات تهاجمی شونیستی رفته، و آغاز به آن کرد که زندگی اش را بر مبنای اصول [وارونۀ] ناکجا آباد [جورج] اورول پیش ببرد: " جنگ صلح است! آزادی بردگی است! دمکراسی یعنی محدود کردن تمام حقوق! آزادی بیان یعنی سکوت! قربانیان خودشان خود را سوزانده و خود کشی کرده اند!"

اما اکنون مدتی است بنظرم میرسد که، هیچ چیز تعجب انگیزی در این مورد نیست.

اگر ما تاریخ اخیر "جنبش دست چپی" را در اوکراین برسی کنیم، بخوبی در می یابیم که آنها درهمین اصول کلبی مسلکانه که جوهر ناسیونالیست های دو آتشه اوکراینی است، شریک اند. حتی در میان همان کسانی که، درگذشته مجبور نبودند جلو هیستری شونیسم کوتاه بیایند.

چرا لیبرالهای "چپ" به "میدان" رفتند؟ چرا آنها همراه ناسیونالیست های اوکراینی به زیر پرچم اتحادیه اروپا رفتند، شعار دادند "روس ها را بکشید! مرگ بر وطن فروشان!" چرا مردم جنوب شرقی، که صادقانه شعار دادند "برخیز، کشور بزرگ!" به آنها برچسب " ابزار"، "گاو" و "بربرها" زده شد؟ آیا این چپگرایان از این همه رتوریک ضدکمونیستی احساس آزردگی نمی کردند؟ یا از این که آشکارا قول داده شد که بعد از پیروزی در میدان فورأ رفورم های ضد اجتماعی عملی شود؟ برنامه ای که هیچکس امروز آنرا پنهان نمی کند؟ و از سرکوب بر علیه کسانی که منشور مطالبات اجتماعی شان را بالا بردند؟ و فراخوان برای سرکوب مخالفان؟ و اشاعۀ فرهنگ مذهبی و شوینیستی علیه زنان به مثابۀ "معشوقه مردان"، بر طبق رسومات دوران شوالیه های قرون وسطی در اوکراین؟ آیا [اینها] بخوبی روشن نبود؟

من قادر به حل این معما نبودم، تا این که  توانستم عکسهایی از زمستان سال قبل در "میدان" را درکامپیوترم بیابم که جمعیت پایشان را با پرچم های سرخ پاک می کردند.

بعد از آن همه چیز در سر جای خودش قرار گرفت.

تمام لیبرال هایی که امروز فعالانه از رژیم اولیگارشی و ناسیونالیست ها حمایت میکنند سالها در حمله به چپ شرکت داشتند و به حمایت در از بین بردن و ریشه کن کردن نشانه های کمونیستی پرداختند. آنها هیچ فرقی در این با ناسیونالیست های "قهوه ای" اوکراینی ندارند. آنها از تبلیغات ضد کمونیستی و شیطانی کردن گذشته شوروی حمایت کردند. و آنها در علوم آموزشی و تاریخی دست بردند و معیارهائی را در آن وارد کردند تا با مغشوش کردن تاریخ مردم، تودۀ شهروندان و کارگران را هرچه بیشتر از سوسیالیسم دور کنند. و درواقع به گسترش راست کمک کردند.

چقدر باید خود من در هر کمیته برگزاری مراسم اول ماه می، از حق استفاده از نشان اصلی بین الملل کمونیستی – پرچم سرخ و داس وچکش، بحث و دفاع میکردم؟ کسانی بودند که برای نترساندن لیبرالها و ناسیونالیست ها از نبود این نشانه ها حمایت می کردند. حتی موقعی که ما اعتراضی به پرچم سیاه وسرخ آنارشیست ها نمی کردیم که صد درصد مردم کی یف آنرا با  پرچم سیاه و سرخ ناسیونالیست های افراطی یکی بحساب می آوردند.

"چپ" فرقه ای حاشیه ای فعالانه برضد "استالینیسم اقتدارگرا" ( که دهها سال بود که دیگر وجود نداست) جنگید، در حالی که بزدلانه تهدید واقعی به قدرت رسیدن فاشیست های اوکراینی را پشت گوش انداخت. وآنها اقتدارگرائی خیره کننده ای را به نمایش گذاشتند، که شبیه آن را حتی به سختی می توان در کمیته های محلی حزب کمونیست اوکراین هم پیدا کرد.

جان کلام در این است که "آنارشیست های" اوکراینی (نمی توانم آنرا بدون گیومه بنویسم) و "لیبرتارین ها libertarians" سر از پا نشناخته (before it was cool) به دنبالچه ناسیونالیست های اوکراینی تبدیل شدند . این بسیار قبل از "یورومیدان" بود.

حالا این  تعجب انگیز نیست که آنها نمی خواهند چیزی راجع به هزاران زخمی و کشته مردم غیر نظامی در جنوب شرقی بشنوند. خلاصه این که آنها از ترس بی آبرویی حامیان اروپایی شان و بر هم نخوردن روال عادی زندگی  آرام کسانی که در قدرت اند، حتی از سازمان دادن یک اعتراض آرام در پایتخت، فقط برای متوقف کردن کشتار آن "ابزار" ها، ابا دارند. ترس از روبرو شدن با دست راستی ها، ترس از مورد تهاجم و سوال قرارگرفتن در سر کار، منفور شدن در محیط زندگی و از زمانی که حکومت بورژوازی اوکراین معترضین ضدجنگ را تحریک شدگان کرملین می نامد، متهم شدن به "مامور سازمان امنیت روسیه (FSB )".

بسیار آسانتر است که از کمک های بلاعوض دولتی برای برگذاری میزگرد هایی در مورد " خطر جنگ" ، استفاده کرد. آیا تاکنون این را شنیده اید؟ ما در جنگ هستیم!  آیا مایلید در این مورد در مقابل پولی که حامیان اروپایی می پردازند صحبت کنید؟ زمانی که هر دقیقه اتوبوس های پناهندگانی از لوگانسک در پست های بازرسی مورد حمله ارتش اوکراین  و نظامیان راست گرا قرارمیگیرند. در همین زمان " لیبرالهای" کی یف در حال جمع کردن پول برای خرید اسلحه و جلیقه های حفاظتی برای "گارد ملی" اند.

و حتی بیشتر- تعدادی از کسانی که خود را آنارشیست می نامند بی پرده در کنار نازی ها می جنگند، در کنار قاتلان گردان های آزوف و دنباس، با افتخار از این که آنها بوسیله نژادپرستان سوئدی آموزش دیده اند، و با مباهات به این قاتلان اوکراینی ها.

آیا آنها حد اقل در بلاگ های شخصی شان می نویسند که غیر نظامیان، زنان، بچه ها، سالمندان، و کارگران، در دنباس کشته میشوند؛ و آن جنگ باید متوقف شود؟ اما مگر حمایت [دنباس] از پوتین و جدایی طلبان جرم نیست؟ در حقیقت در ماه های اخیر، هیچ کدام از دوستان لیبرال چپ من که در میدان در کنار کانگستر های دست راستی جاخوش کرده بودند، یک کلمه و یا نگاهی و یا حتی اشاره ای به محکوم کردن اعمال ارتش اوکراین، میلیشای دست راستی، و یا حتی دلجویی از قربانیان آنان نکردند. یکی از بیشترین بهانه های مردم پسند برای فرار از جنایت جنگی این است:  "تقصیر خود آنهاست- آنها راهزنان را از دنباس بیرون نکردند، آنها با رفراندمشان باعث جنگ شدند!" چه تفاوتی است بین آنچه که این " چپ" می نویسد با عموم ناسیونالیست های متعصب؟

صادقانه بگویم- تفاوتی نیست.

اما بیشترین احساس نفرت از منجلاب چپ لیبرال مربوط به زندانیان سیاسی و پناهندگان اوکراینی، در میان کسانی مثل من و رفقایم میشود. هزاران مردم بی گناه و حتی کسانی که بدون دلیل دستگیر شده اند هیچ گونه حمایتی از طرف مدافعان حقوق لیبرالی نشدند. بجای آن از طرف سخن گویان رسمی میدان شنیدیم که – "آنها خارجی اند! این قانون است!" همان کسانی که به توجیه قتل عام ها، آدم ربایی ها و حملاتی که بوسیله حامیان رژیم انجام شد و سعی کردند انرا بگردن کسانی بیندازند که با آنها اختلاف عقیده و مخالف جنگ بودند، بیندازند. اگر این آنارشیسم است، پس فاشیسم چیست؟

اکنون من در منزلم در دنباس هستم. هروز و بعضی مواقع تمام شب، تیراندازی و گلوله باران است. در شهر مردان مسلح اند. اما من کم وزیاد برای اولین بار پس از ماهها کار سخت و سنگین و برای اولین بار از زمان ویرانی دفتر بوروتبا، بعد از دستگیری های وسیع دستجمعی کسانی که درخارکف با آنها دوست شده بودم، بعد از حملات به دوستانم، اذیت وآزار توسط پلیس و سرویس های اطلاعاتی، و تلاش برای ربودن دوست پسرم در روزروشن در مرکز شهر، احساس راحتی میکنم.

ما از تعداد زیادی از مردم حتی کسانی که سیاسی نیستند همبستگی دریافت می کنیم؛ از اوکراینی ها و مردم کشور های دیگر دنیا.  اما حمایت از مخالفان رژیم  برای چپ لیبرال شجاعت زیادی می طلبد. هیچ کدام آنها حرفی در مورد قتل عضو حزب کمونیست Vacheslav Kovshun) ) توسط" گارد ملی" نزدند. احتمالأ به این علت که بعنوان عضو "حزب کمونیست بورژوا"، او برای فعالین مترقی میدان انسان نبود. هیچ کس چیزی در مورد ربودن رفقایش، کمونیست های اهل وولنواخا نگفت، یا قتل  دولگف خبر نگار اهل ماریوپل. و همچنان قتل های فراموش شده مخالفان رژیم دست راستی در خارکف، اودسا و دنباس.

 من امیدوار بودم که چپ به پشتیبانی از تجمع های ضد جنگ به حمایت از مادران غرب اوکراین، که بر علیه خدمت اجباری شوهران و فرزندانشان اعتراض می کنند، بپردازد. اما شما چه انتظاری از کسانی دارید که مایه آنرا ندارند که خود را کمونیست بنامند؟ برای کسانی که خودشانرا "چپ" بحساب می آورند، آیا بهتر نیست که ناشناس بمانند و مسئولیتی به عهده نگیرند که بخوبی در خدمت منافع اولیگارشی و نازی هاست؟

اکنون من امید وارم به انسانیت و مردم منصف. و می دانم که آنها بسیار زیادند. 

حوادث اخیر این روز ها، تظاهرات مادران و همسران سربازان اوکراینی، نشان داد که اوکراینی ها احتیاجی به "چپ" فریبنده حاشیه ای ندارند. کارگران اوکراینی به آن نوعی از شجاعت و ایدئولوژی کمونیستی نیاز دارند که " ترقی خواهان" دیر زمانی است بشکل تمسخر تحقیر آمیز با آن بر خورد می کنند. کمونیستهائی که از کار کردن هراسی ندارند و آماده اند که سازمان دهند و آموزش دهند. کمونیسمی که در آن سؤال این نیست که: "چگونه می توان سر صحبت با کارگری را باز کرد که به شما نزدیک نشده است؟" کمونیست هایی که در کارگر یک انسان را می بینند و نه یک مارک تبلیغاتی الیگارشی را.

من این آدمها را میشناسم. تعدادشان دارد زیاد می شود. آنها خودِ آینده اند.

این آدمها اوکراین را آزاد و سوسیالیستی خواهند کرد.

 

منبع:

Borotba

Svetlana Tsiberganova

 

http://borotba.org/the_collapse_of_the_liberal_left._by_svetlana_tsiberganova.html

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر