فجیره و تونکین

نوشتۀ: بهمن شفیق
Write a comment

اخبار مبتنی بر طرح اعزام 120 هزار نیروی آمریکائی همزمان با سیگنالهای کاهش تشنج در برابر روسیه می توانند از طرحریزی های هولناکی حکایت کنند. اما برای پیشبرد چنین طرحهای هولناکی اراده سیاسی به مراتب قاطع تر و صف بندی به مراتب گسترده تری از قلدرهای ابلهی مثل بولتون و پمپئو لازم است

با گذشت چند روز از واقعه انفجار نفتکشها در بندر فجیره امارات متحده عربی، پرسش در زمینه عاملین انفجارها همچنان پرسشی مورد مناقشه است. نکته قابل توجه این است که اغتشاش در موضوع عاملیت انفجارها محدود به یک طیف از نیروهای متخاصم نیست، بلکه در هر دو سوی جبهه های متخاصم مشاهده می شود. به ویژه تا جائی که به خود ایران باز می گردد، ارزیابی ها بین قطبهای کاملا متضادی در نوسان هستند. مسأله اما این است که این بار ارزیابی ها با مواضع سیاسی همپوشانی ندارند. شاید می شد موضعگیری وزارت امور خارجه ایران و شخص محمد جواد ظریف در نسبت دادن انفجارهای فجیره به دستهای خرابکار را به گرایش وی به تلطیف احساسات غربی ها و باز کردن راه مماشاتهای بعدی – و یا در حال انجام در پشت پرده – نسبت داد. اما این موضعگیری فقط محدود به دولتی ها نبود. دقیقا همین موضعگیری را در روزنامه جوان نیز می توان یافت که یکی از رسانه های نزدیک به سپاه پاسداران است و پس از واقعه فجیره در موضعگیری ای سریع عنوان "اسرائیلیات خرابکاری در فجیره" را برگزید که به اندازه کافی گویاست.

اما موضعگیری ها تنها در این حد محدود نماند و کسانی حتی از "عملیات کثیف مجاهدین در بندر الفجیره امارات برای آغاز جنگ" نام بردند و شواهد متعددی نیز بر صحت این ارزیابی ارائه دادند.

این یعنی این که دسته بندی های مختلف با گرایشات متفاوت به گمانه زنی های کم یا بیش مشترکی از یک واقعه می رسیدند. آنچه این گمانه زنی ها را مشترک می کرد در اساس ارزیابی مشترک موجود در این طیف بود مبنی بر این که این عملیات برای برافروختن آتش جنگ بین ایران و آمریکا یا به عبارتی برای کشاندن آمریکا به یک جنگ مستقیم و رو در رو با ایران صورت گرفته است.

اما در سوی دیگر، پر رنگ ترین بازتاب واقعه در رسانه های جریان "نظام" در داخل ایران، انعکاس اخبار واقعه همراه با خویشتنداری در متهم نمودن نیروئی خاص و در عین حال با چاشنی نوعی سرور از ضربه وارده بر دشمن بود. بازتابی که البته در سطح دیپلماتیک با سیاست رسمی جمهوری اسلامی همراهی نموده و خواستار روشن شدن زوایای واقعه نیز بود. با این حال آن شادی و سرور چندان پنهان نیز نبود. در انعکاس رسانه ای این جریانات از واقعه این آسیب پذیری طرف مقابل بود که برجسته می شد و به عنوان برگ برنده ای در جنگ روانی-رسانه ای به کار گرفته می شد بی آن که نسبت به عاملیت آن اظهار نظر مستقیمی صورت بگیرد.

این اما در طیف غیر رسمی  تر طرفداران محور مقاومت کمی متفاوت بود و در ادبیات این طیف بویژه در شبکه های اجتماعی ابراز شعف از ضربه وارد آمده نه تنها به طور ضمنی صورت نمی گرفت بلکه حتی به طور تلویحی و گاه حتی آشکار همراه با این پیام نیز بود که محور مقاومت نخستین ضربه کاری را بر ائتلاف جنگی عربسرائیلی وارد کرده است. رجا نیوز ملقب به ارگان دلواپسان از سوی اصلاح طلبان و دولتی ها، تیتر زد: "انفجارهای فجیره خواب از سر شیوخ مرتجع پراند".

همه اینها پیش از حمله پهپادی نیروهای یمنی به خط لوله های عربستان بود که دو روز پس از واقعه فجیره اتفاق افتاد. آنچه در این فاصله در سوی دیگر صف بندی واقع شد اما حائز اهمیت بیشتری بود. این قابل توجه بود که امارات در نخستین موضعگیری دیرهنگام خویش از عملیات خرابکارانه نام برد بی آن که اسمی از ایران به میان بیاورد. در موضعگیری های بعدی از سوی واشنگتن نیز نخست احتمال این را دادند که ایران پشت واقعه باشد تا سپس و با تأخیری نسبتا دو روزه اعلام کنند که عملیات کار "ایران و انصارالله" بود. این یعنی این که هنوز ایران به طور مستقیم هدف آتشبار تبلیغاتی گسترده قرار نمی گرفت. بویژه این که دونالد ترامپ در دیدار با اوربان، رئیس جمهور مجارستان، در پاسخ به سؤالی در این مورد در عین حملات لفظی رایج بر علیه ایران سه بار اظهار داشت که "تا ببینیم". آنچه اما مسلم بود این بود که گرچه کلان رسانه های جریان اصلی ایران را مسئول عملیات دانستند، اما از کمپین گسترده و جنون آمیز بر علیه ایران خبری نبود. و شاید مهم تر این که اسرائیل در این میانه تقریبا اصلا حضور نداشت. همه این وقایع البته همراه بودند با سفرهای پمپئو به کشورهای مختلف، از عراق تا اروپا، که تقریبا در همه جا با موجی از مخالفت روبرو می شد. با این همه این مخالفتها هنوز دلیل اصلی این خویشتنداری نسبی را توضیح نمی دهند. به طریق اولی فقدان اسناد و ادله روشن نیز علت اصلی این خویشتنداری نبود و نیست. اینها همانهائی هستند که در وقایع مشابه در سوریه حتی به اتکاء اخباری کاملا جعلی از حملات شیمیائی ای که در مواردی اصولا واقع نیز نشده بودند، کمپینهای دیوانه وار رسانه ای راه می انداختند و موشکهای کروز را روانه می کردند. علت اصلی این تحول را باید جای دیگری جست.

شاید بهترین راه درک واقعه نگاهی به یک تحلیل دیگر باشد که بدون ملاحظات رسانه های درون ایران اما در جانبداری از ایران ارائه شد. الیجا مغنایر یک ژورنالیست مطلع عراقی و طرفدار محور مقاومت است. وی در تحلیل خود از واقعه فجیره مقاله ای نوشت با عنوان "از کربلا تا فجیره: یک عملیات خرابکاری احتمالا به چشم انداز یک جنگ تابستانی در خاورمیانه خاتمه داد". وی به واقعه ای اشاره می کند که در روز 11 ژانویه 2007 در اربیل اتفاق افتاد. نیروهای آمریکائی در آن روز به یک پایگاه ایرانی در شهر اربیل داخل شدند و تعدادی از افسران سپاه پاسداران ایران را دستگیر کردند. 9 روز بعد از این واقعه یک گروه کماندوئی تحت هدایت یک افسر حزب الله و اعضاء مقاومت مقتدی صدر (عصائب الحق) حمله متهورانه ای به نیروهای آمریکائی در کربلا انجام دادند و 5 سرباز و افسر آمریکائی را به قتل رسانده و یا دستگیر کردند. او می نویسد: "این زبانی است که ایران با آن به آمریکا پیام می فرستد. پیامی صریح بدون برداشت اشتباه و بدون هیچ رد پائی". وی فجیره را نیز دقیقا پیامی از همین نوع خواند و درباره اش نوشت: "این عملیاتی تمیز، کم هزینه، سریع و بسیار مؤثر با نتیجه ای عظیم بود و بر تمام چشم اندازهای نه تنها جنگی بین ایران و آمریکا، بلکه همچنین بین حزب الله و اسرائیل نقطه پایانی گذاشت".

روشن است که در تحلیل مغنایر عملیات فجیره کاملا به نفع ایران تمام شده بود. شاید از همین جاست که وی به این نتیجه می رسد که عملیات فجیره را مستقیما دستخط ایران می داند. اما مسأله این است که حتی اگر این عملیات کار ایران نیز نبوده باشد، نتیجه اش همانی است که مغنایر عنوان می کند. و در این صورت حتی این نتیجه بزرگتر نیز هست. دقت در برخی جزئیات اتفاقا این ظن را تقویت می کند که عملیات فجیره به احتمال قوی اقدام خرابکارانه ای از سوی سرویسهای امنیتی اسرائیل – و باز هم احتمالا در همکاری با بخشهائی از سیا - بوده است بدون آن که حتی متحدین عربشان نیز از آن مطلع باشند. دو واقعه این ظن را به شدت تقویت می کنند. نخست آن سکوت اولیه امارات متحده و بعد خویشتنداری در اعلام موضع نشان می داد که در ساعات اولیه بعد از وقوع انفجارها، مقامات امارات در حال رایزنی با متحدانشان و ارزیابی از واقعه بودند. این سکوت نشان می دهد که آنها در جریان واقعه نبودند. اما این که از همان آغاز ایران را مسئول عملیات ندانستند، می تواند شاهدی بر این باشد که آنها به این پی برده بودند که عملیات از سوی "خودی" ها صورت گرفته بود و نه از سوی ایرانی ها. سکوت نسبی اسرائیلی ها در روزهای بعد نیز همین ظن را تقویت می کند. به خوبی می توان حدس زد که ضربه انفجارهای فجیره بویژه برای اماراتی ها تا چه حد سنگین است. بورس امارات از روز انفجار تاکنون به طور مداوم در حال سقوط است و شاخص آن از 5100 به حد 4700 رسیده است. یعنی کاهشی تقریبا در حد 8 درصد.

اما موضوع این است که عاملیت انفجار فرقی هم در قضیه به وجود نمی آورد. در هر صورت، چه عملیات فجیره از سوی متحدین ایران و یا خود ایران صورت گرفته باشد و چه از سوی اسرائیل، نتیجه به نفع ایران و به زیان عربسرائیل تمام شده بود. در حالت اول، یعنی با فرض عاملیت ایران، این واقعه درجه بالای آسیب پذیری شیوخ خلیج فارس را نشان می داد و در حالت دوم نیز این واقعیت را به رخ آنان می کشید که متحدینشان به راحتی آنها را تبدیل به طعمه ای برای شکار ایران می کنند و برایشان اصلا مهم نیست که چه بر سر آنها خواهد آمد. با این حال شواهد دیگری در روزهای بعد هم این ظن را تقویت می کردند که عملیات فجیره یک حمله دروغین بود و هم این ارزیابی را تقویت می کنند که این عملیات ضربه سنگینی بر ائتلاف عربی عبری آمریکائی وارد کرده است.

نخست واکنش خونسردانه "نظام" در ایران به این واقعه نشان می داد که آنها این واقعه را نه تنها به زیان ایران ارزیابی نمی کردند، بلکه به همان ترتیب که در رسانه هایشان نیز بازتاب یافته بود، چه بسا از این واقعه خرسند نیز بودند. صحبت از واکنش خونسردانه "نظام" است و نه لوس بازی های جلف محمد جواد ظریف و دستگاه دیپلماسی تحت امر او و یا طیف اجتماعی پشت سر او که هر اتفاق ریز و درشتی را فرصتی برای به نمایش گذاشتن علقه های عمیقشان به "تمدن دمکراتیک" و فرهنگ غرب و نشان دادن انزجار از "اقتدارگرائی" تلقی می کنند. تا جائی که به نظام مربوط می شود، آنها کمترین تلاشی برای مقابله با همان کمپین نیم بند جاری در غرب در مسئول معرفی کردن ایران نشان ندادند. روشن است که اگر نزد آنها واقعه انفجار فجیره و واکنش غرب بدان احتمال جنگ را افزایش می داد، واکنش متفاوتی به آن نشان می دادند. اما "نظام" در ایران تقریبا از کنار موضوع گذشت و رهبر نظام در سخنرانی اش در جمع کارگزاران حتی اشاره ای هم به موضوع نداشت.

عملیات پهپادی دو روز بعد حوثی ها در عربستان واقعه بعدی ای بود که هم فرضیه عاملیت ایران و متحدینش را بی اعتبار تر می کرد و هم نشان می داد که نزد جریان محور مقاومت، چنین تحولی نه به زیان، بلکه به نفع آنان تمام خواهد شد. شاید حوثی ها عملیات پهپادی خود را بدون مشاوره با ایران انجام داده باشند. اما نمی توان منتفی دانست که با آگاهی ایران صورت گرفته باشد. در هر صورت این عملیات پهپادی و هدف قرار دادن ایستگاهها پمپاژ نفت در 800 کیلومتری عمق عربستان، هم ضربه نظامی و اقتصادی محکمی به جبهه مقابل به حساب می آمد و هم در عین حال می توان آن را اعلام ضمنی این نیز دانست که عملیات فجیره کار این نیروها نبوده است. بر خلاف آنچه مغنایر می گوید، در اینجا دستخط کاملا باز و آشکار است. اتفاقا این نوع کاری است که امروز ایران و متحدانش برای رویاروئی با جبهه مقابل بدان نیاز دارند: اعلام صریح جنگ. حقیقتا چه چیزی می توانست مانع حوثی ها باشد که مسئولیت عملیات فجیره را نیز بر عهده بگیرند؟ هیچ. امارات کشور اشغالگری است که بخشهای وسیعی از خاکشان را اشغال کرده است و آنها نیز با مشروعیت کامل می توانستند و می توانند حمله به اهداف اقتصادی آن را بر عهده بگیرند. همچنان که در مورد عربستان این کار را کردند. دستاوردی که چنین عملیاتی در سطح سیاست و ایدئولوژی دارد، به مراتب بیش از عملیات خرابکارانه پنهانی است.

بازگردیم به عنوان نوشته و به ارزیابی الیجا مغنایر.

در یادداشت پیشین نوشتیم که دروغ بزرگ خلیج تونکین در سال 1964 آغازگر جنگ خانمانسوز ویتنام بود. امروز این دیگر واقعیتی است که تنها جنگ طلب ترین و یا شاید ابله ترین حواریون "دنیای آزاد" آن را انکار می کنند. امروز و بیش از نیم قرن پس از آن واقعه، عملیات دیگری در نقطه دیگری از جهان صورت می گیرد که همان نیروی متجاوز به ویتنام یک سوی این جدال نیز هست. این بار اما بر خلاف تونکین، عملیات فجیره حقیقتا می تواند به عاملی در پیشگیری از جنگی منجر شود که قطعا عربسرائیل و متحدین نئوکان آنان در آمریکا خواهان آنند. شاید نتوان با قطعیتی سخن گفت که مغنایر از آن سخن می گوید. هنوز چشم اندازهای یک جنگ بزرگ، بسیار بزرگ، کاملا منتفی نیستند و اخبار مبتنی بر طرح اعزام 120 هزار نیروی آمریکائی همزمان با سیگنالهای کاهش تشنج در برابر روسیه می توانند از طرحریزی های هولناکی حکایت کنند. اما برای پیشبرد چنین طرحهای هولناکی اراده سیاسی به مراتب قاطع تر و صف بندی به مراتب گسترده تری از قلدرهای ابلهی مثل بولتون و پمپئو لازم است. به ویژه این که چنین جنگی ممکن است ایران را ویران کند، اما نقطه پایانی بر آمریکا به عنوان ابرقدرت نیز خواهد بود. در جهان پس از چنین جنگ هولناکی، روسیه و چین بازیگران اصلی خواهند بود و نه آمریکا. این را خود آمریکائیان نیز می دانند و یا باید بدانند و به همین دلیل نیز هست که به قول مفسری چاقوها برای سر بولتون بیرون آمده اند.

سرنوشت جنگ بین ایران و آمریکا در نمایش نظامی دو طرف تعیین نمی شود. این نمایشی است البته خطرناک. اما این نمایش پس زمینه جنگی دیگر است که نیروی اصلی آن را نه ناوگان آمریکا، بلکه ستون پنجم آن در داخل ایران شکل می دهد.

و روشن است که در این باره باز هم باید بگوئیم و بنویسیم.

 

بهمن شفیق

26 اردیبهشت 98

16 مه 2019

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر