پایان روزهای خوش چپ پسا جنگ سردی: در حاشیه خروج راه کارگر از شورای همکاری نیروهای چپ

نوشتۀ: وحید صمدی
Write a comment

ترامپ کلید توضیح شکاف در چپ است. ترامپ و در کنار آن شکل گیری جریاناتی مشابه درکشورهای متحد آمریکا به منزله به لرزه در آمدن زمین زیر پای لیبرال دموکراسی است. پایان چند دهه تسلط بی چون و چرای لیبرالیسم و نئولیبرال ها و حتی نئوکان هاست. چسبی که تمام اردوی لیبرالها، از چپ رادیکال و آنارشیست تا لیبرال کانتی را به هم متصل کرده بود، امروز وا رفته است

راه کارگر از "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" کناره گیری کرد. جهتگیری تازه حزب کمونیست ایران علت این کناره گیری اعلام شده است. راه کارگر معتقد است که کومله، سازمان کردستان حزب کمونیست با ناسیونالیست های جبهه کردستانی اتحاد عمل تشکیل داده و استراتژی رژیم چنج را پذیرفته است. این امر نقض دو اصل "سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی"و "جایگزینی آن توسط بدیل سوسیالیستی" مورد توافق در "نشست مشترک احزاب، سازمان ها و نهادهای چپ و کمونیست" است. و دلیل همین نقض راه کارگر مدعی است که دیگر نمی تواند در کنار این نیروها در "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" فعالیت کند.

از نظر راه کارگر اولین قدم عملی در راستای همکاری های سیاسی "جبهه کردستانی "، اتحاد عمل شاخه کردستانی حزب کمونیست ایران(کومله) با پنج نیروی سیاسی کردستان ایران در تحریم انتخابات ریاست جمهوری بوده است. این اقدام موجب بروز شکاف اساسی در" شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" بر سر اعلامیه تحریم انتخابات شد. زیرا به باور راه کارگر، حزب کمونیست ایران تلاش داشت از طریق سازماندهی اتحادعمل موازی، "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست " را ضمیمه "جبهه کردستانی رژیم چنج" کند.

بدیهی است که حزب کمونیست ایران (حکا) روایت دیگری از ماجرا داشته باشد. این حزب موضع راه کارگر را رد کرده، اظهار می دارد که همکاری و فعالیت مشترک سازمان کردستان حزب کمونیست ایران با نیروهای ناسیونالیست کردستان تازگی ندارد و حتی در سال 91 یعنی اولین سال تشکیل نشست مشترک احزاب و سازمان های چپ در جریان بوده و حتی در کنگره کومله سندی در این ارتباط تصویب شده بوده است. امری که گویا هیچگاه مانعی برای عضویت راه کارگر و ارتقاء همکاری اش با این نیروها نبوده است. از نظر حکا این ادعا و یا در این مورد خاص به زعم آنان"اتهام"، محلی از اعراب ندارد و درد "هیئت اجرایی راه کارگر" چیز دیگری است.

از نظر این حزب راه کارگر در مواقع انتخابات در ایران دچار تزلزل می شود و چشم امید به اصلاح جمهوری اسلامی می دوزد و همین امر باعث شد که راه کارگر در مقطع انتخابات 96 به سنگ اندازی و ایجاد مانع در راه ارائه اطلاعیه تحریم انتخابات از سوی شورای همکاری بپردازد و حزب کمونیست را به دفاع از رژیم چنج متهم کند و با پنهان شدن پشت سنگر رژیم چنج از "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" خارج شود.

حزب کمونیست ایران درباره غش و ریسه رفتن راه کارگر هنگام انتخابات راست میگوید. راه کارگر هم درباره تغییر ثقل سیاست حکا از ایران به کردستان راست میگوید هر چند آن را با زبانی نادرست بیان می کند. اما هم حزب کمونیست ایران و هم راه کارگر در توضیح علت جدائی حقیقت را بیان نمی کنند.

ادعای حکا نمی تواند صحیح باشد. راه کارگر فقط در جریان انتخابات اخیر نبود که وسوسه شد. این کار از زمان خاتمی به این سو کار همیشگی راه کارگر بود. اما راه کارگر حتی زمانی که محمد رضا شالگونی در سال  92 رفسنجانی را کاندید برتر ارزیابی می کرد و در میان بدها او را بهتر قلمداد می نمود از "نشست مشترک احزاب، سازمان ها و نهادهای چپ و کمونیست" کناره گیری نکرد و حزب کمونیست هم مانعی در ادامۀ همکاری با آن نمی دید. این موضع راه کارگر در آن زمان نه تنها در راه  برگزاری نشست های مشترک مانعی ایجاد نکرد بلکه به ایجاد شکاف در این مجموعه هم نیانجامید.

در آن هنگام و در جوار برگزاری کنفرانس های پراگ و لندن و واشنگتن و غیره، نیروهای چپ رادیکال به صرافت ارائه ی آلترناتیوی از چپ افتاده بودند. در آن ایام در پرتو موفقیت ها و پیروزی های انقلابیون! لیبی و سوریه، سرنگونی جمهوری اسلامی کاملا محتمل و حتی غریب الوقوع به نظر می رسید و چپ ها هم باید همچون راست ها خود را برای آن آماده می کردند. بنابر این در آن هنگام موضع راه کارگر در برابر انتخابات نمی توانست نه راه کارگر و نه نیروهای دیگر حاضر در شورا را از گسترش و ارتقاء سطح همکاریشان باز دارد. پس علت شکاف در " شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" را باید در جای دیگری جست.

در آن روزگار خوش نه چندان دور، لیبرال دموکراسی غرب هنوز با اقتدار عمل می کرد. به گفتمانی از دموکراسی و حقوق بشر و آزادی های لیبرالی متکی بود که نزد چپ نیز مقبولیت داشت و اقدامات آن در لیبی و سوریه را اساسا مشروع جلوه می داد. مطمئنا انتقاداتی نیز از سوی جریانات چپی همچون راه کارگر بر آن وارد بود: گاهی خشونت ها از حد می گذشت، مطامع و منافع امپریالیستی عمل می کرد و دخالت های نطامی بدون مصوبه سازمان ملل صورت می گرفت، اما در مجموع می شد از آن تحولات دفاع کرد، آن ها را بهار عربی، جنبش اعتراضی و ضد دیکتاتوری و حتی انقلاب نامید. در آن ایام حتی برخی از فعالین کارگری و چپ از داخل ایران و از اروپا در کنفرانس لیبراستار و در کنار سولیداریتی سنتر در استانبول شرکت می جستند و به سخنان برگزار کننده ی آن با اشتیاق گوش می سپردند که به حضار امیدواری می داد که سال دیگر و بعد از سوریه نوبت ایران است. و راه کارگر و هیچ کدام از جریانات چپ اعتراض یا انتقادی نمی کردند.

در آن دوران حتی اقدامات و طرح های بورژوازی ترانس آتلانتیک که با تدارکی چندین ساله و حجم بالایی از سرمایه گذاری و توطئه برای سرنگون کردن دولت نامطلوب یانوکویچ صورت گرفته بود، نه کودتا و نه رژیم چنج و نه انقلاب مخملی بلکه سرنگونی دیکتاتور و اقدام برای روی کار آوردن یک دولت مردمی و دموکراتیک محسوب می شد. چپ های اوکراین و اروپا در آن دوران در تظاهرات مردم در میدان کی یف در کنار فمنیست ها، طرفداران محیط زیست و  اعضای احزاب راست و محافظه کار آلمان به خاطر دفاع از دموکراسی و جنبش ضد دیکتاتوری شرکت می کردند و چپ ایران و ایضا راه کارگر که از شکست جنبش سبز متاسف بود به تحولی مشابه در ایران امید بسته بودند. آن زمان رژیم چنج نه در ایران، نه در لیبی، نه در سوریه و نه در اوکراین رژیم چنج نبود؛ یا انقلاب بود و یا جنبش اعتراضی و مردمی. رژیم چنج نبود زیرا لیبرال دموکراسی مسلط بود.

در آن زمان به منجلاب کشاندن اوکراین، ایجاد زمین سوخته در لیبی و سازمان دهی و تامین داعش در سوریه مشروع بود. اصلا تا زمان حمله تروریستی شارلی ابدو و حمله به کوبانی یعنی سه چهار سال بعد از شروع فجایع سوریه، نه تروریستی وجود داشت و نه داعشی. همه انقلابی و آزادیخواه و ضد دیکتاتور بودند و همه چیز بر وفق مراد بود. امید به تشکیل ارتش آزاد ایران جان می گرفت و اتحاد نیروهای دموکراسی طلب در میان اپوزیسیون ایرانی مهیا می شد.

تازه در پرتو همین تحولات "آزادیخواهانه" بود که شانسی هم برای نیروهای چپ ایرانی بوجود آمده بود که متحد شوند و به آلترناتیوی "سوسیالیستی" شکل دهند. تا همچون یاران کردشان در روژآوا به جنگ پلیدی ها و پلشتی ها بروند، شورا و کانتون های خود را بوجود بیاورند و حتی به تبعیت از بوکچین و برای ارتقای دموکراسی لیبرال به دموکراسی مشارکتی و شورایی ساختار قدرت و حزب و دولت را از اساس نفی کنند. در آن زمان همسویی ی پ گ و روژآوا با آمریکا یا انکار می شد و یا تاکتیکی محسوب می گردید. و صفحات راه کارگر سرشار از اخبار و حماسه ها و امیدهای روژآوا بود.

در آن هنگام اوباما اگر دخالت می کرد دخالت هایش بشردوستانه بود، اگر چاقو به ماتحت قذافی فرو می کرد به خاطر دفاع از دموکراسی بود. اگر از زیر چترش نه تنها مبارزین عاشق دموکراسی و لیبرالیسم و حتی سوسیالیسم، بلکه داعش و القاعده و جبهه النصره و ارتش آزاد و احرار والشام و مار و عقرب هم بیرون می زد، می شد آن را به عنوان عوارض دخالتگری امپریالیستی در بی بی سی و مدیای اصلی مورد نقد قرار داد. در آن زمان می شد با دخالت نظامی مخالف بود و در عین حال از کلیت ماجرا خوشنود بود و از آن دفاع نمود. زیرا در کنار فجایع، به لحاظ ابژکتیو نیروهایی هم سر بر می آوردند که مایه امیدواری بودند. کلاه سفیدها وNGO ها و پزشکان و خبرنگاران بدون مرز؛ بنا العبد دختر هفت ساله ی اهل حلب که به زبان انگلیسی مسلط! بود و در فیس بوک به وجدان! بشریت رجوع می کرد. برای راه کارگر در آن زمان کلاه سفیدها نه جاسوس و در زد و بند با گروه های تروریستی بلکه آزادیخواهان انسان دوستی بودند که با کلاه های سفیدشان کسانی را که در اثر بمباران ارتش سوریه و روسیه زیر آوار گرفتار می شدند و یا در معرض گازهای سمی و بمب های شیمیایی دولت سوریه قرار می گرفتند، نجات می دادند. در آن زمان بنا دختر هفت ساله هنوز انگلیسی بلد بود و عکس های خانوادگی اش با اردوغان و عکس های پدرش با شبه نظامیان مورد حمایت ترکیه منتشر نشده بود. و از همه مهمتر در آن ایام در پرتو دخالت های بشردوستانه اوباما پیشمرگه های قهرمان و حماسه ساز و زنان انقلابی کوبانی سر بر می آوردند و به جهان امید روزهایی بهتر می دادند.

اما امروز. امروز همه فهمیده اند که خود آن دموکراسی و حقوق بشر چیزی نیست به جز ابزار گفتمانی برای تسلط بورژوازی ترانس آتلانتیک. چیزی نیست جز ابزاری برای تقسیم مجدد جهان و جنگ و تجاوز. قبلا کلاه سفیدها در سوریه و  NGO ها مدافع کودکان و زنان و مجروحین و جنگزدگان و آوارگان بودند. آن ها ضد جنگ، فمنیست، آزادی خواه و مدافع حقوق کودکان بودند و گروه فمن  هنوز برو بیایی داشت، تا آن جا که لیدر کمونیسم کارگری حتی بدون این که رژیم غذایی بگیرد آرزو داشت که عضو گروه فمن باشد و در آکسیون های آن ها شرکت کند.

امروز گند قضیه بیرون زده، دیگر مدتی است که از گروه فمن خبری نیست. آخرین حضور پر سر و صدای اعضایش در جمع فاشیست های اوکرایینی در جلوی دروازه ی خانه ی اتحادیه های کارگری اودسا و در هنگامه به آتش کشیدن معترضین به کودتا در اوکراین بود. امروز گند کلاه سفیدها و NGO ها هم بیرون زده. بسیاری از مردم حتی در کشورهای غربی اعتقادشان را به تقدس دموکراسی از دست داده اند. دموکراسی که عالیترین شکل دولت و جامعه مدنی بورژوائی و قوی ترین فرم تأمین سیادت سرمایه بر کار است دیگر از آن اقتدار پیشین برخوردار نیست. و ستون های فلسفه خردگرایی، جامعه مدنی، پلورالیسم و عدم خشونتی که لیبرالیسم با آن تمام چپ را به خط کرده بود به سرعت در حال فروریختن است. پارادوکس هایش بیرون زده و در حال تبدیل شدن به مضحکه است.

راه کارگر در تشخیص نقطۀ "انحراف" حکا درست میگوید. او متوجه شده است که با ترامپ بود که جبهۀ کردستانی نزد حکا از وزن سنگین تری برخوردار گردید. اما راه کارگر این نقطه را نقطۀ رژیم چنج معرفی می کند در حالی که این نقطۀ پایان رژیم چنج است و نه آغاز آن. رژیم چنج همانی بود که در تمام سالهای خوش سلطۀ لیبرالهای ترانس آتلانتیک راه کارگر نیز در مرکز آن قرار داشت. چه در جنبش سبزش و چه در تمام تحرکات بعدی اش.

اما ترامپ که راه کارگر آن را نقطه شروع رژیم چنج در ایران معرفی می کند، سمبل تزلزل بورژوازی ترانس آتلانتیک و فروپاشی کل دستگاه نظری لیبرال دموکراسی و نسخه های چپ آن است. برای سرنگونی جمهوری اسلامی می توان بر مبانی لیبرال دموکراسی تکیه نمود ولی بر ترامپ نه. حتی متعصب ترین حواریون غرب و شیفتگان آمریکا در تهران و تبریز و اصفهان نیز حاضر نیستند زیر پرچم ترامپ سینه بزنند. ترامپ گفته است و می گوید که اهل بیزنس است. او گفته است و میگوید که دمکراتیزه کردن کشورها کار او نیست. آمریکای ترامپ اگر بخواهد در کشوری دخالت کند بر حقوق بشر و دموکراسی تکیه نمی کند و دقیقا به همین دلیل هم بخش عمدۀ نیروهای سابقا "رژیم چنجی"، یعنی مدافعان سینه چاک حقوق بشر و دمکراسی در مقابل او صف کشیده اند و جبهه مقاومت ضد ترامپ را تشکیل می دهند. از نظر این جبهه مقاومت ترامپ "شبه فاشیست"، بی شعور، بی ادب، مخالف سقط جنین، زن ستیز و ضد مهاجرین و همجنس گرایان است.او اگر همان جنایات اوباما و کلینتون را حتی در ابعادی کوچکتر انجام دهد چون با پشتوانه دموکراسی و حقوق بشر صورت نمی گیرند، مشروعیت ندارد. جنگ افروزی است و بد است. رژیم چنجی های صادق می دانند که کار ترامپ اتفاقا رژیم چنج را دشوار کرده است. اما این راه کارگر است که آن را "رژیم چنج" نامگذاری می کند تا بتواند توجیهی بر سیاست گذشته خویش نیز بیابد.

بله؛ کلید مسئله ترامپ است. ولی نه فقط برای توضیح رفتار سیاسی حزب کمونیست یا کومله و اعوان و انصارشان، بلکه همچنین برای توضیح تزلزل سیاسی راه کارگر و شکاف درونی چپ.

ترامپ کلید توضیح شکاف در چپ است. ترامپ و در کنار آن شکل گیری جریاناتی مشابه درکشورهای متحد آمریکا به منزله به لرزه در آمدن زمین زیر پای لیبرال دموکراسی است. پایان چند دهه تسلط بی چون و چرای لیبرالیسم و نئولیبرال ها و حتی نئوکان هاست. چسبی که تمام اردوی لیبرالها، از چپ رادیکال و آنارشیست تا لیبرال کانتی را به هم متصل کرده بود، امروز وا رفته است. این چسب دیگر نمی تواند تمایلات مختلف را زیر یک چتر متحد کند. این را هم حکا فهمیده است و هم راه کارگر. هر دو هم نتیجۀ مطلوبشان را گرفته اند. حکا به کردستان آزاد دل بست که تا همین چند روز پیش بهترین و مطلوبترین آلترناتیو دست به نقد برای آن بود و راه کارگر هم صف خود را از اپوزیسیون سرنگونی طلب جدا کرد تا مبادا از اصلاح طلبانی که همواره دل در گرو آنان داشت خیلی دور شود. آنچه راه کارگر از آن به نادرست به عنوان "رژیم چنج" نام می برد در واقع بالکانیزه کردن ایران و تجزیه کردستان از آن است. حکا از آن استقبال می کند، راه کارگر همراه با بخشهای هر چه بیشتری از بورژوازی ایران از آن به وحشت افتاده است.

این کلید درک مشکل شکاف در چپی است که سال هاست خود را با آن مضامین تعریف می کند. امروز حتی محمد رضا شالگونی و روبن مارکاریان هم دیگر نمی توانند با آن صلابت پیشین از حق تعیین سرنوشت و حق جدایی و آزادی مطبوعات دفاع کنند. بخشی از چپ به تفنگچی و مزدور تبدیل می شود و بخشی مستاصل و درمانده راه رستگاری را در همان نافرمانی های مدنی و مسالمت آمیز جستجو می کند و از مجامع چپ سرنگونی طلب کناره گیری می کند.

دوران خوش بده بستان چپ پسا دیوار به پایان رسیده است. این دوران که با فروپاشی دیوار برلین آغاز شد، با بحران اقتصادی سالهای 2008-2009 به مرحلۀ پایانی اش پا نهاد و با پایان ریاست جمهوری اوباما، شکست هیلاری و پیروزی ترامپ و برکسیت و شکست جبهۀ متحد ارتجاع عربی-ترانس آتلانتیک در سوریه و عروج جهانی چین و روسیه رسما به جهان اعلام شد. شکاف در چپ نتیجۀ این وضعیت نوین جهانی است. طوفان در فنجان "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" انعکاس طوفانی است که کل جهان لیبرالیسم را در هم می نوردد. برای کمونیسم، این آغاز دورانی نوین است.

وحید صمدی

2 آبان 96

24 اکتبر 2107

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر