حقیقت را می توان انکار کرد ولی نمی توان از آن اجتناب نمود: چپ در احاطۀ پرگار

نوشتۀ: وحید صمدی
Write a comment

 

او برای تایید بمباران داعش توسط ناتو و اثبات ضرورت همکاری با سرمایه داری ترانس آتلانتیک در تحولات سوریه به لنین و مصالحه اش در امر صلح با آلمان متشبث می شود، بدون آن که اشاره کند که همکاری و مصالحه لنین نه منبعث از فرایند سازش با سرمایه داری و نه نتیجۀ عملکرد پیشین و استراتژی حزب بلشویک در برابر بورژوازی، بلکه پاسخ ضروری به موقعیتی اجتناب ناپذیر بود که بر آن ها حادث می شد. در صورتی که آن چه در کوبانی اتفاق افتاد از جمله نتیجه سیاست خود نیروهای کرد سوریه بود. 

 

برنامه پرگار بی بی سی اخیرا گفتگویی را به نام "معادله چپ و داعش و آمريكا1" با حضور یاسمین میظر و کامران متین ترتیب داده بود که در آن به تناقضات و ابهامات موضع چپ در همسویی با امپریالیسم و همکاری آن ها با آمریکا و متحدینش در مقابله با داعش و به خصوص در کوبانی می پردازد. مجری برنامه یاسمین میظر را که مخالف همکاری با آمریکا و مداخله نظامی اوست در برابر این سؤال قرار می دهد که چگونه می توان در مبارزه با دیکتاتوری بشار اسد و خشونت داعش با آمریکا همسو بود، اما از همکاری با او خودداری ورزید. چگونه می توان در مطالبه دموکراسی و حقوق بشر و مخالفت با جمهوری اسلامی و توسعه طلبی آن، با سرمایه داری غرب و جنبش مورد حمایتش در سوریه همرای بود ولی همچنان بر طبل مبارزه با امپریالیسم کوبید؟ آیا عمده کردن مبارزه با امپریالیسم در شرایطی مثل سوریه به نفع داعش تمام نمی شود؟ چگونه می توان به نام مبارزه با امپریالیسم حمایت نظامی ناتو از مردم کوبانی را که در معرض قتل عام هستند رد کرد؟ آیا مخالفت با بمباران داعش در هنگام حمله به کوبانی را می توان به این بهانه که آمریکا در جستجوی منافع خویش در منطقه است و یا با این استدلال که آمریکا خود در بوجود آمدن داعش دست داشته است؛  توجیه نمود؟ آیا چنین موضعی در مخالفت با همکاری و مداخله آمریکا، چپ را در برابر داعش منفعل نمی کند و چپ های ضد امپریالیست را به دام اسلامگرایی در منطقه نمی اندازد؟ در پاسخ به چنین سؤالاتی کمتر ادعا، تبیین و مثالی از سوی حاضرین در برنامه مطرح می شود که از تحریفات سیاسی و تشتت نظری به دور باشد. از فاکت ها و مثال های کامران متین از مانیفست کمونیست برای اثبات دوگانه سنت-مدرنیسم و امپریالیسم-ارتجاع گرفته تا موضع او بر ترجیح همکاری با سرمایه داری علیه ارتجاع داعش از یک سو، تا بحث یاسمین میظر درباره هویت و حفظ استقلال چپ و حرمت همکاری با امپریالیسم از سوی دیگر و تا سؤال مجری برنامه مبنی بر سکوت بخشی از چپ ایران در برابر بمب های خوشه ای بشار اسد، همگی از ابهامات سیاسی و تحریفات نظری شدیدی برخوردارند. ابهامات وتحریفاتی که من سعی می کنم به قسمتی از آن ها پاسخ دهم. مسلما در این جا قصد ندارم تحولات چند سال گذشته در سوریه و پشتیبانی بخش اعظم چپ از جنبش و اپوزیسیون سوریه را مرور کنم. این چپ به اندازه ای درگیر تناقضات درمان ناپذیر استحاله در مناسبات موجود است که افشای مواضع و ارزیابی ها و تحلیل های او در طی سال های اخیر تکرار مکررات است و به رخ کشیدن آن ها و انگشت گذاشتن بر زخم هایش دردی را دوا نمی کند. خواننده این یادداشت در صورت تمایل برای دسترسی به مباحث مربوط به تحولات جهانی و به خصوص وقایع سال های اخیر سوریه و موضع نقادانه ما نسبت به مواضع جریانات چپ می تواند به مقالات متعدد مندرج در سایت امید مراجعه نماید. علاوه بر این من از پرداختن به اشتباهات کامران متین در مواردی مثل موضع مارکس و انگلس در مورد جنگ آلمان و روسیه! و یا استناد به مانیفست کمونیست که وی در این مصاحبه برای اثبات ضرورت همکاری با سرمایه داری به آن ها ارجاع می دهد درمی گذرم. و تنها به یک مورد از آن ها اشاره خواهم کرد تا در تبیین او از همسویی یا همکاری چپ سوریه با ناتو و مقایسه ای را که او بین این موضوع با پیمان صلح بلشویک ها و دولت آلمان در جریان جنگ اول جهانی انجام می دهد به زیر سؤال ببرم و تفاوت ماهوی آن دو و ابهام و سوء استفاده پنهان در این مقایسه را روشن کنم. در همین رابطه نیز ناچارم به مواضع سیاسی و نظامی کردهای سوریه و مبانی ایدئولوژیک آن اشاره ای داشته باشم. در ضمن  به مواضع خانم میظر در مورد حفظ استقلال چپ و حرمت همکاری چپ با امپریالیسم نگاهی خواهم انداخت تا تنزه طلبی نهفته در موضع چپ هایی را که در گفتار ضد امپریالیست و در عمل در موضع همسوی دموکراسی و مدرنیسم بورژوایی هستند، توضیح دهم.

البته پیش از شروع بحث باید گفت که به سؤالات مطرح شده از سوی مجری بی بی سی می توان سؤال های متعدد دیگری اضافه کرد. از جمله این که چگونه می توان سوریه را خط مقدم سپاه جمهوری اسلامی تلقی نمود و جنبش در سوریه و سرنگونی اسد توسط اپوزیسیون بشار اسد را شانسی برای برآمد جنبش مدنی در ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی دانست؛ با وجود این در کنار امپریالیسم ومتحدینش نایستاد؟ چگونه ممکن است که بحران در خاورمیانه را نتیجه توسعه طلبی های جمهوری اسلامی و تحریک رقبای منطقه ایش ارزیابی نمود و در عین حال با تلاش های "جامعه جهانی" و محور ائتلاف منطقه ای وهابی-سلفی-اخوان المسلمینی برای محدود کردن جمهوری اسلامی همراه نشد؟ یا چگونه ممکن است که آمریکا را در ایجاد داعش و النصره و دیگر نیروهای اپوزیسیون سوریه مقصر شناخت ولی تا همین اواخر چشم بر جنایات صورت گرفته توسط این اپوزیسیون بست و آن ها را حتی آزادیخواه یا انقلابی نامید؟ یا این که همزمانی آگاهی چپ رادیکال نسبت به خطر رشد اسلامگرایی و جنایات داعش با مدیای سرمایه داری غرب چگونه قابل توضیح است؟ آیا نیروهای چپ پیش از اعلام مدیای غرب خبری از جنایات اپوزیسیون در سوریه نشنیده بودند؟ و آیا برخلاف نظر مجری بی بی سی چپ رادیکال با تحلیل های خود همان موقع و در جریان مبارزه با بشار اسد عملا در کنار اسلامگراها قرار نگرفت؟ و آیا چپ رادیکال امروز نباید با این همه هم جهتی و همزمانی دست از تضاد صوری خود با امپریالیسم بردارد؟ ....می توان لیستی طولانی از این سؤالات جلوی چپ ضدامپریالیست  گذاشت و پارادوکس هایش را خاطرنشان نمود. می توان از یاسمین میظر پرسید که موضوع این مصاحبه های مکرر با مدیای امپریالیستی چیست؟  آیا قبول ندارد که این مدیا هر خبری را که  نخواهند سانسور می کنند و هر گزارشی را که بخواهند جعل می کنند و هر گفتمانی را که منافع سرمایه را تامین کند همگانی می کنند و فردگرایی و روانشناسی کالایی را بر همه جهان حاکم می کنند و هر طور که بخواهند به هدایت افکار دست می زنند تا آن جا که حتی قادرند که انقلابات رنگی خلق کنند؟ آیا باور ندارد که سرنخ های این شبکه مدیایی به دست معدود افراد و محافلی می رسد که در پدید آوردن جنگ ها و تعیین استراتژی ها برای حفظ مناسبات سرمایه نقشی اساسی دارند؟ آیا جز این است که مدیای امروز را می توان مدیای کشتار جمعی نام نهاد که به خاطر آنکه به گوشه قبای سرمایه برنخورد هر صدای ناساز و هر خروس بی محلی را خفه می کنند؟ و در این میان هم هنوز هیچ نیروی انقلابی یافت می نشود که خللی بر این قدرقدرتی مدیا وارد کند؟ می توان این سؤال را هم به لیست پارادوکس های این چپ که توسط مجری بی بی سی برای کمک به جذب چپ عنوان می شود اضافه کرد. چگونه یاسمین میظر و برخی دیگر از فعالین چپ و کارگری برای استفاده از امکانات امپریالیسم و پیشبرد مقاصد! خود به پای ثابت صدای آمریکا و بی بی سی تبدیل شده اند؛ اما آن جا که پای جان مردم کوبانی و ممانعت از کشتار مردم بی گناه در میان است استفاده از امکانات نظامی امپریالیست ها مجاز نیست؟! آیا جز این است که یاسمین میظر جاده ای را می کوبد و هموار می کند که خود عبور از آن را مکروه می داند؟ این آرمانگرایی و سابقه ی مبارزاتی که او را از همکاری مستقیم با آمریکا و استقبال از مداخله نظامی او باز می دارد برای مردم کوبانی دردی را دوا نمی کند و این احکام نه چپ امروز را از شر پارادوکس هایش رها می سازد و نه مانعی جدی در مقابل پیوستن  به اردوی سرمایه جلوی پایش می گذارد.

پس از این مقدمه طولانی به موضوعات مورد بررسی یادداشتی که اینک می رود تا به مقاله تبدیل شود بپردازیم. پیش از ورود به بحث اما یک اشاره را لازم میدانم. این که یاسمین میظر و مصاحبه وی در این مقاله مورد نقد است، امری اتفاقی است. میظر تنها نماینده این نگرش در چپ نیست و قطعا هم شاخص ترین نماینده آن نیست. به جای میظر می شد محمد رضا شالگونی، حمید تقوائی، تقی روزبه، روبن مارکاریان و خیلی های دیگر را نیز تصور کرد که در همان استودیو و همان برنامه با همان تناقضات روبرو می شدند. کما این که در سایر برنامه های "نقد و بررسی و تاریخ نگاری" و امثالهم در بی بی سی و صدای آمریکا و امثالهم چنین است. آنچه میظر در این گفتگوی ویژه به نمایش گذاشت، انعکاسی از وضعیت عمومی همین چپ است و به همین خاطر نیز پرداختن به آن نه تعرض به یاسمین میظر، بلکه ادای سهمی در نقد رادیکال از چپ است.

یاسمین میظر در پاسخ سؤال مجری پرگار پارادوکس موجود در موضع چپ را می پذیرد. ولی باز هم به بررسی این تناقض در سیاست این جریانات و علل آن نمی پردازد. بد نیست به ایشان خاطرنشان کرد که توضیحات او برای دفاع از حرمت همکاری با امریکا با آنچه در عالم واقع صورت می پذیرد بیگانه است. با این برداشت چپ می تواند در طول تمام پروسه یک تحول با امپریالیسم همسو و همدل باشد اما در هنگام پرده برداری از پروژه کنار بایستد و یا حتی دست به خودکشی سیاسی بزند تا به همکاری با امپریالیسم آلوده نشود. میظر به سیاست های چپ توجه نمی کند بلکه استقلال آنرا مورد آزمون قرار می دهد. برای او نقد سیاست های چپ و استراتژی کردهای سوریه اهمیتی ندارد، برای او مهم این است که همکاری با امپریالیسم اصولا غلط و حرام است؛ و کسانی که مرتکب این فعل حرام شده اند به تجربه ثابت نموده اند که استقلال و هویت چپ را نقض کرده اند. یاسمین میظر حتی  در جریان تریبونال لندن هم، به جای نقد سیاست کسانی که قتل عام کمونیست ها و انقلابیون را به پدیده ای حقوق بشری و در خدمت دموکراسی جهانی تبدیل کرده بودند؛ ابتدا به ساکن به سراغ منابع مالی آن ها و میزان استقلالشان رفته بود. ظاهرا ایشان با سیاست حقیقت یابی و محاکمه مسببین قتل عام ها در ارتباط با مسئله دموکراسی و حقوق بشر و طی آن تبدیل شدن ذخایر آرمانگرایی انقلابی و طبقاتی به حربه ای در دست مدافعین حقوق بشر مشکلی نداشت. گویا مشکل اصلی از نظر ایشان این بود که مجموعه ی تریبونال لندن از سلامت مالی کافی برخوردار نبود و از تماس با چهره های بدنام بین المللی خودداری نمی کرد.

در ارتباط با وقایع سوریه و داعش و کوبانی نیز موضوع بر همین منوال است. او که سال ها در کارزار دست ها از مردم ایران کوتاه فعال بوده، نیازی نمی بیند به بررسی ماهیت ارتجاعی جنبشی اشاره کند که برای نزدیک کردن سوریه به بخش مسلط سرمایه جهانی شکل گرفت. از نظر او لازم نیست تمایز و تفاوت کیفی یک جنبش به لحاظ طبقاتی رادیکال -که در بطن خود ضدیت با سرمایه را می پرورد-  با جنبشی که در اساس سیاست اتحاد با سرمایه داری ترانس آتلانتیک را دنبال می کند؛ توضیح داده شود. کافی است مردمی برای دفاع از دموکراسی و بر علیه یک دیکتاتور به میدان بیایند؛ همین برای حمایت از آن کافی است. مشکل از نظر میظر از آن جا شروع خواهد شد که کار به سرانجام آن یعنی به مداخله نظامی ناتو برسد. از آن جا به بعد محکوم است. این است درد چپ رادیکالی که پارادوکسش را با خود حمل می کند. چپی که به گفته کامران متین برخلاف چپ سوریه هنوز از شر این تناقض رها نشده است. و صرف این ادعا هم که باید با همه از امپریالیسم گرفته تا داعش و از اسد گرفته تا جمهوری اسلامی مبارزه کرد دردی از او دوا نخواهد کرد.

اما کامران متین که ظاهرا مدت هاست از درد چنین پارادوکسی خلاص شده معتقد است که این پارادوکس فقط مختص چپ هایی از نوع چپ ایران است که در میان سیاست دیگران سرگردانند و نیرویی اجتماعی نیستند. او چپ سوریه و گروه های کرد روژاوا را از این چنین پارادوکسی مستثنی می کند و خاطرنشان می نماید که این چپ دارای پروژه سیاسی و استراتژی مشخصی است که در صورت لزوم برای رسیدن به اهدافش به مصالحه و همکاری نظامی با امپریالیسم هم تن خواهد داد. او ضمن موافقت با نظر یاسمین میظر در ارتباط با مبارزه ی همزمان با امپریالیسم و ارتجاع به اختلافش با او درباره بیان واقعی این موضع در جهان سیاست اشاره می کند که در مورد چپ سوریه و مورد مشخص کوبانی عملا به قرارگیری در کنار ناتو و دفاع از بمباران های او انجامید. در حقیقت پاسخ متین به میظر معقول به نظر می رسد. زیرا نمی توان استراتژی ای  را در پیش گرفت و از پذیرش نتایج اجتناب ناپذیر آن به دلیل عدم تطابق با اصول انتزاعی سر باز زد.

اما با وجود توضیحات متین، یاسمین میظر هنوز استدلال می کند که تجربه نشان داده که دخالت نظامی امپریالیسم معمولا وضع را بهتر نمی کند. او باز هم برای بیرون کشیدن پای خود از پارادوکس چپ  رادیکال اقدامی نمی کند. او باز هم از مواضع چپ "ضد امپریالیست" و مدافع دموکراسی و حقوق بشر و همسویی او با آمریکا در مطالبه سرنگونی بشار اسد انتقاد نمی کند. اونیازی نمی بیند توضیح دهد که چرا تا چندی پیش این چپ، اپوزیسیون سوریه را انقلابی و آزادیخواه می نامید. از نظر او لازم نیست تا روشن کند که چرا چپ رادیکال روند سرنگونی بشار اسد را در خدمت تغییر جمهوری اسلامی و به نفع مردم ارزیابی می کرد. او حتی نظر کامران متین، مجری برنامه و شرکت کننده دیگر  را مبنی بر ارجحیت همسویی با ائتلاف مدرن بر علیه اسلامگرایی، سنت و ارتجاع رد نمی کند، و داعش را در کنار جمهوری اسلامی خطر اصلی منطقه تلقی می نماید؛ با این همه نتایج ضروری این سیاست ها و الزامات عملی این استراتژی برای نجات جان مردم کوبانی و مقابله با داعش را انکار می کند. او لازم نمی بیند که علت مخالفتش با همکاری یا عدم همکاری با یک نیرو را به طور سیاسی توضیح دهد و به همین دلیل در سطح انتزاع می ماند. تلاش او برای عینی کردن این موضوع با نقد موضع گروه های چپ در کردستان در دهه 60 نیز وضع را خراب تر می کند. او درحالی از چپی که هنوز از کمونیسم و دیکتاتوری پرولتاریا سخن می گفت انتقاد می کند که هنوز حاضر نشده کلمه ای در مورد فاصله گرفتن چپ امروز از آن مواضع سخنی به میان آورد. او نه تنها پای خود را از این پارادوکس بیرون نمی کشد، بلکه با دفاعش از چپ و کردهای سوریه که هم با آمریکا همکاری می کنند و هم به مداخله نظامی ناتو تکیه می نمایند بیشتر از پیش در این پارادوکس فرو می رود. او حتی آن جا که از مدرن بودن جنبش اسلامی دم می زند، نمی تواند ارتباط بین توسعه بورژوازی در کشورهای منطقه، نیاز آن به شکل دهی به ایدئولوژی و گفتمانی مناسب برای گسترش در منطقه و مقابله با رقیبان را دریابد. او نمی تواند درک کند که دموکراسی لیبرال و اسلامگرایی موجود، هردو انعکاس وارونه جهان معاصر در قالب ایدئولوژی های گوناگون هستند. و از این روست که هردو مدرنند؛ و نه فقط به دلیل استفاده از ابزارهای مدرن و یا نقش کشورهای مدرن در بوجود آمدن آن ها. متاسفانه تحلیل های او در این ارتباط همچنان در سطح می ماند.

البته یاسمین میظر خوشبختانه هنوز نمی تواند به تهاجم نظامی امپریالیسم تن دهد و یا به همکاری با آن دعوت کند.او که گذشته ای حاکی از مبارزه و آرمانگرایی ضدامپریالیستی داشته است نمی تواند به راحتی نتایج فرایندی را بپذیرد که خود با آن همراه است. اما او نیز همچون کامران متین و بقیه چپ دلداده دموکراسی و خاورمیانه ای عاری از اسلام سیاسی با چاشنی های رادیکال است. بخش مهمی از بنیادهای اندیشه و سیاست این چپ لیبرالیستی است. اساسا آن چه که او و چپ رادیکال را از کسانی مثل کامران متین متمایز می کند نه تفاوتشان در تحلیل جنبش ها، معادلات و مناسبات جهانی بلکه روکش ضد امپریالیستی آن هاست. اما متاسفانه نقش این چپ گاه در ایجاد توهم کمتر از مدیای بورژوایی نیست و همین هم این چپ را برای سرمایه و مدیای او جذاب کرده است. آن ها بخشا با ادبیات نفوذ به درون زحمتکشان آشنا هستند و اندیشه لیبرالیسم و دموکراسی را پس از کدگذاری، رله و به درون طبقه کارگر مخابره می کند. امری که کارگران کمونیست باید آگاهانه با آن مبارزه کنند.

مسئله خانم میظر این نیست که کمونیست ها در لحظه معین چه آلترناتیو دیگری را می توانستند در برابر کردها و عرب ها قرار دهند تا امکان عروج یک مبارزه علیه سرمایه و ظهور افق یک انقلاب سوسیالیستی در منطقه فراهم گردد. خانم میظر به این ها کار ندارد او در حین مصاحبه با بی بی سی دقت می کند که استقلال خود را از دست ندهد.

در ارتباط با بحث پارادوکس و نیروهای کرد سوریه اما حق با کامران متین است. نیروهای کرد متصل به پ ک ک سال هاست که برخلاف چپ رادیکال ایران پوسته ی ضدامپریالیستی خود را دریده اند و از پیله خود بیرون زده اند. و متین مسلما از تحول ایدئولوژیک آن ها آگاه است و می داند که منشاء تحولات دو دهه اخیر در اوجالان و پ ک ک به چه نظراتی باز می گردد. برای آشنایی خواننده کافی است چند نمونه از اظهارات بوکچین مرجع تئوریک اوجالان و تئوریسین کمونالیست و ضد کمونیست را مرور کنیم تا روشن شود که روژآوا و جنبش کردستان سوریه و ترکیه در کجا ایستاده اند. مسلما این جملات جای یک نقد منصفانه از آرای بوکچین و اوجالان را نمی گیرند ولی امکانی به خواننده می دهند که خویشاوندی این نظرات را هم با مدرنیسم سرمایه داری و هم با دموکراسی لیبرال پی بگیرد:

»همه کثافت های کهن دهه 30[قرن بیستم] دوباره برمی گردندچرندیاتی درباره "صف بندی های طبقاتی"، "نقش طبقه کارگر"، "کادرهای حرفه ای"، "حزب پیشتاز" و "دیکتاتوری پرولتاریا". این ها همه بازگشته اند، و در شکلی مبتذل تر از همیشه. حزب پیشتاز کارگران تنها نمونه آن نیست، بدترینش است. آدم بوی همان کثافت را در شاخه های مختلف  SDS(انجمن دانشجویان سوسیالیست) و کلوب های مارکسیستی و سوسیالیستی در دانشکده ها استشمام می کند......

....گویا انقلاب عصر ما کار دیگری جز تقلید مسخره از انقلاب اکتبر در 1917 و جنگ داخلی 1920-1918" و مبارزه طبقاتی اش"، حزب بلشویکش ، "دیکتاتوری پرولتاریا"یش، اصول و اخلاقیات دگم مذهبی اش و حتی شعارش: "حکومت شوراها" ندارد. .....

.....ما معتقدیم که مارکسیسم برای دوران ما به پایان رسیده است، نه به این دلیل که زیادی آرمان گرا و انقلابی است، بلکه به این دلیل که به اندازه کافی انقلابی و آرمان گرا نیست......«2

اینجاست ریشه اشتراکات بوکچین با سرمایه و نفرتش نسبت به کمونیسم. و از همین جاست که اوجالان و پ ک ک  برای فراتر رفتن از ناسیونالیسم کرد، به فدرالیسم دموکراتیک، کانتون ها و شهرداری های خودمختار و نفی دولت رسیده اند. و به همین دلیل هم هست که باید روژآوا و کانتون های آن را در اردوی دموکراسی غرب طبقه بندی کرد. کانتون هایی که در انتها تفاوت چندانی با کیبوتص های اسرائیل نخواهند داشت.

این استحاله استراتژیک را می توان در گفته های اوجالان هم پیگیری کرد: »همان‌طور که کارل مارکس متافیزیک دیالکتیکی هگل را به ماتریالیسم دیالکتیکی متحول ساخت، من نیز تلاش کردم تا مدرنیتۀ کاپیتالیستی را به مدرنیتۀ دموکرایتک متحول نمایم». (اوجالان)«. از همین موضع نیز بود که آپوی "قهرمان مبارزه ضد امپریالیستی" در دفاعیات خویش به تمجید و ستایش از دول آمریکا و انگلیس به عنوان نمونه های والای دمکراسی می نشیند.

با این همه آن چه که مضحک به نظر می رسد این است که متین برای تاکید بر حقانیت نیروهای چپ سوریه در همکاری با امپریالیسم و طلب کمک نظامی از ناتو به منابع مارکسیستی و تاریخ بلشویسم، استناد می کند.

البته شاید وی برای قانع کردن چپی که هنوز از زیر بار تاثیر نظریات مارکس و گذشته خویش خلاص نشده و اصرار دارد که  در حرف همچنان مارکسیست بماند کاربرد داشته باشد. فاکت های متین می توانند به این چپ شرمنده کمک کنند تا به کمک مارکس و لنین بالاخره از شر این گذشته خلاص شود.

او برای تایید بمباران داعش توسط ناتو و اثبات ضرورت همکاری با سرمایه داری ترانس آتلانتیک در تحولات سوریه به لنین و مصالحه اش در امر صلح با آلمان متشبث می شود، بدون آن که اشاره کند که همکاری و مصالحه لنین نه منبعث از فرایند سازش با سرمایه داری و نه نتیجۀ عملکرد پیشین و استراتژی حزب بلشویک در برابر بورژوازی، بلکه پاسخ ضروری به موقعیتی اجتناب ناپذیر بود که بر آن ها حادث می شد. در صورتی که آن چه در کوبانی اتفاق افتاد از جمله نتیجه سیاست خود نیروهای کرد سوریه بود. برای آن ها رسیدن به همکاری با امریکا و چشم امید بستن به بمباران های ناتو خود نتیجه مواضع نیروهای کرد سوریه و ناشی از طی پروسه همسویی با سرمایه داری ترانس آتلانتیک چه به لحاظ سیاسی-نظامی و چه به لحاظ ایدئولوژیک بود. این همکاری اتفاقی غیر قابل پیشبینی نبود که علی رغم خواست و استراتژی کردهای سوریه حادث شده باشد. این نیروها به ابعاد جهانی-خاورمیانه ای تلاطمات کاری نداشتند. آن ها می خواستند در سونامی یک اقیانوس ماهی خود را بگیرند. و آن ها در اوج بحران سوریه به تصور نشستن بر سر سفره آماده، چشم امید به جنگ و جنبش ارتجاعی سوریه و پروژه دموکراسی برای خاورمیانه سپردند، به این امید که بدون هزینه زیاد و بدون مواجهه سنگین با هریک از طرفین به اهداف خود دست یابند. تصوری که برای مردم سوریه و عراق بسیار گران تمام شد. آن ها قادر نبودند ارتباط بین این تحولات و تناقضات سرمایه داری را دریابند. آن ها می خواستند تهاجمی منطقه ای را در ابعادی ملی پاسخ دهند و از امت کرد نمونه ای برای خاورمیانه بسازند. پاسخی که در نهایت در چارچوب همان سیاست تهاجمی بورژوازی ترانس آتلانتیک در ارائه آلترناتیوهای ملی، فرقه ای، زبانی، کیبوتصی  قرار می گرفت و کمک می کرد تا گردباد هرج و مرج کل خاورمیانه را درنوردد. نسل کشی و جنگی که برای رهایی از آن باز هم باید به پیشواز ناتو رفت. امری که برای مردم کوبانی چاره ای باقی نگذاشت جز این که چشم التماس به آسمان ناتو بدوزند. و باز هم تاکید می کنم که این همه نه موقعیتی حادث شده و غیرقابل پیش بینی برای نجات مردم، بلکه دقیقا از جمله نتیجه سیاست نیروهای کرد طرفدار کنفدرالیسم دموکراتیک بود. و از همین رو هم هست که مردم کرد که روزی چشم انتظار بمباران داعش توسط ناتو بودند امروز باید شاهد توافق آمریکا برای بمباران خودشان توسط عضوی از ناتو(ترکیه) باشند. چه سرعت عجیبی در دگرگون شدن معادلات و چه اعتماد پوچی به معجزه دموکراسی. و این است آن خطری که می تواند چپ ایران را در ائتلافی نوشته یا نانوشته از ارتجاعی ترین نیروها جای دهد. و این است تفاوت ماهوی تاکتیک لنین با تاکتیک نیرویی که به دنبال جستجوی جای خود در مناسبات سرمایه داری جهانی است.زیرا هرچه باشد می توان از آموزه های آپو نتیجه گرفت که بین مدرنیته دموکراتیک با مدرنیته کاپیتالیستی خویشاوندی بیشتری هست تا با سکولاریسم استبدادی. امری که مورد تاکید متین نیز قرار می گیرد.

علی رغم همه این ها متین با اظهار این گزاره درست که مارکسیست ها و لنین هم در صورت ضرورت به همکاری و مصالحه با دولت های سرمایه داری دست می زدند –و برخلاف نظر میظر هرگونه مصالحه را مکروه نمی دانستند- این تفاوت ماهوی را مابین مورد چپ های سوریه با نمونه های ذکر شده از جنبش بلشویکی کتمان می کند.

باید از متین پرسید که چرا این چپ که در سوریه یک جریان اجتماعی بود در کنار سیاست های امپریالیستی قرار گرفت، چرا از همان ابتدا با حملات امپریالیستی به سوریه مقابله نکرد؟ چرا از همان ابتدا بر علیه رشد گروه های اسلامگرا یا سکولار مورد حمایت آمریکا نجنگید؟! چرا نقش بی طرفی را پیشه نمود؟ آیا جز این بود که موضع بی طرفی نیروهای کرد سوریه به معنای تایید نیروی مهاجم و وقایعی بود که به آن کشور عارض می شدند؟ به طور مشخص تر سؤال کنم. چرا این نیروی اجتماعی، مردم کرد را در مقابل خطر رشد اسلامگرایی و اپوزیسیون ارتجاعی مورد حمایت امپریالیسم سازمان نداد؟ آیا این سکوت جز قرار گرفتن در کنار سرمایه داری ترانس آتلانتیک بود؟ باز هم صریح تر بگویم. آقای متین که با همکاری نیروهای چپ با بورژوازی در شرایط مشخص مشکلی ندارد پاسخ دهد که چرا نیروهای کرد از همان آغاز که بشار اسد از مناطق کردنشین عقب نشست، با گذاشتن پیش شرط ها و گرفتن امتیازات به همکاری نظامی با وی نپرداختند و مشترکا علیه اسلامگرایان و اپوزیسیون مورد حمایت آمریکا و متحدینش نجنگیدند. به راستی این چه چپ ضد امپریالیستی است که در وسط یک تهاجم تمام امپریالیستی به منطقه به جای سازمان دهی جنگی منطقه ای علیه سرمایه داری و فراخوان برای خاورمیانه ای سوسیالیستی و قرار دادن افقی جدید در برابر کردها و عرب های منطقه به گوشه ای خزیده و فرصت طلبانه کیبوتص های روژاوا را سازمان می دهد. آیا جز این است که یک نیروی کمونیست در ابعادی حتی کوچکتر از نیروهای کرد در سوریه می توانست چشم اندازی جدید را علیه امپریالیسم در کل منطقه باز کنند و فاز جدیدی از مبارزه طبقاتی را در خاورمیانه دامن زند و سرنوشت خاورمیانه را به کل تغییر دهد؟ متوهم نیستیم؛ این ناپرهیزی ها کار کمونیست هاست و در خاورمیانه کمونیسم سازمان یافته ای وجود ندارد. و پ ک ک و پ ی د و چپی که متین و میظر از آن نام می برند قرار نیست علیه مناسبات سرمایه داری مبارزه کنند. آن ها در پی ویرایش  نسخه جدیدی از دموکراسی نجات بخش هستند تا آلترناتیوی باشد در برابر دموکراسی بورژوایی و اسلامگرایی خشن. توهمی که در طول یک قرن گذشته بارها تکرار شده است.

واقعیت این است که بخش عمده چپ رادیکال سال هاست که در تحولات خاورمیانه و در تحولات شرق اروپا در کنار بورژوازی ترانس آتلانتیک ایستاده است. از انقلابیگری این چپ وسوسه هائی کمرنگ بیش نمانده است. مفاهیم و شعارهای انقلابی پرده های ساتری اند بر تمایلات واقعی چپ که اکنون تا حد ابراز مخالفت با جنگ طلبی و قرار گرفتن در اردوی صلح طلبان تقلیل یافته است. همین هم هست که تمام شخصیتهای این چپ را در مواجهه با مجریان بی بی سی و صدای آمریکا (که اغلب از دل صفوف همین چپ به آن مقامات دست یافته اند* ) به گوسفندانی در مقابل سلاخ مشابه می کند. خانم میظر نیز از همین منظر است که به مباحثه با مجری برنامه پرگار می پردازد و نه به مجادله. مجادله قاعده بازی در پرگار نیست. بحث باید که "سازنده" باشد. اگر چنین نبود خانم میظر می توانست در پاسخ به مجری برنامه پرگار بگوید که او به جنبشی تعلق دارد که کارش تدارک جنگی طبقاتی علیه سرمایه جهانی است. و نجات خاورمیانه و مبارزه با داعش در گرو سازمان دهی انقلابی علیه این نظم است و نه همکاری یا تایید ائتلافی که هدفش تداوم این نظم و تضمین سود سرمایه به قیمت مرگ و آوارگی مردم است. آیا میظر که گاه ادعا می کند که امریکا و نظام جهانی بخشی از مسئله هستند، نمی داند که برای تدارک چنین انقلابی نمی توان به استودیوی بی بی سی آمد و به سؤال مجری بی بی سی مبنی بر میزان و چگونگی همکاری با آمریکا پاسخ داد؟ خانم میظر می توانست در پاسخ مجری بی بی سی تصریح کند که او نه تنها با دخالت ائتلاف ضد اسد در سوریه در هر شکلش مخالف است بلکه اساسا با خود ائتلاف مبارزه می کند. اما خانم میظر و چپ مورد نظرش قرار نیست با این ائتلاف مبارزه کنند و از همین روست که ایشان به برنامه بی بی سی دعوت شده اند و به همین دلیل هم هست که او نه فقط در این برنامه، بلکه حتی پیش از آن نیز در برابر تهاجمات ایدئولوژیک گردانندگان چنین برنامه هائی با سکوت خویش پذیرش قواعد بازی را به طرف مقابل اعلام کرده است. در اواخر تابستان 2013 نیز خانم میظر در برنامه دیگری شرکت داشت به نام (صفحه دو آخرهفته)3. موضوع آن مباحثه از جمله در ادعای عدم امکان تغییر بنیادی در جهان از سوی مجری آن بود. یاسمین میظر آن ادعا را تأئید نکرد، در مقابل آن سکوت نمود. و از قدیم هم گفته اند که سکوت علامت رضا است. علامت پذیرش بازی در همان زمین است و به همین دلیل نیز او را به بی بی سی دعوت می کنند تا از موضع جناح چپ رادیکالِ لیبرالیسم از مداخله نظامی بورژوازی ترانس آتلانتیک انتقاد کند. مصاحبه او با بی بی سی جز آن که او را به عنوان چپی رادیکال در ویترین دموکراسی به خدمت منافع سرمایه درآورد چیز دیگری نیست. جنبش انقلابی طبقه کارگر امروز از آن چنان قدرتی برخوردار نیست که بی بی سی را ناچار کرده باشد به انعکاس نظر فعالین کمونیست تن دهد. امروز جنبش کمونیستی در موقعیتی نیست که سرمایه داری برای حفظ خود ناچار به پذیرش همکاری موردی یا همسویی موضعی با کمونیست ها شده باشد. چپی که چشم به آسمان دوخته است تا جت های جنگنده ناتو دشمنانش را سرکوب کنند آن مردمانی نیستند که در کوبانی برای حفظ خود و فرزندانشان در برابر نسل کشی داعش به هر چیزی حتی بلایای آسمانی هم امید می بندند. استقاصه این چپ از امپریالیسم حتی اگر با اداهای شبه مارکسیستی همراه باشد از این روست که در بنیادها با لیبرالیسم اشتراک دارد.

 

وحید صمدی

2 شهریور 94

 

 

1-      https://www.youtube.com/watch?v=Mcs4Vvr-tJM

2-       Murray Bookchin, Listen, Marxist!, 1969https://www.marxists.org/archive/bookchin/1969/listen-marxist.htm

3-      https://www.youtube.com/watch?v=W5ZSKbMZEBU&feature=youtu.be

 

Write comments...
or post as a guest
Loading comment... The comment will be refreshed after 00:00.

Be the first to comment.

کنفرانس مؤسس

  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت سوم)
    از موضع تئوری مارکسیستیِ بحران و فروپاشی، این امر از ابتدا از نظر گروسمن مسلم است که برای پرولتاریا انتظار تقدیرگرایانه فروپاشیِ خود به خود ، بدون آن که فعالانه در آن دخالت کند؛ قابل طرح نیست. رژیم های کهنه…
  • حزب پرولتاریا
    حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های…
  • اتحادیه ها و شوراها
    رابطۀ بین اتحادیه و شورا باید به موقعیتی منجر شود که غلبه بر قانونمندی و [سازماندهی] تعرض طبقۀ کارگر در مساعدترین لحظه را برای این طبقه امکانپذیر سازد. در لحظه ای که طبقۀ کارگر به آن حداقلی از تدارکات لازم…
  • دربارۀ اوضاع جهانی - 14: یک پیمان تجاری ارزشمند
    یک رویکرد مشترک EU-US می تواند بر تجارت در سراسر جهان تأثیر گذار باشد. روشی که استانداردها، از جمله مقررات سلامتی و بهداشتی و صدور مجوز صادرات در بازارهای دیگر را نیز تسهیل میکند. به خصوص مناطقی که هنوز تحت…
  • 50 سال مبارزه بر سر مارکسیسم 1932-1883 (قسمت دوم)
    همان طور که رزا لوکزامبورگ تاکید نموده است، "فروپاشی جامعه بورژوایی، سنگ بنای سوسیالیسم علمی است". اهمیت بزرگ تاریخی کتاب رزالوکزامبورگ در این جاست: که او در تقابلی آگاهانه با تلاش انحرافی نئو هارمونیست ها، به اندیشه ی بنیادین "کاپیتال"…

صد سال پس از انقلاب اکتبر

کنفرانس اول

هنر و ادبیات

ادامه...

صدا و تصویر