توضیح: یادداشت زیر از جمله مقالات و یادداشتهائی است که گرامشی در مدت کوتاه فعالیت خویش به عنوان یکی از رهبران جنبش کمونیستی ایتالیا پیش از دستگیری نوشت. مجموعۀ نوشتجات این دوران گرامشی حاوی دیدگاهها، تجارب و نظریات فوق العاده ارزنده ای برای پرولتاریای کمونیستند. ادبیات این دوره از فعالیت گرامشی در تصویر مسلط رایج از وی کمتر ظاهر می شود. دقیقا در ادبیات این دوره است که انقلاب اجتماعی، در هم شکستن ماشین دولتی، ملزومات اتخاذ استراتژی کمونیستی، روشهای سازماندهی، اشکال سازمانیابی طبقۀ کارگر، شوراها و دیکتاتوری پرولتاریا و سرانجام حزب انقلابی در مرکز توجه گرامشی قرار دارند.
در یادداشت کوتاه حاضر نیز درک عمیقا طبقاتی گرامشی از مارکسیسم در تبیین حزب پیشاهنگ پرولتاریا خود را به نمایش می گذارد. نزد گرامشی حزب کمونیست تنها زمانی شایسته این نام است که خود در برگیرنده پیشاهنگ طبقۀ کارگر باشد. رابطۀ حزب با طبقه رابطه ای از بیرون نیست. حضور پیشروترین بخش طبقه در درون حزب پیش شرط ایفای نقش پیشاهنگ طبقه است. ممکن است این بدیهی جلوه کند. اما تأکید بر این امر بدیهی در شرایطی که مهجورترین دستجات نیز نام شریف حزب کمونیست را – خواه با هر پسوند و پیشوندی – یدک می کشند، بیش از هر زمانی لازم است.
هیأت برگزاری کنفرانس
حزب پرولتاریا
آنتونیو گرامشی
نوامبر 1924
حزب کمونیست فقط پیشاهنگ طبقۀ کارگر نیست. چنانچه حزب واقعا بخواهد رهبری مبارزۀ طبقۀ کارگر را بر عهده بگیرد، باید که خود بخش سازماندهی شدۀ آن باشد. در رژیم کاپیتالیستی حزب وظایف فوق العاده مهم و متنوعی بر دوش دارد. حزب باید پرولتاریا را تحت دشوارترین شرایط نیز در مبارزه اش هدایت و آن را به سوی تهاجم رهبری کند و چنانچه شرایط ایجاب کند، عقب نشینی آن را رهبری کند تا آنگاه که احتمال غلبۀ دشمن وجود دارد، آن را از زیر ضربات دشمن خارج کند. و حزب باید پایه های نظم و روش سازمانیابی و پایداری لازم برای مبارزه را به توده های غیر حزبی آموزش دهد. اما حزب وظایف خود را تنها به شرطی می تواند ایفا کند که خود تجسم نظم و سازمان باشد، وقتی که خود بخش سازمانیابی شدۀ پرولتاریا باشد. در غیر این صورت نمی تواند ادعایی برای به دست گرفتن رهبری توده های پرولتاریا داشته باشد. پس حزب پیشاهنگ سازماندهی شدۀ طبقۀ کارگر است.
حزب کمونیست پیشاهنگ سازماندهی شده طبقۀ کارگر است، اما تنها سازمان آن نیست. طبقۀ کارگر مجموعه ای سازمانهای دیگر نیز دارد که در مبارزه اش بر علیه سرمایه غیر قابل چشم پوشی اند: اتحادیه ها، تعاونی ها، کمیته های کارخانه، فراکسیونهای پارلمانی، انجمنهای زنان غیر حزبی، مطبوعات، انجمنهای فرهنگی، سازمان جوانان، سازمانهای انقلابی مبارزاتی (هنگام عمل مستقیم انقلابی)، شوراهای نمایدگان، دولت (هنگامی که پرولتاریا در قدرت قرار گرفته است) وغیره. بیشترین بخش این سازمانها غیر سیاسی اند. بعضی ها تماما یا بخشا به حزب متصل اند. تمام این انواع سازمانها در موقعیتهای معینی برای طبقۀ کارگر مطلقا ضروری اند تا بتواند موقعیت طبقاتی خود را در عرصه های مختلف مبارزه تثبیت کند و از دل آن نیرویی را شکل بدهد که توان آن را دارد تا نظم بورژوائی را با نظم سوسیالیستی جایگزین کند.
اما چگونه می توان به رهبری واحد در چنین سازمانهای متفاوتی دست یافت؟ چگونه می توان از این اجتناب کرد که تنوع به اختلاف نظر در رهبری منجر شود؟ گفته خواهد شد که هر کدام از این سازمانها وظایف خویش را در عرصۀ مخصوص خودش انجام می دهد و در نتیجه در کار یکدیگر اختلالی به وجود نخواهند آورد. این درست است. اما همه باید کار خود را تحت رهبری واحدی پیش ببرند، چرا که همه به یک طبقه خدمت می کنند: طبقۀ پرولترها. اما پس چه کسی این رهبری واحد را تعیین می کند؟ کدام سازمان مرکزی به اندازه کافی امتحان خود را پس داده است که بتواند این خط عمومی را تببین کند و به مدد اعتبار خودش در چنان موقعیتی است که تمام این سازمانها را به سوی همان خط جهت دهد؛ وحدت رهبری را تأمین کند و امکان دست زدن به عمل نسنجیده را از میان بردارد؟ این سازمان حزب پرولتاریا است.
در واقع نیز این [سازمان] همه خواص ضروری را دارد. قبل از هر چیز بهترین بخش طبقۀ کارگر، پیشرو آن، را در خود جمع کرده است که به طور مستقیمی با سازمانهای غیر متعلق به حزب – که اغلب توسط کمونیستها هدایت می شوند - در پیوند است. ثانیا حزب از طریق تجربه اش و اعتبارش تنها سازمانی است که در موقعیت آن قرار دارد که مبارزۀ پرولتاریا را متمرکز کند و به این ترتیب سازمانهای سیاسی طبقۀ کارگر را به ارگانهای مرتبط به هم تبدیل کند. حزب بالاترین شکل سازمان طبقاتی پرولتاریا است.
http://marxists.org/deutsch/archiv/gramsci/1924/11/partei.htm